سلطان محمود غزنوی

سلطان محمود غزنوی پنجمین پادشاه غزنویان

سلطان محمود غزنوی

محمود در شب دهم محرم سال ۳۶۱ ه‍.ق (۲ نوامبر ۹۷۱ میلادی) در شهر غزنی متوّلد شدو در روز جمعه ۱۷ ربیع‌الثانی سال ۴۲۱ ه‍.ق (۳۰ آوریل ۱۰۳۰ میلادی)

سبکتکین پدر محمود در سال ۳۸۷ ه.ق از دنیا رفت . از شش فرزند ذکور سبکتکین که منهاج سراج  از آنها ذکر کرده است ، تا این هنگام فقط محمود ،نصر و اسماعیل زنده بودند یا به سن بلوغ رسیده بودند . چنانچه اسماعیل جوان ترین پسر بالغ وی بود . ابوالقاسم محمود سپهسالار نیشابور باقی ماند . ابوالمظفر نصر حکومت بست را گرفت و غزنه و بلخ هم به اسماعیل رسید چرا که اسماعیل بر محمود لایق و کاردان ترجیح داده شد. شاید بدلیل آنکه اسماعیل نوۀ دختری آلبتکین بود و سبکتکین می خواست یکی از فرزندان آلبتکین بر آن شهر حکم براند . « عتبی، چاپ لاهور :۱۱۰-  جرفادقانی : ۱۱۹ – ابن بابا : ۲۰۴- منهاج سراج : ۸ » ظاهراً دو پسر دیگر سبکتکین، حسن و حسین نام داشتد و پسر دیگر یوسف نام داشت که سلطان محمود وی را بزرگ کرد .

سلطان محمود غزنوی

سلطان محمود غزنوی

در سال۳۸۸ محمود خود را فرمانروای تمامی قلمرو پدر خواند . او پس از خلع برادر ، از غزنه به بلخ آمد و به امیر ابوالحارث منصور بن نوح (۳۸۷-۳۸۹ ه.ق) که حکمرانی او را بر غزنه ، بلخ ، بست ، هرات و ترمذ به رسمیت شناخته بود سر طاعت فرود آورد . بااین همه او برخلاف پدر نسبت به سامانیان وابستگی کمتری احساس می کرد . اقامت در نیشابور و برخورداری از توانگری و مرغوبیت خراسان از یک سو ، و مخدومی که روز بروز ناتوان تر می گشت ، از سوی دیگر برجاه طلبی او می افزود .

سلطان محمود غزنوی

سلطان محمود غزنوی

از این رو هنگامی که درسال ۳۸۹ ه.ق در طایفه سامانیان فائق و بگتوزن ، ابوالحارث را از پادشاهی برداشتند و برادرش ابوالفوارس عبدالملک بن نوح را برجای وی نشاندند ، محمود وانمود کرد که کینه خواه ابوالحارث است  . وی پس از آنکه سامانیان را شکست داد و خداوند خراسان شد ، در فتح نامه ای که برای خلیفۀ عباسی فرستاد ، دلیل خود را در جنگ با سامانیان ، امتناع آنها از به رسمیت شناختن خلافت القادر و حمایت از الطایع مخلوق برشمرد . بنابراین دستور داد تا در خراسان بنام القادر عباسی خطبه بخوانند . در مقابل خلیفه نیز ، حکومت خراسان و القاب ولی امیرالمؤمنین و یمین الدوله و امین المله را به وی عطا نمود .

پس از آن سلطان محمود حدود یک دهه گرفتار جنگ با قراختائیان بود که چشم به خراسان دوخته و حاضر نبودند جیحون را مرز میان خود و غزنویان بدانند . اما پیروزی بر ایلک نصر و نوادۀ عمش قدرخان یوسف در نزدیکی بلخ در سال ۳۹۸ ه.ق به تهدیدی که از این ناحیه می شد پایان داد . « بارتولد : ۲۶۰ تا ۲۷۴»

محدوده قلمرو غزنویان

محدوده قلمرو غزنویان

سیستان نخستین جایی بود که حکومت محمود را به رسمیت شناخت . یکسال بعد امیر صفاری آنجا خلف بن محمد ، برکنار شد و نصر برادر سلطان ، به ولایت سیستان منصوب گشت . اما جوانان صفاری همواره عیاران را بر علیه غزنویان بر می انگیختند . « تاریخ سیستان : ۳۴۶»

سلطان محمود درسال ۴۰۳ ه.ق به بهانۀ آنکه محمدبن ابی نصر شاعر غرچستان ایلک نصر را برانگیخته تا به خراسان دست اندازی کند ، به غرجستان لشکر کشید و دودمان شارهای آن را برانداخت . دو سال پیش از آن نیز پسرش محمد را بر ولایت فریغونیان گوزگان گماشته بود . همچنین در سال ۴۰۸ ه.ق مأمونیان خوارزم را برانداخت و حکومت آنجا را به ابوسعید آلتوتاش ، یکی از غلامان سبکتکین سپرد . « ساچاو : ۲۹۲تا۳۱۱ – بارتولد، ترکستان : ۲۷۵ تا ۲۷۹»

حرم-مطهر-حضرت-رضا-ع-ساخت-در-دورانهای-غزنوی-سلجوقی-ایلخانی-تیموری-صفوی-افشاریه-قاجاریه---عکس-از-سعید-ازناوه-آرشیو-میراث-فرهنگی--کشور

حرم-مطهر-حضرت-رضا-ع-ساخت-در-دورانهای-غزنوی-سلجوقی-ایلخانی-تیموری-صفوی-افشاریه-قاجاریه—عکس-از-سعید-ازناوه-آرشیو-میراث-فرهنگی–کشور

پرستشگاه سومنات بتخانۀ هندوستان در شهر سومنات بود . سلطان محمود از محتویات بتخانه که شامل گنجینۀ زر و سیم و جواهرات بود اطلاع یافت . لذا به بهانۀ رواج دین اسلام به آنجا لشکرکشی کرد و پس از سه روز نبرد ، بتخانه را متصرف شده و سپس آنرا گشود و با گرزی که دردست داشت بت بزرگ آنجا را که پنج متر ارتفاع داشت ، ویران نمود . منابع بهای اشیای گرانبهایی که سلطان محمود از آن بتخانه بدست آورد بالغ بر بیست میلیون دینار ذکر کرده اند . گفته شد در جنگ سومنات تعداد بسیاری از هندیان بقتل رسیدند . سلطان غزنوی در صفر ۴۱۷ ه.ق به پایتخت خود مراجعت کرد .

حمله سطان محمود غزنوی به بتخانه سومنات

حمله سطان محمود غزنوی به بتخانه سومنات

سلطان محمود در شب دهم محرم سال ۳۶۱ ه.ق متولد شد و در سال ۳۸۷ ه.ق به پادشاهی رسید و در روز جمعه هفدهم ربیع الثانی سال ۴۲۱ ه.ق به مرض سل درگذشت . او پس از فوت لقب امیر ماضی گرفت .

سلطان محمود غزنوی در مذهب حنفی بسیار متعصب بود . محمدبن عبدالکریم شهرستانی در ملل و نحل می نویسد گویا کرامی بوده است و به علت تعصب شدید وی گروه کثیری از اسماعیلیان در ماوراء النهر ، خراسان و ری کشته شدند  و یاران مجدالدوله به جرم اعتزال از دم تیغ گذشتند و قسمت اعظم کتابخانۀ نفیس مجدالدوله بدستور سلطان محمود در آتش سوخت .

قسمتی از کتیبه سنگ قبر سلطان محمود غزتوی در غزنه

قسمتی از کتیبه سنگ قبر سلطان محمود غزتوی در غزنه

وی به علم و هنر و شعر بسیار علاقه داشت و به همین دلیل در دربار او بسیاری از مشاهیرگرد می آمدند که میتوان از معروفترین آن شعرا ، عنصری بلخی ، فرخی سیستانی ، عسجدی مروزی ، کسائی مروزی و غضایری رازی را نام برد . اگر چه فردوسی طوسی در زمان او می زیست و شاهنامه را برای او سرود ، لیکن وابستگی به دربار نداشت . ابوریحان بیرونی از مشهورترین دانشمندان دربار سلطان محمود بوده است . و از وزیران وی می توان از فضل بن احمد اسفراینی ، ابوالقاسم احودبن حسن میمندی و ابوعلی حسن بن محمد بن میکائیل معروف به حسنک وزیر نام برد . سلطان محمود سعی بسیار داشت تا ابوعلی سینا را نیز به جمع دانشمندان دربار خود بیفزاید ، لیکن بوعلی تا آخر عمر زیر بار فرمان سلطان محمود نرفت .

ظرف-پایه-دار-مفرغی-_-محل-کشف-اردبیل-سدۀ-ششم-ه

ظرف-پایه-دار-مفرغی-_-محل-کشف-اردبیل-سدۀ-ششم-ه.ق

در فرهنگ لغت دهخدا در باب سلطان محمود غزنوی چنین آمده است :

محمود غزنوی . [ م َ دِ غ َ ن َ ] (اِخ ) (سلطان …) ابوالقاسم بن سبکتکین ملقب به سیف الدوله ، و نیز یه یمین الدوله و امین المله و غازی . در سال ۳۶۰ هَ . ق . متولد شد و وفاتش روز پنج شنبه ۲۳ ربیع الاخر سال ۴۲۱ هَ . ق . در شهر غزنین بود و به مرض سل (دق ) درگذشت . پس از فوت او را امیر ماضی خواندند. محمود بعد از مرگ ابومنصور ناصرالدوله سبکتکین به سال ۳۸۷ هَ .ق . پس از غلبه بر برادرش اسماعیل به امارت رسید. جنگها و محاربات سلطان محمود بدین شرح است : بر ابوابراهیم اسماعیل بن نوح ملقب به منتصر سامانی چیره گشت . بعد از آن خلف بن احمد باقی مانده ٔ صفاریان را از میان برداشت و سپس با خانیان ترکستان به جنگ پرداخت و بعد از آرام کردن آن نواحی عزم فتح خوارزم و جرجانیه را نمود و در سال ۳۹۲ هَ . ق . بعنوان جهاد و غزا به هندوستان حمله برد و تا سال ۴۱۶ هَ . ق . در ظرف ۲۴ سال چندین جنگ کرد که ۱۲ غزوه ٔ او مهم تر است . دیگر از فتوحات محمود میتوان فتح ری و اصفهان و غلبه ٔ سلطان محمود بر مجدالدوله ٔ دیلمی را نام برد که به سال ۴۲۰ هَ. ق . اتفاق افتاده است . سلطان محمود که اولین پادشاه مستقل و بزرگترین فرد خاندان غزنوی است به دلیری و بی باکی و کثرت فتوحات و شکوه دربار در تاریخ اسلام بسیار مشهور شده مخصوصاً غزوات او در هند و غنایمی که از آنجا آورده و اجتماع علما و شعرا در دستگاه او، واشعار و کتبی که به نام او ترتیب یافته نام او را در اکناف و اطراف عالم معروف کرده است . معروفترین شاعران دربار او عبارت بودند عنصری بلخی ، فرخی سیستانی ،عسجدی مروزی ، زینتی ، فردوسی طوسی ، منشوری سمرقندی ، کسائی مروزی و غضائری رازی که بزرگترین و نامورترین آنان همان فردوسی طوسی است .

فردوسی و سلطان محمود غزنوی

فردوسی و بد عهدی سلطان محمود غزنوی در ارتباط با شاهنامه

و از علمای دستگاه محمودی هیچ کسی جلیل القدرتر و بزرگوارتر از ابوریحان بیرونی نیست . از وزرای نامی دستگاه سلطان محمود این اشخاص را می توان نام برد: فضل بن احمد اسفراینی ، ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی و ابوعلی حسن بن محمدبن میکال معروف به حسنک وزیر. دبیر مخصوص دربار سلطان محمود ابونصر مشکان بوده است . سلطان محمود در مذهب حنفی تعصبی مفرط داشت . شهرستانی در ملل و نحل می نویسد گویا کرّامی بوده است (بل قطعاً) و یکی از مردم خراسان موسوم به عبداﷲبن کرام به زهد ریائی و حیله و تزویر جمعی کثیر را تابع مذهب خود گردانید و از جمله ٔ اتباع او یکی سلطان محمود بود که بلای عظیمی شد برای شیعه و اهل کلام . (یادداشت های قزوینی حواشی ج ۷ ص ۶۰). به علت تعصب شدید محمود، گروه کثیری از اسماعیلیه در ماوراءالنهر و خراسان و ری کشته شدند و یاران مجدالدوله به جرم معتزلی بودن از دم شمشیر گذشتند و قسمت اعظم کتابخانه ٔ نفیس مجدوالدوله طعمه ٔ آتش سلطان محمود شد. (از تاریخ عمومی عباس اقبال صص ۲۵۵ – ۲۶۸). از بنده زاده بودن محمود مراد پسر سبکتکین بودن اوست که او خود مملوک الپتکین بوده است . (حدیقه ٔ سنائی صص ۲۶۴ – ۲۶۵) «فرهنگ لغت دهخدا »

 بانویی که سلطان محمود در شکست او عاجز ماند 

عنصرالمعالی در کاووس نامه صفحه ۱۰۴ آورده است : سلطان محمود غزنوی در بحبوحه فرمانروایی خویش درصدد تسخیر ری، اصفهان و عراق عجم(مرکزی) برآمد . در آن هنگام  بانویی به نام سیده ملک خاتون حاکم ری بود. سلطان محمود در نامه ای به او نوشت : “باید که خطبه و سکه بنام من کنی و خراج بپذیری و اگر نه بیایم و ری بستانم و آنرا خراب کنم و تهدید بسیار بگفت چون رسول بیامد و نامه بر خاتون بداد.

ملک خاتون که بانویی باهوش و سیاستمدار بود در جوابی مدبرانه بدین مضمون به محمود نوشت:

تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی .

چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: سلطان محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمد . اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستاده‌‏ام، از آنچه از دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتح‏نامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتح‏نامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست”. بدین یک سخن تا وی زنده بود ، سطان محمود قصد ری نکرد و متعرض وی نشد .

سلطان محمود غزنو ی

سلطان محمود غزنو ی بر اریکه قدرت

حکایت چهاردهم شیخ بهایی در اثر موش و گربه خویش

آورده‌اند که روزى سلطان محمود بخواجه حسن میمندى که وزیر او بود گفت: آیا شخصى باشد که فالوده نخورده باشد. وزیر گفت: اى پادشاه! بسیارند که فالوده نخورده‌اند و ندانند. پادشاه گفت: چنین کسى نیست. وزیر میگفت هست و پادشاه میگفت نیست، تا آخر الامر مبلغى زر مهیا کرده مابین ایشان شرط شد که اگر وزیر چنین کسى پیدا کند مبلغ زر را از پادشاه بگیرد و اگر پیدا نکند وزیر آن مبلغ را دادنى باشد. پس از این قرار وزیر بتفحص چنان کسى بیرون آمد، گذرش ببازار گوسفند فروشان افتاد، از قضا لر سرحدیرا دید، با خود گفت: که این جماعت در سر حد بوده‌اند و معمورى و آبادى ندیده‌اند، پس آن شخص لر را بخدمت پادشاه آورد، پادشاه فرمود که قدرى از فالوده آورند. پادشاه بآن مرد لر گفت: هرگز از این نعمت چیزى خورده‌یى؟. مرد لر گفت: خیر پادشاه نخورده‌ام!. پادشاه گفت: میدانى این چه چیز است و چه نام دارد؟. مرد لر گفت: نامش بیقین نمیدانم، اما بگمان من چیزى میرسد، در آن سر حد که ما هستیم مردیست که از ما بعقل و ادراک قابل و برتر است و هر ساله یکمرتبه بشهر میآید، از قضا یکروزى از شهر آمده بود و میگفت در شهر حمامهاى خوب بهم میرسد، بنده را گمان چنین است که این حمام است. چون پادشاه این را شنید بسیار بخندید و فرمود که مبلغ مذکور را بوزیر بدهند. وزیر گفت: پادشاها! بفرما تا دو سر بدهند، زیرا دو سر برده‌ام، چه که این مرد نه فالوده و نه حمام را دیده!. پادشاه فرمود تا دو سر بدهند. پس اى عزیز من! تا کسى چیز را ندیده باشد و نخورده باشد چه داند چیست و چه لذت دارد. پس هر چه خداوند عالمیان خلق کرده است از براى این است که ایشان آن را ببینند و بخورند و بنوشند و ببویند و تمتع یابند و الا خلق نمى‌شد، پس خداوند عالمیان این نعمتها را از براى بندگان خلق کرده است و براى ایشان حلال و طیب و طاهر گردانیده و فرمود: کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ. پس ظاهر و هویدا شد که خوردن نعمت و استعمال نعمتهاى الهى سبب فهمیدن و فهماندن قدرت کامله است و جمیع امور از خوردن و نخوردن و گفتن و نگفتن و پوشیدن و نپوشیدن، از احوال و اوضاع که عادیه بشریه است و در این باب حرف بسیار است، لکن از این بیان ظاهر شد که در مغازه نشینى و ترک صحبت مردم نفعى نمیباشد و فایده نمى‌رسد، و سریق سلوک و میانه‌روى پسندیده و اولى است. پس اى موش! دانستى و فهمیدى؟!، اکنون اگر حرفى دارى بگو! موش گفت: حالا وقت تنگ است و وقت نماز میگذرد و گفتگوى زیاد سبب میشود که نماز ما و شما فوت شود، الحال برویم بعبادت مشغول گردیم، اگر عمر باقى باشد وقت دیگر صحبت میتوان داشت. گربه گفت: اى موش! نماز را شرایط بسیار است، از جمله شروط و حدث و اخلاص است و خالى بودن از شرکت و عناد و رشک و حسد، و بدل پاک بجناب اقدس الهى روى آوردن نه مثل آن ترک که گریه در خدمت واعظ میکرد. موش گفت: چگونه بوده؟ آن را بیان فرما تا بشنویم!

فالوده که نوع شیرازی آن بسیار معروف است

فالوده که نوع شیرازی آن بسیار معروف است

 

 

منابع :

خلیلی  ، خلیل الله ، سلطنت غزنویان ، انتشارات امیری ۱۳۸۷

کاشانی ، سکینه وبابادی ، عصمت : بررسی مناسبات سلطان محمود غزنوی . تاریخنامۀ خوارزمی سال دوم تابستان ۱۳۸۴

منهاج سراج ، عثمان ، طبقات ناصری ، کابل ۱۳۴۲،۱۳۴۳

ابن بابا کاشانی ، کتاب رأس مال الندیم ، استانبول ، تورهان ولیده ، شم ۲۳۴

جرفادقانی ، ترجمۀ تاریخ یمینی ، به کوشش علی قویم ، تهران ۱۳۳۴

عتبی ، تاریخ یمینی ، به کوشش منینی ، چاپ لاهور  ۱۲۳۶ ه.ق

تاریخ سیستان، به کوشش محمد تقی بهار، تهران ۱۳۱۴

بارتولی ، ترکستان نامه : ترجمۀ کریم کشاورز ، تهران ۱۳۶۶

فرهنگ لغت دهخدا ، سلطان محمود غزنوی

قابوس نامه ، عنصرالمعای ، با مقدمه و حواشی به قم سعید نفیسی ، چاپ تهران سال ۱۳۱۲ خورشیدی

تاریخ جامع ایران ، جلد هشتم  : کلیفورد ادموند بوزورث تاریخ غزنویان ترجمۀ حسن انوشه ، تهران۱۳۷۸

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *