سردیس جابربن حیان

جابربن حیان شیمیدان ، فیلسوف ، منجم و …

جابربن حیان  (تولد حدود ۱۰۰ه.ق- وفات حدود۱۹۰ ه.ق)

قفطی در تاریخ الحکما گوید : جابربن حیان الصوفی از متقدمین در علوم طبیعی است و بخصوص در علم کیمیا بسیار ماهر بوده ، و تألیفات بسیار و مصنفات مشهوری در علم دارد معذالک بر بسیاری از علوم فلسفی مطلع بوده است و از پیروان علم معروف به علم باطن است که آن مذهب متصوفان مسلمان از قبیل حارث بن اسد المحاسبی و سهل بن عبدالله شوشتری و امثال ایشان می باشد . محمدبن سعید سرقسطی معروف به ابن مناط اسطرلابی اندلسی گوید که یک کتابی از جابربن حیان در شهر مصر دیده که دربارۀ اسطرلاب تألیف کرده است و مشتمل بر هزار مسئلۀ بی مانند می باشد .« تاریخ الحکما ، قفطی ، ص۱۹۰- ۱۹۱»

جابربن حیان ، حکیم ، فیلسوف ، منجم ، کیمیاگر

جابربن حیان ، حکیم ، فیلسوف ، منجم ، کیمیاگر

دربارۀ زندگانی جابر که به حق یکی از چهره های برجستۀ اندیشۀ اسلامی است ، برخلاف انتظار ، جز اقوالی متعارض برجای نمانده است . اختلاف آراء در این زمینه به اندازه ای است که حتّی عده ای منکر وجود تاریخی شخصی به نام جابر شده اند . البته ، انکار وجود تاریخی بسیاری از نوابغ عرصۀ اندیشه موضوعی است که بارها اتفاق افتاده است . و تو گویی بر انسانها گران می آید که نبوغ فکری فردی از مرز مشخصی فراتر رود ؛ و چون از این حد بگذرد ، آیندگان او را اسطوره ای ساخته و پرداختۀ خیال می انگارند .

بوده اند، و هنوز هم هستند کسانی که وجود شخصیتهایی چون میروس ، شکسپیر و امرؤالقیس را انکار کرده اند . یار و همسفر ما در این کتاب ، یعنی جابربن حیّان ، نیز از شخصیتهایی است که به چنین سرنوشتی دچار شده است . به روایت صاحب الفهرست گروهی از اهل علم و بزرگان ورّاقان می گویند : او اصل و حقیقتی ندارد . و بعضی نیز می گویند : اگر حتی حقیقت و وجود تاریخی هم داشته باشد ، او نویسندۀ این همه کتبی نیست که به او نسبت داده اند . و فقط “کتاب الرحمه” از اوست . بقیّه کتابها را اشخاص دیگری تصنیف کرده اند و به دروغ به او نسبت داده اند . ابن ندیم در دنبالۀ این مطلب می افزاید : این که شخص فاضلی بنشیند و با رنج و زحمت فراوان در حدود دو هزار ورق کتاب تألیف کند و برای از کاردرآوردن آن فکر و قریحۀ خود را به زحمت اندازد و برای نوشتن آن دست و بدن خود را خسته کند و سپس آن را به دیگری ، خواه وجود خارجی داشته باشد و خواه نداشته باشد، نسبت دهد ، نوعی سفاهت و نادانی است که احدی آن را انجام نمی دهد . و کسی که حتی اندکی به زیور علم آراسته باشد ، زیر بار چنین عملی نخواهد رفت . اصولاً چه فایده ای در این کار نهفته است و چه بهره ای نصیب چنین شخصی خواهد شد . ابن ندیم ادعای منکران وجود جابربن حیّان را بی هیچ تردیدی رد می کند و به کمترین چیزی که باید در حق او اعتراف شود ،  یعنی همان وجود خارجی جابر ، اعتراف کرده و می گوید : موضوع وجود جابربن حیّان روشنتر و مشهورتر از آن است که پنهان بماند و مصنفات او مهمتر و بیشتر از آن است که نویسنده آنها مورد انکار قرار گیرد . “کارادووو” نیز ، ضمن نقل سخن کسانی که وجود شخصی به نام جابربن حیان را نفی کرده و او را اسطوره ای موهوم قلمداد کرده اند ، می گوید : ” به نظر ما تردیدی در بطلان و واهی بودن این سخن نیست” «دائره المعارف الاسلامیه ، مادۀ “جابربن حیان”»«تحلیلی از آرای جابربن حیان ، تألیف دکتر نجیب محمود ، خلاصۀ صفحات ۱۵ و ۱۶»

جابربن حیان در آزمایشگاه خویش

جابربن حیان در آزمایشگاه خویش

از این موضوع که بگذریم با اختلاف نظر دیگری پیرامون نام او مواجه می شویم . از جابر گاه با کنیۀ ابوعبدالله جابربن حیان و گاهی دیگر با کنیۀ ابوموسی جابربن حیان نام برده شده است . «دائره المعارف الاسلامیه ، مادۀ “جابربن حیان”»  این اختلاف در کنیه ممکن است از آنجا سرچشمه گرفته باشد که وی دو پسر به نامهای عبدالله و موسی داشته است . می گویند او را بدان جهت جابر گفته اند که به دانش سر و سامان بخشید (جَبَرالعلم = اَعادَ تنظیمَهُ)

زادگاه و تاریخ ولادت او نیز محل اختلاف است . “پاره ای از قراین این گمان را برمی انگیزند که او ، ایرانی و زادگاهش طوس از شهرهای خراسان بوده است” «فهرست ابن الندیم ص۵۰۰» . اما روایت دیگری گوید که او اهل طرسوس است و روایت سومی نیز اورا از صابئین می شمارد . روایت چهارمی هم به نقل از لیو آفریقایی در دست است . وی که در سال ۱۵۲۶ میلادی در شرح حال شیمیدانان آفریقا نوشته است می گوید : برجسته ترین شیمیدانان جابر است که یونانی بود و به اسلام گروید . وی یک قرن پس از پیامبر اسلام می زیست . همچنین ، آلبرت کبیر یک بار از جابر ، با نسبت اشبیلی ، نام برده است . اما بی تردید مقصود او از این نام جابربن افلح می باشد که در خلال قرن یازدهم میلادی می زیسته است و کتابی هم در علم فلک و نجوم دارد . «دائره المعارف البریطانیه ، ماده Geber»

منطقه توس و طابران که به رنگ قهوای مشخص است به عبارتی محل تولد جابربن حیان

منطقه توس و طابران که به رنگ قهوای مشخص است به عبارتی محل تولد جابربن حیان

گفتنی است که صفت “کوفی” ، که در روایات بسیاری به دنبال نام جابر آمده است «الفهرست ابن الندیم ،ص۴۹۸» نشانگر زادگاه او نیست بلکه حاکی از آن است که وی مدتی در کوفه اقامت داشته است .

دربارۀ نام “جعفر” که در نوشته های جابر فراوان آمده و با عنوان “سیّدی” {سرورم} به او اشاره شده است ، گروهی ادعا کرده اند که منظور او همان “جعفربن یحیی برمکی” است . اما ، به اعتقاد شیعیان ، منظورش “امام جعفر صادق ع” می باشد ؛ گفتۀ دوم درست تر به نظر می رسد ، زیرا جابر شیعه بوده و هیچ استبعادی ندارد که به سیادت و سروری یک امام شیعه اعتراف کند . به علاوه بسیاری از منابع تاریخی نیز این شخص را ، بی هیچ تردیدی ، شاگرد امام جعفر صادق (ع) دانسته اند . مثلاً حاجی خلیفه ، همه جا ، نام جابر را با عبارت “شاگرد امام جعفر صادق (ع) ذکر می کند . «کشف الظنون،ص۳۴۳»

و کارادووو ، به هنگام سخن گفتن از جابر ، می گوید : او دو معلم به نامهای خالدبن یزیدبن معاویه …. و امام جعفر صادق داشت . «دائره المعارف الاسلامیه ، مادۀ “جابربن حیان”» و جابر ، خود ، در مقدمۀ کتاب “الحاصل” می گوید: این کتاب را الحاصل نامیدم زیرا ، سرورم جعفربن محمد ، صلوات الله علیه ، روزی به من گفت : حاصل و سود این همه کتاب (کتابهای تألیف شده توسط جابر) چیست؟ … لذا ، من این کتاب را نوشتم و سرورم آن را الحاصل نامید…

پر واضح است که این همه احترام و بزرگداشت نمی توانسته نسبت به شخصی برمکی ابراز شده باشد ، زیرا جابر خود در دستگاه هارون الرشید مقام و موقعیتی ممتاز داشت و از این جهت ، همپایّ برمکیان بود ؛ بنابراین چنین احترام و بزرگداشتی جز از جانب یک نفر شیعه نسبت به امام خود نمی تواند باشد . جز آن که ارتباط جابر با امام جعفر صادق یاید کوتاه مدت بوده باشد ، زیرا وفات امام صادق (ع) در سال ۷۶۵ میلادی ، یعنی بیست سال پس از ولادت جابر اتفاق افتاده باشد . «تحلیلی از آرای جابربن حیان ، تألیف دکتر نجیب محمود ، خلاصۀ صفحات ۱۶تا ۲۰»

حکایت شده است که شخصی از یکی از مشایخ این فن خواهش کرد این علم را به وی بیاموزد و سالهای بسیار او را خدمت کرد . پس آن شیخ گفت که از شروط تعلیم این فن آن است که باید آن را به فقیرترین اهل بلد تعلیم کرد . مردی را که فقیرتر از وی در این بلاد نباشد ، پیداکن تابه وی یاد دهیم و تو نگاه کن . آن شخص مدتی در طلب چنین مردی بود تا اینکه شخصی را یافت که پیراهن خود را که در غایت کهنگی و کثافت بود ، با شن و رمل می شست و توانایی خرید یک قطعه صابون نداشت ، پیش خود گفت که من هیچ فقیری را ندیده ام که جز با صابون پیرهنش را بشوید . پس آن شیخ را خبر کرد که مردی چنین و چنان یافتم … و من فقیرتر از او ندیده ام ، آن شیخ گفت به خدا سوگند چنین شخصی که تو می گویی شیخ ما جابربن حیان است که من این فن را نزد او آموخته ام ، سپس گریه کرد و گفت : از خواص این فن آن است که هرکس به آن رسید در نهایت افلاس به سر می برد چنانکه از شافعی نقل شده : هرکس بوسیله ای اکسیر طلب مال کند مفلس می شود «مفتاح السعاده جلد اول ، ص۲۸۱ ،۲۸۲»

تندیس جابربن حیان

تندیس جابربن حیان

بروج و کواکب از دید جابر

فلک بروج قطعۀ واحدی است که ذاتاً به دوازده قسمت تقسیم می شود . و هر قسمتی نیز به نوبۀ ، خود به سی قسمت دیگر تقسیم می شود ؛ بدین ترتیب مجموع اجزای آن به سیصد و شصت جزء می رسد . حرکت این فلک نسبت به ساکنان زمین از مغرب به مشرق است که به کندی صورت می گیرد . در بالای فلک بروج ، فلک اثیر قرار دارد که در جهت مخالف با جهت فلک بروج ، یعنی از مشرق به مغرب حرکت می کند . پس از فلک بروج ، فلک دیگری موسوم به فلک کواکب سرگردان {سیارات} قرار دارد . این کواکب در مدارهای محیط بر یکدیگر حرکت می کنند ؛ بزرگترین مدار متعلق به سیارۀ زحل و کوچکترین مدار آن سیاره قمر (ماه) است «اخراج مافی القوه الی الفعل ، منتخبات کراوس ، ص۳۳و۳۴» . پنج سیارۀ دیگر مابین زحل و ماه به ترتیب عبارتند از : مشتری ، مریخ ، خورشید ، زهره و عطارد .

بروج دوازده گانه نیز عبارتند از : حمل ، ثور ، جوزا ، سرطان ، اسد ، سنبله ، میزان ، عقرب ، قوس ، جدی ، دلو و حوت . اگر کسی از زمین به کار رصد این کواکب بپردازد ، مشاهده خواهد کرد که مدت اقامت هریک از آنها در این دوازده برج با دیگری تفاوت دارد . سیارۀ خورشید در هر برجی تقریباً سی روز می ماند ؛ سیارۀ زحل ، سی ماه ؛ مشتری یک سال ؛ مریخ و عطارد و زهره هر کدام چهل روز ، و سرانجام ماه در برجی دو روز و نصف باقی می ماند . اخراج مافی القوه الی الفعل ، منتخبات کراوس ، ص۳۳و ۳۴»

دوازده برج نامبرده ، بر اساس طبایع چهارگانه به چهار مجموعۀ زیر تقسیم می شوند :

۱- حمل ، اسد ، قوس … برجهای آتشین ، گرم و خشک هستند که درجۀ حرارت آنها به ترتیب از حمل به قوس کاهش می یابد .

۲- ثور ، سنبله ، جدی … برجهای خاکی ، سرد و خشک هستند که درجۀ برودت آنها به ترتیب از ثور به جدی کم می شود .

۳- جوزا ، میزان ، دلو … گرم و تر هستند که درجۀ رطوبت آنها به ترتیب نوشته شده کاهش می یابد .

۴- سرطان ، عقرب ، حوت … برجهای آبی سرد و تر هستند که {درجه رطوبت آنها} به ترتیب از سرطان به حوت کاهش می یابد . کواکب با سیارات هفتگانه در میان این دوازده برج توزیع می شوند .بدین ترتیب که خورشید و ماه هرکدام یک برج دارند ، و پنج سیارۀ باقیمانده هر کدام دو برج ؛ که یکی از آنها در طرف راست خورشید و ماه است و دیگری در سمت چپ آن دو قرار دارد . در جدول زیر کواکب همراه با برجهای آنها مشخص شده اند :

خورشید____   اسد

ماه     ____   سرطان

مریخ  ____  حمل و عقرب

زحل  ____   دلو و جدی

زهره ____  ثور و میزان

مشتری ____ حوت و قوس

عطارد ____ جوزا و سنبله

کواکب نامبرده در مقدار گرمایی که از خورشید می گیرند ، با یکدیگر تفاوت دارند .

«جابربن حیان ، تألیف دکتر زکی نجیب محمود ، ص ۱۳۵ و ۱۳۶»

جابربن حیان

جابربن حیان

      منزلت جابر در علم شیمی

واژۀ جابر در زبان عربی به معنای تنظیم کننده و سامان بخش است . می گویند جابر، بدان جهت جابر نامیده شده است ، که علوم طبیعی را دوباره نظم وسامان بخشید و ساختمان آن را به همان گونه که ارسطو پایه ریخته بود ، پیش از آن که به سبب درآمیختن با سحر و جادو در قرون میانه دچار ویرانی و تباهی شود ، باز سازی  و منظم کرد .

جابر ، نخستین  شمیدان عرب است . وی اولین کسی است که به علم شیمی شهرت و آوازه بخشید . « کشف الظنون،ص ۱۵» به نظر می رسد که اینجا در تاریخ الظنون اشتباهی رخ داده است زیرا ما می دانیم به احتمال قوی جابربن حیان متولد طوس بوده و بنابراین عقبه و موطن او ایران می باشد . «مهدی صبور صادقزاده»

ظاهراً همین بلندی مقام ، پرآوازگی ، و دانش عظیم او موجب شده است که بعضی او را مورد قدردانی و ستایش و بعضی دیگر مورد حسادت و کینه توزی خود قرار دهند . در مورد ستایش از او ، همین بس که نامش را هاله ای از شکوه و عظمت فراگرفته است ؛ به گونه ای که نویسندگان دوره های بعد نتوانستند حقیقت شخصیت جابر را آنگونه که باید دریابند . مثلاً برخی ، گاه از او با صفت “سلطان عرب” و زمانی “سلطان عجم” و زمانی دیگر “سلطان هند یاد کرده اند .« تاریخ الفکرالعربی ، اسماعیل مظهر، فصل مخصوص به جابربن حیان» «جابربن حیان ، تألیف دکتر نجیب محمود ، ص ۲۰»

ساختن موجود زنده

به اعتقاد جابربن حیان یک کیمیاگر می تواند همۀ موجودات را به یکدیگر تبدیل کند ؛ مشروط بر آنکه این موجودات از مرکبات باشند و نه از عناصر اولیّۀ بسیط . بنابراین موضوع تبدیا اشیاء به یکدیگر به فلزات و یا سنگها منحصر نمی شود ؛ بلکه دامنۀ آن به جهان نبات و حیوان ، از جمله انسان ، نیز کشیده می شود . تنها تفاوت میان یک حالت با حالت دیگر در شیوۀ انجام آزماشها برای تبدیل موجودات به یکدیگر است ؛ مثلاً تبدیل یک سنگ به سنگ دیگر بطور مستقیم انجام می گیرد اما تبدیل یک گیاه یا حیوان به گیاه یا حیوان دیگر امکان پذیر نیست مگرآن که نخست از مرحلۀ حجریت بگذرند . «السرالمکنون ، جزء اول» . به عبارت دیگر اگر بخواهیم موجود زنده ای را به موجود زندۀ دیگری تبدیل کنیم ، باید نخست آن را به حالت جماد خالی از حیات ، یعنی سنگ برگردانیم و آنگاه با انجام آزمایشهایی مجداً آن را به موجود زندۀ دلخواه تبدیل کنیم .

شاید شگفت انگیزترین موضوع در این زمینه کوشش جابر برای ساختن انسانی دلخواه باشد . شگفتی این مسئله برای من از آن روست که کسی این نظر را اظهار می دارد که مذهبش آفریدن انسان را تنها در شأن خدا می داند و بس . لابد جابر خود ، دلیلی برای توجیه این مسئله داشته است ؛ اما من آنرا در جایی از آثارش ندیده ام . «جابربن حیان ، تألیف دکتر نجیب محمود ، ص ۱۷۴»

تصویر نقاشی جابربن حیان

تصویر نقاشی جابربن حیان

هستی شناسی جابربن حیان

به اعتقاد جابربن حیان نخستین موجودات ازلی عناصر چهارگانۀ حرارت ، برودت ، یبوست و رطوبت هستند . جابر این عناصر را “ساده های نخستین و اصلی” نامیده است «اخراج مافی الی الفعل ، منتخبات کراوس ص ۱۵تا۱۶» . درآمدن حرکت و سکون بر این ساده ها {=بسایط} موجب پیدایش ترکیبات گوناگون شده و اگر حرکت و سکون در کار نبود ، بی تردید این اصول نخستین همچنان به صورت مستقل و جدا از یکدیگر باقی می ماندند . اما حرکت و سکون ، به تنهایی ، برای پیدایش موجوداتی ، که ما شاهد آنها هستیم ، یعنی حیوانات ، نباتات و جمادات ، کافی نیستند ؛ بلکه علاوه بر آن دو ، باید اصل کمیّت نیز در کار ترکیب عناصر فوق دخالت داشته باشد ؛ زیرا هرچند منشأ  پیدایش همۀ اشیاء همین اصول چهارگانه است ، و از این جهت با یکدیگر تشابه و اشتراک دارند ، اما تبدیل آنها به حیوان و نبات و جماد ناشی از اختلاف مقادیر هر یک از این عناصر چهارگانه است که در پیدایش آنها دخالت دارند . مثلاً در برخی مقدار حرارت بیشتر است و در برخی کمتر ، یا یبوست در یکی بیشتر است و در دیگری کمتر و… بنابراین ، مراحل هستی بطور اجمال و به ترتیب ، از این قرار است : کیفیات ، حرکت و سکون ، کمیّت .

این نظر جابر برخلاف نظر پیروان ارسطوست که معتقدند پیش از عناصر چهارگانۀ نخستین هیولا یا مادّۀ خالی از هرگونه کیفیتی وجود داشته است و این عناصر ، شاخه هایی هستند که از این هیولای خالص منشعب شده اند . بدین صورت که هیولای ساده ، پس از کسب کیفیتهای مختلف به صورت حرارت ، برودت ، یبوست و رطوبت درآمده است .

هواداران این نظریّه ، بنابه روایت جابر، می گویند نخستین چیزی که هیولی کسب کرد ، اندازه های سه گانۀ طول و عرض و عمق بود که در نتیجه به صورت جسمی سه بعدی درآمده است . بعد از این مرحله است که کیفیات چهارگانۀ مذکور در آن آفریده می شوند و سپس طبایع اشیاء و ارکان موجودات پدید می آیند . از ترکیب این طبایع چهارگانه و امتزاج بعضی از آنها با بعضی دیگر تمامی اشخاص و اشیاء موجود در جهان شکل می گیرند . «جزء چهارم از کتاب الاحجار علی رأی بلیناس ، منتخبات کراوس ص۲۰۰»

تصویر جابربن حیان

تصویر جابربن حیان

جابر این نظریه را بطور خلاصه عرضه می دارد و سپس به نقد آن می پردازد . وی با اقامۀ دعوی دلایلی اثبات می کند که محال است پیش از اصول چهارگانه {حرارت ، برودت ، یبوست و رطوبت} چیزی وجود داشته باشد که از آنها خالی باشد ؛ زیرا در صورت پذیرفتن وجود چنین چیزی چگونه می توان تصور کرد که منشأ پیدایش آب همان منشأ پیدایش آتش باشد؟ اصولاً هیولا و مادۀ یک شیء همان چیزی است که آن شیء از آن بوجود می آید . دراین صورت ، آیا آب و آتش ، که ضد یکدیگرند ،  از یک مادّۀ  واحده بوجود می آیند ؟ جابر خطاب به طرفداران این نظریه که می گویند اصل جهان مادّۀ خالی از کیفیت است ، می گوید: به گمان شما نخستین مرحلۀ هستی سرشتی ازلی می باشد که نه جسم است و نه هیچ یک از صفات جسم را داراست . و این سرشت اصل اشیاء و عنصر اولیّۀ موجودات است . حال آنکه اصولاً تخیّل و تعقّل چنین سرشتی محال است . و باز می گوید مرحلۀ دوم هستی این است که آن سرشت ازلی ابعاد سه گانه را به خود گرفت و در نتیجه به صورت جسم درآمد . اما جسمی که به هیچ یک از صفات گرمی یا سردی یا تری و یا خشکی یا رنگ یا مزه یا بو یا حرکت و یا سکون موصوف نبود ؛ زیرا همۀ اینها کیفیات هستند و کیفیات هنوز ، در این مرحله ، پدید نیامده اند . این سخن شما نیز سخنی نامعقول است . و نیز به گمان شما پس از این مرحله است که کیفیتهای چهارگانه یعنی حرارت ، برودت ، رطوبت و یبوست در آن سرشت به وجود می آیند و سپس از این کیفیات ، طبایع چهارگانه : آتش ، هوا ، آب و خاک ، پدید می آیند . اما این سخن به مثابۀ آن است که بگوییم وجود از دل عدم بیرون آمده است . آیا ممکن است آب از همان چیزی آفریده شود که آتش از آن آفریده شده است ؟ اگر بگویید آری ؛ بی گمان به یک امر محال پاسخ مثبت داده اید ، زیرا مادّۀ هر شیء همان است که آن شیء از آن بوجود می آید . مثلاً وقتی می گوییم نطفۀ انسان مادّۀ انسان و نطفۀ الاغ مادّۀ الاغ است ، این بدین معناست که محال است نطفۀ انسان صورت الاغ بپذیرد ؛ زیرا مادّۀ آن نیست {و قابلیت پذیرش آن صورت را ندارد} و برعکس نیز محال است که نطفۀ الاغ صورت انسان بپذیرد . برهمین قیاس باید گفت محال است چیزی که مادّۀ آتش است و صورت آن را می پذیرد مادّۀ آب هم باشد و صورت آن را پذیرا شود .«جابربن حیان ، تألیف دکتر نجیب محمود ، خلاصه صفات ۱۱۱تا ۱۱۳»

فلسفه و قواعد آن از دید جابربن حیان

جابر ، علاوه براین که یک دانشمند بود و دانش خود را براساس مشاهده و آزمایش قرار می داد ، یک فیلسوف هم بود و شیوۀ استدلال فلاسفه را بکار می گرفت . ازسخنان جابر چنین بر می آید که او ، در میان فلاسفۀ پیشین ، سقراط را از همه برتر می داند ، زیرا از وی چنین یاد می کند “سقراط پدر فلاسفه و سرور همۀ آنان است” «کتاب التجمیع ، منتخبات کرواس، ص ۳۸۹» و درجایی دیگر او را به عنوان نمونۀ انسان معتدل توصیف می کند . انسان معتدل ، بنا به تعریف جابر ، کسی است که اشیا را به طبع خود استخراج می کند و علم در اولین وهله بالبدیهه (بطورفطری) برایش حاصل می شود .

جابر آن چنان ارزشی برای فلسفه قائل است که آن شرط لازم برای ارتقاء انسان به مدارج عقل می داند . وی در این زمینه تا آنجا پیش می رود که فلاسفه و پیامبران را یک گروه تلقی می کند و قلاسفه را از جملۀ پیامبران ، و پیامبران را از جملۀ فلاسفه بشمار می آورد . او می گوید “کسی که از صناعت فلسفه غفلت کند ، پیشرفتی نصیبش نخواهد شد ؛ بلکه پیوسته روبه سوی رسوب و جمود فکری خواهد رفت”«اخراج مافی القوه الی الفعل ، منتخبات کراوس ، ص۳۷» «جابربن حیان ، تألیف دکتر نجیب محمود ، خلاصه صفات ۱۷۸»

تقسیم بندی چهارگانه

گفتیم که حرارت ، برودت ، یبوست و رطوبت ، چهار اصل نخستین هستند . اکنون می گوییم که از ترکیب دو به دوی این اصول با یکدیگر چهار عنصر پدید آمده اند . بدین ترتیب که از ترکیب حرارت و یبوست آتش بوجود آمده است ، از ترکیب حرارت رطوبت هوا ، از ترکیب برودت و یبوست خاک و سرانجام از ترکیب برودت و رطوبت آب پدید آمده است جز آن که این عناصر چهارگانه به ترتیب خاصی بر روی هم جای گرفته اند . ابتدا آتش است که بر روی همه جای دارد و سپس هواست و پس از آن آب و پایین تر از همه خاک قرار گرفته است .

عناصر چهارگانه

عناصر چهارگانه

سال نیز جهار فصل دارد که در مقابل عناصر چهار گانه قرار دارند : تابستان در مقابل آتش در مقابل هوا ، زمستان درمقابل آب و پاییز در مقابل خاک .

دربدن انسان نیز چهار خلط وجود دارد که در برابر عناصر چهاگانه می باشند : صفرا در برابر آتش و زمان آن تابستان است ، خون در برابر هوا و زمان آن بهار است ، بلغم در برابر آب و زمان آن زمستان است و بالاخره ، سودا در برابر خاک قرار دارد و زمان آن پاییز است .

همچنان که بزودی ، به هنگام بحث از اهمیّت تعیین زمانی نزد جابر، خواهیم دید مشخص کردن زمانهای مناسب برای هریک از این اخلاط چهارگانه از آن جهت است که با درمان طبّی بیماری هایی ، که بر هرکدام از آنها عارض می شود ، ارتباط دارد . و تعیین زمانی برای این پدیده البته به اوضاع نجوم در افلاک بستگی دارد .

بدن انسان نیز ، دارای چهار عضو اصلی است : مغز ، قلب ، کبد و بیضه ها(کلیه ها) . هریک از این اعضا در مقابل یکی از تقسیمات چهارگانه مذکور قرار دارد. بدین ترتیب ؛ قلب درمقابل صفرا ، تابستان و آتش . و آتش به نوبۀ خود از حرارت و یبوست ، که از ساده های نخستین هستند ، ترکیب شده است . مغز در مقابل بلغم ، زمستان و آب . آب نیز به نوبۀ خود ازدو سادۀ نخستین برودت و رطوبت ترکیب یافته است . کبد در مقابل خون ، بهار و هوا . و هوا نیز ، به سهم خود از دو سادۀ نخستین حرارت و رطوبت تشکیل شده است . و سرانجام بیضه ها در مقابل سودا ، پاییز و خاک قرار دارند و خاک هم از برودت و یبوست ، که از ساده های نخستین می باشند ، تشکیل شده است .

جابربن حیان در پایان این تقسیم بنذی های چهارگانه می گوید :

این است ساختمان جهان ، طبیعت و انسان . پس جهان ، ضرورتاً {به منزلۀ} انسان است و انسان در مقاسیه با جهان جزء کوچکی ازآن محسوب می شود .«اخراج مافی القوه الی الفعل ، منتخبات کراوس ، ص۴۹ تا ۵۱» «جابربن حیان ، تألیف دکتر نجیب محمود ، خلاصه صفات ۱۱۴تا ۱۱۵»

تألیفات جابربن حیان

نام کتابهای او درصنعت : جابر فهرستی بزرگ دارد که شامل تمام مؤلفات وی در صنعت و کتب دیگر است و فهرست کوچکی دارد که تنها شامل مؤلفات وی در صنعت است . و ما تعدادی از کتابهای او را که خود دیده ایم یا اشخاص موثق دیده و برای ما ذکر کرده اند در اینجا می آوریم . از آن جمله است :کتاب اسطقس الاس الاول الی البرامکه . کتاب اسطقس الاس الثانی الی البرامکه . کتاب الکمال هوالثالث الی البرامکه. کتاب الواحد الکبیر. کتاب الواحد الصغیر.کتاب الرکن . کتاب البیان . کتاب الترتیب . کتاب النور. کتاب الصبغ الاحمر. کتاب الخمائر الکبیر. کتاب الخمائر الصغیر. کتاب التدابیر الرائیه . کتاب یعرف بالثالث . کتاب الروح . کتاب الزیبق . کتاب الملاغم الجوانیه. کتاب الملاغم البرانیه . کتاب العمالقه الکبیر. کتاب العمالقه الصغیر. کتاب البحرالزاخر. کتاب البیض . کتاب الدم . کتاب الشعر. کتاب النبات . کتاب الاستیفاء. کتاب الحکمه المصونه. کتاب التبویب . کتاب الاملاح . کتاب الاحجار. کتاب الی قلمون . کتاب التدویر. کتاب الباهر. کتاب التکریر. کتاب الدره المکنونه. کتاب البدوح . کتاب الخالص . کتاب الحاوی . کتاب القمر. کتاب الشمس . کتاب الترکیب . کتاب الفقه . کتاب الاسطقس . کتاب الحیوان . کتاب البول . کتاب التدابیر. کتاب الاسرار. کتاب کیمان المعادن . کتاب الکیفیه. کتاب السماء: اولی و ثانیه و ثالثه و رابعه و خامسه و سادسه و سابعه. کتاب الارض : اولی و ثانیه و ثالثه و رابعه و خامسه و سادسه و سابعه. کتاب المجردات . کتاب البیض الثانی . کتاب الحیوان الثانی . کتاب الاملاح الثانی . کتاب الباب الثانی . کتاب الاحجار الثانی . کتاب الکامل . کتاب الطرح . کتاب فضلات الخمائر. کتاب العنصر. کتاب الترکیب الثانی . کتاب الخواص . کتاب التذکیر. کتاب البستان . کتاب السیول . کتاب روحانیه عطارد. کتاب الاستتمام . کتاب الانواع . کتاب البرهان . کتاب الجواهر الکبیر. کتاب الاصباغ . کتاب الرائحه الکبیر. کتاب الرائحه اللطیف . کتاب المنی . کتاب الطین . کتاب الملح . کتاب الحجر الحق الاعظم . کتاب الالبان . کتاب الطبیعه. کتاب ما بعدالطبیعه. کتاب التلمیع. کتاب الفاخر. کتاب الصارع . کتاب الافرند. کتاب الصادق . کتاب الروضه . کتاب الزاهر. کتاب التاج . کتاب الخیال . کتاب تقدمه المعرفه. کتاب الزرانیخ . کتاب الهی . کتاب الی خاطف . کتاب الی جمهور الفرنجی . کتاب الی علی بن یقطین . کتاب مزارع الصناعه. کتاب الی علی بن اسحاق البرمکی . کتاب التصریف . کتاب الهدی . کتاب تلیین الحجاره الی منصوربن احمد البرمکی . کتاب اغراض الصنعه الی جعفربن یحیی البرمکی . کتاب الباهت . کتاب عرض الاعراض . و این صد و دوازده کتاب است و هفتاد کتاب دیگر دارد از جمله : کتاب اللاهوت . کتاب الباب . کتاب الثلاثین کلمه. کتاب المنی . کتاب الهدی . کتاب الصفات . کتاب العشره. کتاب النعوت . کتاب العهد. کتاب السبعه . کتاب الحی . کتاب الحکومه . کتاب البلاغه. کتاب المشاکله. کتاب خسمه عشر. کتاب الکفؤ. کتاب الاحاطه . کتاب الراوق . کتاب القبه. کتاب الضبط. کتاب الاشجار. کتاب المواهب . کتاب المخنقه. (؟). کتاب الاکلیل . کتاب الخلاص .کتاب الوجیه . کتاب الرغبه. کتاب الخلقه. کتاب الهیئه. کتاب الروضه. کتاب الناصع. کتاب النقد. کتاب الطاهر. کتاب لیله. کتاب المنافع. کتاب داللعبه. کتاب المصادر. کتاب الجمع.

چاپ تمبر به مناسبت یادبود جابربن حیان

چاپ تمبر به مناسبت یادبود جابربن حیان

و این چهل کتاب از هفتاد کتاب است و بعد از آن رسائلی است فی الحجر: اولی ،ثانیه، ثالثه، رابعه، خامسه، سادسه، سابعه، ثامنه، تاسعه، عاشره و اینها اسم ندارند. و بعد از آن ده رساله است در نباتات از یک تا ده ، و همچنین ده رساله در احجار بهمین ترتیب دارد. بنابراین هفتاد رساله است و علاوه بر هفتاد کتاب مذکور ده کتاب دیگر دارد:کتاب التصحیح . کتاب المعنی . کتاب الایضاح . کتاب الهمه. کتاب المیزان . کتاب الاتفاق . کتاب الشرط. کتاب الفضله. کتاب التمام . کتاب الاعراض . و بعد از این کتابها ده مقاله دارد که عبارتند از: کتاب مصححات فرثاغورس . کتاب مصححات سقراط. کتاب مصححات افلاطون . کتاب مصححات ارسطالیس . کتاب مصححات ارسنجانش . کتاب مصححات ارکاغانیس . کتاب مصححات امورس . کتاب مصححات ذیمقراطیس . کتاب مصححات حربی . کتاب مصححاتن نحن
سپس بیست کتاب باسامی زیر است :کتاب الزمرده. کتاب الانموذج . کتاب المهجه. کتاب سفرالاسرار. کتاب البعید. کتاب الفاضل . کتاب العقیقه . کتاب البلوره. کتاب الساطع. کتاب الاشراق . کتاب المخایل . کتاب المسائل . کتاب التفاضل . کتاب التشابه . کتاب التفسیر. کتاب التمییز. کتاب الکمال والتمام ، و بعد از آن سه کتاب دیگر است که متصل به آنها است : کتاب الضمیر. کتاب الطهاره. کتاب الاعراض .
و بعد از آن هیفده کتاب دیگر بترتیب زیر: کتاب المبدء بالریاضه. کتاب المدخل الی الصناعه. کتاب التوقف . کتاب الثقه بصحه العلم . کتاب التوسط فی الصناعه. کتاب المحنه. کتاب الحقیقه. کتاب الاتفاق والاختلاف . کتاب السنن والحیره. کتاب الموازین . کتاب السر الغامض . کتاب المبلغ الاقصی . کتاب المخالفه. کتاب الشرح . کتاب الاغراء فی النهایه. کتاب الاستقصاء.
و بعد از آن سه کتاب دیگر: کتاب الطهاره آخر. کتاب التفسیر. کتاب الاعراض .

 

 

منابع :

تحلیلی از آرای جابربن حیان ، تألیف دکتر نجیب محمود ، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی ، مترجم ، حمیدرضا شیخی ، ۱۳۶۸ خورشیدی

تاریخ الحکما ، تألیف جمال الدین ابوالحسن علی بن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواهد شیبانی ابن قفطی ، به کوشش بهین دارایی  ، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران ، ۱۳۷۱ خورشیدی

الفهرست ، تألیف محمدبن اسحاق بن ندیم ، ترجمۀ محمدرضا تجدد ، انتشارات اساطیر ، ۱۳۸۱ خورشیدی

اخراج مافی القوه الی الفعل ، به تصحیح و نشرها پ . کراوس فی مختاراته ، تألیف جابربن حیان

تاریخ الفکرالعربی ، اسماعیل مظهر، فصل مخصوص به جابربن حیان

السرالمکنون ، تألیف ، جابربن حنان کوفی ، کتابخانۀ مجلس ، نسخ، خطی ، تاریخ ۲۰۱۲۰۹۲۴

جابربن حیان در لغت نامه دهخدا

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *