محمد فرخی یزدی شاعر و آزادیخواه
فرخی یزدی (تولد ۱۲۶۸ خورشیدی – درگذشت ۱۳۱۸ خورشیدی)
میرزا محمد ، متخلص به فرخی ، فرزند محمد ابراهیم سمسار یزدی ، در سال ۱۳۰۶ قمری در یزد بدنیا آمد . لیکن عبدالحسین آیتی نویسندۀ کتاب کشف الحیل در مجلۀ نمکدان آورده است : نام فرخی یزدی ، محمد ، پدرش محمد ابراهیم سمسار اهل یزد بود . تولد فرخی در سال ۱۳۰۲ قمری و برادر مهترش یازده سال از او بزرگترکه نامش عبدالغفور و نام فامیلش فرخی و لقبش (ملت) تولدش ۱۲۹۱ قمری بود .او چند سال قبل فوت کرد. فرخی تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسۀ مرسلین انگلیسهای یزد گذراند ، به دلیل روح آزادیخواهی و افکار روشن وی و اشعاری که بر علیه اولیای مدرسه می سروده ، او را به مناسبت شعری که در پایین آمده ، از مدرسه اخراج نمودند .
آیتی در مجله نمکدان درباره تحصیلات فرخی چنین نوشته است : فرخی تحصیلات زیادی نداشت ؛ فقط در مکاتیب و مدارس قدیمه ، فارسی را با اندکی از مقدمات عربی تا نیمی از انموزج آموخته بود ، ولی پس از دریافتن آن مقدار خط و سواد علاقه به اشعار شعرا پیدا کرده و بطور دائم دیوانهای شعر را مطالعه می کرد و بیش از همه کلیات سعدی و دیوان مسعود سعد سلمان همدمش بود ، بطوری که خودش حکایت می کرد ، طبعش از بررسی اشعار سعدی به شعر میل کرد ، ولی ازاشعار مسعود متأثر شده ، می خواست شعر و شاعری را بدرود گوید . عاقبت روح سعدی بر او غلبه یافته و به سرودن اشعار اقدام کرد. و بارها می گفت هیچ شعر از اشعار سعدی مانند این رباعی در من اثر نکرد که شیخ سعدی می فرماید :
رویهمرفته تحصیلات فرخی تقریباً تا حدود سن ۱۶ سالگی می باشد و معلوماتش فارسی و مقدمات عربی را فرا گرفته ، و چون از طبقه متوسط بود ، پس ازاخراج از مدرسه به کارگری مشغول گردید ، و از دسترنج خود که مدتی در کار پارچه بافی و مدتی هم در کار نانوائی بوده ، امرار معاش می کرد .
وی از همان اوان از قریحۀ تابناک و ذوق سرشار خدا داده ، اشعاری بکر با مضامین بیسابقه می سرود .
در طلوع مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات در ایران “فرخی” از دموکراتهای جدی و حقیقی یزد ، و جزء آزادیخواهان آن شهر بوده است و در غزلی آزادی را چنین تفسیر می کند .
در آن عصر چنین مرسوم بوده است که در اعیاد ، شعرا قصائدی می ساختند و در مدح حکومت وقت و در روز عید در دارالحکومه می خواندند ؛ “فرخی” برخلاف معمول و برخلاف انتظار حکومت ، در نوروز سال ۱۳۲۷ یا ۱۳۲۸ قمری مسمطی به مطلع :
و پس از ساخت این سروده را در مجمع آزادیخواهان و دموکراتهای یزد خواند . که همین امر موجب غضب “ضیغم الدولۀ قشقائی” حاکم یزد واقع گردید . و امر کرد که دهان فرخی را با نخ و سوزن به تمام معنی دوخته و به زندان افکندند . بعد ازاین ماجرا در انجمن بلدی متحصن شد .
آیتی در نمکدان در باره دوختن دهان فرخی چنین نوشته است : این اشعار ضیغم را به خشم آورده ، درصدد آزار او برآمد و او را گرفته ، پس از ضرب و شتم و توهین و حبس فرمان داد ؛ لب و دهان حقگوی او را بهم دوختند و بعد از آنکه اندکی خشم او فرو نشست و لبهای سخنسرای شاعر از هم باز شد ، تا دیرگاهی به التیام اشراق خود پرداخته ، چون اطراف دهانش ملتهم گشت ، باز هم خاموش ننشسته ، اشعاری می سرود و نزد این و آن می فرستاد و حتی اواخر زندانش چند خط شعر بر دیوار زندان نوشت .
آزادیخواهان و دموکراتهای یزد پس از مشاهده این امر شرم آور ، در تلگرافخانه تجمع کرده و تلگرافی به مجلس و سایر مقامان مخابره کردند ؛ این خودسری و بیدادگری که نمونه کامل استبداد در دورۀ مشروطیت است ، عموم وکلای مجلس شورای ملی را برانگیخت که وزیر کشور وقت را سخت مورد استیضاح قرار دهند ، ولی وزیر کشور این حادثه جنایت آمیز را تکذیب کرد ، در صورتی که همان موقع لب و دهان فرخی مجروح و در شهربانی یزد محبوس بوده است .
مذاکراتی که در مجلس در این مورد بعمل آمد ، بدین شرح بوده است . (نقل از شماره ۹۲ مذاکرات رسمی مجلس شورای ملی) :
آقای فهیم الملک اظهار نمودند که شکایات زیادی از مردم یزد منجمله دوختن دهان مردم رسیده است آیا این امر واقعیت دارد ؟ که این مورد توسط مسئولین یزد تکذیب شد .
بالاخره ضیغم الدوله معزول و حاج فخرالملک به حکومت یزد منصوب شد و از فرخی دلجویی کرده و به او گفت : اگر ضیغم لب و دهان تو را به هم دوخت من دهانت را پر از اشرفی می کنم و چند دانه اشرفی ناصرالدینشاهی در دهان او ریخت .
فرخی تقریباً در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری ، به تهران آمد و در جراید اشعار آبدار و مقالات مؤثری راجع به آزادی ایران انتشار داد . مطلع یکی از آن اشعار چنین است :
دوش ایران را بهنگام سحر دیدم بخواب
وه چه ایرانی سراسر چون دل عاشق خراب
این اشعار و مقالات که سخت دارای روح آزادیخواهی بود ، فوق العاده مورد توجه آزادیخواهان قرار گرفت و میلیون از آن استقبال شایانی نمودند .
فرخی در اوایل دوره جنگ جهانی اول ، به بین النهرین مهاجرت کرد و مورد تعقیب انگلیسها قرار گرفت . از اینرو از بغداد به کربلا و از آنجا به موصل و از آنجا از بیراهه و پای برهنه به ایران مراجعت کرد . پس از مختصر توقفی در تهران مورد حملۀ ترور قفقازیها قرار گرفت و چند تیر گلوله به او شلیک شد ، ولی به وی اصابت نکرد .
فرخی در دوره نخست وزیری و ثوق الدوله با حکومت وی و قرارداد منحوس ۱۹۱۹ مخالفتها کرد و در اثر آن مدتها در حبس عادی و نمره یک شهربانی تهران زندانی گردید . در اینزمان اشعار زیادی سروده که دو قسمت اول از آنها را ذکر می نمائیم .
همچنین بار دیگر برای مدت دو سه ماهی در دورۀ کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی در باغ سردار اعتماد زندانی شد. « دیوان فرخی ، حسین مکی ، خلاصه صفحات ۱۳ تا۲۱»
فرخی در زندان قصر
چون زندگانی فرخی در زندان قصر فوق العاده مرموز و از جهتی بی نهایت جانخراش و از طرفی هم خیلی مفصل است ، بنابراین به یک مقدمۀ مختصر اکتفا می کنیم و از شرح مفصل زندگانی وی در زندان قصر خودداری و قضاوت چگونگی آن را به ارباب فضل و کمال و افراد منورالفکر واگذار می نمائیم .
باید درنظر گرفت که گذشت زمان (دقایق و ساعات) نسبت به اشخاص مختلف در حالات مختلف متغیر است و طول زمان آن از حیث کیفیت یکسان نخواهد بود و متفاوت خواهد گذشت .
مثلاً عاشقی که درشب وصل محبوب بسر می برد ، آیا مدتش برابر همان مدتی است که عاشق مهجور دیگری در شب فراق و هجران بسر می برد ؟ هرگز اینچنین نیست . استاد سخن سعدی می فرماید :
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
آیا شخص محبوسی که در زندان تنگ و تاریک و هوای غیرآزادو محدود و مرطوب و با فقدان وسائل جلوگیری از سرما و گرما ….زندگی می کند ، با شخص دیگری که کاملاً در فضای آزاد و انواع نعمت ها و آسایش …..بسر می برد، از حیث مرور و کیفیت زمان یکسان است ؟ «دیوان فرخی یزدی ، حسین مکی ، ص ۶۵»
از زبان کسی که با فرخی در یک سلول حبس بوده است
تا قبل از شهریور ۱۳۲۰ هیچکس از فرخی خبری نداشت ؛ لیکن پس از شهریور که عده ای از زندانیان آزاد شدند ، مطالبی دربارۀ فرخی درجراید نوشتند ؛ مخصوصاً درجریان محاکمۀ پزشک احمدی و سرپاس مختاری رئیس شهربانی کل دورۀ شاه در جراید منعکس شد و یکی از جرایدی که دربارۀ فرخی مطالبی نوشته بود ، روزنامه ستاره مورخ چهارشنبه ۱۴ آبان شمارۀ ۱۱۹۲ سال پنجم در زیر عنوان ، “چه قسم فرخی از دنیا رفت” که خلاصۀ آن چنین است :
روزی فرخی در محبس که پشت پنجره به حیاط نگاه می کرد ، با صدای بلند گفت : ای محبوسین محترم من فرخی یزدی لب دوخته ام ؛مدیر روزنامه طوفان که به جرم حقگویی وحق نویسی ظالمانه توقیف شده ؛ نمایندۀ دارالشورای ملی هستم . به گناه اعتراض و تکلم برعلیه یک قانون جابرانه و زیان بخش مغضوب و متعاقب شدم . چند سال از کشور خود متواری بودم ؛ به من امان دادند که اگر برگردی …
در این اثنا کسی با صدای خشنی گفت فرخی از پشت پنجره بیا پایین و اگر پایین نیایی به جبر تو را پایین خواهم آورد . فرخی جواب داد هرکار که می خواهید بکنید ، پس از چند ثانیه صدای فرخی خاموش شد و دیگر کسی از فرخی اطلاعی نداشت ؛ تا اینکه از این محبس به محبس قصر افتادیم و درآنجا مجدد با فرخی هم سلول شدم . « احتمالاً هم سلولی او بزرگ علوی بوده است»«دیوان فرخی یزدی ، حسین مکی ، ص ۶۷ و ۶۸»
فرخی مدتی پس از آزادی موفق به انتشار روزنامه طوفان شد لیکن روزنامه او بارها توقیف و تعطیل شد فرخی هنگام توقیف طوفان مقالات خود را با امتیاز روزنامه های دیگری به نام “ستاره شرق” ، “قیام” و “پیکار” انتشار می داد . طوفان در سال هشتم خود به مجله ای تبدیل شد اما این بار هم یک سال بیشتر دوام نکرد . فرخی در دورۀ هفتم قانونگذاری از یزد انتخاب شد و به مجلس رفت و در آن دوره او و محمود رضای طلوع نمایندۀ رشت اقلیت مجلس را تشکیل می دادند . پس از پایان دورۀ هفتم مجلس شورای ملی وی به آلمان رفت و مدتی به انتشار روزنامۀ طوفان دست زد . در سال ۱۳۱۱ یا ۱۳۱۲ خورشیدی ، به ترغیب تیمورتاش که در برلین او را ملاقات کرد ، به ایران آمد و چندی بعد دستگیر و زندانی گردید . در سال ۱۳۱۶ در زندان به قصد خودکشی تریاک خورد ؛ اما توجه مأمورین زندان مانع مرگ او گردید . در همان سال او را محاکمه و ابتدا به بیست و هفت ماه زندان محکوم کردند . در دادگاه تجدید نظر مدت زندان وی به سه سال افزایش یافت و سرانجام در طی همان سه سال در بیمارستان زندان به سال ۱۳۱۸ خورشیدی ، چراغ عمرش خاموش شد . غزلهای ذیل از اوست :
اشعار سیاسی فرخی یزدی بیشتر صورت مسمط دارد و چکامه های میهنی او نیز به جای خود دارای ارزش است . «فرخی یزدی ، لغت نامه دهخدا»
فرخی در طول نمایندگی اش در مجلس شواری ملی نمی توانست آرام باشد . او نطق هایی در مخالفت با استبداد در مجلس ایراد کرد و کار به جایی رسید که به دست طرفداران حکومت وقت در صحن مجلس کتک خورد . در سال ۱۳۰۹ خورشیدی ، هنگامی که دورۀ نمایندگی فرخی نیز به پایان می رسید ، توطئه ای که او و یارانش علیه حکومت ترتیب داده بودند ، فاش شد و فرخی که خطری مرگبار را نزدیک می دید ، و احتمالاً با کمک روسها ، از ایران به شوروی گریخت . می شد انتظار داشت که شاعر طرفدار سوسیالیزم در سرزمینی که “پایگاه سوسیالیزم جهانی” شهرت داشت ماندگار شود ، اما طبع آزادۀ شاعر نتوانست با مأموران حکومتی و برنامه های آن ها سازگار شود ؛ ناچار مسکو را به قصد برلین ترک گفت . زیرا در آن هنگام سوسیال دموکرات ها در آلمان حکومت می کردند و امکان فعالیت سیاسی آزاد برای شاعر وجود داشت ، اما در عوض در این کشور جدید شاعر منبع مالی ثابتی برای گذران زندگی نداشت . در این دوران روزنامۀ گپیکار” که به وسیلۀ مخالفان پهلوی در آلمان منتشر می شد ، با همکاری آتشین فرخی رنگ و روی دیگری یافته بود . حکومت ایران به وزارت خارجۀ آلمان فشار می آورد که فرخی را از آن کشور اخراج کند . سرانجام در اواسط سال ۱۳۱۰ خورشیدی وزیر دربار وقت پهلوی ، یعنی تیمورتاش ، که پس از شاه قدرتمندترین مقام کشور محسوب می شد ، در سفرش به آلمان با شاعر به توافق رسید و ظاهراً غائله را خاتمه داد . برابر این توافق فرخی می توانست به ایران و بر سر کار خود برگردد ، بی آن که حکومت و پلیس سیاسی مزاحمش شود و بخصوص قصد جانش را کند .
فرخی در اوایل سال ۱۳۱۱ خورشیدی با خوش خیالی تمام به ایران بازگشت ، و به زندگی فقیرانه ای که با مساعدت دوستانش می گذشت ، اکتفا کرد و پیشنهاد کار پلیس را نپذیرفت .
در این میان تیمورتاش ، یعنی حامی و امان دهندۀ فرخی ، به جرم جاسوسی برای شوروی ها ، مورد غضب شاه قرار گرفت و به زندان افتاد و اندکی بعد هم در همانجا کشته شد . شعرهای بازمانده از فرخی اضطراب های این دوران بی پناهی و تنگدستی او را کاملاً نشان می دهد . اینک شاعر در سراشیب سقوط ایستاده است .
حکومت نمی خواهد رسماً تضمین خود را نقض کند ، پس یکی از طلبکاران فرخی را احضار می کنند و به او دستور می دهند که از شاعر شکایت کند . این شکایت در سال ۱۳۱۶ منجر به حبس فرخی در زندان ثبت می شود . جاسوسان زندان گزارش می دهند که او نه تنها سربه راه نشده ، بلکه زندانیان دیگر را نیز علیه حکومت تبلیغ می کند . پس زندانها ادامه می یابد تا جائیکه شاعر در زندان دست به خودکشی می زند لیکن از مرگ رهایی می یابد . «فرخی یزدی ، مجموعه اشعار ، صفحه ۸تا ۱۰»
در نوروز سال ۱۳۱۸ خورشیدی که شایعۀ عفو عمومی به مناسبت ازدواج ولیعهد “محمدرضاشاه” که او آزاد نمی شود اشعار زیر را سرود .
این کورسوی امید هم در دلش خاموش می شود ، زیرا در عفو عمومی تنها دزدان و جنایتکاران را آزاد می کنند .
شاعر خشمگین با سرودن شعری که در آن عروسی ولیعهد دردانه رضاخان را بدفرجام می داند تیر خلاص خود را در اردیبهشت ماه ۱۳۱۸ خورشیدی شلیک می کند :
این شعر به وسیلۀ جاسوسان زندان به مقامات و سپس به شاه گزارش شده و فرمان قتل شاعر صادر می شود ؛ وی مجدداً در خردادماه به زندان شهربانی ، که برای انجام این کار مناسب تر است ، منتقل می شود . ابتدا سعی می کنند با غذای بد و ایجاد شرایط ناگوار در زندان کارش را بسازند ، ولی جسمش قوی و هنوز مقاوم است . غذایش را مسموم می کنند ، اما توسط سایرین مطلع می شود و جان به در می برد . وجود او مشکلی برای خوش خدمتان شده است ، ارباب روز به روز بی صبرتر و عصبانی تر می شود و شاعر دلیرتر، اما اصل کار این است که خود نیز خسته است و پذیرای مرگ :
سرانجام به آخرین راه چاره متوسل می شوند ؛ او را ظاهراً برای معالجه به بیمارستان منتقل می کنند و پزشک احمدی با تزریق هوا در رگ او به نیم قرن زندگی پرماجرایش در تاریخ ۲۵ مهرماه ۱۳۱۸ خاتمه می دهد . گور او اختمالاً در گورستان مسگرآباد تهران بوده و هرگز شناخته نمی شود .
لاله می روید زخاک فرخی با داغ سـرخ
خورده از بس خون دل در انقلاب زندگی
«فرخی یزدی ، مجموعه اشعار ، صفحه۳۳۹ تا۳۴۱»
پس از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی که دادگاه جنائی برای پزشک احمدی برگزار شد ، احمد کسروی بعنوان وکیل تسخیری احمدی برگزیده شد و در دادگاه از وی دفاع کرد . کسروی با استناد به مدارک و ارائه آنها به دادگاه ، خواستار تبرئه احمدی شد .
متن دفاعیات کسروی از سرپاس مختاری و پزشک احمدی در نشریۀ پرچم (۱۳۲۱- ۱۳۲۲) و در دورۀ معاصر در کتابی تحت عنوان (دفاعیات احمد کسروی ، از سرپاس مختاری و پزشک احمدی) منتشر شد که درآنجا متن دفاعیه کسروی از متهمین بدین شرح آمده است :
در عجبم که فرخی ، با استناد به پرونده با چند مرض مهلکی از نفریت و مالاریای مزمن و مانند اینها داشته و چون مرده ، طبیب قانونی مرگ را عادی دانسته و جوازدفن صادر کرده ، با این حال اصرار می کنند که او با دست احمدی کشته شده ، و به تکلفات باورنکردنی می پردازند . «دفاعیات احمد کسروی ، از سرپاس مختاری و پزشک احمدی ، ص۱۲۱»
فرخی اشعار زیر در مقام و منزلت آزادی سروده است :
منابع :
فرخی یزدی ، لغت نامه دهخدا
دیوان فرخی یزدی ، غزلیات ، قصائد ، قطعات ، رباعیات و فتحنامه ، به اهتمام حسین مکی ، انتشارات امیر کبیر ، چاپ هفتم ، ۱۳۶۳ خورشیدی
فرخی یزدی ، مجموعه اشعار، تدوین : مهدی اخوت.م.ع.سپانلو ، مجموعه انتشارات نگاه ،۱۳۹۸ خورشیدی
دفاعیات احمد کسروی ، از سرپاس مختاری و پزشک احمدی ؛ انتشارات خاوران ، پاریس ، پاییز ۱۳۸۳ خورشیدی و انتشار روزنامه پرچم سال ۱۳۲۱ خورشیدی
تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.