ایوان-مسجد-جامع-گناباد-قدمت-خوارزمشاهیان-عکس-از-هاشمی پور

خوارزمشاهیان و آغاز حکومت آنها

  خوارزمشاهیان

خوارزم در شمال خراسان قرار دارد .تاجیکستان ، ترکمنستان، ازبکستان، افغانستان ، بلوچستان ، پاکستان ، آذربایجان ، ارمنستان، کردستان ، ترکیه و بخشی از قرقیزستان و قزاقستان جزو قلمرو سلسلۀ خوارزمشاهیان بوده که بتدریج توسط استعمار روس و انگلیس در قرون بعدی با توجه به بی کفایتی سلاطین سلسله های نالایق از ایران جداگردید .

محدوده قلمرو خوارزمشاهیان در عهد سطان محمد خوارزمشاه

محدوده قلمرو خوارزمشاهیان در عهد سطان محمد خوارزمشاه

این منطقه در قرن چهارم هجری قمری از مراکز مهم فرهنگی بود و شخصیتهای همانند ابوریحان بیرونی درآنجا می زیسته است . با تسلط سلجوقیان برخراسان سرزمین مذکور تحت تسلط آنان در می آید و یکی از امرای ترک دربار آنان بنام انوشتکین به خوارزم فرستاده شد و طبق سنت مرسوم خوارزم وی خوارزمشاه نامیده شد . انوشتکین در سال ۴۹۰ه.ق درگذشت و فرزندش قطب الدین محمد حکومت خوارزم را عهده دار شد .

قطب الدین محمد

قطب الدین محمد یکسال پس از درگذشت پدرش انوشتکین ، به فرمان سلطان سلجوقی ، عهده دارحکومت خوارزم گردید . وی در دوران سلطان سنجر سلجوقی و بعنوان دست نشاندۀ وی به امارت خوارزم منصوب گردید . و از سال ۴۹۰ الی ۵۲۲ ه.ق در آن ایالت فرمانروایی کرد . بنابراین شروع و تأسیس سلسلۀ خوارزمشاهیان را می توان از این تاریخ قلمداد کرد .

قطب الدین در طول مدت فرمانروایی به ندرت به دربار سلجوقیان مراجعت نمود و در این اواخر پسرش را درزمینۀ پیگیری امور با دربار سلجوقی مرتبط ساخت . وی در سال ۵۲۱ و به عبارتی ۵۲۲ بدرود حیات گفت .

از دوران فرمانروایی قطب الدین محمد در منابع تاریخی اطلاعات بسیار ناچیزی دردست است

سکه قطب الدین محمد

سکه قطب الدین محمد

اتسز خوارزمشاه

مهم ترین انعکاس لشکر کشی سنجر به غزنه بروز اختلاف میان وی و علاء الدین اتسز سرکرده خوارزمشاهیان بود . لازم به یادآوری است که ملکشاه سلجوقی در دوران سلطنت خود انوشتکین غرچه طشت دار را به حکومت خوارزم گماشته بود .لذاهم انوشتکین وهم اکینچی قوجقار جانشین وی تابع حکومت سلجوقیان بودند .سنجر در زمان حکومت خود در خراسان ولایت خوارزم را به قطب الدین پسر انوشتکین سپرد .اما محمد در سال ۵۲۲ ه.ق از دنیا رفت . لذا سنجر حکومت خوارزم را به پسر قطب الدین محمد که قزل ارسلان اتسز نام داشت واگذار کرد .  اتسز در دوران جوانی به سلجوقیان بسیار وفادار بود و در کنار سنجر در جنگهای مهمی منجمله غزنه ، ماوراءالنهر وعراق شرکت داشت . وی پس از آنکه عهده دار حکومت خوارزم شد ، به تدریج نیرومند گشته ودر نبرد غزنه در جند و منقشلاق فعالیت های نظامی خاصی از خود نشان داد که سبب ناخرسندی سلطان سنجر شد .« ابراهیم قِفِس اوغلو ، خوارزمشاهیان ، ۴۷»  پس از بازگشت از غزنه به وی پیشنهاد شد که اتسز را از میان بردارد . اما شاه سلجوقی به اتسز اجازه داد تا به خوارزم بازگردد . «جوینی ، ۵ »

سکه ضرب شده زرین اتسز شاه

در منابع تاریخی آمده است که یکبار در دوران لشکرکشی های سلطان سنجر در ماوراءالنهر در سالهای ۵۲۲ تا ۵۲۴ ه.ق که اتسز در آن حضور داشت و بابر گزارش حکایت گونه این منبع ، اتسز جان سلطان سنجر را در درگیریها نجات داد. «شبانکاره ای :۱/۱۳۵»

اتسز در جوانی از سوی پدرش قطب الدین محمدبن انوشتکین با دربار سلجوقی مرتبط بود و کاملاً با ضعف چیره شده برحکومت سلجوقی و زوال آن آگاه بود . « شبانکاره ای : ۱/۱۳۵» یکی دیگر از عواملی که اتسز دست بشورش زد ، شورش بهرامشاه بود که شانزده سال از سلطان سنجر اطاعت و فرمانبرداری می کرد  و در آن ایام  شاه سلجوقی در مقابل او هیچ حرکت مقتدرانه ای از خود نشان نمی داد و این مقوله نیز موجب تحریک اتسز برای شورش بود . اتسز پس از بازگشت به گرگانج به جذب نیروهای چادرنشین ترک اطراف بویژه در دو منطقۀ جند و منقشلاق پرداخت .

ویژگی های شخصیتی اتسز از جمله بلند پروازی ، غرور ، ماجراجویی و قدرت طلبی جوانانه دست بدست هم داد تا شورش وی در قبال سلطان سنجر را رقم بزند . تصرف دو منطقۀ منقشلاق در شمال غربی خوارزم و فتح جند در شرق خوارزم ، دو پیروزی مهم بود که اتسز در این دورۀ فرمانروایی اش به آن نایل آمد، هرچند که این تصرفات با فراز و نشیب هایی همراه بود و چندین بار این مناطق مابین سلجوقیان و خوارزمیان رد و بدل گردید .

قفس اوغلی مورخ بنام ، تصرف آن دو منطقه را به دورۀ اعلان استقلال اتسز تا لشکرکشی سنجر به خوارزم مربوط می داند و به نقل از یک سند رسمی « فتح نامۀ جند» این عمل اتسز را یکی از عوامل اصلی تهاجم سنجر به شمار می آورد . « همو : ۵۸»

محراب-گچبری-شده---کتیبه-به-خط-کوفی-وثلث---سدۀ-ششم-وهفتم-ه-.ق

محراب گچبری شده کتیبه به خط کوفی و ثلث سدۀ ششم و هفتم ه.ق

تهدیدات نظامی و سیاسی خوارزم برای سلطان سنجر بسیار ناگوار بود . بنابراین تصمیم گرفت که این معضل را از ابتدا بطریق دیپلماسی حل نماید لذا در طول یک سال و نیم به دفعات هیأت های سیاسی مابین مرو و گرگانج ، آمد و شد می کردند لیکن این روش توفیقی حاصل نکرد و سلطان سنجر متوسل به عملیات نظامی گردید و پس از تجهیز سپاه و تدارکات از طریق آمویه و در تاریخ محرم سال ۵۳۳ ه.ق به گرگانج هجوم برد. اتسز در منطقه هزاراسب واقع در سی کیلومتری گرگانج «جرجانیه» به مصاف سلطان آمد و از تاکتیکهای جنگی استفاده کرده ، مسیر آبراه ها را تغییر داد و کلیه منطقه را به باتلاق و لجنزار تبدیل نمود . لیکن سپاه سلجوقی پس از گذشتن از مناطق فوق شکست سختی به نیروهای اتسز وارد آورد و او متحمل تلفات بسیاری شد و همچنین پسرش اتلیغ هم در میدان نبرد کشته شد . « ابن اثیر ، الکامل ،۶۷»« غفاری قزوینی ، تاریخ جهان آرا ، ۱۱۰» سلطان سنجر برادرزاده خود ، سلیمانشاه بن تپر را به حکومت آنجا گمارد ..« ابن اثیر ، الکامل ، ۶۷» اما در گزارش جوینی ، در این نبرد درگیری مهمی مابین دو طرف انجام نشد . « جوینی ۲/۵» سلیمانشاه مردی نالایق و ناتوان به جهت ادارۀ امور فرمانروایی بود لذا در بین مردم خوارزم ، نارضایتی های بسیاری پدید آمد و اینگونه موارد باعث گردید که اتسز مجداً در زمستان همان سال «۵۳۳ ه.ق»به خوارزم بازگشته و سلیمانشاه را مغلوب سازد که او مجبور به فرار شده و به خراسان باز گردد و اتسز نیز بار دیگر برجایگاه قبلی خود تکیه زد . همکاری مردم خوارزم باعث گردید که اتسز در سه محور دست به یک سری اصلاحات بزند . محور اول در زمینۀ قدرتمند سازی سپاه ، محور دوم در زمینۀ توسعۀ اراضی و ایجاد درآمد و محور سوم در زمینۀ بنیانگذاری تشکیلات دیوانی جدید و تسهیل امور مالیاتی .

سنجر در بهار سال ۵۳۵ ه.ق جهت سرکوبی اغتشاش عازم ماوراءالنهر گردید . در آنجا قوم قارلوق به حضور سلطان رسیده و اطاعت پیشه کردند و گروهی از آنها نیز به قراختائیان ملحق شدند و گورخان سرکرده آنها را به جنگ با سلطان سلجوقی تحریک کردند . و بالاخره در نبردی که میان قراختائیان و سنجر در گرفت ، شاه سلجوقی شکست سختی خورده و به زحمت جان بدر برد . «محمد آلتای کویمن ، ۴۸۵، ۳۲۶» سنجر از مسیر دشت به جیحون رسیده و پس از عبور از رود ، به بلخ رسید.

تصویر نقاشی از چنگیز خان مغول

تصویر نقاشی از چنگیز خان مغول منقرض کننده پادشاهی خوارزمشاهیان

درگیریهای سلطان سنجر در منطقۀ ماوراءالنهر و ظهور قراختائیان فرصت مناصبی برای اتسز فراهم آورد که به مسائل داخلی و قدرتمندسازی ارتش خود بپردازد .

پس از تصرف جند ، قشلاق و بخارا توسعه طلبی بعدی اتسز به خراسان بود ، چراکه سلطان سنجر پس از نبرد با قراختائیان به مدت یکسال در ترمذ بماند ، « راوندی :۱۷۴» این فرصت جدید برای اتسز پیش آمد که بتواند به پیشروی خود در غرب جیحون ادامه دهد و با گذاشتن از صحرای قراقوم به تختگاه سنجر (مرو)حمله برد . اخبار شکست سنجر هراسی در دل مردم انداخت که هیچ گونه مقاومتی از خود نشان ندادند .

در شوال سال ۵۳۶ ه.ق لشکر خوارزمشاه بسوی سرخس روانه شد . در ورودی شهر عالم و زاهدی بنام ابومحمد زیادی به استقبال آمد و مورد نوازش واقع گردید . « ابن اثیر : ۲۰/۵۶، ۵۷» اتسز سپس بسوی مرو حرکت کرد . مردم شهر امام محمد باخرزی را بعنوان نمایندۀ حسن نیت به اردوگاه خوارزمشاه فرستادند و طی مذاکراتی که انجام گرفت ، قرار بر این شد هیأتی شامل عاملان مالیاتی از سوی خوارزمشاه وارد شهر شوند و یک هیأت بلندپایه از شخصیت های سیاسی و مذهبی شهر برای ادامه مذاکرات به اردوی اتسز شاه بروند . این گروه به ریاست امام ابوالفضل کرمانی فقیه حنفی روانه اردوگاه خوارزمشاه گردید . « ابن اثیر : ۵۷/۲۰»

سلطان سنجر پس از بازگشت به مرو به بازسازی ساختارهای سیاسی ، مالی از هم گسیخته همت گماشت و به مدت یکسال نیز به بازسازی سپاه خود پرداخت سپس جهت انتقام از خوارزمشاهیان در بهار (شوال) سال ۵۳۸ ه.ق بسوی خوارزم حرکت کرد . چنین برمی آید که سلطان سلجوقی با توجه به محاصرۀ گرگانج بدلیل مقاومت مردم آن شهر از تصرف آنجا منصرف شد . ابن اثیر دلیل آنرا بروز شکاف ناشی از حسادت و رقابت میان دو فرماندۀ بزرگ سپاه یعنی امیرسنقر و امیرمتقال تاجی و مدافع سازمان یافته ده هزار سپاهی خوارزمی میداند و می نویسد چاره ای نبود جز اینکه روی قرار و قاعده ای میان سلطان سنجر و اتسز خوارزمشاه ترتیب صلح داده شود . « ابن اثیر :۲۰/۷۶» جوینی گفته است در جمادی الثانی سال۵۴۲ ه.ق برای بار سوم  سلطان سنجر به خوارزم لشکر کشید ودر این لشکرکشی پیروز گردید .

تکوک-سفالی-لعاب-یکرنگ--محل-کشف-ری--سدۀ-ششم-ه.ق

تکوک سفالی لعاب یکرنگ-محل کشف ری سدۀ ششم ه.ق

بنابرگزارش عمادالدین کاتب ، اتسز در کرانۀ شرقی رود جیحون در مقابل سلطان سنجر از اسب پیاده شد و زمین را بوسه زد و خاکساری کرد. پس سلطان سنجر وی را مورد عفو قرار داد . « بنداری : ۳۳۷» این لشگر کشی «جنگ هزاراسپ» نام گرفت .

سپس در ربیع الاول سال ۵۴۷ ه.ق پادشاه سلجوقی به غور لشکر کشید و علاءالدین جهانسوز را شکست داده و او را اسیر کرد . این پیروزی به لحاظ روانی بر قدرت سلجوقیان افزود . لیکن آنها با شورش غزها مجدد مورد تهدید قرار گرفتند . در نزاعی که میان اوغوزها با حاکم بلخ در گرفت ، منجر به قتل کمج « کَماج » والی بلخ برگزیده سلجوقیان شد که سلطان سنجر بنا به توصیه امیرمؤید آیبه به اغوزها یورش برد و در نبردی که در بهار سال ۵۴۸ صورت گرفت ، سلطان سنجر به اسارت دشمن درآمد . « ابن اثیر ، الکامل، ۱۵۴، ۱۵۵» سلطان بزرگ سلجوقی را در قفسی آهنین درحبس نگاه داشته بودند . پس از سه سال مؤید آیبه با تطمیع محافظان سنجر سرانجام توانست وی را از اسارت نجات دهد .«علی حسینی : ۸۷»

چندماهی از آزادی سلطان سنجر نگذشته بود که اتسز دراطراف خبوشان(قوچان کنونی) به بیماری فلج در نهم جمادی الثانی سال ۵۵۱ ه.ق۵ چشم از جهان فروبست . « میرخواند : ۷/۳۲۹۰ – جوینی :۲/۱۳»

کاسۀ-سفالی-نقاشی-روی-لعاب-و-زراندود---سده-های-شش-وهفتم-ه.ق

کاسۀ-سفالی-نقاشی-روی-لعاب-و-زراندود—سده-های-شش-وهفتم-ه.ق

پس از مرگ اتسز ، ایل ارسلان ، سلطانشاه و علاءالدین محمد تکش خوارزمشاهی بر تخت پادشاهی نشستند و پس از آنها علاءالدین محمد خوارزمشاه بر اریکه سلطنت جلوس نمود که در زمان وی برخورد ارتش مغولان با سپاه خوارزم صورت گرفت .

به نظر می رسد که اولین آشنایی خوارزمشاه با مغولان مربوط به واقعۀ برخورد نظامی محدود او با سپاهیان مغولی به فرماندهی جوچی «یا سوبوتای» است که در تعقیب مرکیت ها بودند .

نخستین هیأت رسمی سیاسی ، تجاری متعلق به چنگیز خان بود که احتمالاً پس از نبرد قراقوم به سرپرستی محمود خوارزمی و به معیت علی خواجه بخاری و یوسف کنکای اتراری به قلمرو خوارزمشاه رفت این هیأت را تعدادی از تجار منطقه همراهی می کردند .  هیأت مذکور با پیام صلح ومسالمت نزد خوارزمشاه رفت . «نسوی : ۱۷» لیکن خوارزمشاه فرمان به کشتن تمامی آنها داد .

چنگیزخان وقتی از قتل عام بازرگانان و هیأت سیاسی همراه آن خبردار شد ، بقول جوینی «آتش غضب چندان اشتعال گرفت که آب از دیدگان براند» «جوینی : ۶۱» نسوی روایت می کند که چنگیز پسر کوج بغرا را که پدرش از امیران سلطان تکش بود با دو شخص دیگر از تاتارها به رسالت فرستاد وخواهان تحویل عاملان قتل عام شد . « نسوی :۵۲ »

تصویر خیالی از چنگیزخان مغول

تصویر خیالی از چنگیزخان مغول

سلطان محمد دستور داد که هیأت دوم را نیز به قتل برسانند و قتل آنان تمام راههای محتمل مسالمت آمیز را مسدود ساخت . البته لازم بذکر است وپیداست که تصمیم خان مغول به حمله به جهان اسلام بدلیل وبهانۀ نمایندگانش صورت نگرفته بود . واقعیت آن است که چنگیز ازچندی قبل خود را برای چنین مهمی آماده ساخته بود و تصرف چین و ایران نشانگر این است که برای این جنگ ها تدابیر پیشینی داشت . سلطان خوارزم که خطر مغول را نزدیک می دید ، تدابیری اندیشید که البته هیچ کدام مفید نبود . تقویت پادگان مرزی واستقرار نیروهای بیشتر دراین نواحی ، استخدام سپاهیان جدید برای دفاع از شهرها از جمله تدابیر لازم بود .«نسوی : ۵۳» اما سلطان نتوانست از این تدابیر بهره مند گردد . سپاهیان کمکی اویغور و چینیان و دیگر اقوام نیز هر یک در ناحیۀ اترار به هم رسیدند .

تعرض چندجبهه ای چنگیزسیاستهای تدافعی چند جبهه ای را لازم می کرد . اما ازآنجا که سیاست تعرض چنگیز فعال ، انعطاف پذیر و با ابتکار عمل همراه بود ، توانست سیاست دفاعی منفعلانه سلطان خوارزم را خنثی کند .

چنگیز مغولان را درسه مرحله به جنگ اعزام کرد . یک دسته را بعنوان پیش قراولان سپاه به فرماندهی سرداران بزرگ خود جبه نویان ، سوبوتای ، بواورچو و تغاچار ؛ مرحلۀ دوم سپاهی به فرماندهی سه پسرش جوچی ، اکتای و جغتای ؛ و مرحلۀ سوم خود همراه با پسرش تولوی و همسرش کولان خاتون .

سپاه چنگیزخان مغول

سپاه چنگیزخان مغول

سلطان محمد در مقابل تاکتیکهای جنگی  چنگیز مجبور به عقب نشینی شد

وی در دوازدهم ماه صفر سال ۶۱۷ ه.ق به نیشابور رسید و آنجا با بزرگان وسران جلسۀ مشورتی تشکیل داد .  دسته ای معتقد بودند که باید از خراسان وعراق دفاع کنند وسپاهیان متفرق در شهرها وقلاع را گرد آورده وآمادۀ جنگ شوند .پیشنهاد دوم این بود که که سلطان بطرف غزنین برود و از آنجا نیرو وتجهیزات جمع آوری کند و با دشمن روبرو شود . سومین پیشنهاد از سوی عماداالملک وزیر رکن الدین غور سانچی پسر خوارزمشاه وحکمران عراق ارائه گردید که او را به عراق عجم دعوت می کرد . پیشنهادچهارم از سوی شاهزاده جلال الدین منکبرنی و شیخ شهاب الدین خیوقی مطرح شد که معتقد بودند با گردآوری سپاه از مناطق مختلف و تجمیع آنها وارد ماوراءالنهر شده وبا مغولان بجنگند . « جوینی :۱/۱۰۴، ۱۰۷»

سپاه تعقیب کننده در نیشابور به دو قسمت تقسیم شد . گروه اول به فرماندهی خود جبه نویان ، اما با تعداد اندک ، که راه مازندران را درپیش گرفت وبه ساری رفت و غارت بسیاری کرد و همین دسته از سپاه مغول مادر سلطان را دستگیر ساخت . دسته دیگر به فرماندهی سوبوتای که به نواحی جام ، نوقان وطوس وهمچنین از طریق رادکان به خبوشان ، دامغان ، سمنان و ری رفت این دودستۀ مغول در ری به هم رسیدند چون از پیدا کردن سلطان محمد ناامید شدند، یا اینکه خبر مرگ او را در آبسکون شنیدند ، مدتی را به تاخت وتاز و غارت در جبال و آذربایجان و ری گذراندند و اوایل سال ۶۱۸ ه.ق بسوی قفقاز رفتند و چندی بعد از طریق دربند وشمال دریای کاسپی به سرزمین خود بازگشتند . « جوینی : ۱۰۸ ، ۱۱۶- رشید الدین فضل الله : ۱/۳۶۵ ، ۳۷۰»

حمله مغولها به ایران

حمله مغولها به ایران

جلال الدین پس از مرگ پدر همراه با تعداد زیادی از سپاهیان خود راهی خوارزم شد اما اوضاع شهر به علت توطئه های ترکان خاتون علیه او جو را در مورد او تغییر داده بود .

جلال الدین خوارزمشاه چون دریافت (روزگار است و وقت کارزار) « تاریخ جهانگشای جوینی ، جلد اول ص ۱۰۶» با اندک یاران خویش با دلیری بسیار به نبرد پرداخت بگونه ای که از یمین به یسار می شتافت و از یسار به قلب سپاه دشمن می دوانید . « تاریخ جهانگشای جوینی ، جلد اول ص ۱۰۶»  اما  سپاهیان پرشمار مغول اندک اندک پیش آمدند وعرصه را بر او که حتی توانسته بود قلب سپاه چنگیز را شکست دهد ، تنگ ساختند بگونه ای که در جناح راست لشکرش ، پسر خردسالش که هفت یا هشت سال بیشتر نداشت را دستگیر وبه فرمان خان مغول کشتند . « اقبال آشتیانی : تاریخ مغول ، ۶۳» در این هنگام مادر وهمسر و زنان حرم سلطان نیز با زاری وشیون از جلال الدین خواستند تا آنان را به جهت جلوگیری از دربند شدن بدست چنگیزیان بقتل برساند و جلال الدین بناچار چنین کرد و بسیاری از آنان را در رود سند غرق کرد . « اقبال آشتیانی : تاریخ مغول ، ۶۳» اندک زمانی بعد جناح چپ لشکر خوارزمشاهیان تاب پایداری نیاورد و ازمیان رفت با این وجود او همچنان با هفتصد مرد تانیمروز در برابر مغولان مقاومت کرد . « رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ : ۳۷۶» سر انجام جلال الدین دریافت که دیگر ایستادگی بی فایده است زیرا که تاب وتوان وپایداری در او و یارانش نمانده بود ناگزیر دیگربار بر چنگیزیان تاخت و همینکه آنان را اندکی به عقب راند ، با اسب خود به آب رود سند زد و چون برق از آب بگذشت و به آنطرف فرود آمد . « رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ : ۳۷۶»مرخان ضمن بیان ماجرا از شگفتی بسیارِ چنگیز از این همه بی باکی یاد کرده اند .چنانکه نگارندۀ مجمع الانساب در کتاب خویش آورده است که چنگیز در پی جستن جلال الدین از دست خویش گفته است که : از پدر چنین باید  «شبانکاره ای ،مجمع الا نساب  : ص ۱۴۴»    خواجه رشید الدین فضل الله همدانی سیاستمدار ، پزشک وتاریخ نگار نامی روزگار ایلخانیان نیز ضمن بیان آوازه وستایش دلاوریهای جلال الدین از بی همتایی او در میان نام آوران دنیا یاد کرده است .

به گیتی کسی مرد زینسان ندید                نه از نامداران پیشین شنید . « رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ : ۳۷۶»

با عزیمت جلال الدین به هند رکن الدین غور ساچتی که در تصمیم ممالک خوارزمشاهی از سوی سلطان ، عراق عجم نصیبش شده بود ، فرمانروای خوارزمشاهی گردید . « تاریخ جهانگشای جوینی ، جلد دوم  ص ۱۲ و العبر جلد چهارم ص ۱۸۹» اما چنگیز خان مغول با اعزام نیروهایی به داخل ایران سعی در برهم زدن قدرت او نشان داد .

از آب گذشتن جلال الدین خوارزمشاه و دلاوریهای او

از آب گذشتن جلال الدین خوارزمشاه و دلاوریهای او

پس از چندی با  از میان رفتن جلال الدین منکبرنی  سلسله خوارزمشاهیان منقرض گردید .

دکتر صفا عواملی را که باعث عدم موفقیت جلال الدین منکبر نی بود چنین می گوید :

خلیفه الناصرالدین الله کم لطفی ، لجاج و عناد را با پسر سلطان محمد یعنی جلال الدین منکبرنی داشت ، چنانکه او بعد از وصول به عراق از راه خوزستان به جانب بغداد رفته بود تا از خلیفه برای دفع مغولان کمک بگیرد ، خلیفه بجای مدد و یاری ، قوایی را به سرداری قشتمور به جنگ او فرستاد و جلال الدین به سختی آن سردار ترک خلیفه را منهزم ساخت . «جهانگشا ، جلد دوم ص ، ۱۰۶ و ۱۰۵» «ذبیح الله صفا ، جلد دوم تاریخ ادبیات ایران ، ص۲۱۲»

دکتر ذبیح الله صفا درتاریخ ادبیات ایران جلد دوم در باب صفات اخلاقی جلال الدین منکبرنی چنین آورده است :

جلال الدین منکبرنی که شجاعت و شهامت و جنگاوری و ایستادگی او در برابر مغول ، به واقع قابل تحسین می تواند بود ، اخلاقاً مردی خشن و سفاک و شرابخواره و غلام باره بود . او را غلامی بود قلج نام که سلطان را به وی تعلق خاطری بود . اتفاقاً غلام را مرگ فرا رسید . سلطان در مرگ او بسیار گریست و فرمان داد تا لشکریان و امرا پیاده جنازۀ او را از محل فوت آن پسر تا تبریز که چند فرسخ بود ، تشییع کنند و خود نیز مقداری از این راه را پیاده آمد تا سرانجام به اصرار امرا بر اسب نشست . جون نعش به تبریز رسید ، امر کرد تا تبریزیان پیشاپیش آن  ندبه و زاری کنند و کسانی را که در این عمل قصور کرده بودند ، به سختی مجازات کرد و امرایی را که به شفاعت این قوم برخاسته بودند از پیش خود براند . با تمام این احوال جلال الدین حاضر نشد جنازۀ آن «معشوق بی بدیل» را به خاک سپارد و هرجا می رفت ، آنرا با خود می برد و بر آن ندبه و زاری می کرد و از خوردن و آشامیدن باز می ایستاد و اگر چیزی برای او می بردند ، نخست قسمتی از آنرا برای جنازۀ غلام می فرستاد و کسی نمی توانست بگوید آن «معشوق دل انگیز» مرده است ، چه اگر چنین می گفت بی درنگ به قتل می رسید . از اینرو چون طعام را نزد جنازه می بردند ، باز می گشتند و می گفتند قلج زمین ادب می بوسد و می گوید . به لطف سلطان حالم بهتر است . «تاریخ مغول ، تألیف مرحوم مغفور عباس اقبال آشتیانی ، ص۱۴۰ و ۱۴۱» «ذبیح الله صفا ، جلد دوم تاریخ ادبیات ایران ، ص۱۲۳»

 

 

 

 

 

منابع :

دکتر محمد جواد مشکور ، تاریخ ایران زمین ، ص ۲۱۱

رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ : تاریخ سلاطین خوارزم ، به کوشش محمد روشن

جوینی ، عطاملک ، تاریخ جهانگشای ، به کوشش محمد قزوینی ، تهران سال ۱۳۷۵

نسوی ، محمد ، سیرت جلال الدین منکبرنی ، به کوشش مجتبی مینوی ، تهران ۱۳۴۴

شبانکاره ای ، محمد ، مجمع الانساب ، به کوشش میر هاشم محدث ، تهران ۱۳۸۱

همو ترجمۀ محمد علی ناصح ، تهران ۱۳۶۶

قفس اوغلو ، ابراهیم ، تاریخ دولت خوارزمشاهیان ، ترجمۀ داوود اصفهانیان ، تهران ۱۳۶۷

ابن اثیر ، علی ، الکامل ، ترجمۀ محمد حسین روحانی ، تهران

راوندی ، محمد راحه الصدور ، به کوشش محمد اقبال ، لیدن ، ۱۹۲۱ میلادی

حسینی ، علی ،زبده التواریخ ، ترجمۀ رمضانعلی روح اللهی ، تهران ۱۳۸۰

غفاری قزوینی ، تاریخ جهان آرا

تاریخ جامع ایران : اسماعیل حسن زاده  جلد نهم

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *