کشف سکه مربوط به دوران فاطمی با نوشته محمد رسول الله عکس از بی بی سی

آغاز اسماعیلیه در مصر و ایران

اصل و منشاء اسماعیلیه

ابتدا لازم است به پژوهشی مقدماتی در باب فرق شیعه و گرایشهای شیعی که کیش اسماعیلی از آنها نشأت گرفته بپردازیم .

تشیع با رحلت حضرت محمد (ص) به صورت یک نهضت که خواستار جانشینی حضرت علی (ع) به جای پیامبر اسلام بود ، آغاز گشت . در نخستین دورۀ پیدایشش جنبشی عربی بود که خواستها و آرمانهای هواخواهان حضرت علی (ع) را بیان می کرد ، و با اندیشه ها و مشکلات دنیای خاور نزدیک کاری نداشت . در نیم قرن نخستین دورۀ اسلامی تشیع صبغه و خصلت غیر دینی خود را حفظ کرد . پیروان و هواخواهان حضرت علی (ع) و علویان که «اهل النص والتعیین» نامیده می شدند از هیچ روی با بقیۀ امت اسلامی در اعتقادات دینی اختلاف نداشتند، و گروه و حزب آنها را [تشیع حسن] یعنی جانبداری مشروع می نامیدند . این گروه مطلقاً عرب بودند ، و هیچ کوششی نیز برای جلب هواداری و پشتیبانی اقوام و نژادهای تابع دولت اسلامی نمی کردند .

نقشه عربستان در صدر اسلام

نقشه عربستان در صدر اسلام

پس از گذشت چند دهه نهضت تشیع کوشید تا در مناطق دیگر بجز عربستان بعنوان یک فرقۀ مذهبی به پیروزی رسیده و خود را بشناساند . نهضت تشیع همین که بصورت قاطع بسوی نومسلمانان غیرعرب روی کرد ، گروه زیادی از آنان در بسیاری از بخشهای امپراطوری اسلام بدان گرویدند . اما ورود بسیاری از شمار کثیری از این نومسلمانان ایرانی ، آرامی ، سوری و غیره به داخل نهضت ، الزاماً موجب تغییرات بنیادی در تشیع بعنوان یک مذهب و یک مقصد گردید .

یکی از نشانه های ویژۀ تغییر تشیع عربی به تشیع موالی (غیرعرب) پیدایش اندیشۀ مهدی و مهدویت است . امام شیعه از یک نامزد سیاسی کسب قدرت به صورت شخصیتی اسرار آمیز با اهمیت دینی بسیار ، نخست بصورت یک مسیح ، و سپس بصورت مظهری ار الوهیت بیرون آمد .  پیدایش این اندیشه های معادی به منابع مختلف نسبت داده شده است . دار مستتر این عقیده را اصلاً ایرانی می داند . وی می گوید که این اندیشه را توده های ایرانی “نیمچه” مسلمان وارد اسلام کردند . اینان با خود اندیشۀ هند و اروپائی یک خاندان برگزیده از جانب خدا را که منتقل کنندۀ فره یزدانی از نسلی به نسلی دیگر بود ، و سرانجام از میان آنها سئوشیانتی یا مسیحی بر می خاست ، به اسلام آوردند و این مفهوم را به خاندان پیامبر و شخصیت علی (ع) منتقل ساختند . اسنوک معتقد به اصلی مسیحی بر پایۀ اندیشۀ بازگشت عیسی (ع) و پایان جهان در مسیحیت است .گیدی از دار مستتر تبعیت می کند و حتی از او گام فراتر می نهد ، و پیدایش اندیشه های افراطی را نتیجۀ تبلیغات عمدۀ ایرانیان ثنوی مذهب می داند . وبالاخره ماسینیون مهدویت را یک اندیشۀ اصیل اسلامی می شمارد که از قرآن ، احادیث اسلامی ، و قصص عرب سرچشمه گرفته و شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی آن را به صورتی که می بینیم تحول بخشیده است .

برای آنکه تشیع انقلابی ومعتقد به مهدویت ظاهر شود لازم بود که شهادت علی (ع) ، شهادت جانگداز حسین (ع) و یارانش در کربلا ، و نیز دگرگونیها و تغییرات اجتماعی بسیاری انجام پذیرد . « تاریخ اسماعیلیان ، تألیف برنارد لوئیس ، ص۳۳و ۳۴»

تواند بود که واژۀ “مهدی” به معنائی کاملاً افتخاری و سیاسی در وصف علی بن ابیطالب (ع) ، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به کار رفته باشد ، اما نخستین کاربرد غیر قابل خدشۀ آن در یک بافت مسیحائی در قیام مختار ثقفی در سال ۶۶ه.ق یا ۶۸۵ میلادی می باشد . مختار تبلیغ می کرد که محمدبن الحنیفه ، یکی از پسران علی بن ابیطالب (ع) از یک زن حنفی ، مهدی و قائم منتظر است . قیام در کوفه ، شهری که از هرجهت برای شروع و کانون چنین جنبشی مناسب بود ، آغاز شد . کوفه شهرکی جدید و روبه توسعه بود با جمعیتی از نژادها و اقوام و مذاهب مختلف ، همه سرکش و ناراضی ، بیزار از حکومت و دینی که تبلیغ می کرد ، و طبقۀ ستمگری که آن را حفظ می کرد ؛ آری چنین بود کوفه ، در هنگامی که مختار قیام خویش را آغاز نهاد . زمینۀ مساعد و باروری برای جنبشهای التقاطی ، مسیحائی و قیامهای اجتماعی بود ، و مختار با جلب پشتیبانی موالی قیامی را آغاز کرد که اهمیتی فوق العاده داشت . چون از فرزندان علی (ع) از نسل فاطمه (ع) کسی که دارای سن مقتضی باشد در دسترس نبود ، مختار محمدبن الحنیفه را به عنوان امام و مهدی برگزید ، و وی را برترین نمایندۀ حکمت بالغه الهی بر روی زمین ، و جانشین مؤید من عندالله علی (ع) و پیامبر(ص) خواند . با وجود سرکوب شدن مختار و وفات محمدبن الحنیفه ، جنبش با سرعت گسترش یافت و بسیاری از پیروان آن تبلیغ می کردند که محمدبن حنفیه براستی نمرده است ، بلکه از انصار پنهان شده است ، و سرانجام باز خواهد آمد و دنیا را از عدالت و مساوات پُر خواهد کرد . همچنانکه اکنون از ظلم و محرومیت پُر است .

به این ترتیب برای اولین بار اعتقادات مهدوی مانند “غیبت” و “رجعت” که از ویژگیهای تقریباً تمام فرق شیعه است پدید آمد . « تاریخ اسماعیلیان ، تألیف برنارد لوئیس ، ص۳۴»

پس از برآمدن عباسیان بر اریکۀ قدرت گروه حنفیه دلیل وجودی خود را ار دست داد ؛ و اینک نوبت اسماعیل ، امام هفتم گروه فاطمیه و یارانش بود که احزاب و دسته های گوناگون و سلحشور را در نهضتی بزرگ متحد و منسجم سازند و همه را به بیعت با یک امام و یک عقیده فرا خوانند .

در اینجا باید یادآور شویم که پژوهش حاضر تنها فِرَقِ انقلابی شیعه ، یعنی “غلات” زیدیه که سنتهای قدیمی تر و سیاسی شیعه را ، البته به گونه ای کاملاً اصلاح شده ادامه می دادند ، شامل نمی شود . همچنین فرقۀ امامیه یا شیعیان میانه رو دوازده امامی یا اثنی عَشَری از این بررسی بیرون هستند . « نقل از تاریخ اسماعیلیان ، تألیف برنارد لوئیس ، ص۳۵»

پیدایش اسماعیلیه

اسماعیلیه یکی از فرقه های تشیع بودند که از اواسط قرن دوم ه . ق آشکار شدند و سپس به شاخه ها و گروههای مختلف تقسیم گردیدند . آنها همانند شیعیان امامی ، امامت را به نص می دانستند ؛ اما دربارۀ تسلسل امامان پس از امام صادق(ع) با یکدیگر دچار اختلاف گشتند . این فرقه نام خود را از اسماعیل فرزند امام جعفر صادق گرفته است . درحال حاضر اسماعیلیان ، که عمدتاً به شاخۀ نزاری این فرقه تعلق دارند ، دربیش از ۲۵ کشور در قاره های آسیا ، آفریقا اروپا و آمریکا پراکنده اند .

با در گذشت امام جعفر صادق (ع) در سال ۱۴۸ ه.ق پیروانش به گروههای متعددی تقسیم شدند و از جمله گروههای معروفی که پس از وفات ایشان و اندکی پیش از آن پدید آمدند ، طرفداران اسماعیل فرزند ارشد امام جعفر صادق بودند که به اسماعیلیله معروف شدند .

معاصران اسماعیلیان نخستین ، غالباً آنان را باطنیان یا ملاحده و از اواسط یا “دعوت” قرن سوم ه.ق قرامطه نیز می گفتند ، بعد ها به دلیل نزدیکی افکار ابوخطاب، اسماعیلیه “دعوت هادیه”را خطابیه ، مبارکیه ، و اسمهای دیگر خوانده اند . دربارۀ اسماعیل و همچنین پسرش محمدبن اسماعیل ، هفتمین امام امام اسماعیلیه آگاهی چندانی در دست نیست . بنابر روایات ، محمد هنگام فوت پدر ۲۶ سال داشته و تولد وی به احتمال زیاد باید در حدود سال ۱۲۰ ه.ق واقع شده باشد . وی اندکی پس از سال ۱۴۸ ه.ق که اکثر شیعیان امامی حضرت موسی کاظم (ع) را به امامت شناختند ، از مدینه مهاجرت کرد و زندگانی پنهانی خود را پیش گرفت . این مهاجرت مبدأ “مکتوم” را آغاز نمود و به همین سبب در تاریخ اسماعیلیان اولین کسی است که تا هنگام تأسیس دورۀ مخفی بودن خلافت فاطمیان و ظهور امام اسماعیلی بطول انجامید در “نوشته میمون” محمد پس از مهاجرت پنهانی ، با نامهای مستعار در سرزمینهای مختلف می زیست و ارتباط خود را با پیروانش ، بویژه در کوفه همچنان حفظ می کرد . محمد سرانجام حدود سال ۱۷۹ ه.ق از دنیا رفت .

پس از مرگ وی ، یکی از پسرانش به نام عبدالله ، رهبری پیروان پدرش را برعهده گرفت . پس از مرگ محمد ، اسماعیلیه به گروههای متعددی تقسیم شدند . از آن تاریخ تا قیام اسماعیلیه در شمال آفریقا دیگر خبری ازآنها در دست نیست . «جامع التواریخ ، فضل الله همدانی ، ص ۳۸۲»

خلفای فاطمی

بغدادی در “الفرق بین الفرق” ، عبدالله میمون بن دیصان القداح را از موالی امام جعفر صادق (ع) و از مردم اهواز می شمارد و می گوید در میان اصحاب او دندان نامی بود (محمدبن حسین دندان که مردی پارسی ، ثروتمند و اهل کرخ یا کرج بود)  که در زندان عراق با وی آشنایی یافته بود . در آنجا عبدالله و دندان به یاری هم مذهب باطنی را طرح افکندند ، و چون از زندان رهائی یافتند به تبلیغ آن پرداختند . عبدالله به شمال آفریقا«مغرب» رفت و در آنجا اول ادعا نمود که از فرزندان عقیل بن ابیطالب است ، ولی بعداً مدعی شد که از اولاد محمدبن اسماعیل می باشد . سعید نخستین خلیفۀ فاطمی از اولاد اوست .

عبدالجبار عبدالله بن میمون بن دیصان بن غضبان را به همدستی دندان مؤس فرقۀ قرمطی و پایه گذار عقاید آنان می شمارد ، و می گوید این خبر در هنگام حکومت قرمطیان در دورۀ حکمرانی زکریه در بحرین منکشف گردید ، زیرا در این وقت آنان همۀ اسرار خود را فاش ساختند .

ابولمعالی روایت می کند که فرقۀ باطنیه را سه تن کافر و ملحد بنا نهادند که یکی از آن عبدالله میمون قداح بود . این سه تن با همدستی یکدیگر به عقاید و آرائی پرداختند و دعوت را به سازمان دادند . پسری از آن میمون را امام قرار دادند ، و نسبت وی را به دروغ به علویان رسانیدند .

خواجه نظام الملک در سیاستنامه می آورد که عبدالله بن میمون القداح از مردم اهواز بود . مبارک از موالی محمدبن اسماعیل را بفریت و با همدستی او فرقۀ باطنیه( اسماعیلیه ) را تأسیس نهاد و دعوت باطنی را سامان بخشید و عبدالله درقهستان عراق مردم را براین مذهب دعوت می کرد ، و به سحر و شعبده می پرداخت. پس از آن خلافت خویش را به مردی بنام خلف داد و خود از بیم همراه پسرش احمد به جانب بصره شد . در آنجا پنهانی همچنان به دعوت مردم اشتغال داشت تا درگذشت . آنگاه احمد بصره را ترک گفت و پس از رفتن به مغرب(شمال آفریقا) در سلمیه اقامت گزید . بسیاری دیگر از تذکره نویسان نیز چنین روایت گرده اند .  « تاریخ اسماعیلیان ، تألیف برنارد لوئیس ، ص۷۵»

تصویر نقاشی از عبدالله بن میمون

تصویر نقاشی از عبدالله بن میمون

لیکن تمامی کتب رجال و کتب فهرست شیعیان دوازده امامی به عبدالله میمون القداح ، بعنوان محدث ، اشارت دارند ، و در اینکه وی معاصر و از صحابۀ امام جعفر صادق (ع) بوده است ، همداستانند . در هر صورت ما در اینجا در مورد عقاید و افکار اسماعیلیه بحثی به میان نمی آوریم و چند قرن جلو رفته و تا عصر خفای فاطمی درمصر می رسیم .

طریقه های مختلف اسماعیلیه از همان هنگام پیدایش و ظهور فرقه به چند شعبه گوناگون تقسیم می شد که کیفیت آن به شرح زیر است :

ذبیح الله صفا درتاریخ ادبیات ایران چنین آورده است :

عبیدالله بعد از استقرار در قیروان مدعی خلافت اسلام شد و او و فرزندانش به توسعۀ متصرفات خود و نشر دعوت اسماعیلیه پرداختند تا در سال ۳۵۸ ه.ق مصر را در عهد المعزالدین الله بتصرف در آوردند و پایتخت خود را به قاهره انتقال دادند .

دعوت فاطمیون به سرعت در یمن و بحرین و شام و فلسطین و ایران و شمال آفریقا انتشار یافت . نشر این مذهب در ایران از ایام عبدالله بن میمون القدّاح شروع شد . وی یکی از دعات خود را بنام خلف به ری و طبرستان فرستاد و او فرقه ای از اسماعیلیه را بنام خلفیّه ایجاد کرد و بر اثر دعوت او و دعات وی گروهی از بزرگان به مذهب اسماعیلی در آمدند . و از آن جمله ابوحاتم الرازی (متوفی به سال ۳۲۲) بود که دعوت خلفیّه را در عراق پراکند وی از مهمترین دعات اسماعیلیه در ایرانست که مخصوصاً در دیلم و طبرستان و اصفهان و ری مشغول فعالیت بود و اصفاربن شیرویه و سردار او مرد آویچ بن زیار دیلمی و بسی دیگر از کبار رجال سیاسی و نظامی این حدود را به مذهب اسماعیلی درآورد و یوسف بن ابی الساج عامل ری را چنان فریفتۀ خلیفۀ فاطمی کرد که تصمیم داشت خلع طاعت عباسی و قبول طاعت فاطمی کند .

مردآویچ زیار (مؤسس سلسله آل زیار) هم برای عبیدالله مهدی هدایا و اموال بسیار فرستاد و رغبت خود را به دخول در اطاعت او اظهار کرد .

یکی دیگر از دعات بسیار مشهور اسمعیلیه در ایران محمدبن احمدالنسفی (متوفی به سال۳۳۱) است که مردی عالم و ادیب و مشهور به آزادی فکر بود و توانست در جلب نصربن احمد سامانی موفقیت بسیار یابد و چون نصر قبلاً حسین بن علی مرورودی را حبس کرده و در حبس او مرده بود ، محمدبن احمدالنسفی او را وادار به پرداخت دیه کرد بدین قرار که یکصد و نوزده دینار بپردازد و به ازاء| هر دینار هزار دینار بدهد و این مال را به صاحب مغرب و “قیّم الأمر”  ارسال دارد . این واقعه در حوالی سال ۳۳۰ ه.ق رخ داد و نصر اندکی بعد درگذشت . «الفهرست ص ۲۶۶»

و از اینجا درجۀ اخلاص نصربن احمد نسبت به خلیفۀ فاطمی معلوم می شود و نیز یک قسمت از حکایت خواجه نظام الملک در اینکه چون نصر به مذهب اسماعیلی درآمده بود ، فوادش بر او شوریدند و او ناگزیر شد حکومت را به پسر خود نوح واگذار کند ، تا حدی به حقیقت نزدیک می شود؛  اما باقی توضیحات و اشارات نظام الملک در تواریخ به نحوی که او آورده ثبت نشده است . گویا نصربن احمد بعد از قبول مذهب فاطمی به خلیفه آنها نامه نوشته بود که من با پنجاه هزار مملوک برای اطاعت امر آماده ام . «تاریخ الاسلام السیاسی جلد سوم ، ص ۱۵۷»

دیگر از مبلّغین بزرگ اسماعیلیه در ایران ابومعین ناصربن خسروالقبادیانی (متولد سال ۴۸۱) است که فعالیت او در آغاز عهد سلجوقی شکل گرفت .

فاطمیون در ممالکی هم که تسلّط سیاسی و نظامی می یافتند به نشر دعوت خود از طریق تبلیغ مبادرت می کردند و کسی را بزور به قبول عقاید خود الزام نمی نمودند .  البته امری که باید در یاد داشت آن است که آل بویه با وجود اعتقاد به تشیع و آزار اهل سنّت چون غالبۀ فاطمیون را بر بغداد سبب زوال قدرت خود می شمردند از نفوذ آنان در عراق جلوگیری می کردند و مخصوصاً قرامطه را بر ضد آنان تحریک می نمودند تا مانعی برای پیشرفت آنان به جانب عراق باشند لیکن خلفای فاطمی از جلب آل بویه مأیوس نمی شدند چنانکه مثلاً به خدمت عضدالدوله چندین رسول و مبلّغ فرستادند تا او را بخود متمایل سازند لیکن عضدالدوله در اواخر عهد خود تصمیم گرفته بود که مصر را فتح کند و خلافت فاطمی را از بین ببرد و تجهیزاتی نیز به این قصد تهیه کرد و مجلسی هم برای انکار نسب خلفای فاطمی از کبّار علویون ترتیب داد و با این عمل ترتیب مجالس و محاضری در قرن پنجم برای انکار انتساب «عُبیدیین» به علی و فاطمه از طرف خلفای عباسی معمول شد . معهذا گاه آل بویه برای ضعیف ساختن بنی عباس با خلفای فاطمی نزدیک می شده و آنانرا تقویت می کرده اند .

یکی دیگر از شعب مهم اسمعیلیه درزیه هستند که معتقد بودند به اینکه روح خدا در علی والعزیز و سپس در پسرش الحاکم حلول کرد و رؤسای آنان همه ایرانی بودند یعنی حمزه بن علی الزوزنی – حسن بن حیدرالفرغانی معروف به اخرم محمد ابن اسمعیل انوشتکین البخاری الدرزی «تاریخ الاسلام السیاسی جلد سوم ، ص ۳۶۴ به بعد»

شاعر و داعی  گرانقدر و یار حسن صباح ، ناصرخسرو

مردی که در کیش اسماعیلیان و توسعه و بسط آن و پیوند زدن فرقه های اهل باطن نقش مهم و مؤثری داشته ، ناصر خسرو قبادیانی است .

تصویری خیالی از ناصرخسرو

تصویری خیالی از ناصرخسرو

ناصر خسرو که ما تنها او را بنام شاعری گرانقدر می شناسیم و اشعار نغزش را اینجا و آنجا و در هر مقامی به مناسبتی می خوانیم ، تنها ، یک شاعر و قصیده سرا نبوده است .او علاوه بر سرودن اشعار ، مردی آزاده ، بزرگوار ، جهانگردی دقیق و نکته سنج بود که شرح جهانگردی های او در زیر عنوان چند رساله و کتاب به تفصیل آمده و بر مبنای دیدنی ها و شنیدنی های همین سیاحت نامه ها مقالات مستند و قابل توجه نوشته شده است .

ناصرخسرو با حسن صباح پیشوای اسماعیلیان رابطه بسیار نزدیکی داشت . او و حسن آنچنان به یکدیگر نزدیک بودند و هم را عزیز و گرامی می داشتند ، که حسن صباح به هنگام مرگ ، افسوس بسیار خورده که در واپسین لحظات زندگانیش ، ناصر خسرو را در کنار خود نمی بیند . با این وجود ، درهمان دقایق مطابی بسیار دقیق و مهم دربارۀ ناصر خسرو گفته و حق وی را چنانکه باید و شاید ادا کرده است .

باری ، سخن ما در اینجا به ابتدای زندگی ناصرخسرو و سپس داعی گری او و عقاید و نظریاتش و سپس ارتباط نزدیکش با حسن صباح مربوط می شود .

ناصر خسرو چندین سال پس از ورودش به دربار غزنوی در چهل سالگی هنگامی که در حال انقلاب و تلاطم روحی بسر می برده به کیش اسمتعیلی و اهل باطن گرایش یافت . شاید به قریب احتمال ، علت و سبب و انگیزه گرایش ناصرخسرو به اسماعیلیان ، کینه و بغض و آزردگی خاطری بود که او از امرای سلجوقی در دل داشت ، چرا که شاعر پس از چندی از دشتگاه غزنویان خارج شده و وارد دربار سلجوقی گردید و حکمرانان سلجوقی هرچند ناصر نزد آنان شغل متوسطی داشت ، وی تحقیر و اهانت و آزار ایشان قرار می گرفت .

او در یکی از قصاید خود که در دوران پیری و کهولت سروده ، از امرای سلجوقی نکوهش بسیار می کند و آنان را گرگ بیابان می نامد . ناصر از همان هنگام مسافرت و جهانگردی با اصول و عقاید قرمطیان آشنایی پیدا کرده است .

بی شک هنگامی که ناصر خسرو به سفر هفت سالۀ خود دست زده مذهب اسماعیلی داشته است . خط سیر ناصر البته غیر عادی جلوه می کند ؛ زیرا پس از آن رؤیای صادقانه و بیرون آمدن به قصد زیارت خانه خدا ، بی هیچ دلی معقول و منطقی ناگهان راهی کشور مصر گردیده است .

پیداست که وی در آغاز سفر خود در مرحله نخست و ابتدای ایمان به کیش جدید بوده و هنوز در بسیاری از مسائل شک داشته و داعیان محلی نمی توانسته اند آن مسائل فلسفی ، که پیوسته او را رنج و آزار می داده حل نمایند .

پنجره مسجد الازهر هنر فاطمیون مصر

پنجره مسجد الازهر هنر فاطمیون مصر

او در ورود به مصر با “مؤید فی الدین” که دانشمندی از شیراز بود و به دربار فاطمیون گریخته بود ملاقات کرده ، به بحث مذهبی و فلسفی می پردازد که همین بحث ها و مناظرات دینی ، اعتقادات وی را به کیش باطنی راسخ تر کرده و درطرز تفکّر و جهان بینی ناصر تأثیر زیادی به جا گذاشته است. گذشته از مؤید ، داعی اسماعیلیان ، به احتمال زیاد ، ناصر خسرو در مصر با شخص امام فاطمی  (خلیفه مستنصر) نیز ملاقات و مصاحبت داشته است . پس از بازگشت ناصر خسرو از مصر ، می توان با اطمینان کامل گفت که وی یک اسماعیلی مؤمن و تمام عیار بوده و رسالت سری مهم دربارۀ کیش نزاری (اسماعیلیه) به عهده داشته است .

ظاهراً مرکز و کانون اصلی دعوت ناصرخسرو ، شهر بلخ بود ، در نتیجه فعالیتهای سیاسی و باطنی گری و گاهی (سری) ناصر در خراسان و بلخ و مازندران و نیشابور و سیستان و در سایه خدمات او به خلیفۀ فاطمی (اسماعیلی مذهب) دارالعلم یعنی سازمانی که بر عملیات داعبان باطنیه در بیرون از قلمرو خلافت نظارت داشت ، وی را به منصب “حجت” و “صاحب جزیره خراسان” برگماشته است . آورده اند که در نیشابور یکی از شاگردان او را در بازار آن شهر که سخت مردم را به اسماعیلیگری دعوت می کرد ، پاره پاره کرده اند .

آنهمه فعالیت و تلاش و تکاپو از سوی شاعری جهاندیده ، جهانگردی شوریده ، صاحبدلی آزاده و داعی خستگی نا پذیر چون ناصر خسرو ،  بلاخره حسن را برآن داشت که او را به سوی الموت بخواند . این ملاقات و ارتباط که بعداً منتهی به همبستگی شدیدی میان این دو چهره مبارز، و برجسته قرن گردید از جمله حوادث و رخدادهای قابل توجه و مهم ؛ن دوران ، یعنی دوران اسماعیلیگری و عهد بسط و گسترش کیش باطنیان در ایران و آنسوی مرزهای سرزمین ما محسوب می شود . حسن همواره از آن پس نام ناصر خسرو را با احترام و جلال بسیار بر زبان جاری می سازد و به کلیه پیروان متعصب خود توصیه و سفارش می کند که ناصر خسرو از نزدیکترین یاران او بود ؛ پس در بزرگداشت و احترام و جلالش لحظه ای فروگزارنکنند . ابوالمعالی می نویسد :

وایشان (یعنی اسماعیلیان) را به هر شهری ، کسی است که خلق را بدین کیش دعوت کند و آن کس را “صاحب جزیره” خوانند و ا ز دست وی به هر شهری داعیان باشند …. و دوتن بودند معروف در روزگار ما که ایشان به محل صاحب جزیره رسیده بودند ؛ یکی ناصرخسرو و دیگری حسن صباح .

تصویر نقاشی از حسن صباح

تصویر نقاشی از حسن صباح

فرمانروایان سلجوقی اگر چه شبکه جاسوسی نداشتند و چون سلطان محمود در قتل آن ملحدان (اسماعیلیان) اهتمام و کوشش می نمود ، با اینهمه نمی توانستند به عملیات موفقیت آمیز حجت خراسان (ناصرخسرو) که با نهایت جسارت و تهور و بی باکی دست به کار زده بود ، تن در دهند و از اینجاست که زجر و آزاری که ناصر از آنان دیده ، در دیوان خود منعکس کرده است . ناصر خسرو در شکوائیه های خود از ترکان سلجوقی ، با فخر و مباهات اظهار می دارد که از سلاله (دودمان) آزادگان است و دهقان ایرانی را زشت بود که به سران ترک سر فرود آورد .

دعوت ناصر خسرو برای گرایش دادن خلق به سوی کیش باطنی ، منجر بدان گردید که علمای اهل سنت ، برخی مردم جاهل را بر علیه وی برانگیختند و گروه شورشگر به خانه او هجوم بردند و قصد جانش کردند ، اگرچه توفیقی در این امر بدست نیاوردند . «سرگذشت حسن صباح و قلعه الموت ، ناصرنجمی ، خلاصه صفحات ۲۵۵ الی ۲۶۶»

کشف سکه مربوط به دوران فاطمی با نوشته محمد رسول الله عکس از بی بی سی

کشف سکه مربوط به دوران فاطمی با نوشته محمد رسول الله عکس از بی بی سی

اسمعیلیه در دعوت خود مراحل خاصی را رعایت می کردند و دعات آنان برحسب درجات معین می شدند و آخرین مرتبۀ معتقدین به این مذهب مرتبۀ حجت بود که از بین دعات عدۀ معدودی توانستند حائز آن رتبه شوند و از میان دعات ایرانی ناصربن خسرو قبادیانی و حسن صباح این رتبه را داشتند . اسمعیلیه در مراحل عالی دعوت خود فلسفه و دین را مکمّل یکدیگر می شمردند و حتّی فلاسفۀ بزرگ را همردیف انبیاء قرار می دادند چنانکه می گفتند پیامبران سیاست عامه را قانون می کنند و فلاسفه حکمت را . به همین سبب که اسمعیلیه در دعوت خود از آغاز کار ذهن پیروان خویش با اجزاء حکمت یونانی آشنا می کردند و از این بابت در تمدّن اسلامی حائز رتبۀ مهمی هستند . دعات اسماعیلیه برای هر امام دوازده حجت تعیین می کردند که در دوازده ناحیه به نشر دعوت مشغول بودند و در دعوت خود به عدد هفت و عدد دوازده اهمیت می دادند . برای تمام دعات اسمعیلی رئیسی بنام داعی الدعات در دستگاه خلیفۀ فاطمی بسر می برد که در ایام معینی از هفته مجالس دعوت برای مردان و زنان تشکیل می داد و این مجالس دعوت نمونه ای بود برای تمام مجالس دعوت و یا مجالس بحث و مناظره که اسمعیلیه در نواحی محتلف ممالک اسلامی داشتند .

فرقۀ اسمعیلیه از آن جهت که به بحث و استدلال و فلسفه و علوم عقلی توجه داشتند در عالم اسلامی اهمیت بسیار دارند و چون نشر دعوت آنان با دورۀ تعصب و غلبۀ فقها بر اهل علم و استدلال مصادف بود وجود ایشان در حفظ علوم عقلی تأثیر فراوان داشت . بر اثر تشکیل مجالس بحث و مناظره که میان اسمعیلیان امری معتاد بود افکار پیروان این مذهب با علوم عقلی آشنایی می یافت . یکی از کسانی که در آغاز عمر خود بر اثر حضور در همین جلسات خصوصی و استماع سخنانی راجع به علوم عقلی متوجه علوم شد ابوعلی سینا است که بنا بر اشارۀ خود در سرگذشت خویش از پدر وذکرفلسفه و حساب سخن از نفس و عقل شنیده بود و پدر اسماعیلی مذهب او بر اثر اعتقاد به فلسفۀ یونان او را وادار به آموختن فلسفه و علوم عقلی کرد .

کشف گنجینه (گوشواره) مربوط به فاطمیون مصر کس از بی بی سی

کشف گنجینه (گوشواره) مربوط به فاطمیون مصر کس از بی بی سی

اسماعیلیه معتقد بودند که ظواهر دین را بواطنی هست که تنها امام بر آنها واقف است و باید از او و یا از کسانی که از وی تعلیم گرفته اند آموخت و همین امر خود موجب آن بود که این قوم از قشر دین به حقیقت و لُبّ آن متوجه شوند و چون این بواطن احکام را از طریق تأویلهای عقلی و فلسفی پیدا می کردند ، طباً با تفکّر و استدلال خو می گرفتند و از آنجا که استفاده از اصول فلسفۀ یونان را در دعوت خود جائز می شمردند ، طبعاً به تحصیل علوم فلسفی راغب و حامی حکما و علما بودند .

اسمعیلیه در ادب فارسی اهمیت بسیار دارند و آن توجه شدید آنان به تألیف کتب و رسالات متعدد به زبان فارسی است . چون اساس پیشرفت این فرقه بر تبلیغ و دعوت بود ناگزیر مقاصد خود را به زبان مردم ناحیه  نشر می دادند و از اینجاست که به تألیف کتب و رسالات و سرودن اشعار به زبان فارسی توجّه بسیار کرده اند و از قرن چهارم به بعد رسالات و کتب و اشعاری از دعات و حجج اسمعیلی به زبان فارسی در دست داریم . بزرگترین شاعر و نویسندۀ اسماعیلی ناصر خسرو قبادیانی است که دورۀ دعوت و تبلیغ و تألیف و شاعری او نیمۀ دوم قرن پنجم بوده است . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، جلد اول ص ۲۴۵ تا ۲۵۰»

طریقه های مختلف اسماعیلیان از همان هنگام پیدایش و ظهور فرقه به چند شعبه گوناگون تقسیم می شد که کیفیت آن به شرح زیر است :

۱- آئین سبعیه (هفت امامی)

۲- باطنیه : در این خصوص بطور کامل و مشروحاً موضوع باطنیه گری در کیش اسماعیلیه تشریح و توضیح دادیم

۳- امامیه : منظور لزوم حضور امام در این کیش می باشد .

۴- حمیدیه : چون اجداد و پسران حسن صباح از حمیدیه های کشور یمن و عربستان بودند و حسن از یمن با پدرش به شهر ری و قم مهاجرت کرد ، لذا حسن صباحیان را حمیدیه گویند .

۵- برقعیه : این گروه از جمله پیروان محمدبن علی برقعی بودند که در سال ۲۵۵ ه.ق در شهر اهواز خروج کردند . این جماعت خود را منسوب به علویان می دانند .

۶- تعلیمیه : که هواخواهان آن طرفدار جدی تعلیم از سوی داعیان و رهبران اسماعیلیه بودند .

۷- خطابیه : آنها از جمله پیروان ابن الخطاب بودند .

۸- خلطیه : از فرقه های اسماعیلی بودند که التقاطی می اندیشیدند .

۹- دروزیه : که مؤسس آن شخصی بنام “درزی” بود .

۱۰- غیاثیه : منسوب به غیاث نامی بود که این شخص ، مردی ادیب و دانشمند بود و کتابی در اصول اسماعیلیه موسوم به (بیان) نوشته که در آن مفهوم وضو و نماز و احکام را بطریق باطنیه تشریح و بیان کرده است .

۱۱- قرامطه : که پیروان آن را منسوب به (حمدان قرمط) می دانند ، ولی اسماعیلیان قرامطه را جزء خود نمی دانند .

۱۲- مبارکیه : آنهاجزء اسماعیلیان قدیم می باشند .

۱۳- مستعلویه : پیروان مستعلی پسر کوچکتر المستنصربالله ، خلیفه معروف فاطمی بودند .

۱۴- مهدویه : پیروان ابو عبدالله مهدی نخستین خلیفه فاطمی مصر بشمار می آمدند .

۱۵- میمونیه : هواخواهان این طریقه ، اکثراً  پیرو میمون بن قداح اهوازی بودند که بنا به روایت های عدیده پایه گذار و مؤسس کیش اسماعیلیه می باشد .

۱۶- ناصریه : این هم از جمله فرقه های آئین اسماعیلی بشمار می رفت .

۱۷- نزاریه : مهمترین فرقه کیش اسماعیلیه نزاریها بودند ؛ آنها از پیروان (نزار)پسر ارشد المستنصربالله فاطمی بودند . درباره نزاریه و یا نزاریها مفصلاً صحبت کردیم .

۱۸- ملاحده : ملاحده که جمع ملحد یا از دین برگشتگان می باشد از طرف دشمنان اسماعیلیان به آنها خطاب می گردید و می توان بطور تقریبی گفت که کسی که بیش از دیگران ، اسماعیلیان و بخصوص حسن صباح را ملحد می خواند ، خواجه نظام الملک طوسی وزیر معروف سلطان ملکشاه سلجوقی بود که به تبعیت از وی اکثر دشمنان حسن صباح و احتمالاً شخص سلطان جلال الدین ملکشاه به توصیه وزیرش حسن صباح و پیروان وی را ملاحده می خواندند . «سرگذشت حسن صباح و قلعه الموت ، ناصرنجمی ، ص ۴۶۹ و ۴۷۰»

اینک گروه قرامطه را بطور مفصل مورد بررسی قرار خواهیم داد .  

قرامطه   

از وقتی که نخستین دعات اسمعیلی در اهواز مستقر شدند و آغاز دعوت برای امامت محمدبن اسمعیل و اولاد او کردند ، یکی از مبلغین خود را بنام حسین اهوازی به سواد کوفه فرستادند . وی در آنجا با مردی بنام حمدان الاشعث معروف به قرمط ملاقات کرد ، حمدان بزودی دعوت باطنیه را پذیرفت و در این را به حسین اهوازی یاوری کرد و چندان در این کار کوشش نمود که حسین اهوازی امر دعوت را در سواد عراق به عهده او گذاشت و اونیز “کلواذا” یکی از توابع بغداد را مرکز دعوت خود نمود و دعوت وی چنان به سرعت انتشار یافت که در سال ۲۷۶ ه. ق توانست به خرید اسلحه و تشکیل دسته ای از جنگجویان بپردازد . اینان بزودی شروع به خونریزی و قتل مخالفان خود کردند و رُعبی عظیم از آنان در دل مسلمانان عراق افتاد و بسیاری از مردم از بیم جان دعوت ایشانرا پذیرفتند .

قرامطۀ عراق در سال ۲۷۷ قلعۀ استواری در سوادکوه بنام “دارالهجره” برای خود ترتیب دادند . حمدان از این پس به وضع مقررات مالی و نظامات اجتماعی متقنی برای اتباع خود مبادرت جُست و هریک را موظف بخرید سلاح برای خود کرد .

داماد حمدان بنام عبدان الکاتب یکی از دعات چیره دست او بود که مردم را به “الامام من آل رسول الله” دعوت می کرد و او توانست دو تن از بزرگترین ناشران دعوت قرامطه را بنام ابوسعید جَنّابی و زکرویه بن مهرویه که هر دو ایرانی بوده اند به این مذهب درآورد . کلمه قرمطی به معنای سرخ چشم است .

از حدود سال ۲۸۰ میان حمدان و عبدان الکاتب با مرکز دعوت اسماعیلی در اهواز اختلاف حاصل شد و از این راه مذهب جدیدی بنام قرمطی یا قرامطه که از شعب اسمعیلی محسوب می شود بوجود آمد . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، جلد اول ص ۲۵۱»

قرامطه می گفتند محمدبن اسمعیل امام هفتم و صاحب الزمان است و معتقد به قیام به سیف و قتل و حرق مخالفان خود از سایر مذاهب اسلامی بودند . زیارت قبور و بوسیدن سنگ کعبه و اعتقاد به ظواهر در مذهب آنان حرام بود و در احکام شریعت قائل به تأویل بودند و شعارشان مانند اسماعیلیه رایت سفید بوده است .

هنر پارچه بافی فاطمیون مصر

هنر پارچه بافی فاطمیون مصر

بعضی از مورّخان و نویسندگان فِرَق باطنیه را اعم از اسماعیلیه و قرامطه و غیره متهم به خروج از دین و تظاهر به اسلام برای نابود کردن آن و تجدید رسوم مجوس کرده اند . اگر این دعوی درست باشد  ظهور این مذهب در ایران با منظور و مقصود ملّی همراه بوده است . البغدادی شواهد متعددی برای اثبات این نظر داده و آغاز دعوت این قوم را از زمان معتصم دانسته است که بابک و مازیار برای تجدید آئین های قدیم قیام کرده بودند . وی می گوید اصحاب تواریخ گفته اند که واضعین اساس مذهب باطنیه از اولاد مجوس و مایل به دین اسلاف خود بوده اند و چون جرأت نمی کردند این عقیده را به صراحت اظهار کنند ، دعوت خود را در لباس مذهب باطنی انتشار دادند . اساس معتقدات این قوم بنا بر تصریح البغدادی بر ثنویت است یعنی می گویند که خداوند نفس را خلق کرد و خدا (اله الاول) و نفس (اله الثانی) مشترکاً امور عالم را به تدبیر کواکب سبعه (هفت امشاسپند) و طبائع الاول (یزدان) اداره می کنند . همچنین باطنیه معتقد به برافروختن آتش در مساجد بودند و می گفتند باید در هر مسجد آتشدانی باشد که دائماً در آن عود بسوزد . و نیز باطنیه شروع به تأویل احکام شریعت کردند به وجهی که منجر به احکام مجوس بشود . مثلاً برای اتباع خود نکاح با محارم و شُرب خمر را جایز شمردند و امیر قرمطی احساء بعد از ابو طاهر جنّابی یعنی ابن زکریا فرمان داد که اگر کسی آتش را خاموش کند دستش را ببرند و اگر کسی آنرا به دم خویش بمیراند زبانش را ببرند . در میان در میان باطنیه مردی بنام ابوعبدالله المردی بود که از علم نجوم خبر داشت و نسبت به زرتشتیان تعصب می ورزید . وی با اتکاء بقول منسوب به جاماسپ حکیم پیش بینی کرده بود که در وقتی مقارن ایام مکتفی و مقتدر حکومت از دست عرب بیرون می رود و به دست عجم می افتد . به همین سبب قرامطه منتظر موعودی در همان ایام بوده اند و چند تن از میان آنان هم به همین دعوی قیام کرده و از آنجمله سلیمان بن الحسن در احساء قیام نمود و به کعبه حمله برد و بسیاری از مردم و حجاج را کشت و کعبه را غارت کرد و چون شکست یافت ، به مقرّ خود یعنی شهر “هجر”بازگشت و قصیده ای برای مسلمین فرستاد و در آن قصیده خود را موعودی دانست که می گفتند بزودی ظهور خواهد کرد و شرق و غرب زمین را در اختیار خواهد گرفت .

هنر سفالگری فاطمیون مصر عکس از حمید رضاوردی

هنر سفالگری فاطمیون مصر عکس از حمید رضاوردی

به سبب همین قصد ملّی دعوت باطنیه در ایران قرن سوم و چهارم رواج بسیار یافت و این مذهب بر بسیاری از مشاهیر رجال عرضه شد که بعضی پذیرفتند و برخی رد کردند . مثلاً ابو حاتم احمد بن حمدان الور سنانی الرازی  از دعات اسمعیلیه چنانکه دیدیم گروهی از دیلمیان را به مذهب باطنی درآورد و در خراسان و ماوراء النهر هم کسانی مانند ابوسعید الشعرانی و حسین بن علی مروزی و محمد بن احم النسفی و ابویعقوب سجستانی معروف به “بندانه” مشغول نشر دعوت اسماعیلی در قرن چهارم بودندو گروهی از مشاهیر رجال و ار آنجمله نصربن احمد سامانی را با بسیاری از رجال بخارا به مذهب اسماعیلی درآوردند . عضدالدوله چنانکه گفتیم در اواخر حیات خود قصد حملۀ به مصر داشت ولی ناگهان درگذشت و بعد از مرگ او خلیفۀ فاطمی عده ای از سلاطین و امرای ایران را به مذاهب فاطمی دعوت کرد . بعضی از این قوم مانند پادشاه مأمونیه خوارزم دعوت او را پذیرفتند ؛ ولی برخی دیگر از این کار امتناع ورزیدند . با اینحال در اواخر قرن چهارم بعضی از رجال خراسان مذهب باطنی را قبول کردند مانند ابوعلی سیمجوری که بدست ابوالقاسم حسن بن علی ملقب به “دانشمند” قبول این دعوت کرده بود ، همانند  امیرک طوسی .

علت عدم پیشرفت قطعی اسماعیلیه در این دعوتها آن است که همینکه قدرت و رواجی در کارشان حاصل شد مصادف با غلبۀ ترکان و نفوذ آنان شدند و ترکان که بر مذهب سنّت بودند و عقایدشان مقرون با تعصّب کامل بود و ضمناً نسبت به ایران و حفظ رسوم آن تعصب مخالف داشتند با اسماعیلیه و قرامطه و دعاتشان همکاری نکردند ، بلکه با تمام قوا در اضمحلال آنان کوشیدند .

از اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم مبارزۀ شدیدی در عراق و ایران با اسماعیلیه و قرامطه شروع شد و با ظهور محمود بن سبکتکین که به قتل شیعه و معتزله و اسمعیلیه و قرامطه ولعی تمام داشت ، بر شدت این مبارزه افزوده شد و اندک اندک انتساب به مذهب باطنی وسیله ای برای اتهام مردم شد چنانکه هرگاه قصد مصادرۀ اموال ذیا شکنجه و آزار و قتل کسی در میان بود او را به قرامطه منسوب می داشتند .«تاریخ بیهقی مرحوم غنی و فیاض : ص۱۸۰ ، ۱۸۳ ، ۱۸۴ ، ۱۸۵» و محمود خود می گفت که [من از بهرعباسیان انگشت در کرده ام در همۀ جهان و قرمطی می جویم و آنچه یافته آید و دست گردد بردار می کشند] «تاریخ بیهقی مرحوم غنی و فیاض : ص۱۸۳» و به هرحال بعضی نویسندگان قرن چهارم و پنجم قرامطه و باطنیه را از هر فرقۀ دیگر حتی از یهود و نصاری و مجوس هم برای اسلام زیان آورتر و خطرناکتر می شمردند . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، جلد اول ص ۲۵۱ تا۲۵۴»

وضعیت قرار داشتن اسماعیلیه امروزی

امروزه فرقه اسماعیلیه پیروان زیادی در شهرهای مختلف ایران دارد که آنها در محلات استان مرکزی ، در شهر بابک استان کرمان ، خراسان جنوبی و در بینالود و نیشابور استان خراسان زندگی می کنند که رهبر آنها در ایران دکتر شاه خلیلی است و فرقه اسماعیلیه شاخ دیگری در ژنو وانگلستان دارند که امام خود را آقاخان محلاتی می دانند و در تمامی جهان منجمله هندوستان و تاجیکستان پیروان بسیاری دارند . «مهدی صبور صادقزاده، نویسنده»

تصویر رهبر کنونی فرقه اسماعیلیه ، کریم آقاخان

تصویر رهبر کنونی فرقه اسماعیلیه ، کریم آقاخان

منابع :

سرگذشت حسن صباح و قلعه الموت  ، نویسنده ناصر نجمی ، انتشارات ارغوان ، سال ۱۳۸۹

تاریخ اسماعیلیان ، تألیف برنارد لوئیس ، ترجمۀ دکتر فریدون بدره ای ، انتشارات توس ، سال ۱۳۶۲ خورشیدی

تاریخ جامع ایران ،  هاشم رجب زاده ، جلد نهم و دهم ، ۱۳۹۳ شمسی

جامع التواریخ ، تاریخ اسماعیلیان ، مؤلف : رشیدالدین فضل الله همدانی ، به تصحیح : محمد روشن ، ناشر میراث مکتوب ، به اهتمام دکتر عباس پناهی ،  تاریخ ۱۳۸۷ خورشیدی

الفهرست ، تألیف محمدبن اسحاق ابن ندیم ، تاریخ نگارش سال ۳۷۷ ه.ق ، ترجمۀ محمد رضا تجدد

تاریخ ادبیات ایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، جلد اول ،انتشارات فردوس ، چاپ دهم ۱۳۶۹خورشیدی

مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیر طوسی، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴ خورشیدی

عزالدین ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، کارلوس یوهنس تورنبرگ در سال ۱۸۵۱ میلادی ، ترجمه به اهتمام ابوالقاسم حالت ، عباس خلیلی

تاریخ جامع ایران ،  هاشم رجب زاده ، جلد نهم و دهم ، ۱۳۹۳ شمسی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *