میدان نقش جهان صفوی آرشیو میراث فرهنگی

شاه عباس اول صفوی ، پنجمین پادشاه صفویان

 

شاه عباس بزرگ (شاه عباس اول صفوی)  سلطنت  ۹۹۶ الی ۱۰۳۸ ه.ق

شاه عباس صفوی نوۀ شاه تهماسب و فرزند شاه محمد خدابنده بود که در رمضان سال ۹۷۸ ه.ق چشم به جهان گشود . « تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد اول: ۲۰۶» نام وی را پدر بزرگش شاه طهماسب بر او نهاد و مدام بیت زیر بر زبانش جاری بود .

عباس علی است شیرغازی          سردفتر  لشکر  حجازی

« تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد اول : ۲۱۰»

عباس میرزا در خردسالی و سن دو سالگی حاکم هرات شد و علی قلی خان شاملو للگی وی را بعهده گرفت . شاه اسماعیل دوم عموی وی که فرمان قتل همگی برادر و برادرزاده های خود را صادر نموده بود ، دستور داد که عباس میرزا را نیز در مشهد بقتل برسانند ، لیکن خود بدست امرای قزلباش به هلاکت رسید .

نقاشی  شاه عباس صفوی در جوانی-اثر-آنتونی-و-رابرت-شرلی-سال-۱۶۲۲-میلادی

نقاشی  شاه عباس صفوی در جوانی اثر آنتونی و رابرت شرلی سال ۱۶۲۲میلادی

بعد از کشته شدن حمزه میرزا ، محمد خدابنده قصد داشت که شخصاً به امور حکومت بپردازد ، لیکن با توصیۀ امرای دربار وی ابوطالب میرزا را به ولیعهدی برگزید تا او به مسائل مملکتی بپردازد . بعد از این انتخاب تعداد بسیاری از امرای قزلباش منجمله مرتضی قلی خان پرناک مجدداً به طرفداری از عباس میرزا بپا خواستند برخی از امرای قزلباش نیز به مشهد رفته و به مرتضی قلی خان پیشنهاد دادند که به همراه عباس میرزا (شاه عباس اول) به قزوین رفته و حکومت را بدست بگیرند . در این اثنا محمدشاه  جهت سرکوبی گروههای عصیانگر به منطقۀ کاشان عازم شده بود ، از سوی دیگر مرشد قلی خان اطلاع یافت که عبدالله خان ازبک هرات را به حصر در آورد . لذا بسوی قزوین حرکت کرد . لیکن وانمود ساخت که به قصد مقابله با ازبکان به آنطرف درحال حرکت است . آنها در میان راه با شنیدن خبر درگذشت مرتضی خان پرناک حاکم دامغان و درگیریهای محمد شاه در اصفهان تصمیم گرفتند از مسیر دامغان به قزوین عازم شوند . در میان راه بسیاری از طرفداران عباس میرزا به او ملحق شدند . مرشد قلی خان و عباس میرزا با دو هزار سپاهی در تاریخ دهم ذیقعدۀ سال ۹۹۶ ه.ق بدون درگیری وارد قزوین شدند . و عباس میرزا که هشت سال حاکم خراسان بود بر اریکۀ سلطنت صفویان تکیه زد . محمدشاه نیز پس از فتح اصفهان به قزوین آمد و در آنجا سلطنت شاه عباس را به رسمیت پذیرفت و شخصاً تاج بر سر وی نهاد و خود از حکومت کناره گیری نمود . – زندگانی شاه عباس اول ، جلد اول و دوم : ۱۶۳ ، ۱۷۲- تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد اول: ۵۷۹ ، ۵۴۹- قصص الخاقانی ، جلد اول : ۱۲۸ ، ۱۳۰»

شاه عباس صفوی

شاه عباس صفوی

شاه عباس اول با تدابیر و سیاستهای عملی و قاطع توانست بر بحرانهایی که در بدو پادشاهی او کشور ایران را تهدید می کرد ( تجاوزات ازبکان در شرق و دست اندازیهای عثمانیان درغرب و همچنین شورشهای امرای محلی) غلبه کند این اقدامات سالها بطول انجامید که در خلال آن عملیات متحمل شکست و عقب نشینی های اجباری و مصلحتی گردید .

البته مهمترین معضل در ایام جلوس شاه خصومت و دشمنی امرای ترکمان بود که تا مرز جنگ داخلی کشیده شده بود . لازم بذکر است که قدرت ترکان قزلباش ناشی از خدمات و حمایتی بود که پیشینیان آنها در مقام سپاهیان طریقت در بدو تاسیس سلسلۀ صفویان از آنان بعمل آوردند . و درعصرشاه عباس رابطۀ بین شاه در مقام مرشد اعظم اهل طریقت و قزلباشان بعنوان مریدان وی دیگر مطرح نبود و تردیدی نیست که عقاید دین سالارانۀ شاه اسماعیل اول در نزد شاه عباس شأن و اعتباری نداشت . از سوی دیگر امرای ترکان قزلباش خود را در امر سلطنت و حکومت سهیم و دخیل میدانستند. شاه عباس از همان ابتدا با روشی سرسختانه و سازش ناپذیر برخورد نمود . وی کارش را با اعدام گروهی از امرای قبایلی که در قتل برادرش حمزه میرزا دست داشتند آغاز کرد . آنگاه توطئۀ رهبران قبایل را که برای عزل وی برنامه ریزی گردیده بود بطور وحشیانه ای سرکوب نمود . سپس محافظ سابق خود مرشد قلیخان استاجلو را بدلیل مخالفت وی در خصوص لشکر کشی برای رهایی هرات از میان برداشت . تجارب دوران جوانی شاه از قتل برادرش حمزه میرزا و مادرش چنان وی را نسبت به قزلباشان بدبین ساخت که حتی فرماندۀ برجسته ای را صرفاً به این دلیل که حس کرده بود بیش از حد قدرت گرفته بدست جلاد می سپرد . نتیجتاً شاه عباس توانست قدرت جمعی امرای ترک را در هم شکسته و ریشۀ نزاع و مخالفتهای میان آنها را بخشکاند .

ساختار امپراطوری صفوی پس از خنثی شدن عملیات قزلباشان ، کاملاً دچار تغییر و تحول گردید . شاه عباس با ایجاد نیرویی دیگر در مقابل قزلباشان و جبران قدرت چشمگیر نظامی آنان به موفقیت بزرگی دست یافت . او با طرح و کاربست پروژه شاهسون توانست یکرنگی و اتحاد قابل توجهی در میان سپاهیان خود ایجاد نمایید .

 

میدان نقش جهان صفوی آرشیو میراث فرهنگی

میدان نقش جهان صفوی آرشیو میراث فرهنگی

اطلاعات پرمایه ای دربارۀ تشکیلات واحد های جدید در سپاه صفوی یعنی واحد سواره نظام قوللر و یا غلامان خاصه شریفه با فرماندهی قوللرآغاسی در دست است . و خاطر نشان می سازد که غلامان خاصه شریفه از مسیحیان اقوام مختلف تشکیل می شدند که به اسلام مشرف شده بودند و اغلب در ایام کودکی وارد ایران شده و یا والدین آنها گرجی ، چرکسی ، قفقازی و ارمنی و اغلب اسیران جنگی بودند که از مدتها پیش در ایران اقامت داشتند . این سپاهیان که شاه عباس پس از نشستن بر تخت سلطنت آن را  تشکیل داد ، آنچنان کارآمد و ورزیده گردیدند که تشکیلات قزلباشان به نصف و حتی به کمتر از تعداد نخستین خود تقلیل یافت . نخستین فرمانده قوللر ها اللهوردیخان یکی از گرجیان مسلمان شده بود ، که به مقام و شهرتی درخور رسید و لقب سلطان یافت . قوللر ها کسانی بودند که بر اثر لیاقت به این مقام والا می رسیدند تا جایی که به منصب حکومت نیز دست می یافتند همچون اللهوردیخان که به مقام حکومت فارس منصوب گردید .

در میان غلامان خاصه ، سپاه ثانوی دیگری تحت عنوان تفنگچیان نیز وجود داشت و اینها از میان اقوام مختلف و فرزندان روستایی ایران ، اعراب و ترکمانان گزینش می شدند . علاوه بر سپاهیان مذکور سپاه دیگری بنام سپاه توپچی تشکیل شد که ایرانیان علاقه ای به خدمت در آن نداشتند . لازم به توضیح است که سِر رابرت شرلی از ماجراجویان انگلیسی ، توپخانه را در ایران رواج داد . «تاریخ ایران ، دورۀ صفویان : دکتر یعقوب آژند»

عمارت عالی قاپو قدمت شاه عباس صفوی

عمارت عالی قاپو قدمت شاه عباس صفوی

اقدامات خارجی شاه صفوی

شاه عباس سپس بطور مصلحتی و موقت با عثمانیان صلح برقرار کرده و نگاه و عزم خود را متوجه راندن و سرکوبی ازبکان نمود . اگر کمی به عقب برگردیم مشاهده می کنیم عبدالله خان ازبک بسوی خراسان عازم شده بود و از سویی علیقلی خان به وی وعده داده بود که اگر عبدالله خان به خراسان بیاید ، از هواداران او خواهد شد و ممالک عراق و کرمان را از قزلباش گرفته و به قلمرو عبدالله خان ضمیمه خواهد کرد . عبدالله خان که ممالک ماوراء النهر را تا اقصای کاشغر ، بدخشان ، ختلان و غلچه زا (تامرزممالک خوارزم)ب را بتصرف در آورده بود ، «ممالک الملوک ،ملک شاه حسین محمود سیستانی : ص۲۶۶» با پذیرفتن پیشنهاد علیقلی خان به فکر تسخیر خراسان افتاد و در اوایل سال ۹۹۶ ه.ق به خراسان رسید و در حوالی ماروچاق به علیقلی خان پیغام فرستاد که طبق پیشنهاد وی برای تسخیر خراسان آمده است و او اکنون می باید به قول خود عمل نماید و خطبه و سکه بنام عبدالله خان کند . و در مقابل حکومت هرات و یا هر محل دیگری از ممالک ترکستان ، ماوراءالنهر و بدخشان که علیقلی خان اراده کند به او سپرده خواهد شد و در غیر اینصورت می تواند هرات را رها کرده و بسوی قزلباشها برود .علیقلی خان که بناچار دست دوستی بسوی عبدالله خان برده بود ، از کار خود پشیمان شده و از سویی چون به اهل عراق نیز اعتمادی نداشت ، به اجبار در قلعه تحصن کرد . و عبدالله خان ازبک که از عهد و پیمان علیقلی خان ناامید شده بود ، هرات را در محاصره گرفت . در این زمان مرشد قلی خان چون قدرت مقابله با عبدالله خان ازبک را در خود نمی دید برادر خود ابراهیم خان را به حکومت مشهد گماشت و عازم عراق گردید و شایع کرد که برای مقابله با ازبکان بسوی هرات در حرکت است لیکن بسوی قزوین براه افتاد . «تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد اول :ص۵۷۶»

مسجد شیخ لطف الله قدمت صفوی آرشیو میراث فرهنگی

مسجد شیخ لطف الله قدمت صفوی آرشیو میراث فرهنگی

علیقلی خان وطایفۀ شاملو شش ماه در محاصره بودند . عبدالله خان ازبک چون مقاومت علیقلی خان را دید ، از وی خواست در سلک ملازمان او درآید و قول داد که او را بر همۀ سلاطین ازبک برتری دهد . اما علیقلی خان نپذیرفت و به مقاومت خود ادامه داد . علی الخصوص پس از جلوس شاه عباس بر اریکۀ شاهی در قزوین ، با دلگرمی بیشتری آمادۀ مبارزه با ازبکان شد . «نقاوه الآثار:ص۲۹۷»

مرشد قلیخان در قزوین در امور وقفه ایجاد می کرد و به اصرار های شاه عباس مبنی بر لشکرکشی به خراسان وقعی نمی نمود . ، زیرا بیم آن داشت که علیقلی خان مجدد به قدرت برسد و در صدد انتقام از او برآید « تاریخ عالم آرای عباسی ،جلد دوم :ص۶۰۲» بنابراین به شاه الغاء می کرد که گرفتن هرات از عبدالله خان خیلی سهل تر است از گرفتن آن از علیقلی خان .« قصص الخاقانی ، جلد اول: ص۱۳۲» بنابراین ، عواملی مانند فقدان آذوقه ، شیوع بیماری ، تاخیر مرشد قلی خان در لشکرکشی به خراسان باعث گردید که مدافعان قلعه بناچار دست از مقاومت برداشته و با دشمن از در مصالحه برآیند . «تاریخ ایران ، نسخ خطی» علیقلی خان پیربوداق سلطان را همراه چند تن دیگر به نزد عبدالله خان ازبک فرستاد لیکن وی نمایندگان را در دهانۀ توپ نهاد و بسوی قلعه شلیک نمود . و باعث گردید علیقلی خان دو ماه دیگر مقاومت نماید . سپس با فشار دشمن به حصار اختیارالدین پناه بردند و دو روز در آنجا ماندند . عاقبت عبدالله خان به علیقلی خان پیام فرستاد که وی قلعه را ترک کرده و به هر کجا که می خواهد برود . علیقلی خان و همراهانش از قلعه خارج شده و بسوی خیمه عبدالله خان که در مدرسه سلطان حسین میرزا بود حرکت کردند . و در آنجا بدستور عبدالله خان به هلاکت رسیدند . عبدالله خان فرمان قتل عام قزلباشها را صادر نمود و زنان و کودکان را پس از اخذ ذخایر و جواهرات آنها شکنجه و سپس برهنه رها نمودند . رهبر ازبکها حکومت هرات را به میر قلبابا کوکلتاش ، از بزرگان سمرقند و مردی فاضل و صاحب طبع واگذار نمود . و او نیز با مردم با مهربانی و رأفت رفتار کرده و تا حدودی آرامش را در آن ناحیه برقرار ساخت . «تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد دوم :ص ۶۰۵»

شاه عباس در اوایل بهار سال ۹۹۶ ه.ق از مسیر فیروزکوه عازم دامغان گردید و درآنجا چاشنی گیرباشی سفیر دولت عثمانی را که برای مذاکرات صلح آمده بود به حضور پذیرفت . شاه عباس که جنگ در دو جبهه را به صلاح نمی دانست ، پیشنهاد صلح دولت عثمانی را پذیرفت و آن را به اطلاع فرهاد پاشا رسانید . « صحایف الاخبار ، جلد سوم : ص۲۰۹» سپس از دامغان حرکت کرده و به بسطام رسید و در آنجا فرمان قتل مرشدقلی خان را صادر نموده و به سمت مشهد روانه گردید .

مسجدشاه مشهد قدمت صفوی عکس از گزارش ابنیه تاریخی خراسان مهدی صبور صادقزاده

مسجدشاه مشهد قدمت صفوی عکس از گزارش ابنیه تاریخی خراسان مهدی صبور صادقزاده

در این برهه از زمان مشهد در محاصرۀ عبدالله خان بود . وی پس از شنیدن نزدیک شدن شاه عباس تصمیم به بازگشت گرفت  رهبر ازبکها که در مدت سه ماه نیشابور ، سبزوار ، اسفراین ، محولات ، تون ، گناباد ، قاین ، طبس گیلکی ، فراه ، سیستان و هزاره را به تصرف خود در آورده بود ، به هرات مراجعت کرده و عاقبت به ماوراءالنهر رفت . «تاریخ عالم آرای عباسی ،جلد دوم :ص۶۰۶»

پس از بازگشت عبدالله خان به ماوراءالنهر، شاه عباس وارد مشهد شد . در آن هنگام گروهی که قرابتی با مرشد قلی خان داشتند ، از اطراف شاه عباس پراکنده شدند . بنابراین وی نتوانست جهت بازپس گیری هرات اقدام نماید . لذا امت بیگ ، قاتل مرشد قلی خان را با لقب خانی به حکومت مشهد منصوب کرد و برای دفع سرکشان و مخالفان در عراق مراجعت نمود .« روضهالصفویه:ص۳۴۶»

عبدالله خان پس از بازگشت شاه عباس پسر خود عبدالمؤمن خان را از بلخ به سمت خراسان گسیل داشت در راه دین محمد سلطان و خواهرزادۀ عبدالله خان و همچنین میربابا کوکلتاش حاکم هرات به او ملحق گردیدند و مشهد را به حصر در آوردند . امت خان به دفاع پرداخت و از شاه عباس درخواست آذوقه و کمک نظامی نمود . شاه عباس بسوی خراسان حرکت کرد . لیکن در تهران بیمار شد و بهبود او زمانبر گردید . و بسیاری از سپاهیانش بر اثر شیوع این بیماری به هلاکت رسیدند . ازبکان از این موضوع شادمان شده و محاصرۀ مشهد را فشرده کردند . « تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد دوم : ص۶۴۰ – ۶۴۲» پس از شش ماه حصر مشهد امت خان سفیران عبدالمؤمن خان را جهت صلح به حضور پذیرفت . لیکن در این اثنا شخصی فریاد برآورد که شاه عباس نزدیک است و بزودی به کمک محصورین خواهد آمد . امت خان بدون هیچ گونه تحقیق در صحت این خبر دستور تا نقاره ها نوای شادی برآوردند و سفرای دشمن را به دست اوباشان سپرد و آنها نیز رسولان عبدالمؤمن خان را وارونه بر الاغ نشاندند و در شهر گردانیدند . و عاقبت آنها را بطرز فجیعی بقتل رسانده و جسدشان را از بالای حصار بلند شهر به بیرون پرتاب کردند . در میان سفرا عبدالواسع خان که از دانشمندان و نامداران ماوراءالنهر بود ، جان بدر برد و خود را به عبدالمؤمن خان رسانید و شرح وقایع را بازگو کرد . و خشم وی را برانگیخت که او سوگند یاد کرد این ماجرا را تلافی نماید .

شاه عباس و جهانگیر شاه گورکانی پادشاه هندوستان

شاه عباس و جهانگیر شاه گورکانی پادشاه هندوستان

در این هنگام شاه عباس به امت خان پیام داد که نمی تواند به کمک وی بیاید . لذا امت خان اشخاص برجسته ای چون خداوردی خان و پسرش رضا قلی بیگ را بعنوان سفیر صلح نزد عبدالمؤمن خان فرستاد . اما وی به تلافی قتل سفیرانش توسط امت خان سفیران او را به هلاکت رساند . در نهایت سپاه ازبک بر قلعه دست یافت و امت خان و یارانش پس از نبردی سهمگین مقتول شدند . عبدالمؤمن خان فرمان داد تمامی استاجلوها و دیگر سپاهیان و همچنین علما و سادات را که به حرم حضرت رضا پناه برده بودند خارج ساخته و کشتند و سپس سه روز به غارت و قتل عام پرداخت . این خبر برای شاه عباس بسیار دردناک بود لیکن در بستر بیماری کاری از وی برنمی آمد . « تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد دوم : ص۶۴۲-۶۴۴»

شاه عباس فرهادخان قرامانلو از سرداران محبوب خود را به خراسان اعزام کرده و به وی فرمان داد ولایات تصرف شده توسط ازبکان را بازپس گیرد و فرهادخان پس از رسیدن به نیشابور ، آنجا را مقر اردوی خویش قرار داد . در این هنگام قاسم بی ، حاکم مشهد از عبدالمؤمن خان استمداد طلبید . عبدالمؤمن خان از بلخ به خراسان بیامد و چنین شایع ساخت که عبدالله خان به خوارزم رفته است . حاجی محمد خان باشنیدن این خبر بی درنگ به سوی خوارزم شتافت و فرهاد خان نیز به قزوین برگشت . عبدالمؤمن خان به نیشابور یورش برد و عده ای از طایفۀ بیات را در آنجا به هلاکت رساند و پس از تصرف اسفراین ، سبزوار، مزینان ، جاجرم ،  شغان و جوربد به بلخ مراجعت نمود .

عبدالمؤمن خان طی نامه ای گستاخانه از شاه عباس خواستار صلح گردید . و شاه صفوی در جواب وی چنین گفت همانطور که شیبک خان ازبک از شاه اسماعیل و عبیدالله خان ازبک از شاه طهماسب شکست خوردند ، شما نیز از ما شکست خواهید خورد . « مجمع الانشاء ، ابوالقاسم حیدرایواغلی ، فصل پنجم» به محض ورود شاه عباس به خراسان ، اکثر حاکمان ازبک از ولایات آن خطه گریختند و پادشاه پس از یکماه توقف در اُلنگ اسفراین با فرا رسیدن فصل زمستان از محاصرۀ مشهد صرفنظر کرد و به قزوین مراجعت کرد . «شاه عباس جلد دوم : ص ۱۵۴»

پس از بازگشت شاه عباس عبدالمؤمن خان مجدد به سبزوار هجوم برد به یک روایت اسکندر بیک منشی که پس از این واقعه همراه شاه عباس به سبزوار رفته بود ، اذعان میدارد که ازبکان اطفال شیرخوار را روی سینۀ مادر نهاده با شمشیر دو پاره کردند . این واقعه در عاشورای سال ۱۰۰۴ ه.ق اتفاق افتاد . شاه عباس به محض شنیدن این خبر رهسپار سبزوار گردید  لیکن عبدالمؤمن خان به بلخ گریخته بود . شاه عباس حکومت سبزوار را به بوداق سلطان قاجار سپرد و از مسیر نیشابور به قزوین باز گشت .

سپر فولادین طلا کوب دارای نام شاه عباس صفوی   سدۀ ۱۱-ه.ق

سپر فولادین طلا کوب دارای نام شاه عباس صفوی   سدۀ ۱۱-ه.ق

در همان عصر عبدالله خان رهبر ازبکان به شاه عباس پیامی فرستاد و از وی درخواست کرد که اجازه دهد راهیان حج ازبک ، از مسیر ایران به سفر حج مشرف شوند که این خواسته مورد قبول شاه ایران قرار گرفت . « تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد دوم :۱۵۴»

در سال ۱۰۰۵ ه.ق گروهی از ازبکان به قصد غارت شهر یزد از راه طبس و رباطات مغازه و خندق به آنجا آمدند . لیکن محراب خان حاکم طبس و علیقلی خان شاملو حاکم یزد بر ازبکان هجوم برده و بسیاری از آنان را کشته و مابقی یا به سوی کوهها متواری شدند، و یا در بیابان از تشنگی به هلاکت رسیدند . « تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد دوم : ص۸۳۶-۸۳۷»

از بخت خوش شاه عباس رابطۀ میان پدر و پسر یعنی عبدالله خان و عبدالمؤمن خان شکرآب شده و به تیرگی گرایید چرا که پس از اینکه عبدالله خان هرات را در سال ۹۹۶ ه.ق تصرف کرد ، عبدالمؤمن خان انتظار داشت که پدرش حکومت آنجا را به او بسپارد، لیکن وی امیر قلبابا کوکلتاش را به حکومت آنجا گمارد . این اختلاف روز به روز بیشتر شد تا اینکه عبدالله خان در اواخر سال ۲۰۰۶ ه.ق از دنیا رفت و پس از مرگ وی عبدالمؤمن خان استقلال بیشتری یافت . او به سمرقند رفته و قلبابا کوکلتاش و دو پسرش را بقتل رساند . عبدالمؤمن خان با امرای پدرش میانۀ خوبی نداشت و در صدد برآمد که آنها را از میان بردارد . لیکن آنها از نیت او با خبر شدند و در تاریخ چهارشنبه بیست وسوم ذیقعده ۱۰۰۶ ه.ق وی را در قریۀ ضامن آباد کشتند و پیرمحمد سلطان ، از بازماندگان میرقلبابا را به جای وی برگزیدند . و در هرات یتیم سلطان پسر جانی بیگ سلطان و خواهر زادۀ عبدالله خان تحت عنوان دین محمد خان بر تخت سلطنت تکیه زد . «تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد دوم : ص۸۷۹ -۸۹۸»

سپاهیان صفوی

سپاهیان صفوی

جنگ رباط پریان

سه پادشاه بزرگ صفوی (شاه اسماعیل ، شاه تهماسب و شاه عباس اول) سه جنگ بزرگ و سرنوشت ساز (جنگ مرو در ۹۱۶ ه.ق ،،جنگ جام در۹۳۵ ه.ق و جنگ رباط پریان در ۱۰۰۷ ه.ق) با ازبکان داشته اند و در هر سه جنگ ابتدا آثار شکست بر قوای صفوی ظاهر شد ، اما پایداری ، شجاعت و دلاوری شاهان صفوی عامل پیروزی نهایی در این جنگها بود . جنگ رباط پریان آخرین حلقه از زنجیرۀ جنگهای بزرگ نود ساله میان صفویان و ازبکان بحساب می آمد . پس از پیروزی در جنگ رباط  پریان ، شاه عباس بسوی مرو تاخت زیرا بیم آن داشت که نورمحمدخان و باقی خان برادر دین محمد ازبک با یکدیگر متحد شده و بر علیه وی قیام کنند .  لذا نورمحمدخان را بهمراه خانواده به سوی عراق و در شهر شیراز به تبعید فرستاد و برای وی مقرری تعیین نمود . نورمحمد تا پایان عمر و سال ۱۰۲۱ ه.ق در آن شهر ماند . « تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد دوم : ص ۹۶۹ -۹۷۵»

دکتر یعقوب آژند در کتاب تاریخ ایران (دورۀ صفویان) آورده است که در طول ده سال گذشته ازبکان نزاعهای داخلی بر سر منطقۀ ماوراء النهر داشتند که این موضوع راه را برای شاه ایران هموار ساخت و توانست در تاریخ ۱۰۰۷ ه.ق هرات و مشهد را باز پس گیرد و سلطۀ خود را تا بلخ ، مرو و استرآباد به پیش برد اما هنگامیکه دو سال بعد باقی محمد خان حاکم جدید ماوراءالنهر بلخ را دگرباره متصرف شد ، سپاهیان صفوی دریافتند که شانس غلبه بر او را ندارند و لذا نه تنها عقب نشینی کردند ، بلکه در جریان این جنگ قسمت اعظم نیروی جدید توپخانۀ آنها نیز منهدم گردید (۱۰۱۱ ه.ق)  این هنگام  پایان درگیری صفویان و ازبکان بود . ایرانیان برغم این ضایعات توانسته بودند بر خراسان ، و ناحیه شمال آن و مرز ترکمان صحرا به انضمام مرو و نسا و شرق خراسان شامل هرات ، سبزوار و فراه را باز پس گیرند .

موفقیتهای شاه عباس در شرق خطر جنگ در دو جبهه را کاهش داد ، از اینرو وی در سال ۱۰۱۲ ه.ق توانست خطر رویارویی با عثمانیان را تجربه نماید و آذربایجان ، نخجوان و ایروان را باز ستاند . فرماندۀ کل ترکها ، چغال زاده پاشا که دست به ضد حمله و پاتکل زده بود ، در تبریز متحمل شکست سختی شد . و با اینکه پیمان صلحی جدید در سال ۱۰۲۱ ه.ق در استانبول منعقد گردید و مرزهای قدیم ایران و ترکان به ثبت رسید ، لیکن سلطان عثمانی چند سال بعد به اشتباه سعی نمود تا با گسیل قشون دیگری ، مجدد ماوراء قفقاز و فتوحات ایرانیان را به چنگ آورد . لشکرکشی صفویان در سال ۱۰۳۳ ه.ق موجب گردید ایران بر مناطق کردنشین دقوق ، کرکوک و شهر زور، کربلا و نجف تسلط یابد . همچنین بعد از پانزده سال بغداد نیز بدست ایران افتاد و متعاقباً پس از چندی ایرانیان دیاربکر را نیز متصرف شدند.

تصویر نبرد شاه عباس صفوی و عثمانی

تصویر نبرد شاه عباس صفوی و عثمانی

ایرانیان در سال ۱۰۱۰ه.ق جزیرۀ بحرین را به متصرفات خود ضمیمه کرده بودند و در سال ۱۰۱۶ ه.ق شروان نیز پس گرفته شد و پس از آن طی یک سری لشکرکشی صفویان نواحی گستردۀ گرجستان را در اختیار گرفتند . شاه عباس توانست کاخت را تصرف کرده و در نهایت حکومت طهمورث اول (تیموراز) را به رسمیت شناخت . «تاریخ ایران ، دورۀ صفویان : دکتر یعقوب آژند»

ایران و پرتغال

هرمز تا اوایل قرن هشتم هجری به بندری در نزدیکی مصب رودخانۀ رودان (میناب) برکنارۀ خلیج فارس نزدیک بندر میناب امروزی اطلاق می شد . این بندر از مراکز تجاری و از بزرگترین پایگاههای داد و ستد بین ایران، هندوستان، عربستان و سواحل جنوبی خلیج فارس بود. بندر هرمز تحت حکومت حکام محلی قرار داشت که اصطلاحاً ملوک هرمز نامیده می شدند و غالباً خراج گذار فرمانرواهای فارس بودند . از سال ۹۰۱ تا ۹۱۱ ه.ق آلفونس دوآلبوکرک بفرمان پادشاه پرتغال به خلیج فارس آمده و در سال ۹۱۳ ه.ق پس از نبردی خونین به هرمز دست یافته بود .

شاه اسماعیل نیز به دلیل نداشتن نیروی دریایی قوی نتوانست در منطقۀ آلبوکرک اقدامی بعمل آورد . درنتیجه تصمیم گرفت با آنان از در مصالحه درآید . لذا نامه ها و سفرایی مابین شاه اسماعیل و آلبوکرک رد و بدل شد و مقرر گردید که پرتغالیها کشتیهای جنگی در اختیار ایران بگذارند . لیکن آلبوکرک در سال ۹۱۲ه.ق از دنیا رفت و پرتغالیها به وعدۀ خود عمل نکردند . شاه اسماعیل در سال ۹۲۸ ه.ق سفیری به هرمز روانه کرد و طلب مالیات عقب افتاده را نمود . فرماندار هرمز نیز سفیری به دربار صفوی گسیل داشت که بدلیل درگذشت شاه صفوی نتیجه ای از این گفتگوها بدست نیامد .

در عهد شاه طهماسب اول ، و در سال ۹۶۰ ه.ق پرتغالیها به ایرانیان کمک کردند تا ترکان عثمانی را از قطیف خارج کنند . پرتغالیها مردمانی مغرور ، ستمگر و خونخوار بودند ، لذا شاه طهماسب چندان توجهی به آنان نداشت . اوضاع تقریباً به همین ترتیب بود تا اینکه شاه تهماسب در سال ۹۹۶ ه.ق بر اریکۀ سلطنت جلوس کرد .

بحرین در آن روزگار جزء قلمرو هرمز بحساب می آمد و تحت نفوذ پرتغال بود . در سال ۱۰۱۰ ه.ق رکن الدین مسعود ، حاکم بحرین ، سر از اطاعت امیرهرمز پیچید و از امامقلی خان پسر الله وردیخان کمک خواست . امامقلی خان که از دیر باز درپی تصرف آنجا بود ، گروهی را در ظاهر برای کمک به رکن الدین مسعود ، ولی در باطن به قصد کشتن وی ، به آنجا فرستاد و این گروه موفق شد حاکم بحرین را بقتل برساند . و بحرین بدست قشون ایران افتاد . فیروزشاه امیر هرمز و حکمران پرتغالی آنجا برای استراد بحرین دست به اقداماتی زد که ثمری نداشت و جزایر بحرین از تصرف پرتغالیها خارج شده و ضمیمۀ حکومت فارس گردید . « تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد دوم : ص ۹۵۹ -۹۸۹ »

فیلیپ سوم پادشاه پرتغال و اسپانیا هیئتی را به ریاست آنتونیو دوگوه آ جهت اعتراض و استرداد بحرین به ایران فرستاد ، لیکن شاه عباس اعتنایی نکرد و امامقلی خان را مأمور تصرف بندر گمبرون نمود . اهالی گمبرون و دیگر بنادر خلیج فارس که از ستمگریهای پرتغالیها به تنگ آمده بودند از شاه عباس استمداد طلبیدند . در نهایت این بندر کوچک در سال ۱۰۲۲ ه.ق بدست ایرانیها افتاد . و قلعۀ پرتغالیها در آنجا تخریب شد . فیلیپ سوم سفیر دیگری بنام دون گارسیا سیلوا فیگوئروآ را در سال ۱۰۲۷ ه.ق به ایران فرستاد و او به حضور شاه عباس رسید . شاه عباس اعلام کرد آنچه از پرتغالیها گرفته شده متعلق به ایران است و یک وجب آنرا  پس نخواهد داد . گمبرون بعدها بندر عباس نامیده شد . « تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد دوم : ص ۱۴۲۲»

قلعه پرتقالیها درقشم

قلعه پرتقالیها درقشم

شاه عباس پس از برقراری صلح با دولت عثمانی در سال ۱۰۲۹ ه.ق تصمیم گرفت که با کمک انگلیسها ، پرتغالیها را از جزیرۀ هرمز بیرون و دست اسپانیا را از آنجا کوتاه کند . روز دوم صفر سال ۱۰۳۰ ه.ق چهار کشتی انگلیسی بهمراه دو کشتی پرتغالی که به دست انگلیسها افتاده بود ، به سواحل بندرجاسک رسید . روی فری یرا ، فرمانده نیروی دریایی پرتغال و اسپانیا ، با چهار کشتی مسلح به جاسک آمد و در آنجا لنگر انداخت . میان نیروهای انگلیس و پرتغال جنگی درگرفت که سرانجام پس از چند روز به شکست پرتغالیها انجامید . روی فری یرا پس از این شکست در صدد تصرف جزیرۀ قشم برآمد و در رجب سال ۱۰۳۰ ه.ق قسمتی از آن را تصرف نمود . امامقلی خان در ۲۴ صفر ۱۰۳۱ ه.ق با نمایندۀ انگلیسها و شرکت هند شرقی به گفتگو پرداخت و پس از قبول شرایط معاهده از سوی دو طرف ، امامقلی خان عازم گمبرون شد و کشتیهای انگلیسی به جانب هرمز عزیمت کردند . جزیرۀ قشم در محاصرۀ شاهقلی بیگ و سپاه او بود و کشتیهای انگلیس پس از رسیدن به آنجا ، بمدت سه روز قلعۀ پرتغالیها را گلوله باران کردند و روی فری یرا ناچاراً تسلیم گردید . در ۲۷ ربیع الاول ۱۰۳۱ ه.ق کشتیهای انگلیس با دویست قایق ایرانی از بندر گمبرون به طرف جزیرۀ هرمز حرکت کرد و فردای آنروز دو کشتی انگلیسی و سه هزار سرباز ایرانی به سرداری امامقلی خان به جزیرۀ هرمز رسیدند . آنها به آسانی شهر را گرفته و قلعۀ هرمز را به توپ بستند ، پرتغالیها به دفاع پرداختند و تعداد سیصد سرباز ایرانی کشته شدند . کشتیهای انگلیسی از دریا و قوای پیاده نظام ایرانی از خشکی مدام به قوای پرتغالیها تاختند . تا اینکه در تاریخ نهم ماه جمادی الثانی سال ۱۰۳۱ ه.ق پرتغالیها بکلی شکست خورده و تسلیم شدند  . پرچم دولت پرتغال که بیش از یک قرن بر فراز قلعۀ آلبوکرک در اهتزاز بود برای همیشه به پایین کشیده شد . « تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد سوم : ص -۱۶۲۱-۱۶۲۶»

مجسمه امامقلیخان درقشم

مجسمه امامقلیخان درقشم

شاه عباس در اوایل سدۀ یازدهم هجری قمری بر بحرانی که در شروع  سلطنتش مملکت را در ورطۀ نابودی انداخته بود ، چه از سوی دشمنان خارجی ، مانند ازبکان ، عثمانی ، پرتغالیها و چه از سوی نیروهای سرکش و متمرد داخلی ،  چون شورش کستندیل خان گرجی ، یعقوب خان ذوالقدر ، یولی بیگ در یزد ، دولتیارخان و حمزه خان ، احمد خان گیلانی ، شاهوردی عباسی لُر، نفطویان و شورش لار ، چیره گشت .

ایران در آن هنگام به وسیع ترین پهنۀ جغرافیایی خود در ایام صفویان دست یافت . شاه عباس پس از برقراری امنیت در کشور ، در صدد برقراری استقرار تشکیلات منسجم اداری بر آمد . همچنین او اقدام به تحول و بهسازی راههای ارتباطی نمود و در میانه راهها فرمان احداث کاروانسراهایی جهت اسکان مسافران صادر نمود که هم اکنون آثاری از این کاروانسراها را که بعضی سالم و بعضی آسیب دیده هستند را ، می توان مشاهده کرد .  نمونۀ این فعالیتهای وی باعث ارتقاء و رشد بازرگانی و صنعت گردید و مردم دریافتند که سطح زندگی آنها رو به بهبودی و پیشرفت است . درحالیکه اعظم بخش های جهان اسلام در آن روزگار در رکود کسادی تجارت بسر می برد ، ایران این تحولات و عواقب روبه زوال جاده های کاروان رویِ  آسیای مرکزی را که بهر حال بخشی از آن در اختیار همسایگان ازبک بود ، از سرگذراند .

بازار ایران در عهد شاه عباس صفوی تصویر از سایت دنیای اقتصاد

بازار ایران در عهد شاه عباس صفوی تصویر از سایت دنیای اقتصاد

درسال ۱۰۰۶ ه.ق  اصفهان بدستور شاه عباس جایگزین قزوین و پایتخت سلسلۀ صفویان قرار گرفت . وی همچنین فرمان داد جهت توسعۀ این شهر از وجود معماران ، هنرمندان و پیشه وران زبردست و ماهر بهره گیرند . اینها با اینکه رویکردهای خود را در معماری ، طراحی شهری و شیوۀ تزیینی از سنن کهن گرفته بودند ، لیکن سبک و شیوه ای خاص را که به سبک صفوی شهره شد ، چنان با پختگی و پروردگی بکار بستند که هنوز هم قادر است بیننده را مات و محسور خود نماید . از فرهیختگان ، دانشمندان ، عرفای عصر شاه عباس می توان از شیخ بهایی ، میرداماد ، میرفندرسکی و ملاصدرا نام برد . « تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش دانشگاه کمبریج ، مترجم دکتر یعقوب آژند : ص ۷۷تا ۹۳»

خصوصیات اخلاقی شاه عباس اول

این پادشاه بزرگ ، جامع همۀ خوبی ها نبود ، بلکه اعمال زشت و عیوبش نیز باعث شگفتی است . او بی رحمی و مهربانی ، خشم و عطوفت ، سادگی و زیرکی ، گذشت و کینه ورزی ، رعیت پروری و مردم کشی و بقیه صفات را تواماً در وجود داشت . بارزترین رفتار او کشتن یا کور کردن پسران خود و قتل سرداران وفادارش است و شاید این خصیصۀ مذموم ناشی از ضربات روحی سختی بود که او در فاصلۀ ده سال (۹۸۴تا۹۹۴)تجربه کرده بود . همانطور که عمویش ، شاه اسماعیل دوم ، بسیاری از شاهزادگان صفوی را بی گناه بقتل رساند . و همچنین فرمان قتل او را هم صادر کرد که این فرمان او هیچ گاه عملی نشد .

در میان سردارانی که به فرمان شاه عباس کشته شدند ، شاید گناهکارترین آنها همان فرهاد خان قرامانلو بود که در جریان جنگ با ازبکان ( جنگ رباط پریان ) زخمی شد و از میدان رزم گریخت و چون از برادر فرهادخان، ذوالفقارخان ، بیم داشت که شاید به فکر انتقام بیفتد ، او را هم در تاریخ ۱۰۱۸ ه.ق به خیال اینکه قصد طغیان دارد ، از میان برد . شاه عباس پسر بزرگ خود محمدباقر میرزا «مشهور به صفی میرزا» را به توهم رقابت با او ، با بیرحمی کشت . وی هنگام مرگ ۲۹ ساله بود . شگفت آنکه برای مجازات قاتل صفی میرزا فرمان داد که آن کس شخصاً سر پسر خود را ببرد .

سی-وسه-پل-اصفهان-عکاس-ازناوه-آرشیو-میراث-فرهنگی-خراسان

سی وسه پل اصفهان عکاس ازناوه آرشیو میراث فرهنگی کشور

شاه عباس صفوی درسال ۱۰۳۰ ه.ق . پسر دیگرش محمد میرزا را که معروف به خدابنده میرزا بود ، و در سال ۱۰۳۱ ه.ق سلیمان میرزا پسر بزرگ صفی میرزا و نوۀ خود را نابینا ساخت و عاقبت درسال ۱۰۳۶ ه.ق آخرین پسر او ، امامقلی میرزا را به همین سرنوشت دچار کرد . وی خدمتگزاران صدیق را ارج می نهاد . شاه عباس در دلیری و شهامت و زورمندی شهرۀ عام و خاص بود و در جنگها و میدان نبرد پیشاپیش سپاه درحرکت بود . وی نسبت به دین اسلام و مذهب شیعۀ دوازده امامی تعصب بسیار داشت و هرگز نمازش ترک نمی شد و در جنگها ابتدا وضو می گرفت و سپس به میدان نبرد وارد می شد . علاقۀ وافری  به امام هشتم داشت تا جایی که برای پابوسی او در سال ۱۰۱۰ ه.ق  پیاده از اصفهان به مشهد رفت .

در کتاب صفویان صغیر یا کبیر در خصوص دینداری ، جنایات و قسی القلب بودن شاه عباس چنین آمده است :

در قساوت شاه عباس کبیرهمین ذکر کافی بود که به احوال وی پی ببریم . او همانطور که گفته شد حتی به زنان و کودکان نیز هیچ گونه ترحمی نداشت و آنان را که بی دفاع بودند نیز از دم تیغ می گذراندو برای رسیدن به اهداف خود از هیچ کوشش و قساوتی فروگذاری نمی کند. با این اوصاف سفر زیارتی وی به مشهد و ساخت گنبد طلا برای امام هشتم شیعیان را نیز باید در ریاکاری و حیله گری وی جشتجو کرد ؛ چرا که چنین پادشاهی که به هیچکس ترحم نمی کند ، چگونه می تواند انسانی مؤمن باشد؟ «اروج بیک ، دون ژوان ایرانی ص ۲۵۳»« صفویان صغیر یا کبیر ص ۱۰۷»

فراموش نمی کنیم که یکی از مهمترین بهانه های شاه عباس جهت کشتار نقطویان ، ملحد طبیعی خواندن آنها به واسطۀ وسیع المشرب بودن آنها بود . گویی که خود از این امور مبرا بوده و هرگز لب به شراب نیرده است . امری که بسیار در منابع تاریخی از آن یاد شده است . بعنوان مثال ، در رفتارهای یومیه با دلاواله ، زیاد نقل می شود که شاه ایران به همراه خود دلاواله تا پاسی از شب می نوشیدند . او که دارای بیماری پارانوئید و سوءظن به اطرافیانش بود ، با فرزندان خود چون حیوان رفتار می کند و اجازه نمی داد که کسی به آنان نزدیک شده و ا سلام کند . هم صحبتی با فرزندان او ، مجازات مرگ را در پی داشت ! او فرزندانش را در بین کنیزان بزرگ می کند و اجازه زندگی سالم به آنها نمی دهد . سرکوبی محبت در فرزندان باعث ناراحتی زیاد آنان می شود . او فرزندانش را عمداً به سمت زنان و حرمسرا هدایت کرده و با مواد افیونی آشنا می کندکه سست عنصر شوند که نتوانند بر جایگاه او دست یازند . زمانی که این قبیل رفتار او را کاملاً مورد بررسی قرار دهیم ، نمی توانیم به سادگی باور کنیم که سفر پیاده او به خراسان ، معنایی جهت زیارت واقعی امام رضا داشته باشد و مطمئناً می توان گفت که برداشتن طلاها و جواهرات شمشیر مبارک ، نیز در جهت عوامفریبی است

کاروانسرای مهر حومه سبزوار که به فرمان شاه عباس بنا گردید عکس از گزارش-ابنیه تاریخی خراسان مهدی صبور صادقزاده

کاروانسرای مهر حومه سبزوار که به فرمان شاه عباس بنا گردید عکس از گزارش-ابنیه تاریخی خراسان مهدی صبور صادقزاده

این قدرت بود که شاه عباس برای آن می جنگید ؛ نه دشمن خارجی برایش به معنای متجاوز به ایران معنایی داشت و نه زیارت امامان و یا حتی مردم . او جنگی با دشمنان می کرد ، تنها در جهت تثبیت و یا ارضای نیاز قدرت طلبی خود بوده است و این که در صورت شکست از طرف دشمنان ، مالیات کمتر می گرفته و ثروت و دارایی اش کاسته می شده است و نه این که از ایران در مقابل بیگانگان دفاع کند . کاری که اسکندر نیز انجام داد و در همین مسیر حرکت کرد .

کشتن خواستگار دختر شاه ، تنها به این دلیل که موجب بی آبرویی شاه شده است را نیز باید به لیست بند بالای قتل های وحشیانه او اضافه کرد . فراموش نکنیم که او قلندر بیک استاجلو را به جرم اینکه به زن کدخدا نظر داشت ، به چه سختی مجازات کرد و چشمانش را از کاسه سرش و زبانش را نیزاز حلقوم بیرون کشید . خود شاه عباس ندیده عاشق خواهر لوارساب خان شده بود که در عقد تهمورث خان بود و همسر او بشمار می آمد . تضاد این شاه در اینجا هویداست . برای دیگران ، آنان را به شدیدترین وجه من الوجوه مجازات می کند ، اما هنگامی که خود با داشتن حدود ۵۰۰۰ زن در حرمسرایش ، عاشق همسر مرد دیگری می شود ، یک کشور را به آتش می کشد و بیش از ۱۳۰۰۰۰دختر و پسر را اسیر می کند و برخی آنان را به حرمسرا آورده ، و بهترینشان را برای خود انتخاب کرده و بقیه را به فرماندهان می بخشد ! زنای محسنه برای این پادشاه تنها جرمی است که مردم انجام می دهند و نه خود او! چرا که او خود را در جایگاه خدایی می بیند و به این مفهوم ، دیگر همسر دیگری بودن معنایی ندارد و همگان تنها باید به همسری او در بیایند ؛ حتی اگر در عقد شخص دیگری باشند .

می دانیم که زنای محسنه در قوانین اسلام و تشیع گناهی نابخشودنی است و مستوجب سنگسار است . حال چگونه شخصی چون شاه عباس که پادشاه یک کشور و پیرو تشیع و اسلام است ، تن به چنین کاری می دهد ؟ چگونه برای بدست آوردن آن زن ، بسیاری افراد را گردن می زند و بقتل می رساند تا شهوت خود را فرو نشاند و در عین حال داعیه اسلام و مسلمین را نیز دارد؟ مگر می شود باور کرد که او مسلمان بوده است ؟ وحشیانه ترین اموری را انجام می داده که حتی بی فرهنگ ترین افراد زمانش نیزاز انجام آنها عاجز بوده اند . مگرنه اینست که به زعم مسلمانان ، اسلام قوانینی برای زنان و مردان آورده است که تا ابد ادامه خواهد داشت ؟ پس چگونه این احکام به همین راحتی توسط شاهی که خود را پاسدار دین اسلام و بالاخص تشیع می داند ، به لجن کشیده شده ، پایمال و لگدکوب می شود؟ شرابخواری او که شهره خاص و عام شده است . قتل عام و کشتن های بی منطق او نیز افزون برآن. زنا و اعمال منافی عفت نیز همین طور و در نهایت خود را شیعه می داند؟ برای امام حسین ، مجلس عزاداری راه می اندازد و در عاشورا به میان سینه زنان می رود یا در شب قدر قرآن به سر می گیرد !

شاه عباس بزرگ در جلسه عیش و نوش و خوشگذرانی

شاه عباس بزرگ در جلسه عیش و نوش و خوشگذرانی

از آنجایی که رفتار و کردار عملی شاه عباس به وضوح نشان از قدرت طلبی و ثروت اندوزی و شهوترانی است ، می توان کاملاً مطمئن بود که فردی ریاکار و دورو بوده که توانسته با تزویر و ریا ، حکومتش را در مدت زمامداری خود اداره کند . او خبازی را به جرم گرانفروشی به داخل تنور انداخته و زنده می سوزاند و یا فرد کبابی را به سیخ می کشد ! تصور این رفتار نیز سخت است چه برسد به انجام آن ! بعد خود در روز عاشورا ، دسته ها را به جان یکدیگر انداخته ، باعث درگیری بین آنان شده و خود می خندد !!! بیماری سادیسم او اینجاها بیشتر بروز می کند که از درگیری و دعوای دو نفر یا دو گروه نهایت لذت را می برد ، آن هم در روز مهمی چون عاشورا . اگرچه او به این سیخ کشیدن و کشتن خباز و کبابی را تنها با هدف عادل نشان دادن خود نزد عوام انجام داده است و نه عدالت خواهی . چرا که اولاً جرو و مجازات با هم منطبق نیست و ثانیاً گزارشی نشده که با دیگر افراد نیز چنین کرده باشد وثالثاً اگر قصد عدالت بود ، در بسیاری از کارهای وحشیانه او بویی از عدالت به مشام نمی رسد . «صفویان صغیر یا کبیر ،ص ۲۲۰ الی ۲۲۴»

شاه عباس بهار سال ۱۰۳۷ را در مازندران بسر برد لیکن با گرمی هوا تبی مرموز براو چیره گشت و با شنیدن خبر لشکر کشی دولت عثمانی  به فرماندهی خسر پاشا بسوی مرز ایران کسالت وی شدیدتر گشت اما بی اهمیت به احوال خود بسوی اشرف مازندران حرکت کرد و در آنجا تا حدودی حال وی بهبود یافت و عزم شکار کرد و در شکارگاه در خوردن غذا افراط کرد که تب مرموز مجدد به سراغ وی آمد و به بستر بیماری برگشت و پس از سه ، چهار روز پزشکان در درمان وی عاجز ماندند و روزبروز ضعف بر وی مستولی گشت تا آنکه در تاریخ شب  پنجشنبه  بیست و چهارم جمادی الاول سال ۱۰۳۸ ه.ق با طلوع آفتاب جان به جان آفرین تسلیم کرد .

در تاریخ عالم آرای عباسی به گفته اسکندر بیگ منشی آمده است در سردابۀ بقعۀ امامزاده حبیب بن موسی در کاشان سه قبر وجود دارد که قبر وسط متعلق به شاه عباس است و همچنین وی اظهار داشته جسد شاه عباس ابتدا بعنوان امانت در این سردابه نهاده شده و بعدها در کف همان سردابه به خاک سپرده شده است . « حسن نراقی ، آثار تاریخی شهرهای کاشان و نطنز ، انجمن آثار ملی »

مقبره شاه عباس صفوی واقع در امامزاده حبیب بن موسی در کاشان

مقبره شاه عباس صفوی واقع در امامزاده حبیب بن موسی در کاشان

مبارزات شاه عباس با استعمال توتون و تنباکو

شاه عباس کبیر که در اوائل عهد وی استعمال تنباکو بسیار توسعه یافته بود ، به طرق مختلف و انحاء گوناگون برای ریشه کن کردن آن همیشه کوشا بود ؛ ولی سعی وی در اینمورد باطل ماند ، اگرچه خودش نیز در آنموقع از دود کردن این گیاه دست برداشت .

از جمله حکایات آن عهد می گویند هنگامی که تمام رجال و بزرگان مملکت در مجلس ضیافت در حضور شاهنشاه بودند ، به دستور معظم له سر قلیانها را بجای تنباکو با پشگل خشک و نرم پُر ساختند . علی الظاهر تشخیص آن غیر ممکن بود ، چون تنباکوی سر قلیان نیز ، چنانکه گفته شد ریز و خرده و سائیده و اندکی خیس می باشد و آتش بر روی آن می نهند . شاه عباس گاه و بیگاه از حضرات سئوال می فرمود : این تنباکو چگونه است ؟ وزیر همدان آنرا برای مصرف من هدیه فرستاده و معروض داشته که عالیترین تنباکوی عام است . هریک از اعیان و اشراف در پاسخ اظهار می داشتند : قربان، این تنباکو فوق العاده است ، و بهتر از آن در جهان پیدا نمی شود . شاهنشاه بالاخره خطاب به سردار قورچیان (قورچی باشی) سردار سپاهیان قدیمی ایران ، که یک شخصیت متین و متقی و مافوق دیگران بود چنین گفت :

از جنابعالی خواهش می کنم آزادانه به من بگویید ، فی الواقع این تنباکو چطور است ؟ سردار در جواب عرض کرد : قربان به سر مبارکتان قسم که چون هزار ازهار(عطر گل) است … شاهنشاه با خشم و غضب همۀ حضار را بنگریست و چنین گفت : داروی منفور لعنتی که با تپالۀ اسب فرقی ندارد . شاه با تحقیر به آنها نگاهی‌ کرد و گفت: «مرده شوی تان ببرد که بخاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بجای تنباکو، پِهِن اسب بکشید و بَه‌‌‌ بَه‌‌‌‌‌‌ و چَه چَه کنید. «سفرنامه پیر شاردن، محمد عباسی ،جلدچهارم  ص۵۶»

شاه عباس مدتی را به این منوال، به صورت «کج دار و مریز»، در برابر علاقه‌مندان به توتون و تنباکو رفتار کرد؛ اما طبق گزارش «آدام اولئاریوس»، سیاح آلمانی، پس از پیروزی ایران بر عثمانی در سال ۱۰۲۷، اتفاقی افتاد که دیگ غضب شاه‌عباس را به جوش آورد. او که از پیروزی بسیار خرسند بود، دستور داد مواجب یک‌ساله قشون را یک‌جا پرداخت کنند؛ اما خبر رسید که سربازان به جای خرج مواجب در امور معیشتی و زندگی خود، به خرید تنباکو روی‌آورده‌اند و بوی دود، تمام اردو را برداشته است! شاه که از این مسئله بسیار عصبانی بود، گروهی را گرد آورد و آن‌ها را مسئول اجرای ممنوعیت استعمال توتون و تنباکو در اردو کرد؛ این نخستین بار در تاریخ بود که گروهی برای انجام این امر خطیر انتخاب گردید . شاه‌ دستور داد هر کس در اردوی شاهی از دخانیات استفاده کند، لب و بینی‌اش بریده شود. وی  ورود توتون و تنباکو به اردو را هم ممنوع کرد و حتی، بازرگانی را که به بهانه ندانستن حکم شاه‌عباس، توتون و تنباکو وارد اردو کرده بود، با اجناسش به آتش کشید و سوزاند! افزون بر این‌ها، واردات توتون و تنباکو، تا زمان مرگ شاه‌عباس، ممنوع شد و متخلفان به اشد مجازات می‌رسیدند؛ لیکن متأسفانه بعد از فوت شاه مقتدر صفوی، دوباره آفت دخانیات به جان ایرانیان افتاد و تا هم اینک پابرجا اند .

ناصرالدین شاه در حال کشیدن قلیان

ناصرالدین شاه در حال کشیدن قلیان

 

 

منابع :

فوائد الصفویه ، ابوالحسن قزوینی ، تصحیح مریم احمدی ، تهران : مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ،سال ۱۳۷۶ شمسی

تاریخ تحولات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه : دکتر عبدالحسین نوایی ، دکتر عباسعلی غفاری فرد مبحث شاه عباس صفوی

صفویان صغیر یا کبیر، سرگذشت صفویان از شروع تا شاه عباس یکم ، مهندس محمد صادق معاشرتی

تاریخ جامع ایران ، جلد یازدهم ، صفویان

تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش از دانشگاه کمبریج ، مترجم  : دکتر یعقوب آژند

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *