داریوش سوم هخامنشیی

داریوش سوم و انقراض حکومت هخامنشیان

داریوش سوم

داریوش-سوم-سکه-های-ایران-زمین-شریعت-زاده

داریوش-سوم-سکه-های-ایران-زمین-شریعت-زاده

اردشیر چهارم نیزهمانند پدرش توسط باگواس خواجه بقتل رسید .  باگواس بدلیل قدرت ونفوذ خود در دربار ، داریوش سوم شهربان ارمنستان را که از زمان اردشیر و از تبار شاهی بوده را به پادشاهی منصوب کرد . « بادیان ۱۹۷۷: ۵۰- کورت ۲۰۰۷: ۴۱۸،۴۱۹ – فرای ۱۳۸۰: ۲۱۸»  فردوسی بزرگ در کتاب خود شاهنامه به داریوش سوم لقب دارا داده است . در ارتباط با به قدرت رسیدن داریوش سوم « کودومانوس» و پیوند وی با خاندان شاهی نظریات بسیاری مطرح است . منابع یونانی مانند پلوتارک و استرابو بر این معتقدند که او پیوندی با خانواده شاهی ندارد .« بریان ۲۰۰۲: ۷۷۰،۷۷۱» لیکن تحقیقات و پژوهشهای کنونی براین تکیه دارد که وی از نوادگان داریوش دوم می باشد .

در زمان به قدرت رسیدن داریوش سوم اوضاع مملکت و دربار بسیار آشفته و درهم بوده ،زیرا باگواس خواجه نفوذ بسیاری در تمام امور داشته ، و داریوش توان سرو سامان دادن به اوضاع را در وجود خود نمی دید .لذا باگواس را از میان برداشته وبقتل رسانید . وضع ایالت های غربی دگر گون گشته و مصر مجدد شورش کرد لیکن داریوش توانست در بدو پادشاهی خود این شورش را سرکوب نماید. «بریان ۳۱۲-  گوتیه ۱۹۰۷،۱۹۱۷ -۱۹۴»

درسال ۵۱۲ق.م مقدونیه تحت تسلط پادشاهی هخامنشی « عصر داریوش اول» در آمد . در آنزمان که آمیئتاس پادشاه مقدونیه بود ، این کشور جزء ایالتهای غربی ایران محسوب شده بود .« گریفیت وهامند ۱۹۷۹ : جلد دوم ۱۲۰ – کوک ول ۱۹۷۸» در سال ۳۵۹ تا ۳۳۶ ق.م فیلیپ دوم اصلاحات بسیاری را در زمینه سیاسی ، اقتصادی و نظامی بوجود آورد . «داندامایف ۱۹۸۹ : ۱۳۲-  وود ۱۹۹۷ : ۲۲،۲۳ »

فیلیپ دوم موفق شد ایلیریها را شکست داده و برقدرت خود بیفزاید . او فوسیری ها را در شورای نمایندگان شهرهای یونان محاکمه کرد. و از حمایت قانون محروم ساخت .خود نیزعضو مجلس شورای دول یونانی گردیده بنابراین حق دو رأی به او داده شد . سرانجام در سال ۳۳۸ ق.م درصدد بر آمد که مخالفت آنرا درهم بشکند که اینچنین شد و به تصرف او درآمد . درسال ۳۳۶ ق.م سردارن خود آتالوس و پارمینون را جهت جنگ روانه ایران کرد . درهنگام ورود فیلیپ به تئاتر ، شخصی بنام پاوسانیاس دشنه ای در بدن او فرو برده و وی راکشت . « دیودورس دو قرن پس از ماجرا مطلب را ذکر کرده است »  ویا بعبارتی گفته اند فیلیپ دوم در مراسم عروسی دخترش در سال۳۳۶ ق.م بقتل رسید . پس از مرگ فیلیپ پسر او اسکندر جایگزین پدر گردید.  و قدرت را بدست گرفت . در این گیر و دار ، تِبس برعلیه  اسکندر شورش کرد . لیکن وی ارتش تبس را شکست داده و مردم آنجا را تبعبد کرد .   «داندامایف ۱۹۸۹: ۳۱۷،۳۱۸- بادیان ۱۳۸۵: ۲۸۲»

سکه-نقره-مربوط-به-داریوش-سوم-هخامنشی

سکه نقره-مربوط به داریوش سوم هخامنشی

باری اسکندر پس از تبس به سمت آتن یورش آورد و حکومت آتن برای مقابله با او از داریوش سوم طلب کمک کرد .اما داریوش به گمان اینکه جوانی بیست ساله «اسکندر» توانایی کسب این همه قدرت را ندارد ،بی اعتنا از این موضوع گذشت .لیکن پس از مدتی کوتاه مقداری پول برای آتن فرستاد . ولی خیلی دیر بفکر افتاده بود چرا که اسکندر پس از فتح آتن در راه ایران بود . اسکندر در سال ۳۳۴ق.م باحدود سی الی چهل هزار تن جنگجوی مقدونی و یونانی از مرزهای آسیایی که در آنزمان کسی پاسداری این حد و حدود را به عهده نداشت گذشت . «زرین کوب ص۳۱۵ »

مورخان جنگهای صورت گرفته اسکندر با داریوش سوم را بر سه جنگ مهم گزارش کرده اند . ۱- گرانیکوس«گرانیک»  ۲-نبرد اسیوس  ۳- نبرد گوگمل

نبردگرانیکوس        

شهر مپساگوس در این سوی هلسپونت ترکیه بدون کمترین مقاومتی به تصرف نیروهای مقدونی درآمده وسپس به سمت رود گرانیگوس که آنسوی تنگه داردانل به دریای مرمره می ریزد ،حرکت کردند .رهبری اعظم نیروها را پارمینون برعهده داشت که با ۱۶۰ کشتی سه ردیفی به ایبدوس رسید . در شورای جنگی که توسط پارسیان شکل گرفت از همان ابتدا بر سر اتخاذ یک استراتژی واحد اختلاف بوجود آمد . « رجبی ۱۳۸۲: ۳/۱۲۰ – کوک ول ۱۹۷۸»  ممنون ، از فرماندهان لایق سپاه ایران براین اعتقاد بود که می بایستی سیاست زمین سوخته را دنبال کرد. و نظرش براین بود که از آنجایی که اسکندر تنها قادر به تامین آذوقه لشگریان خود برای یک ماه بوده است ، لذا می بایستی ایرانیان تمام امکانات پشت سر خود را از بین ببرند و نیز دشمنان اسکندر را در یونان بر علیه وی شورانده و جنگ را به منطقه بالکان بکشانند . «یوستی :کتاب یازدهم ۶،۸۱- بریان ۲۰۰۲: ۸۱۹،۷۹۰،۷۹۱،۱۸۸» «قس کورت۲۰۰۷: ۴۲۹ »  «آناباسیس کتاب اول ۸-۱۲» در مقابل این شیوه جنگی که منطقی به نظرمی آمد ، اسپیترایداس ،ساتراپ لیدی ها وآرسیت ساتراپ فریجیه ، مخالفت کرده و براین نظر بودند که این شیوه مقابله تنها موجب طولانی شدن جنگ خواهد شد . وحتی اسپیترایداس اظهار داشت راضی به سوختن حتی یک کلبه در ساتراپی اش نیست .«آریان،آناباسیس- ۱،۱۲»

سرانجام تصمیم بر این شد که به جای طولانی شدن جنگ ، در ساحل رود گرانیکوس منتظر سپاه دشمن بمانند .اما درباره تعداد نیروهای طرفین منابع یونانی مانند دیودور ،آریان ویوستی شمار متفاوتی گزارش کرده اند .« دیودور کتاب دوازدهم ،۱۹» شماره پیاده نظام پارسی را یکصد هزار وسواره نظام را ده هزار نفر ذکر کرده اند «آناباسیس-۱۹» آریان شمار سواره نظام را بیست هزار نفر وپیاده نظام را نیز همین رقم ذکر کرده است . اما یوستی«یوستی کتاب یازدهم ،۶ » رقم ششصد هزار تن را برای سپاه پارسی در گرانیکوس ذکر می کند .  پلوتارک « پلوتارک ،اسکندر، ۱۵» شمار سپاهیان داریوش را از سی تاچهل هزار سوار وچهل وسه تا پنجاه وپنج تن پیاده نقل می کند .برغم این آمار متناقض و غلوآمیز ،بنظر می رسد که شمار سپاه پارسیان بسیار نبوده است و همانطور که داندامایف «داندامایف۱۹۸۹: ۳۲۰ » عقیده دارد احتمالا شمار پیاده نظام پارسیان کمتر از سپاه مقدونی بوده است  .  در هر حال پس از تصمیم نهایی پارسیان برای دفاع درمنطقه گرانیکوس ، طرفین به آرایش سپاهیان خود برای مقابله با حریف پرداختند . گفته می شود اسکندر پارمینون را در جناح چپ سپاه خود قرار داده و سواره نظام تسالی را نیز بدان افزود . که رهبری آن با کالاس ، فرزند پالوس بود .  «آریان آناباسیس ،کتاب اول ، ۱۴»

پارسیان طبق استراتژی همیشگی خود ،قلب سپاه خود را تقویت کردند و توانستند در همان آغاز نخستین گروه از نیروهای مقدونی را که از رودخانه عبور کردند را قلع و قمع کنند وحتی اسپیترایداتس ساتراپ لیدی ،موفق شد با نیزه خود اسکندر را زخمی کند .اما پیش از آنکه بتواند کار را یکسره کند ،خودش کشته شد. حتی نقل شده است در حین یک نبرد تن به تن مهرداد داماد داریوش سوم با اسکندر، شاه مقدونی جان سالم بدر برد .و برادر مهرداد برای گرفتن انتقام با شمشیر به اسکندر حمله برد که اگر کلیتوس دوست صمیمی اسکندر در آنجا دست ضارب را از شانه قطع نکرده بود ، اسکندر بقتل می رسید .«پیرنیا – ۱۵ » سرانجام نتیجه جنگ توسط سواره نظام مقدونی رقم خورد .اینان توانستند در حدود هزار نفر از سواره نظام پارسی را بقتل برسانند وسپاه ایرانیان را مجبور به عقب نشینی کنند . شمار کشته ها درمنابع یونانی به مانند شمار سپاه پارسی متغیر است . بنابر گفته دیودور ده هزار نفر از سپاه پارسیان در رویارویی با مقدونی ها کشته شدند وده هزار نفر از آنان هم به هنگام فراربقتل رسیدند .«دیودور کتاب هفدهم ،۲۱ –  باکلی۱۹۹۶: ۴۹۳،۴۹۴» دراین نبرد شماری از بلند پایگان اردوی پارسی کشته شدند که از میان آنها می توان به پتنس، اسپیترایداتس ، نیفاتاس ، میتریداتیس داماد داریوش، اربوپالس فرزند اردشیر، یکی از فرزندان داریوش ،فارناسس برادرزن داریوش ،اومارس یکی از فرماندهان بلند پایه داریوش سوم ، اشاره کرد .« آریان ، آناباسیس ، کتاب اول ،۱۶- کورت ۲۰۰۷: ۴۲۹- کوک ول ۲۰۰۵: ۲۰۹»

نبرد سپاه داریوش سوم و سپاه اسکندر مقدونی

نبرد سپاه داریوش سوم و سپاه اسکندر مقدونی

پیروزی در گرانیکوس برای اسکندر در حکم فتح آسیای صغیر بود . پس از این نبرد ،اسکندر توانست سارد، یکی از مهمترین ساتراپی های هخامنشی را فتح کند.لازم بذکر است که فرمانده دژ سارد بدون مقاومت تسلیم اسکندر شد . در سارد اسکندر بر بخشی از خزانه شاهی که در ارگ نگهداری می شد ، دست یافت . و پس از آن نواحی ، ماگنزیا ،ترالس و اِفسون بدون مقاومت خود را تسلیم اسکندر کردند و پادشاه یونان فقط در میلتوس وهالیکارناس که مزدوران یونانی به فرماندهی ممنون از شهر دفاع می کردند ، با مقاومت روبرو گردید . اما بعد از مدتی ساکنان شهر که زیر آتش قلعه کوبهای مقدونی قرارداشتند ،مجبور به آتش زدن و فرار از شهر شدند که سپاه مقدونی وارد شهر شد  . و اسکندر شهر را  متصرف شد. «آریان ،آرناباسیس ، کتاب اول ،۱۸، ۳-۴ ،۲۰، ۲-۳ ، ۲۳ ،۱-۵، ۲۰ ،۴-۲۲ :۸۲۳- قس :استرابو،کتاب چهاردهم ۱۷،۲-هورنبلور ۱۹۸۲: ۴۹- داندامایف ۱۹۸۹ : ۳۲۱»پس از ناکامی در دفاع از هالیکارنوس مِمنون که یکی از فرماندهان لایق شاه در آسیای صغیر بود ،کوشید که در بهار سال ۳۳۳ق.م موقعیت پارسیان را در آسیای صغیر مستحکم کند و حتی جنگ را به اروپا بکشاند وباعث مشکلاتی در پشت جبهه اسکندر شود . بنابراین با گردآوری نیروهای خود اقدام به فتح خیوس کرد و بدنبال آن نیروهایش را در شهر لسبوس متمرکز کرد زیرا تسلط بر شهرهای ساحلی برای اسکندر که پیش از این نیروی دریایی اش را مرخص کرده بود،مشکل آفرین باشد . اما این بار بخت با اسکندر یار بود زیرا در تابستان سال ۳۳۳ق.م ممنون درحالی که شهر میتلنئان را محاصره کرده بود ،بیمار شد و این بیماری منجر به مرگ او گردید .مرگ ممنون قطعاً مشکلات بسیاری را از پیش روی اسکندر برداشته و خیالش را از جانب فرمانده لایق ایرانی آسوده کرد . « آریان ،آناباسیس ،کتاب دوم،۱،۲،۳ –قس:کورت ۲۰۰۷: ۴۳۳،۴۳۴ – آلن ۲۰۰۵: ۱۳۴،۱۳۵ – بریان ۲۰۰۲: ۸۲۲،۸۲۸»

نبرد اسیوس

شکست پارسیان در نبرد گرانیکوس ، موجب شد که اسکندر بتواند به راحتی به ایالات مهم آسیای صغیر دست یابد و آسان به حوالی اسیوس سوریه برسد و تنها دراین منطقه وی بامشکل مواجه شد ودر سال۳۳۳ق.م  سرانجام نیروهای مقدونی وپارسی در دشتی کوچک «اسیوس » مقابل هم قرار گرفتند . مورخین یونانی درباره شمار نیروهای پارسی اعداد و ارقام گوناگونی ذکر می کنند . برای مثال آریان در کتاب آناباسیس « کتاب دوم ۲،۸» سپاه داریوش را در این نبرد ششصد هزار نفر نقل کرده است . درحالی که کونیتوس یا کورتیوس «کتاب سوم،۲» سپاه هخامنشی را یکصد هزار سرباز ذکرمی کند ، که از این تعداد سی هزار نفر سواره نظام و مابقی پیاده نظام و مزدوران یونانی و نیروهایی که از ملت های مختلف جمع آوری شده بودند . درآغاز نبرد همه چیز یکسان بوده و نیروهای دوطرف رشادت های بسیار از خود نشان می دانند .نیروهای مزدور تحت رهبری پارسیان به قلب سپاه اسکندر حمله کرده وفشار زیادی برآن قسمت وارد ساختند . به نحوی که اسکندر مجبور شد این قسمت از سپاهش را تقویت کند . « داندامایف ۱۹۸۹: ۳۲۲» نیروهای اسکندر توانستند خود را به نیروهای داریوش رسانده ، و شمار بسیاری از آنها را بقتل برساند . اسب داریوش در اثر ضربات نیزه ها رم کرده ،و او را به زمین انداخت . علی رغم این که مرکب دیگری برایش آوردند ، لیکن داریوش تصمیم گرفت که میدان نبرد را ترک کرده و بگریزد . فرار داریوش ازصحنه جنگ باعث شد که بدنبال او و بهانه حفاظت ازپادشاه افراد سپاه نیز در پی او بگریزند .

بدین ترتیب باردیکر فاتح مقدونی توانست  سپاه پادشاه پارسی را در اسیوس شکست دهد . همسر، دختران ، مادر وپسر خردسالش که در این جنگ داریوش را همراهی می کردند ، همگی به اسارت نیروهای مقدونی درآمدند . «آریان ، آنابا سیس، کتاب دوم ۱۳،۱ قس: گیرشمن ۱۳۸۶: ۲۳۸- رجبی ۱۳۸۲: ۳/۱۲۸»

تصویر-نقاشی-شده-به-اسارت-گرفته-شدن-خانواده-داریوش-سوم-توسط-سپاه-اسکندر-مقدونی

تصویر نقاشی شده به اسارت گرفته شدن خانواده داریوش سوم توسط سپاه اسکندر مقدونی

داریوش با چهارهزار سپاهی که او را همراهی می کردند ،بطرف بابل حرکت کرد .« آریان،آناباسیس ،کتاب دوم ،۱۳،۱»  اسکندر از آنجایی که نگران سرزمینهای پشت جبهه و سرزمینهای فتح نشده در سواحل شرقی مدیترانه یعنی شهرهای صور وغزنه وهمچنین ساتراپی بزرگ مصر بود، بجای تعقیب داریوش برای فتح مصر بسوی آن حرکت نمود .

داریوش در این زمان در وضعیت روحی نابسامانی بسر می برده است . لذا به اسکندر نامه ای نوشت ودر آن تقاضای صلح نمود .و درازای موافقت ، واگذاری تمامی سرزمینهای واقع درغرب وفلات ایران را بهمراه ده هزار تالان نقره ، وهمچنین ازدواج با دخترش استاتیرا را که دراسارت وی بود پیشنهاد نمود . و در ازاء آن خانواده اش به او باز گردانده شود . اسکندر شاد و مسرور از پیروزی در جنگهای گرانیکوس و اسیوس پیشنهاد داریوش را رد کرد  . «پیرنیا ص۱۵۵- آریان ،آناباسیس ،کتاب دوم ،۱/۱۴ ،۳ – پلوتارک  ، اسکندر ۲۹،۷ – داندامایف ۱۹۸۹ : ۳۲۴»

اسکندر بعد از پیروزی در اسیوس ، داریوش را به حال خود رها کرده وبسوی صور و مصر حرکت کرد . پارمینون از سرداران نامی اسکندر موفق شد دمشق را بدون مقاومت تسخیر نماید . حاکم شهر خزانه را به وی تقدیم کرد ، که این موضوع سبب گردید یکی دیگر از مناطق حائز اهمیت پارسیان بدست سپاه مقدونیه افتاد . دراین جا بود که پارمینون توانست دختر اردشیر سوم ،برادرزاده داریوش ، فرزندان فارناباز وارتاباز ودختران منتور وهمسر ممنون را اسیر کند . «رجبی ۱۳۸۲: ۳/۱۴۶ – آریان ، آناباسیس کتاب دوم ،۱۳،۷،۸،۱۵،۱۶ – همو۱۹۸۰ : ۲۲۴»

درسال ۳۳۲ق.م اسکندر سپاه خود را به مصر که یکی از ساتراپیهای مهم حکومت هخامنشی بود ، روانه کرد . وی درمسیر خود در ناحیه غزه با مقاومت روبرو شده که پس از دوماه این شهر را فتح نمود . گفته می شود که در آنجا نیز همانند صور ، اسکندر اهالی شهر را قتل عام کرده است .در بهار ۳۳۲ق.م اسکندر به دروازه های پلوزیوم رسید ودر مصر نیز مقاومت چندانی در مقابل خود ندید و مردم از ورود او استقبال کردند .در این زمان حاکم شهر مَزکس بود.« داندامایف ۱۹۸۹: ۳۲۵ – رجبی ۱۳۸۲: ۱۴۷»

اسکندر در سال ۳۳۱ق.م دستور بنای شهر اسکندریه را در غرب دلتای رود نیل صادر نمود . «آریان ، آناباسیس ،کتاب سوم : ۵،۲ – کورت ۲۰۰۷: ۴۶»

   نبرد گوکمل

همسر داریوش سوم « استاتیرای دوم که یونانیان از او بعنوان زنی زیبا یاد کرده اند ، درمدت اسارت در پی زایمان سخت درگذشت .

از اقدامات داریوش به منظور آزادی خانواده خود دیگر گزارش زیادی در دست نیست و بدرستی نمی دانیم که داریوش در طی دوسالی که اسکندر به مصر رفته و پس از تسخیر آنجا مجدداً جهت سرکوبی نهایی به سمت ایران مراجعت کرده چه تحرکاتی جهت گردآوری وتشکیل سپاهی قدرتمند انجام داده است . ولیکن مشخص بوده که شاهنشاهی پارس در آن هنگام در وضعیت نابسامانی بسر می برده است . از یک طرف شکست های پی درپی با سپاه مقدونی و از سوی دیگر اسارت نزدیکان و خانواده داریوش در روحیه اش اثر منفی گذاشته بود و از بدو تشکیل حکومت هخامنشیان این اولین بار است که یک بیگانه توانسته قلمرو پادشاهی را اینگونه به خطر بیاندازد و اکثر سرزمینهای آسیای صغیر را فتح نماید . داریوش با تفکر به وخامت اوضاع و احوال این موقعیت ، فرمان گردآوری و تجهیز سپاهی با قدرت را صادر کرد .که نیروهای باختری ،هندی وسغدی به رهبری بسوس ساتراپ باختر بود.  «فوگلسانک ۱۹۸۷: ۱۸۷ببعد – آریان ، آناباسیس،کتاب سوم ۸ – دیودور کتاب هفدهم ،۵۳،۵۵، ۱-۲» رهبری اوکسی ها و سوزیانی ها برعهده اوخاترس فرزند ابولیتس حاکم شوش بوده است. وهمچنین مادی ها را آترپاتس رهبری می نمود . در میان نیروهای اقوامی که به شاه پیوسته اند ،می توان به کادوسی ها ، آراخوزیایی ها ، هیرکانی ها ،هراتی ها ، سکاها و قبایل ساکن کرانه های دریای سیاه نام برد .« آریان ، آناباسیس ،کتاب سوم : ۸ – دیودور ، کتاب هفدهم ،۵۳،۵۵، ۱،۲ –بریان۲۰۰۲ :۸۶۸» نیروهای شاه پارسیان در غرب اربیل و به فاصله ۳۵ کیلومتری موصل مستقر شدند .

تصویر-نقاشی-شده-به-اسارت-گرفته-شدن-خانواده-داریوش-سوم-توسط-سپاه-اسکندر-مقدونی

سپاهیان اسکندر مقدونی

اسکندر پس از باز گشت از مصر و سر و سامان دادن به اوضاع سوریه و تامین امنیت پشت جبهه وارد سرزمین آشور شد و بالاخره دو لشکر درطرفین در گوگمل در شمال میانرودان روبروی یکدیگر صف آرایی کردند .

منابع یونانی درباره شمار لشکریان پارسی طبق معمول ارقام دور از واقعیتی را گزارش کرده اند و سپاه داریوش را شامل یک میلیون پیاده وچهل هزار تن سواره نظام ،دویست گردونه جنگی و پانزده فیل که آنها را از هند آورده بودند .«آریان ،آناباسیس – کتاب سوم  ۸،۶،۱۲»«آریان ،آناباسیس – کتاب سوم  ، ۱۲»

آریان شمارسپاهیان اسکندر را هفتصد سواره و حدوود چهل هزار پیاده ذکرکرده است. «دیودور – کتاب هفدهم ۵۳،۳» دیودور پیاده نظام هخامنشی را در نبرد گوگمل هشتصد هزارپیاده و سواره نظام آن را دویست هزار نفر ذکر می کند . «یوستی  – کتاب یازدهم ،۱۲» و یوستی نیز شمار سواره نظام پارسی را چهارصد هزار نفر ذکر کرده است . برغم این ارقام غلو آمیز که برای شمار سپاهیان ایران ذکر شده است ، اندیشمندان امروزه شمار سواره نظام هخامنشی را در جنگ گوگمل حدود ۳۴هزار نفر حدس می زنند . « مرسدن ۱۹۶۴ : وود ۱۹۹۷:۸۸» با توجه به سیستم جدید جنگی و همچنین سلاح هایی شامل نیزه های بلند مقدونی موسوم به سارسیا ، داریوش سوم برآن شد که روش جنگی خود را علیه اسکندر تغییر داده وتعدادسواره نظام را افزایش و طول نیزه ها را نیز بلندتر نماید. «مرسدن۱۹۶۴: ۸۶»

محدوده قلمرو هخامنشیان در اوج قدرت

محدوده قلمرو هخامنشیان در اوج قدرت

در اوایل ماه اکتبر سال ۳۳۱ق.م نبرد سنگین گوگمل آغاز گردید  و همانطوری که در قبل اشاره شد ، رهبری جبهه چپ ایران را بسوس ، فرماندهی جبهه راست برعهده مازوس و فرماندهی قلب سپاه نیز بعهده شخص داریوش بود  . « داندامایف۱۹۸۹: ۲۳۶»

در ابتدای کار بسوس توانست به جناح راست سپاه مقدونی یورش برده و قسمتی از آنرا تار ومار کند .. این عمل متهورانه باعث گردید تابخش دیگرسواره نظام پارسیان بتواند به باروبنه مقدونی ها حمله کند .   «آریان ،آناباسیس ،کتاب سوم ،۱،۱۲-  کتای یازدهم ،۲،۱۲- وود ۱۹۹۷: ۸۸»

تا اینجا شرایط جنگ کمی بسود ایرانیان بود .و همچنان جنگاوران هردوسو شجاعانه با یکدیگر نبرد می کردند .که ناگهان اوضاع به یکباره تغییر کرده و سواران ارابه های داس دار هخامنشی که قسمت مهمی از نیروی سپاه را تشکیل می دادند ، در حمله به نیروهای مقدونی کشته شدند .و اسکندر نیز همانند جنگ اسیوس نیروی خود رامتمرکز قلب دشمن کرده و به این طرف حمله نمود .و محافظان داریوش را تار  ومار کرد .بدرستی معلوم نیست که چرا بیکباره ترس بر داریوش غلبه کرده و از مهلکه گریخت . نیروهای مازوس با دلاوریهای بی نظیر به جنگ با دشمن ادامه داد .لیکن به هنگامی که از خبر گریختن شاه مطلع شدند ،دست از جنگ برداشته و پراکنده شدند . این بار نیز فرار شاه موجب شکست ایرانیان در برابر سپاه مقدونی شد . پس از پیروزی اسکندر مصمم شد یکی دیگر از ولایات شاهنشاهی یعنی بابل را فتح کند . حاکم بابل  در این زمان مازوس نام داشت که به راحتی شهر را تسلیم اسکندر مقدونی نمود .

آرامگاه میرداماد در جوار حرم حضرت علی (ع)

مقابله سپاه هخامنشی و سپاه مقدونی

           فتح شوش وتخت جمشید  

برخلاف انتظار داریوش ، اسکندر پس از یکماه استراحت در بابل عازم شوش گردید . وتوانست پس از عبور از رود دجله ، که آنجانیز با هیچ مقاومتی روبرو نشد ، به راحتی مسیر مورد نظر را طی کند . در ساحل رودخانه کرخه ائولتیس ، حاکم شوش به استقبال اسکندر آمد وهدایایی تقدیم او کرد که وی از دیدن این همه هدایا مشعوف و سرگرم شد لیکن مدتی بعد روانه تخت جمشید گردید . «گیرشمن ۱۳۸۶: ۲۴۱- دیودور کتاب هفدهم »  حاکم «اوکسی» که یکی از بستگان داریوش بنام ماداتس بود تصمیم به مقاومت در برابر اسکندرگرفت و چون منطقه اش کوهستانی وصخره مانند و دارای معبری سخت بود، گذرگاه را مسدود کرد و ظاهرا راه عبور دیگری برای اسکندر باقی نماند .. مقدونیان پس از پرسش از بومیان منطقه راه عبور دیگری یافته و عاقبت توانستند اوکسی و نفرات او راشکست داده و آنها را ملزم به پرداخت خراج سالیانه نمایند.  «اریان آناباسیس، کتاب هفدهم ،۶۷- کتاب سوم ۱۷»

درحالی که اسکندر در مناطق مصر وبابل با آغوش باز پذیرفته شد ،گمان می رفت که در خطه ایران با مقاومت روبرو گردد .لیکن بجز مقاومت جانانه آریوبرزن در دربند پارس ،مقاومت چندانی علیه اسکندر دیده نشد وهمین امرسبب روند پیشروی سریع تر مقدونی ها شده وایالات هخامنشی یکی پس از دیگری به تصرف مقدونی ها در آمد . پس از شوش نوبت به پارس ،ثروتمند ترین شهر زیر آفتاب رسید . « دیودور ،کتاب هفدهم ،۷۰»  اسکندر پس از پنج روز به دروازه پارس رسید «که دیودور آنرا صخره های سوزیان نامید» وگمان نمی کرد که دیگر با مشکل چندانی روبرو شود . این درحالی بود که آریوبرزن در دربند پارس با سپاهیانش منظر سپاه اسکندر و نبرد با او بود . آریان «آریان ،آناباسیس ،کتاب سوم ،۱۸،۲» شمارنیروهای آریوبرزن را چهل هزار پیاده و هفتصد سوار آورده است .  داندامایف « ۱۹۸۹: ۳۲۸ – دیودور کتاب هفدهم ،۶۸» نیز شمار سربازان آریو برزن را ۲۵هزار پیاده و سیصد سوار ذکر کرده است .

به دلیل شرایط خاص جغرافیایی منطقه وعدم آشنایی مقدونیان با آنجا عبور بسیار مشکل بوده است .لذا همین جا بود که بهترین منطقه برای جلوگیری از پیشرفت سپاه اسکندر به نظر می رسید . زیرا معبری که وجود داشت ، در ابتدا تقریبا گشاد ولیکن کمی جلوتر باریک می شد. . ایرانیان به محض رسیدن سپاه دشمن به معبر باریک بر روی آنها سنگهای کوه را روانه کرده و تعدادبسیاری را به هلاکت رساندند .لذا اسکندر دستور عقب نشینی را صادر کرده و به فکر چاره اندیشی بود .چرا که برای عبور از این راه نمی بایستی تعداد زیادی از سپاهیان خود را از دست بدهد که در نهایت چوپانی از اهالی لیکیه که از مدت ها پیش در آنجا چوپانی می کرده و منطقه را بخوبی می شناخت ، مقدونیان را در عبور از گذرگاه دیگری یاری کرد و این بار مانند نبرد ترموپیل ،ولی به ضرر ایرانیان ، نیروهای پارسی غافلگیر شدند. «دیودور ،کتاب هفدهم : ۶۷،۵۷- وود ۱۹۹۷: ۱۰۵» و کراتروس به استحکامات دفاعی پارسیان حمله برد وخود اسکندر نیز از پشت به نیروهای آریوبرزن حمله کرد که با تمامی رشادت هایی که پارسیان از خود نشان دادند جنگ به سود مقدونیان پایان یافت و آریوبرزن با پنج هزار سپاهی که برایش مانده بود متواری و بسوی داریوش سوم عازم شد. «دیودور کتاب هفدهم ۶۸، ۵۰۷ – داندامایف ۱۹۸۹: ۳۲۸ – وود ۱۹۹۷: ۱۰۷»

سرداران هخامنشی در تخت جمشید

سرداران هخامنشی در تخت جمشید

باشکست آریوبرزن در دروازه پارس مسیر پیشروی اسکندر و سپاهیانش بسوی تخت جمشید ،هموار گشت لازم بذکر است پس ازاین واقعه در میان فرماندهان ایرانی اختلافاتی بوجود آمد که سرآمد آنها طغیان بسوس علیه داریوش سوم است که ذکر آن بعدا بمیان خواهد آمد .

به گفته مورخان ، حاکم پارس بطور سری نامه ای به اسکندر نوشت و از وی درخواست امان می نماید . « کونتیس ،کورتیوس کتاب پنجم ،۴، ۲۳-۲۴ – بریان ۲۰۰۲ : ۱۰۴۷»

اسکندر پس از آن برسر راه خود به پارسه با مقاومت هایی روبرو شد .لیکن تمام آنها را سرکوب کرده و به پارسه رسید شهری که دیودور « دیودور کتاب هفدهم ، ۷۰» به حق آنرا « ثروتمندترین شهر زیر آفتاب » یاد می کند و اسکندر آن را « منفور ترین شهر در آسیا » می خواند .توصیفی که دیودور از تخت جمشید وپارس می کند ، بخوبی نمایانگر عظمت وشکوه پارس می باشد . شهری که چندین سده را در آرامش و صلح وثبات  وبدون دغدغه ونگرانی از تهدید های خارجی طی کرده بود . و دارایی و اموال بسیاری از تمام ایالات واستانها زیر نظر دولت هخامنشی بسوی آنجا ارسال می شده وخزانه شهرمملو از طلا وجواهرات و ثروتهای دیگر بوده است .اسکندر به بهانه جویی حملات گذشته پارسیان به مقدونیه دست سپاهیانش را درغارت شهر و مردم باز گذاشت زیرا عقیده داشت تمام حملات گذشته هخامنشی از این شهر صادر می گردید . « وود۱۹۹۷: ۱۱۰،۱۱۱- دیودور ،کتاب هفدهم ، ۷۰» سپاهیان اسکندر بمدت یکروز تمام به قتل وغارت مردم وشهر پرداختند .دیودور نقل کرده است با این وصف حرص وطمع سپاهیان اسکندر فروکش نکرده و جهت بدست آوردن غنایم بیشتر شروع به کشتار یکدیگر نمودند .

اسکندر قبل از عزیمت از پارسه ، درفصل بهار به مناسبت پیروزیهای خود دستور به برگزاری جشنهای مفصلی داد و در یکی از جشنها که توسط مقدونی ها در حال برگزاری بود ، شاه مقدونی سرمست وشاد از پیروزیهای خود بر اثر تحریک زنی از اهالی آتن که  تائیس نام داشت ،فرمان آتش زدن کاخ های زیبای ایرانی را صادر کرد .

طرح-بازسازی-شدۀ-کاخ-تخت-جمشید

طرح بازسازی شدۀ یکی از کاخهای تخت جمشید

مجموعه-تخت-جمشید-دوره-هخامنشی-آرشیو-میراث-فرهنگی-کشور

مجموعه تخت جمشید پس از حمله اسکندر و تخریب آن دوره هخامنشی آرشیو میراث فرهنگی کشور

در حالی که دیودور در کتاب هفدهم ،پلوتارک ، کونتیوس کورتیوس  نقل مشابهی از این ماجرا داشته اند ، آریان  « اناباسیس ، کتاب سوم ، ۱۸»  بطریقی این عمل اسکندر را توجیه کرده و گفته اند درحالی که پارمینون قصد داشت شاه مقدونی را از این عمل منع کند ، وی با ذکر تهاجمات گذشته پارسیان به سرزمینهای موطن خود آتش زدن کاخها را عملی مشروع خوانده است .« قس: کورت ۲۰۰۷: ۴۵۱-  بریان ۲۰۰۲: ۱۰۴۷، ۱۰۴۸ –  مارینویچ ۱۹۷۹: ۱۹»

میزان ثروتی که اسکندر از غارت این دو شهر مهم پارسیان بدست آورده است ،حدود یکصدو بیست هزار تالان نقره ذکر کرده اند . « دیودور کتاب هفدهم ،۷۱»

پادشاه مقدونیه توانسته بود با اندک مقاومت ایالات مختلف پارسیان را از جمله بابل ، مصر، شوش و پارس را تصرف کرده و عمال خود راجهت نظارت بر مناطق ذکر شده برآن نواحی بگمارد .  بسیاری از نزدیکان داریوش نیز بدلیل نا امیدی وضعف او بسوی اسکندر متمایل گردیده وبه او پیوستند .

انتظار می رفت که ایرانیان بر ضد مهاجمان مقدونی واکنش نشان داده و مقاومت کنند .اما چنین نشد و تنها مقاومتی که در مقابل اسکندر روی داد اقدام متهورانه آریوبرزن بود که در قبل شرح ماجرای او بیان گردید .

نیزه-های-بلند-مقدونیان-دلیل-پیروزی-آنها-بر-ایرانیان

نیزه های بلند مقدونیان دلیل یروزی آنها بر ایرانیان

باری ، داریوش ارابه ها و ادوات جنگی که در اختیار داشت به دروازه کاسپین منتقل کرده وخود نیز در ماد اقامت گزید و در فکر این بود تا با گردآوری سپاه و نیروهای جنگی تازه نفس از ساتراپی های مختلف مجدداًبا اسکندر وارد جنگ شده و او را شکست دهد . لیکن شاه مقدونی سریعاً بسوی ماد حرکت کرد وابتکار عمل را از شاه هخامنشی گرفته و او را وادار به فرار کرد . ناگفته نماند که داریوش در این فرار گنجینه ای شامل هفت هزار تالان نقره وشش هزار پیاده وسه هزار سوار بهمراه داشت . «آریان ،آناباسیس ،  کتاب سوم ،۹»  اسکندر در ماد ، خویش به تعقیب داریوش پرداخته و فرمانده لایق خود را مامور فتح سرزمین کادوسی ها وهیرکانی ها نمود .لازم بذکر است که اسکندر  راکسوداتس را که در شوش به فرمان داریوش حبس شده بود به امارت ماد منصوب کرد . «آریان ،آناباسیس ،کتاب سوم ۲۲۰،۲۲» داریوش در مسیر باختر، مسئولیت ساماندهی مابقی نیروهای خود را به عهده یکی از یاران خود آرتابازان سپرد . «کنیتوس کورتس ، کتاب پنجم ،۹،۱،۱-۱۷»

بعدازاین تصمیم ، داریوش گرفتاردسیسه یکی از فرماندهان ارشد و نزدیک خود بسوس «ساتراپ باکتریا »شد و او با همکاری نَبَرزَنِس فرمانده سواره نظام داریوش و برسانتس ، ساتراپ آراخوزیا و درنگیانه ، داریوش را اسیر کردند .«کونیتوس کورتیوس ،کتاب پنجم ۱،۱-۹ : کتاب هفدهم ،۷۳-آریان ،آناباسیس ، کتاب سوم ۲۰۰،۲۱،، ۴-۵ ۱۰، ۲۲،۱»

اسکندر پس از اطلاع از عمل آنها ،با سرعت هرچه تمامتر به تعقیب آنها پرداخت . ولی موفق به دستگیری آنها نشد .. نَبَرزِنس وبرسانتس پیش از رسیدن شاه مقدونی داریوش را سخت مجروح کرده ، و او رارها کردند و شاه ایران پیش از رسیدن اسکندر بدرود حیات گفت .

پس ازداریوش ،بسوس فرماندهی نیروهای ایرانی را برعهده گرفت و جانشین داریوش گردید . اسکندر جسد داریوش را به پارس فرستاد و فرمان داد جسدش همانند شاهان پیشین هخامنشی با مراسم و در مقبره های شاهنشانی دفن گردد. «دیودور،کتاب هفدهم ،،۷۳- داندامایف ،۱۹۸۹ : ۳۲۹»

داریوش سوم جهت مقابه با اسکندر مقدونی به سمت سمنان امروزی عقب نشینی کرد لیکن در آن منطقه توسط یکی از سردارانش بنام بسوس بقتل رسید . اسکندر پس از رسیدن به جنازه او فرمان داد که کالبد داریوش سوم با احترام و مراسم به خاک سپرده شد . این تابلو توسط یک نقاش اروایی حدود 130 سال پیش به تصویر کشیده شده است

داریوش سوم جهت مقابله با اسکندر مقدونی به سمت سمنان امروزی عقب نشینی کرد لیکن در آن منطقه توسط یکی از سردارانش بنام بسوس بقتل رسید . اسکندر پس از رسیدن به جنازه او فرمان داد که کالبد داریوش سوم با احترام و مراسم به خاک سپرده شد . این تابلو توسط یک نقاش اروایی حدود ۱۳۰ سال پیش به تصویر کشیده شده است.

پس از مدتی اسکندر رو بسوی باکتریا نهاد که در آنجا بسوس پادشاهی کرده بود .بعد از مرگ داریوش مهمترین کار اسکندر ازمیان برداشتن بسوس بود .چون دریافته بود که هرچه زودتر می بایستی خطر او را دفع کند .اسکندر طی شانزده روز خود را به بلخ رسانید . نیروهای بسوس شامل هفت هزار باکتریایی و پارسی بودند که پس از قتل داریوش به او پیوسته بودند. بسوس در این زمان در ساحل رودخانه تَنَیس اقامت کرده بود. به این جهت که در این مکان مانع پیشرفت اسکندر شده و بتواند او را زمین گیر نماید تا در سرمای شدید فصل زمستان از پای در آید . یعنی سیاست زمین سوخته را پیش گرفت . لذا تمامی نواحی آباد پشت سر خود را از بین برد .علی رغم تلاش بسوس ، اسکندر به راحتی توانست از دامی که برایش پهن شده بود،گذر کند . بسوس که خطر نزدیک شدن اسکندر را فهمیده بود ،و از سوی دیگر توانایی مقابله با او را در خود نمی دید از آمو دریا «جیحون» گذشت و قایق هایی را که توسط آنها از آب عبور کرده بود، آتش زد .  و به شهر نووتَکه در سرزمین سغدیا گریخت . « آریان ، آناباسیس ،کتاب سوم ،۲۸» اسکندر وارد باکتریا شد و پس از چند روز استراحت از رود جیحون عبور کرد .در این زمان وضع در اردوی بسوس تغییر کرده بود و دوتن از یاران او بنامهای سپتامتسن  وداتافرنس به اسکندر پیک فرستادند که در صورت ایمنی جانشان ، بسوس رابه وی تحویل خواهند داد .اسکندر بطلمیوس را برای تحویل گرفتن بسوس به سوی آن دونفر روانه کرد . آریان به نقل از بطلمیوس می گوید که بعد از اسارت بسوس ، او را نزد اسکندر فرستادند و پس از شکنجه های بسیار او را برای اجرای فرمان قتل به بلخ فرستادند .  اسکندر پس از پایان بخشیدن به کار بسوس منطقه سغد را فتح کرده و سمرقند را متصرف شد . و در ادامه کار ، سغدی ها در مقابل وی رشادت به خرج داده و پایداری کردند که این مقاومت دوسال بطول انجامید . اسکندر در ادامه پیشرویهای خود بار دیگر از منطقه هندوکش عبور کرد و بسوی هند رفت در این منطقه نیز او با نیروهای هندی زد و خورد هایی داشت . جنگهای طولانی وشرایط نامساعد جوی و گرما باعث نارضایتی سپاهیان او شده که مجبور به مراجعت گردید و او از طریق سیستان و بلو چستان و کرمان در سال ۳۲۴ و۳۲۵ق.م  به شوش رسید . وی پس از مراسم جشن ها و برقراری پیوند میان سردارانش و زنان ایرانی ، شوش را به قصد بابل ترک کرد .اسکندر که در اوج جوانی وقدرت بسر می برد وخود را ارباب آسیا لقب داده بود ، سرانجام در سن سی ودو سالگی و تنها پس از دوازده سال حکمرانی به دلیل ابتلا به بیماری در سال ۳۲۳ ق.م در بابل چشم ازز جهان فرو بست .  « بادیان ۱۳۸۵ : ۳۵۱، ۳۷۰»

اسکندر-مقدونی-سکه-های-ایران-زمین-شریعت-زاده

اسکندر مقدونی-سکه ایران زمین-شریعت زاده

اسکندر-مقدونی-سکه-های-ایران-زمین-شریعت-زاده

اسکندر مقدونی سکه های ایران زمین شریعت زاده

باید دانست منابعی که اطلاعات مهمی را درمورد سلسله هخامنشیان بدست ما می دهد ، بجز کتیبه ها ولوح ها ،منابع یونانی هستند . لذا مورخین آنزمان مطالب را یکسویه وبه نفع موطن خود ارائه کرده اند.«خصوصا در عصر حمله اسکندر مقدونی به ایران »

مورخانی که لشگر کشی های اسکندر و پادشاهی داریوش سوم را پوشش داده اند ،می توان از دیودور «کتابهای شانزدهم وهفدهم » آریان              « آناباسیس ، کتاب های اول ودوم وسوم »  پلوتارک «کتاب اسکندر»  یوستی «کتابهای دهم ویازدهم »  همانطور که ذکر گردید اکثر این مورخین وقایع را یک جانبه و در دفاع از هم میهنان خود گزارش کرده اند لذا در تمامی این گزارشات از قهرمانی های اسکندرسخن رانده و شخصیت داریوش سوم و اقداماتش بصورت کمرنگ و زیر سایه قرار گرفته است .  چنانچه در سده های اولیه اسلام بدلیل گزارشهای این مورخین بوده که مقام اسکندر تا حد مقام پیامبری ارتقاء یافته است و بعبارتی از او بعنوان ذوالقرنین در قرآن کریم و در سوره کهف ذکر شده ،لذا می بایستی در ذکر تاریخ وقایع حمله اسکندر به ایران با احتیاط بیشتری عمل نمود .

داریوش سوم هخامنشی برگرفته از سایتdeviantart.com

سرباز ارتش داریوش سوم هخامنشی برگرفته از سایتdeviantart.com

 

 

منابع :

حسن پیرنیا (مشیرالدوله) ، تاریخ ایران باستان ،سال ۱۳۱۱ چاپ مجلس ، تهران

فرای ، ریچارد ، ۱۳۸۰ ، تاریخ باستانی ایران ، ترجمۀ مسعود رجب نیا ، تهران ، علمی وفرهنگی

داندامایف ، م، ا، ۱۳۷۵ (ایران درعصرماد وهخامنشی)  تاریخ تمدن آسیای مرکزی ، ترجمۀ صادق ملک شهمیرزادی ، تهران

کورت ، آملی ، هخامنشیان ، مرتضی ثاقب فر، تهران ، ققنوس ، ۱۳۸۲ شمسی

بریان ، پیر ، تاریخ امپراطوری هخامنشی ، ترجمۀ مهدی سمسار ، تهران زریاب ، ۱۳۷۸ شمسی

عبدالحسین زرینکوب ، تاریخ مردم ایران ، جلد اول ، تهران ، امیرکبیر، ۱۳۶۸ شمسی

دیودور سیسیلی ، ایران و شرق باستان ، مترجم اسماعیل سنگاری

لوسیوس ، فلاویوس آریان ، آناباسیس اسکندر (لشگرکشی اسکندر)

یوستی .ف ، (آلمانی) تاریخ ایران باستان ، چاپ برلن ، ۱۸۷۰ میلادی

رجبی ، پرویز ، هزاره های گمشده جلد سوم ، هخامنشیان به روایتی دیگر ، تهران ، توس

رجبی ، پرویز ، هزاره های گمشده جلد اول ، زرتشت و اوستا ، تهران ، توس

جغرافیای استرابو ،استرابون ، سرزمینهای زیر فرمان هخامنشیان ، مترجم ، همایون صنعتی زاده ، ۱۳۸۱شمسی

پلوتارک ، ایران ویونانیان ، مترجم ، احمد کسروی ، انتشارات جامی ، ۱۳۸۰ شمسی

لکوک ، پی یر، کتیبه های هخامنشی ، ترجمۀ نازیلا خلخالی ، تهران ، فرزان روز ،۱۳۸۲ شمسی

مطالب خلاصه ای از مبحث داریوش سوم در کتاب تاریخ جامع ایران ، جلد اول ، محمد تقی ایمانپور

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *