شاه سلطان حسین

 شاه سلطان حسین ، پادشاه نالایق صفوی 

شاه سلطان حسین صفوی  حکومت ۱۱۰۵ الی ۱۱۳۵ ه.ق

آنطور که از شواهد امر برمی آید اوضاع داخلی دربار و دسیسه های مستولی بر حرم ، در انتخاب جانشین شاه سلیمان نیز تأثیر بسزایی داشته است . سلیمان شخصاً نتوانست در انتخاب ولیعهد تصمیم بگیرد. اما نقل است در ساعات پایانی عمر خود اظهار داشته است که اگر طالب پادشاهی صلح طلب و آرام هستید ، سلطان حسین میرزای بیست و شش ساله را بر تخت سلطنت بنشانید و اگر هم طالب شکوه و قدرت سلطنت هستید ، پسر دیگر مرا که بیست و سه ساله بود به پادشاهی برگزینید . هنگامی که روح از بدن شاه سلیمان خارج شد ، کسی بجز عمۀ وی شاهزاده خانم مریم بیگم بر بالین وی حاضر نبود و این شاهزاده خانم دقیقاً در راستای سلطان حسین قرار داشت و طرفدار او بود و بی تردید در قبولاندن سلطان حسین به امرا و بزرگان با مشکلاتی روبرو گردیده است .

تاجگذاری سلطان حسین در روز چهاردهم ذی الحجۀ سال ۱۱۰۵ ه.ق نشاندهندۀ ادامۀ سیاست بی قید و بند سلطنت پدرش بود . و آغازی بر سقوط سلسلۀ صفویان بود . گفته های شاه سلیمان در مورد جانشینان خود قبل از مرگ چه حقیقت داشته باشد و چه بعدها به او نسبت داده باشند ، حاکی از شخصیتهای متفاوت فرزندانش دارد . مردانگی ، جنگجویی ، هوشمندی و ذکاوت از صفات و خصوصیات عباس میرزا بود و در جهت مخالف او سلطان حسین قرار داشت که ملایم و زود جوش ، شاعر منش ، پارسا و متقی چنانکه در سالهای نخستین عمرش بقدری مذهبی و دیندار بود که وی را ملاحسین خطاب می کردند . و بی اعتنایی به امور مملکتی که از پدر به ارث برده بود ، لقب دیگری چون یاخشیدر (خوبست) را برایش به ارمغان آورد . این کلام در تمام جلسات و بازدیدها ورد زبان او بود .

شاه سلطان حسین صفوی.

شاه سلطان حسین صفوی

شاه سلطان حسین سلطنت خود را با حمایت شیخ الاسلام محمد باقر مجلسی (متولد ۳۷ ۱۰ ه.ق و متوفی بسال ۱۱۱۱ ه.ق) فقیه مشهور و بنامی که شاه سلیمان به او مقام و رتبۀ شیخ الاسلامی عطا کرده بود، آغاز نمود . سلطان حسین هنگام مراسم تاجگذاری اجازه نداد طبق سنت معمول نمایندۀ صوفیان شمشیر پادشاهی را برکمر او مزین سازد و اینکار را به شیخ الاسلام باقر مجلسی محول نمود . « لکهارت ، سقوط : ص ۳۸» «تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمۀ دکتر یعقوب آژند »

پس از مراسم شاه از ملامحمد باقر سئوال کرد که چه خدمتی از من برای شما ساخته است . و شیخ الاسلام پاسخ داد که خواهش دارد شاه کبوتر بازی ، میگساری و جنگ با طوائف و دستجات را ممنوع سازد . سلطان حسین بلافاصله با این درخواست موافقت نمود . و بی درنگ فرمان داد تمامی باده فروشیها تخریب شوند . «انقراض سلسلۀ صفویه و ایام استیلای افاغنه درایران : ص۴۴»

مدت ممنوع بودن شراب زمان زیادی بطول نیانجامید و خواجه سرایان که از این قانون سخت به تنگ آمده بودند، مریم بیگم ، عمه شاه را که در به سلطنت رسیدن او زحمت زیادی کشیده بود ، برانگیختند ، و او تمارض کرد . پزشکان جهت بهبودی وی قدری شراب تجویز نمودند و به شاه توصیه کردند که به شیوۀ گذشته باید بود و امروز با دو پیاله شراب می توان رفع غم کرد . و همچنین با بهره گیری از قانون مصونیت مقام شاه از خطا ( حکم شیعی شاه از اشتباه عاری است) سلطان حسین را مجاب کردند که قانون را اصلاح کند . لذا شاه توبه را شکست و آنچنان به میگساری پرداخت ، که بکلی از امور مملکتی باز ماند و بیست سال اول سلطنت او به عیاشی گذشت . « سفرنامۀ کروسینسکی : ص ۲۴ – فوائد الصوفیه : ص ۷۸ »« تاریخ تحولات سیاسی ، اقتصادی …. : عبدالحسین نوایی ، عباسعلی غفاری فرد »

شاه سلطان حسین صفوی در حال عیدی و انعام دادن

شاه سلطان حسین صفوی در حال عیدی و انعام دادن

وضعیت واقعاً متناقضی مقطع پسین حکومت را رنگ زده بود . شاهی متحجر و تسلیم و مطیع محض خواسته های علمای شیعه که رقبای نیاکان او بودند و همانا پدران او بودند که که ملت را به تشیع سوق دادند و حافظ و نگهبان آن شدند البته از نیاکان او ، خصوصاً شاه اسماعیل مؤسس سلسلۀ صفویه نظریات کاملاً متفاوتی با فقها و علمای شیعه داشت . گرچه هم اکنون آنان دارای قدرت شده و درصدد گرفتن قدرت از شاهی ضعیف و سست نهاد بودند . البته اینها از قدرت خود برای بهتر شدن اوضاع مملکت ، به اندازۀ رقبایشان در درون حرمسرا بهره نمی گرفتند ، به استثنای معدودی چند ، که توانمند و کارآمد نبودند .

زوال قدرت سلطنت ، بی اعتنایی شاه به امور مملکتی و دولتی ، فقدان کارآیی و ابتکار عمل و توانایی او ، همۀ امکانات پیشرفت و ترقی را در مملکت ، چه در زمینه های تجارت و بازرگانی و تشکیلات دولت و چه در قلمرو کشاورزی و اقتصاد ملی و یا امور نظامی در بوتۀ تعویق و تنزل انداخت . از شرایط موجود هم در زمینۀ سیاست خارجی موفقیتی حاصل نشد . با وجود این نهادهای دولتی همچنان به موجودیت خود ادامه می دادند . لیکن نشانه های شوم پوسیدگی و رخوت ، مخصوصاً درحیطۀ نظامی گری بتدریج ظاهر می گشت .

سیاست مذهبی فوق الذکر که تحمیل تشیع را بعنوان تنها مذهب فائق در ایران طلب می کرد ، طبعاً به دلیل اسلام خوانی جبری زرتشتیان ، یهودیان و مسیحیان و تا حدودی گروههای نسبتاً کمی از فرقه های شیعی باعث مناقشات و خونریزی های سختی گردید ، و این مسئله نتایج و عواقب مخربی برای قشرهای سنی ایران بدنبال داشت . اگر سنیان در مرزهای کشور می زیستند ، با کوچکترین فشار برای ورود به تشیع ، ساز جدایی طلبی می زدند. این قضیه در مناطق افغان نشین امپراتوری صفوی رخ داد و در منطقۀ زمینداور و قندهار آتش زیر خاکستر شده و در نهایت طومار امپراتوری شاه را درهم پیچید . « تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمۀ دکتر یعقوب آژند »

میدان-نقش-جهان-صفوی-آرشیو-میراث-فرهنگی

میدان-نقش-جهان-صفوی-آرشیو-میراث-فرهنگی

تیرگی روابط با عثمانی

سلطان حسین همانند نیاکان خود تلاش بسیاری در حفظ قطعنامۀ صلح قصر شیرین  (زُهاب) انجام می داد و به برقراری روابط دوستانه با دولت عثمانی اهمیت زیادی می داد . در دوران سلطنت سلطان حسین ، دولت عثمانی سرگرم جنگ با دولتهای اروپایی و سرکوب شورشهای محلی در بین النهرین جنوبی بود . در آن هنگام طاعون جان بسیاری از مردم بصره را گرفته و همچنین این بیماری  یک دهم نیروی نظامی عثمانی در این شهر را از پا درآورد .

مانع بن مقامی ، شیخ قدرتمند عرب با استفاده از این موقعیت زمانی ( ۱۱۰۷ه.ق ) بصره را تصرف کرد و بمدت یکسال و نیم در آنجا دوام آورد و در طول این مدت روابط ایران و عثمانی دچار تحول شد بدین صورت که شیخ مانع در نزاع خانوادگی مشعشعیان هویزه درگیرشد و از سیدعلی که با برادر خود سیدفرج الله حاکم خوزستان مخالفت می کرد ، جانبداری کرد .

سیدفرج الله با اجازۀ شاه سلطان حسین و با کسب رخصت از حسن پاشا ، والی بغداد به شیخ مانع حمله برد و در اندک مدتی و به سهولت توانست وی را شکست دهد و پس از این پیروزی کلیدهای شهر را بنزد شاه صفوی فرستاد و او نیز آنها را بهمراه تحف دیگر برای سلطان عثمانی ارسال کرد . بدین ترتیب بصره بمدت چهار سال در تصرف ایران باقی ماند . پس از آن ترکان عثمانی که مجدد دارای قدرت شده بودند به بصره رفته و آنجا را بدون زد و خورد تصرف نمودند . « انقراض سلسلۀ صفویه و ایام استیلای افاغنه درایران  : ص ۶۰ ، ۶۲»

شاه سلطان حسین وازبکان

هنگامی که خبر حملۀ افاغنۀ شورشی به خراسان انتشار یافت ، شاه سلطان حسین ، صفی قلی خان ترکستان اوغلی را به سرداری برگزید . وی داروغۀ اصفهان و از جمله امرای ترک و بسیار سفاک و خونریز بود . صفی قلی خان ترکستان اوغلی با لشکری انبوه به خراسان رفت  . از آنسوی ازبکان نیز با شنیدن خبر مرگ فتحعلی خان در نبرد با افاغنه به قصد حمله به مشهد به سمت خراسان حرکت کردند و با دوازده هزار نفر به فرماندهی ایناق اتالق در سال ۱۱۲۹ ه.ق به نیشابور رسیدند . ورود آنان به نیشابور همزمان شد با رسیدن صفی قلی خان ترکستان ، لذا نبرد سختی میان دو طرف در گرفت .(دوازدهم ربیع الاول سال ۱۱۲۹ ه.ق) در این هماورد ازبکان متحمل شکست شدند و تعداد ۱۰۱۵ نفر از جنگجویان آنها کشته شدند و بقیه هم که در حال فرار بودند ، توسط مردم در طول راه به هلاکت رسیدند . اما هفتصد تن از آنها جان سالم بدر برده و به اورگنج رسیدند .

 

رویارویی-سپاه-سلطان-حسین-و-ازبکان

رویارویی-سپاه-سلطان-حسین-و-ازبکان

اورگنج ناحیه ای شامل خوارزم ، خیوق ، هزار اسب ، شهر وزیر ، جرجانیه ، کاث و گرگانج بود ، که ترکان مجموع آنها را گرگانج می نامبدند . و پادشاه آنان شیرغازی خان و نبیرۀ ابوالغازی خان معاصر شاه عباس دوم بود . و تمامی دوران صفویان حامی و پشتیبان آنها بودند . لیکن شیرغازی خان این حق را پاس نداشته و مکرر خراسان را مورد تاخت و تاز قرار می داد و در یکی از این یورشها شصت هزار اسیر با خود به اورگنج برد . « زبده التواریخ :ص ۱۲۱- مجمع التواریخ ، مرعشی صفوی : ۲۲، ۲۴»

شیخ بهاءالدین استیری (استیر روستایی است در غرب سبزوار) از علما و مشایخ خراسان بود به سبب اینکه شیر غازی درسال ۱۱۲۸ ه.ق به خراسان هجوم برد و دست به قتل و غارت زد به اصفهان رفته و شکایت وی را به علما و امرا برد . و اظهار کرد که چرا آنها مهر سکوت برلب زده و به شاه صفوی اعتراض نمی کنند . اکثر علما از اظهارات شیخ بهاءالدین رنجیدند و او را متهم به صوفیگری و ارتداد نموده و حکم به اخراج وی دادند . او سپس به خراسان رفته و به ارشاد مردم پرداخته و گروهی پنج هزار نفری را گرد خود جمع نمود  در آنهنگام صفی قلی خان وارد خراسان شد و از اعمال شیخ بهاءالدین و اجماع آن مردم عصبانی گردید و شیخ بهاءالدین را احضار کرد . صفی قلی خان به محض اینکه چشمش بر او افتاد  ، امرکرد که فراشان او را دستگیر کرده بر زمین افکندند و با میخ کوب سر وی را خرد کردند . « مجمع التواریخ : ص۲۴،۲۶» « تاریخ تحولات سیاسی ، اقتصادی …. : عبدالحسین نوایی ، عباسعلی غفاری»

کاروانسرای-مزینان-قدمت-صفوی-عکس-از-گزارش-ابنیه-تاریخی-خراسان-مهدی-صبور-صادقزاده

کاروانسرای-مزینان-قدمت-صفوی-عکس-از-گزارش-ابنیه-تاریخی-خراسان-مهدی-صبور-صادقزاده این کاروانسرا در مسیر حمله افغانها به اصفهان قرار داشت

افغانی های ابدالی و غلزایی

افاغنه قومی بودند که در بلاد مابین خراسان و پاکستان ساکن بودند . آنها تابع ایران و در آنزمان شامل دو قبیلۀ بزرگ بودند . یکی قبیلۀ ابدالی که ساکن هرات بودند و رهبری آنها را درآن عصر عبدالله خان بعهده داشت که با پسرش اسدالله خان به قشون کیخسرو ملحق گردید و دیگری قبیلۀ غلزایی یا غلجایی که در حومۀ قندهار سکونت داشتند . و رهبری آنها را میرویس یا امیر ویس برعهده داشت و در کلات غلجایی (میان غزنین وقندهار) مقیم بود . این دو رهبر مطیع و فرمانبر شاه ایران بودند . « مجمع التواریخ : ص ۲، ۳»

در منطقۀ زمینداور و قندهار قبیلۀ جنگجوی غلزایی نفوذ داشتند و این جمعیت در عصر شاه عباس اول به سبب اسکان دوبارۀ ابدالی ها در هرات ، آسیب و لطمۀ زیادی دیده بود . سیاست غلزایی ها در تحریک والی ایرانی قندهار علیه حاکم مغولی کابل به کمک آنها آمد تا بر مشکلات خود غلبه کنند . غلزایی ها سنیان متعصبی بودند که در آن هنگام جهت بی اثر گردانیدن فشارهای مذهبی ایرانیان (فشار شیعه) با هند وارد گفتگو شدند .آنها قصد شورش علیه حکومت ایران را نداشتند لیکن تغییر ناگهانی سیاست زمانی که بلوچها به قندهار حمله بردند و حاکم قندهار نتوانست مقاومت کند و هنگامی که  گرگین خان درسال ۱۱۱۶ ه.ق در سِمَت فرماندهی کل و والی قندهار از کرمان وارد این شهر شد ، رفتار خشونت بار و وحشیانۀ گرجی ها باعث شورش غلزایی ها گردید . گرگین خان موفق به سرکوبی آنها شد و میرویس رهبر آنها را دستگیر و به اصفهان فرستاد و به شاه ایران هشدار داد که وی فردی خطرناک و سیاس است و فریب ترفندهای او را نخورند لیکن میرویس توانست التفات شاه را به خود جلب کرده و بدبینی او را نسبت به خود از بین ببرد . او پس از کسب اجازه از شاه به سفر حج مشرف شد و پس از چندی به قندهار بازگشت و گرگین خان در مقابلش نتوانست کاری انجام دهد . میرویس در سال ۱۱۲۱ ه.ق هنگامی که بیشتر سپاهیان گرجی به ایالات قندهار رفته بودند ، موفق شد با تقویت نیروهای خود در شکارگاه قریۀ « ده شیخ » برگرگین خان تاخته و قشون او را شکست دهد . گرگین خان نیز در نبرد کشته شد . بعداز اینکه آلکساندر یکی از فرماندهان گرگین خان از مأموریت بازگشت ، نبرد سختی میان قشون او و سپاه غلزایی در گرفت که منجر به شکست گرجیان و فرار گروهی از آنان به گیرشیک شد .« لکهارت ، سقوط : ص۹۲- مجمع التواریخ : ص ۴،۸- سفرنامۀ کروسینسکی : ص۴۰،۴۱»« تاریخ تحولات سیاسی ، اقتصادی …. : عبدالحسین نوایی ، عباسعلی غفاری»« تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمۀ دکتر یعقوب آژند » پس از اطلاع یافتن شاه صفوی از کشته شدن گرگین خان ، سفرایی را به قندهار فرستاد. لیکن هر بار میرویس آنها را به زندان افکند .

آرامگاه میرداماد در جوار حرم حضرت علی (ع)

شمشیر-و-غلاف-آن-طلا-کوب-سده-یازدهم-هجری-قمری-موزه-ملی-ایران

کیخسرو داروغۀ اصفهان و برادرزادۀ گرگین خان مأموریت یافتند که میرویس و غلزایی ها را سرکوب نمایند . در بیرون شهر هرات نیروهای گرجی و قزلباش به آنها ملحق شدند که باعث گردید از نظر تعداد بر نیروی دشمن فزونی داشته باشند . کیخسرو علیرغم موفقیتهای آغاز نبرد ، بیرون دروازه های قندهار متوقف شد . و نبودن استحکامات و تدارکات کافی و شیوع بیماری مسری میان سپاهیانش ، وی را مجبور ساخت تا در سنۀ ۱۱۲۳ ه.ق از محاصرۀ قندهار دست بکشد . او زمان برگشت با حملۀ غلزایی ها مواجه گشت و کشته شد . شخص دیگری که به سمت حاکم قندهار از سوی شاه صفوی برگزیده شد ، قورچی باشی محمدزمان خان بود که ، پس از حرکت به قندهار و قبل از اینکه  قشون او با غلزاییها درگیر شود در سر راه هرات به مرگ طبیعی از دنیا رفت . بی اعتنایی های شاه سلطان حسین  به قدرت گرفتن غلزاییها موجب شد که میرویس تا آخر عمر یعنی سال ۱۱۲۷ ه.ق با آرامش در قدرت مانده و حکمرانی کند . وی سراسر منطقۀ قندهار را تحت سلطۀ خویش در آورد و لقب متوسط وکیل را برای خود برگزید . سرآغاز این تحولات به احتمال در سیاستهای میرویس نهفته بود و حتی می توان وی را پیشگام استقلال افغانستان ، البته نه مؤسس آن دانست . « لکهارت ، سقوط : ص۹۲»

پس از مرگ میرویس ، برادرش عبدالعزیز یک سال حکومت کرد . سپس محمود پسر میرویس او را کشت و خویش صاحب قدرت گردید . محمود قلعه فراه را تصرف کرد و تا سرحد سیستان تحت قلمرو او درآمد .« مجمع التواریخ : ص ۱۷ ، ۱۸- سفرنامۀ کروسینسکی  : ص۴۱»

سرداری و رهبری قوم ابدالی را در زمان شاه سلیمان ، حیات سلطان سدوزایی برعهده داشت و در زمان شاه سلطان حسین این منصب را عبدالله خان پسرحیات سلطان بر عهده داشت که با پسرش اسدالله خان به قشون کیخسرو پیوسته بود . عباسقلی خان شاملو حاکم هرات که نشانه های شورش را در او مشاهده می کرد ، عبدالله خان و پسرش را دستگیر کرد . در این هنگام سران قزلباش به سبب بدرفتاری عباسقلی خان او را دستگیر کرده و از شاه صفوی خواستند که وی را معزول کند و شاه صفوی نیز جعفرخان استاجلو را جایگزین عباسقلی خان نمود .

صراحی-شیشه-ای-.دمیده-آزاد-با-تراش-سطحی-سده-۱۰-تا۱۱-ه.ق-صفوی-آرشیو-موزه-ملی-ایران

صراحی-شیشه-ای-.دمیده-آزاد-با-تراش-سطحی-سده-۱۰-تا۱۱-ه.ق-صفوی-آرشیو-موزه-ملی-ایران

عبدالله خان از هرج و مرج پیش آمده استفاده برد و قلعۀ اسفزار را تصرف کرد . و بعد به هرات آمد و بعد از جنگی سخت قزلباشها را درهم شکست ؛سپس جعفرخان را اسیر کرد و چون مردم هرات از ورود افغانیهای ابدالی جلوگیری بعمل آوردند ، آنجا را به حصر در آورد . عاقبت با طولانی شدن محاصره و کمبود آذوقه و نرسیدن نیروی کمکی شهر تسلیم عبدالله خان شد . افغانها در سال ۱۱۲۸ ه.ق پس از ورود به شهر تمامی قزلباشها را کشتند و نیز عدۀ زیادی از مردم را قتل عام نمودند . « مجمع التواریخ : ص ۱۹ ، ۲۱- انقراض سلسلۀ صفویه وایام استیلای افاغنه برایران  : ص ۱۱۲» «تاریخ تحولات سیاسی ، اقتصادی …. : عبدالحسین نوایی ، عباسعلی غفاری »

شاه سلطان حسین پس از آگاه شدن وقایع هرات ، فتحعلی خان ترکمان میر شکار را به فرماندهی کل قشون انتخاب کرد و او را راهی جنگ با افغانها نمود . فتحعلی خان پس از رسیدن به حوالی کوسویه و پل سالار و رباط پریان در دو منزلی هرات با افغانهای ابدالی به فرماندهی اسدالله خان پسر عبدالله خان درگیر شد و در وحلۀ اول فاتح گردید . و ابدالیها اقدام به فرار کردند و فتحعلی خان با یکصد سوار به تعقیب آنها پرداخت. لیکن آنها ناگهان برگشته و بر فتحعلیخان و تعداد کم آنها تاخته و همه را از دم تیغ گذراندند آنگاه بر سپاه پراکندۀ بی فرماندۀ ایران یورش برده و شکست سنگینی بر آنها وارد آوردند . « مجمع التواریخ : ص۲۲، ۲۱- انقراض سلسلۀ صفویه وایام استیلای افاغنه برایران  : ص ۱۱۳» «تاریخ تحولات سیاسی ، اقتصادی …. : عبدالحسین نوایی ، عباسعلی غفاری »

جنگاور-قزلباش-دوره-صفوی

جنگاور-قزلباش-دوره-صفوی

در سال ۱۱۲۹ ه.ق صفی قلی خان مشهور به دیوانه کاندید نبرد با افغانها گردید . وی پس ازاینکه به خراسان وارد شد و به جنگ شیرغازی ازبک برفت او را شکست داد و همراه سپاه عراق و خراسان به سمت هرات حرکت کرد . سپاه هرات نیز به فرماندهی اسدالله خان در نزدیکی هرات و در حوالی کافر قلعه با سپاه صفی قلی خان درگیر شد که منجر به شکست قزلباشها و کشته شدن صفی قلیخان و پسرش شد .« مجمع التواریخ : ص ۲۲، ۲۷، ۲۸- سفرنامۀ کروسینسکی  : ص۴۳، ۴۴» «تاریخ تحولات سیاسی ، اقتصادی …. : عبدالحسین نوایی ، عباسعلی غفاری »

اسدالله خان که از پیروزیهای خود غره شد، تصمیم گرفت قلعۀ فراه را که همیشه تابع هرات بود و در آنزمان در دست افغانهای غلزایی بود تصرف کند، لذا به آن قلعه هجوم برده ، مدافعان آنجا را بقتل رساند و دیگران را پس از گرفتن اسب و یراق آزاد کرد و سپس حکومت آنجا را به یکی از ملازمان خود سپرد و به هرات باز گشت .

پس از شنیدن این خبر، محمود غلزایی به فکر پس گرفتن قلعۀ فراه افتاد . اما اسدالله خان پیشدستی کرد و از فرط غرور متوجه قلعۀ فراه نشد و به سوی زمین داور رفت . اسدالله خان و محمود غلزایی در محلی موسوم به دلارام با یکدیگر مصاف دادند که منتج به شکست ابدالیها و کشته شدن اسدالله خان گردید . محمود سر او را بریده با نامه ای خدعه آمیز به دربار سلطان حسین ارسال کرد . «مجتمع التواریخ  : ص۲۲، ۲۷،۲۸» اینکار وی در واقع دستاویزی برای خلع صلاح بود ، اما باز هم شاه متوجه ترفند او نشد . شاه سلطان حسین که این عمل محمود افغان را نشانۀ وفاداری فرض کرده بود، وی را با لقب حسینقلی خان والی آنجا ساخت و برای او خلعت و هدایا ارسال کرد . افغانهای ابدالی پس از شکست از محمود غلزایی و عبدالله خان پدر اسدالله خان را زندانی و سپس به قتل رساندند . و محمدزمان خان را به رهبری برگزیدند اما پس از چندی بر او نیزعصیان کرده و پسرش ذوالفقارخان را به جای او نشاندند و مدتها به همین ترتیب ادامه یافت تا عصر نادرشاه افشار فرا رسید .

_شمعدان-برنجی-دارای-کتیبه-به-خط-نستعلیق-مکشوفه-از-اصفهان-قدمت-سده دهم-ه.ق-آرشیو-موزه-ملی-ایران

_شمعدان-برنجی-دارای-کتیبه-به-خط-نستعلیق-مکشوفه-از-اصفهان-قدمت-سده دهم-ه.ق-آرشیو-موزه-ملی-ایران

با توجه به تجاوزات روسیه که قبلاً نیز ذکر گردید ، پطر کبیر درایران نفوذ پیداکرده بود، که همین ، هشدار برای امپراتوری صفوی بود چنانچه در تابستان ۱۱۳۴ ه.ق روسیه به شهرهای جنوب غربی دریای مازندران حمله برد . لیکن در آنزمان صفویان در حال کشیدن نفسهای آخر بودند و روسها چیزی جز تصرف دربند نصیبشان نشد .« تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمۀ دکتر یعقوب آژند »

شاه سلطان حسین در نهایت تصمیم گرفت که شخصاً برای سرکوبی افغانها به منطقه عزیمت کند . لیکن فتحعلی خان ، وزیر اعظم به او اظهار کرد که سپاه شما مکرر از افغانها متحمل شکست شدند و از آنها ترس زیادی در دل دارند و بهتر آن است که به قزوین رفته و از آنجا سپاهی نیرومند ، متشکل از جنگاوران آذربایجان ، خراسان و غرب کشور را تجهیز نموده و سپس برای سرکوبی افغانها بدانجا عازم شوید .

شاه نادان عافیت طلب و بی تدبیر، به تحریک امرای تنبل و سست عنصر این موضوع را قبول کرد و در بیست و هفتم رجب سال ۱۱۲۹ ه.ق از اصفهان حرکت نمود و در ۲۷ ماه شعبان به قزوین رسید . اما همان امرای تن پرور و خودخواه بارها و بارها مانع عزیمت شاه جهت سرکوبی غلزاییها شدند . آنها به فتحعلی خان وزیر اعظم اَنگ سرکشی و طغیان زدند که به فرمان شاه چشمهای وی را از کاسه درآوردند و اموالش مصادره شد . و محمدقلی خان شاملو جانشین وی گردید . شاه صفوی در تاریخ ربیع الاول سال ۱۱۳۳ ه.ق قزوین را به قصد اصفهان ترک کرد .« مجمع التواریخ : ص ۳۰ ، ۵۰- سفرنامۀ کروسینسکی  : ص ۴۴ ، ۴۹ – زبدهالتواریخ ، مستوفی : ۱۲۵ ، ۱۲۶»«تاریخ تحولات سیاسی ، اقتصادی …. : عبدالحسین نوایی ، عباسعلی غفاری »

نا آرامی ها در بین لزگیان بدلیل سقوط فتحعلیخان سرکردۀ قبیلۀ آنها افزایش یافت . آنان با همدستی هم مسلکان سنی خود از شروان و سایر نواحی ماورای قفقاز ، شماخی تختگاه شروان را محاصره و تصرف کردند و به انتقام مظالم سابق اهل تشیع ، انتقامی وحشتناک از آنها کشیدند و سپس آنان و شهر را دراختیار سلطان عثمانی قرار دادند . ضمناً حکومت ایران نفوذ خود را در جنوب و جنوب غرب ایران از دست داد و هرج و مرج همه جارا فرا گرفت . «تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمۀ دکتر یعقوب آژند »

نماد-شیرو-خورشید-بر-روی-پرچم-ایران-در-زمان-شاه-اسماعیل-.دوم-صفوی

نماد-شیرو-خورشید-بر-روی-پرچم-ایران-در-زمان-شاه-اسماعیل-.دوم-صفوی

آغاز حملات محمود

پس از کسب قدرت در قندهار محمود به مدت دوسال در بهینه سازی قوای نظامی خود کوشید. و توانست قوم های هزاره را مطیع و فرمانبردار خود سازد . او از حکومت گورکانیان هند خطری احساس نمی کرد ، زیرا که آن حکومت در حال سقوط بود و از جانب ابدالیها نیز نگرانی نداشت ، چراکه آنها دائماً سرگرم درگیریها و منازعات داخلی بودند ، بنابراین می توانست با فکر و خیالی آسوده به ایران یورش ببرد . وی با سپاهی مرکب از یازده هزار نفر براه افتاد . لیکن شایع ساخت برای نبرد با ابدالیها عازم است . او پس از رسیدن به سیستان رو بسوی کرمان نهاد و با مشکلات فراوان وارد آن شهر شد . حسین خان سیستانی و کدخدایان و بزرگان کرمان به همراه داروغه به استقبال وی آمدند . شاه سلطان حسین پس از شنیدن این خبر لطفعلی خان را که در فارس بسر می برد برای مقابله با او گسیل داشت . اما محمود افغان که ۹ماه در کرمان بسر می برد ، اطلاع یافت که در قندهار شورشی درحال وقوع است . وی پس از گماردن رستم محمد سعدلو بر حکومت فارس به قندهار مراجعت کرد . « مجمع التواریخ : ص ۵۳ ، ۵۵- سفرنامۀ کروسینسکی  : ص ۱۲۸ ، ۱۲۹»

محمود شاه افغان

محمود شاه افغان

جنگ گلون آباد (گلناباد)

درسال ۱۱۳۴ ه.ق محمود افغان بازهم به کرمان آمد و به راحتی شهر را تسخیر کرد . لیکن نتوانست بر ارگ دست بیابد  زیرا رستم محمد سعدلو ارگ را مستحکم ساخته و جنگجوی کافی بر آنجا گمارده بود . افغانها در تهاجمی که به ارگ انجام دادند ، ۱۵۰۰ کشته برجای گذاشتند . بنابراین محمود افغان مصمم شد به منظور پرهیز از تلفات بیشتر آنجا را ترک گوید . همین وضعیت در یزد نیز محمود را گرفتار کرد . و آنجا نیز دست از محاصره کشید و بطرف اصفهان حرکت کرد . گزارش و روایاتی در دست است که محمود بر سر راه خود توسط پیکهای شادی ملاقات و تطمیع شد ؛ لیکن وی نپذیرفت و دانست و مطمئن گردید که تدارکات دفاعی شاه سلطان حسین بسیار ضعیف است .

در سگزی ، بیست مایلی شرق اصفهان ، محمود خبر نزدیک شدن قوای ایران را شنید و راه خود را به سمت اطراف روستای محمدآباد تغییر داد . و در آنجا قوایش را تقسیم کرد و آنها را در خط الرأس سه تپۀ مشرف به جلگه که حدود ۴۰۰۰ یارد یا بیشتر تا روستای بعدی گلون آباد کشیده شده بود مستقر ساخت . در منابع مختلف تعداد جنگجویان دو طرف متفاوت ذکر شده است ولی احتمال می رود قشون محمود ۱۸۰۰۰هزار و سپاه ایران  ۴۲۰۰۰ نفر بوده باشد . دوطرف مقابل یکدیگر صف آرایی کردند .

رویارویی-سپاه-سلطان-حسین-و--محمود-افغان

رویارویی-سپاه-سلطان-حسین-و–محمود-افغان

در بعد از ظهر همان روز میان دو طرف نبرد آغاز گردید . ابتدا پیروزی نزد ایرانیان بود و محمود را دستپاچگی و وحشت فرا گرفت اما چیزی نگذشت که مشخص گردید میان دو سردار و فرماندۀ اعظم ایرانی اختلاف وجود دارد . که یکی از آنها وزیر اعظم جدید (اعتماد الدوله) محمدقلی خان شاملو و والی عربستان (خوزستان)بودند . مهمترین امتیاز ایرانیان بتدریج کارآیی خود را از دست داد . فقدان سلسله مراتب فرماندهی و همکاری قوای ایرانی در سطوح بالا سپاه صفوی را در وضعیتی مهلک قرار داد . و افاغنه را قادر ساخت تا از بدترین شرایط جنگ ، بهترین نتیجه را بگیرند . چنانکه در پایان روز قوای ایران تار و مار گردید و با وضعیتی آشفته و درهم به اصفهان مراجعت کرد . در این نبرد تلفات ایرانیان به پنج هزار نفر می رسید ، حال آنکه تلفات سپاه محمود به یک پنجم آن هم نرسید . افاغنه بیم آن داشتند که اگر بدنبال ایرانیان شکست خورده بروند ، مورد حمله قراربگیرند بنابراین از تعقیب آنها منصرف شدند.« لکهارت ، سقوط :ص۱۴۷ ».« تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمۀ دکتر یعقوب آژند »

توپخانه و وسایل سپاه ایران به تصرف افغانها درآمد . بعد از دو روز محمود افغان به فرح آباد اصفهان رسید و با شروع فصل بهار در اواخر جمادی الآخر سال ۱۱۳۴ ه.ق محاصرۀ اصفهان را آغاز نمود که تا پانزدهم محرم سال ۱۱۳۵ ه.ق ادامه یافت . « مجمع التواریخ : ص ۵۵ ، ۵۶- زبدهالتواریخ ، مستوفی : ص۱۲۸ ،۱۲۹- سفرنامۀ کروسینسکی : ص۵۱، ۵۶»

اشتباهات شاه و سپاهیانش در دو دورۀ محاصره ، افغانها را تحریک نمود و آنها را که تمایل به صلح داشتند ، وادار به جنگ کرد که این عمل عاقبت موجب انقراض سلسلۀ صفویه گردید . خطاهای دولت صفویه را می توان به شرح ذیل بررسی و عنوان کرد .

دوران محاصره ، روزی جنگ سختی میان افغانها و قزلباشها برای تصرف پل شیراز به وقوع پیوست که بر اثر آن بسیاری از افغانها به هلاکت رسیدند . احمدآقا قوقلرآقاسی جنگی دلیرانه انجام داد و به شاه پیغام رساند که اگر کمک برسد جنگ گلون آباد را جبران خواهد کرد . لیکن هیچ نیروی کمکی آنها را یاری نرساند .

بازهم روزی درحین محاصره نبرد سختی میان دو طرف به وقوع پیوست که منجر به کشته شدن و اسارت افغانیها گردید . که بیشتر آنها از کسان و خویشاوندان محمود بودند . وی به شاه سلطان حسین پیشنهاد داد که به اسیران محبت شود و آنها را نکشند . لیکن قزلباشها کلیۀ افغانهای اسیر را که برادر، پسرعمو و پسرخالۀ محمود را نیز شامل می شد ، بقتل رساندند . بنابراین افغانها در عملی متقابل اسرای قزلباش را به هلاکت رساندند .

شاه در ماههای آخر جهت کسب کمک و رهایی تلاشهای بیهوده ای از خود نشان داد که می توان درخواست کمک وی از گرجیان را یکی از آنها دانست . ولیکن وختانگ ششم که والی ایرانی در گرجستان بود ، از کمک به او سرباز زد . زیرا ایامی را بخاطر می آورد که گرجیان با لزگیها در نبرد بودند و شاه به نفع لزگیها موضع گرفت .

عمارت-عالی-قاپو-قدمت-صفوی

عمارت عالی قاپو یا دارالحکومه در عهدصفوی

در طول مدت محاصره افغانها تمایل زیادی به صلح داشتند و مصمم گشتند از طریق قوم ارامنه این اندیشه را جامۀ عمل بپوشانند اما ارامنه که با پرداخت هفتادهزار تومان به افغانها توانسته بودند که امنیت جانی خود را تأمین نمایند به صلح دو طرف ایران و افغان راضی نبودند . زیرا در فکر آن بودند که پس از صلح گرفتار خشم قزلباشها قرار گیرند لذا هیچ اقدام مؤثری را در این زمینه انجام ندادند .

شاه به اشتباه خان هویزه را جهت میانجیگری و برقراری صلح به نزد افغانها روانه کرد . اما وی که با افغانها دین مشترکی داشته و هردو اهل تسنن بودند به افغانها توصیه کرد که پایداری کنید زیرا که سلطان حسین تاب و توان مقابله ندارد . بدین سبب محمود و غلزاییها با خیالی راحت و آسوده به استراحت پرداخته و آذوقۀ مورد نیاز خود را در این مدت تأمین نمودند .

اواخر دوران محاصره ، قحطی در اصفهان گریبانگیر مردم شد . و کلیه زحمات و دیپلماسی ها برای عزل شاه و قانع کردن وی برای کناره گیری از سلطنت بی نتیجه ماند . و با اوجگیری قحطی در شهر و نابودی مردم از گرسنگی و بیماری ، نومیدی و یأس در چهرۀ شهر قابل مشاهده بود . مردم مردگان را بخاک نمی سپردند و آدمخواری متداول شد . هزاران نفر به امید فرار جان خود را از دست می دادند در نهایت خزانه تهی گردیده و مستمری و مواجب سپاهیان از وامی که شاه صفوی از شرکت هند شرقی هلندیها و کمپانی هند شرقی انگلیس دریافت کرده بود ، داده می شد .

 تسلیم تاج پادشاهی به محمود افغان

شاه سلطان حسین در یازدهم محرم سال ۱۱۳۵ ه.ق به این نتیجه رسید که مقاومت دیگر بی فایده است لذا به کاخ فرح آباد رفته و خود را تسلیم محمود غلرایی (افغان) نمود . او کناره گیری خود را از سلطنت اعلام و قدرت را به محمود واگذار کرد . و بدنبال آن تاج جواهر نشان خود را از سر برداشته و بر سر رهبر افغان نهاد . محمود دو روز بعد پیروزمندانه به اصفهان وارد شد . شاه معزول موقع ورود محمود غلزایی به دربار در سمت چپ محمود حرکت می کرد وی در حضور رجال نظامی ، وزراء و ارکان دولت بار دیگر برکناری خود و جانشینی محمود افغان را اعلام نمود . « لکهارت ، سقوط : ص ۴۷۷» « زبدهالتواریخ ، مستوفی : ص ۱۳۰- برافتادن صفویان ، برآمدن محمود افغان ، ص۱۷۰ ، ۱۷۴- مجمع التواریخ ، ص ۵۶ ، ۵۷ – سفرنامۀ کروسینسکی : ص ۵۳ ، ۶۵» « تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمۀ دکتر یعقوب آژند » «تاریخ تحولات سیاسی ، اقتصادی …. : عبدالحسین نوایی ، عباسعلی غفاری »

اگر قدری به عقب برگردیم مشاهده می کنیم که چند روز قبل از اینکه شاه سلطان حسین خود را تسلیم محمود افغان نماید ، پسر بزرگ خود محمودمیرزا را که ۲۵ سال داشت به ولایتعهدی برگزید تا وی را برای جمع آوری قشون به خارج از اصفهان بفرستاد ، لیکن با نظر مخالف امرا از این موضوع صرفنظر کرد و جهت ولایتعهدی پسر دوم خود صفی میرزای ۲۳ ساله را در نظر گرفت که باز هم با مخالفت امرا روبرو گردید . این دو پسر برقدرت ملاباشی اعتراض داشتند . بنابراین پسرسوم که تهماسب میرزا نام داشت ولایتعهد گردید و به فرمان سلطان حسین با هشت هزار سوار حلقۀ محاصره را شکست و از اصفهان خارج گردیده ، بسوی قزوین تاخت .

محمود افغان ، امان الله خان را مأمور تسخیر قزوین کرد و از مردم آنجا خواست تا از ورود تهماسب میرزا و کسان او به قزوین جلوگیری کنند . با نزدیک شدن امان الله خان ، تهماسب میرزا گریخت و مردم قزوین شهر را تسلیم افغانها کردند و از آنها پذیرایی بعمل آوردند . لیکن چون افغانها قصد خود را بروز دادند ، لذا مردم قزوین عصبانی شده و برآنها خروش نموده و تعداد چهارهزار نفر از آنها را به هلاکت رساندند . امان الله خان زخمی شد و با هزارجنگجوی باقی مانده به اصفهان مراجعت کرد .

محمود افغان در ازای این عمل و انتقام از ایرانیان ، بی درنگ ضیافتی تشکیل داده و هفتصد نفر از رجال و اعیان و کارگزاران شهر را از پیر وجوان دعوت نمود . سپس تمامی مدعوین در آن میهمانی را به تیغ جلاد سپرد . پس از آنکه دستور داد جنازۀ آنها را به میدان شهر بردند ، به منازل قزلباشها رفته و فرزندان آنها را نیز بقتل رسانید . وی دویست نفر از خانزادگان را آزاد نمود که به هرسو مایل بودند بروند . اما زمانی که آنها از شهر خارج شدند . افغانها را بدنبال آنها فرستاد و فرمان داد که تمامی آنها را بقتل برسانند . پس از چند روز محمود به عمارت دمور رفت و دوازده نفر از پسران و شش تن از برادران سلطان حسین را بطرز فجیعی کشت . و حتی باقر میرزای هفت ساله که دامان پدرش سلطان حسین را محکم در دست داشت رحم نکرد و او را نیز بقتل رسانید .

مجمود افغان دو روز پس از قتل عام شاهزادگان دچار جنون شد . لذا افغانها وی را بناچار به قل و زنجیر کشیده و پسر عمویش اشرف را جانشین وی نمودند و در همان روزها محمود را خفه کرده و کشتند . (۱۱۳۷ ه.ق)

مرگ شاه سلطان حسین

در سال ۱۱۴۱ ه.ق عثمانیها پس از تصرف مراغه و قزوین به سمت اصفهان حرکت کردند . شایع گردید که عثمانها برای یاری شاه سلطان حسین آمده و قصد دارند که وی را مجدد به حکومت برسانند . اشرف افغان چون این خبر را شنید دو تن از افغانها را مأموریت داد تا شاه صفوی را بقتل برسانند . افغانهای مذکور به عمارت آیینه خانه رفته و سلطان حسین صفوی را از نعمت حیات محروم ساختند سپس جسد وی را به شهر قم فرستادند و در آنجا به خاک سپرده شد . «زبدهالتواریخ ، مستوفی : ص  ۱۳۶ ۱۳۷- فواءالصفویه : ص ۸۰ – عالم آرای نادری : ص ۳۱»

شاه سلطان حسین چگونه زوال صفویه را رقم زد

حکومت مذهبی که به وسیله بنیانگذار سلسله صفوی (شاه اسماعیل) اساس دولت واقع شده بود ، طی زمان جای خود را به حکومت رؤسای مذهبی داده بود ؛ که مثل هر حکومت مبتنی بر قدرت مطلقه ، ظلم و فساد در آن رخنه داشت و آن را به ورطۀ از هم پاشیدگی سوق می داد .نشان این از هم پاشیدگی قبل از عهد شاه سلطان حسین از همان سالهای بلافاصله بعد از عهد شاه عباس اول نیز به نحو چشمگیری مجال ظهور یافته بود . عامل عمده و بلاواسطۀ این از هم پاشیدگی ؛ خشونت و بی تسامحی حکومت نسبت به اتباع مذاهب و ادیان اقلیت ها بود ؛ که از اتحاد دین و دولت پدید آمده بود و سابقۀ آن به عهد شاه طهماسب اول و انتخاب محقّق کَرَکی به عنوان نایب الامام می رسید . در عهد شاه سلطان حسین نیز ایجاد یک منصب دولتی به نام ملاباشی نتیجۀ آن وضع نابسامان و حاصل سابقۀ این اتحاد دین و دولت بود که حکومت مذهب را به حکومت امنای مذهب تبدیل می کرد . «روزگاران ، زرینکوب ، ص ۷۱۱»

از سوی دیگربی‌تدبیری و باورهای خرافی شاه سلطان حسین، خود زمینه نابودی وی و سلطه افغان‌ها بر خاک ایران و نابودی سلطه صفویه را فراهم ساخت و وی بالاخره با دست خود در سال ۱۱۲۵ تاج و تخت سلطنت را به محمود افغان واگذار کرد. بنا به گفته مرحوم زرین‌کوب، رسوخ اینگونه خرافات را همراه با انس و علاقه به تقالید موروث و خوش‌باوری ساده‌لوحانه‌ای که مانع از عادت کردن به تفکر بود، در تمام طبقات شایع کردند و اذهان عام را آماده قبول و حتی دفاع و توجیه تعصب‌آمیز و برخورد با هرگونه دعاوی غریب و خیال‌انگیز را غیرممکن ساخت. (ر.ک: روزگاران، ص۸۳)

یکی از مصیبت‌هایی که بلای جان حکومت دودمان صفوی شد، اهتمام شاه سلطان حسین به مسائل پیش پاافتاده و علاقه مفرطش به رمالی و طالع‌بینی بود. گاه پیش می آمد که برای او میوه‌ای نوبرانه یا به غیرفصل می‌آوردند و شاه لب به آن نمی‌زد تا منجم‌باشی سعد یا نحس بودن تناول آن را تعیین کند و در باب چگونه قاچ کردن میوه و نیز نوع چاقویی که باید میوه با آن برش بخورد، به انداختن اسطرلاب متوسل شود! کار به همین‌جا ختم نمی‌شد و شاه هالوی صفوی، در بسیاری از مواقع، نظر رمالان و منجمان را بر دیدگاه علما، طبیبانِ حاذق و دانشمندان ترجیح می‌داد و حاضر نمی‌شد برای مداوای بیماری‌اش، لب به داروهایی بزند که اطبا تجویز کرده بودند، مگر آن‌که رأی و نظر منجم باشی را بداند. شاردن در سفرنامه خود تصریح کرده‌است که شاه سلطان حسین، حتی برای مراجعه به پزشک، از منجم باشی ساعت سعد و نحس مطالبه می‌کرد؛ گاه این اقدام، بر وخامت حال وی می‌افزود، اما حاضر نبود دست از خرافه‌پرستی‌اش بردارد
در زمان شاه سلطان حسین نیز نفوذ منجمین در دربار و افراط و خرابکاری آن‌ها در امور درباری و کشوری، به وضوح مشاهده شده است. آورده‌اند: «تمام مشغولیت شاه سلطان حسین در زمان حکومتش این بود که به جای سپهسالاران افرادی چون منجمان، حکیمان و ملایان را به دور خود نشاند و درباره مسائل بسیار جزئی و پیش پا افتاده به بحث بپردازند. مثلا در غیرموقع فصل سال، برای شاه خربزه می‌آورند. این جماعت تشکیل جلسه می‌دادند و حکیم‌باشی بر روی سرد و گرم بودن یا قابض و مسهل بودن آن نظر می‌داد و منجم هم برای قاچ کردن و خوردن خربزه اسطرلاب می‌انداخت و مورد ساعت سعد و نحس را مطرح می‌کرد و بعد ملا‌ها باید فتوا می‌دادند که این خربزه پاک شرعی است یا خیر؟ و بخورد یا خیر؟ و پس از این نظریه چند دعا قبل از خوردن بخوانند و سایر جزئیات در خصوص چگونگی آوردن خربزه و در کدام سینی و ظرف و با چه کاردی قاچ شود نیز آن‌ها نظر می‌دادند.» (تاریخ نظامی و سیاسی نادرشاه افشار، ص ۴۷)

در برخی مواقع، شاه به پیشگویی منجمان اکتفا نمی‌کرد و خود اوامری صادر می‌نمود، به عنوان مثال شاه سلطان حسین در چگونگی مقابله با افغان دستور پخت آبگوشتی سحرآمیز را داد و چنین می‌پنداشت که پس از اطعام سپاهیان، آنان به صورت نامرئی مبدل خواهند شد و در نتیجه مزیتی عظیم بر دشمن خواهند یافت. آبگوشت باید در ظرفی تهیه می‌شد که در هر یک از آن‌ها دو پاچه بز نر با ۳۲۵ غلاف سبز نخود و تلاوت ۳۲۵ تشهد توسط دوشیزه‌ای بر سر آن خوانده می‌شد و این سفارش‌هایی بود که به شاه برای پخت این آبگوشت سحرآمیز داده بودند. ( انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ص۱)

سکه دوره شاه سلطان حسین صفوی

سکه نقره دوره شاه سلطان حسین صفوی به وزن ۸٫۷ گرم

روی سکه آن عصر مانند سایر سکه های دوره صفوی از نام و القاب شاه به همراه شعر و شعائر مذهبی به خط نستعلیق بهره گرفته می شد .علاوه بر سکه هایی بصورت دایره از سکه ایی بصورت بیضی و مستطیل بنام سکه های بندانگشتی نیز در آن عهد رایج بوده است در سکه بالاجمله بنده شاه ولایت حسین حک شده است و بر پشت سکه شهادتین ضرب گردیده است .

 

منابع :

فوائد الصفویه ، ابوالحسن قزوینی ، تصحیح مریم احمدی ، تهران : مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ،سال ۱۳۷۶ شمسی

زبدهالتواریخ ، محمدمحسن مستوفی ، تهران بنیاد موقوفات محمود افشار ، ۱۳۷۵شمسی

روزگاران ، از آغاز تا سقوط پهلوی ، عبدالحسین زرینکوب ، انتشارات سخن ، ۱۳۷۸ خورشیدی

انقراض سلسله صفویه ؛لارنس لکهارت ، ترجمه مصطفی قلی عماد ؛ انتشارات مروارید ؛ ۱۳۶۸ خورشیدی

سیاحتنامه شاردن ؛ سرجان شاردن ؛ ترجمه محمد عباسی ؛ انتشارات امیرکبیر ؛ ۱۳۳۵ خورشیدی

سفرنامۀ کروسینسکی ، ترجمۀ عبدالرزاق دنبلی (مفتون) تصحیح مریم میر احمدی ، تهران انتشارات توس ۱۳۶۳ شمسی

تاریخ نظامی سیاسی نادر شاه افشار ، ابو تراب سردادور ، ناشر مرشد ، ۱۳۸۰ خورشیدی

تاریخ تحولات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه : دکتر عبدالحسین نوایی ، دکتر عباسعلی غفاری فرد

تاریخ جامع ایران ، جلد یازدهم ، صفویان

تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش از دانشگاه کمبریج ، مترجم  : دکتر یعقوب آژند

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *