نادر شاه افشار و پسرانش

نادرشاه افشار بنیانگذار حکومت افشاریه

نادر شاه افشار (تولد ۱۱۰۰ ه.ق _ درگذشت ۱۱۶۰ ه.ق)

ایران شناس و مورخ معروف دکتر لاکهارت دربارۀ نادرشاه چنین می گوید :

آیا مردی که بدون کمک و یا نفوذ دیگران خود را از هیچ به مقام شامخ فاتح آسیا رسانیده است ، مرد بزرگی نیست ؟

 

پرچم-نادر-شاه-افشار-۱

پرچم نادر شاه افشار

در ایامی که طبق روال هرساله قبیلۀ قرقلوی افشار در سال ۱۱۰۰ ه.ق از محل سکونت خود درکپکان از طریق گردنۀ الله اکبر به دشت درگز و قریه دستگرد به جهت قشلاق آمدند ، خانوادۀ امامقلی نیز بهمراه آنها به قریه دستگرد عزیمت کرده و در چادری سکنی گزیدند ، در بیست و هشتم محرم سال مذکور امامقلی خان صاحب فرزند پسری گردید که او را همنام با پدر بزرگش ، نادرقلی (ندرقلی) نامیدند . شغل امامقلی پوستین دوزی بود و به سختی و با فقر و تنگدستی روزگار می گذرانید . وی مردی بی اصل و نصب بود و نادر نیز هیچگاه به شجره و نسب خود نمی بالید . بعد از مدتی کوتاه امامقلی از دنیا رفت و نادر در هفده سالگی با حملۀ ازبکان بهراه مادرش اسیر گردید و مدت چهار سال در اسارت بسر برد وی پس از فوت مادرش از چنگ ازبکان گریخت . « محمدحسین قدوسی ، انمن آثار ملی : ص۵۵»

نمای-زیبای-کوههای-الله-واکبر-و-دورنمای-درگز

دورنمای دشت درگز محل تولد نادر شاه افشار مشاهده از روی کوههای الله اکبر عکس از سایت ویسگون

نادر شاه افشار با شایستگی های طبیعی اش مانند هر ایل مردی برای رسیدن به نان و نام ، راه عیاری را برگزید . وی الگوی تربیتی و بت ذهنی خود را از امیرتیمور ، قهرمان اساطیری ازبکان در سالهای اسارتش بدست این حشم داران کوچرو اقتباس کرد . پس از آنکه نادر از چنگ ازبکها گریخت ، با تنی چند از جوانان و یاران همراه خویش عیاری را انتخاب کرد . فضای آشفتۀ ابیورد برای نادر فرصت مناسبی را بوجود آورد که بعنوان قهرمانی ضد ازبک تبدیل شود . لذا مورد توجه حاکم ابیورد باباعلی بیک کوسه احمدلو قرار گرفت و به سرداری وی برگزیده شد .« محمد کاظم : ۱۵، ۱۶- همو : ص۱۱- طنبوری : ۱۴۶ ، ۱۴۷»

در این مقام نادر از ازبکان انتقام گرفت تا آنجا که بعنوان منجی مردم شمال خراسان شناخته شد . باباعلی بیک مقام تفنگچی آقاسی گری به نادر بخشید . وی عریضه ای از فتوحات نادر را به درگاه شاه سلطان حسین ارسال کرد که در پی آن شاه یکصد تومان انعام به نادر بخشید . باباعلی بیگ بنا به یک سنت محلی مادر نادر را به عقد خود در آورد (البته قبلاً اشاره شد که مادر وی در اسارت جان سپرد لیکن منابع دیگر نظر متفاوتی دارند) و متقابلاً دختر خود را به همسری نادر داد . آن زن رضاقلی میرزا و مرتضی قلی میرزا را از نادر بدنیا آورد . « محمد کاظم : ۱۱- استرآبادی ، تاریخ … : ۳۹ – محمدکاظم : ۱۴»

بعد از مرگ باباعلی نادر توانست جبهۀ متحدی از افشارها ، قرخلوها ، جلایریان ، چشمگزک ها و کردان منطقۀ ابیورد بوجود آورد . گروه و عده ای که در آینده ستون فقرات سپاه نادری را تشکیل می داد و نادر نیت جهانگشایی خود را با آن گروه آغاز نمود . «استرآبادی، تاریخ … : ص ۴۰» اینک نادر با سه هزار جنگجوی فدایی در خراسان به مرد اول تبدیل شده بود . وی عمویش را که معرف او به شاه تهماسب و همچنین صاحب کلات بود ، از میان برداشت و خود تحت عنوان مالک کلات به وضع مالیات و رتق و فتق امور پرداخت . « هنوی  ، زندگی .. : ۱۸،۱۹»

نادرشاه-افشار

تصویر نقاشی شده نادر شاه افشار

تهماسب دوم صفوی که مطلقاً ابهت و ایمان شاه اسماعیل اول و همچنین هوش و ذکاوت و قدرت شاه عباس اول را نداشت ، درصدد جمع آوری قوا ،امکانات مالی و یاران صفوی از اصفهان به قزوین و از آنجا به تبریز و عاقبت به مازندران موطن مرعشیان رسید . فتحعلی خان بهمراه ایل قاجار یکی از هفت ایل قزلباش و نگهبان مازندران و استرآباد خدمت شاه صفوی رسید ، تا بعنوان وکیل الدوله وی ، بزرگی و دولت را به خاندان ذلیل و تحقیر شدۀ صفوی برگرداند .

شاه تهماسپ دوم که از دلاوریها و شجاعت نادر در خراسان مطلع گشت گمان برد که فرشتۀ نجات صفویان را یافته است . لذا معیرالممالک را به خراسان فرستاد تا از جانب وی از نادر به اردوی سلطانی دعوت بعمل آورد . نادر که در انتظار چنین موقعیتی بود ، به اتفاق ۵۰۰۰ هزار جنگجو و اسلحه و مهماتی که در نبرد با ازبکان به یغما گرفته بود ، به حضور تهماسپ رسید و به لقب تهماسپ قلی مفتخر گردید . نادر برای جلب نظر تهماسپ و چشاندن طعم لذت بخش پیروزی به وی ، در محرم سال ۱۱۳۹ ه.ق در منطقۀ خواجه ربیع به جنگ پر قدرت ترین مدعی خود در خراسان یعنی ملک محمود سیستانی رفت . و در حالی که نادر رقیب را شکست داده و از میدان خارج کرده بود ، تهماسپ را شاهانه وارد مشهد کرد .

نادر پس از پیروزی برملک محمود سیستانی ، مصمم شد رقیب نظامی خود فتحعلی خان قاجار را نیز از میان بردارد لذا با توسل به توطئه ای او را بقتل رسانید و سر این سردار بزرگ و للۀ شاه و نیای پادشاهان قاجار را به رسم هدیه ، به پای تهماسپ انداخت . نادر با حمایت شاه تمامی مناصب کشوری و لشکری را از وجود عوامل قاجاری پاکسازی کرد و مابقی عناصر قاجاری از بیم اقدامات نادر دربارۀ آنها به موطنشان استرآباد گریختند . در همان ایام نادر به مقام قورچی باشی رسید و او نیز برادر زن خود کلبعلی خان را به سمت ایشیک آقاسی باشی شاه تهماسب رساند . « محمدکاظم : ۶۵ ، ۶۶- هنوی، زندگی… : ۲۰ ، ۲۱، ۲۹، ۲۶- استرآبادی ، تاریخ … : ۷۴- مرعشی :۷۵- مستوفی : ۱۴۵ ، ۱۴۶،۱۸۳- رستم الحکما : ۱۷۹»

سرباز-پیاده-تفنگچی-دوره-افشاریان

سرباز پیاده تفنگچی دوره افشاریان عکس از موزه سعدآباد

شاه تهماسپ پس از چندی نسبت به نادر دچار سوءظن گردید و پیشنهاد دولتمردان پیر را در مورد از میان برداشتن وی پذیرفت و خوانین کُرد تحت عنوان شاخۀ نظامی ، طرح شورش علیه نادر را با مقامات کشوری به مرحلۀ اجرا گذاشته و شاه تهماسپ را به خبوشان بردند تا برنامۀ سرنگونی نادر را عملی کنند . نادر شاه که از این موضوع مطلع شده بود با تمامی فرماندهان مورد اعتماد خود به آنها حمله برده و در جنگی خونین قلعۀ خبوشان را تصرف نمود . شاه تهماسپ با شرمندگی از نادر عذر خواهی کرد . لیکن نادر فرمان داد تا شاه را در عمارت دولتخانه تحت نظر بگیرند و از ملاقات کلیه امرا و اعاظم و رؤسا با وی جلوگیری بعمل آورد . «محمدکاظم : ۷۴،۷۶،۷۸» وی در بحبوحۀ دست و پنجه نرم کردن با شاه ، ملک محمود سیستانی را بجرم داشتن ارتباط پنهانی با تهماسپ بقتل رساند . « مستوفی  : ۱۴۸ ، ۱۴۹ – محمدکاظم  : ۷۴، ۷۶، ۹۶- استرآبادی ، تاریخ …. : ۸۵، ۸۹ »

نادر شاه پس از سرکوب عصیان ذوالفقارخان افشار در مازندران ، به واقع شمال خراسان را تصاحب کرد . شاه تهماسب برای دلجویی بیشتر نادر ، با اهدای لقب پر افتخار باباخان و تقدیم جقۀ مرصع و فرمان صاحب اختیاری خراسان ، کرمان و مازندران ، از خدمات وی که سپهسالار شاه نیز بود تشکر و قدردانی کرد . « مستوفی :۱۵۱ ،۱۵۲،۱۵۵- محمد کاظم : ۸۸، ۹۰»

درحالی که شاه تهماسپ خود را برای نبرد اصفهان آماده می ساخت ، نادر که از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود، می دانست که اگر به اصفهان حمله ببرد ، ممکن است ابدالیهای هرات به کمک افاغنه ای که اصفهان را در تصرف خویش داشتند بیاید و کار بر نادر و تهماسپ گران آید . بنابراین جهت جنگ با ابدالیان هرات که ذوالفقارخان و الهیار خان آنها را رهبری میکردند عازم شد و آنها را در نبردهای مختلف از جمله کافرقلعه شکست داد. و رهبران ابدالیهای فوق الذکر از نادر خواستند که آنها را عفو نماید . لذا نادر با دریافت غرامت بسیار هرات را به اللهیار خان بخشید . و در چهارم ذی الحجه سال ۱۱۴۱ ه.ق به مشهد مراجعت کرد . « همو :۹۳،۱۰۱»

قصرخورشید

قصرخورشید- عکس از میراث فرهنگی خراسان

سقوط دولت افاغنه وفتح اصفهان

(جنگ در مهماندوست)

چنانکه گذشت عاقبت کار حکومت غلزاییان (افاغنه) حاکم بر عراق و فارس به ابدالی های هرات بستگی داشت . سیاست صبورانۀ نه جنگ نه صلح نادر در برابر سیاست جنگ اجتناب ناپذیر اشرف ، سرانجام به بار نشست و اشرف مجبور شد برای نبرد با نادر به خراسان که موطن نادر بود ، عزیمت کند .  غلزاییان اصفهان در پی یکی شدن قسمتی از ابدالیان هرات ، بطرف خراسان حرکت کردند و نادر نیز برای مبارزه با اشرف بسوی او روانه شد و در مؤمن آباد و سپس  در نزدیکی رود کوچک مهماندوست (دامغان) که در مشرق آن است اردو زد و در بامداد ششم ربیع الاول سال ۱۱۴۲ ه.ق نبرد بین قوای نادر در سه ستون به فرماندهی گرجی خان ، حاجی خان بیک و سردار علیخان ابدالی با افغانها آغاز گردید .  نادر شاه تمامی نیروی نظامی خود را تبدیل به یک واحد کرد . و پوشش آنها را بوسیلۀ تیر اندازان و توپخانۀ خود تأمین نمود و فرمان داد که قبل از اشارۀ او کسی حق کوچکترین حرکت و شلیک ندارد . اما قشون دشمن که طبق روش جنگی معمول آنها به سه گروه تشکیل شده بود ، با سرعت هر چه تمامتر به قلب و سپس به طرفین سپاه ایران هجوم برد . نادر آنقدر صبر کرد تا افغانها در تیررس قرار گیرند سپس فرمان آتش صادر کرد و بسیاری از غلزایی ها را از پای درآورد . و آنگاه به آنها یورش برد و تلفات سنگینی بر آنها وارد ساخت و چون پرچمدار اشرف افغان بر اثر گلولۀ توپ از پای درآمد ، افغانها فرار را بر قرار ترجیح دادند . اوتر سپاه افغان را پنجاه هزار تن و هانوی قشون ایران را بیست و پنج هزار تن برآورد کرده اند و همچنین کوکل تلفات افغانها را دوازده هزار تن و تلفات ایرانیان را چهار هزار نفر ذکر کرده است .

نقاشی-نادشرشاه-افشار-در-یکی-از-نبردهایش

نقاشی نادر شاه افشار در حال نبرد

جنگ در درۀ خار

نادر و تهماسپ پس از پیروزی در مهماندوست راه سمنان را در پیش گرفتند و در بین راه سفیری به دربار دولت عثمانی فرستاده و از او خواستند که ایالاتی را که تصرف کرده اند مسترد کنند . لیکن سفیر مورد نظر در شهر تبریز از دنیا رفت . در همین اثنا اشرف در ورامین بسر می برد و از حاکم تهران اسلام خان افغانی استمداد طلبید و آنگاه در درۀ خار در گردنۀ باریکی برای ایرانیان دامی گسترد . هنگامی که قوای نادر به سمنان رسید ، توسط طلایه داران سپاهش متوجه حیلۀ افغان گردید و به بخشی از سپاه خود فرمان داد که به جناحین سپاه دشمن حمله ببرند و خود قشون دشمن را دور زده و با پنجهزار تفنگچی به پشت آنها که هیجده هزار جنگجو بودند ، یورش برد . این حمله بسیار مؤثر واقع شد و در تاریخ بیست و یکم ربیع الاول ۱۱۴۲ ه.ق افغانها بار دیگر متحمل شکست شده و مقدار زیادی از ساز و برگ جنگی خود را از دست داده و گریختند . اشرف افغان نیز با باقیماندۀ سپاه خود به سمت اصفهان هزیمت کردند .

جنگ درمورچه خور

نادر شاه افشار پس از جنگ در درۀ خار تهماسپ را مجاب کرد که به تهران رفته ، به رتق و فتق امور آنجا بپردازد . از سوی دیگر اشرف افغان پس از شکستهای فوق به اصفهان وارد شد و حدود سه هزار تن از علما و بزرگان شهر را بقتل رسانید . و عده ای را مأمور غارت و به آتش کشیدن بازار آنجا نمود و از بیم آنکه مبادا کارمندان و سفرای هلندی و انگلیسی به سوی نادر گرایش پیدا کنند ، تمامی آنها را به حبس افکند . لیکن آنها با تطمیع زندانبان خود را آزاد ساختند. سپس اشرف از احمد پاشای بغداد استمداد طلبید و او تعدادی سرباز و چند سردار و توپ برایش فرستاد . آنگاه اشرف با سپاهیان خود به سمت شمال اصفهان حرکت کرد و در قریۀ مورچه خورت اردوی خویش را برقرار نمود .

نادر پس از اینکه تهماسپ را به تهران فرستاد ، خود از طریق نطنز به طرف اصفهان حرکت کرد . و پس از رسیدن به نزدیکی مورچه خورت چنان وانمود کرد که قصد حمله به افغانها را نداشته و عازم اصفهان است ، تا قوای افغان را از قفای کوه خارج سازد ، که این حیلۀ وی مؤثر وافع شد و اشرف به قصد غافلگیر نمودن نادر نبرد را آغاز کرد . و با تقلید از نادر در جنگ مهماندوست قوای خود را بیک واحد تبدیل کرده و توپخانه ها را در طرفین قرار داد . اما ایرانیان به ناگهان از چندین سو به قوای افغان یورش بردند و در اولین هجوم چندین توپخانۀ دشمن را متصرف شدند . سپس جنگهای تن به تن خونینی میان طرفین روی داد . و با وجود حملات شدید افغانها ، ایرانیان به پیروزی درخشانی دست یافتند و بسیاری از توپهای دشمن را به غنیمت گرفته و تعداد زیادی را اسیر نمودند که بعضی از آنها عثمانی بودند . اشرف با عجله خود را به اصفهان رساند و هر چه اسب و الاغ بود برای حمل زنان ، کودکان و جواهرات تصاحب کرد و بعد از سه روز به سمت شیراز عازم شد . « نادر نامه ، انجمن آثار ملی ، محمدحسین قدوسی : ص ۱۰۰،۱۰۲»

نقاشی-قهوه-خانه-ای-نبرد-مورچه-خورت-نادرشاه-عکس-از-ویکی-پدیا

نقاشی قهوه خانه ای نبرد نادر شاه افشار درمورچه خورت

تصرف اصفهان

روز بیست و چهارم ربیع الثانی سال ۱۱۴۲ ه.ق نادر به اصفهان وارد شد . او شخصی را برای ضبط دفاین و خزاین معین کرد . مردم اصفهان که از مردۀ افغانها می گریخنتد ، آنها را با شمشیر و کارد به دیار عدم می فرستادند . « استرآبادی ، تاریخ … : ۱۴۳» اهالی اصفهان مقبرۀ محمود افغان که بر روی آن بقعه ای زیبا بنا شده بود را با اذن نادرشاه افشار تخریب کردند و بر روی آن آبریزگاه ساختند. آنگاه بدنبال تهماسپ فرستادند و او پس از آمدن بر اریکۀ سلطنت تکیه زد . در این اثنا نادر عزم خراسان کرد . لیکن شاه تهماسپ و امرا درخواست نمودند ، تا وی بماند و بقیه امور را که سرکوب روسها ، عثمانها و راندن باقیمانده افغانها بود به سرانجام برساند و این خواستۀ قلبی نادر بود . بنابراین با خواستۀ شاه ، امرا و مردم موافقت کرد که پس از انهدام کامل اشرف افغان مراجعت کند . «استرآبادی ، تاریخ … : ص ۱۴۴ ، ۱۴۵ – حزین : ۸۶ – محمدکاظم :۱۲۰- هنوی ، زندگی … : ۴۵ ، ۴۷»

تهماسپ برای چندمین بار تاج شاهی برسر نهاد و سکه و خطبه بنام خویش قرار داد . بدستور نادر، رجبعلی خان به لقب اعتمادالدوله مفتخرگردید . و سفارش لازم برای تربیت نواب اقدس به وی داده شد . «استرآبادی : ۱۵۵ ،۱۵۷»

نادر شاه افشار در تعقیب اشرف بهمراه قزلباشان عازم شیراز شد . از آنسو اشرف با وعدۀ زر و انعام قشونی تشکیل داد و در ناحیۀ مرو دشت به انتظار مقابله نشست . در نبردی که میان دو طرف انجام شد ، قزلباشان نیروهای دشمن را به سختی شکست دادند و اشرف با باقیماندۀ سپاه خود که بیست و دو هزار نفر بودند ، به سمت لار گریخت . در آنهنگام رؤسای افاغنه از جمله ملا زعفران پیر و مرشد محمود دستگیر و سیاست شدند . اشرف نیز حرم و اموال غارتی را رها کرده ، راه کرمان را پیش گرفت . «حزین :۸۷ – مستوفی :۱۵۴،۱۵۵»

حزین روایت دارد که رعایای شیراز و لار بر افاغنه راه را بسته و آنها را به هلاکت می رساندند . در راه حتی قرصی نان نصیب غلزایی ها نشد و به گوشت اسبان و الاغهای خود اکتفا می کردند  و عده ای از آنها با داشتن زر و جواهرات از گرسنگی جان به جان آفرین تسلیم کردند . « حزین : ص۸۷». و باز هم روایت است که هیچ افغانی موفق نشد که خود را به قندهار برساند . همچنین اشرف نیز در بلوچستان و در راه قندهار بدست پسر عبدالله بلوچ بقتل رسید . قاتل سر اشرف افغان را با قطعه الماسی گران نزد شاه تهماسپ فرستاد . اشرف و همۀ افغانان توسط مردم ناراضی مقتول شدند . « حزین :۸۹ – محمدکاظم : ۱۲۱ ، ۱۲۵ ، هنوی : ۵۳،۵۴»

پس از تسخیر خراسان و عراق ، نادر فارس را تصرف کرد و یکی از ایل مردان افشاری را بر آنجا گماشت . وی پس از فارس راهی تسخیر خوزستان ، لرستان و نبرد با پادشاهان عثمانی ، که تا همدان پیش آمده بودند ، گردید . « حزین : ۸۹» شاه تهماسپ حکم فرمانروایی خراسان ، کرمان و مازندران را به نواب قورچی باشی (نادر) و اولاد او داد . سپس خواهر خود را به عقد وی در آورد و اجازه داد که جیقه را به سمت راست بزند . « محمدکاظم : ص۱۵۷- مستوفی : ۱۵۵ – مینورسکی : ۲۲ ،۲۳»

قصرخورشید-کلات-نادری-ساخت-بنا-بدستور-نادر-شاه-افشار

قصرخورشید کلات نادری ساخت بنا بدستور نادر شاه افشار-عکس از حمید هاشمی پور

تصرف و فتح هرات

پس از تصرف خراسان ، عراق و فارس ، نادر شاه افشار به فکر آذربایجان افتاد . آن منطقه به لحاظ سوق الجیشی بسیار حائز اهمیت بود زیرا دولتهای عثمانی و روسیه در منطقه دارای قدرت بودند . و ضمن اعمال نفوذشان ، زمانی که نادر قصد تسخیر آذربایجان را داشت ، بخش هایی از آن را در اختیار داشتند . نادر پس از بیرون ساختن افغانها ، سفر جنگی خود را جهت آزادسازی آذربایجان آغاز کرد . و در مسیر خود همدان و کرمانشاهان را از استیلای پاشایان عثمانی خارج کرد و راهی تبریز شد . در آنجا مردم تبریز علیه عثمانیهای اشغالگر به پا خواسته و شهر را تسلیم نادر کردند . « استرآبادی ، تاریخ …. : ۱۵۸ ،۱۵۹ ،۱۶۱،۱۶۴» نادر از تبریز پیام غرورآفرین خود را به حکام دیگر داد که یا دست از شهرهای ایرانی بردارند یا آمادۀ نبرد شوند . «محمدکاظم :۱۴۱ ،۱۵۰   ، ۱۶۴، ۱۷۵» هنگامیکه همه چیز برای اتمام حجت نادر علیه حکام شهرهای مفتوحه آماده بود ، خبر رسید که ابدالیان هرات در محرم و صفر سال ۱۱۴۲ ه.ق مشغول تصرف شهرهای خراسان هستند . « استرآبادی ، تاریخ …. : ۱۷۵»

سلطان حسین غلزایی قندهاری ، محرک شورشیان افغان که یقین داشت بالاخره مورد حملۀ نادر قرار خواهد گرفت ، عمالی را به هرات فرستاد تا آتش طغیان را در آنجا دامن بزنند و توجه نادر را به هرات معطوف کنند . ابدالیان هرات که از نادر چندان خشنود نبودند ، به ذوالفقار خان پیوسته و او بر رقیب قدیمی خود اللهیار خان هجوم برده و توانست با هشت هزار سپاهی وی را در تاریخ سوم شوال سال ۱۱۴۳ ه.ق از هرات بیرون براند .

اللهیارخان حاکم هرات و فراه که نسبت به نادر شاه افشار وفادار بود، بمحض اینکه دریافت ذوالفقار خان غلزایی قصد مشهد دارد ، به کمک ابراهیم خان برادر نادر در مشهد شتافت و قبل از آنکه رقیب بتواند مشهد را محاصره نماید ، بسوی مشهد تاخت و در آن شهر به ابراهیم خان ملحق گردید .  ذوالفقارخان نیز در سیزدهم محرم سال ۱۱۴۴ ه.ق به منطقۀ خواجه ربیع رسید و همانجا اردوی خود را برقرار ساخت .  از سوی دیگر حاکم سرخس مودودخان جغتایی برای کمک به ابراهیم خان به وی ملحق شد . با تمام توصیه های نادر مبنی بر اینکه ابراهیم خان به هیچ عنوان دست به حملۀ هیچ نیروی متخاصمی نزند ، او تحت تاثیر سربازان و افسران خود قرار گرفت و به نیروی دشمن یورش برد . لیکن شکست سختی خورده و با تلفاتی زیاد به منطقۀ کوه سنگی مشهد مراجعت کرد . رضاقلی میرزا بلافاصله این خبر را به پدر خود نادر شاه رسانید و او فرمان داد که به همان صورت در حصار مشهد پناه بگیرند ، که عنقریب خودش را خواهد رساند .

سپاهیان نادرشاه افشار

سپاهیان نادر شاه افشار

نادر قبل از ترک آذربایجان فرمان داد که حدود پنجاه تاشصت هزار خانوار از آذربایجان و عراق به سمت خراسان انتقال داده شوند که متجاوز از ده هزار آنها از طایفۀ افشار بودند و دو هزار خانوار از عشیرۀ کرگرلو (قرخلو،قرقلو) بودند که بنواحی کبکان شمال خراسان کوچ داده شدند. نادر بسرعت از آذربایجان به مشهد آمد و این مسیر را در سی و دو روز طی کرد . و در اواخر ربیع الثانی سال ۱۱۴۳ وارد مشهد شد . پس از پایان عید نوروز نادر در پانزدهم ماه رمضان سال ۱۱۴۳ ه.ق و مصادف با یازدهم عید نوروز از مسیر تربت جام به نقره که قصبه ایست در هیجده کیلومتری هرات ، رسید . چند روز بعد ابدالیان از هرات خارج شده و نبرد سختی میان طرفین آغاز گشت و شب هنگام محمد سید الخان فرماندۀ غلزایی به قوای ایران شبیخون زد و ساعاتی نادر را با هشتهزار تن از جنگجویان خود در برجی محاصره نمود . لیکن ایرانیان بموقع به محل نبرد رسیده و افغانان عقب نشینی کردند.

روز بعد نادر شاه افشار به افغانان در محلی بنام تخت سفر یورش برد اما نتیجه ای نگرفت . علی ایحال چند روز بعد ذوالفقارخان را در خارج شهر هرات غافلگیر کرده و او را شکست سختی داد. در همین اثنا اللهیارخان با نیرویی قوی به نادر پیوست .  پس از تصرف پل مالان توسط نادر و اقامت وی در آنجا ، توپچیان افغان چادر محل اقامت وی را تشخیص داده و بطرف آن شلیک نمودند و در چادر سوراخی ایجاد شد ولی خوشبختانه آسیبی به او نرسید . در همان زمان سپاهیان نادر مشغول محاصرۀ هرات بودند که سید الخان مجدداً با قوای ابدالی و غلزایی از شهر خارج شده و به نبرد پرداختند لیکن پس از دادن تلفات بسیار عقب نشینی کردند و نتیجتاً حلقۀ محاصرۀ شهر تنگ تر گردید .

بالاخره روز هفدهم محرم سال ۱۱۴۴ ه.ق ذوالفقارخان با تعداد کثیری از نیروهای خود از هرات خارج گردید و از هریرود عبور کرد و نادر بیدرنگ مبادرت به یک حملۀ جبهه ای بر افغانان نمود و شکست سختی برآنان وارد ساخت  و نزدیک بود ذوالفقارخان در رودخانه غرق شود و سیدالخان که از این شکست ها و تلفات سنگین مأیوس شده بود ، شب هنگام از هرات به فراه گریخت .  نادر پس از چندین بار پیشنهاد صلح و سپس شکستن عهدنامۀ صلح توسط دشمن ، و همچنین سرکشی اللهیار خان و پیوستن او به ابدالیها سرانجام در تاریخ اول ماه رمضان سال ۱۱۴۵ ه.ق حمله شدیدی به هرات نمود که منجر به تسلیم اللهیارخان و تصرف قطعی هرات گردید . نادر اللهیار خان را به هندوستان تبعید کرد . همزمان با فتح هرات ابراهیم خان برادر نادر نیز فراه را تصرف نمود . آنگاه نادر خبر یافت که عثمانها در کوردیجان بر شاه تهماسپ شکست سختی وارد ساخته اند و شاه تهماسپ با آنان قرار داد صلح به امضاء رسانده است . در همین حین خطر دولت عثمانی به سبب جنگ آنها با دولت روسیه تا حد زیادی مرتفع گردید . از آن به بعد نادر ، کوشک ، ارغنداب ، کلات افغان ، قندهار را بتصرف درآورد و آخرین قوای افغان را دچار شکست سنگینی نمود . «نادرنامه ، انجمن آثارملی ،محمد حسین قدوسی : ص ۱۱۲ الی ۱۱۸»

نقاشی-قهوه-خانه-ای-فتح-هرات-بدست-نادرشاه-عکس-از-سیت-وزیری

نقاشی قهوه خانه ای فتح هرات بدست نادر شاه -عکس از سایت وزیری

نادر از خبر صلح با عثمانی سخت برآشفته بود لذا به عثمانی پیغام داد که اگر آمادۀ استرداد ولایات ایران نیست ، خود را آمادۀ جنگ سازد . نادر تا توانست از انعقاد این قرار داد ننگین علیه تهماسپ که دیگر اعتباری نداشت ، بیشترین بهره را برد . « استرآبادی ، تاریخ …. : ص ۲۳۱»

باعث تعجب است مشاورانی که قبل از جنگ ، تهماسپ را ترغیب می کردند تا نادر را از سر راه بردارد ، همین که باد به پرچم شاه نوزید ، از اصفهان به اردوی نادر راهی شدند .  ابوالقاسم کاشی ، معیرالممالک ، محمدخان بلوچ و چند نفردیگر از آن جمله بودند . «محمدکاظم :۲۲۹»

نادر از این مشاوران دیروز شاه خواست که از تهماسپ بخواهند جهت جنگ با عثمانی راهی تهران شود تا به اتفاق برای قصاص از آن مرز و بوم متوجه عثمانی شویم . « استرآبادی ، تاریخ … :۲۳۸» فشار روانی که نادر بر تهماسپ وارد آورد ، به قول هنوی یک شاهکار سیاسی بود . نادر شک را به اردوی تهماسپ وارد ساخت . نامه هایی که بوی توطئه و خیانت از سوی نادر را می داد فراوان به شاه صفوی دادند ، آن قدر که قبل از خلع رسمی ، به لحاظ روحی و عصبی خود را خلع شده می پنداشت . «هنوی،زندگی.. :۸۸ ،۸۹» تهماسپ به خوف افتاد و روانۀ قریۀ سرچشمه نزدیک اصفهان شد تا از آنجا به فارس یا لاهیجان رفته و سپس به دیار روم و فرنگ برود. دراین هنگام نادر از تهماسپ دعوت کرد که به اصفهان مراجعت کند . « محمدکاظم :۲۲۹ ، ۲۳۰» تهماسپ می دانست که مردم از وی دفاع نخواهند کرد و حتی هیچ کجای ایران مکانی برای آرمیدن وی وجود نخواهد داشت . ایرانیان سبب بدبختی خود را ضعف و ناتوانی تهماسپ می دانستند . « همو :۲۲۴»

آنگاه نادر شاه افشار وارد اصفهان شد ، اما برای اینکه خطرجانی را از خود دور کند ، با هزاران کشیک و محافظ وارد شد . از جمله چهارصد اژدهاپیکر و پنجاه وهشت شیر پیکر… به نحوی درحرکت بودند که زمین و زمان چون کورۀ حدادیان در جوش و خروش بود . «محمدکاظم  : ۲۲۹ ، ۲۳۰» نادر پس از ورود به اصفهان به پابوسی شاه تهماسپ رفت و از وی خواست که به بزم خاص هزار جریب شرکت کند . همچنین به او گفت که جمعی سازنده و نوازندۀ خراسانی را با پسران ماه سیما و دختران خورشیدلقا آورده ایم که با نواب اقدس صحبت داریم . « همو :۲۳۱» شاه در میهمانی سیاسی نادر شرکت کرد و نادر به شاه مست و خراب اشاره کرد و از فرماندهان سئوال کرد ، هنوز هم از این انسان مست و شهوت پرست امید رستگاری دارید ؟ سرخیلانی که تا دیروز در بزم شاه واژگون بخت ، شرکت داشتند ، اعلام کردند که از اعمال و رفتار او تاکنون در عذاب بوده ایم و این مرد بی خیال و بی خرد پادشاهی است بی مدد ، و افعال و کردار آن حمل بر سودا و مالیخولیا دارد . «محمدکاظم :۲۳۱ ،۲۳۲ – استرآبادی ،تاریخ… : ۲۴۶،۲۴۸»

نادر به تهماسپ ، رندانه اظهار نمود شما برای عبادت به مشهد رفته و بعد از آرام شدن اوضاع ، بازگشته و بر تخت سلطنت جلوس بفرمائید که همگی ما در خدمتتان خواهیم بود . وی که پیش بینی همه چیز را کرده بود ، اعلام کرد در روز خلعیت هیچکس حق خروج از خانه را ندارد . « همو :۲۳۲ ،۲۳۳» شاه مخلوق جیقه و تاج سلطنت را اشک ریزان تقدیم نادر کرد ، آنچنان که پدرش تاج مرتضوی را به محمود افغان تقدیم نمود . این آخرین یادگار خاندان شاهان مقدس و صاحب دین و دنیای مردم بعد از یازده سال سلطنت خالی از غرور و شکوه در سبزوار ، تبعیدگاهش ، به دستور رضاقلی میرزا پسر نادر مرگ مظلومانه و معصومانه ای را پذیرا شد . « مستوفی :۱۵۸ ،۱۵۹- محمدکاظم : ۷۷۳، ۷۷۴»

نادرشاه-افشار-

تصویر نادر شاه افشار

مردم از تهماسپ بریده ، لیکن هنوز به نادر ملحق نشده بودند .از اینرو بفرمان نادر شاهزاده عباس میرزا ، طفل شیرخوار تهماسپ را از گهواره اش خارج ساخته و در روز هشتم ربیع الاول سال ۱۱۴۵ ه.ق در گهوارۀ زرنگار خوابانیده و تاج پادشاهی بالای آن قرار دادند . در آن وقت طفل به گریه در آمد که نادر بدو چنین گفت شاه نگران نباشند نادر قول می دهد جمیع گردنکشان ایران و توران را حلقه درگردن ، تحویل شاه کامکار دهد . « محمدکاظم : ۲۳۳، ۲۳۴»

نادر شاه افشار با تشکیل ارتش جدید متشکل از اقوام ترکمان ، افغان و…. ، قزلباشان را به حاشیه راند . و با هجوم به ایلات بختیاری و لر و فیلی و کلیه شاهسونها که بازوی چریکی مسلمانان صفوی بودند ، امکان کامیابی شورش ها و نهضت های بازگشت را به حداقل رسانید . وی که ولایت خراسان ، عراق و فارس را در چنگ داشت ، حال نوبت آذربایجان بود که بخش های وسیعی  از آن را عثمانی و روسیه در تصرف داشتند . نادر پس از تسخیر کرمانشاهان و سامان دادن به قورخانۀ مشهور این شهر راهی بغداد شد . محاصرۀ بغداد بیشتر از شش ماه بطول انجامید . سلطان عثمانی سپاهی متشکل ازیکصد هزار نظامی به سرداری توپال عثمان پاشا از سرداران معروف را در تاریخ ۱۱۴۶ ه.ق برای شکستن حصر بغداد فرستاد . نادر دست از محاصره کشید و در سامرا با خصم به نبرد پرداخت . که این جنگ به شکست سپاه ایران انجامید . بنابراین نادر فرمان عقب نشینی صادر کرد و در همدان مشغول بازسازی سپاه گردید . « همو: ۲۶۴ – مستوفی :۱۶۲ ،۱۶۳- حزین  : ۱۰۶، ۱۰۶»

تهیه و تدارک سپاه ایران و نیازمندیهای آن تا اواسط سال ۱۱۴۶ ه.ق بطول انجامید . نادر که از شکست سامرا سخت عصبانی بود با تمام امکانات خود در قراتپه با عثمان پاشا روبرو گردید . پیروزی نادر ، سریع و غیرمنتظره ، قاطع و بزرگ بود تا آنجا که قراتپه از آن به بعد مرادتپه نام گرفت . هزاران نفر از جمله عثمان پاشا به قتل رسیدند . نادر فرمان داد سر این سردار پیر و نامور را که به پایش انداخته بودند ، به جسد متصل و آنرا در تربت ابوحنیفه به خاک سپارند . سه هزار اسیر ، قاضی عسگر ، عساکرعثمانی ، خزانه و توپخانه ، بخشی از غنائمی بود که نصیب قشون ایران گردید . « استرآبادی ، تاریخ … : ۲۷۰ ،۲۸۳ ،۲۸۴ – محمدکاظم : ۳۲۳الی… – مستوفی :۱۶۳، ۱۶۴ – حزین :  ۱۰۷-  هنوی ، زندگی … : ۱۲۲، ۱۲۴»

سکه زرین نادرشاه افشار

سکه زرین نادرشاه افشار

هنگامی که نادر مشغول فتح بغداد بود ، محمدخان بلوچ که از حامیان و طرفداران صفویان محسوب می شد، به حمایت تهماسپ و به عبارتی تحریک و پشتیبانی عثمانی بهمراه شیوخ اعراب جنوب و برخی از ایالات فارس عصیان کرد . و آن عصیان بقدری خطرناک و حائز اهمیت بود که نادر با احمد پاشا ، والی بغداد صلح کرد و سراسیمه به سراغ محمدخان بلوچ رفت . « استرآبادی ،تاریخ … : ۲۷۶ ،۲۷۸- محمدکاظم :۳۳۸ ، ۳۴۷- حزین : ۱۰۸» سردار افشار از بغداد به سرعت برق و باد به شوشتر رسید . از آنجا که شوشتریان به هواخواهی محمدبلوچ متهم بودند ، به دست دژخیم سپرده شدند . نادر متحدان بلوچ را سرکوب و سران شورشی را از جمله خود محمد خان بلوچ ، شیخ احمد مدنی رئیس اعراب هوله و سرخیلان ایل جلیل بختیاری را بکشت «استرآبادی ، تاریخ … : ۲۷۶ ، ۲۷۸ ، ۳۴۲ ،۳۴۸ – محمد کاظم : ۳۳۸ ، ۳۴۷ ، ۲۸۵ ،۲۸۶حزین ، ۱۰۸- همو :۱۰۸ ،۱۰۹ ، ۲۹۸ ،۳۰۰ ، ۳۶۵ ، ۳۶۶- استرآبادی دره … :۳۴۲ ،۳۴۸»

محدوده قلمرو حکومت نادرشاه افشار

محدوده قلمرو حکومت نادرشاه افشار

اختلافات ایران و عثمانی علاوه بر ادعای قلمرو و مرزمیان آن دو ، دشمنی مذهبی نیز بود . و عثمانیها بر این اتفاق داشتند که خاک سنی مذهبان و ترک زبانان قفقاز جزو سرزمین آنان است و متقابلاً ایرانیها نیز حراست ازعتبات عالیات عراق جنوبی را در نظر داشتند . «دوکلستر: ص ۱۳۹ ، ۱۴۰- هامر ، پورگشتال  : ص۴/۳۰۸۸، ۳۰۸۹» نادر سفیری را به داغستان اعزام نمود و خود با یکصدهزار قشون عازم شروان گشت . یکی از سفرای نادر در آنجا بقتل رسید . لذا نادر در داغستان و شروان در نهایت خشونت عمل کرد و به تاراج و آتش زدن آن مناطق پرداخت . در نبردهای داغستان سربازان انگلیس و روس نیز حضور داشتند . سربازان روسیه با اونیفورم سربازان ایرانی به فرماندهی ژنرال گلیتسین در کنار نادر جنگیدند .  نادر به خونخواهی ابراهیم خان ظهیرالدوله ، شماخی را مخروبه ساخت و در چهار فرسخی آنجا در محل آقسو دارالملک جدید شروان را بنا نمود . اینگونه تخریب ها در جنگ ها کمتر سابقه داشت . «محمدکاظم : ۳۷۱ ،۳۷۳-استرآبادی ، تاریخ … : ۳۰۳ ،۳۰۸ ،۳۲۲- هنوی ، زندگی … : ۱۴۴»

نادر شاه افشار سپس بطرف گنجه حرکت کرد و پس از رسیدن ، آنجا را به محاصره گرفت . دولت عثمانی جهت بی اثر کردن محاصرۀ گنجه ، عسگر عبدالله کوپریلی را راهی قارص کرد . نادر نیز محاصره را رها کرده و با سپاهی عظیم در مرادتپۀ ایروان به عسگر عبدالله شکست سختی وارد آورد . پیروزی برای نادر در این جنگ بسیار با اهمیت بود زیرا بر اثر این فتح ، اجاق صفویان را از دست خصم کینه توز عثمانی نجات داد و در اختیار گرفت . فتح نامه به اطراف فرستاد تا شادی ها و جشنهای بسیار برگزار کنند . « محمدکاظم : ۳۸۹ ،۴۰۲- هنوی ، زندگی .. :۱۵۰»

قسطنطنیه که در ترس و وحشت قرار گرفته بود تقاضای صلح نمود که بر اساس مذاکرات انجام شده در ربیع الاول ۱۱۴۸ ه.ق ایروان و گنجه به ایران و قارص به ترکها داده شد . هزاران ارمنی و گرجی به اسارت گرفته شده که بعضی به ایران کوچ داده شدند . هنوز اوضاع داغستان بحرانی بود و نادر به جنگ شمخال قراقیتاق ها رفت و حاکم عیسوی آنجا را معزول ، علی میرزا را به حکومت منصوب کرد . سپس از تفلیس به جنگ خان کریمه رفت . در راه طوایف لزگی جاروتله را تنبیه کرد و تا منتهی الیه سرزمین آوارها پیشروی کرد . پس از این همه موفقیت های نظامی با سپاه بسیار خود بطرف صحرای مغان حرکت کرد تا سلطنت جدیدی را در آنجا بنیان گذارد . « محمد کاظم : ۴۳۰ ، ۴۳۱- مستوفی : ۱۶۵ – استرآبادی ، تاریخ … : ۳۲۱ ، ۳۴۶- هنوی ، زندگی …: ۱۵۴ – مینورسکی : ۴۴ ، ۵۴»

سریاز-تفنگچی-افشاریه

سرباز-تفنگچی-افشاریه

شورای کبیر مغان و انتقال سلطنت

در منطقۀ مغان انتقال سلطنت از صفوی به افشاریه درحالی انجام می شد که ، تمامی قلمرو های از دست رفته ایران بجز قندهار باز گردانده شده بود.  و تمامی دشمنان داخلی و خارجی متنبه و یا از میان رفته بودند . دشت مغان منطقه ای مورد منازعۀ عثمانی ، روسیه و شمخالان داغستان و خانات شروان و تالش بود و انتخاب این دشت جهت انتقال سلطنت ایده ای بس هشیارانه و زیرکانه از سوی نادر و شورای کبرای مغان بود . مجریان این برنامه به مانند هر دسیسۀ بزرگ سیاسی دیگر تا زمان اجرا ،  نیت و هدف خود را فاش نکردند . بعد از تعیین محل و برافراشتن خیمه ها و آماده کردن ملزومات فرمان صادر شد . سپس دعوت نامه برای مدعوین ارسال و آمرانه از آنها خواسته شد بدون هیچ عذری در تاریخ پانزدهم جمادی الثانی ۱۱۴۸ ه.ق در دشت مغان حاضر شوند . به تقریب و تخمین از یکصد هزار تن در این مراسم دعوت بعمل آمد . برنامه سازان چیره دست دوازده هزار رواق از چوب نی برای میهمانان و در جنب آن حمامات ، دکه ها ، مساجد ، بازارها ، میدان گاه ها ، رباط ها و خیمه ها مهیا کردند . خیمۀ صاحبقران (نادر) با ۱۵ذرع طول و ۵۰ ذرع عرض با دوازده تیرک برپا شد که بر سر هر تیرک قبه ای از نقره به اندازۀ یک هندوانۀ متوسط قرار داشت . «محمد کاظم : ۴۵۴ – مستوفی :۱۶۵ – ابراهام گاتوغیگس : ۳۱ ، ۳۲»

دعوت نامه  برای کشورهای خارجی نیز ارسال گردید . لیکن بجز نمایندگان عثمانی و هند و ارامنه ، سایرین شرکت نکردند . بعد از رایزنی های فراوان ، از سوی نادر به نمایندگان مردم گفته شد : شاه تهماسپ و شاه عباس سوم هر دو وجود دارند ایشان و هرکس را صلاح است به سلطنت انتخاب نمایید . ما آنچه توانستیم در این چند سال انجام دادیم ، ولایات و اسرای ایرانی را از دست بیگانگان رها ساختیم . و بیت شعری را بخواند

اما جمعیت گفتند امروز پادشاهی حق آنجناب است  ، نادر ناز کرد زیرا می دانست که مردم راهی جز ناز کشیدن او ندارند . صاحبقران (نادر) بگفت (مرا هوس افسر و هوای سروری نیست ) « استرآبادی ، تاریخ… : ۳۴۸ –کرتی :۲۴۳»

نادر روز دیگر اعلام کرد به رؤسای حاضر در انجمن بگویید که اگر ما پادشاه شویم ، به اندک تقصیری شما را بقتل خواهیم رساند و زن و فرزند شما را به اسارت خواهیم انداخت . آنان گفتند ما اهالی ایران تا انقراض عالم از هواداران شما خواهیم بود . «محمد کاظم : ۴۵۶»

نادر پس از قبول کردن سلطنت ، حکام و رؤسای کشوری و لشکری و دعوت شدگان را مورد نوازش قرار داد و جمع کثیری از شعرا و صاحب کمالان عراق را که هنوز دل به صفویان بسته بودند به دیار فانی فرستاد . وی برای کوتاه کردن دست علما از دخالت در امور مملکت داری ، نفوذ آنان را از ادارۀ موقوفات قطع نمود . و اظهار داشت علمای اصلی لشکریانند که به این پول محتاجند . «دیوراند : ۷۳ ، ۷۴» برای چهار ولایت مستوفی الممالک تعیین نمود . مناصب اصلی از جمله اعتمادالدوله ، ایشیک آقاسی ، قوللرآقاسی و قورچی باشی را ممنوع کرد . محاسبات از کلی و جزیی و قطع و فصل جمیع مهمات زیر نظر مستقیم نادر قرار گرفت . برای کوتاه کردن دست مستوفیان و روشن بودن محاسبات و دفاتر ، حساب سیاق را به فارسی برگرداند .        « محمد کاظم : ۴۵۷ ،۴۵۸»

فتح قندهار وفتح دهلی

در سال ۱۱۴۶ ه.ق نادر شاه افشار از سلطان حسین حاکم قندهار خواهر وی را خواستگاری نمود .  این عمل در قانون ایلات بمنزلۀ فراخواندن به جنگ بود . سلطان حسین گمان می برد که نادر در جنگ هفت تپه و سپس سرکوب محمدخان بلوچ توفیقی نیافته است ، لذا پیغام فرستاد که نه تنها با ازدواج خواهرش با نادر مخالف است ، بلکه در راه است که خراسان و ممالک دیگر ایران را فتح نماید .  و آنگاه اولاد و عشیرۀ نادر را هلاک و اسیر کرده و روانۀ قندهار کرد . « محمدکاظم : ۳۵۱ ،۳۵۲» سلطان حسین قندهاری نه تنها دعوت نامۀ مغان را نادیده انگاشته ، بلکه با محمد شاه گورکانی شاه هندوستان بر علیه ایران متحد گردید . «استرآبادی ، تاریخ … : ۳۶۱ ، ۳۶۳ – مینورسکی :۶۳ ،۶۴ – دوکلوستر : ۱۸۱، ۱۸۳» و این خود موج شد که نادر بهانۀ کافی برای قشون کشی به هند و قندهار را داشته باشد . نادر به افسرانش گفته بود مرزهای ایران محدود شده است و بایستی آنرا وسعت داد . و این جنگ نه تنها به ایران مصونیت خواهد داد بلکه همۀ شما را صاحب مال و اموال بسیار می کند . « اوتر : ۸۹ –  دوکلستر: ۲۰۴، ۲۰۵- ۲۱۰ ، ۲۱۱ »

نادر با هشتاد هزار جنگجو در رجب سال ۱۱۴۹ ه.ق از راه سیستان به قصد تسخیر قندهار حرکت کرد . قلعۀ قندهار دارای هفت حصار بود . آن قلعه توسط سپاه ایران محاصره شد . لیکن تسخیر آن کار دشواری به نظر می رسید . به امر نادر شاه در دو فرسخی شهر در کنار آب تورنگ «نادرآباد»اردو برقرار ساختند . «استرآبادی ، تاریخ … : ۳۶۵ ، ۳۶۸ ،۳۷۳،۳۷۶- محمدکاظم : ۵۴۳ ، ۵۵۱- مرعشی : ۱۲ ، ۱۳» محاصره طولانی شد و مردم قلعه با کمبود آذوقه روبرو شدند . به همین علت سلطان حسین از نادر امان خواست و شهر را تسلیم کرد . سلطان حسین با ذلت و خواری تبعید شد، اما در راه وی را به قتل رساندند . قندهار غارت شد و بنا بر دستور نادر بسیاری از اهالی آن شهر مجبور به کوچ اجباری شدند . و در عوض گرجیان را به دارالملک نادرآباد آوردند . «محمدکاظم : ۵۵۱ – حزین  : ۱۱۹، ۱۲۰»

آرامگاه میرداماد در جوار حرم حضرت علی (ع)

نقاشی فتح قندهارتوسط نادر شاه -از سایت میلیتاری

نادر نامۀ محبت آمیزی به والی هندوستان نوشت و به ورود افغانیان شورشگر به سرزمین او اعتراض نمود . و چون جوابی از وی دریافت نکرد ، روز سوم ماه صفر سال ۱۱۵۱ ه.ق از طریق غزنین عزم هندوستان کرد . و برای اطمینان یافتن از پشت جبهه در هنگام دور بودن از ایران ، به رضا قلی میرزا فرمان داد تا با سپاهی قدرتمند ، جهت حفظ برقراری آرامش و امنیت راهی بلخ و ماوراءالنهر شود . « محمد کاظم : ۵۷۱ ، ۵۷۹ »

نادر در دشت بیرون نادر آباد از سپاهیان خود سان دیده و برایشان سخنرانی نموده و گفت : ای سربازان من راه سختی در پیش داریم و بایستی از کوهها و دشتها و رودها گذر کنیم پیروزی و فتح ما تمامی ایرانیان را سربلند و مفتخر خواهد نمود و علاوه بر آن از گنجینه ها و ثروت هنگفت هند بهره خواهیم برد . لیکن شکست ما مردم کشورمان را سرافکنده و بیچاره خواهد کرد . برویم که خداوند یار و یاورتان باشد . سپاه ایران در تاریخ بیست و دوم صفر سال ۱۱۵۱ ه.ق به غزنین رسید . و پس از ترک غزنین نادر پیامی به کوتوال کابل فرستاد و اظهار کرد این ناحیه پناهگاه و سنگر افغانیهای شورشی گردیده و ما صرفاً برای سرکوبی آنها آمده ایم و شما اصلاً نگران نباشید . و رسم مهمان نوازی را بجا آورید .

ناصرخان صوبه دار پیشاور و کابل هنگامی که خود را در معرض خطر دید ، از دهلی تقاضای کمک کرد . به او دستور رسید که مقاومت کند . لیکن هیچگونه کمکی از سوی دهلی به او نرسید . لذا به پیشاور رفت و شرزه خان پسرش را بکمک رحیم خان افغانی به فرماندهی و معاونت تعیین کرد  . چون قوای نادر به دو منزلی کابل رسید در منطقۀ دژ عقابین نبرد شدیدی بین طرفین درگرفت که بوسیلۀ هنگ های پیادۀ کردهای هرسین و لرهای بروجرد با دشمن و حملۀ هنگهای بختیاری و لزگی و ترکمن دژ فوق به تصرف ایران در آمد . آنگاه هیأتی از نمایندگان وجوه اهالی شهر در دوازدهم ربیع الاول سال ۱۱۵۱ ه.ق به استقبال شتافتند و اظهار تابعیت نمودند . و نادر بار دیگر محمد شاه گورکانی را به الطاف خود مستظهر ساخت و اعلام داشت یکسال است که جواب خود را به سفرای من نداده ای و این عمل دلیل مخالفت تو است . چون نمایندۀ نادر به جلال آباد رسید ، از سوی فرماندار آن شهر توقیف گردید و مانع عزیمت او به پیشاور شده و توسط میرعباس افغان بقتل رسید .

از آنجا که در کابل آذوقه کمیاب بود ، نادر نیروهای خود را به منطقۀ حاصلخیزی در نواحی کوهستانات چهار یک که نصرالله میرزا در آنجا به نادر پیوست ، منتقل کرد . و پس از سی و دو روز توقف در آنجا قوای ایران بسوی گندمک ، یا گندوک حرکت کرد و سریعاً مواضع کوهستانی را از چنگ طوایف محلی خارج ساخت سپس گروهی از سپاه ایران به جلال آباد که در ۱۱۵ کیلومتری کابل است اعزام شد تا میرعباس را به سزای عمل خویش برساند . سپاه ایران پس از ورود به جلال آباد میرعباس و یارانش را دستگیر و به هلاکت رساندند . نادر نیز به ۳۰ کیلومتری جلال آباد رسید . در این اثنا نمایندگانی از سوی  پادشاه هند به نزد نادرشاه رسیدند و سبب حملۀ سپاه ایران به هند را جویا شدند . نادر با زهرخندی به نمایندگان محمدشاه گورکانی اظهار داشت : پاسخ شاه هند را در پایتخت وی به او خواهم داد . « انجمن آثار ملی ، محمدحسین قدوسی : ص ۱۲۸ ، ۱۳۲»

نقاشی-قهوه-خانه-ای-نبرد-نادر-در-عکس-از-سابت-ا-اس-رم

نقاشی قهوه خانه ای-سخنرانی نادر شاه افشار برای افرادش در منطقه نادرآباد–عکس-از سایت اس رم

ناصرخان ، صوبه دار کابل که در پیشاور بود با قشونی که داشت به کمک افغانان آن منطقه ، راه خیبر را که بسیار صعب العبور و تنگ بود ، مسدود ساخت . نادر پسر خود نصرالله میرزا را به جنگ او در تنگۀ خیبر فرستاد و خود نیز با  چهارده هزار جنگجو و به کمک راهنمایی مطمئن ، تنگه را دور زد و ناصرخان را از دو طرف در تنگنا قرار داد . ناصرخان که چاره ای نداشت ، تسلیم گردید . و پس از چهارهفته حبس ، مورد عفو قرارگرفته و به همراهان نادر ملحق شد . نادر هفت ماه در کابل اقامت کرد و افاغنۀ آن حدود را بقتل رساند . «محمدحسین قدوسی» آنگاه به شهر پیشاور رفت و بعد از توقفی کوتاه از آب اتک با کشتی عبور کرد . «محمدکاظم : ۶۳۶ ،۶۴۳ – حزین :۱۲۸» و از آنجا به لاهور رسید . زکریاخان والی لاهور ابتدا در مقابل نادر صف آرایی کرد لیکن بعد از در عذرخواهی برآمد . اروتین تنبوری می گوید در بازار لاهور بودم که بین سپاهیان نادر و اهالی لاهور نزاع درگرفت . چون خبر به نادر رسید به نسقچی باشی فرمان داد ، گناهگاران را مشخص کن و همه را گردن بزن . و آنگاه آرامش و نظم در اردو برقرار گردید . سپس نادر ، ذکریاخان را به حکومت لاهور منصوب نمود و خود راهی جهان آباد شد . « تنبوری : ۱۲۶، ۱۲۷ ، ۱۲۸ – نک ، وارد : ۵۱ ،۵۲» وی روز هفتم ذی القعدۀ ۱۱۵۱ ه.ق ازمرز هند گذشت و وارد قلمرو سلطان محمد شد و در راه چندین مرتبه از سوی قوای هند مورد حمله قرار گرفت لیکن به سادگی از این موانع عبور کرد تا به کرنال در بیست فرسخی دهلی رسید در آنجا اردوی خود را برپا ساخت .

نبرد کرنال

محمدحسین قدوسی در نشریۀ انجمن آثارملی می گوید: تعداد مبارزین سپاه ایران در آنزمان نود هزار نفر و تعداد توپهای سنگین و سبک ۱۵۰ اراده بودند . و همچنین سپاه هند از نیروی سوار و پیاده ، دویست هزار نفر، توپخانه سنگین و سبک پانصد اراده و ستون پیلهای جنگی دو هزار زنجیر تشکیل شده بود . لیکن در روایات تاریخی دیگر شمار نفرات ارتش ایران را بین یکصد تا یکصد و پنجاه هزار و نفرات سپاه هند را دویست و پنجاه تا سیصد هزار نفر به همراه چهار صدتوپ ، سی هزار شتر و دو هزار فیل ذکر کرده اند . شب قبل از نبرد کرنال نظام الملک از دولتمردان هند با شماری از امرا و بزرگان آنجا جهت گفتمان به حضور نادر رسیدند. نادر خواسته های خود را چنین ابراز کرد . اول : تخت سلطنتی هند که متعلق به ایران بوده ، بایستی مسترد شود که در گذشته آنرا امیر تیمور به هند برده بود . دوم : اینکه ایرانیان بابت به سلطنت رساندن مجدد اورنگ زیب جد سلطان محمد هیچ دستخوشی دریافت نکرده اند . و سوم اینکه سفیران ایران را محمد شاه به اجبار در هند نگاه داشته و بایستی تاوان این عمل خلاف را بپردازد . این مطالبات یعنی اعلان جنگ به نمایندگان شاه هند بود . «تاریخ جامع ایران ، جلد یازدهم :ص۵۸۲»

در آنهنگام سعادت خان که سرگرم گفتگو با محمدشاه بود، اطلاع یافت که قراولان سپاه نادر ، بنۀ او را تاراج کرده اند . وی چنان برآشفت که با وجود اقدامات محمدشاه برای بازداشتن وی از استحکامات خارج شد و به تعقیب دشمن پرداخت و قراولان نادر به محض مشاهده آنها با نقشۀ قبلی پا به فرار گذاشتند و سعادت خان پس از چندی که بدنبال آنها رفت در دامی که برایش پهن شده بود گرفتار آمد و پس از قدری جنگ و جدال توانست با تلفات فراوان بسوی اردوی هند بگریزد .

سرانجام روز چهاردهم ذیقعدۀ سال ۱۱۵۱ ه.ق بود که نادر فرمان داد تا از نقشۀ دشمن آکاهی نیابیم کسی حق هیچگونه اقدامی را ندارد . از ظهر که نبرد آغاز گردید سعادتخان با قوای خسته اش که جناح راست نیروی هند را تشکیل می داد ، بزودی با سپاهیان ایران درگیر زد و خورد شدند و اندکی بعد لشکر خان دوران نیز که با قلب سپاه ایران ، تحت فرماندهی نصرالله میرزا مواجه بود ، نبرد را آغاز کرد . چون بین لشکر خان دوران و سعادت خان فاصله افتاد ، از چگونگی و وضعیت یکدیگر اطلاع نداشتند . سعادتخان و نثارمحمد برادرزادۀ او که در هودج فیل قرار داشتند ، با چند تن از سپاهیان خویش آنقدر دلیرانه به جنگ ادامه دادند تا اینکه فیلش مورد حمله قرار گرفت و به صفوف قوای ایران فرار کرده ، گرفتار و تسلیم شدند .

سپر-جواهر-نشان-نادر-شاه-افشار

سپر جواهر نشان نادر شاه افشار عکس از سایت انسینت

در مرکز جبهه نیز قوای هند تحت فرماندهی خان دوران ، اگر چه با رشادت جنگیدند ، لیکن همانند قوای سعادتخان بر اثر حملۀ سریع و آتش مرگبار زنبورک های نادر دچار سستی شد و شمشیر زنان هندی نیز نتوانستند کاری انجام دهند . ضمن اینکه خان دوران نیز مجروح شده ، همچنین پسر و برادرش بقتل رسیدند . خان دوران پس از مجروح شدن نیز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در هودج فیل خود بیهوش گردید و برادر دیگرش بهمراه تعداد بسیاری از امرای هند کشته و دستگیر شدند . در همین حین یکی از سربازان خان دوران با رشادت بسیار توانست وی را به اردوی هندیان باز گرداند. قوای هند چون فرمانده خود را از دست دادند، گریخته و غنائم و کشته های فراوان بجا گذاشتند . به روایتی سی هزار کشته و چندین هزار زخمی و اسیر شدند . این جنگ بمدت شش ساعت و تا عصر آنروز ادامه داشت . در این جنگ بود که بدستور نادرشاه افشار بوته و خاشاک تنورهایی که برپشت شتران جا داده بودند آتش زدند و آنها را در پیشاپیش ستون یکم بسوی پیلها راندند .

آتش که رفته رفته پشت شتران را شروع به سوزاندن کرد ، و همه بسوی پیلها دویدند . توپخانه ایران نیز به سمت جمیع فیلها شلیک کرد . پیلهای جنگی دشمن از دیدن شترهای آتش بر پشت بسیار ترسیده و بسوی ارتش هندیها رمیدند . آنگاه شیپور حملۀ ارتش ایران نواخته شد و ایرانیان همانند ساعقه بر دشمن هجوم بردند و کشتار هولناکی صورت گرفت . جنگ تا شامگاهان ادامه داشت که منجر به پیروزی نادر و سپاهیانش شد . فردای آنروز خان دوران به سبب صدمات وارده از دنیا رفت . در آن هنگام فرماندهان ارتش نادر اجازۀ حمله خواستند که وی موافقت نکرد . و اظهار کرد که بزودی محمدشاه سر تسلیم فرد خواهد آورد . همان شب سعادت خان را که اسیر جنگی بود ، به چادر نادر آوردند . وی پس از آنکه با مهارت و زبردستی خاصی از چگونگی سپاه هند و ثروت محمد شاه سخن گفت ، ابراز کرد که نظام الملک هندی را احضار نماید و شرایط متارکۀ جنگ را با او در میان نهد . نادر شرایط صلح را بدینگونه خطاب کرد . اول اینکه در ازای بازگشت نادر به ایران هند بایستی خسارتی معادل پنچ میلیون روپیه به ایران پرداخت کند و دوم اینکه نظام الملک باید از محمد شاه بخواهد که فردا چاشت را با او صرف کرده و پیمان را امضاء نماید سوم آنکه سربازان هند خلع صلاح شوند و چهارمین شرط تحویل مهمات جنگی و توپخانۀ هند به ایرانیان است و پنجمین و آخرین شرط اینکه ارتش ایران خسته است و باید در پایتخت هند مدتی را استراحت بنماید . محمد شاه صبح روز بعد به اردوی نادر آمد و پس از صرف چاشت معاهدۀ صلح میان دو طرف به امضا رسید . «انجمن آثار ملی ، محمد حسین قدوسی : ص۱۴۲الی ۱۴۸»

نقاشی-نبرد-نادرشاه-با-محمد-گورکانی-عکس-از-سیتی-پدیا

نقاشی نبرد نادر شاه با محمد گورکانی عکس از سیتی پدیا

نادر آهنگ جهان آباد کرد . به گفتۀ (طنبوری ، یکی از همراهان سفیر عثمانی که در سفر جنگی نادر با وی بود) ، همینکه محمد شاه و نادر وارد دهلی شدند، شاه هند تحت نظر قرار گرفت و خزاین و اموال بازرگانان هند ضبط گردید . «تاریخ جامع ایران ، جلد یازدهم :ص۵۸۲»

صبح روز یازدهم ذی الحجه سال ۱۱۵۱ ه.ق در شهر دهلی شایع گردید که نادر بقتل رسیده و یا بدست محمدشاه اسیر و زندانی شده است . بدون اینکه در مورد این خبر تحقیق شود اراذل و اوباش شهر دست به شورش زده و به سربازان نادر حمله برده و برخی از آنها را بقتل رساندند. چون از مرگ نادر روحیۀ سلحشوران ایران متزلزل گردید قادر به انجام مقاومتی از خود نبودند عدۀ ایرانیانی که در این یورش بقتل رسیدند بین سه تا هفت هزار نفر تخمین زده می شد . زمانیکه  گزارش این واقعه به نادر رسید ، اندکی برآشفت و سربازان خود را متهم کرد که شاید این موضوع را عنوان کرده اند تا اقدام به تاراج و چپاول شهر نمایند . لذا یکی از یساولان را مأمور تحقیق نمود لیکن وی پس از خروج از دژ به هلاکت رسید . دومین یساول نیز به همین سرنوشت دچار شد . نادر فرمان داد که لشکریان او با تمام قوا آمادۀ جنگ شوند . اما بیهوده دست به شمشیر نبرند تا خون بی گناهی ریخته نشود .

روز بعد با سپیدۀ صبح نادر شاه افشار با پوشیدن لباس سرخ که علامت غضب و عصبانیت است بر اسب خود سوار شد و با چهرۀ افروخته و هیأت خشمگین با دستۀ نیرومندی ازسپاهیان خود از میان خیابانهای شهر و میدان (چاندیچوک) که مرکز شورشیان بود عبور می کرد و بطرف مسجد روشن الدوله که نزدیک دادگاه کوتوال و دارای گنبدی طلایی رنگ بود، رهسپار می شد که از ایوانی تیری بسوی او شلیک شد که خوشبختانه به وی اصابت نگردید لیکن یکی از افسران وی را بکشت . شاه ایران از این گستاخی خشمگین گردیده و بر بالای مسجد برفت و پس از تحقیق اینکه آشوب از کدام محله شروع و از جانب چه جماعتی صورت گرفته است . فرمان داد در هر کجایی که یک جنگجوی ایرانی به هلاکت رسیده است ، هیچ فردی را زنده نگذارند . مقارن ساعت ۹بامداد بود که قشون نادر شروع به اجرای فرمان شاه ایران نمودند و از بازار صرافان تا عیدگاه قدیم شروع به کشتار کردند و غوغایی در شهر برپا شد. سلحشوران ایرانی به خانه ها و دکانها حمله برده و همه را از دم تیغ گذراندند و آنچه قیمتی بود ، تاراج کردند و بازار صرافان و جواهریان و راستۀ بازار دکاکین تجار و ارباب ثروت را چپاول کردند و ساختمانهای بیشماری را یا منهدم و یا طعمۀ حریق ساختند .

پس از چند ساعت محمد شاه ، نظام الملک و قمرالدین خان وزیر را به شفاعت فرستاد و تقاضای عفو و بخشش نمود . نادر پس از آنکه خواهش و التماسهای آنها را شنید کوتوال شهر را احضار کرد و به وی دستور داد که به اتفاق عده ای از نسقچی ها به کوی و برزن رفته و از قتل و انهدام شهر جلوگیری نمایند . دستور نادر فوراً به مرحله اجرا گذاشته شد و دهلهای بازگشت سربازان به صدا در آمد و این اجرای سریع دستور می رساند که نادر بر سپاهیان خویش تسلط کامل داشته است . « انجمن آثار ملی ، محمدحسین قدوسی : ص ۱۵۴، ۱۵۶»

الماس-دریای-نور-که-توسط-نادر-شاه-از-هند-به-ایران-آورده-شد

الماس-دریای-نور-که-توسط نادر شاه افشار از-هند-به-ایران-آورده-شد وهم اکنون در ومزه جواهرات نگهداری می شود

الماس-کوه-نور-که-توسط-نادر-شاه-بهاینک-در-برج-لندن-بریتانیا-می-باشد

الماس کوه نور که توسط نادر شاه به ایران آورده شد و اکنون در برج لندن بریتانیا میباشد

نادر دو ماه در دهلی توقف داشت . و در طول این مدت دختر یزدانبخش (برادرزادۀ سلطان محمدشاه) را به همسری پسرش نصرالله میرزا درآورد . و سلطان محمد به عروس و داماد هدایای بسیار رونما بداد . نادر قبل از بازگشت تاج هندوستان را بار دیگر بر سر محمد شاه گذارد و سورۀ فاتحه را قرائت کرد . سپس عهدنامۀ شالیمار (شعلۀ ماه) میان نادر و محمد منعقد گردید و طی آن از سر لاهور تا نواحی کابل را به رسم پیشکشی به صاحبقران واگذاشت . شاه ایران امر کرد که ایرانیان حق ندارند از هندیان کسی را بعنوان غلامی و کنیزی به ایران بیاورند و همچنین هیچ ایرانی حق ندارد در هند بماند . « وارد :۲۳۵ ، ۲۳۶ – هنوی ، زندگی … : ۲۳۸ ،۲۳۹ – ریاض الاسلام :۲۳۱ ، ۲۳۲»

دربارۀ ثروتی که نادر شاه افشار از هند با خود به ایران آورد ، روایات مختلف است . استرآبادی خزاین و پیشکش ها را برابر با پانزده کرور ذکر کرده است . دوکلوستر سیصد هزار روپیه ؛ و هنوی پانزده کرور روپیه و ظروف جواهرنشان به ارزش ۹کرور مسکوک طلا و سی کرور به صورت شمش طلا ، مصنوعات دوکرور و توپ و تسلیحات چهار کرور گفته اند . « استرآبادی ، تاریخ … : ۴۲۸ ،۴۲۹- هنوی ، زندگی … : ص۲۳۰- دوکلوستر : ۲۴۶ ، ۳۴۱» گذشته از اینها سیصد زنجیر فیل ، ده هزار اسب ، ده هزار شتر که غنائم بر آنها نهاده شده بود به ایران آورده شد . این غنائم در سه هزار صندوق گذارده شده بود .  نادر از هند سه تخت ، فیروزه ، یشم و تخت طاووس را به ایران آورد . « وارد :۲۳۶- هنوی ، زندگی … : ۲۴۰ – طنبوری :۱۴۱» محمدکاظم دربارۀ تخت طاووس می نویسد : به طرح کلاه فرنگی هشتی که پیرامون آن مدور بود ، سقف و دیوار آن طلا ، در بالا یکدانه طاووس از زمرد و یاقوت در بالای سر طاووس یک الماس به قدر یک بیضه مرغی ، مشهور به کوه نور … و دیگر دانه یاقوت … یکی دریای نور و عین الحور و کتابی بنام رموز حمزه که خوشنویسی مصور بسیار خوبی داشت که با دو شتر آوردند . نادر تعداد زیادی معمار ، بنا ، نجار، قالیباف و یکصد و سی نویسنده با خود به ایران آورد . قصد و نیت وی احداث شهری همانند شهر دهلی بود با این عنوان که پیروزیهای وی را در هند جاوید سازد . « هنوی ، زندگی … : ۲۳۹ ،۲۴۰»

نادر شاه افشار و سپاهش روز هفتم صفر سال ۱۱۵۲ ه.ق بسوی ایران حرکت کرده و از راه خیبر وارد خاک افاغنه شدند . در ابتدا تودۀ کابل افاغنه یوسف زایی را که  نشانۀ قتل و شرور بودند به سختی سرکوب و جوانانشان که در شرارت و غارت شهره بودند را وارد رکاب همایون کرد . و سپس ناصرخان را به ولایت کابل و پیشاور برگزید . «استرآبادی ، تاریخ … : ص۴۳۴»

چکمه-های-نادرشاه-افشار-در-موزه-باغ-نادری

چکمه های نادر شاه افشار در موزه باغ نادری مشهد

نادر از کابل بسوی زمین داور از سرزمین های سند حرکت کرد . تا خدایار عباسی فرماندار آن ولایت را که گهگاه عصیان می کرد سرکوب نماید . وی در ذیقعدۀ سال ۱۱۵۲ به لارکانه وارد شد . خدایار به گجرات و سورت گریخت . نادر بدنبال حاکم زمین داور به قلعۀ عمرکوت رسید ، که در آنجا یک کرور جواهر به نادر تقدیم کردند . خدایار در کمال فروتنی و تواضع به حضور نادر رسید . به هر جهت متجاوز از یک کرور تحویل گنجوران کنوز عامره گشت .        «مینورسکی : ۷۳ ، ۷۴ – استرآبادی ، تاریخ … : ۴۳۵،۴۳۶» نادر بار دیگر در خدا آباد سند تاج بخشی کرد وی چهل هزار نفر از جوانان سندی را وارد ارتش خود نمود و دو تن از فرزندان فرمانروای سند را از سرداران رکابی خود کرد . آنگاه از طریق سند بطرف سرزمین نیمروز در بلوچستان عازم شد . در آنجا ولایت نیمروز را به فتحعلی خان و بلوچستان را به محبت خان واگذار کرد . «همو :۷۶۱ ،۷۶۵- طنبوری : ۱۳۹ ،۱۴۰»

شاه ایران در پی آرزوهای رؤیایی خود و آنچه در تخیل در ارتباط با امیرتیمور داشت ، بسوی ماوراءالنهر و تصرف تربت آن رهبر گورکانی بسوی قندهار رهسپار گردید . و بر سر راه خود در ربیع الاول سال ۱۱۵۲ به هرات وارد شد . نادرشاه افشار در آنجا مجلس جشنی ترتیب داده و برتخت طاووس جلوس نمود . « محمد کاظم : ۷۷۶ ،۷۷۷ – مینورسکی : ۷۵ ،۷۶» و پس ازچند روز به سمت ماوراءالنهر روانه شد . در راه ایلچیانی به دربار ابوالفیض خان پادشاه ترکستان گسیل داشت لیکن آنها پس از مراجعت اظهار داشتند که اطاعت وی از همایونی از محالات است . ابوالفیض خان معتقد بود که نادر رافضی است و وحدت با او غیر ممکن است . نادر به بادغیس رسید . از آنجا کوچ به کوچ  وارد اندخود ، و ام البلداد بلخ گردید . از بلخ ۱۱۰۰ کشتی که روی آب آمویه مهیا بود با غله و توپخانه عازم بخارا شد . خبر نزدیک شدن غازیان نادری موجب نگرانی ابوالفیض خان گردید و با در دست داشتن تحف و هدایا به حضور نادر رسید و اعلام تابعیت کرد . نادر بدست مبارک تاج برسر پادشاه ترکستان نهاد و او را برادر خطاب کرد . سپس جمعی از لشکریان را به سمرقند فرستاد تا شورشیان یوز را سرکوب نمایند و سنگ یکپارچۀ یشم مقبرۀ امیرتیمور را با یک ذوج در هفت جوش مسجد جامع سمرقند به رسم سوغات از پایتخت تیمور جهانگشا آورند . « محمدکاظم : ۷۸۱ ، ۷۹۱ ، ۷۸۶ ،۸۰۰ – استرآبادی ، تاریخ … : ۴۴۷ ، ۴۴۸، ۴۴۹ ، ۵۰۸ ، ۵۰۹ –  دیوراند : ۱۴۰ ، ۱۴۱»

در آنجا قراردادی منعقد شد که براساس آن شرق جیحون و ماوراءالنهر به ابوالفیض خان و چاجوی و یاقی و محلات جنوبی از شهر سبز تا سمرقند به ایران تعلق گرفت . بنا بر یک سنت ایلی دختران شاه ترکستان به ازدواج نادر و رضاقلی میرزا در آمدند . « محمدکاظم : ۷۹۶ ،۸۰۱ – هنوی ، زندگی … : ۲۵۰ – استرآبادی : ۴۵۰،۴۵۱» سپس نادر بتاریخ رجب سال ۱۱۵۳ه.ق بسوی خوارزم رهسپار شد . ایلبارس و اهالی خوارزم در هزار اسپ گرد آمدند . بعد از تسخیر قلعۀ هزار اسپ ، خوارزمیان به قلعۀ خانقاه از قلاع خمسۀ خوارزم پناه آوردند  عاقبت ایلبارس خان تسلیم شد ، اما به دلیل گناهان متعددش فرمان شاهنشاهی به حکم عدل از در دادخواهی در آمده ، او را با بیست نفر از رؤسا به یاسا رسانیدند. به فرمان شاه ایران ، طاهرخان از نوادگان چنگیز فرمانروای خوارزم گردید . بعد از فتح شهر خیوه که شهر اصلی خوارزم بود ، بیش از بیست هزار اسیر ایرانی و روسی آزاد شدند . شاه ایران فرمان داد سنگ مرقد تیمور و درهای مسجد جامع سمرقند را از ارض اقدس به محل اصلی اش برگرداند .« استرآبادی ، تاریخ … : ۴۵۷ ، ۴۵۸،۴۶۰ ،۴۶۱- هنوی ، زندگی … : ۲۵۱ ،۲۵۲– محمدکاظم : ۸۰۷ ، ۸۱۸ – ۸۲۶ ،۸۲۷» نادر راهی مشهد شد و شبی را تا صبح به عبادت گذراند .

نادرشاه-افشار-و-پسرانش-عکس-از-سایت-جعفر-کوهی

نادر شاه افشار و پسرانش

پس از آنکه نادر شاه افشار در خراسان امور آنجا را حل و فصل نمود ، به فکر انتقام مرگ برادرش ابراهیم خان افتاد و حکومت خراسان را به نصرالله میرزا سپرد و در تاریخ بیست و ششم سال ۱۱۵۳ ه.ق به اتفاق رضاقلی میرزا و پسر سومش امامقلی مشهد را ترک کرد و یک هفته بعد در منطقۀ خبوشان (قوجان) اردو زد و مراسم عید را برگزار نمود . پس از پایان عید نوروز شاه ایران از راه سملقان راهی گرگان شد  . سپاه اران مجبور شد در بیست و سه مرحله از رود گرگان عبور نمایند . لیکن عدۀ کثیری از سربازان و صدها رأس قاطر غرق گردید . در این میان از فرماندهی نیروی اعزامی به داغستان خبر رسید که لزگیهای جاروتله در دامنه های جنوبی و شمالی کوههای قفقاز روسیه در نقطه ای بنام جاروجاوخ و اغزی پیر آمادۀ جنگ بودند  . در پانزدهم ذیحجه با جنگهای سخت ، هر سه محل به تصرف ایران درآمد . چون سطح آب در رود گرگان به حد کافی پایین آمد ، نادر مسافرت خود را از طریق اشرف ، ساری ، علی آباد بطرف گردنۀ گدوک ادامه داد .

در جنگل سوادکوه در نزدیکی دژ اولاد میان زیرآب و بهیجان در تاریخ بیست و هشتم صفرسال۱۱۵۴ ه.ق تیری از فاصلۀ بیست قدمی از پشت درختی به سوی شاه ایران شلیک شد و اسبش را از پا درآورد و اثری از تیرانداز بدست نیامد .  نادر از آنجا بسوی تهران آمد و رضاقلی میرزا را که به او بدبین شده بود در این شهر بجا گذاشت «انجمن آثار ملی ،محمدحسین قدوسی : ۱۹۹ ،۲۰۰» و غنی خان افغان را مأمور سرکوبی طوایف جاروتله نمود . سکنۀ جار می گفتند آنکه ابراهیم خان برادر نادر بود، ما تار و مارش کردیم ، این غنی خان که کسی نیست . بدنبال غنی خان ، نادر نیز شخصاً عازم تسخیر داغستان گردید . نادر بدنبال سرکشان جاروتله راهی مساکن آنها شد و تمامی منازل آنها را ویران نمود  وی در ابتدای ماه رجب ۱۱۵۴ ه.ق به عزم تنبیه سرکشان آوار که مساکن ایشان در منتهای داغستان بود حرکت کرد . در این سفر به سبب سختی راه و برف فراوان بسیاری از سپاهیان نادر درگذشتند … جماعت طبرسرانی از اطراف به غازیان ایران حمله بردند . دراین میان تعداد زیادی از قزلباشان از میان رفتند . نادر از حوادث پیش آمده مغموم گردید . «استر آبادی ،تاریخ … : ۴۶۶، ۴۶۷ ، ۴۷۰ ،۴۷۱،۴۷۲ –محمدکاظم : ۸۴۲ ، ۸۴۳ ،۸۴۹، ۸۵۰ – اوتر ، ۹۰، ۹۱- باکیخانف :۱۵۱» چون نادر آنهمه رشادت از لزگیها مشاهده کرد ، به دربند مراجعت کرد . و بنابه روایت محمدکاظم ، همانجا بود که فرمان داد رضا قلی را از تهران به اردوگاه آوردند . رضاقلی پس از روبرو شدن با پدرش آن اتهامات را بی اساس دانست و تمامی را رد کرد . نادر فرمان داد تا او را زنجیر کرده و در چادر جنب سراپردۀ شاهی محبوس نمایند .

پس از مشاوره با تنی چند از نزدیکان خود فرمان داد تا چشمان او را از حدقه درآوردند . بعد از یکی دو روز نادر پشیمان شد . آنگاه رضاقلی میرزا خطاب به پدر گفت : غافل مباش که چشمان خود را نیز درآورده و روزگار خود را تباه ساختی . «محمدکاظم : ۸۵۲ ،۸۵۳- هنوی ، زندگی .. : ۲۵۵ ،۲۵۷» پس از اتمام کار فرزند ، نادر سرخای و اوسمی را به حضور خواست و از آنها دوازده هزار نفرملازم رکابی خانواری طلب کرد . شمخال بزرگ (بمعنی پادشاه به زبان لزگی ) و سرخیلان به این امر راضی نشدند . نادر پس از سه ماه در سال ۱۱۵۵ ه.ق فرمان داد چندین هزار خانوار از لزگیان را به نواحی مختلف خراسان کوچ دهند . وی در این لشکرکشی ها خشونت را از حد گذراند . جهت حراست داغستان دستور داد قلعه ای احداث شود .  و برای ساختن این قلعه ، آنقدر نقصان و خسران به غازیان وارد شد که اسم آن قلعه را ایران خراب نامیدند . « محمد کاظم : ۸۵۷ ، ۸۵۸ – باکیخانف :۱۵۲» با مقاومتهای پی درپی مردم داغستان ، نادر به آنچه که در آنجا و شروان می خواست نرسید . و این ضربۀ شدیدی به روح و روان او بود .«محمدکاظم : ۸۶۱ ،۸۶۲ – هنوی ، زندگی … : ۲۰۱- استرآبادی ، تاریخ … : ۴۷۸ ،۴۷۹ – مینورسکی : ۹۰، ۹۱»

عدم کامیابی نادر در داغستان  ، به حمایت های عثمانی از لزگیان و دخالت های روس و رقابتهای روسیه و انگلیس برای نفوذ در منطقه باز می گردد . همین دخالت و نفوذها در زمان آقا محمدخان قاجار شدت یافت . که سرانجام در زمان فتحعلی شاه قاجار باعث گردید هفده شهر قفقاز از ایران جدا شود . « هامر ، پورگشتال :۵/۳۳۳۲»

نادر-شاه-افشار

نادر شاه افشار

جنگهای آخرایران و عثمانی در عصر نادر

نادر بسوی مغان حرکت نمود و در صفر سال ۱۱۵۶ ه.ق به آنجا وارد شد . هرچقدر که ورود اول وی به مغان دارای شکوه و ابهت بود ، ورود این بار او به این شهر آن شکوه و جلال را نداشت . نادر برای سرعسکر عثمانی دونامه نوشت و در آن پیشنهادات جدیدی را برای صلح عنوان کرد . او درنامۀ خود در ارتباط با مذهب جعفری صحبتی به میان نیاورد . لیکن از واگذاری کردستان ، بغداد، کربلا، نجف ، وان و اجره به ایران صحبت به میان آورد .

ایلچی ایران فتحعلی خان به استانبول وارد شد . طبق قانون کشور عثمانی ، مجلس دیوان بایستی با سفیر ایران وارد گفتگو می شد . که آن مجلس اظهار داشت از اینکه شاه ایران نظر خود در ارتباط با مسجدالحرام را تغییر داده است ، مثبت است و می توان صلح کرد ، لیکن عثمانی یک وجب از سرزمین خود را واگذار نخواهد کرد . اما اجازه می دهند که پادشاه ایران ولایاتی از عراق و آذربایجان را بدون واگذاشتن رسماً تصاحب نماید .            «هامر ، پورگشتال : ۵/۳۳۳۳- ۳۳۳۴»

نادر که چنین دید ، به اطراف بلاد و به سرداران و سرکردگان فرمان داد که برای سه سال آذوقه جهت جنگ با دولت عثمانی تدارک دیده و در منطقۀ ذهاب کرمانشاه به هم بپیوندند . « استرآبادی ، تاریخ … : ۴۸۶ ، ۴۸۷»از تمامی اقشار و طوایف خراسان بزرگ ، بلوچستان ، اصفهان ، کرمان ، آذربایجان ، کرمانشاه ، غزنین ، هند، خوزستان ، بختیاری ، ارامنۀ ساکن طوق و تفلیس و شروان و داغستان در منطقۀ ذهاب گرد هم آمدند که در مجموع تعداد قشون ایران به سیصد وهفتاد وپنج هزار نفر می رسیدند .« محمد کاظم : ۸۸۷ ،۸۸۸»

نمایندۀ والی بغدادکه برای گفتمان صلح آمده بود ، در کرکوک به حضور نادر شاه رسید . اما در همان هنگام فتوایی از شیخ الاسلام عثمانی به دست شاه ایران رسید که بر مبنای آن قتل و اسارت مردم ایران مباح و مذهب آنان خلاف اسلام است . نادر در موصل بود که پیغام سلطان عثمانی را که دعوت به صلح کرده بود ، دریافت کرد . نادر برای رفع مسئولیت تصمیم را به عهدۀ انجمن نجف گذارد و خود عازم عتبات عالیات شد . « هنوی ، زندگی … : ۲۸۵ – استرآبادی :۴۹۲» تشکیل انجمن نجف یکی از ایده های هوشمندانه نادر بود . و از علمای افغان ، ایران ، بلخ بخارا و سایر بلاد اسلامی ایران تشکیل شده بود . انجمن در رمضان سال ۱۱۵۶ ه.ق وارد شور شد و بعد از مباحثات فراوان وثیقه نامه ای تدوین کرد این وثیقه نامه به قلم استرآبادی کتابت شد . در آغاز آن به ظهور اسلام و چگونگی ورود اسلام شیعه توسط شاه اسماعیل صفوی اشاره شده بود . لازم بذکر است که نادر از هیچ فرصتی برای تضییع شیعۀ شاه اسماعیل صفوی دریغ نمی کرد . وثیقه می گوید شاه اسماعیل به تعلیم علمای آذربایجان و گیلان به سب و رفض پرداخت تا اینکه اهل سنت به مخالفت با شیعیان دست زدند . اینک علمای اسلامی در نجف گرد هم آمده اند تا وحدت اسلامی یک سویه را دو مرتبه برقرار سازند . عقاید اسلامیه اهل ایران صحیح و فرقۀ مزبور قائل به حقیقت خلفای کرام و از اهل اسلام می باشند. هرکس که به آن فرقه اظهار عداوت کند از کسوت دین خارج و در سرای عقبی مورد قهر قرار خواهند گرفت . « استرآبادی ، تاریخ … : ۴۹۳،۴۹۹ – محمد کاظم : ۹۸۶ ، ۹۸۸»

لیکن سیاست گذاران عثمانی نکوشیدند که بن بست نادر شاه افشار را در ارتباط با مشکلات شیعیان بفهمند و مرتب در ایران حادثه و بحران می آفریدند . این بحران ها و ناکامی های وی در جنگهای سه سالۀ داغستان و بالاخره غم ناشی از نابینا ساختن فرزند ، بیماری روحی ، نادر را وارد مرحله ای بحرانی نمود . و از نظر جسمی نیرویش تحلیل رفت چنانچه از سفر داغستان به اینطرف دیگر نتوانست بر اسب سوار شود . بلکه با تخت روان وی را جابجا می کردند . او را از شکی به گوگجه ییلاق ایروان آوردند و در دوازدهم جمادی الثانی ۱۱۵۸ ه.ق در جولگای گوگجه خیمه نادری برپا کردند . «استرآبادی ، تاریخ … : ۵۱۶ ،۵۱۷-  محمد کاظم : ۱۰۴۷»

به محض اینکه نادر خبر حملۀ عساکر عثمانی به قارص را شنید ، عازم آنجا شد و به جنگ با سرعسکر عبدالله پاشای کوپریلی اوغلو پرداخت . همزمان  یکن محمد پاشا وزیر اعظم سابق عثمانی با ۱۵۰ هزار سوار و ۴۰ هزار ینی چری راهی ایروان شد . جنگ مرادتپه بار دیگر بوقوع پیوست . آنگاه اکراد موصل و کرکوک به یکن محمد پاشا ملحق شدند . در اثناییکه جنگ برای ایرانیان مشکل و سخت می شد ، سرعسکر به ناگهان از دنیا رفت و سپاهیان وی دچار تضعیف روحیه شده و ورق به سود ارتش ایران برگشت  و عثمانها دچار شکست شدند که تعداد کشته ها ، مصدمان و اسیران عثمانی بسیار بود . با وجود پیروزی نادر ، نامه ای به سلطان عثمانی نوشت بدین مضمون که : با وجود توانایی های ارتش ایران ، به خاطر جلوگیری از خونریزی ، به دولت عثمانی پیشنهاد صلح می کنیم  . (از این به بعد اساس محبت و دوستی بین دو پادشاه استمرار و استقرار خواهد یافت) . « استرآبادی ، تاریخ … : ۵۱۸ ،۵۲۲- محمد کاظم :۱۰۶۲ ، ۱۰۷۳- هنوی : ۳۰۵ ،۳۰۷» بدین ترتیب صلح میان دو طرف صورت گرفت .

نادر-شاه-افشار-عکس-از-سایت-ایران-نامه.-۱-۱

تصویر نقاشی شده نادر شاه افشار

نادر شاه افشار که عموماً به توانایی ها و شایستگی های فردی در امور نظامی و سیاسی و طرفداری های ایلی و ثروت های دفینه ای در دژهایش در کلات تکیه کرده بود ، و در سایۀ آنها در ایران بساط خودکامگی انداخته در امر کشورداری استبدادی می کرد ، به ناگاه چرخ او برهم خورد بعد از روبرو شدن با واقعیت ها که اکثر آنها توسط خود نادر به مرور شکل گرفته و به یکبار پدید نیامده بود ، مانند کوری فرزند ، خیانت اطرافیان ، شورش معتمدان دیروز، روان نادر را از هم پاشید و به تدریج وی را تبدیل به فردی بدخو ، بدبین و ستیزه جو نمود . نادر بارها به آوازۀ بلند به ایرانیان اظهار داشت من نمی دانم شما مردم چرا اخلاص و صوفیگری سلسلۀ صفویه را در دل داشته و با من و اولاد من دشمن هستید . «مرعشی : ۱۳۰» در طول مدت سلطنت نادرشاه اشخاصی خود را مدعی سلطنت دانستند که طیف اول محمدحسین خان بختیاری بود که در سال ۱۱۳۷ ه.ق به حمایت صفی میرزا برخاست و او را شاه خواند لیکن با قتل او در دهدشت در محرم سال ۱۱۴۰ این ادعا خاتمه یافت . «استرآبادی ، تاریخ ..: ۲۹ ،۳۰» دومین مدعی عباس میرزا بود که به نام برادر سلطان حسین بر مسند این دعوی دروغ راست نشست «استرآبادی ، تاریخ ..: ۲۹ ،۳۰» سومین مدعی ، علیمرادخان بختیاری از رؤسای لشکریان شاه برسر تقسیم غنائم از نادر کناره گرفت و ادعای سلطنت کرد و گفت اگر ارادۀ پادشاهی کنم تمامی سرداران فارس و عراق و همدان به من خواهند پیوست . بعد از جستجوی بسیار علیمرادخان بهمراه خانواده اش دستگیر و به وضع فجیعی بقتل رسیدند . بدنبال آن دو هزار خانوار از جماعت هفت لنگ و چهارلنگ به سرحدات تربت جام انتقال داده شدند . «محمد کاظم : ۴۷۱ ، ۴۷۶»

چهارمین و پر غوغاترین شورش های ضد نادری را محمدعلی رفسنجانی ، مشهور به صفی میرزا آغاز کرد وی در سال ۱۱۴۴ ه.ق در لباس درویشی و زهد وارد شوشتر ، مرکز اصلی مریدان و دلباختگان صفوی می شود و از آنجا که عقل مردم در چشمشان است ، جمعی از الواط گرد او جمع شدند . او چون از داخل مأیوس شد به دولت عثمانی پیوست و فعالیت خود را از آنجا آغاز نمود  صفی میرزا در آذربایجان هوادارانی یافت . دولت عثمانی برای تصاحب تاج و تخت او را به ایران فرستادند لیکن وی شکست خورد . اما دولت عثمانی به اهداف خود رسید و او را به مأمون تحت الحفظ بردند . « هامر، پورگشتال : ۵/۳۳۴۱- استرآبادی ، تاریخ .. : ۳۱»

نقاشی-قهوه-خانه-ای-نبردکرنال-نادرشاه-عکس-از-ویکی-پدیا

نقاشی قهوه خانه ای نبردکرنال

بلوای محمدتقی خان، بیگلر بیگی فارس قدیمیترین و بلندپایه ترین یاران و دولتمردان قشر حکومتگران فرمانفرمایی نادرشاه ضربۀ نهایی را بر پیکر کم توان نادر وارد ساخت . محمدتقی خان به نام حمایت از ستمدیدگان فارس و بازگشت دولت صفویه در سال ۱۱۵۷ طغیان نمود . نادر  لشکریان تازه نفسی به سرداری الله وردیخان قرقلو به دفع حاکم شورشی گسیل داشت دیری نپایید که شیراز به تصرف درآمد . افغانان و ترکمانها و ازبکها در سپاه نادر شیراز را مورد غارت و چپاول قرار دادند . نادر فرمان داده بود تا محمدتقی خان را قطع آلت رجولیت کرده و از یک چشم کور کنند ، و اولاد و برادرانش را که در اصفهان بودند بقتل برسانند تقی خان و زنان خانه اش را بدون چادر و مقنعه وارونه بر خر وارد اصفهان کردند . لیکن تقی خان در نهایت مورد بخشش نادر شاه قرار گرفت و به مقام مستوفی الممالک و سپس به فرمانروایی ایالت هند رسید . « استرآبادی ، تاریخ .. : ۵۰۷ – محمد کاظم :۹۵۶ ،۹۵۹»

نادر در محرم سال ۱۱۶۰ ه.ق که ایران دچار بحرانهای مختلف انقلابی بود عازم خراسان شد . «محمدکاظم : ۱۱۷۵»

ابوالحسن مستوفی که تاریخ خود را در عهد کریم خان زند تدوین کرده معتقد است چون ایرانیان از رفاه زیاد تن پرور شدند ، دچار طغیان و کفران شده ، نسبت به نادر نمک نشناسی کردند . « همو :۳۴»

توطئۀ قتل نادر شاه افشار

نادر از مشهد حرکت نموده و در دو فرسخی خبوشان (قوچان) اردو زد وی با هوش سرشار خود احساس کرده بود که زندگیش درخطر است . او سران سربازان افغان را احضار کرده و به آنان چنین گفت : من از نگهبانان خود راضی نیستم و شجاعت و صداقت شما بر من مسلم است و فرمان می دهم که روز بعد کلیه افسران نگهبانان را دستگیر و زنجیر نمایید و نسبت به هرکس که در صدد مقاومت برآید ، از کشتن او دریغ نکنید و مراقب جان من باشید . فرماندۀ نگهبانان افغانی که احمد خان ابدالی نام داشت ، با ابراز شایستگی و فعالیت خاصی که داشت ، توانسته بود نظر نادر را جلب نماید . احمدخان و افسرانش به نادر قول دادند که از جان وی مراقبت نمایند و خود را برای اینکار آماده کردند . آخرین فردی که به نادر خیانت کرد ، و او را به دم تیغ رئیس کودتاچیان صالح خان قرقلو سپرد ، حسنعلی بیک معیر باشی ندیم خاص درگاه بود .

حال توطئه کنندگان چه کسانی بودند ، محمدقلی خان که گویا پسر سام بیک و برادرزن نادر شاه افشار و سردار نگهبانان وی بود، و صالح خان که مباشر و ناظر خرج اردوی شاه بود، بدوستان مورد اعتماد خود تکیه کرده و پس از مذاکرات کافی ، محمد قلیخان و صالح خان و محمدخان قاجار و موسی بیک امیرلو افشار طارمی و قوجه بیک گوندوزلوی افشار قرقلو رومی از رهبران این اقدام شوم بودند که سند اامضاء شدۀ مابین خود را به شصت تن دیگر از درباریان نشان داند و برای قتل نادر آماده شدند . آنها در شب یکشنبه یازدهم جمادی الثانی سال ۱۱۶۰ ه.ق بعد از نیمه شب با احتیاط هرچه تمامتر در ابتدا صالح خان افشار ابیوردی به یک نفر نگهبان افغان برخورد نمود و فوراً دهان وی راگرفت و گفت اگر گفتی نادر در کدام چادر استراحت می کند نجات خواهی یافت و الا خفه خواهی شد . نگهبان با اشارۀ چشم چادر جوکی را نشان داد . سپس نگهبان را خفه کردند و بطرف چادر جوکی (شوقی) دختر محمدحسن خان قاجار رفتند . لیکن از چهرۀ برافروختۀ نادر چنان دچار وحشت شدند که ، خود را باخته و توان داخل شدن به چادر را نداشتند  . با اینهمه محمدخان و صالح خان بخود جرأت داده با خنجر چادر را دریده و با چند نفر دیگر به سراپرده داخل شدند . جوکی چون سیاهی او را دید مرتعش شده و دستی بپای نادر شاه رسانید .

شاه سراسیمه از جا برخاست و چون چشم او بر صالح خان افتاد زبان به دشنام گشود و شمشیر از غلاف کشید و از جا برخاسته بسوی او دوید و دو تن از آنان را کشت ، لیکن  چون بخت از او برگشته بود ، پایش به یکی از طنابهای خیمه بند شد و برو در افتاد . و قبل از آنکه بتواند از جای برخیزد، صالح خان پیش آمده شمشیری بر کتف او بِزَد که یک دست او از بدن جدا شد . صالح خان پس از وارد آوردن این ضربه از سطوت شاهی چنان دهشت زده شد بطوری که برجای خود میخکوب گردید . و شاه نیز از افتادن دست در ارکان وجودش شکست بهم رسید . آنگاه محمدخان قاجار خونسردی خود را حفظ نموده سری که از بزرگی و عظمت و رفعت هم شأن آسمان بوده و در محوطۀ امکان نمی گنجیده را بریده و در دامان خود پنهان ساخته و به محمد قلیخان گفت بجهت اخفای امر به تفنگچیان تأکید شود که کسیرا از محل کشیک اجازۀ بیرون رفتن و  داخل شدن ندهند . جنایتکاران هرچه را در دسترس بود ربودند و سپس وارد حرمسرا شده و آنچه جواهرات یافتند برداشتند و از حرم با شتاب به سوی چادرهای سه وزیر مورد توجه نادر شتافتند و دو نفر از آنان را بقتل رساندند لیکن از عهدۀ قتل سومی بر نیامدند . همان شب خبر نشر یافت اما باورکردنی نبود . پس از قتل نادر هرج و مرج و وحشت عجیبی در اردوگاه حکمفرما گردید . و در همان روز یکشنبه یازدهم جمادی الثانی سال ۱۱۶۰ ه. ق عده ای بارهای اسباب و اشیاء مرغوب را حمل بر شتران کرده متفرق شدند . و از سوی دیگر هرکس بفکر افتاد فرمان ایالتی را بنام خود کرده و به مهر نادر ممهور سازد و بیدرنگ به ایالت مذکور رفته و طبق فرمان نادر حکومت آنجا را بدست گیرد .

جمجمه-نادرشاه-افشار

جمجمه نادر شاه افشار در بازسازی مقبره وی عکس از کتاب انجمن آثار ملی

پس از قتل نادر صبح آنروز اغتشاش بزرگی در اردو روی داد . قوای افغان با قوای ایرانی و قزلباش به مقابله برخاستند و احمدخان ابدالی با یاران خود به قندهار رساند و برای خود قدرتی بهم زد . علیقلی خان که در سیستان بود ، به محض اطلاع از قتل نادر پادشاهی خود را اعلام کرده و به سوی مشهد شتافت . افشاریه و قوای قزلباش به او ملحق شدند . وی پس از ورود به مشهد در بیست و هفنم جمادی الثانی سال ۱۱۶۰ ه.ق یعنی شانزده روز پس از قتل نادر بر اریکه سلطنت جلوس کرد . «انجمن آثار ملی ، محمدحسن قدوسی : ۴۰۵ ،۴۰۶»

مجسمه-نادرشاه-سوار-براسب-وجنگوبان-او-در-محوطه-مقبره-اش

مجسمه نادر شاه افشار سوار براسب وجنگوبان او در محوطه مقبره اش عکس از حمید هاشمی پور

دیباچۀ کتاب نادر یا دُرّۀ نادری ( نقوی پاکباز ) به قلم احمد کسروی

یکی از آرزوهای ماست که چنانکه با کتابهای  زیانمند دشمنی نموده به نابودی آنها می کوشیم به کتابهای سودمند هواداری  نشان داده به فراوان  گردانیدن  آنها بکوشیم . یکی  از زمینه هایی که ما دوست می داریم کتاب نوشته شود و یا به چاپ رسد تاریخ است . تاریخ ایران ، تاریخ اروپا ، تاریخ جهان ؛ هر یکی زمینه گشاده دیگریست که به کتابهای بسیاری نیاز دارد .

یکی از موضوع ها در تاریخ سرگذشت نادر شاه افشار است . نادر شاه نزدیک به زمان ما بوده و دویست سال بیشتر از زمان او نگذشته ، با این حال تاریخش تاریک است . آنچه ما درباره نادرشاه می دانیم خبرهایی است که میرزامهدیخان و برخی کسان دیگر در آن زمان نوشته اند . تا کنون کسی به جستجوی دانشمندانه بدانشان که شیوۀ تاریخ نویسی این زمان است ، نپرداخته و روی هم رفته اندازه بزرگی و نیکی این پادشاه تاکنون دانسته نشده است .

برای مثال می گویم یکی از بدی های نادرشاه آدم کشی های آخر عمر او را شمرده اند . میرزا مهدی خان در این باره به جمله بندی های ادیبانه شگفتی پرداخته است .

بی گفتگوست که رفتار نادر ستمگرانه بوده ،  ولی هیچ دانسته شده که مردم نافهم ایران آنزمان ، با آن پادشاه ، رفتار بسیار ستمگرانه تر می کرده اند ؟ … تاکنون کسی این را  نوشته است ؟ … و یا کسی از آن سخن رانده است ؟

همه می دانند که نادر شاه هنگامی  به کار برخاست  که ایران به یکبار استقلال خود را از دست داده ، از آرامش و ایمنی هم بی بهره شده بود . زیرا در زمان شاه سلطان حسین افغانها آمده و پایتخت ایران (شهر اسپهان یا اصفهان) را گرفته به پادشاهی پرداختند . از سوی دیگر عثمانی ها آذربایجان ، کردستان ، کرمانشاهان و همدان را گرفته و استوار و خیال راحت نشسته اند و با افغانان درباره تقسیم ایران پیمان بستند . از سوی دیگر روس ها قفقاز و گیلان را گشاده به فرمانروایی پرداختند .

بدینسان سه دولت بیگانه در این کشور حکمروا بودند . گذشته از اینها در گوشه و کنارها بیش از ده تن از خود ایرانیان کوس خودسری می کوفتند . پادشاه رسمی ایران شاه تهماسب دوم که با گریختن از اصفهان از چنگال افغانان رها شده بود ، از ناتوانی و زبونی گاهی در قزوین و هنگامی در آذربایجان و زمانی در مازندران روزگار می گذرانید .

در چنین هنگام بدبختی کشور نادر سر بر آورد و با  دستی شگفت ، بیگانگان  را از کشور بیرون راند و خودسران را یکایک از میان برداشت . به افغانان گوشمالی بسزا داده و عثمانیان را در جنگهای پیاپی بشکست که بدینسان نه تنها استقلال ایران ، آبروی ایران را هم باز گردانید . با عثمانیان به گفتگو درآمده ، آزاد ساختن صد هزار ایرانی را که اسیر بُرده و بَرده وار در میان خود خرید و فروش کرده بودند ، خواستار شد . پس از انجام این کارها با آنکه بی گفتگو بود که خود او پادشاه خواهد بود ، به توده مردم احترام گذارده و بزرگان کشور را به دشت مغان خواست و با دست آنها بود که تاج پادشاهی را بر سر نهاد . پس از پادشاه شدن به خوشگذرانی و تن آسایی نپرداخته ، به یک رشته کارهای دور اندیشانه بزرگی پرداخت و ایران را بزرگترین دولت آسیا گردانید . این کارهای آن پادشاه غیرتمند بود که می کرد . ببینیم که مردم چه می کردند؟

افسوس آور است که مردم نافهم ایران آنزمان ایران به استقلال کشور که نادر بازگردانیده بود بها نمی دادند و به آن بی آبرویی که دولت ایران  در جهان پیدا کرده بود ، توجه نمی کردند . این بود که کارهای نادر در نزد آنان بزرگ نبود ؛ بلکه چون نادر می خواست شیوه زشت دشنام و نفرین را از میان بردارد اینان از او می رنجیدند . و به خاندان بیکاره صفوی دلبستگی نشان داده و خواستار پادشاهی آنان بودند .

آن مردم می نشستند  و با صد نافهمی چنین می گفتند : حالا که کارها درست شد پس چرا تاج و تخت را به دست صاحبش نمی سپارد ؟ و یا می گفتند : پس آن کارها را می کردی که خودت پادشاه شوی ؟! اگر کسی  پاسخشان را داده می گفت : آخر از صفویان کاری برنمی آید ؛ می گفتند بسیار خوب یک شاهزاده را پادشاه گرداند و خودش پیشکار باشد و کارها را راه ببرد . ببینید تا چه اندازه نافهم و شوم بوده اند .

بدبختان نمی اندیشیدند که پادشاه برای نگهداری کشور است و هرکسی که بهتر توانست کشور را نگهدارد و مردم را آسوده گرداند به پادشاهی شایسته تر است ؛ و نمی اندیشیدند که پادشاهی به پیشانی صفویان نوشته نشده که بجز آنها نباید پادشاهی باشد ، نمی اندیشیدند که صفویان برای کشور بوده اند نه کشور برای صفویان .

یا این نافهمی های شوم خود با چنان پادشاه بزرگی دشمنی نشان می دادند . شعرهای ریشخند آمیز سروده و به میان می انداختند . هر زمان در جای دیگری یک قلندر بچه ای بنام آنکه از خاندان صفوی است بر سر او گرد می آمدند و درفش نافرمانی می افراشتند .

این نامردی به آنجا رسید تا هنگامی که نادر درعراق در جلو عثمانی ها شکست خورده و تا همدان بازگشته و در آنجا به گردآوردن سپاه و بسیج دادن افزار می کوشید که دوباره به جنگ عثمانی ها برود ، در چنان هنگامی که ایرانیان می بایست با سر و جان به یاوری آن سردار غیرتمند بشتابند ، ناگهان دانسته شد مرد بلوچی که با افغانان به ایران آمده و در ستمگریهای آنان همدستی نموده و سپس به نادر پناهیده بود ، در کوه گیلویه درفش هواخواهی شاه تهماسب را برافراشته و مرده کوه گیلویه و شوشتر و آن پیرامون ها با او همدستی نموده اند . این نمونه ای از رفتارهای پست ایرانیان آنزمان بوده است .

اینها تا کنون گفته یا نوشته نشده که مردم با این رفتار پست خود نادر شاه را از آن شیوۀ  میانه روی و خونسردی که داشت بیرون  آوردند . نادر نه ، شما ؛ اگر با چنان کوششهایی با چنین رفتاری روبرو شوید آیا خودداری خواهید توانست …؟ آیا نخواهید گفت اینها جانورهای پست مرده آزارند و اینها را باید کشت و نابود کرد ؟

به هر حال بیگمان است که یکی از شُوندهای خونریزی های نادر در پایان زندگانی خود همین بوده ، لیکن تا کنون باز نموده نشده است .

این را برای مثال نوشتم . جنگهای نادر شاه و نقشه های جنگی او خود داستان جدائیست . بی گمان نادر در این باره به ناپلئون و دیگر سردارهای بنام تاریخ برتری داشته است . در یک جنگ نادر در سایه نقشه خود با پانزده هزار سواره ، یک صد هزار تن سواره و پیاده عثمانی را شکست داد . این زمینه را می بایست یک تن سرکرده (با نامگذاری نظامی) به رشتۀ نوشتن کشد که افسوس نبوده و این زمینه هم به دست میرزامهدیخان افتاده که هنرش جز بازی کردن با واژه ها نبوده است . اکنون هم به یک تن نویسنده نظامی نیاز است که این بخش از تاریخ نادر را جستجو کند و چیزهایی در بارۀ آن بنویسد .

در باره نادر از هرباره به جستجوهای تاریخی به شیوه دانشمندانه امروزی نیاز هست و از این رو ما برآنیم که کتابهایی که دربارۀ نادر نوشته شده را ، اگر به چاپ نرسیده به چاپ رسانیم و اگر به چاپ رسیده و نسخه هایش کم شده دوباره چاپ کنیم و آنهائیکه به زبانهای دیگر است را اگر توانستیم ترجمه کنیم . اینها برای آنست که زمینه آماده شود و کسانی بتوانند درباره نادرشاه کتابهای بهتری بنویسند و آماده گردانند .

اکنون در این کتاب دو دفتر به چاپ رسانیده می پراکنیم . یکی از آن دو دفتر کوتاه شده یا بهتر بگویم پاک شدۀ کناب دُرّۀ نادری است که آنرا آقای نقوی خاکباز از فردوس فرستاده و برای نخست بار به چاپ می رسد ، و دیگری کوتاه شدۀ سفرنامه شیخ محمد علی حزین است که آقای محمد محمدی در تهران کوتاه گردانیده و این چاپ دوم آن  است . به یاری خدا امید مندم بتوانیم بزودی کتابهای دیگری در این زمینه به چاپ رسانیده و در دسترس خوانندگان گزاریم  «تهران ۱۳۲۴ خورشیدی»   «احمد کسروی»

تخت جلوس نادر شاه افشار

تخت جلوس نادر شاه افشار

اخلاق ، رفتار ، کردار و گفتار نادرشاه

جیمز فریزر انگلیسی نویسندۀ کتاب تاریخ نادر شاه که خود در هنگام جهانداری او می زیسته است و شاه را نیز به چشم خود دیده است ، یادداشتهایی در بارۀ وی دارد که ما در این جه بخشی از آن را می آوریم :

نادرشاه نزدیک ۵۵سال دارد. بلندی اندام او بیش از شش پا می شود (معادل ۱۸۰سانتی متر) است . او کمی تنومند ، لیکن نیرویش خوب و اندامش برازنده است . رنج هایی که کشیده از فربهی او جلوگیری می کند . چشم و ابرویی درشت و چهره ای گیرا دارد که مانند آن کمتر دیده ام . تابش آفتاب و هواهای گوناگون به چهرۀ او یک نوع گرفتگی مردانه و زیبنده می افزاید . آهنگ بلند و خشن و بدون هیچ دشواری از ۱۰۰ متری فرمان می دهد . مِی به اندازه می نوشد . به زن بسیار دلبستگی دارد و همواره خواهان تازه کردن دیدار آنها است ولی این رفتار او از کارش جلوگیری نمی کند . در اندرون با زنان بیش از اندکی بسر نمی برد و کمتر دیده شده پیش از نیمه شب به اندرون برود . ساعت ۵ بامداد از خواب برخاسته و بیرون می آید . غذایش بسیار کم و بیشتر هم پلو و یا غذای ساده است . اگر کارهای روزانه اش بسیار باشد از غذا هم چشم می پوشد و با اندکی نخود برشته که همیشه در جیب دارد و کمی آب می گذراند .

در اردو یا شهر همیشه در بیرون است و بار همگانی می دهد . اگر در بار همگانی هم نباشد هرکس می تواند به پیغام یا به تنهایی شاه را دیده دادخواهی کند .

سان سپاه و پرداخت ماهیانه و تن پوش سپاهیان را خود به گردن می گیرد و نمی گذارد افسران هیچ گونه پولی به هیچ نام از سربازان بگیرند . هرماه از همه جای کشور به او روزنامه و گزارش می رسد و خود نادرشاه با جاسوس هایی که دارد نامه نگاری می کند . گذشته از این ها درهمه استانها و شهرستانها و شهرها یک افسر گماشته دارد که “همکلام” نامیده می شود . کار افسر این است که در رفتار و اندیشه و برداشت کار استاندار  یا بخشدار بررسی نموده ، آنچه می بیند  یادداشت می نماید .

هیچ کار بزرگ یا کوچکی در نبودن افسر نمی گذرد و به جز روزنامه و گزارشی که استاندار یا بخشدار می دهد همکلام نیز روزنامۀ جداگانه و پنهانی می فرستد و به استاندار یا بخشدار آگهی نمی دهد .

این کار مزد ماهیانه ندارد. پاداش این افسران با خود شاه است . این شیوۀ بی مانند بسیاری از فرمانروایان را از جور و ستم و اندیشه سرکشی و شورش باز می دارد .

نادرشاه بسیار بخشنده و دست و دل باز بویژه در مورد سربازانش است .  کسانی را که چندی در ارتش بوده و خوب کار کرده اند با دست گشاده از همه چیز بی نیاز می کند . با این همه بسیار سختگیر و همیشه در کار بینا و بیش از هر چیز انتظامات را رعایت می کند .

کسانی که گناه بزرگی کرده باشند به کشتن ، و آنهایی را که لغزش کارند به بریدن گوش ها کیفر می دهد . هرگز گناهکار را از هر پایه و دسته که باشد نمی بخشاید و اگر پس از این که به کاری رسیدگی کرد ، کسی میانجی شود خشمناک می گردد . ولی پیش از این که گناه گناهکار آشکار شود هر کس می تواند رأی خود را پیشنهاد کرده میانجیگری کند .

هنگامی که در جنگ یا با سپاه در اردوکشی و راهپیمایی است غذا و نوشابه او مانند یک سرباز است وهمگی افسران انبوه خود را نیز بدین گونه نگاه می دارد .

نیروی او به اندازه ای خوب است که بیشتر دیده شده در هوای سرد و یخبندان زمستان هنگام آسایش در بیابان روی زمین خوابیده و تنها یک بالاپوش به خود پیچیده و زین اسب خود را بجای بالش زیر سر گذاشته است .

گاهی  در جنگ ها که به پیشروی و شتاب در راهپیمایی نیازمی باشد ، پیشتر از پیشخانۀ لشکر می تازد و هنگامی به دشمن می رسد که آنها هیچ گمان نمی کنند .

در راهپیمایی های جنگی و اردوکشی بسیار شادمان و خوش است . در شهر به همان اندازه که خستگی سپاه به پایان برسد می ماند و پس از آسایش لشکریان برای پیشروی شتاب دارد . شام و ناهار او بیش از نیم ساعت طول نمی کشد . پس ازغذا بی درنگ به کار می پردازد پاسداران او را در روز سه چهار بار برداشته و دسته های تازه به جای آنان می گمارند .

هرگز در روز به خوشی و خوشگذرانی نمی پردازد . بیشتر شامگاهان پس از پنهان شدن آفتاب به اندرون می رود . در آنجا از هر کاری وارهیده با سه چهار تن از همدمان و همنشینان خود به خوردن ونوشیدن نوشابه می پردازد . بیش از سه جام نمی نوشد و در اینگونه بزم های خودمانی با آزادی و خوشرویی و شوخی که در بیرون از او هیچ دیده نمی شود ، می گذراند .

در اینگونه مجالس هیچ کس نمی تواند از کارهای روزانه و کشوری یا لشکری سخن بگوید و در هنگام کار نیز هیچ یک از همدمان او نباید به پشت گرمی شوخی و خوشرویی شبانه به شاه گستاخ شوند و رفتار یا گفتاری بیش از دیگران بنمایند . دو تن از همنشینان شب او در این کار سستی کردند و در هنگام رسیدگی به کارهای کشور با او به کردار پند و اندرز سخن گفتند .

شاهنشاه فرمان داد فوراً سر از تنشان برگیرند و گفت : این مردمان نادان که نمی توانند بدانند نادرشاه کیست و نادرقلی کدام است ، شایستۀ زندگی نیستند .

با کسانی که در مجلس خودمانی و در بیرون اندازۀ کار و کردار و گفتار خود را می دانند بیش از اندازه مهربان است و اینگونه یاران او در هنگام کار هیچگونه برتری بر دیگران ندارند و گفته هایشان بیشتر از دیگران ارزش ندارد . « نادر پسر شمشیر ، صفحات ۲۲۹ الی ۲۳۱»

تابلوی نقاشی جیمز فریزر

تابلوی نقاشی جیمز فریزر

اقتدار نادرشاه در برابر روسیه

همانطور که می دانیم در عهد شاه سلطان حسین صفوی و بی لیاقتی وی ، روسیه و عثمانی با یکدیگر توافق کرده بودند که سراسر غرب ایران از گرجستان تاخوزستان به عثمانی و نواحی ساحلی شمال ایران از حاجی طرخان تا استرآباد به روسیه تعلق داشته باشد . لیکن با مرگ پتر یکم در روسیه و قدرت گرفتن نادرشاه و عقب راندن عثمانی ها از خاک ایران توسط آن شاه دلاور ، روسیه نیز از ادعای خود دست برداشته و اقدام به عقب نشینی به خاک خود کرد .

با این وجود ، روسیه در بیرون بردن باقیمانده واحدهای نظامی خود از بادکوبه (باکو) تعلل می ورزید که نادر دو سال بعد عازم داغستان شد و روسها با شنیدن این خبر به واحدهای باقیمانده در دژ بادکوبه دستور تخلیه و بازگشت فوری دادند و شتاب در این کار به قدری زیاد بود که سربازان روس تعدادی از توپهای خود را برجای گذارده بودند.

اسناد آرشیو «سن پترز بورگ» نشان می دهد که به تزار وقت روسیه (جانشین پتر یکم) گزارش کرده بودند که اگر نادر از منطقه دربند قفقاز عبور کند به تصرف روسیه قانع نخواهد شد و تا اروپای مرکزی پیش خواهد راند.

ابهت نادرشاه وماجرای خواستگاری او از ملکه روسیه در کتابی ارزنده به نام «نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب» اثر دکتر عبدالهادی حائری استاد فقید دانشگاه فردوسی مشهد آمده است که بسیار خواندنی و عبرت‌آموز است .

دورانی که نادر روابط سیاسی و تجاری خود را با روسیه گسترش داد، مصادف با پایان دوران اغتشاش در حکومت تزار‌ها بود. پس از مرگ پتر اول در هشتم فوریه ۱۷۲۵ (بهمن ۱۱۰۳ خورشیدی)، روسیه پنج سال را در کشمکش‌های مربوط به انتقال قدرت گذراند؛ کاترین اول، همسر پتر، دو سال و پس از او، پتر دوم که در سنین نوجوانی بود، سه سال حکومت کرد و درگذشت.

در سال ۱۷۳۰ (۱۱۰۸ خورشیدی)، قدرت به «آنا ایوانوا رومانُف»، ملکه مقتدری رسید که حکومت ۱۰ ساله او، ثبات سیاسی و نظامی لازم را در روسیه ایجاد کرد و این قدرت گرفتن، با اوج‌گیری اقتدار نادرشاه همزمان شد. روابط میان فرمانروای افشاری و ملکه تزاری به تدریج و با تعاملات نظامی اتفاق افتاده بیشتر شد.

با این حال، اطلاعات نادرشاه درباره ملکه روسیه زیاد نبود. تا آن‌که یک‌بار، هنگامی که جمعی از بازرگانان روس به دربار او آمده‌بودند، اطلاعاتی درباره آنا ایوانوا به دست آورد. طبق گزارش میرزامهدی‌خان استرآبادی، «در حین حضور نواب صاحبقران از جماعت تجار [روس]و احوال و پرسش پادشاهی آقا بانو (منظور آنا ایوانواست) نمودند که زن چگونه پادشاهی می‌کند و ارکان دولت او چگونه خدمت می‌نمایند؟ ایشان گفته بودند که پادشاهی ما به ارث می‌باشد؛ از زمان عیسی تا بحال آباء و اجداد ما ذکوراً و اناثاً خدمت آن درگاه می‌نمایند؛ خواه زن باشد و خواه مرد که از ما طایفه خللی راه نمی‌یابد.

پس از این گفتگو نادر موضوع خواستگاری از ملکه روسیه را مطرح می‌کند: «نواب صاحبقران فرمودند که چه شود که بین ما و آن عقد ازدواج رو نماید که دولت یکی شود. تجاران عرض [کردند]که مژده بهتر از این نمی‌باشد.» بی‌تردید طرح موضوع خواستگاری از ملکه روسیه، بدون پیش‌زمینه ذهنی نبوده‌است؛ نادر پیش از آن، در پی تجهیز قشون و ایجاد نیروی دریایی در دریای خزر بود و حتی یک انگلیسی به نام «جان التون» را مأمور ساخت ناو جنگی در این دریا کرد. (این اقدام نادر چنین می نمایاند که وی قصد الحاق روسیه به ایران را در سر می پرورانده است .)

تابلوی نقاشی آنا ایوانوا رومانف

تابلوی نقاشی آنا ایوانوا رومانف

بنابراین، طرح مسئله خواستگاری، آن هم زمانی که سطح روابط میان دو کشور در همه زمینه‌ها افزایش یافته‌بود، ارتباط مستقیمی با طرح‌های توسعه‌طلبانه نادرشاه در شمال دریای خزر داشته‌است. پاسخ بازرگانان روس، البته از سر چاپلوسی یا وحشت بود، اما ملکه روسیه برای پاسخ دادن به پیشنهاد نادرشاه، روش زیرکانه‌تری را به کار برد.

او در پاسخ نوشت: «ما مملکت و خود را به هیچ وجه از تو دریغ نداریم، اما لازم مواصلت چنان است به مذهب حضرت عیسی (ع) که داماد وارد حجله ناز می‌گردد. هرگاه شما اراده اتحاد و یگانگی دارید، باید چند یومی به عنوان ملاقات وارد این دیار گردید و با هم نمک خورده، بعد الیوم نظر به خواهش شما معمول خواهم داشت.»

و با این پاسخ، به طور تلویحی به درخواست نادر، جواب منفی داد. ظاهراً این خواستگاری فراتر از مبادله پیام‌هایی که ذکر کرده‌ایم نرفته است. ایوانوا مدتی بعد، در سال ۱۷۴۰ (۱۱۱۹ خورشیدی)، بدرود حیات گفت و نادرشاه تا سال ۱۱۲۶ خورشیدی، هفت سال پس از مرگ ملکه روسیه، همچنان بر سریر قدرت باقی ماند .

نادرشاه و شایعات درباره تبار او

فتوحات حیرت انگیز نادرشاه تأثیر غریبی بر اروپا گذاشت . تا جایی که برخی اروپاییان خودپسند به این نتیجه رسیده بودند که مردی چنین با عظمت نمی تواند از مشرق زمین برخاسته باشد و حتماً تباری اروپایی داشته است . بنابراین جمعی شایع کرده بودند که نادرشاه اهل “برابانت” بوده و در کودکی به ایران رفته است .

از آنجا که نادر به طهماسب قلی خان شهرت یافته بود ، بازرگانان اروپایی نام او را تحریف کرده و “توماس اکلی” گذاردند و اظهار می داشتند که او ایرلندی تبار است . در آغاز کتاب “طهماسب قلی خان پادشاه ایران ” که در پاریس به چاپ رسید ، نویسنده این کتاب یعنی آندره دو کلوستر می نویسد : از زمانی که نام طهماسب قلی خان (نادرشاه) در جهان بر زبان خاص و عام جاری شد ، عقاید و افسانه های ملی گوناگونی درباره اصل و تبار وی پدید آمد . عده ای او را سوئیسی ، برخی هلندی ، برخی انگلیسی و بعضی فرانسوی و حتی پاره ای او را کشیش از دین برگشته دانسته اند .

نادرشاه افشار

نادرشاه افشار

برخی ازافسانه های نادری

۱– نادر شاه افشار دربیابانی که دور از سربازانش بود ، عطش فوق العاده ای به او دست داد . و به چشمۀ آبی رسید که زنی روستایی در کنار آن نشسته بود . نادر ظرف آب آن پیرزن را برداشته و خواست از چشمه آب بنوشد . زن با تغیرگفت مگر تو سرباز نادر نیستی و ازخشم او نمی ترسی که بی اجازه از ظرف مردم استفاده می کنی .نادر از شنیدن این سخن شرمنده شد و ظرف را به او داد و پس از عذرخواهی با دو دست مشغول نوشیدن آب شد . لیکن پیرزن اقدام به گل آلود کردن آب نمود . نادر خشمگین شده و به وی اعتراض کرد . زن پاسخ داد ابتدا ترا نشناختم چون به چهره ات دقیق شدم ، دریافتم که نادر شاهی و چون با تن خسته و عرقدار خواستی آب بنوشی ، ترسیدم که بیمار شوی و آب را گل آلود ساختم . اینک اگر مستحق هستم ، مجازاتم کن . نادر وی را نوازش نموده و به سمت اردو حرکت کرد . و در راه باخود گفت دریغا که چنین ملتی حق شناس از دشمن شکست بیابد . و با عمل این زن ارادۀ او افزون گشته و در جنگها فاتح و پیروز گردید . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۲– نادر شاه افشار با مرد مؤمنی دربارۀ بهشت صحبت می کرد و آن مرد از زیباییها و عجایب بهشت سخن می گفت . نادر از وی پرسید آیا در بهشت جنگ و پیروزی و غلبه وجود دارد؟ آن مرد پاسخ داد خیر در بهشت صلح و آشتی است و اختلاف و زد و خورد نیست . نادر گفت که پس بهشت به مفت نمی ارزد . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۳– نادر شاه افشار پس از شکست در بغداد ، هنگامیکه بطرف همدان می آمد ، در بین راه خسته و گرسنه داخل چادر پیرزنی می شود و از او تقاضای غذایی می کند . آن زن از دیگ آشی که در حال جوشیدن بود ، کاسه ای پر کرده و به نادر می دهد نادر بدون تأمل می خورد و لب و دهانش می سوزد . آن زن سالخورده به وی می گوید ، تو هم مانند نادر عجول هستی زیرا اگر او در جنگ بغداد با عجله پیش نمی رفت ، شکست نمی خورد . تو هم اگر کمی تأمل می کردی تا آش سرد شود ، و ابتدا از اطراف کاسه میخوردی ، تا کم کم خنک شود ، و آنگاه به وسط کاسه می رسیدی ، همه را میخوردی ، بدان که لب و دهانت نمی سوخت . از این نصیحت نادر پند گرفت و در جنگها نصیحت پیرزن را بکار می بست و فاتح می شد . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۴-  نادر شاه افشار هنگامیکه به قصد حمله به هرات از مشهد خارج شده و در فریمان اردو زده بود ، فردی شکایت نزد حاکم مشهد می برد مبنی بر اینکه فراشان حکومتی از من سه قران بزور گرفته اند و اکنون می گویم اگر به شکایتم نرسید ، به نادر خبر خواهم داد . حاکم از این تهدید خشمگین شده و از روی استهزاء به شاکی می گوید . اگر بروی و نادر را از هرات به پشت خود سوار کرده و به این جا بیاوری ، پول ترا خواهم داد . آن شخص سریعاً خود را به فریمان به نزد نادر میرساند و شرح ماجرا را به اطلاع می رساند . نادر بر اسب خویش سوار شده و شاکی را نیز بر اسب می نشاند و بیدرنگ به مشهد می رسد و نزدیک دارالحکومه بر پشت شاکی سوار شده و به نزد حاکم می روند. حاکم پس از مشاهدۀ نادر و شخص شاکی در دم قالب تهی کرده و فوت می کند . نادر پس از رسیدگی به شکایت آن مرد به اردو مراجعت می کند . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۵- در ایام جوانی نادر و هنگامی که  هنوز به پادشاهی نرسیده بود ، در یکی از حملات ترکمانان به شمال خراسان آنها بز پیر زنی را گرفته و به غارت بردند . پیرزن نزد نادر شکایت برد و نادر که در سن جوانی بسر می برد ، در عوض چند بز به او داد . لیکن پیر زن از گرفتن بز امتناع کرده و اظهار کرد که بز من ماده بوده و فقط همانرا می خواهم . چطور به غیرت خود اجازه می دهی که بز نر ترکمن به بز مادۀ رعیت تو تجاوز کند . نادر از این حرف به جوش و خروش آمده و عزم پیکار با تراکمه را نموده و به تعقیب آنان می پردازد و پس رسیدن به آنها و نبردی سخت بز مادۀ پیرزن را باز پس گرفته و به وی بر می گرداند . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۶- یکی از سفرای عثمانی در یکی از ملاقاتهایی که با نادر شاه افشار داشت ،کیسۀ ارزنی با خود آورده و بر روی زمین ریخت و اظهار کرد که تعداد قشون عثمانی همانند دانه های ارزن بسیارند و از شمارش قاصر و شما را قدرت برابری با آنان نیست . نادر فرمان داد دو خروس آوردند و در اندک مدتی تمامی ارزان ها را خوردند . بدین نحو جواب سفیر عثمانی را می دهد . یکی مرد جنگی به از صدهزار . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۷- در یکی از لشکرکشی ها سربازها از راهپیمایی زیاد و پیاده روی سخت کوفته و خسته شده و از نادر استدعای استراحت نمودند . چون به دشمن نزدیک شده بودند ، و خستگی مانع از حملۀ آنها بود ، نادر شاه افشار فرمان داد هر یک از سربازان مقدار پنج من سنگ را با خود برداشته و همراه بیاورند . حکم وی با زحمت اجرا گردید و پس از یک شبانه روز چون به دشمن رسیدند ، او دستور داد سنگها را بر زمین ریخته و حمله کنند چون سربازان از حمل سنگها رهایی یافتند ، احساس سبکی و قدرت کردند و با چابکی بسیار بر دشمن هجوم برده و پیروز شدند . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۸- در یکی از جنگها که رضا قلی میرزا همراه نادر شاه افشار بود ، روزی برای صرف غذا بر سفرۀ پدر حاضر نشد . نادر علت را پرسید ، رضاقلی میرزا پاسخ داد ، چون قدری کسالت داشتم ، به خوردن قدری فیرنی بسنده کردم . نادر می گوید با خوردن فیرنی که نمی شود در جنگ پیروز شد کله پاچه بخور تا نیرو و توان داشته باشی . گویند که اغلب غذای نادر کله پاچه بوده است . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۹- هنگامیکه نادر شاه افشار در بیابانی اردو زده بود ، یکی از رعایای قلعۀ مجاور شکایت کرد که فلان سرباز مقداری از ماستهای مرا خورده است . نادر سرباز را احضار و از وی بازخواست می کند . لیکن سرباز انکار می کند . سپس نادر رو به شاکی کرده و می گوید شکم این سرباز را پاره می کنم اگر در آن ماست بود ترا آزاد می کنم و او بسزای عمل خود رسیده است اما اگر ماست نبود ،  ترا نیز بقتل خواهیم رساند . آن شخص پذیرفت ،  اما سرباز امتناع ورزید . نادر گفت اینک  مرتکب دو جرم شدی ، یکی اینکه به رعیت ظلم کردی ، دیگر آنکه به نادر دروغ گفتی . آنگاه فرمان داد وی را به مجازات رسانیدند . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۱۰– نادر شاه افشار در جنگ و محاصرۀ قندهار خسته شده بود زیرا که مدتها بطول انجامید . روزی در کنار دیواری نشسته بود و در دریای افکار خود غوطه ور بود . ناگاه چشمش به مورچه ای افتاد که در حال بالا رفتن از دیوار بوده و دانه ای را با خود به همراه دارد چون به بالای دیوار می رسد بر زمین افتاده و مجدد اقدام به صعود به بالای دیوار می کند که باز در بالای دیوار دانه از دهانش بر زمین سقوط می کند . مورچه هفت مرتبه اقدام به بالا رفتن از دیوار می کند که بار هفتم توفیق می یابد که به بالای دیوار رسیده و دانه را به داخل لانۀ خود ببرد . از این عمل آن مورچه نادر پند گرفت که ایستادگی و مقاومت باعث پیروزی و موفقیت است لذا آنقدر در محاصرۀ قندهار صبر بخرج داد که مدافعان مجبور به تسلیم شدند و نادر آنجا را فتح کرد . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۱۱ – روزی نادر شاه افشار با اوقات تلخ به اتفاق میرزا مهدیخان از پله های عمارتی بالا می رفت که به وی امر کرد تا به آخرین پله نرسیده ایم باید مرا بخندانی و اگر نتوانستی فرمان قتل تو را خواهم داد . میرزا مهدیخان با گفتن موارد و جملات خنده آور هرچه کوشید نتوانست که او را بخنداند ، تا اینکه یکی دوپله به آخر مانده با خود شروع به زمزمه کرد ؛ خدایا هرچه کردم اثری نبخشید و حالا اگر این ……. (هرچه ناسزا و فحش بود نثار نادر کرد) تا بالای پله نخندد ، مرا خواهد کشت . از شنیدن آن حرفهای ناسزا و فحشهای آبدار نادر را خندۀ قهقهه سر گرفت .

نادرشاه افشار

نادر شاه افشار

۱۲ – در جنگ کرنال هندوستان که قوای نادر شاه افشار در مقابل سپاهیان هند اردو زده بود ، از طرف نادر حکم می شود که شبها در اردو و چادرها خاموشی بوده و بهیج وجه روشنایی و چراغ نداشته باشند . در یکی از شبها که نادر به اتفاق طهماسبخان جلایر در اردو مشغول گردش و سرکشی بودند ، از دور روشنایی ضعیفی از داخل یکی از چادرها مشاهده می کنند . پس از رفتن به آن چادر می بینند که سربازی در انتهای چادر نشسته و شمع کوچکی را روشن کرده و مشغول نوشتن کاغذ است . نادر نزدیک او شده و از سرباز می پرسد چه می نویسی ؟ جواب می دهد نامه ای برای نامزدم می نویسم . امر می کند بخوان که چه نوشته ای . سرباز نامه را قرائت می کند :  جنگ با دشمن فردا آغاز می شود و اگر در جنگ کشته شدم ، این آخرین کاغذی است که برای تو نوشته ام و ترا بخدای یگانه می سپارم . نادر به سرباز می گوید بقیه را هم من می گویم و بنویس : هم اکنون شب است و شمعی روشن نموده ام و مشغول نوشتن هستم . لیکن چون به فرمان نادر که همانا خاموشی است ، عمل نکرده ام مستحق مجازات هستم بنابراین شکم خود را با خنجر پاره کرده ام و در همین مکان به زیر خاک می روم  و خداحافظ ابدی . و آنگاه آن سرباز با خنجر شکم خود را درید و شبانه وی را بخاک سپردند . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۱۳– نادر شاه افشار در یکی از شهرهای مازندران شب در قصری خوابیده بود که سر و صدای قورباغه های استخر مجاور مانع خواب وی می شوند . او به میرزامهدیخان فرمان میدهد که قورباغه ها را بی صدا کند . چون حکم نادری حتمی الاجرا است ، میرزا مهدیخان تمهیدی می اندیشد و دستور می دهد چند گوسفند را ذبح کرده و روده ها را باد نموده و به درون استخر بیاندازند . قورباغه ها از ترس اینکه مار است همه بی صدا و خاموش و هریک به گوشه ای خزیده و ساکت می شوند . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۱۴ – محمد حسین قدوسی می گوید در سفری که به دهلی داشتم متوجه ضرب المثل حکم نادری گردیدم  . علت را جویا شده و حکایتی برایم نقل کردند : پس از آنکه  نادرشاه افشار حکم کرد مجازات عمومی و انهدام در شهر دهلی متوقف شود ، نسقچیان با سرعت هرچه تمامتر فرمان نادر را به سپاهیان  اعلام داشتند . این حکم چنان به سرعت اجرا شد که می گویند ، سربازی یک لنگۀ گوشوارۀ زنی را ربوده بود و به محض اینکه فرمان توقف در چپاول را از سوی نادر شنید ، از درآوردن لنگۀ دیگر گوشوارۀ آن زن دست کشید . بانوی مذکور به نزد نادر آمد و لنگۀ دیگر گوشواره را تحویل داد . نادر شاه سرباز را احضار نمود و پرسید که چرا یک لنگۀ گوشواره را برده و از دیگری صرفنظر کرده است . پاسخ داد چون خواستم یک لنگۀ دیگر را بردارم حکم ترا شنیدم و دست از غارت برداشتم (واین است حکم نادری) «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۱۵ – هنگامیکه نادر در محلی موسوم به کپۀ نادری واقع در میان نای بند و راور در منطقۀ کویر لوت ، در مسیر راه کرمان و مشهد دچار باران شدیدی گردید که مانع از حرکت سپاهیان می گردید و چند شبانه روز آنها را متوقف کرد . نادرشاه افشار با خشم بسیار فرمان داد تا توپها را بسوی آسمان برگردانده و شلیک نمایند. با این عمل ابرها پراکنده و باران قطع گردید . و این فرمان به نظر لشکریان وی بسیار عجیب و خارق العاده آمد . آنگاه نادر بر خود بالید و رو به آسمان کرده و گفت (خدایا اگرتو قادری ، منهم نادرم)  «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۱۶ –  در جنگ اول در بغداد ایران متحمل شکست شده  و سربازان متفرق و به سوی ایران و شهر و منزلشان برمی گشتند ، که نادر شاه افشار در مسیر ، دو جنگجو را مشاهده کرد که از زره پوش و نوع سلاح جنگی آنها دانست از سپاهیان خودش می باشند . وی اندیشید که با این دو فالی خواهم گرفت . اگر جواب مثبت آمد و آن دو نفر فرامین مرا اجرا کردند من همان نادرم و کارم تمام نشده است . و اگر جواب منفی شد ،  به ولایتم  ابیورد برخواهم گشت و به زراعت و گله داری می پردازم . پس فریاد بر می آورد که بایستید . آن دو صدای نادر را شناخته و میخکوب می شوند . مجدد نادر امر می کند که نفر سمت راست با دشنۀ خود گردن نفر سمت چپ خود را بزند  . نفر سمت راست چنین می کند . نادر به آنها نزدیک شده و می پرسد ، آیا نارحت نیستی که همرزم خود را بقتل رساندی ؟ جواب می دهد خیر قربان ، چون فرمان شما را اجرا کردم ، لیکن از این ناراحتم که وقتی به دیارم برگشتم ، مادرم می گوید چرا با برادرت رفتی با او برنگشتی ، به او چه پاسخی دهم . نادر باین تفأل خوشحال شده و به آینده امیدوار گشته و با خویشتن می گوید پس معلوم می شود من هنوز هم نادرم . بنابراین پس از بازگشت به تجدید قوا و تدارک سپاه پرداخته و به جنگ عثمانی رفته و آنها را شکست می دهد . «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۱۷– نادرشاه افشار پس ازشکست از عثمانی پس از مراجعت به تجدید قوا پرداخته و عازم نبرد مجدد با دشمن می شود و پس از رسیدن به حوالی بغداد اردو زده و فرمان می دهد که بخش اعظم سپاه شبانه به چند کیلومتری دور از اردو رفته و بامدادان مراجعت نمایند و این عمل را هر شام ادامه دهند . همچنین امر کرد تمامی گوسفندان تدارکاتی را از بره هایشان جداساخته و تا مدتی از خوردن شیر مادر محروم نمایند . و پس از مدتی بره ها را بحال خود بگذارند . که آنهنگام گوسفندان و بره ها هر یک دنبال گمشده خود در جستجو بودند و این موضوع سبب ایجاد گرد و خاک بسیار و سر و صدای رمه می گردد .

مدافعان شهر که با دیدن این صحنه در تفکر بودند که ایرانیان دارای چه سپاه عظیمی می باشند که چنین تدارکات و رمه ای برای خورد و خوراک آنها در نظر گرفتند و همچنین با توجه به رسیدن هر بامدادان قوای تازه نفس برای نادرشاه افشار و ملحق شدن به اردوی وی دچار هراس و وحشت گشته ، پیکی فرستاده و تسلیم پادشاه ایران شدند. «انجمن آثار ملی ، نادرنامه»

۱۸ – هنگام یورش نادر به هندوستان در نواحی بونا ، اتفاقی افتاد که قابل ذکر است و هنور هم داستانهایی از عبور نادر بر سر زبانها است و مردم آنجا قصه هایی راجع به آن ایام می گویند . از آنجمله اینکه هنگام حرکت نادر مردی از اهالی آن نواحی چنان پریشان و مستأصل گردید که دست از همه چیز برداشته و لابلای درختی رفت و خود را میان شاخه های درخت پنهان کرد که از آسیب ارتش نادری محفوظ بماند . اتفاقاً چادرهای حرمسرا  را زیر همان درخت زدند . مرد بدبخت فراری دانست که اگر دقیقه ای بالای درخت بماند مرگش حتمی است و ناچار خودش را به زیر انداخت . مأمورین او را کشان کشان نزد نادر آوردند . نادر بجای اینکه او را تنبیه کند به وی گفت  اکنون روز جنگ است و با حرم کاری نداریم و تو را هم مرخص می کنم و به هر جایی می خواهی برو . مرد درمانده نومید که این نوید را شنید ، از ملازمان  حرم مبلغی نیز انعام گرفته و پا به گریز نهاد . «نقوی پاکباز ، دُرّۀ نادری ص ۱۱۲»

۱۹-در یکی از جنگها نادر شاه ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﺒﺮﺩ، ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﻯ ﺳﭙﯿﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻣﻰ ﺟﻨﮕﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻧﺒﺮﺩ، ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﺁﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ.ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﻯ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﭘﺮﺳﺶ ﻧﺎﺩﺭ پاسخ داد و نادر متوجه شد ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮ ﺟﻨﮕﺠﻮ ﺍﻫﻞ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ.

سپس نادر ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺷﺮﻑ ﻭ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺍﻓﻐﺎﻥ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، مگر ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩﻯ؟؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺗﻮنبودی.

 

 

منابع :

ابراهیم گاتوغیگس منتخبی از یادداشتها ، ترجمۀ عبدالحسین سپنتا

ابوالحسن مستوفی ، گلشن مراد ، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد ، تهران ۱۳۶۸ شمسی

استرآبادی ، محمدمهدی ، تاریخ جهانگشای نادری تهران ۱۳۶۸شمسی

همو ، دره نادره به کوشش جعفر شهیدی تهران ۱۳۶۶ شمسی

اوتر ، ژان ، سفرنامه ، ترجمۀ علی اقبالی ، تهران ،۱۳۶۳ شمسی

باکیخانف ، عباسقلی ، گلستان ارم ، به کوشش عبدالکریم علی زاده ، باکو ۱۹۷۰ میلادی

حزین ، محمدعلی ، تاریخ اصفهان ۱۳۳۲ شمسی

دوکلوستر ، آندره ، تاریخ نادرشاه ، ترجمۀ محمد باقر امیرخانی ، تبریز ،۱۳۴۶ شمسی

رسم الحکما ، آصف ، محمدهاشم ، رستم التواریخ ، به  کوشش محمد مشیری تهران ۱۳۵۲شمسی

ریاض الاسلام ، تاریخ روابط ایران وهند (دورۀ صفویه وافشاریه) ترجمۀ محمدباقرآرام ، تهران ،۱۳۷۴شمسی

طنبوری ، اروتین « در رکاب نادرشاه ، تاریخ تهماسپ قلی خان ۱۱۵۰ ،۱۱۵۱ه.ق

محمد کاظم ، عالم آرای نادری ، به کوشش محمد امین ریاحی ، تهران ، ۱۳۶۴ شمسی

مرعشی ، محمدخلیل ، مجمع التواریخ ، به کوشش عباس اقبال ، تهران ، ۱۳۶۲ ه.ق

مستوفی ، محمدحسن ، زبدهالتواریخ ، به کوشش بهروز گودرزی ، تهران ، ۱۳۵۷ شمسی

مینورسکی ، ولادیمیر ، تاریخچۀ نادرشاه ، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی ، تهران ۱۳۱۳شمسی

وارد ، محمد شفیع ، تاریخ نادر شاهی ، به کوشش رضا شعبانی ، تهران ۱۳۶۶ شمسی

هامر، پورگشتال ، یوزف ، تاریخ امپراطوری عثمانی ، ترجمۀ میرزا ذکی علی آبادی ف به کوشش جمشید کیان فرتهران ، ۱۳۶۸،۱۳۶۹ شمسی

هنوی ، جونس ، زندگی نادرشاه ، ترجمۀ اسماعیل دولتشاهی ، تهران ، ۱۳۶۵ شمسی

همو ، هجوم افغان وزوال دولت صفویه ، ترجمۀ اسماعیل دولتشاهی ، تهران ، ۱۳۶۷»

نادرنامه ، انجمن آثار ملی ، محمدحسین قدوسی ، ۱۳۳۹ شمسی

تاریخ جامع ایران ، جلد یازدهم ، ایران درعصر افشاریه ، مهدی کیوانی ۱۳۹۳ شمسی

نادر پسر شمشیر ، نورالله لارودی ، تهران نشر کتاب پارسه

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *