تندیس ابوریحان بیرونی

ابوریحان بیرونی خوارزمی « محمدبن احمد»

ابوریحان بیرونی (تولد۳۵۲ خورشیدی -درگذشت ۴۲۷ خورشیدی)

ابوریحان محمدبن احمد بیرونی خوارزمی ، نام مشهوری در تاریخ تمدن اسلامی و تمدن جهانی است . اسم وی را عادتاً با لقب “استاد” همراه می کنند و شاگردانش از او با عنوان ” اُستادُالرَّئیس” و “اُستادُالامام” یاد کرده اند . عنوان استادُالرئیس نشان دهندۀ بلندیِ مرتبۀ او در علم و در دستگاه حکومت است ، زیرا چنانکه خواهیم دید وی در خوارزم هفت سال سمت مشاور خوارزمشاه را داشته و بعد از آن در دستگاه سلاطین غزنوی منجّم خاص و از نُدَما و نزدیکان محمود و جانشینان وی بوده است .  عنوان امام معمولاً در تمدن اسلامی برای کسانی بکار می رفت که در دانش و علوم به نوعی از ریاست و پیشوایی نایل می شدند .

کنیه و اسم او در متون عربی بصورت “ابوالَّریحان البَیرونی الخُوارزمی” آمده است . «یاقوت ، معجم الادبا ، چاپ مصر ، جلد هفدهم ، ص ۱۸۰» و در میان ایرانیان به ابوریحان بیرونی و یا بوریحان اشتهار دارد و او همان است که در نزد علمای لاتینی زبان اروپا “آلبیرون” و در عُرف دانشمندان جهان “البیرونی” خوانده می شود .

تصویر نقاشی شده ابوریحان بیرونی

تصویر نقاشی شده ابوریحان بیرونی

و اما کلمۀ “بیرونی” که در متون عربی بصورت “البَیرونی” ضبط شده و نسبتی است که اهالی خوارزم قدیم برای کسانی که از نواحی بیرون شهر بودند ، بکار می بردند .

در اینجا یادآور می شود که “خوارزم” نام ناحیۀ معروفیست در جنوب دریاچه ای بنام آرال و مردم این ناحیه شعبه ای از اقوام آریایی ایرانی بودند و به قول ابوریحان بیرونی ” کانواغُضناً من دوحَهِ الفُرس و نَبعَهً مِن سَرحَتِهِم” «آثارالباقیه ، ص ۴۷» و زبانشان هم شعبه ای از زبانهای ایرانی و رسوم و اعیادشان نزدیک به رسوم و اعیاد باقیِ شعب اقوام ایرانی و دینشان زرتشتی بود و در زمان ابوریحان یعنی در دورۀ تألیف الآثارالباقیه هنوز بقایای زرتشتیان در آن ولایت بسر می بردند . « الآثارالباقیه ، ۲۳۵» و عده ای از اهالی این ولایت نیز مسیحی بودند . دعوی کسانی که اهل خوارزم را در روزگاران قدیم و از آنجمله در عهد بیرونی تُرک می شمارند ، از جمله مدعیات مضحکی است که مبالغه در تعصبات نژادی و نادانی منشاء آن متوان بود و کلیۀ دلایل تاریخی و زبانشناسی بطلان این دعوی را ثابت می کند و از کثرت وضوح در اینجا حاجتی به اعادۀ آن مطالب نمی بینیم .

در دوران زندگانی ابوریحان دو شهر و یا دوناحیه از این سرزمین که در ساحل جنوبی دریاچۀ خوارزم و در دو طرف دلتای آمویه دریا قرار داشت یعنی کاث (محل حکومت سلسلۀ شاهیه یا آل عراق) و گُرگانج (مُعرّبِ جرجانیه) محل حکومت دستۀ دیگر از فرمانروایان خوارزم که به مأمونیان یا آل مأمون مشهورند ، معروف بود . ولی گویا استقلال گُرگانج زودتر از اوایل قرن چهارم هجری آغاز نشده بود و به هر حال قدرت واقعی مأمونیان در دورۀ امارت مأمون بن محمد (متوفی به سال۳۸۷ ه.ق) حاصل و منجر به برانداختن حکومت شاهیه شد و این سلسلۀ شاهیه همان است که نسبت خود را کیخسرو می رسانید .

شهر خوارزم در ایران قدیم

شهر خوارزم در ایران قدیم

سلسلۀ مأمونیان ، به تفضیلی که بعد از این خواهیم دید در سال ۴۰۸ ه.ق به دست سلطان محمود غزنوی برافتاد و حکومت خوارزم از جانب فاتح غزنوی به یکی از غلامانش به نام “آلتوتاش” داده شد و لقب خوارزمشاهی بدو اختصاص یافت و این لقب بعد از این روزگار برای حکام و شاهان ناحیۀ مذکور تا مدتی محفوظ ماند . در دورۀ خوارزمشاهیان آل اَتسِز و مخصوصاً در اوایل قرن هفتم هجری آثار نفوذ ترکان و زبان ترکی را در ناحیۀ خوارزم ملاحظه می کنیم و این حالت مصادف شد با غلبۀ چنگیز برممالک محمد خوارزمشاه و قتل عام وحشتناک مردمان خوارزم در سال ۶۱۸ ه.ق بعد از مقاومت مشهوری که در آن دیار در برابر مغولان صورت گرفته بود .

چنانکه از اشارۀ سَمعانی در کتاب الانساب و نیز از بعض مآخذ دیگر برمی آید اهالی خوارزم (ظاهراً اهالی شهرهای عمدۀ آن و یا مردم شهر کاث) کسانی را که از عاصمۀ ولایت بیرون بودند “بیرونی” می خواندند و همین کلمه است که هنگام تعریب بفتح باء استعمال شد . از گفتار سَمعانی چنین مُستفاد می گردد که خوارزمیان اینگونه کسان را اَنبیجَک نام می دادند و این کلمۀ خوارزمی همان است که در زبان پهلوی بصورت “اَویژَک یعنی ناخالص بکار رفته است

یاقوت حموی ابوریحان را از روستای خوارزم دانسته و قول دیگری را که یکی از فضلای خراسان شنیده بود، رد کرده است . بنابرآن قول از آنجهت ابوریحان را بیرونی گفته اند که او غالباً در سفر و خارج از خوارزم بسر برده و برای خوارزمیان بمنزلۀ مردی بیگانه بوده و از نیروی بیرونی خوانده شده است . پس در این وجه تسمیه بیرونی معنی بیگانه می دهد و چون چنین معنایی برای لفظ بیرونی خارج از عادت است باید به یاقوت حق داد که آنرا مردود شمرده است .

نظر دیگری را هم باید با تردید نگریست و آن انتساب بیرونی به “بیرون” قلعه ای در شمال خراسان ، که گاه جزو ناحیۀ خوارزم شمرده می شد . «دکتر ذبیح الله صفا، احوال و آثار ابوریحان بیرونی ص ۱۳ تا ۱۸»

   استاد ، ابوریحان ، محمدبن احمد بیرونی یکی از نوابغ روزگار و نمونۀ کامل هوشمندی و زیرکی و شدت عمل ایرانی و از جملۀ بزرگترین دانشمندان دورۀ اسلامی است که بدون تردید عمق و اصالت آثارش در میان دانشمندان قرون وسطی بی نظیر است . وی نه فقط یکی از بزرگترین مفاخر ایران ، بلکه یکی از بزرگترین مفاخر دنیای علم و تحقیق است و با ملاحظۀ جمیع جهات می توان به تحقیق او را از زمرۀ دانشمندان بزرگی دانست که تا کنون پا به عرصۀ وجود گذاشته اند .

بیرونی ریاضیدانی زبر دست و مبتکر بود که علوم هیئت و نجوم و فیزیک عصر خود را به حد کمال می دانست و در تارخ و جغرافیای ریاضی و گاهشماری و زبانشناسی تبحر داشت . وی در همۀ علوم متداول زمان خود به استثنای کیمیا به تحقیق پرداخت ، گذشته از اینها سیاح زیرک و نکته سنجی بود که سنن و عقاید ملل را می نگریست و با بی طرفی و بدون تعصب دربارۀ آنها قضاوت می کرد . « سلسله انتشارات انجمن آثارملی ، بیرونی نامه ، ابوالقاسم قربانی ، ص۲»

  ولادت بیرونی

بیرونی از خانوادۀ شیعه “شاید از شیعۀ زیدیه ” در سوم ماه ذیحجۀ سال ۳۶۲ ه.ق ، مطابق با چهارم دسامبر سال ۹۷۳ میلادی در بیرون شهر خوارزم (ناحیۀ مصب آمودریادر ساحل جنوبی دریاچۀ آرال) پا به عرصۀ وجود نهاد . وی اوایل عمر خود را در موطن خویش گذرانید و به خوارزمشاهیان معروف به آل عراق که در کاث فرمانروا بودند ، پیوست . «بدیع الزمان فروزانفر ، تعلیقات چهار مقاله» و نزد استادانی مانند ریاضی دان بزرگ آن عصر “ابومنصور بن علی بن عراق“به فراگرفتن علوم ریاضی و جز آن سرگرم بود و از همان آعاز جوانی به مطالعه و تحقیق می پرداخت و با دانشمندان دیگر مراوده و مکاتبۀ علمی داشت . خود او نوشته است که هیجده ساله بوده که به رصد می پرداخته است .

وی بدون تردید در سالهای ۳۸۴ و ۳۸۵ ه. ق یعنی هنگامی که ۲۲ تا ۲۳ سال قمری داشته ، هنوز در خوارزم بوده ، چه خود نوشته است که در آن سالها در ساحل غربی رود جیحون (آمودریا) و جنوب شهر خوارزم به رصد می پرداخته است . در آن موقع استاد در رصدخانه ای مشغول بکار بوده زیرا افزارهایی بکار می برده ، که مخصوص رصدخانه است . « ترجمۀ فارسی کتاب تحدید ،ص ۲۱۵ ، ۸۲ ،۸۳»

استاد در سال ۳۸۵ ه.ق پس از انقراض خاندان آل عراق ، به دست “مأمون بن محمد” والی جرجانیه و قتل “ابوعبدالله محمدبن احمد” آخرین حکمران آل عراق ، بناچار جلای وطن کرد و مدت چند سال نتوانست در یک جا بماند و از این شهر به آن شهر می رفت .

ابورحان در جوانی

ابورحان در جوانی

به احتمال قوی در همین سالها بوده که استاد زمانی به ری رفته و چنانکه خود در مقدمۀ کتاب “مقالید علم الهیئه” نوشته است که در آنجا با “ابومحمود خجندی” و “کوشیاربن لبان گیلی” ملاقات کرده است . هنگامی که استاد در ری بسر می برده با پریشانی و گرفتاری دست به گریبان بوده و بعداً وضع وی بهبود یافته است . و شاید در همین ایام بوده که استاد به طبرستان نزد “ابوالعباس مرزبان بن رستم بن شروین” از امیر زادگان آل باوند و صاحب کتاب “مرزبان نامه” رفته و کتاب “مقالید علم الهیئه ” را بنام وی نوشته است . و نیز می دانیم که استاد مدتی نیز نزد ” منصور دوم پسر نوح سامانی ” (۳۸۷ تا۳۸۹) بوده است چرا که او را بعنوان حامی خود ستوده است . درسال ۳۸۷ ه.ق در جای دیگرخود استاد گزارش کرده که درخوارزم بوده ، و با “ابوالوفای بوزجانی” که در آن هنگام در بغداد بوده ، مکاتبۀ قرار رصدی را گذاشته بود . او در سال ۳۸۸ ه.ق به جرجان (ناحیه و ولایت قدیم ایران ، در گوشۀ شرقی دریای خزر ، مطابق ولایت استرآباد) رفت و چند سالی در آنجا در خدمت “شمس المعالی قابوس وشمگیر” گذرانید و کتاب “آثارالباقیه” را که نخستین اثر مشهور او و به زبان عربی است (احتمالاً در حدود سال ۳۹۰ ه.ق) بنام وی تألیف کرد . البته بعداً در آن کتاب تصحیحاتی بعمل آورد و مطالبی به آن افزود .

ابوریحان بیرونی که با لهجۀ ایرانی خوارزم تربیت یافته بود و زبان فارسی را در محاوره بکار می برد ، به علت امکانات فراوان علمی زبان عربی مدافع آن بود و ترجیح می داد که در آثار علمی خود از زبان عربی استفاده کند . با این حال بعضی از کتابهای علمی خود را به زبان فارسی هم نوشته است مانند کتاب ” التفهیم” .

نوشته اند که استاد علاوه بر زبان فارسی و عربی ، زبانهای سغدی ، ترکی ، سریانی و عبری را نیز می دانسته است .

استاد پیش از سال ۳۹۹ ه.ق به موطن خود باز گشت و در جرجانیه ( پایتخت مأمونیان خوارزم ) مورد احترام شاهزاده “ابوالحسن علی بن مأمون” قرار گرفت و مدت هفت سال نزد برادر وی یعنی خوارزمشاه ” ابوالعباس مأمون بن مأمون” به سر برد و از معتمدان او بود . « سلسله انتشارات انجمن آثارملی ، بیرونی نامه ، ابوالقاسم قربانی ، ص۳تا ۶»

 ابوالعباس ، مانند سایر سلاطین سلسلۀ مأمونیان خوارزم ، مردی دانشدوست و هنرپرور و دربار او محل اجتماع علما و حکما بود که از آنجمله “ابونصرعراق” ، “ابوعلی سینا” ، ” ابوسهل مسیحی “ و “ابن خمار” بودند . ابوالعباس در سال ۴۰۷ ه.ق به دست سپاهیان شورشی خود به قتل رسید  و “سلطان محمود غزنوی” به بهانۀ خونخواهی وی به خوارزم لشکر کشید و آنجا را فتح کرد . « سلسله انتشارات انجمن آثارملی ، بیرونی نامه ، ابوالقاسم قربانی ، ص ۳تا۶

در همین سال بیرونی در جرجانیه به رصد می پرداخته ، چه خود او نوشته است که در آن سال در جرجانیه (پایتخت مأمونیان خوارزم) بزرگترین ارتفاع نصف النهاری خورشید را اندازه گرفته است .«ترجمه فارسی تحدید ، ص۵۴»

تصیر-ابوریحان-در-روز-ملی-نجوم

تصویر ابوریحان در روز ملی نجوم

سلطان محمود درمراجعت به غزنه در سجستان (افغانستان) در بهار سال ۴۰۸ ه.ق ابوریحان بیرونی و عده ای ازعلمایی را که در جرجانیه بودند را همراه خود به غزنه برد ، لیکن ابوعلی سینا و ابو سهل عیسی بن یحیی مسیحی طبیب ، قبلاً از جرجانیه به جرجان گریخته بودند . بیرونی از آن پس درغزنه مستقر شد و شاید شغل رسمی و شاید شغل رسمی منجمی دربار سلطان محمود را به عهده داشت و در بیشتر لشکرکشی های محمود غزنوی به هند در ملازمت او بود . استاد از مسافرت به هند استفاده کرد و با علما و حکمای آن سرزمین مصاحبت داشت و علوم اسلامی و یونانی را به آنان آموخت  و در عین حال به فرا گرفتن زبان سانسکریت و بعضی از لهجه های محلی هند و معارف هندیان و استقصا در افکار و فلسفۀ آنان همت گماشت و گنجینه ای سرشار از اطلاعات گرانبها اندوخت و بدین گونه مواد اولیۀ اثر مشهور خود موسوم به “تحقیق ماللهند” را فراهم آورد .

ابورحان در حال کار بااسترلاب و لوازم نجوم

ابورحان در حال کار بااسترلاب و لوازم نجوم

استاد چنانکه گفتیم مذهب شیعه دارد ولی مردی آزاد فکر و عاری از تعصب بود . اما سلطان محمود غزنوی سخت در تسنن متعصب بود و در استیصال شیعه و معتزله و اسماعیلیه و قرامطه اهتمام تمام داشت . بدیهی است که در این شرایط ابوریحان همواره از جان خود بیمناک بود .

 محمود غزنوی در سال ۴۲۱ در گذشت و در زمان سلطنت سلطان مسعود پسر و جانشین او (۴۲۱تا۴۳۳ ه.ق) بیرونی آسایش خاطر یافت و سومین اثر مشهور خود “قانون مسعودی” را که دایرهالمعارف نجوم و هیئت آن زمان است در سال ۴۲۱ ه. ق به سلطان مسعود اهدا کرد که البته بعداً در آن کتاب تصحیحاتی به عمل آورد .

درسلطنت مودود بن مسعود (۴۳۳تا ۴۴۰ ه.ق) نیز بیرونی مورد عنایت سلطان بود و کتاب “الجماهرفی معرفهالجواهر” از آثار او در این عهد است . استاد در آخرین اثر خود یعنی متاب “الصیدله فی الطلب” که دربارۀ داروهای طبی است اظهار داشته است که سن او در موقع نوشتن آن کتاب از هشتاد سال متجاوز بوده است . بنابراین سال وفات بیرونی را که معمولاً سال ۴۴۰ ه. ق ذکر می کنند که آنرا باید کمی بعد از سال ۴۴۲ ه. ق دانست .

آنگاه که بیرونی “قانون مسعودی” را تصنیف کرد ، سلطان مسعود غزنوی او را پیلواری سیم جایزه فرستاد و وی آن مال را به خزانه بازگردانید و گفت : من از آن بی نیازم چه عمری را در قناعت گذارده ام و دیگر بار مرا ترک خوی و عادت سزاوار نیست …. دست و چشم و فکر او هیچگاه از عمل باز نماند و دائم در کار بود مگر به روز نوروز و مهرگان یا برای تهیۀ احتیاجات معاش . او گندمگون و بطین بود و محاسنی انبوه داشت . « سلسله انتشارات انجمن آثارملی ، بیرونی نامه ، ابوالقاسم قربانی ، ص ۶تا۸»

تألیفات بیرونی تا سن شصت و پنج سالگی

شمارۀ مجموع کتابها و رسالاتی که ابوریحان تا شصت و پنج سالگی نوشت و ترجمه کرد و صورت آنها را در رسالۀ “فهرست” آورد ، ۱۱۳ کتاب بود که برخی از آنها را هنوز استاد در آن تاریخ به اتمام نرسانیده یا پاکنویس نکرده بود ؛ همچنانکه گفتیم بعد از این روزگار چند کتاب دیگر بر عدد مذکور افزود . وی خود موضوعات یکصد و سیزده کتاب یاد شده را به ده تقسیم کرده است و ما می توانیم آنها را به نحو ذیل معرفی کنیم :

دستۀ اول : شرح و تفاسیر و تکلمه ها و تهذیبهایی که برزیجهای متقدمین نوشت یا جداول نجومی یا کتابهایی که در علم هیئت و علوم وابستۀ به آن تدوین کرد .

دستۀ دوم : کتابهایی که دربارۀ طولها و عرضهای بلاد و سمتهای قبله تألیف نمود .

دستۀ سوم : تألیفات مربوط به علم حساب .

دستۀ چهارم : آنچه در موضوع شعاعات و مَمَّر نوشت .

دستۀ پنجم : کتابهایی که موضوع آنها آلات نجومی بود .

دستۀ ششم : تصنیف ها ی مربوط به ازمنه و اوقات .

دستۀ هفتم : آنچه راجع بود به بحث در مسائل مختلف مربوط به علم هیئت و اجرام علوی .

دستۀ هشتم : تألیفاتی که دربارۀ احکام نجوم در آنها سخن گفته شد .

دستۀ نهم : قصص و حکایات

دستۀ دهم : عقاید و آراء و ادیان و مذاهب .

مسائل دیگری ازقبیل داروشناسی ، معدنشناسی ، گوهرشناسی ، تاریخ و مسائل ادبی و نظایر اینها را که ابوریحان تألیفاتی در این زمینه ها دارد ، در تقسیم بندی مذکور نمی بینیم زیرا ابوریحان با در تقسیم بندی آثارش تا شصت و پنج سالگی بدانها اشاره نکرده و یا در زمینۀ بعضی از آنها هنوز اثری پدید نیاورده بود . پس اینها را هم باید بر آنچه برشمرده ایم افزود .

آثار موجود بیرونی عبارتند از :

۱- آثارالباقیه عن القرون الخالیه که از شاهکارهای فنا ناپذیر عالم اسلامی است .

۲- مالِلهندمن مَقوله مقبوله فی العقل اَمَرذوله : کتاب بسیار مهم دیگر ابوریحان که آنهم هنوزاز بهترین کتابهای جهان در ردیف خود شمرده می شود ، کتاب ماللهند است . این کتاب محصول کوششهای پیگیر ممتدیست که ابوریحان از زمان ورود در دربار سلطان محمود غزنوی و سفر به هند در رکاب او برای آشنایی با عقاید و افکار و آداب و رسوم وآراء هندوان درباب مسائل فلسفه و گاهشماری و نجوم و هیئت وادب و عقاید و قوانین دینی و اجتماعی و همچنین شناسایی سرزمین هند بکار برد .

۳- القانون المسعودی فی الهیئه و النجوم : کتاب دیگرابوریحان که آنهم از امّهات کتب در تمدن اسلامی شمرده می شود ، کتاب مشهور او قانون مسعودی است که شامل یازده باب به فصول متعدد تقسیم می شود .

۴- التفهیم لاوایل صناعه التنجیم : کتاب منحصر ابوریحان بیرونی به زبان فارسی اثر بسیار معروف او التفهیم است که ازعلم حساب و هندسه و هیئت و احکام نجوم واسطرلاب گزارش می دهد .

۵- کتاب الجماهر فی معرفه الجواهر یکی دیگر از آثار مشهور ابوریحان است که استاد آنرا بنام ابوالفتح مودودبن مسعود تألیف نمود و همچنانکه از نام کتاب برمی آید ، مقصود اصلی او از این تصنیف شناساندن معدنیات و جواهر مختلف بوده است .

۶- الصیدَنَه یا الصیدَلَه : این کتاب از جملۀ مهمترین آثارِ استاد بیرونی شمرده می شود و او آنرا در اواخر حیات خود به ترتیب الفبایی تدوین کرد و ترجمه ای از آن که در قرن هفتم شده به نسخ مختلف موجود است . این کتاب دربارۀ داروهای نباتی و معدنی و حیوانی گزارش می دهد .

۷- فی تسطیح الصُّور و تبطیح الکُوَر: کتاب دیگری از ابوریحان است کهسوتر ۀن راچاپ کرده است . استاد با تألیف این کتاب واضع علم زمین پیمایی در ریاضی محسوب شده است .

۸- غُرّه الزیجات : از دیگر آثار بیرونی است که در چهارده باب تألیف شده است . غُرّه الزیجات را بجیانند البا نارسیو یا ویجایاناندی از اهل بنارس منجم هندی به سانسکریت ترجمه کرده است .

۹- استخراجالاَوتارفی الدائره لخواص المنحنی الواقع فیها : این کتاب را که نسبتاً مُفَصّل و حاوی بحثهای بسیار دقیق هندسی است .

۱۰- اِفراد المقال فی امر الظلّال : کتابی است در سی باب دربارۀ ظِلّ و احکام مختلف آن از حیث قواعد ریاضی و نجومی و یکی از قوائد آن شناخت اوقات روز و شب و به همین سبب مورد استفاده در نزد متشرعین برای معّین ساختن زمان نمازهای پنجگانه است .

۱۱- تمهید المستقَر لتحقیق معنی المَمّر : رساله ای در تعیین مَمَّر و طریق محاسبه کردن و یافتن است

۱۲- مقاله فی راشیکات الهند : موضوع این مقاله بحث در نسبت میان مقادیر متجانسه  است .

۱۳- السامَرَه فی اخبار خُوارزم : ازجمله کتابهای بسیار مهم ابوریحان است که متأسفانه جز ترجمۀ قسمتی از آن به پارسی در دست نیست ، این کتاب دربارۀ تاریخ خوارزم می باشد .

۱۴- استیعاب الوجوه الممکنه فی صنعه الاسطرلاب : از جمله آثار دورۀ جوانی ابوریحان است که آنرا پیش از کتاب آثارالباقیه (یعنی پیش از سال ۳۹۰ – ۳۹۱ ه.ق) تصنیف نمود . در این کتاب بیرونی غالب انواع اسطرلابها را که تا زمان او معمول بود ، با نام مخترع و کیفیت ساختن و عمل به آنها با ذکر قواعد علمی و عملی دقیق شرح داده است .

۱۵تا ۱۸- از عدۀ دیگری از آثار ابوریحان نسخ خطی در دست است مانند “کتاب الدرر فی سطح الُاکَر ” و “مقاله فی سَیر سَهمَیِ السعادهِ والغیب” و”کتاب نزهه النفوس و الافکار فی خواص الموالید الثلاثه المعادن و النبّات و الاحجار ” و  ” کتاب فی تسهیل التصحیح الاصطرلاب و العمل بمرکّبات

۱۹- مقالید علم الهیئه : از جمله آثار مهم ابوریحان است که در دوران جوانی بنام شاهزاده اسپهبد مرزبان فرزند رستم بن شروین اسپهبد باوندی تألیف کرد .

۲۰- تَحدیدُنهایات الاماکن لتصحیح ِ مسافات ِالمساکن : موضوع این کتاب از نام آن پدیدار است و ابوریحان در آن قواعدی برای پیدا کردن عرضها و طولهای بلاد و بدست آوردن مَیل اعظم (اندازۀ زاویۀ تقاطع معدّل النهار و فلک البروج) و عرضهای اقالیم و کیفیت شناختن طول میان شهرها و نظایر این موضوعات بیان می کند .

۲۱- الفهرست یا “فهرست” رسالۀ بسیار مهمی از ابوریحان است که آنرا در سال ۴۲۷ ه.ق ، یعنی در پایان شصت و پنج سالگی خود به خواهش کسی گویا یکی از شاگردان او بود ، نوشت . و گویا نام کامل آن رساله فی فهرست کتب محمدبن زکریاء رازی باشد .

۲۲- کتابُ باتَنجَل فی الاخلاصِ من الارتباک  : این کتاب را که اصلاً تألیف پاتنجل حکیم هندی است ، ابوریحان از سانسکریت به عربی ترجمه کرده بود و تاریخ ترجمه مقدم بود بر سال ۴۲۷ ه. ق . زیرا استاد خود این کتاب را در فهرست آثاری که تا شصت و پنج سالگی داشته آورده و آنرا در شمار آثاری از خود که مربوط به اعتقادات بوده ، ذکر کرده است . «دکتر ذبیح الله صفا، احوال و آثار ابوریحان بیرونی خلاصۀ صفحات ۸۰ تا۱۲۸»

سردیس ابوریحان بیرونی.

سردیس ابوریحان بیرونی.

ابوریحان و شعر و ادب

اینک چون آنچه از آثار ابوریحان دیده ایم در هیئت و نجوم و ریاضیات و اجتماعیات و اعتقادات و تاریخ و گاهشماری بود ، باید بی ذکر این سخن نگذریم که او تألیفاتی نیز در بعضی از کلیات مسائل علمی داشت که بنام بعضی از آنها در فهرست آثارش باز می خوریم ، و علاوه بر این همچنانکه از یاقوت حموی در صحایف پیشین نقل شد ، تألیفاتی از او در ادب مشهور بود . اینک در اینجا باید به یک نکتۀ دیگر دربارۀ آثار بازمانده از ابوریحان اشاره ای بکنیم و آن ابیاتی از او به زبان عربی است که اگر چه محل و مقام بلندی در ادب عربی ندارد ، لیکن چون گفتارهایی است از مردی بزرگ ، آوردن آنها در این وجیزه لازمست . یاقوت می گوید : ” وی شعر می سرود و اگرچه در طبقۀ بالایِ گویندگان نبود ، ولی آنچه هست ، از چون اویی نیکوست . از اوست در ذکر صحبت ملوک و در این قصیده ابوالفتح بُستی را ، از کتاب سرّالسرور مدح می گوید . «دکتر ذبیح الله صفا، احوال و آثار ابوریحان بیرونی خلاصۀ صفحات ۱۲۸ تا۱۳۵»

مقام فلسفی ابوریحان

از ابوریحان اثر فلسفی توجهی که بدان وسیله بتوان به مقام فلسفیش پی برد ، باقی مانده است . ابوریحان خود فهرست تألیفاتش را داده است ، در آنها اثرِ فلسفیِ قابل توجهی دیده نمی شود و آنچه هم بوده ، نایاب و یا از دست رفته است . به علاوه ظاهراً ابوریحان ، برخلاف بوعلی ، حوزه ای نداشته و شاگردانی تربیت نکرده است تا از راه شاگردان بتوان اطلاعاتی در این زمینه کسب کرد . آنچه از ابوریحان در زمینه های فلسفی باقی مانده ، اشاراتی است که در ضمن کتبش مانند الآثارالباقیه و تحقیق ماللهند به مسائل فلسفی و آراء فلاسفه کرده است و دیگر سئوالاتی است که از ابوعلی دربارۀ برخی مسائل فلسفی کرده و پاسخ آنها را خواسته است .

نداشتن هیچ اثر فلسفی سبب شده که برخی اساساً او را فیلسوف ندانند و دخالت او را در مسائل فلسفی بیجا و ناروا تلقی می کنند . شهر زوری در کنزالحکمه و بیهقی در تتمۀ صوان الحکمه صریحاً می گویند : او در مسائل فلسفی وارد نبوده و نمی بایست در این مسائل دخالت می کرد .

ولی در عصر ما گروهی به نقطۀ مقابل فکر می کنند ، اینها ابوریحان را فیلسوفی می دانند که از معاصران خود پیشرفته تر بوده است ، زیرا دیگران پایبند فلسفۀ ارسطویی بوده اند اما فلسفۀ ارسطویی ابوریحان را قانع نمی کرده است و به همین دلیل در مقام ایراد و اعتراض بر ارسطو که احدی جرأت و شهامت آنرا نداشته ، برآمده است .

تندیس ابوریحان بیرونی ستاره شناس

تندیس ابوریحان بیرونی ستاره شناس

گرچه نظر امثال شهر زوری نوعی “جفاکاری” است ولی ادعاءِ اینکه ابوریحان از فیلسوفان عصر خویش پیشرفته تر بوده و جلوتر گام برمی داشته است نوعی گزافه گویی و سطحی نگری است . صرف اینکه کسی در برابر ارسطو که فلسفه اش حاکم بر آن عصر بوده ، چهرۀ “معترض” به خود بگیرد ، دلیل پیشرفته تر بودن نمی شود . باید دید اعتراضات در چه سطح است ؟ آیا واقعاً بنیادی است و با مقیاسهای عالیتری که بعداً در فلسفه پیدا شده است منطبق تر است ؟  و یا در همان سطح و احیاناً پایین تر است . اعتراضات ابوریحان غالباً بر اساس همان اصولی است که دیگران هم قبول داشته اند ، و پاسخ های بوعلی نیز بر همان اصول است و غالباً از نظر آن اصول کافی و قانع کننده است .

اعتراض به ارسطو منحصر به ابوریحان نیست ، شاگردان بوعلی نیز که در کتاب المباحثات یا جای دیگر سئوالاتشان نقل شده است . این سئوالات به صورت اعتراض بر ماوراءالطبیعۀ ارسطو یا کتاب النفس ارسطو است ، بسیاری از اعتراضات و سئوالاتی که شاگردان بوعلی طرح کرده اند در سطح سئوالات و اعتراضات ابوریحان بوده ، و احیاناً بالاتر نیز است . شیخ شهاب الدین سهروردی اساس فلسفه اش بر اعتراض بر مکتب ارسطویی است ، فخرالدین رازی بی پروا به اصول مشائی و غیرمشائی فلسفه حمله می کند . گرچه فخر رازی شخصاً آراء و نظریات مثبت فیلسوفانه قابل توجهی ندارد ، اما نظریات منفی و تشکیکات او در اصول مسلّمِ فلاسفه ، تأثیر فراوانی در پیشرفت مسائل فلسفی داشته است . ریشۀ نظریۀ معروف صدرائی دربارۀ زمان که آنرا “بُعد رابع” اجسام دانسته است ، برخی شبهات فخر رازی است که بر بنیاد اصل ارسطویی “قوه وفعل” وارد آورده است .

غزالی به نوبۀ خود هیچگاه تسلیم نظریات ارسطویی نشده است ، کتاب تهافت الفلاسفه او با بیست ایراد اساسی بر فلسفۀ مشائی ابن سینا معروف است . شاید اگر ابن رشد در مغرب و خواجه نصیرالدین طوسی و چند نفر دیگر در مشرق پیدا نشده بودند ، غزالی بساط فلسفۀ مشاء را از جهان اسلام برچیده بود .

خود بوعلی گرچه چهرۀ معارضه با “معلم صناعت” به خود نمی گیرد ، ولی اهل فن که مسائل فلسفی را از نزدیک می شناسند و به ماهیت هر مسئله آشنایی دارند و مسائل فلسفی را یک به یک به صورت تحلیلی و ماهوی – نه چشم بسته و با معیار عناوین فصلها – بررسی می کنند ، می دانند که بوعلی چندان پای بند مکتب ارسطو نبوده است ، و او مسائل فراوانی وارد فلسفه کرده است که روح ارسطو از آن بی خبر است . ناراحتیِ بی جایِ ابن رشد اندلسی از بوعلی به خاطر انحرافاتی می باشد که بوعلی از ارسطو پیدا کرده است . بوعلی تصریح می کند که ما آراء خاصه خود را از زبان دیگران می گوییم تا مورد انکار معاصران قرار نگیرد .

ابوعلی سینا

ابوعلی سینا

حکماء اسلامی عموماً ؛ به استثناء شیخ اشراق و فخر رازی و غزالی (اگر بتوان غزالی را فیلسوف خواند) آنجا که با پیشینیان نظر مخالف داشتند ، به جای اینکه چهرۀ معترض به خود بگیرند ، در مقام تأویل و توجیه کلمات آنها برمی آمدند . آنان می خواستند مستمسک به دست عوام و شبه عوام ندهند که اگر فیلسوفیگری کار صحیحی می بود ، پیشروان فلسفه این اندازه یکدیگر را رد نمی کردند .

عجیب این است که در پاره ای کتب که اخیراً منتشر شده است و ابوریحان را فیلسوفی پیشرقته تر از معاصرانش قلمداد می کنند ، آنجا که سئوالات ابوریحان را که یگانه سند پیشرفته تر بودن اوست نقل می کنند ، نفهمیده اند که مورد سئوال چه بوده و ابوریحان چه می خواسته است بگوید . گاهی می بینیم که همین گونه افراد در روزنامه ها مقالاتی می نویسند و به مقایسه میان ابوریحان و بوعلی و ماهیت تمدن اسلامی می پردازند !!

اینکه ابوریحان در فلسفه مقام والایی نداشته باشد به هیچ وجه از قدر و ارزش او نمی کاهد . ارزش ابوریحان که جهان به اعجاب به او می نگرد ، به خاطر اندیشه های فلسفی او نیست ، بلکه به خاطر یک سلسله تحقیقات و ابتکارات است که امروزه آن را علم می نامند نه فلسفه ، و روزبروز هم قدر و ارزش ابوریحان بیشتر شناخته می شود . ضرورتی ندارد که ما برای اینکه ارزش ابوریحان را بالا ببریم برای او در رشته ای که کار زیادی نکرده و علاقه ای در زندگی به آن نشان نداده است مقامی از پیش خود بتراشیم و همه چیز را همگان دانند .

به نظر ما اینکه ابوریحان سئوالات فلسفی خود را با بوعلی که بیش از ده سال از او کوچکتر بوده است و به قول خود ابوریحان در آن وقت “جوان فاضلی” بوده ، طرح کرده است ، دلیل براین است که ابوریحان از نظر فلسفی ادعایی نداشته است . ابوریحان به تمام معنی پژوهشگر بوده است ، و در شرح حالش می خوانیم که اگر با فقیهی مواجه می شد ، مسئلۀ فقهی را با او طرح می کرد . و اگر با صاحب فن دیگری مواجه می گردید ، کوشش می کرد از معلومات او استفاده کند . «شورای عالی فرهنگ وهنر ، بررسیهایی دربارۀ ابوریحان بیرونی ، ص۶۱تا۶۵»

  ابوریحان در حبس

آورده اند که یمین الدوله سلطان محمود بن ناصرالدین به شهر غزنین بر بالای کوشکی در چهار دری نشسته بود به باغ چهار درخت ، روی به ابوریحان کرد و گفت : “من از این چهار در از کدام در بیرون خواهم رفت ؟ حکم کن و پاره ای کاغذ بنویس و در زیر پشتی بر اریکۀ من بگذار . ابوریحان اسطرلاب طلب کرد و از جای برخاست و طالع درست کرد و ساعتی اندیشه نمود و بر پاره ای کاغذ چگونگی خروج محمود بنوشت و در خفای پشتی نهاد . محمود بگفت : حکم کردی؟ گفت کردم . محمود بفرمود تا تیشه و بیل بیاورند و بردیواری که جانب مشرق است ، خروجی پنجمی بگشایند و از آن در خارج شد . آنگاه بگفت آن کاغذ پاره بیاوردند ، که بیرونی یر روی آن نوشته بود که از این چهار در بیرون نخواهد رفت ، و بر روی دیوار مشرق دری بگشایند و از آنجا بیرون رود . محمود چون آن بخواند ، خشمگین شد و گفت او را از بالای بام به پایین پرت کنند ، به فرمان وی چنین کردند ؛ لیکن ابوریحان بردامی که آنجا بود فرود آمد و دام دریده شد اما وی آهسته بر زمین فرود آمد چنانکه آسیبی بر وی وارد نیامد . محمود فرمان داد تا او را بیاوردند و اظهار کرد یا ابوریحان از اینکه تو از بام بر زمین افکنده شدی آیا خبر داشتی ؟ گفت ای پادشاه بله خبر داشتم محمود گفت دلیلت کو ؟ بیرونی غلامش را احضار کرد و از او تقویم بخواست و تحویل خویش از تقویم بیرون کرد تقدیر در احکام آن نوشته بود که او را از جای بلند بیندازند ، ولیکن به سلامت به زمین برسد و تندرست برمی خیزد . این سخن نیز موافق رأی محمود نیامد ، عصبانی گردید و فرمان داد که وی را بقلعه برده و حبس کنند و فرمان اجرا گردید و شش ماه بیرونی در محبس بماند . در این شش ماه هیچ کس جرأت نداشت که در بارۀ وی با سلطان صحبت کند .

از غلامان ابوریحان یکی از آنها جهت حاجات و نیازات وی به محبس او رفت و آمد داشت . روزی این غلام در مرغزار غزنین عبور می کرد ، فالبینی وی را درپیش خود بخواند و گفت در طالع تو چند مطلب گفتنی است که برایت باز می گویم ، هدیه ای بده که چنین کنم . غلام دو درم به وی داد . فالبین گفت : عزیزی از نزدیکان تو در رنج است و او تا سه روز دیگر از آن رنج خلاصی یابد و خلعت و تشریف بپوشد و مجدد عزیز و مکرم خواهد شد . غلام پس از شنیدن این فال به قلعه رفت و پس از بشارت ، ماجرا به ابوریحان همی گفت  . استاد را خنده آمد و گفت : ای ابله ! ندانی که در این زمانها نباید توقف کرد و دو درم به باد نداد؟ گویند خواجۀ بزرگ احمدِ حسن میمندی پس ازاین شش ماه  از سلطان محمود فرصت طلبید تا در مورد ابوریحان پادر میانی کند . او سلطان را در شکارگاه و با اخلاق خوش و شادمان یافت ، آهسته آهسته سخن را به عوالم نجوم کشاند و سپس بگفت : بیچاره ابوریحان که دو نظریۀ و حکم بسیار درست او را به محبس کشاند . محمود گفت : خواجه بداند منهم نیز این را بخوبی می دانم و می گویند که این مرد در عالم بی نظیر است مگر بوعلی سینا ، لیکن هر دو حکمش برخلاف رأی من بود و پادشاهان چون کودکان خردسال باشند و سخن بایستی بر وفق رأی ایشان راند . بیرونی آنروز دو حکم بکرد ، اگر یکی از آن دو حکم بر وفق رأی من بود باز چنین نمی کردم . لیکن با فرمان من فردا بگوی او را از حبس خارج کنند و اسب و ساخت و زر و جبۀ ملکی و دستار قصب دهند و هزار دینار و غلامی و کنیزکی بدو دهند . پس همان روز که فالبین گفته بود ابوریحان از حبس خلاصی یافت و ابوریحان به حضور سلطان رسید و پادشاه از او عذر بخواست و گفت یا ابوریحان اگر خواهی از لطفهای من برخوردار شوی ، طبق رأی من سخن بگو ، نه بر طبق علم خویش . ابوریحان از آن پس روش خود را تغییر داد ، زیرا این یکی از شرایط خدمت به پادشاهان است .

اما ابوریحان بخانه برفت و افاضل به دیدن او بیامدند ، و او حدیث فالبین برآنها بگفت . کسی را در پس فالبین فرستادند و او را به حضور بیاوردند وی از ماجرای بیرونی هیچ نمی دانست . ابوریحان از او پرسید آیا طالع مولود داری؟ گفت بلی دارم . طالع مولود بیاورد و استاد بنگریست  سهم الغیب برحاقۀ درجۀ طالعش افتاده بود تا هرچه می گفت اگر چه برعمیا همی گفت ، اما به حقیقت نزدیک بود . « عروضی چهار مقاله سمرقندی، مقالۀ چهارم ، حکایت ۳»

سردیسی دیگر از بیرونی

سردیسی دیگر از بیرونی

در علم نجوم و غزارت منجم در آن علم

ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم فی صناعه التنجیم باب اول گوید که مرد نام منجمی را سزاوار نشود تا در چهار علم او را غزارتی نباشد : یکه هندسه ، دوم حساب ، سوم هیئت ، چهارم احکام .

اما هندسه صناعتی است که اندر آن شناخته شود حال اوضاع خطوط و اشکال سطوح و مجسمات و آن نسبت کلی که مرمقادیر راست بدانچه او مقادیر است ، و آن نسبتی که مرو راست بدانچه او را اوضاع است و اَشکال ، و مشتمل است بر اصول او کتاب اقلیدس نجار ، که ثابت بن قرّه دستی کرده است . اما حساب صناعتی است که اندرو شناخته شود حال انواع اعداد و خاصۀ هر نوعی ازو در نفس خویش ، و حال نسبت اعداد به یکدیگر و تولد ایشان از یکدیگر ، و فروع او چون تنصیف و تضعیف و ضرب و قسمت و جمع و تفریق و جبر و مقابله ، مشتمل است . اصول او را کتاب ارثماطیقی و فروع او را تکلمۀ ابومنصور بغدادی یا صد باب سجزی . اما علم هیئت علمی است که شناخته شود اندرو حال اجزاءِ عالم علوی و سفلی و اشکال و اوضاع ایشان و نسبت ایشان با یکدیگر و مقادیر و ابعادی که میان ایشان است و حال آن حرکات که مر کواکب راست و افلاک را ، و تعدیل کره ها و قطعه های دایره ها که بدو این حرکات تمام می شود ، و مشتمل است مر این علم را کتاب مجسطی شفا . اما فروع این علم زیجهاست و علم تقاویم . اما علم احکام از فروع علم طبیعی است و خاصیت او تخمین است ، و مقصود ازو استدلال است از اشکال کواکب به قیاس با یکدیگر و به قیاس درج و بروج بر فیضان آن حوادثی که به حرکات ایشان فائض شود از احوال ادوار عالم و مُلک و ممالک وبُلدان و موالید و تحاویل و تساییر و اختیارات و مسائل ، و مشتمل است بدانچه برشمردیم . تصانیف ابومعشربلخی و احمدعبدالجلیل سجزی و ابوریحان بیرونی و گوشیار جیلی . پس منجم باید که مردی بود زکی النفس ، زکی الخلق ، رضی الخلق ، و گویی عته و جنون و کهانت از شرایط این باب است و از لوازم این صناعت . از طالع و خداوند خانۀ سهم الغیب مسعود و در موضعی محمود ، تا آنچه گوید از احکام به صواب نزدیک باشد . و از شرایط منّجم یکی آن است که مجمل الاصول گوشیار یاد دارد و کار مهتر پیوسته مطالعه می کند ، و قانون مسعودی و جامع شاهی می نگرد تا معلومات و متصورات او تازه مانَد . « عروضی چهار مقاله سمرقندی، مقالۀ سوم »

ماه ها و روزهای ایرانی و عیدهای مربوط به هر ماه

“الآثارالباقیه” بیرونی ، مهمترین کتابی است که نویسنده آن به ذکر اعیاد و نامهای آنها و سنت ها و آئین های مربوط به هرکدام ، چه در عصر مؤلف پرداخته و در خلال آنها داستانهای ملی ایران را نقل کرده است .

بیرونی در آغاز این مبحث منابع خود را ذکر کرده است که «ساقطات ، ص ۴۰» عبارتند از : روایت افراد موثق ، کتاب رادویه (یا زادویه) بن شاهویه ، کتاب خرشیذبن زیار موبذ اصفهان ، کتاب محمدبن بهرام ، پس گوید از مجموعۀ آنها مطالب زیر را تهیه کرده است .

“سال نزد فارسیان دارای چهار فصل بود : تابستان (از فروردین ماه) ، پائیز (ازتیرماه) ، زمستان (از مهرماه) ، و بهار (از دی ماه) . برحسب این فصول عیدهایی داشتند که به اهمال در کبیسه ، روز این عیدها جا به جا می شد . این اعیاد به دو گونه اند : دینی و دنیایی . اعیاد دنیایی در نظر شاهان و رعایا بس بزرگ و عزیز بود . در آن هنگام “آئین ها” می نهادند و مردم شادی می کردند و به یکدیگر دعا و درود می فرستادند . عامۀ مردم را در این اعیاد رسومی بود که شاهان نیز در آنها شریک می شدند و بیچارگان را گشایش حاصل می شد . برای این عیدها سنت هایی وضع شده بود که پدران از پسران به تقلید اخذ می کردند از باب تبرک و تیمن .

اعیاد دینی را اهل شریعت به همان غرض ها وضع کرده بودند .

بین ماهها و روزهای جشن (از توع دینی و دنیایی)

۱- فروردین ماه :

الف – روز اول آن نوروز است (که به علت کبیسه جابجا می شده) و روزی بس بزرگ است و به علت زنده شدن طبیعت گویند آغاز خلقت جهان در آن روز بوده …. و همان روز کیومرث شاه گردید … (چند روایت اسلامی در عظمت نوروز) برخی از عوام گویند چون سلیمان پس از ۴۰ روز انگشتری خود و ملک جان را باز یافت ، مردمان گفتند “نوروز آمد” نیز سلیمان که بر باد سوار بود از بیم ویران کردن لانۀ گنجشک به راه دیگر رفت . گنجشک پای ملخی و قطره آبی به او هدیه داد . پس گویند رسم آب فشاندن ، و هدیه دادن در نوروز از آنجا سرچشمه گرفته است . این روز که نزد علمای عجم از هرجهت بسیار عظیم است ، هرمز خوانده می شود .

در عصر بیرونی ، ، برخی ادعا می کردند که در شب نوروز پدیده هایی شگفت ، خاصه آتش هایی در گوشه و کنار ایران دیده می شود . ابوریحان آنها را نقل کرده و برخی را نقض نموده است .

دربارۀ وجه تسمیۀ نوروز ، از قول « اصحاب النیر نجات و علمای فارس” افسانه های متعددی منقول است که غالباً به طهمورث و “جم شیذ” مربوط می گردد .

گفتیم که نوروز در انقلاب صیفی قرار داشت . بیرونی علت آن را چنین دانسته که مشاهدۀ انقلابین از مشاهدۀ اعتدالین آسان تر است و نیز محصول به دست آمده افتتاح خراج مناسب تر است . «الآثارالباقیه ص ۲۱۶» اما نوروز به علت اهمال کبیسه به تأخیر می افتاد، تا اینکه در عصر ما (بیرونی) با دخول خورشید به برج حمل ، یعنی اول بهار مصادف شده ، لذا ملوک خراسان در نوروز به اسواران خود هم خلعت بهاری و هم خلعت تابستانی می دهند .

     ب – روز ششم فروردین ماه ، “روز خرداد” است  . «الآثارالباقیه ص ۲۱۷» که نوروز بزرگ و جشنی بس عظیم است و حوادثی بس بزرگ در آن روز بدین شرح  رخ داد : آفرینش جهان پایان یافت ، زرتشت با خداوند مناجات کرد ، کیخسرو به آسمان رفت ، نعمت های جهان تقسیم شد و به این جهت ایرانیان آنرا روز امید نامیده اند ، مراعات کردن برخی رسوم انسان را از بلایا به دور می دارد . در بامداد این روز مردی در کوه پوشنگ به مدت یک ساعت ظاهر می شود . زادویه گوید علت آن است که خورشید از ناحیۀ جنوبی که افهتر باشد ، طلوع می کند . داستان چنین است که ، اهریمن در زمین فساد را گسترش داد و مانع سبز شدن در ختان شد . جم به فرمان خدا همچون خورشید طلوع کرد و درختان برگ برآوردند . مردم گفتند “روز نو” و از باب تبرک در طشت هایی جو کاشتند و این رسم باقی ماند و ایرانیان در هفت ظرف هفت نوع دانه می کارند . چون در زمان جم جانوران نمی مردند ، زمین تنگ شد . خداوند آنرا سه برابر کرد و فرمود مردمان غسل کنند تا از گناه بری گردند و این علت غسل کردن ایرانیان در سپیده دم نوروز است . برخی علت را آن دانسته اند که ، این روز به هروذا فرشتۀ آب متعلق است . «الآثارالباقیه ص ۱۸۸و ۱۸۹»

منشأ رسم آب فشانی را نیز برخی همان سبب غسل ، و برخی باریدن باران پس از مدت طولانی و گروهی ، پاکی جستن از آلودگی زمستان می دانند .

پادشاهان بعد از جمشید ، کاغذ و پوست را برای نوشتن و نیز هرچه را که باید مُهر شود در این روز تهیه می کردند که آنرا به فارسی “اسفید انوشت” می خواندند .

همچنین پادشاهان پس از جمشید ، تمام فروردین ماه را شش عید پنج روزه ساختند . و نیز گویند دو نوروز را هرمزبن شاپور به هم متصل کرد و آنها را یک جشن ساخت .

شاهان ساسانی را رسم این بود که جشن را به نوروز آغاز می کردند و شاه برای احسان به مردم می نشست . روز دوم از برای دهقانان و اهل بیوتات ، روز سوم برای اسواران و موبدان بزرگ ، روز چهارم برای اهل بیت و خواص خود ، روز پنجم برای خانواده و خدم بود . اما روز ششم را به خود اختصاص می دادند .

    جسروش روز«الآثارالباقیه ص ۲۱۹ و ۲۳۰»از ماه فروردین، شانزدهمین روز آن است . سروش اول کسی است که فرمان به “زمزمه” داد (معنای زمزمه از قول آذرخور او برخی افسانه ها)

یکی از دو جشن عضدالدولۀ دیلمی که بنام “جشن کرد فناخسرو” معروف بود ، در همین روز به پا می شد .

     د – فروردگان که روز نوزدهم ماه است و از آن جهت عید شمرده می شود که نام آن با نام ماه فروردین یکی است .

۲– اردیبهشت ماه

     الف – سومین روز آن “روز اردیبهشت ماه” عیدی است بنام اردیبهشتگان . علت این اتفاق اسم ماه و اسم روز است . معنی این کلمه این است “الصدق خیر” یا “منتهی الخیر” اردیبهشت ، فرشتۀ آتش و نور است .

     ب- بیست و ششمین روز آن اشتاذروز و اول گاهنبار سوم است . گاهنبار پنج روز آخر ماه را گویند و خدا زمین را در آن مدت آفرید . اسم گاهنبار فیشهیم گاه است . گاهنبارها شش اند و هرکدام پنج روز و آنها را زرتشت وضع کرده است . «رجوع شود به گاه شماری ص ۶۵ و ۱۴۵ – خرده اوستا ص ۲۱۵»

 ۳- خردادماه

روز ششم آن خردادروز عیدی به نام خرداذگان است . خرداد یعنی “ثبات الخلق” و هروذا فرشتۀ موکل تربیت خلق …. است .

۴- تیرماه

     الف – ششم آن روزخرداذ است که جدیداً ” جشن نیلوفر” خوانده می شود .

 جشن باستانی تیرگان

ابوریحان در آثارالباقیه در خصوص این جشن می گوید :

روز سیزدهم تیرماه روزتیر است و عیدی است که تیرگان نام دارد برای اتفاق دو نام ، و برای این عید دو سبب است یکی آن است که افراسیاب  چون به کشور ایران غلبه کرد و منوچهر را در طبرستان (استان مازندران) در محاصره گرفت ، منوچهر از افراسیاب خواهش کرد که از کشور ایران به اندازه پرتاب یک تیر در خود به او بدهد و یکی از فرشتگان که نام او اسفندارمذ بود حاضر شد و منوچهر را امر کرد که تیر و کمان بگیرد به اندازه ای که به سازنده آن نشان داد چنانکه در کتاب اوستا ذکر شده و (آرش) را که مردی با دیانت بود حاضر کردند به او گفت که تو باید این تیر و کمان را بگیری و پرتاب کنی و آرش برپا خواست و برهنه شد و گفت ای پادشاه و ای مردم ، بدن من را ببینید که از هر زخمی و جراحتی و علتی سالم است و من یقین دارم که چون با این کمان این تیر بیاندازم ، پاره پاره خواهم شد و خود را تلف خواهم نمود ولی من خود را فدای شما کردم سپس برهنه شد و به قوت و نیرویی که خداوند به او داده بود کمان را تا بناگوش خود کشید و خود پاره پاره شد و خداوند باد را امر که تیر او را از کوه رویان بردارد و به اقصای خراسان که میان فرغانه و طبرستان (رود جیحون) است پرتاب کند و این تیر در موقع فرود آمدن به درخت گردوی بزرگی گرفت که در جهان از بزرگی مانند نداشت و برخی گفته اند از محل پرتاب تیر تا آنجا که افتاد هزار فرسخ بود و منوچهر و افراسیاب به همین مقدار زمین با هم صلح کردند و این قضیه در چنین روزی بود و مردم آنرا عید گرفتند .

تندیس آرش کمانگیر واقع در سعدآباد

تندیس آرش کمانگیر واقع در سعدآباد

وسبب دوم این است (دهوفذیه) که معنای آن حفظ دنیا و حراست است و فرمانروایی در آن و (دهقنه) که مهنای آن عمارت دنیا و زراعت و قسمت آن است با هم توأم اند که عمران دنیا و قوام عالم بدانهاست و فساد عالم با این دو اصلاح می پذیرد و کتابت در تلو آن و مقترن به این دو می باشد اما دهوفذیه از هوشنگ صادر شده و دهقنه را برادر دیگر او رسم نموده و نام این روز نیر است که عطارد باشد که ستاره نویسندگان است و در این روز بود که هوشنگ نام برادر خود را بزرگ گردانید و دهقنه را به او داد و دهقنه و کتابت یک چیز است و این روز را از راه اجلال و اعظام عید گردانیدند و در این روز هوشنگ مردم دنیا را امر کرد که لباس کاتبان بپوشند و دهقانان را نیز بر همین کار امر کرد و از این روز ملوک و دهقانان و موبدان و غیر ایشان این لباس را پوشیدند و تا روزگار گشتاسپ از راه اجلال کتابت و اعظام دهقنه این رسم باقی بود  و ایرانیان در این روز غسل می کنند و علت این است که چون کیخسرو از جنگ با افراسیاب برگشت ، در این روز به ناحیه ساوه عبور نمود وبه کوهی که به ساوه مشرف است بالا رفت و تنها خود او بدون هیچ یک از لشکریان به چشمه ای وارد شد و فرشته ای را دید و فی الفور مدهوش شد ولی اینکار با رسیدن بیژن پسر گودرز مصادف شد و قدری از آب چشمه بر روی کیخسرو ریخت و او را به سنگی تکیه داد و گفت ای پادشاه (ماندیش) و قریه العین را در آنجا ساخت و نام آنرا ماندیش گذاردند و کم کم تخفیف یافت و اندیش شد و رسم اغتسال و شست و شوی به این آب و دیگر آبهای چشمه سارها باقی و پایدار ماندند از راه تبرک ، و اهل آمل در این روز به دریای خزر می روند و همه روز را آب بازی می کنند .

«ابوریحان ، آثارالباقیه ، ص۳۳۴-۳۳۶» مطلب فوق عیناً از آثارالباقیه نقل گردید .

جشن تیرگان در نزد ایرانیان

جشن تیرگان در نزد ایرانیان

۵- مرداذماه

روز هفتم آن روزمرداذ و عید مرداذگان است . معنی کلمه دوام خلق تا ابد است . مرداد فرشتۀ موکل حفظ جهان است .

۶- شهریورماه

روز چهارم آن روزشهریور و عید شهریورگان است . شهریور فرشتۀ موکل جواهر هفتگانه است و معنای کلمه آرزوی مهر و محبت است و زادویه این روز را همان آذرجشن می داند . در زمان ما مردم خراسان آنرا به اول پاییز ، یعنی روزمهر انداخته اند . این روز با اول گاهنبار پنجم (که آخر آن روزبهرام است) مطابق است . خلق حیوانات در این روز بود و آنرا مدیایریم گاه (میدیاریم) خوانند .

۷- مهرماه

الف – روز اول آن هرمزدروز است که خزان دوم باشد .

ب – روز ۱۶ آن روزمهر و عید مهرگان است که عیدی بس عظیم است . در این روز خورشید ظاهر گشت و سبب نهادن خورشید با ارابه به تاج شاهان همین است و نیز کاوه برضحاک بیوراسب چیره شد . (مغ کشان مقالات ، ص۹۸) و فریدون را فرا خواند (شرح برخی افسانه و رسوم و روایات مربوط و معجزاتی که در این روز دیده می شود) چوندر این روز آفتاب میان نور و ظلمت طلوع می کند و جانها را در بدنها می راند ، آنرا میرگان خوانده اند .

این روز در گذشته با اول زمستان موافق بود ، سپس به علت اهمال در کبیسه به پیش افتاد و رسم ملوک خراسان در زمان ما چنین است که اسواران را خلعت پاییز و زمستان می بخشند .

ج – روز ۲۱ آن رام روز یعنی مهرگان بزرگ است سبب این عید آن است که افریدون ، ضحاک را در آن روز ، در کوه دنیاوند کُشت . هم او مردمان را به بستن کستیج و بکار بستن زمزمه و سخن نگفتن به هنگام خوراک … فرمان داد . گویند بیوراسب (ضحاک) هزار سال زندگی کرد و اینکه ابرانیان به وقت دعا به یکدیگر گویند “هزارسال بزی” از آنجاست .

هرمزبن شاپور رام روز و مهرگان را به هم پیوست و هر دو را یک عید کرد . اهل ایرانشهر هر سی روز ماه را به ترتیبی که در نوروز اعمال می شود جشن گرفتند . «الآثارالباقیه ، ابوریحان بیرونی ، ص ۲۲۴»

تندیس نشسته ابوریحان بیرونی در سازمان ملل

تندیس نشسته ابوریحان بیرونی در سازمان ملل

۸ – آبان ماه

الف – روزنهم آن روزهرمز است و در آن یکی از دوجشن عضدالدوله که “جشن کرد فنا خسرو” خوانده می شود بر پا می گردد .

 ب –  روز دهم آن روزآبان ماه و عیدی است بنام آبانگان . در این روز زوبن طهماسب شاه شد و مردم به حفر جویها پرداختند . همچنین به هفت اقلیم کشور خبر رسید که افریدون بیوراسب (ضحاک) را اسیر کرده و ایشان باید به خانه های خود باز گردند و خود را ” کذخدا” خوانند این کلمه به معنی خداوند خانه است .

اولین روز از پنج روز آخر این ماه روزاشتاذ است که فروردگان خوانده می شود (همۀ مراسم این روز از برای مردگان است) اما در امر این پنج روز اختلاف است . برخی معتقدند که این پنج روز ، اندرگاه (خمسه میان آبان و آذر ) است  .

چون این جشنها از ارکان دین است ، هر دو را (یعنی پنج روز آخر ماه و پنج روز مسترقه را) جشن گرفتند و یکی را فروردگان اول و آن دیگر را فروردگان دوم نامیدند .

اولین روز این خمسه مسترقه با اول گاهنبار ششم مطابق است که در آن انسان آفریده شد و همشفثمیذی گاه (همسپتمدم) خوانده می شود (افسانۀ دیگر در سبب جشن بودن آن عادات ، رسوم مردم ، معجزات این جشن …)

۹ – آذرماه

روز نهم آن روزآذر است که آذرجشن نامیده می شود و علت آن اتفاق نام ماه با نام روز است …. در آن روز آتش افروزند زیرا در آخرین ماه زمستان و در سرما واقع است . این عید جشن آتش است و زرتشت مردم را به زیارت آتشکده ها فرمان داد .

۱۰ – دی ماه

الف – روز اول آن خرم روز است . نام این روز و نام دی ماه هر دو هرمزد یعنی خداوند است . در این روز پادشاهان با مردم نزدیک می شدند و این رسم نیک را از هوشنگ و برادرش ویگرد گرفته اند . این عید را از آن جا که ۹۰ روز قبل از نوروز قرار دارد نود روز نیز خوانند .

ب – روز هشتم و پانزدهم و بیست و سوم که نامهای آنها با نام دی ماه یکی است عید است .

ج – روز یازدهم روزخور بابر آغاز گاهنبار اول است .

د- روز چهاردهم آن روزکوش است که سیرسور می شود و درآن روز برای دفع شیطان سیر و شراب … می خورند .

ه – روز پانزدهم روزدی بمهر و برابر با آخر گاهنبار اول است . این گاهنبار را مدیوزرم گاه نیز ذکر می کنند . همچنین این روز را دیبگان (؟) نیز می گویند .

و – شب شانزدهمین روز ، روزمهر است که درامزنیان یا گاگثل نامیده می شود . سبب این جشن آزاد شدن ایرانشهر از چنگ تورانیان است . سبب دیگر آنکه افریدون پس از نابود کردن بیوراسب ، گاوهای اثفیان را باز پس داد . اثفیان مردی بزرگ و بخشنده بود و مردم که به مال او چشم داشتند ، آن روز را جشن گرفتند .

در این روز افریذون از شیر گرفته شد . ونیز در همین روز وی بر گاو سوار شد… در این شب گاوی از نور آشکار می شود که گردونه ماه را بدنبال می کشد . ( ظهور گاو در جایی دیگر ، معجزات او)

اهل کرج شب این روز را شب گزنه (از گزیدن سرما انسان را) خوانده اند . دلیل آتش افروختن در این شب با داستان ضحاک و مارهای دوش او ، و نجات یافتن برخی از افراد که می باید خوراک مارها شوند رابطه دارد . زیرا ازمائیل که این افراد را نجات داده بود ، برای نشان دادن تعداد آنها به فریدون، دستور داد که هرکدام در محل خود(کوه دنباوند) آتش بیافروزند . «الآثارالباقیه ، ابوریحان بیرونی ، ص ۲۲۷»

دراین جا بیرونی اظهار عقیده می کند که برآمدن حیوان از بدن انسان بعید نیست ، همانطور که عقرب از گل و باذروج ،و زنبور عسل از گاو…. بوجود می آید .

ز- روز بیست و دوم این ماه باذروز است و مردم قم و نواحی آن را در این روز آیین هایی است مانند رسوم اهل اصفهان در نوروز ، در اصفهان آنرا کژین خوانند ، جز اینکه باذروز در یک روز است و کژین در یک هفته .

ح – روز سی ام انیران است که در اصفهان آفریجگان به معنی ریختن آب خوانده می شود .علت آنرا چنین گفته اند که در زمان فیروز نیای خسرو انوشیروان ، کشور فارس دچار خشکسالی و قحطی شد . فیروز به آتشکدۀ آذرخورا در فارس رفت و دعا کرد . وی پس از آزمایش آتش بر”دنیکا” نشست . دنیکا تختی از طلای زرد است که در مدخل آتشگاه برای شاهان می نهند . اما هیربدان احترام لازم را انجام ندادند … فیروز از آنجا به شهر دارا رفت . چون به محلی که امروز کامفیروز خوانده می شود رسید، بارانی تند بارید . پس در آنجا ده کامفیروز که به معنی “ارادۀ فیروز برآورده شده” است را بساخت.

۱۱– بهمن ماه : در متن زاخاو و همچنین در ساقطات الآثار موجود نیست . لیکن در اوستا وهومنه ، در پهلوی وَهومن ، در فارسی وَهمن گفته شده که کلمه ای است از دو جزءِ “وهو” به معنی خوب و نیک و “مَند” از ریشۀ من به معنی منش ، پس یعنی بِهمنش ، نیک اندیش ، نیک نهاد ، نخستین آفریده اهورامزدا است و یکی از بزرگترین ایزدان مزدیسنا. در عالم روحانی مظهر اندیشۀ نیک و خرد و توانایی خداوند است . یکی از وظایف بهمن این است که  گفتارنیک را تعلیم می دهد و از هرزه گویی باز می دارد . خروس که از مرغان مقدس به شمار می رود و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده ، مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار می خواند ، ویژۀ بهمن است . همچنین لباس سفید هم از آن وهمن است . همه جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است . بنا به نوشتۀ ابوریحان بیرونی جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است . بهمن اسم گیاهی است که بویژه در جشن بهمنجه خورده می شود و در طب نیز این گیاه معروف است .

نقشه حرکت ماه که ابوریحان بیرونی هزار سال قبل ترسیم نمود

نقشه حرکت ماه که ابوریحان بیرونی هزار سال قبل ترسیم نمود

۱۲- اسفندارمذ

الف – روز پنجم آن اسفندارمذ است که نام آن با نام ماه متفق است . این کلمه که عقل و بردباری معنی می دهد ، نام فرشتۀ موکل زمین و زنان ناپاک است . در زمان گذشته این عید ، خاص زنان بود و این رسم هنوز در اصفهان و ری و دیگر شهرهای “پهله” موجود است که به فارسی مژدگیران نامند . در این روز برای رفع … کژدم افسونی به مضمون زیر بر کاغذهای چهارگوش می نویسند “بسم الله الرحمن الرحیم ، اسفندارمذماه ، اسفندارمذروز، بستم رم (دم) و رفت و زیر و زبر از همه جز ستوران بنام یزدان و بنام جم افریدون ، بسم الله بآدم و حسبی الله وحده و کفی”

ب – روز یازدهم این ماه روزخور است که گاهنبار دوم است . آخر آن روز دی بمهراست که مدیوشم گاه خوانده می شود .

   ج – روز شانزدهم روزمهر است که مسک تازه خوانده می شود .

د – روز نوزدهم روزفروردین است که آنرا نوروز انهار گویند و در آبهای جاری عطر و گلاب می ریزند .

در پایان این بخش ابوریحان جدولی از ماهها و روزها و سعد و نحس در آنها ترتیب داده است . «الآثارالباقیه ، ابوریحان بیرونی ، ص ۲۳۰ و ۲۳۱»

و سپس اعیاد و ماههای سغدی و پس از آن اعیاد و ماههای اهل خوارزم را بیان داشته ، که مقایسه آنها با اعیاد ایرانی ، خود می تواند موضوع بحثی جالب توجه گردد . او دربارۀ خوارزمیان می نویسد که ایشان منازل قمر را نیز می شناختند و از آنها احکامی استنباط می کردند و برای آنها به زبان خود نامهایی داشتند …. سپس کسانی که از این امور اطلاع داشتند منقرض گشتند … دلیل ما بر اینکه خوارزمیان را بر این امور اطلاع بود این است که منجم در زبان خوارزمی اخرو ینیک (اختروینیک) خوانده می شود و معنی آن چنین است : “الناظر الی مناظر القمر…” تابلویی که شامل نام منازل قمر به سه زبان عربی ، سغدی و خوارزمی است ، از نظر زبانشناسی بسیار مفید می تواند بود . «الآثارالباقیه ، ابوریحان بیرونی ، ص ۲۳۱ ،۲۳۵ ، ۲۴۰ ، ۲۸۸»

در بارۀ اعیاد خوارزم کتاب “الآثارالباقیه” بی گمان مهم ترین منبعی است که در دست داریم . در ضمن بیان اعیاد یهودی و نصاری نیز گاه اشاراتی به اقلیت های مذهبی در سرزمین خراسان کهن یافت می شود که در نوع خود کم نظیر است . “…من در اینجا روش نصارای ملکائیه را در استعمال ماههای سریانی در خوارزم شرح می دهم …” از جمله اعیاد نصارای ایران یکی جشن گل است در خوارزم روز چهارم ایار . همین جشن گل به روش جدیدی در خراسان روز ۱۵ ایار به پا می شود . «الآثارالباقیه ، ابوریحان بیرونی ، ۲۹۹ ، ۲۳۸ ، ۲۳۷ – ۲۴۲ ، ۲۹۶»

«شورای عالی فرهنگ وهنر ، مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی ، بررسیهایی دربارۀ ابوریحان بیرونی ، ص ۲۰۷ تا ۲۱۷»

ابوریحان در میانسالی

ابوریحان در میانسالی

نو آوریهای ابوریحان

ابوریحان در ضمن تحقیقات تجربی و مطالعات علمی خود که بر اساس اصول ریاضی استوار کرده است ، مسائل بدیع و جدیدی را مطرح می کند و در بعضی از قسمتها اصول و قواعدی بنا نهاده است که تا آن زمان سابقه نداشت و یا بصورت فرضیه های پراکنده احیاناً در مطاوی تحقیقات و بیانات دانشمندان دیده می شد ولیکن قطعیت علمی نیافته بود .

ابوریحان قاعدۀ بالا رفتن آبها را از فواره ها و چشمه ها بیان کرده است .

وی روشن کرده که چگونه چشمه ها جوشان می شود و چگونه ممکن است آبها را از عمق چاه ها و چشمه ها به قلاع و منارها جریان داد .

نسبت سطح دریاها و آبهای زیرزمینی را با سطح زمین در مناطق مختلف تطبیق نموده است .

محیط زمین را بدست آورده و در آخر کتاب اسطرلابات خود معادلاتی برای احتساب نیمکرۀ زمین آورده است که دانشمندان مغرب زمین این معادلات را بنام بیرونی ضبط کرده اند .

ماه و سال و ایام هفته را در نزد اقوام و ملل مختلف بیان کرده است .

اصول ترسیم برسطح کره را مشخص نموده است .

ابوریحان در باب رؤیت و شعاع نظر و رأی ابن هیثم را پذیرفته است که شعاع نور از جسم مرئی به چشم آید . تاریخ بسیاری از ملتها را استخراج کرد و اصول بلاد مختلف را از روی کسوف قمر و رؤیت آن در بلاد مختلف بدست آورده است .

قانون علم جغرافیا را بنیان نهاد . تجربه و استقراء که تا آن زمان چندان مورد توجه نبود ، بنام اصلی مسلّم و قابل اعتماد پذیرفت . ، و بنای علوم طبیعی را بر اصول ریاضی استوار کرد . « التراث العلمی العربی ص ۱۷۳ – ۱۷۵»

«شورای عالی فرهنگ وهنر ، مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی ، بررسیهایی دربارۀ ابوریحان بیرونی ، ص ۲۹۹ تا ۳۰۰»

وفات بیرونی

دربارۀ وفات بیرونی بعضی مآخذ دیگر متضّمنِ اقوال مختلفند . یاقوت حموی وفاتش را در غزنه به حدود سال ۴۰۳ ه.ق در سن بالا و سالخوردگی دانسته است . «معجم الادبا،جلد ۱۷، ص۱۸۶» البیهقی (تتمه صوان الحکم) و شهر زوری (تاریخ الحکما) هر دو از ذکر تاریخ درگذشت او خودداری کرده اند . ابن ابی اصیبعه این واقعه را مربوط به سال ۴۰۳ ه. ق می داند و حاج خلیفه سال درگذشتش را گاه ۴۳۰ ثبت کرده است و یکبار به سال ۴۴۰ ه. ق آورده ، و بار دیگر قبل از سال ۴۵۰ ه. ق و یکبار در حدود سال ۴۵۰ ه. ق .

قول یاقوت بر اینکه وفات استاد در سال ۴۰۳ ه. ق بوده بسیار دور از حقیقت است و فقط مرور در شرح احوال و سنوات اقامتش در خوارزم و غزنین کافیست که بدانیم وی مدتها بعد از این تاریخ زنده بوده است . سال ۴۳۰ هم مقارن است با دو سال پیش از پایان سلطنت مسعود بن محمود غزنوی و حال آنکه استاد با دوران پادشاهی پسر او یعنی مودود نیز معاصر بوده و به نام آن پادشاه کتاب تألیف کرده و نیز چنانکه خواهیم دید او را در یک قصیدۀ عربی مدح گفته است . سال ۴۵۰ یا حدود آن که حاج خلیفه دوبار نوشته نیز ، دور از صحّت به نظر می آید زیرا نه هیچ اثر و خبری از خود ابوریحان دربارۀ چهار تن ازجانشینان مودود تا فرخزاد که سلطنتش در سال ۴۵۱ ه. ق ختم شده ، در دست است و نه هیچ کس اشاره ای در این مورد کرده است ؛ و حتی ابوالفضل بیهقی هم که قسمتهایی از تاریخ خود را در همین ایامِ بعد از سلطان مودود می نوشت ، آنجا که ذکر ابوریحان می کند ، از او به صورت گذشتگان یاد می نماید .

مقبره ابوریحان بیرونی در افغانستان

مقبره ابوریحان بیرونی در افغانستان

پس می ماند تاریخ ۴۴۰ ه. ق که حاج خلیفه فقط یکبار به آن اشاره نموده و این همان است که ابراهیم بن محمد الغضنفر ذکر کرده و او چنین گفته است که به خطِ شاگردان ابوریحان ، الامام الفاضل ابی الفضل السرّخسی صاحب کتاب جوامع التعالیم که از نزدیکترین ملازمان ابوریحان بود ، بر حاشیۀ یکی از کتابهای استادش این عبارت را نوشته یافتند   که : “توفی الشیخ العالم رحمه الله بعد العتمه فی لیله نورالله حضرته” و باز گفته است در جای دیگر از همان کتاب به خط دیگری چنین  نوشته شده است که “کان عمر الحکیم ابی الریحان البیرونی برد الله مضجعه سبع و سبعین و سبعه اشهر قمریه”

با توجه به این دو قول که هر دو از قدیمترین اقوال موجود دربارۀ سال وفات ابوریحان ، و نیز قول شاگردان و ملازمان استاد است ، باید پذیرفت که تاریخ وفاتش جمعه دوم ماه رجب سال ۴۴۰ ه. ق بوده و طبعاً با توجه به سال ولادتش یعنی ۳۶۲ ه.ق در این هنگام هفتاد و هشتمین سال زندگی خود را طی می کرد . «دکتر ذبیح الله صفا، احوال و آثار ابوریحان بیرونی ص ۵۸ تا۶۰»

مقبره ابوریحان در افغانستان

مقبره ابوریحان در افغانستان

وفقیه ابوالحسن علی … گوید آنگاه که نفس در سینۀ او به شماره افتاده بود بر بالین وی حاضر آمدم ، در آن حال از من پرسید حساب جدات فاسده را که وقتی مرا گفتی بازگوی که چگونه بود . گفتم اکنون چه جای این سئوال است ، گفت ای مرد کدام یک از این دو بهتر؟ این مسئله بدانم و بمیرم و یا نا دانسته و جاهل درگذرم . و من آن مسئله باز گفتم ، فرا گرفت و از نزد وی بازگشتم و هنوز قسمتی از راه نپیموده بودم که شیون از خانۀ او برخاست . «سلسله انتشارات انجمن آثارملی ، بیرونی نامه ، ابوالقاسم قربانی ، ص ۸»

منابع :

شورای عالی فرهنگ وهنر ، مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی ، بررسیهایی دربارۀ ابوریحان بیرونی ، به مناسبت سالگرد ولادت او ، چاپخانۀ خرمی ، شهریور ۱۳۵۲»

سلسله انتشارات انجمن آثارملی ، بیرونی نامه ، تحقیق در آثار ریاضی استاد ابوریحان بیرونی ، پژوهش و نگارش ابوالقاسم قربانی »

دکتر ذبیح الله صفا، احوال و آثار ابوریحان بیرونی ، از انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر ، چاپ دانشگاه تهران ، ۱۳۵۲ شمسی

یادنامۀ ، مجموعه سخنرانیهای فارسی ، شورای عالی فرهنگ وهنر ، مرکز مطالعات وهماهنگی فرهنگی ، چاپخانۀ زر ، بهمن ۱۳۸۳ شمسی

ابو ریحان بیرونی ، الآثارالباقیه عن القرون الخالیه ، ترجمۀ ادوارد زاخاو ، لایپزیک ، ۱۸۷۸ میلادی

ابو ریحان بیرونی ، الآثارالباقیه عن القرون الخالیه ، ترجمۀبه فارسی از علی اکبر دانا سرشت ، تهران ۱۳۲۰ شمسی

ابو ریحان بیرونی ، القانون المسعودی فی الهیئه و النجوم ، در سه جلد ، حیدر آباد دکن ، (دائره المعارف النظامیه)۱۹۵۶ – ۱۹۵۴ میلادی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *