شاه صفی صفوی

شاه صفی صفوی و قساوت او

  شاه صفی صفوی حکومت :۱۰۳۸ الی ۱۰۵۲ ه.ق

هنگامیکه که در تاریخ بیست و چهارم جمادی الاول سال ۱۰۳۸ ه.ق شاه عباس در کاخ خود در اشرف مازندران بدرود حیات گفت ، هیچ کدام از فرزندان و برادران ذکور وی در قید حیات نبودند که بعنوان جانشین او بر اریکۀ سلطنت جلوس نمایند . و آنهایی که زنده بودند نابینا شده و برحسب قانون مناسب سلطنت نبودند . وی نوۀ خود سام میرزا فرزند صفی میرزای مقتول را جانشین خود اعلام کرده بود . تصمیم گیری در مورد این شاهزاده به اشرف و جلوس او بر تاج و تخت هم دیر شده بود و حتی صحبتهای شاه با رهبران و رجال مختلف مملکتی در بستر مرگ هم در زمینۀ جانشینی به نتیجه ای نرسیده بود . « تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهشهای کمبریج : ترجمۀ دکتر یعقوب آژند »

تصویر شاه صفی از سایت چمدان-ماگ-دات-آی-آر

تصویر شاه صفی از کتاب ایران در زمان صفوی

با تمام این وجود پس از مرگ شاه عباس توسط عیسی خان قورچی باشی و خلیفه سلطان اعتمادالدوله که هردو داماد های شاه بودند ، به اتفاق زینل خان ایشک آغاسی و سایر امرای شاملو به اطلاع رسانده شد و همچنین فرمان ولایتعهدی سام میرزا را به مُهر امرا و ارکان دولت و تمامی صوفیان و غازیان آن دودمان مسجل کردند و به همراه محبعلی بیک الله که از ریش سفیدان و معتمدان بود به اصفهان فرستادند . محبعلی در طول مدت هشت روز خود را به اصفهان رساند و خبر فوت شاه عباس را به سام میرزا رساند . جمعی از ریش سفیدان ولایات و صاحب منصبان که در اصفهان در حال خدمت بودند ، برای جلوگیری از شورش و فتنه احتمالی ، تاخیر را جایز ندانسته و بلافاصله مقدمات جلوس شاهزاده را فراهم آوردند ؛ بخصوص ابوالقاسم ایو اُغلی ایشیک آقاسی باشی حرم و خسروخان قوللر آقاسی بسیار تلاش کردند . « قصص الخاقانی ، جلد اول : ص۲۰۸ ،۲۰۹- زبده التواریخ ، مستوفی :ص ۱۰۵»

بنابراین روز چهارم جمادی الثانی سال ۱۰۳۸ ه.ق سام میرزا بر تخت سلطنت نشست . «قصص الخاقانی ،جلد اول : ص۲۰۹» در آنهنگام میر محمدباقر مشهور به میر داماد در مسجد جامع اصفهان بنام او خطبۀ سلطنت قرائت کرد . سپس سام میرزا نام خود را تغییر داده و نام پدرش شاه صفی را بر خود نهاد . « تاریخ تحولات سیاسی……. صفویه : عبدالحسین نوایی ، عباسقلی غفاری فرد»

جنگ با عثمانی و معاهدۀ قصر شیرین (زُهاب)

هنگامیکه شاه عباس از دنیا رفت ، هنوز مابین ایران و عثمانی کمابیش جنگ برقرار بود لذا شاه صفی به دولت عثمانی پیشنهاد صلح دائم داد . لیکن سلطان مراد چهارم که چندین بار از شاه عباس طعم شکست را چشیده بود ، مخالفت خود را با صلح اعلام کرد و به دنبال بهانه ای بود تا به بین النهرین یورش برده و گئورگی ساکادزه (موراوی) چنین موقعیت و بهانه ای را بدست او داد . موراوی از سرداران شاه عباس و از خاندان سلطنتی گرجستان بود ، که عصیان نمود و شاه صفی برای سرکوبی او سپاهی به گرجستان گسیل داشت . موراوی چون یارای ایستادگی در مقابل سپاه شاه صفی را نداشت به دولت عثمانی پناه برد . سلطان مراد این موضوع را بهانه ساخت و در سال ۱۰۳۹ ه.ق ، صدراعظم خود خسروپاشا را مأمور تصرف بغداد کرد . خسروپاشا پس از اینکه وارد کردستان شد ، در نزدیکی قلعۀ مریوان با سپاه ایران وارد نبرد شد که قشون ایران شکست سختی را متحمل شد و عثمانیها تا حوالی همدان پیش آمدند . شاه صفی چنان از این شکست عصبانی گردید که فرمان داد زینل بیگ سپهسالار ایران بقتل برسد .

سلطان مراد نیز هم زمان با اعزام خسرو پاشا بسوی ایران ، سپاه دیگری را به فرماندهی موراوی به آذربایجان گسیل داشت . لیکن رستم بیگ دیوان بیگی فرمانده سپاه آذربایجان ، موراوی را شکست داد و او به هنگام فرار بدست خسرو پاشا به هلاکت رسید . سلطان مراد که از این شکست سخت خشمگین بود در سال ۱۰۴۴ ه.ق با سپاهی فراوان به محاصرۀ قلعۀ ایروان پرداخت . امیرگونۀ قاجار ، حاکم ایروان پس از کمی مقاومت تسلیم نیروی عثمانی گردید . سپس عثمانها به طرف تبریز روانه شدند و پس از رسیدن و فتح این شهر اقدام به خونریزی و غارت آنجا کردند . شاه صفی پس از مراجعت سلطان مراد به تبریز رفت و سپس از آنجا به ایروان رسید و در تاریخ پانزدهم رجب سال ۱۰۴۴ ه.ق آنجا را به محاصره گرفت . در طول مدت جنگ با عثمانیان مدافع ایروان ، امامقلی خان ایشیک آقاسی باشی و فرخ خان بیگلر بیگی شروان کشته شدند . عاقبت در چهارم رمضان همان سال سپاهیان صفوی به فرماندهی رستم خان سپهسالار ناگهان به به قلعه هجوم برده و آنجا را متصرف شدند . آنگاه شاه صفی حکومت ایروان را به کلب علی خان حاکم لار واگذار کرد  و از طریق اردبیل به اصفهان برگشت .«قصص الخاقانی ، جلد اول : ص ۲۱۶، ۲۲۱، ۲۳۲،۲۴۱ – زبده التواریخ ،مستوفی :ص۱۰۶» در تاریخ ۱۰۴۸ ه.ق سلطان مراد با سپاهی بسیار جهت تصرف بغداد حرکت کرد و متعاقب آن شاه صفی نیز در پنجم جمادی الاول همان سال عازم بغداد شد . لیکن قبل از رسیدن سپاه صفوی ، بکتاش خان بیگلربیگی بغداد پس از چهل روز مقاومت تسلیم عثمانیها گردید و بغداد را به آنها واگذار کرد .  شاه صفی محمدقلی بیگ جلودارباشی سابق خود را بهمراه محمدآقا به کشور عثمانی فرستاد تا مقدمات صلح را فراهم آورد . «قصص الخاقانی ، جلد اول : ص ۲۵۴، ۲۵۵»

بر اساس این معاهدۀ صلح که در تاریخ ۱۰۴۹ منعقد گردید ، قرار بر این شد بغداد ، بصره و بخشی از غرب کردستان به دولت عثمانی و در ازا آذزبایجان شرقی ، روانداز ، ارمنستان ، گرجستان به ایران واگذار شود . پس از این قطعنامه آرامش و صلح تا پایان دورۀ صفویه در مرزهای غربی ایران حکمفرما شد . « تاریخ روابط خارجی ایران : ص۱۰۴- قصص الخاقانی ، جلد اول : ص۲۵۵- تاریخ تلات سیاسی ، اجتماعی …. : دکتر نوایی ، دکتر غفاری فرد»

محدوده قلمرو صفویان در دوره های مختلف

محدوده قلمرو صفویان در دوره های مختلف

خیانت علیمردان خان

به گفته باستانی پاریزی علیمردان خان فرزند گنجعلی خان ، از سرداران مشهور شاه عباس اول بود . پس از فوت مشکوک گنجعلی خان ، (هنگامی که در قندهار شب بر پشت بام خفته بود ، از بام سقوط کرده و در گذشت) . «گنجعلی خان ، باستانی پاریزی ، مجله دانشکده ادبیات ، ۶۵» علیمردان خان پسر بزرگ وی جسد پدر را به مشهد آورده و در جوار حضرت رضا و پایین پای امام به خاک سپرد آنگاه لقب بابایی و حکومت کرمان را از شاه عباس دریافت نمود و به بابای ثانی معروف شد . بعد از به تخت نشستن شاه صفی و پس از مدتی شاه جدید به علیمردان خان ظنین گشت و احتمال می داد که وی حیال توطئه ای در سر دارد .

باستانی پاریزی آورده است که : علت این نارضایتی علیمردان خان، دخالت اعتماد الدوله میرزا تقی مازندرانی (سارو تقی) بوده. علیمردان خان با مخالفت شیرخان افغان روبرو شد و کار به جنگ رسید، شیرخان حاکم فوشنج منهزم شد و گریخت، ولی علیمردان خان هم زخمی شد و پس از بهبودی، از طرف شاه صفی او را برای شرفیابی دعوت کردند، اما علیمردان خان که متوجه کینه جویی‌های شاه صفی شده بود و علاوه بر آن سال‌ها بود که مالیات قندهار و کرمان را نفرستاده بود، از محاسبه معامله چند ساله قندهار و طمع اعتماد الدوله (سارو تقی) اندیشه کرده، از دولت صفویه روی گردانیده در سال ۱۰۴۷ ه‍.ق مطابق ۱۶۳۸ میلادی ، قندهار را به نمایندگان و سپاهیان پادشاه هند واگذار کرد و خود به هندوستان رفت . ««گنجعلی خان ، باستانی پاریزی ، مجله دانشکده ادبیات ، ۷۲ و ۷۳» در منابع تاریخی دیگر آمده است که شاه جهان پادشاه هند او را به گرمی پذیرفته و فرمانداری کشمیر کابل و لاهور را به وی داد و همچنین پس از چندی او را بعنوان امیرالامرای خود برگزید .

تصویر شاه صفی از سایت-how-ling

تصویر علیمردان خان فرزند گنجعلیخان سردار معروف ایرانی که قندهار را بدون نبرد به هندیان واگذار کرد .

میرزا تقی یا ساروتقی

یکی دیگر از اشخاص با نفوذ درباری اصفهان وزیر اعظم دیوان اعلی میرزا محمدتقی بود که بیشتر به میرزا تقی یا ساروتقی (تقی موبور) شهرت داشت . وی پیشینۀ موفقی در زمینۀ تشکیلات دیوانی داشت و با خدماتی که در قلمرو ساخت و ساز همچون برنامه های راهسازی شاه عباس اول در مازندران و بازسازی زیارتگاه نجف اشرف بدستور صفی اول و فعالیت وزیرانه اش در مازندران و کل گیلان پس از سرکوبی غریب شاه گیلانی « براون ، شاه عباس جلد ۱ ص۱۶» از خود نشان داد به مقام درخوری دست یافت . ساروتقی که تا سه سال پس از شاه صفی مقام صدارت را عهده دار بود ، نه تنها در امر تشکیلات دیوانی کارآیی و تخصص داشت ، بلکه شخصی استوار و فساد ناپذیر بود و هرگز میلی به امتیازات مالی نداشت  . او چنان عنایت و التفات شاه را ربود که توانست مخصوصاً درسالهای نخستین سلطنت او برصاحبان قدرت و از جمله اشرافیت نظامی اعمال نفوذ و کروفر کند . اقدامات کارآمد دیوانی مخصوصاً در حوزۀ مالی ساروتقی را قادر ساخت تا عایدات مملکت را به سطح و ترازی برساند که تا آنروزگار در ایران سابقه نداشت . وی چنان قدرت گرفت که نه فقط دشمنانش را تحت نفوذ خود درآورد بلکه گاهی هم به منافع دشمن تجاوز می کرد . بدین جهت در سال ۱۶۳۸میلادی اصرار و اکراه نابجای او از سازش ،موجب از دست رفتن قندهار گردید . بدین صورت که پس ازحمله شاه جهان گورکانی هندی ، بعضی از امتیازاتی که علی مردانخان حاکم محلی قندهار ( که این امتیازات پیشتر به اسلاف او واگذار شده بود ) می باید جزو مساعدتهای سالانه به دیوان اعلی می پرداخت ، اصرار ورزید که این موضوع سبب گردید علی مردانخان به جای لبیک به دعوت دربار ، مقام و ولایت خود را تحت حمایت امپراتور مغول شاه جهان قرار داده  و قندهار را به شاه جهان تحویل دهد .  «تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج  : مترجم دکتر یعقوب آژند»

شورش امیر جاسک

در میانۀ دماغۀ جاسک و دماغۀ گواتر ، سه امیر کوچک حکومت و سلطنت  می کردند که یکی از آنان مسلمان و دو نفر دیگر که قلمروشان در مشرق قرار داشت بت پرست بودند . امیر مسلمان از آن دو تن دیگر مقتدرتر و نیز قلمرو او به اراضی حکومت هرمز نزدیک تر بود . این امیر به رسم آباء و اجدادی خود را ملقب به امیر جاسک کرده بود .

شاه عباس اول پس از فتح هرمز تصمیم گرفت تمام سواحل آن سوی دماغۀ جاسک را تصرف کند ، لیکن امیر جاسک از خود مقاومت نشان داد .  شاه عباس به اظهار تبعیت امیر جاسک و اخذ خراج سالانۀ او راضی شد و آن امیر تا پایان حیات شاه عباس اول مرتباً خراج مذکور را پرداخت می کرد . پس از آنکه شاه صفی بر اریکۀ سلطنت جلوس کرد و بنای بی اعتنایی به امور را بنیان گذاشت ، امیر جاسک نیز از این پیشامد و از جوانی و بی تجربگی شاه سوء استفاده کرده و از پرداخت مقرری و تبعیت از شاه صفوی سرباز زد . در تمام مدت سلطنت پادشاه این وضعیت ادامه داشت و سرکشی امیرجاسک به مسامحه و غفلت گذشت تا آنکه شاه صفی درگذشت و سلطنت نصیب شاه عباس دوم گردید . « سفرنامۀ تاورنیه : ص۵۵۹ »

زمانی که شاه صفی در اواخر ذیقعدۀ ۱۰۵۱ ه.ق درصدد باز پس گیری قندهار از اصفهان عازم آنجا شد ، در بین راه و درکاشان ناخوش گشت و معالجۀ حکما مؤثر واقع نشد و او در دوازدهم صفر ۱۰۵۲ ه.ق در سن سی یک سالگی از دنیا رفت و جنازۀ وی را به قم آورده و بخاک سپردند . «قصص الخاقانی ، جلد اول : ص ۲۶۲ – دکتر نوایی ، دکتر غفاری فرد»

خصوصیات اخلاقی و قساوت شاه صفی

جزئیاتی که در باب شخصیت شاه جدید که سلطنت خود را در هیجده سالگی آغازکرد ، ماهیت وی را متناقض جلوه می دهد . از یک سو وی را به سبب  سخاوت و بخشندگی ستوده اند ، و از سوی دیگر به دلیل مظالم بیش از حد ، سرزنش و ملامت نموده اند . « تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ،پژوهش کمبریج : یعقوب آژند» وی در مدت سیزده سال و نیم سلطنتش ، بیشتر شاهزادگان صفوی و بستگان نزدیک به آنها را به قتل رساند . از جمله چهار نفر از شاهزادگان صفوی (سلطان محمد میرزا، پسرشاه عباس اول ،امامقلی میرزا ، برادر سلطان محمدمیرزا ؛ نجفقلی میرزا پسر امامقلی میرزا و سلطان سلیمان میرزا ، پسرصفی میرزا ، پسرشاه عباس اول) که در قلعۀ الموت زندانی بودند و در زمان شاه عباس و به فرمان او نابینا شده بودند ، و نیز تعداد دیگری از شاهزادگان را از نعمت حیات محروم ساخت . او حتی سرداران نامی را که خدمات شایانی به شاه عباس کرده بودند نابود ساخت ، همانند زینل بیگ شاملو و امامقلی خان . « زبده التواریخ ،مستوفی : ص۱۰۶- تاریخ تحولات سیاسی و…..عبدالحسین نوایی ، عباسقلی غفاری فرد»

ژان باتیست تاورنیه سیاح فرانسوی در اولین سفر خود به ایران در عهد شاه صفی در باب قساوت وی چنین آورده است :

شاه صفی فوق العاده سختگیر بود و گاهی در سیاستهایش به حد ظلم می رسید ، روزی در شکارگاه رعیت بیچاره ای از پشت سنگی بیرون آمد و عریضه ای به شاه داد که رعایای ولایتی از تعدیات حاکم خود شکایت کرده بودند ؛ این مرد چند ماه در دربار معطل شده بود که شاید بتواند عریضه را به شاه برساند ، و نگذارده بودند . به هر یک از رجال دربار که اظهار می کرد ، اعتنایی نمی کردند . ناچار اینموقع را انتخاب کرده بود ، اما به محض اینکه بیچاره از پشت سنگ بیرون آمد و فریاد کشید که ای پادشاه به عرض من برس ، شاه صفی با تیر و کمان خود دو تیر بطرف او انداخت ؛ بیچاره رعیت فوراً هلاک شد . «سفرنامه تاورنیه ، ص ۵۲۲»

تصویر ژان باتیست تاورنیه در سفرنامه وی

تصویر ژان باتیست تاورنیه در سفرنامه وی

ماجرای بقتل رساندن امامقلی خان و پسرانش از قول تاورنیه

امامقلی خان آخرین خان شیراز بود ، که در سلطنت شاه عباس وسعت حکومت او تا مملکت لار و سواحل خلیج فارس امتداد داشت . و این خان مقتدرترین حاکم ولایت ایالات ایران بود ، و فتح قسمت عمده مملکت لار و هرمز و تمام سواحل خلیج در عهد شاه عباس بدست او فتح شده بود ، از دماغه جاسک تا بصره و شهر بصره را هم محاصره کرده ، و نزدیک بود فتح نماید که خبر فوت شاه عباس رسید ، و اجباراً محاصره را ترک کرد تا به حفظ انتظامات مملکت بپردازد و شاه صفی نواده شاه عباس را بر حسب وصیت مخصوص جدش بر تخت سلطنت بنشاند .

امامقلی خان زیاده از اندازه متمول بود و همه کس او را دوست می داشت و به او احترام می گذاشتند . نخبه سربازان دلیر قشون ایران در زیر فرمان او بودند . صفات حسنۀ امامقلی خان و همت و سخاوت او محبت قلبی تمام مردم را به طرف او جلب کرده بود ؛ زیرا خدمات سپاهیان را به بهترین وجهی پاداش می داد و اهل علم و ادب را تشویق و ترویج می کرد .وی در عمران و آبادانی قلمرو تحت سیطره خویش بسیار می کوشید . این گونه اعمال امامقلی خان و محبوبیت بیش از حد وی و سپاهیان مقتدر تحت نظرش باعث گردید که شاه جوان «شاه صفی» در فکر محو کردن او و برداشتنش از اریکه قدرت بیفتد .

چون امامقلی خان پیر شده بود ، دیگر به اصفهان و دربار نمی آمد و میل داشت که در مقر حکومت خود شیراز که در کمال قدرت و احترام بود و همه کس دوستش می داشت راحت باشد .

شاه صفی و کشتار نزدیکان خود-از سایت how-ling-pixel

شاه صفی و کشتار نزدیکان خود-از سایت how-ling-pixel

شاه عباس کبیر به پاس خدمات امامقلی خان یکی از زوجات خود را که خیلی طرف علاقه و میل او بود و می گویند آن زن سه ماهه از شاه عباس آبستن بود و شش ماه بعد از مراجعت امامقلی خان پسرس را زایید و چون تولد او قبل از صفی میرزا پدر شاه صفی اول شده بود ، او را اولاد ارشد شاه عباس و وارث تاج و تخت ایران می دانستند ، گرچه این ادعا مخالف آخرین وصیتی بود که شاه عباس دربارۀ نوادۀ خود شاه صفی کرده بود ، این پسر که به اولادی خان شیراز معروف بود به پدر خود اصرار می کرد که بر سر شاه صفی که هنوز خیلی جوان است ، تاخته ، او رادستگیر نماید و خود بجای او بر سریر سلطنت جلوس کند و اگر خود او میل به اینکار ندارد ، مرا که وارث حقیقی تاج و تخت هستم به این اقدام اجازت بدهد . روزی که همه آنها با شاه در حول و حوش شیراز مشغول شکار بودند ، آن جوان کم صبر به پدر خود نزدیک شد و گفت اینک موقع کار رسیده و باید یکی از ما دونفر شاه بشویم . من الآن میروم سر شاه صفی را ، اگر تو اجازه بدهی می آورم . امامقلی خان بازوی پسر را گرفته نگاهداشت و گفت من هرگز به قتل پادشاه خود اجازه نخواهم داد و مردن خود را هزار بار به چنین خیانتی ترجیح می دهم ؛ به جهت اینکه شاه عباس بخود من وصیت کرد که بعد از او شاه صفی نواده اش را به تخت سلطنت بنشانم و من آخرین خواهش ولی نعمت خود را محترم می شمارم و تا نفس آخر در بقای سلطنت شاه صفی خواهم کوشید ؛ زیرا که به شاه عباس در اجرای وصیت او عهد و پیمان کرده ، سوگند یاد نموده ام . این ثبات عزم صمیمانۀ خان ، نقشه پسرش را باطل کرد . از آنطرف مادرشاه صفی که در همه جا جاسوسی داشت ، از کنکاش پسر امامقلی خان وهوسی که در دیگ خیال می پخت آگاه شد ، و دانست برای پسر او و اختلال آسایش مملکت چه در سر دارند ، و مصمم گردید که در دفع آنها مبادرت نماید و بیش از این وقت را تلف نکند .

آن دو پسر خان با برادر دیگر بزرگ خود هم عقیده بودند و او را وارث حقیقی تاج و تخت می دانستند و در این عقیده چندان بی حق هم نبودند .

مادر شاه با اعتمادالدوله مشورت نموده و به اتفاق به نزد شاه صفی رفته و به او حالی کردند که مادامی که امامقلی خان و سه پسر بزرگش در قید حیات هستند برای جان او امنیت متصور نخواهد بود . شاه نیز اظهارات آنها را باور کرد و در دفع پدر و پسرها مصمم گردید ؛ اما آنها را به دربار آوردن اشکال داشت ، و بایستی حیله و تدبیری بکار برد .

در همان اوقات سلطان مراد امپراتور ترک با قشون زیادی آمده و ایروان را گرفته ، تبریز را چون نمی توانست نگاه دارد ، خراب کرده بود ؛ به بهانه اینکه قشون عثمانی از طرف ارمنستان پیش می آید ، شاه ایران تمام خوانین و حکام ولایات را احضار کرد ، که با هر قدر قشون و استعداد که بتوانند در قزوین حاضر شوند تا شاه شخصاً به آنجا رفته سپاهیان آنها را سان ببینند و خود شاه قبل از همه با عجله ای بطرف قزوین حرکت کرد ، ، که اغلب همراهان و حرم خانه اش ، سه چهار روز بعد به او ملحق شدند .

http://taghvimetarikh.com/wp-content/uploads/2018/10/Emamgholi_6.jpg

سردیس سپهسالار امامقلی خان

وقتی این حکم به خان شیراز امامقلی خان رسید ، گذشته از اینکه اولین خان مملکت بود ، سپهسالاری قشون اعلیحضرت نیز با او بود ؛ فوراً به جمع آوری سپاه پرداخته ، و بزودی حاضر به حرکت شد و حقیقتاً این دستۀ قشون از حیث صاحب منصب و سرباز بهترین ، دلیرترین و منظم ترین دسته های قشون ایران بود . همینکه خواستند حرکت نمایند ، پسر بزرگش به دقت اطراف کار را ملاحظه کرده ، آنگاه پدر خود را مخاطب ساخت و چنین گفت : «خداوندگارا ما در رفتن به قتلگاه خود عجله می کنیم و عنقریب است که سرهای ما به پاهای مان خواهند افتاد .» پدرش در جواب گفت : ای پسرمن ، شاید تو راست بگویی و حق بجانب تو باشد ،اما من تا به امروز به پادشاه خود یاغی نشده و از اطاعت آنچه به من امر کرده خودداری ننموده ام ، و تا دم مرگ نیز اطاعت خواهم کرد ، هر چه می شود بشود . پس براه افتادند تا به قزوین رسیدند و شاه با کمال مسرت از آنها پذیرایی کرد . چند روز بعد تمام قشونی که منتظرشان بود جمع شدند و شاه از آنها سان دید ، بعد از سان ، سه روز به جشن و شادکامی مشغول شدند ، و تمام خوانین و حکام و بزرگانی که در قزوین بودند دعوت شدند . پسرهای امامقلی خان هم از آنجمله بودند ، اما خود خان به بهانۀ پیری از شاه استدعا کرد که مرا از حضور در مجلس جشن معاف بفرمایید و بگذارید به خدمات اعلیحضرت و دعای وجود مبارک پرداخته ، طول عمر و فتح و پیروزی پادشاه خود را از خداوند مسئلت نمایم ، مگر اینکه اعلیحضرت امر بفرمایند که حتماً حاضر شوم ، البته اطاعت خواهم کرد . شاه به اوپیغام کرد که ما شما را به هیچ وجه مجبور نمی کنیم ، هر طور میل و راحتی شما است ، همانطور رفتار نمایید . پس از آن مشغول جشن شدند  . بعد از سه روز غفلتاً شاه از مجلس برخاست و بدون آنکه کلمه ای به کسی بگوید به اطاق دیگر رفت . نیم ساعت بعد سه نفر از دژخیمان قوی هیکل با جمعیتی داخل تالار عمومی شده ، سه پسر خان شیراز را گرفته ، بیرون برده فوراً سر بریدند ، و سرهای آنها را در مجموعۀ طلائی گذارده بحضور شاه بردند . شاه امر کرد سرها راپیش امامقلی خان ببرند که مشاهده کند سپس سر خود خان را نیز بریده و هر چهار سر را به حضور بیاورند . وقتی مأمورین سرها را به منزل خان بردند ، مشغول نماز بود . بعد از دیدن سر پسرانش از مأمورین خواهش کرد که اجازه بدهند نمازش را تمام کند ، آنهانیز قبول کردند . بدون آنکه تغییری در صورت و آثار اضطرابی در حالش پیدا بشود نمازش را تمام کرد ؛ بعد گفت البته فرمان شاه مطاع است ، اجرا بدارید . پس سر او را هم بریدند ، هر چهار سر را در همان مجموعه گذارده بحضور شاه بردند و شاه آنها را به حرمخانه نزد مادرش فرستاد ، امامقی خان و خانواده اش ، از تمام خانواده های ایران معتبرتر و زیادتر بودند ؛ پنجاه و دو اولاد داشت . بعد از آنکه خود و پسرانش را در قزوین کشتند ، شاه فوراً چاپاری به شیراز فرستاد که خبر این واقعه را به نایب الحکومه خان بدهد ، و به او امر کرد که فوراً تمام اولادهای دیگر امامقلی را بقتل برساند . بنابراین فوراً نایب الحکومه امر شاهانه را به موقع اجرا گذارد و فقط دو نفر از اطفال او که هنوز شیرخواره و در بغل دایه بودند از این قصابی خلاص شدند ، ولی بعداً هیچکس نتوانست از این دایه ها و آن دو طفل نشانی بدست بیاورند . «سفرنامه تاورنیه ، خلاصه صفحات ۵۱۷ الی ۵۲۱»

درگذشت شاه صفی

در ایام نوروز  ، و روز پنجشنبه دورازدهم ذی الحجه ۱۰۵۱ ه.ق شاه صفی فرمان تدارک سفر به خراسان را صادر کرد . او در ششم محرم سال ۱۰۵۱ ه.ق ابتدا وارد قوشخانه اصفهان شدند و از آنجا از را نطنز به تاریخ بیست و یکم محرم وارد کاشان شد . پس از چند روز عوارض بیماری قبلی که داشت بر او مجدد نمایان گشت و تب وی روز به روز شدیدتر شد تا اینکه در تاریخ ۱۰۵۲ ه.ق در شهر کاشان دیده از جهان فرو بست و کالبد وی را به شهر قم منتقل نموده و در رواق جنوبی حرم حضرت معصومه به خاک سپردند .

تصویر آرامگاه شاه صفی از کتاب شاردن

تصویر آرامگاه شاه صفی از کتاب شاردن

 

 

منابع :

تاریخ تحولات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه : دکتر عبدالحسین نوایی ، دکتر عباسعلی غفاری فرد

تاریخ جامع ایران ، جلد یازدهم ، صفویان

سفرنامه تاورنیه ، ترجمه ابوتراب نوری ، با تجدید نظر کلی و تصحیح دکتر حمید شیرانی ، انتشارات کتابخانه سنایی

تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش از دانشگاه کمبریج ، مترجم  : دکتر یعقوب آژند

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *