ایوان-بجا-مانده-از-قبه-سبز-آرامگاه قراختائیانکه--به-دستور-براق-حاجب-مؤسس-قراختائیان-کرمان-ساخته-شد

براق حاجب قراختایی

براق حاجب

همانطور که محتوای تاریخ قراختائیان کرمان توضیح دادیم حاجب براق به حکومت کرمان رسید .

سکه-قراختائیان-کرمان

سکه-قراختائیان-کرمان

در سال ۶۲۳ ه.ق ، در زمانی که سلطان جلال الدین در تفلیس گرجستان در جنگ بود ، ناگهان به او خبر رسید که براق حاجب عصیان کرده و عازم اصفهان شده و بر سر راه خود ، ابرقو ، آباده ، مهیار و قمشه را ویران ، غارت و روستاههای حوالی اصفهان را با خاک یکسان کرده است ، لذا جنگ را گرجی ها را رها کرده و بلافاصله عازم کرمان شد و در هفده روز از تفلیس به حوالی کرمان رسید . براق چون از آمدن جلال الدین اطلاع حاصل کرد، با فرستادن هدایایی به نزد او عذرخواهی نمود . سلطان جلال الدین نیز پس از صلح مزبور بازگشت .

محدوده-شهر-کهن-و-شهر-امروزی-کرمان

محدوده-شهر-کهن-و-شهر-امروزی-کرمان عکس از سایت گوگل

در سال ۶۲۵ ه.ق ، سلطان غیاث الدین پس از کناره گیری از برادرش جلال الدین به هنگام جنگ او با مغولان در اصفهان ، به خوزستان رفت و از آنجا فرستاده ای به نزد براق حاجب فرستاد و اعلام کرد که قصد آمدن به کرمان را دارد . براق نیز از این خبر خوشحال گردید و قرار بر آن شد که براق در ناحیۀ ابرقو به استقبال غیاث الدین برود . غیاث الدین با پانصد سوار به محل ملاقات رسید درحالی که براق با چهار هزار سوار به استقبال او رفت .

چند روزی از آمدن غیاث الدین نگذشته بود که براق پای را از مقام خویش فراتر گذاشته و در کنار وی بنشست و حتی خواستار ازدواج با مادر او گردید . غیاث الدین نیز که توان مقاومت نداشت علیرغم میل مادرش او را به همسری براق درآورد . پس از چندی دو تن ار خویشاوندان براق که به روایتی یکی از آنها برادر براق بوده است ، به نزد غیاث الدین رفتند و اعلام کردند که حاضرند بر ضد براق حاجب و نابودیش با وی متحد شوند . لیکن غیاث الدین با این کار مخالفت کرد . براق که از نیت آن دو نفر آگاه شد بیدرنگ فرمان داد تا پس از گرفتن اقرار از آنها ، درحضور جمع تکه تکه شان کردند . سپس سلطان غیاث الدین و خویشاوندانش را دستگیر کرد و بعد از یکی دو هفته دستور داد تاغیاث الدین را با طناب یا زه کمان خفه کردند . چون مادر غیاث الدین که همسر براق بود ، در موقع قتل پسر بیتابی می کرد ، براق دستور داد تا او را نیز خفه کردند و تمامی سپاه غیاث الدین راهم کشتند .

باغ-مشیز-در-بردسیر-از-تفریگاههای-قراختائیان-کرمان-بوده-است عکس از مجله گردشگری مارکوپولو

باغ-مشیز-در-بردسیر-از-تفریگاههای-قراختائیان-کرمان-بوده-است عکس از مجله گردشگری مارکوپولو

براق پس ازکشتن غیاث الدین ، سر او را به همراه هدایایی و نیز نامه ای اطاعت آمیز برای اوگتای قا آن ( پسر وجانشین چنگیز) در کلوران و قراقروم فرستاد و پیغام داد که شما را دو دشمن است ، جلال الدین و غیاث الدین ، که من سر یکی را به بندگی فرستادم . اوگتای قاآن نیز فرستادۀ براق را نواخت و منشور سلطنت کرمان را به روایتی به همراه لقب قتلغ خان برای براق ارسال کرد (۶۲۵ ه.ق)

سپس براق فرستاده ای به نزد مستنصربالله خلیفه فرستاد و به او نیز اظهار کرد که اسلام آورده است . که مستنصر هم که با خوارزمشاهیان روابط حسنه نداشت ، از قتل غیاث الدین خشنود گردیده و براق را تمجید فراوان کرد و منشورحکومت کرمان را به روایتی به همراه لقب قتلغ سلطان برای براق فرستاد . در ضمن در نامه ای به او تاکید کرد که که هر ناحیه ای را بتصرف خویش در آورد از جانب خلیفه مجاز خواهد بود . البته خلیفه کوشید که تا از براق بعنوان وسیله ای جهت حفظ برخی نقاط ایران از چنگ مغولان استفاده کند . « جوینی ، تاریخ جهانگشای ، جلد دوم ، ص۲۱۳ ، ۲۱۴ – ۲۰۵ ،۲۰۶- ۱۴۹،۱۵۰،۱۶۵- رشیدالدین ، جامع التواریخ ، جلد اول ، ص۵۴۸،۵۴۹ ، ۵۵۵، ۵۵۸، ۶۵۷ ، ۶۵۸- منشی کرمانی ، سوط العلی للحضره العلیا ، ص۲۳،۲۴»

در حدود سال ۶۲۶ ه.ق براق حاجب به یزد لشکر کشید زیرا در زمانی که سلطان غیاث الدین بسوی کرمان می رفت ، دخترش ترکان خاتون را که بسیار به او علاقمند بود ، به نزد قاضی القضاه رکن الدین فرستاد تا از او نگاهداری کند . لذا چون غیاث الدین بدست براق بقتل رسید ، محمود اتابک یزد ، سپاهی به نزد رکن الدین فرستاد تا ترگان خاتون را به زور از رکن الدین گرفتند و به یزد بردند تا به همسری محمود درآید . و چون براق از این قضیه آگاه شد ، سخت برآشفت و سپاهی به سوی یزد گسیل داشت و اظهار کرد که غیاث الدین مخالف چنگیزخان بوده و چون وی او را بقتل رسانده ، هرچه از او برجای مانده متعلق به براق می باشد . رکن الدین قبل از اینکه جنگی در بگیرد با وساطت کنار آمد و عاقبت قرار براین گردید که اتابک محمود ترکان خاتون را به براق بدهد و در عوض دختر وی را به همسری خود در بیاورد . و چنین شد که براق ترکان خاتون را به کرمان بیاورد و با او ازدواج نمود . « وصاف الحضره ، تاریخ وصاف ، ص۲۸۷»

کاسۀ-سفالی-نقاشی-روی-لعاب-و-زراندود---سده-های-شش-و-هفتم-ه.ق

کاسۀ-سفالی-نقاشی-روی-لعاب-و-زراندود—سده-های-شش-و-هفتم-ه.ق

درحدود سال ۶۳۲ ه.ق بدستور اوگتای قاآن ،گروهی از سپاهیان مغول به جهت تسخیر سیستان و بلوچستان بسوی آنجا روان شدند و وی از براق نیز خواست که با سپاهیان خود به کمک آنها برود لیکن براق برای آنها پیام فرستاد که اصلاً نیازی نیست که شما سپاه عازم کنید و من باسپاهیان خود سیستان و بلوچستان را برای شما تصرف خواهم کرد . و در ضمن پیام اظهار کرد که چون به سن پیری و زوال رسیده است پسر خود خواجه جُق (خواجه مبارک) را به خدمت اوگتای قا آن می فرستد ، که با این عمل فرستادۀ اوگتای قاآن را با خشنودی باز گرداند و ماه بعد پسرش را با هدایای بسیار به نزد اوگتای روان کرد ، لیکن هنوز پسرش به دربار مغولان نرسیده بود که ، براق درگذشت . (سال ۶۳۲ ه.ق) مدت حکومت براق ۱۳ سال یعنی از ۶۱۹ تا۶۳۲ ه.ق بود .« تاریخ جهانگشای جوینی ، جلد دوم : ص۲۱۴ تا۲۱۵»

منابع :

دکتر میترا مهرآبادی ، تاریخ سلسله های محلی ایران ، دنیای کتاب ، ۱۳۸۷ شمسی

گردآوری و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *