گلدان-سفالی-نقش-کنده-شده-زیر-لعاب-شفاف-سده-ششم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

برکیارق سلجوقی

برکیارق سلجوقی

ملکشاه به جهت جلوگیری از مناقشات پس از مرگش ،در هنگام حیات احمد را به ولایتعهدی انتخاب کرد اما پس از یک سال احمد فوت کرد و برکیارق بعنوان فرزند ارشد به ولیعهدی برگزیده شد و خواجه نظام الملک از وی حمایت نمود . پس از مرگ نظام الملک، ملکشاه با تحریک وزیر ابوالغنائم  و ترکان خاتون ، برکیارق چهارده ساله را عزل و محمود خردسال را به ولیعهدی برگزید . پس از فوت پادشاه ، ترکان خاتون مرگ او را تا مدتی مخفی نگاه داشت . «ابن اثیر ،الکامل ،۱۸۱،۱۸۴» وی با تطمیع امرای درباری و سران سپاه سلجوقی ، از آنها برای پسرش بیعت گرفت و از خلیفه درخواست نمود که بنام فرزند خردسالش خطبه خوانده و او را به رسمیت بشناسد . محمود پسر وی در آن هنگام چهار سال و نیم بیشتر نداشت .لذا خلیفه بنام وی خطبه خوانده و او را به ناصر الدنیا و الدین ملقب کرد .

توافق خلیفه المقتدی تحت شرایطی صورت گرفت . شرط اول آنکه فرماندهی سپاه به امیر اونر واگذار گردد و شرط دوم آنکه جمع آوری مالیات ها برعهده وزیر ابوالغنائم باشد . « ابن اثیر، الکامل ، ۱۸۱» شرایط مذکور از سوی ترکان خاتون مورد قبول واقع گردید و محمود خردسال برتخت سلطنت جلوس کرد .

پس از آن ترکان خاتون برای از میان برداشتن برکیارق ، «برکیارق پسر همسردیگرملکشاه بود» امیر کربوغا را به اصفهان گسیل کرد . لیکن غلامان خواجه نظام الملک انبار اسلحه را گشودند و در اندک مدتی شهر اصفهان را به تسلط خود درآورده و از برکیارق حمایت نمودند و نیز وی را برتخت شاهی نشانده و خطبه بنامش خواندند . «ابن اثیر ،الکامل، ۱۸۵» بنابراین در اثنائیکه محمود در بغداد پادشاه نام گرفت ، برکیارق هم از سوی طرفداران خواجه نظام الملک سلطان سلجوقی پادشاه خوانده شد . ترکان خاتون با توجه به قدرتی که بدست آورده بود ، همراه پسرش و وزیر ابوالغنائم  بسوی اصفهان براه افتادند لذا برکیارق و هواداران نظام الملک با علم بر اینکه سپاه دشمن مقتدر است به سمت ساوه عقب نشینی کردند . « ابن اثیر ، الکامل ، ۱۸۵» «راوندی ، ۱۴۰،۱۳۷»

پرچم-سلجوقیان

پرچم-سلجوقیان

پس از پیوستن امیرتارش و نیروهای وفادار به نظام الملک و همچنین گمشگین اتابک برکیارق ، نیروهای نظامی برکیارق تقویت گردیده و جملگی بطرف ری عازم شدند و در نزدیکی ری قلعه تبرک را متصرف شدند. آنموقع ترکان خاتون سپاهی را به فرماندهی تاج الملک ابوالغنایم به جهت نبرد با برکیارق بطرف وی گسیل داشت .در نزدیکی بروجرد دوسپاه روبروی یکدیکر صف آرایی کردند . لیکن قبل از شروع جنگ  امیریلبرد از فرماندهان سپاه ترکان خاتون به نیروی برکیارق پیوست .

در شانزدهم ذیحجه سال ۴۸۵ ه.ق نبرد سختی میان طرفین در گرفت که منجر به شکست سپاه ترکان خاتون گشته و سبب گردید که آنها به اصفهان عقب نشینی کنند . ابوالغنائم به سمت بروجرد گریخت لیکن پس از مدت کوتاهی دستگیر و به حضور برکیارق آورده شد و به قصد استفاده از تجاربش به فرمان برکیارق عفو گردید. (اما پس از مدتی به دلیل کینه وغضبی که هواداران نظام الملک از او به سبب قتل خواجه داشتند ، وی را در محرم سال ۴۸۶ ه.ق به قتل رساندند .) برکیارق با توجه به این پیروزی بسوی اصفهان رفته و شهر را در محاصره گرفت . اما ترکان خاتون به وی پیشنهاد پانصد هزار دینار را داد و بدلیل شرایط اقتصادی ضعیف برکیارق این پیشنهاد را پذیرفت . « ابن اثیر ، الکامل ، ۱۸۶،۱۸۶» « عزالدین ، سلطان برکیارق ، ۲۰»

محدوده قلمرو حکومت سلجوقی

محدوده قلمرو حکومت سلجوقی

اسماعیل حکمران و شاه گنجه و فرزند آق سنقر بیک یاقوتی و دایی ملکشاه توسط ترکان خاتون پیامی دریافت کرد ، که درصورت اتحاد با وی و جنگ با برکیارق زوجه اش خواهد شد . لذا اسماعیل با ارسال پیام موافقت ، خود را آماده جنگ با فرزند خواهرش نموده و از آذربایجان عازم ری شد و در حومه کرج به سپاه برکیارق برخورد کرد . اما تعدادی از سربازان اسماعیل به نیروهای برکیارق ملحق شدند . بنابراین اسماعیل به شدت شکست خورده و به سمت اصفهان عقب نشینی کرد . «راوندی -۱۴۱»

ترکان خاتون به سبب مخالفت بزرگان و درباریان نتوانست به عقد اسماعیل درآید لذا این موضوع باعث عصبانیت امیر اسماعیل گردید و در ماه رجب سال ۴۸۶ به حضور برکیارق رفته و به سپاه او پیوست  ولیکن در جلسه ای که با حضور کمشتگین ، آق سنقر و بوزان تشکیل شد ، تصمیم به قتل وی گرفتند و در ماه شعبان سال ۴۸۶ ه.ق او را کشتند .

تتش برادر ملکشاه هنگامی که خبر مرگ برادرش را شنید ، در حاشیه فرات بسوی بغداد در حرکت بود که بلافاصله خود را شاه خواند و به سرعت به سوریه مراجعت کرد و سلطنت خود را به اطلاع بسیاری از امرا و بزرگان سلجوقی رسانید . و امرای مذکور در محل حاکمیت خود خطبه بنام تتش خواندند و او نیز با سپاه تقویت شده خود رحبه، نصیبین ، رقه و موصل را در ماه محرم سال ۴۸۶ ه.ق تصرف نمود. و سپس از خلیفه المقتدی عباسی درخواست کرد که نام وی را به عنوان پادشاه سلجوقی در خطبه ایراد بنماید. اما خلیفه مخالفت کرد . « ابن اثیر ، الکامل ، ۱۸۹ ،۹۰ »

لشکرکشی برکیارق سلجوقی

لشکرکشی برکیارق سلجوقی

تتش در پی فتوحاتش میافارقین ، دیاربکر و ربیعه را ضمیمه تصرفات خویش نمود و در مسیر خود به آذربایجان رسیده و سپس وارد تبریز شد . برکیارق با ارسال پیامی پنهاهی از آق سنقر و بوزان به آنها گفت شما از بهترین سرداران پدرم هستید و به او وفارار بودید و اینک شایسته است به پسرش که جانشین واقعی اوست ملحق شوید . پس از چندی سرداران نامبرده تحت تاثیر قرار گرفته و به برکیارق پیوستند . تتش که نیروی نظامی اش تحلیل رفته بود در ذیقعده سال ۴۸۶ ه.ق بسوی دمشق عقب نشینی کرد. برکیارق از امیر آق سنقر و بوزان قدردانی نمود . سپس آنها به مناطق تحت حاکمیت خود مراجعت نمودند و بنام برکیارق خطبه خواندند .

برکیارق به بغداد رفته و خلیفه المقتدی در ۱۴ محرم سال ۴۸۷ ه.ق خطبه بنام وی خواند و لقب رکن الدین به او عطا نمود . بعد از چند روز خلیفه از دنیا رفت و المستظهر جانشین او شد . « ابن اثیر ، الکامل ، ۱۹۷-۱۹۵»

در این اثنا تکش که به دلیل دوبار عصیانگری به چشمانش میل کشیده بودند ، مجدد ادعای سلطنت کرد . برکیارق فرمان داد وی را از زندان تکریت آوردند و او را تحت نظر گرفت . علیرغم اینها تکش بطورسری با دوستان خود در تخارستان و بلخ در ارتباط بود، و این مورد باعث گشت که پادشاه فرمان داد در تاریخ ربیع الاول سال۴۸۷ ه.ق وی را خفه کردند . و در آرامگاه ابوحنیفه به خاک سپردند . «ابن اثیر ،الکامل ، ۲۰۲»

درهمین زمان تتش سپاهی مجهز گردآوری کرد و به حلب یورش برد که متعاقب آن آق سنقر از برکیارق کمک خواست وی باسپاه اعزامی از سوی برکیارق به تتش حمله برد ،لیکن ازوی شکست خورد و تتش او را دستگیر و سپس بقتل رساند.«ابن اثیرالکامل ۱۹۷» تتش قصد کرد تا به ملاقات ترکان خاتون برسد . اما اطلاع یافت که او فوت کرده است . پس از آن نیروی نظامی ترکان خاتون به تتش ملحق شدند و او نیز یعقوب بن اباق را به فرماندهی لشکری ، به جنگ با برکیارق فرستاد. که یعقوب بن اباق توانست با تاکتیک جنگی برکیارق را مغلوب کند . شکست برکیارق موجب شد خلیفه المستظهر در بغداد خطبه بنام تتش بخواند.

برکیارق با تلاش بسیار توانست از مهلکه بگریزد و همراه با تعدادی از حامیان خود به اصفهان برسد اما تعدادی از جنگجویان محمود وی را دستگیر کرده و در کوشک حبس نمودند . سپس درباریان منجمله اونر و بیگله بیگ با یکدیگر در مورد میل کشیدن چشمهای برکیارق در بحث و مشاجره بودند که محمود به بیماری آبله گرفتار شد و در ماه شوال سال ۴۸۷ ه.ق بدرود حیات گفت .

فرماندهان سپاه محمود پس از برگزاری جلسه ای برکیارق را از حبس آزاد نموده وبرتخت سلطنت نشاندند .

برکیارق نیز براثر ابتلا به بیماری آبله به بستر افتاد لیکن پس از دو ماه معالجت بهبود یافت. «راوندی ،۱۴۳ »«رشیدالدین فضل الله ،جامع التواریخ ۵۹»

کتیبه-آجری-به-خط-کوفی--محل-کشف-مدرسه-نظامیه-خرگرد-خواف-سده-پنجم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

کتیبه-آجری-به-خط-کوفی–محل-کشف-مدرسه-نظامیه-خرگرد-خواف-سده-پنجم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

برکیارق در زمانی که در حبس بود و امیدی به سلطنت و حتی به زندگانی نداشت ، از حبس خارج شد و بر تخت سلطنت نشست و بنابراین عزم کرد در بدو کار دایی خود تاج الدوله تتش را از سر راه خود بردارد . تتش نیز در این ایام همدان را تصرف کرد . اما یکی از یاران والی آنجا به اصفهان رفته و اطلاعاتی را در اختیار برکیارق گذاشت . تتش نیز به ری رفته و در آنجا پیامی برای امرا و فرماندهان لشکر ارسال کرد که به وی ملحق شوند .دراین ایام برکیارق بهبودی کامل یافته و از بستر بیماری خارج گردید و اقدام به تجهیز و تدارک سپاه خود نموده سپس بسوی ری روانه شد . هر دو سپاه در هفدهم ماه صفر سال ۴۸۸ ه.ق در دوازده فرسخی شهر ری باهم مصادف شدند . برکیارق در شروع جنگ پرچم پدرش را برافراشت . بدین سبب بعضی از امرای سپاه دشمن به وی پیوستند . علیرغم اینکه سپاه تتش متفرق گردید ، لیکن خود وی دلاورانه به جنگ ادامه داد اما بکچور وی را از اسب به زمین انداخت . «حسینی ،علی -۵۳» «بنداری ۹۵-۹۸» و امیر سنقرچه سر وی را از بدن جدا کرد . پسرش بنام شمس الملک ابونصر دقاق بطور معجزه آسایی از مهلکه جان سالم بدر برد . برکیارق به بازماندگان سپاه دشمن که اسیر شدند ، مهربانی کرده و آنها را آزاد نمود . سرانجام پس از دوسال و شش ماه که ازمرگ ملکشاه می گذشت ، تاحدودی آرامش به دربار سلجوقیان برگشت .

برکیارق عمویی بنام ارسلان ارغون داشت که در زمان ملکشاه در شرق کشور تیول دار بود . پس از فوت ملکشاه وی در خراسان عصیانگری کرد و مرو ، بلخ ،ترمذ و نیشابور را تصرف کرد و طی نامه ای از برادرزاده اش خواستار سرزمین خراسان گردید . برکیارق که درگیر جنگ با تتش دایی خود و محمود برادرش بود جواب وی را به بعد واگذار کرد . اما بعد از فوت هر دو آنها سپاهی را به فرماندهی بوری بورس با به مصاف ارسلان ارغون گسیل داشت که در جنگ او بوری بورس دشمن را شکست داد ولی در جنگ دوم درسال۴۸۸ ه.ق خودش شکست خورده و اسیرگشت . ارسلان ارغون از این اقدام برکیارق برافروخته شد و شهرهای نیشابور ، مرو ، سرخس و سبزوار را غارت و سپس ویران نمود . « ابن اثیر ،الکامل، ۲۲۰»« علی حسینی ، ۶۰ – ۵۹ »

قطعه-ای-از-کاشی-زراندود-محل-کشف-تخت-سلیمان-سده-هشتم-ه.ق

قطعه-ای-از-کاشی-زراندود-محل-کشف-تخت-سلیمان-سده-هشتم-ه.ق

برکیارق ناچاراً سپاهی به فرماندهی برادر خود بنام سنجر «سال ۴۸۹ ه.ق » به خراسان گسیل داشت و خودش نیز در پی او براه افتاد اما هنوز به دامغان نرسیده بود که خبر کشته شدن ارسلان ارغون بدست یکی از غلامانش به وی رسید و دردسرهای وی بخودی خود خاتمه یافت . « بنداری ۳۱۰»  « ابن اثیر- ۲۲۰» اما برکیارق به راه خود ادامه داد تا به سبزوار و سپس به نیشابور رسید و بدون مقاومت آن شهر ها را تصرف کرد . سپاهیان ، نزدیکان و پسر ارسلان ارغون که به بیابان و کوههای اطراف گریخته بودند ، با اطلاع از خبر عفو عمومی برکیارق به درگاه او رسیده و اظهار پشیمانی و اطاعت نمودند . برکیارق آنها را با مهربانی پذیرفت و سرزمینهای مربوط به قلمرو ارسلان ارغون را به پسرش آلب ارغون واگذار کرد . «عزالدین سلطان ، برکیارق -۵۰»

جهت سروسامان دادن به ناحیه شرق خراسان ، برکیارق بمدت هفت ماه در آنجا اقامت نمود و حکومت خراسان را به برادرش سنجر سپرد و سلطان امیر کماج را نیز بعنوان مشاور در کنار سنجر مأمور کرد .

برکیارق در سال ۴۹۰ ه.ق از بغاز قسطنطنیه عبور کرد و در پاییز همان سال پس از طی مسافتی پر مشقت از طریق کلیکیه وارد آناتولی شد . « آلتان ، ۵۸۱ ، ۵۸۲»

ملک رضوان پسر تتش که در منطقه حلب حکمرانی می کرد ، نسبت به برادر خود دقاق که بردمشق و سوریه جنوبی دست یافته بود ، حسادت می ورزید . از این رو قصد جنگ با برادرش را نمود . اما اطلاع یافت که سپاهیان صلیبی بسوی انطاکیه در حال حرکت بودند لذا از جنگ علیه برادر منصرف گردید . یاغی سیان پس از محکم کردن حصارهای انطاکیه از حکمرانهای همجوار درخواست کمک کرد . دقاق با سپاهی به کمک او شتافت . لیکن از گروهی صلیبیون شکست خورد و به دمشق برگشت . ملک رضوان نیز که به کمک یاغی سیان رفته بود ، از گروه دیگری از صلیبیون که فرماندهی آنان را کنت بوهموند بعهده داشت  متحمل شکست شد . همچنین گروه دیگری از صلیبیون نیز که فرماندهی آنها را کنت بودوئن برعهده داشت ، درسال ۴۹۱ ه.ق اورفه را تسخیر نمود .

صراحی-شیشه-ای-دمیده-درقالب-محل-کشف-گرگان-سده-ششم-ه.ق-مووزه-ملی-ایران

صراحی-شیشه-ای-دمیده-درقالب-محل-کشف-گرگان-سده-ششم-ه.ق-مووزه-ملی-ایران

سرانجام برکیارق کوربوقا امیر موصل را به کمک امیر یاغی سین فرستاد . اما یک روز دیر به آنجا رسید چراکه صلیبیون شهر را فتح کرده و قلعه داخلی هنوز در حال مقاومت بودند .لذا  امیر کوربوقا صلیبیون را محاصره کرد و از دوطرف آنها مورد تاخت و تاز قرار گرفتند که در این هنگام امیریاغی سین از دنیا رفت . «عظیمی –۳۱»بنابراین صلیبیون راه خود را باز کرده و بر بسیاری از مناطق منجمله معرت النعمان تا رمله را تصرف کرده سپس وارد قدس شدند .آنها به فرماندهی گادفری بسیاری از مسلمانان را قتل عام کرده و در آنجا حکومت جدیدی به رهبری وی در قدس بوجود آوردند .

مؤید الملک پسر نظام الملک که از مقام وزارت برکیارق در آن ایام عزل شده بود ، به تشویق امیر اونر که مشغول سرکوب اسماعیلیان بود به مخالفت پرداخت . لذا وی تحت تاثیر مؤیدالملک قرار گرفت و عصیانگری آغاز نمود و با ده هزار سوار ورزیده و جنگجو از اصفهان بسوی شهر ری روانه شد . برکیارق نیز با سپاهیان خود به جنگ امیر اونر رفت و در حوالی ری به او اطلاع دادند امیر اونر توسط سه تن از خوارزمیانی که در سپاه او بودند به قتل رسیده است ، که این موضوع خودبخود عصیانگری امیر اونر را خاتمه داد . « راوندی – ۱۴۵» « رشیدالدین فضل الله ، جامع التاریخ – ۶۲»

دوتن از  نزدیکان ارسلان ارغون بنامهای امیرقودان و امیر یارقطاش که برکیارق آنها را عفو کرده بود ، در این هنگام از دیگر کسانی بودند که دست به عصیانگری زده و به والی خوارزم هجوم برده وی راکشته ، وارد خوارزم شدند«ابن اثیرالکامل ۲۳۲،۲۲۳» برکیارق امیرداد حبشی بن آلتون تاق را به سرکوبی امیر قودان و امیر یارقطاش مامور کرد . اما آنها پیشدستی کرده و به امیردادحبشی حمله بردند . لیکن در این نبرد شکست سختی متحمل شدند و امیر یارقطاش دستگیر و امیرقودان بسوی بلخ گریخت و به سپاه سنجر ملحق شد . و بعداز مدت کوتاهی فوت کرد . « عزالدین ،سلطان برکیارق -۵۳»

از مدتی قبل برکیارق برادر کوچکتر خود را به حکومت گنجه گماشته بود و امیرقتلغ تگین را نیز بدلیل صغر سنی اتابک وی گردانید . مؤیدالملک که نقشه های خود را در مورد امیر اونر ناکام دید . بسوی محمد رفت و او را علیه برادر تحریک نمود .محمد با تحریک های وی به عصیانگری پرداخت و اتابک خود امیر قتلغ تگین را بقتل رساند . «بنداری -۹۸» برکیارق با سپاهی برای سرکوب محمد در زنجان آماده مصاف با وی گردید اما با صلاحدید بعضی از امرا از جنگ منصرف شد و مراجعت نمود . «عزالدین ، سلطان برکیارق ۷۴- ۷۵»

محمد تپر که سپاه خود را نیرومند می دید، در دوم ماه ذیقعده سال ۴۹۲ ه.ق بدون درگیری وارد شهر ری شد و در قم نیز امرایی همچون کوربوقا حکمران موصل ، سعدالدوله گوهرآیین حکمران بغداد به وی ملحق گردیدند و او سعد الدوله را به خدمت خلیفه در بغداد فرستاد و از خلیفه المستظهر درخواست نمود که خطبه بنام وی کند . و خلیفه نیز خطبه بنام او خواند و او رابه غیاث الدنیا والدین ملقب نمود .

مقبره-بابالقمان-سرخس-دوره-سلجوقی-ایلخانی-عکس-از-گزارش-ابنیه-تاریخی-خراسان-مهدی-صبور-صادقزاده

مقبره-بابالقمان-سرخس-دوره-سلجوقی-ایلخانی-عکس-از-گزارش-ابنیه-تاریخی-خراسان-مهدی-صبور-صادقزاده

ازسوی دیگر سیف الدوله صدقه بن فرید امیر حله در خوزستان به برکیارق پیوست و او عزم جنگ با برادر کرد. دو سپاه در سفید رود همدان روبروی یکدیگر صف آرایی کردند . در خاتمه جنگ به سود محمد تپر خاتمه یافت .«ابن اثیر ، الکامل ۲۴۴»

وی به خراسان رفت و سنجر برادر کوچکتر را برعلیه برکیارق متحد خود ساخت و به نهاوند شتافت و آماده جنگ با برادر شد .لیکن با وصاطت خلیفه و علما بین طرفین صلح ایجاد گردید و قرار براین شد که محمد تپر با حفظ گنجه حکومت آذربایجان ، دیاربکر و موصل را هم در اختیار بگیرد و سالانه یک میلیون و سیصد هزار دینار به برکیارق خراج بپردازد .«عزالدین ،سلطان برکیارق ، ۵۲»

در جمادی الاول سال ۴۹۵ ه.ق باز هم بین دو برادر جنگی درگرفت و محمد شکست خورد و به اصفهان فرار کرد .برکیارق اصفهان را محاصره نمود .که پس از هفت ماه قحطی در شهر بوجود آمد و محمد پنهانی از شهر گریخت و پادشاه شهر را متصرف شد .

محمد تپر از اصفهان بسوی آذربایجان رفته و پس از جمع آوری سپاه در جمادی الاول سال ۴۹۶ ه.ق مجدد در حوالی شهر خوی از برادر شکست خورد و نزد حاکم اخلاط «سقمان قطبی» و حاکم ارزروم آمد و با اخذ کمک از آنها باسپاهی جدید به جنگ برادر آمد . سلطان برکیارق برای او پیغام داد که جنگ و خونریزی دیگر شایسته نیست و او رادعوت به صلح کرد و محمد تپر نیز این صلح را پذیرفت و قرار بر این شد که سرزمینهای نواحی قفقاز و سوریه در اختیار محمد قرار گرفته و اصفهان و مناطق شرقی تحت سلطه برکیارق باشد .و مقرر گردید بعد از برکیارق، محمد تپر سلطان سلجوقیان شود .« ابن اثیر ، الکامل ۳۰۱،۳۰۰- علی حسینی ۵۴»

النگوی-طلا-دوران-سلجوقی-و-تزئین-زمرد

النگوی-طلا-دوران-سلجوقی-و-تزئین-زمرد

بنابراین قلمرو سلجوقیان به دو بخش تقسیم شد . اما دیری نپایید برکیارق مبتلا به سل و بواسیر شده بود ، او از چندی قبل به سل مبتلا بود لیکن بطور کامل مداوا نگردید وی در آن هنگام عازم بغداد شد اما در بروجرد وضعیت بیماری اش وخیم تر گشته ، لذا پسرش ملکشاه را بعنوان ولیعهدی معرفی و به بغداد روانه کرد . و خود نیز عازم اصفهان شده ،ولی پس از چند روز درسن ۲۵ سالگی چشم از جهان فرو بست . جنازه وی را به اصفهان آورده و در مقبره خانوادگی بخاک سپردند . «ابن اثیر، الکامل،۳۰۸»

 

 

منابع :

ابن عبری ، تاریخ الزمان ، نشر بیروت ، لبنان

عزالدین ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، کارلوس یوهنس تورنبرگ در سال ۱۸۵۱ میلادی ، ترجمه به اهتمام ابوالقاسم حالت ، عباس خلیلی

ابوالحسن علی بن زید بیهقی ، تاریخ بیهق ، با تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار

بنداری ، ( قوام الدین فتح بن علی بن محمد اصفهانی ) تاریخ سلسلۀ سلجوقی ، مترجم محمد حسین جلیلی ، بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۵۶شمسی

محمدبن علی بن سلیمان الراوندی ، راحه اصدور وآیه السرور ، تاریخ سلجوقیان ، به اهتمام محمد اقبال ، چاپ اساطیر تهران ۱۳۸۵شمسی

تاریخ جامع ایران ، جلد هشتم ، بخش سلجوقیان ،مبحث برکیارق

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *