رضا شاه پهلوی

رضا شاه پهلوی

تصویر رضاشاه

رضاشاه

خوانندگان گرامی در اینجا بیوگرافی رضاشاه پهلوی را در دو بخش به نظرتان خواهیم رساند

بخش اول زندگی رضاشاه از بدو تولد تا تاجگذاری در کاخ گلستان و وقایع مهم در آن برهه از زمان  و بخش دوم رضا شاه از پادشاهی تا درگذشت

 

بخش اول : زندگی رضاشاه از بدو تولد تا تاجگذاری در کاخ گلستان 

رضا شاه پهلوی

نام : رضا

نام پدر : عباسعلی

نام مادر : نوش آفرین

نام پدر بزرگ  : مراد علیخان الشتی

شهرت : پهلوی

زادروز  : ۱۶مارس ۱۸۷۸میلادی (۲۳ اسفند ۱۲۵۶ شمسی) درالشت

ورود به قشون :  ۱۸۹۲ بریگاد قزاق تهران

ازدواج : چهاربار ۱۹۰۳- ۱۹۱۶- ۱۹۲۲- ۱۹۲۳

نام همسران : صفیه (مریم) – نیم تاج ایرملو (ملکه  پهلوی) – قمرالملوک امیرسلیمانی (ملکه توران) – عصمت الملوک دولتشاهی (ملکه عصمت)

فرزندان : ۱۱نفر

دختران : همدم – شمس – اشرف – فاطمه

پسران : محمد رضا – علیرضا – غلامرضا – عبدالرضا – احمد رضا- محمود رضا – حمید رضا

کودتا : با درجه سرتیپی در ۲۱فوریه سال ۱۹۲۱میلادی

سمت وزیر جنگ : با لقب سردار سپه در ۲۴ آوریل سال ۱۹۲۱ میلادی

سمت رئیس دولت : با مقام فرماندهی کل قوا در ۲۵ اکتبرسال ۱۹۲۳ میلادی

رئیس حکومت موقت : با عنوان والاحضرت در ۳۱ اکتبر سال ۱۹۲۵ میلادی

شاه : در مجلس مؤسسان در ۱۲ دسامبر سال ۱۹۲۵ میلادی

تاجگذاری : در کاخ گلستان در ۲۵ آوریل ۱۹۲۶ میلادی

استعفا : در کاخ مرمر در ۱۶ سپتامبر سال ۱۹۴۱میلادی

ترک ایران : از بندرعباس در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۱ میلادی

مرگ : در ژوهانسبورگ در ۲۶ ژوئن سال ۱۹۴۴ میلادی

خاکسپاری : در شهر ری  تاریخ ۷ مه سال ۱۹۵۰ میلادی

سنوات زندگی : ۶۶ سال و ۴ماه و۱۰ روز

سنوات پادشاهی : ۱۶ سال

رضا خان در تاریخ ۲۴ اسفند سال ۱۲۵۶ شمسی در منطقۀ قدیمی آلاشت از توابع مازندران (در ۱۸ کیلومتری زیر آب) پا به عرصۀ گیتی گذاشت . پدرش عباسعلی خان داداش بیک و مادرش که همسر دوم عباسعلی خان بود ، نوش آفرین ( از مهاجرین قفقاز) نام داشت وی خاطره ای را از مادر خود برای فروغی به شرح زیر روایت می کند:  مادرم در شیرخوارگی مرا از تهران به سواد کوه (ملک الشعرا می گوید ازسواد کوه به تهران) می آورد که در راه دچار بوران گردیده و زمانی که به یکی از کاروانسراها ی سنگی بین راه رسید پنداشت که مرده ام و کالبده را در آخور طویله انداخته و رفته است . بعد از ساعتی بر اثر گرمی طویله جان گرفته و سر وصدا به راه انداخته بودم . یکی از افراد کاروان بعدی که مادرم را می شناخته از کاروانسرادار که زنی را به این نشان دیده که به این طویله با یک بچه وارد شده ، دانسته است که من بچۀ همان زن آشنای اوهستم و مرا برداشته و در منزل بعد به او رسانده است و این حقیقت را دهاتی های (روستاییان) حول و حوش این کاروانسرا برای یکدیگر و عابرین سینه به سینه نقل می کنند و معروف است .

خانه مسکونی مربوط به زادگاه رضاشاه

خانه مسکونی مربوط به زادگاه رضاشاه عکس از سایت میراث فرهنگی مازندران

مستوفی می افزاید من هیچ نمی  خواهم در اعماق تجسس کرده ، و برای سردار سپه اصل و تبار بزرگی بتراشم و بالاخره نژاد او را به یکی از خاندانهای بزرگ مازندران متصل کنم . لیکن نمی توانم سربازی را که به اسم داداش بیک سر زنجیر میرزا رضای کرمانی قاتل ناصرالدین شاه را در عکس مشهور در دست دارد ، پدر رضاخان سردار سپه بدانم زیرا رضا شاه پهلوی هفتاد سال عمر کرده و با اینکه پدرش در طفولیت رضا فوت کرده باشد ، در هزار و سیصد و سیزده که تاریخ قتل ناصرالدین شاه است ، پدرش زنده نبود که اسمش داداش و سرباز فوج سواد کوه بوده و سر زنجیر قاتل ناصرالدین شاه را گرفته و عکسی از زندانی و زندانبان برداشته باشد .

«عبدالله مستوفی – شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری قاجاریه ، جلد سوم ص ۶۴ ، ۶۵ – کتاب رضاشاه ، در سایه روشن تاریخ معاصر ایران ، اصغر برات وند  ص۹»

دکتر سیف پور فاطمی در آیینه عبرت خود در باره کودکی  رضا نوشته است که  پدر رضا خان پس از تولد او فوت می کند و مادرش از سوادکوه عازم تهران می شود که ماجرای برف و بوران در سرگردنه فیروزکوه اتفاق می افتد و مادر رضاخان را به گمان اینکه مرده است ، داخل آخور قرار می دهد . پس از زنده ماندن رضاخان شیرخوار در آخور کاروانسرا و تحویل وی به مادرش ، نوش آفرین به تهران نزد برادرش ابوالقاسم بیک (دایی رضاخان)می رود و او رضاخان را  به یک خیاط قزاقخانه در تهران می سپارد او هم رضاخان را به فرزندی قبول کرده و تربیتش را به عهده می گیرد . «خاطرات  دکتر سیف پور فاطمی – آیینه عبرت ص ۱۷۹»

از دوران طفولیت رضاشاه اطلاع موثقی دردست نیست لیکن برخی از مورخین در سن ۱۵ سالگی و بعضی دیگر آورده اند که از سن ۲۲ سالگی  او وارد قزاقخانه شده است . مهدی بامداد می نویسد که رضاخان در سن ۲۲ سالگی در قزاقخانه مشغول خدمت گردید و اضافه می کند تا آن زمان او در فوج سوادکوه به کار مشغول بوده است . «شرح حال رجال – مهدی بامداد – جلد دوم ص ۲ –  نقل از اصغر برات وند»

رضاخان در مدتی  که در قزاقخانه خدمت می کرد ، درجاتی را  طی کرده و مأموریت هایی در بعضی شهرستان ها به او محول شد تا اینکه در سال ۱۲۹۴ رئیس  قزاقخانه آتریاد (همدان)گردید « مهدی بامداد ص۸۱» ، لیکن محمدرضا شاه پهلوی فرزند رضا شاه می گوید که پدرم در سن ۱۴ سالگی وارد بریگاد قزاق شده و به سلک نظامیان در آمده است . «مأموریت برای وطنم ص۵»«اصغر برات وند»

مؤلف کتاب پهلوی ها معتقد است که مربوط شدن رضاخان به میرزا کریم خان رشتی عنصر مرموز وابسته به اینتلیجنت سرویس موجبات صعود وی به فرماندهی آتریاد همدان را فراهم کرد و از این تاریخ مورد توجه اردشیر جی عامل دیگر اینتلیجنت سرویس واقع شد و رفته رفته برای انجام کودتا تحت آموزش قرار گرفت و برخی دیگر بر این عقیده نیستند و می گویند که رضا خان خود جوانی با استعداد ، با اراده و باهوش و در کارها شجاع و در عین حال بردبار  بود .

موقعی که دولت چندین شصت تیر از آلمان وارد کرد و آنها را تحویل قزاقخانه داد ، رضا خان به سمت گروهبان گروه شصت تیر انتخاب گردید و پس از چند سال به واسطۀ پشتکار و لیاقت در گروهان شصت تیر شهرت پیدا کرد و به رضاخان شصت تیر معروف شد و به واسطۀ بی باکی و تهور و مهارت در بکار بردن شصت تیر در جنگهای غرب تحت سرکردگی فرمانفرما و در جنگهای آذربایجان تحت فرماندهی جعفرقلی خان سردار اسعد بختیاری مورد توجه فرماندهان قرار می گیرد . « آیینه عبرت خاطرات دکتر سیف پور فاطمی ص ۱۸۰، ۱۸۱»

احمدشاه و سلطنت

هم اکنون سراغ احمد شاه وسلطنت او برویم . پس ازفتح تهران توسط مبارزین و برکناری و تبعید محمدعلی شاه پسر او احمد شاه به سلطنت برگزیده شد وعضدالملک رئیس معمر ایل قاجار به نیابت سلطنت برگزیده شد و پس از یک سری اتفاقات جای خود را به حسن مستوفی الممالک داد . لیکن دولت وی نیز عمر زیادی نکرد و پس از وی ایجاد کابینه به ترتیب به دست رجالی چون محمد ولی سپهدار اعظم ، نجفقلی صمصام السلطنه ، محمد علی علاء السلطنه ، حسن مستوفی الممالک ، حسن مشیرالدوله ، عبدالمجید عین الدوله ، کبینۀ مجدد حسن مستوفی الممالک ، عبدالحسین فرمانفرما ، محمد ولی سپهسالار اعظم رسید که کابینۀ هیچکدام از آنها پایدار نبود . آنگاه نخست وزیری به حسن وثوق الدوله سپرده شد . سیروس غنی ایران در برآمدن رضاخان …..آورده است پس از موافقت احمدشاه با ریاست وزرایی وثوق الدوله وی شروع به انتخاب وزرا و همکاران نمود . وثوق به مارلینگ وزیر مختار انگلیس در تهران وعده داده بود که به زودی دو وزیر انگلوفیل سرشناس مورد اعتماد سفارت و وزارت خارجه بریتانیا را وارد کابینه خواهد کرد . این دو صارم الدوله (مسعود) و نصرت الدوله (فیروز) بودند .«ایران برآمدن رضاخان برافتادن قاجار سیروس غنی ؛ ترجمه کامشاد – نقل ازکتاب رضا شاه ، اصغر برات وند»

احمد شاه قاجار در نوجوانی عکس از آرشیو کاخ گلستان

احمد شاه قاجار در نوجوانی عکس از آرشیو کاخ گلستان

در تاریخ ۶ خرداد ۱۲۹۶کابینۀ وثوق الدوله جای خود را به کابینۀ محمدعلی علاءالسلطنه داد و دولت علاءالسلطنه تا تاریخ ۲۸ آبان ۱۲۹۶ شمسی دوام آورد و او نیز همانند پیشینیان از صدارت برکنار شد و سپس عبدالمجید عین الدوله در تاریخ ۲۶ دی ۱۲۹۶شمسی و مجدد حسن مستوفی الممالک تا تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۲۹۷شمسی  ، نجفقلی صمصام السلطنه تا تاریخ ۱۱مرداد ۱۲۹۷ شمسی و مجدد حسن وثوق الدوله تا تاریخ سوم تیر ۱۲۹۹شمسی ، حسن مشیرالدوله تا تاریخ ۴ آبان ۱۲۹۹ شمسی نخست وزیری را بعهده داشتند . آنگاه  ریاست وزرا  به  فتح الله سپهدار اعظم (معروف به سپهدار رشتی و نمایندۀ مجلس) سپرده شد.

اولین دیدار رضاخان میر پنج با ژنرال آیرون ساید (به نقل از کتاب تاریخ بیست ساله ایران ، حسین مکی)

در دیماه سال ۱۲۹۹ خورشیدی ژنرال آیرونساید بدون سابقۀ قبلی اطراف قوای قزاق را که در آق بابا اردو زده بودند ، محاصره نظامی نمود و برای احتیاط لازمه و پیش بینی از حوادث سویی چند مسلسل اطراف آنها می گذارد . سپس ژنرال نامبرده به اتفاق کلنل  کاظم خان وارد اردوی قزاق شده افسران ارشد آنها را می خواهد که راجع به مسائل مهم با آنها مذاکره نماید . موقعی که  افسران ارشد قزاق اطراف او جمع می شوند ، کلنل کاظم خان بعنوان مترجم از ژنرال آیرونساید شروع به صحبت کرده وبه افسران ارشد قزاق ، ظاهراً پیشنهادهایی  ، اما درحقیقت تکالیفی  را اظهار می دارد . منجمله می گوید ما می خواهیم به شما کمک کرده و افسران روس را که در استخدام دولت ایران هستند از خدمت خارج کرده ، به عوض آن افسران انگلیسی جایگزین شود . و تشکیلات مرتبی  داده ، از هر حیث وسایل آسایش ، راحتی و نیرومندی شما را فراهم آوریم .

تصویر ژنرال آیرونساید

تصویر ژنرال آیرونساید

در این هنگام هیچ یک از افسران قزاق در پاسخ اظهارات آیرون ساید چیزی نمی گوید و همه سکوت می کنند . آنگاه رضاخان میرپنج سکوت را در هم شکسته ، با کمال تهور و درشتی جواب داده و می گوید :  (ما قزاق اعلیحضرت شاهنشاه و خدمتگزار دولت ایران هستیم و در تمام موارد کاملاً مطیع و فرمانبردار اوامر و دستوراتی می باشیم که از مرکز به ما داده می شود و در این موردی که پیشنهاد می فرمایید هیچگونه پاسخ مثبتی نمی توانیم اظهار نمائیم . اگر شما فرمایشی و یا پیشنهادی دارید ، به هیئت دولت برده مطرح نمائید . اگر مورد تصویب واقع شد ، دولت به ما دستور خواهد داد و آنگاه ما اوامر دولت را به مرحلۀ اجرا خواهیم گذاشت . ضمناً همین حالا افراد و مسلسل ها را به دور ببرید و الا ما به زور آنها را پراکنده خواهیم کرد .

رضا خان میرپنج

رضا خان میرپنج

پس از این مداکرات آیرون ساید برای رفع ناراحتی و نوعی عذر خواهی به صف افسران نزدیک شد و گفت شاید حرفهای من درست ترجمه نشد؛ چون منظور من تبادل نظر بود  نه تکلیف و یا دستور ، به هرحال با یکایک افسران دست داده و خواهش می کند که هرکدام خود را معرفی کند . در اینجا بود که متوجه شد رضاخان میر پنج همان شخصی است که قبلاً توسط اردشیر جی ملقب به ریپورتر غیاباً به او معرفی شده بود .

این اولین دیدار ژنرال آیرون ساید و کلنل کاظم خان با رضاخان میرپنج بوده و ظاهراً صراحت و شهامت و جرأت رضاخان ، آیرون ساید را شدیداً تحت تأثیر قرار داده و فهمیده که او تنها فردی است که می تواند از متلاشی شدن نیروی قزاق جلوگیری بعمل آورد . لذا تصمیم می گیرد از وجود او از اجرای طرح استفاده نماید . به همین علت بوسیلۀ کلنل کاظم خان باب دوستی با رضا خان میرپنج را باز می کند و قبل از کودتای سال ۱۲۹۹ خورشیدی چندین  ملاقات بین آیرونساید و رضاخان صورت می گیرد .

اردشیرجی یکی  از زرتشتیان  ایرانی تبار متولد هندوستان بوده که در سال ۱۹۰۸ میلادی از طرف پارسیان هند برای ادارۀ امور زرتشتیان ایران به عنوان نماینده تعیین شده بود . وی در مورد آشنایی خود با رضاخان میرپنج  در خاطراتش چنین نوشته است :

در یکی از مسافرتهایم به شمال ایران در پیر بازار (محلی مابین رشت و طالش) برحسب اتفاق با رضاخان سرهنگ آشنا شدم و درهمان برخورد اول سیمای پرغرور ، قد بلند ، هیکل مند قوی و سبیل چخماقی و چشمان نافذش  مرا تحت تأثیر قرار داد . برایم روشن بود که با مردی طرف هستم که آتش مهر ایران در قلبش شعله ور است و می تواند روزی ناجی کشورش باشد ، پس از آن حس اعتماد و دوستی همیشگی بین ما برقرار گردید .

ارشیر جی با اینکه در هندوستان بدنیا آمده بود و تبعۀ آن کشور بود ، به علت علاقۀ بسیار تابعیت ایران را پذیرفت و تا آخر عمر در ایران زندگی کرد .

نظر آیرون ساید در مورد وضعیت ایران ، احمد شاه و رضاخان میرپنج

در کتاب خاطرات آیرونساید که در سال ۱۹۴۵ میلادی در لندن که از طرف پسرش منتشر شده ، آورده است :

خدمت من در ایران زیاد طول  نکشید و من نمی توانم ادعا کنم که درباره این کشور اطلاعات عمیقی بدست آوردم . در تمام طول این مدت نیز تعجبم از این بود که این کشور چگونه توانسته است تا بحال استقلالش را حفظ کند و نگرانیم از این بود که آیا ایران پس از ترک قوای ما باز هم خواهد توانست استقلالش را حفظ کند ؟ آنچه ایران به آن احتیاج داشت یک رهبر بود . زیرا این شاه جوان (احمدشاه) تنبل و بزدل بود و همیشه ترس جان خود را داشت . برخورد کوتاه من با او ، مرا واداشت که فکر کنم او همیشه در آستانۀ اتخاذ این تصمیم است که به اروپا بگریزد و ملتش را به حال خود رها کند . من در سرزمین ایران تنها یک مرد دیدم که توانایی رهبری ملت آنجا را داشت و او رضا خان بود .  مردی که عنان اختیار تنها نیروی مؤثر نظامی کشور را در دست داشت . آیا آنقدر عاقل بود که به این مرد اعتماد کند ؟

رضا خان میرپنج با کسب موفقیت و تأیید رجال کشوری و امراء لشکری  ضمن ملاقات هایی که با آیرونساید داشته به او می گوید که برای جلوگیری از متلاشی شدن نیروی قزاق و حفظ حکومت مرکزی از سقوط و دفاع در مقابل متجاسرین و بلشویک ها و تشکیل یک دولت مقتدر به هرقیمت شده به تهران خواهد رفت . «به نقل از اظهارات شفاهی کلنل کاظم خان سیاح»

آخرین دیدار ژنرال آیرونساید با رضاخان میر پنج

آیرونساید در ادامه یادداشتهایش آورده است : من بطور منظم از بریگاد قزاق در آق بابا بازدید می کردم ؛ مسئولیت تعیین تاریخی که آنها می بایست از حیطۀ کنترل ما خارج شوند بعهدۀ من واگذار شده بود و من در نظر داشتم که این کار را حدود یکماه پیش از شروع عقب نشینی بسوی بغداد انجام دهم . از این رو دو مسئله  را با رضاخان در میان گذاشتم . به او گفتم که چه موقعی او را از حیطۀ کنترل خود خارج خواهم کرد و همچنین از او در دو مورد قول گرفتم . اول اینکه از او خواستم که قول بدهد که طی عقب نشینی ما به هیچ اقدام خصمانه ای علیه ما دست نخواهد زد و به او اخطار کردم که اگر دست به چنین عملی بزند ، من کار عقب نشینی را متوقف می کنم و بیرحمانه بسوی او یورش می برم و در چنین صورتی وضع کشور او از همیشه بدتر خواهد شد . البته نمی خواستم اینکار را بکنم و فقط خواستم وی بخاطر داشته باشد که ما بریگاد قزاق را به این منظور احیاء نکردیم که هنگام عزیمت خود ، آن را از بین ببریم .

دوم آنکه از او خواستم که نه خود دست به اقدام خشنی برای سرنگون کردن شاه بزند و نه اجازۀ  چنین اقدامی را به کسی بدهد . و  او قاطعانه در هر دو مورد به من قول داد که طبق خواسته من رفتار کند . رضاخان بسیار رک و راست با من حرف زد و گفت که از سیاستمدارانی که به خاطر نفع شخصی خود کنترل مجلس را در دست گرفته اند بیزار است . وی یک سرباز بود و در خانواده سرباز پرورش یافته بود ، از اینرو از سخنان بی پایان و بی نتیجه  سیاستمداران تنفر داشت . از  نظر من او مردی قوی بود که سر نترسی داشت و قلباً خیرخواه کشور خود بود و ایران برای روزگار سختی که پیش رو داشت ، نیازمند یک رهبر بود و رضاخان بی تردید مردی بود که فوق العاده با ارزش بشمار می آمد .

بنا به نوشته های آیرونساید و سایر مورخین از قبیل دنیس رایت سفیر سابق انگلیس در ایران در کتاب (انگلیسی ها در میان ایرانیان)، پیتراوی استاد تاریخ دانشگاه کمبریچ در کتاب (تاریخ معاصر ایران) ، دکترجواد شیخ الاسلامی در کتاب (سیمای احمد شاه) ، ابوالقاسم کحال زاده (شنیده ها و دیده ها) ، گزارشات و خاطرات سرپرسی لورن وزیر مختار در ایران بعد از کودتا ، خاطرات آیرونساید و سپهبد امیراحمدی و اظهارات شفاهی کلنل کاظم خان سیاح و غیره ،  همه گویای این مطلب است که تصمیم آیرونساید در آزاد گذاشتن رضا خان میرپنج برای رفتن به تهران با توجه به شرایط زمان و عجله انگلستان برای خارج کردن نیرو هایش از ایران در یک شرایط اضطراری و عجولانه ازطرف آیرونساید اتخاذ شده و ظاهراً او منتظر نظر و دستور دولت انگلیس هم نشده و شخصاً اقدان به چنین عملی کرده ، چون در قسمت دیگر یادداشتهایش چنین نوشته است :

وقتی که تفضیل قول و قرار خود با رضا خان را به نورمن نقل کردم که او بینهایت وحشت زده شد و گفت که این مرد با ورود به تهران ، احمدشاه را حتماً از تخت پایین خواهد کشید ، گفتم اینطور نیست و من به حرف رضا خان اعتماد دارم و بالاخره دیر یا زود می بایست تکلیف قزاق ها را معلوم کنیم . برای  همیشه که نمی شود آنها را در قزوین نگاهداشت .

بعد از مذاکره با نورمن در تاریخ ۱۵ فوریه ۱۹۲۱ میلادی هر دو نفر تصمیم می گیرند که رضاخان تنها رهبراین کار نباشد ؛ بلکه یک رهبر سیاسی هم به عنوان نخست وزیر در این کار همراه او باشد . وچون قرار بوده آیرونساید هرچه زودتر به بغداد برود ، از قرار و مدار او با رضا خان میر پنج مطلع نبوده است .

آیرونساید صبح روز ۲۸ بهمن سال ۱۲۹۹ خورشیدی برابر با ۱۷ فوریه سال ۱۹۲۱ میلادی به بغداد حرکت می کند و نیروی قزاق هم همان روز به فرماندهی رضاخان میرپنج عازم تهران می شود . (رضا شاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ – نادر پیمائی ، ص ۳۷ تا ۴۳)

حال به روز دوم اسفند سال ۱۲۹۹ شمسی بپردازیم :  بیش هزار نفر از سربازان قزاق نزدیکی تهران توقف کرده اند فرماندهی آنها افسر بلند قامتی است که چهرۀ آفتاب سوخته مصمم و زخم زیر ابروی او نشان از تجربه اش در میدانهای نبرد دارد همزمان چهار نفر از تهران به دیدار او می آیند . که یکی از آنها سید ضیاء الدین طباطبایی ، دومین نفر سپهبد امیر احمدی ، سومین نفر کلنل کاظم خان سیاح و چهارمین نفرسرگرد محمود خان کیهان می باشد پس از طی مذاکراتی آخرین قرار مدارها بسته می شود و آنها با سوگند به قرآن هم پیمان می شوند که به استقلال میهن و شاه وفادار باشند .

روز بعد برای تصرف تهران و کودتا ضد دولت وقت به نخست وزیری سپهدار رشتی حرکت کردند . تصمیم به این کودتا با کمک ادموند آیرونساید ژنرال انگلیسی که مأموریت خارج کردن سربازان انگلیسی از ایران را بعهده داشت و بدون اطلاع دولت بریتانیا  گرفته شد . در اولین دقایق بامداد روز دوشنبه سوم اسفندماه ۱۲۹۹ شمسی نیروی قزاق وارد تهران شدند و طبق برنامۀ منظمی کلانتری ها ، دژبانی ها و وزارت خانه ها را به تصرف خود درآوردند . عصر همانروز مردم تهران اعلانی به در و دیوار شهر دیدند که بالای آن نوشته شده بود حکم می کنم :

ماها فداکاران حقیقی کشور هستیم و برای پایان دادن به این اوضاع ناگوار کمر همت بسته و آماده ایم تا خائنین را بسزای خود برسانیم  ، و پشتیبان حکومت نیرومندی در خور شئون و عظمت کشورشاهنشاهی ایران باشیم . پای این اعلان امضای رضاخان فرماندهی ناشناس برای مردم و حتی برخی رجال سیاسی مشاهده می شد .

رضا خان که از بی کفایتی رجال سیاسی وقت رنج می برد ، مدتها مترصد فرصتی بود که برای سر و سامان بخشیدن به وضعیت آشفتۀ ایران کاری تأثیر گذار انجام دهد . او خدمت در قزاقخانه را از سالهای نوجوانی  را با پادویی آغاز کرده بود و پله پله درجات نظامی را با پشتکار نصیب خود کرده بود و حالا قوای قزاق به فرماندهی اش تهران را به تصرف خود درآورده بودند .

چهار روز بعد از کودتا احمد شاه با صدور اعلامیه ای موافقت کامل خود را با خواسته های سران کودتا اعلام کرد . در همین اعلامیه نخست وزیری سید ضیاء پیش بینی و به رضا خان لقب سردار سپه اطلاق شده بود .

تصویر سید ضیاء الدین طباطیایی صدراعظم کودتا

تصویر سید ضیاء الدین طباطیایی صدراعظم کودتا

سردار سپه در آغاز دولت کودتا جز ریاست قوای قزاق سمت دیگری نداشت تا اینکه پس از مدتی به وزارت جنگ منصوب شد اما از همان ابتدا متوجه ملاقاتهای سید ضیاء با سفیر انگلستان شد و راه خودش  را از او جدا کرد . اختلاف این دو از زمانی جدی تر شد که رضا خان به کار افسران انگلیسی در ایران خاتمه داد که با مخالفت سید ضیاء روبرو شد .

وابستگی سید ضیاء روزبروز شفاف تر می شد و در پی آن سردار سپه هم مقدمات سقوط کابینه وی را تدارک دید سرانجام در چهارم خرداد ماه سال ۱۳۰۰ تنها سه ماه بعد از کودتا ، احمد شاه سید ضیاء را از سمتش برکنار کرد .

البته پس از کودتای ۱۲۹۹ شمسی و نخست وزیری سید ضیاء الدین طباطبایی نفوذ انگلیس در ایران افزایش یافت بطوریکه نرمان وزیرمختار انگلیس وزیرخارجۀ آن کشور می نویسد :

درملاقات با شاه سیدضیاء الدین با اختیارات تام رئیس الوزرا شد . سید به من گفت حتی المقدور برای وزارتخانه ها وزیر تعیین نخواهم کرد . با معاونین امور را انجام می دهم . فوراً بدون فوت وفت قوای پنج هزار نفری تحت نظر افسران انگلیسی تشکیل می دهم و پانصد نفر به تعداد افراد پلیس اضافه می نمایم و به اسم محافظت از سفارتخانه ها ، ولی درحقیقت نمایندگان بلشویک را زیر نظر خواهم گرفت . مستشارا ن انگلیسی برای نظارت به امور مالی مشغول کار خواهند شد . این مستشاران و افسران نظامی با قرارداد شخصی بدون اینکه به قرارداد ایران وانگلیس اشاره شود ، استخدام خواهند شد . برای سایر وزارتخانه های غیرمهم رسماً اعلان می شود  ، از ممالک دیگر مثل فرانسه و آمریکا و شاید از روسیه مستشار دعوت خواهد شد . دو وزارتخانۀ مهم ، مالیه و ارتش تحت نظر مستشاران و افسران انگلیسی خواهد بود ، اردوی پنج هزار نفری به سرکردگی کلنل (هنری استون) در قزوین تشکیل می دهد . پلیس جنوب را رسماً به خدمت دولت خواهم پذیرفت . برای احتراز از دشمنی بلشویک ، خصوصاً با انگلستان باید پوشیده بماند . سید ضیاء الدین ضمن صحبت گفت اگر انگلیس می خواهد مصالح و سیاست خود را حفظ نماید ، باید به ایران کمک کند تا منافعشان در اینجا محفوظ بماند . « به نقل از جلد سیزدهم اسناد رسمی سال ۱۹۲۰ تا سال ۱۹۲۱ میلادی ، مخابرات و مکاتبات دولت انگلیس ، در کتاب تاریخ بیست سالۀ ایران ، حسن مکی ، جلد اول »

ملک الشعرای بهار دربارۀ کودتا چنین می نویسد :

نزدیک غروب یکشنبه یازدهم جمادی الاول و دوم اسفند ، مخبر روزنامۀ ایران برای کسب خبر رفته ، ساعت  ۹شب باز آمد و خبرآورد که رضاخان میرپنج مقیم قزوین با دوهزارنفر قزاق برای آمدن به تهران و رفتن به خانه و زندگی خود ، می آیند و خطری دربین نیست و این خبر در شمارۀ فردای روزنامۀ ایران منتشر گردیده و هنگامی انتشار یافت که رضاخان میرپنجه ، با اراده وتصمیم قطعی ، بجای رفتن سرخانه و زندگی خود ، پایتخت را اشغال کرده و تمام ادارات مهم ومؤسسات ارتباطی و نظامی ومالی پایتخت را به اختیار خود درآورده و درحقیقت کودتا کرده بود . رضاخان اظهار داشت که قزاقها مصمم هستند در برابر بلشویکها پایداری کنند و از این جهت وی اجازه نمی دهد که دولت بیکاره و بی کفایت فعلی بر سرکار بماند . قوای قزاق می خواهند یک سازمان اداری مجهز و آبرومندی تشکیل دهند و نسبت به شاه کاملاً وفادار خواهند بود و شکایت آنها فقط از سپهدار صدراعظم می باشد و هیچ گونه سوء نظری به بیگانگان ندارند . سپهدار نخست وزیر به سفارت انگلیس پناهنده شد . و پس از گرفتن تأمین جانی آنجا را ترک گفت و شایع شد که به احتمال قوی سید ضیاء الدین جانشین او خواهد گردید که اینگونه نیز شد.

تصویر ملک الشعرای بهار

تصویر ملک الشعرای بهار

نخستین دولت کودتا به ریاست سید ضیاء الدین طباطبایی مدیر و نویسندۀ روزنامۀ رعد تشکیل گردید و مدت یک هفته نخست وزیر و دستیار نظامی او رضاخان میرپنج بدون هیئت وزیران زمام امور را در دست داشتند . ملک الشعرای بهار در روایت در این باره آورده است از آغاز صبح مطابق نقشه بگیر و ببند شروع شد مأمورین تأمینات به اتفاق یک دهه قزاق به حال نظام براه افتاده بودند و به خانۀ رجال کشور می رفتند و آنها را دستگیر می کردند ، مگر کسی که امید هم فکری به او می رفت و یا از دستگیر کردن او خائف بودند و نمی شد او را به عقیدۀ حضرات دراعداد خائنان قرارداد و این قبیل اشخاص انگشت شمار بوده اند از قبیل صمصام السلطنه و خوانین بختیاری و مستوفی الممالک و مؤتمن الملک و امثال آنها … بالجمله در یک هفته هشتاد نفر ناجور و از هر دسته و هرطبقه و صنف به محبس افتادند و غالب آنها را درعمارت قزاقخانه مشرف به میدان مشق قدیم حبس کرده و از تنگی مکان هر دسته را در اطاقی جای داده بودند .

باز هم ملک الشعرا می گوید روز پنج شنبه پانزدهم جمادی الثانی از دفتر رئیس الوزراء مرا به عمارت گالاری احضار کردند . رئیس الوزراء با کلاه پوست ترکی مانند و سرداری در آخرین اطاق جنوبی مرا پذیرفت . اوهنوز دولتی انتخاب نکرده بود . در ملاقات با ایشان دست خوش گفته شد . رئیس دولت اظهار داشت که اگر من کودتا نکرده بودم ، مطمئن باشید که مدرس کودتا کرده و همۀ ما را به دار می آویخت .

سید ضیاءالدین جراید را بست ، ادارات دولتی را تا چند روز تعطیل نمود ، رجال سرشناس و مخالفین سیاسی خود را توقیف کرد و مقررات سخت حکومت نظامی را برقرار ساخت . و سرانجام روز دوشنبه نوزدهم جمادی الثانی برابر با دهم اسفند ۱۲۹۹ شمسی سید ضیاء کابینۀ خود را به شرح ذیل به حضور احمد شاه معرفی کرد .

۱- سید ضیاء الدین ، رئیس الوزراء و وزیر داخله

۲- نیرالملک (هدایت) وزیر معارف و اوقات و صنایع مستظرفه

۳- مدبرالممالک (جم) ، وزیر خارجه

۴- میرزا عیسی خان ، وزیر مالیه

۵- دکتر مؤدب الدوله (نفیسی) ، وزیر صحیه و خیرات عمومی

۶- مشیر معظم (خواجوی) ، وزیر پست و تلگراف

۷- موقرالدوله ، وزیر تجارت و فواید عامه

۸- عدل الملک (دادگر) ، کفیل وزارت داخله

۹- منصورالسلطنه عدل ، وزیر عدلیه

۱۰ – ماژورمسعودخان (کیهان) وزیر جنگ

مسعود خان در هفتم فروردینماه ۱۳۰۰ شمسی به علت اشکالاتی که در کار وزارتی می دید ، استعفا داد لیکن پذیرفته نشد و برسر کارماند و بار دیگر درهفتم اردیبهشت از وزارت کناره گیری کرد و رضاخان سپه (میرپنج سابق) به وزارت جنگ منصوب گردید .

ملک الشعرای بهار دربارۀ سید ضیاء الدین می نویسد :

سید ضیاء الدین مردی انقلابی و با شهامت بود . اما به اصول ثابت انقلاب و اقسام تشکیلات از سوسیالیزم و کمونیزم یا فاشیزم طبق رویۀ علمی و از روی منطق و کتاب احاطه نداشت . و در حزب و دسته بندیها هم کارنکرده بود و در امور اجتماعی بیشتر به امورنظری توجه می کرد ، نه به امورعملی  و به اصول رفیق بازی بیش از اصول فرقه بازی و کمیته چیگری اعتقاد داشت . لذا پس از آنکه با عده ای قزاق پایتخت را تصرف کرد ، زیادتر خیالات دیرینه در دماغش خلجان می کرد  و از قزوین تا تهران نیز صاحبمنصبان قزاق را که تا آنروز سخنان جدی و مهیج نشنیده بودند ، به سخنان هیجان آمیز آمادۀ کار کرد و آنها را برای انتقامجویی از رجال تهران ، خواه اعیان و خواه تهیدست و فقیر حاضر ساخت و بعد حکم کرد همه را بگیرند و گرفتند ، تا اینجا در دنبال خیالات و روشهای فکری دیرینۀ خود عمل کرد . آن وقت ماند معطل که چه کند ؟ چه اصل معینی نداشت ، نه کمونیست بود که همه را بکشد ، نه فاشیست بود که با اعیان همکاری کند وتند روان و کمونیستها را خاموش سازد و نه حزبی داشت که هم مسلکان را کار بدهد وباقی را بیکار سازد ، نه ایل و عشیره ای داشت که اقوام خود را ، که طبعاً بسته او باشند بر مردم دیگر مسلط کند و نه هم قبلاً ، طبق اظهار خود مشار الیه ، تدارک دیده شده بود که لااقل صدنفر دوست مناسب اوضاع  با خود همدست سازد که بعد از سه ماه سردار سپه نتواند زیر پایش را جاروکند .

سید ضیاءالدین طباطبایی

سید ضیاءالدین طباطبایی

ملک الشعرای بهار همچنین می نویسد : ضیاءالدین یک نفر فاشیست بوده و در سخنوری تبهر داشت وی با اینکه فاشیزم بود با علم فاشیزم آشنایی نداشت . آن روزها مرض دیکتاتوری برای جلوگیری از کمونیزم در دنیا مد شده بود ، و سید ضیاء برای ضدیت با کمونیزم بوجود آمده بود ، وطبق مد و رسم عمومی دنیا  وی یک نفر فاشیست بود ، لیکن دوستانی که برای اینکار ذخیره کرده باشد ، نداشت .

اهم اقداماتی که سید ضیاء الدین طی چند ماهۀ صدارت خود انجام داد به شرح ذیل است : توقیف رجال سرشناس مانند تیمورتاش و فرمانفرما و تعقیب مصدق السلطنه و صدور اعلامیه ها و بیانیه های مهیج وآتشین و پاره ای اقدامات ظاهری از قبیل بستن میخانه ها و منع خرید و فروش مشروبات الکلی و همچنین فرمان دستگیری قوام السلطنه توسط  محمد تقی خان پسیان و …

سید ضیاءالدین با توطئه هایی که در دربار صورت می گرفت متوجه شد که عنقریب دولت وی سقوط خواهد کرد و طبیعی و بدیهی بود که با روی کار آمدن نخست وزیر جدید ، (قوام السلطنه) که زندانی ضیاءالدین بود ، دیگر درنگ وتوقف او در ایران جایز نیست ، لذا روزهفدهم رمضان ۱۳۳۹ ه.ق (چهارم خردادماه ۱۳۰۰شمسی) پس از انتشار فرمان شاه دایر بر عزل او از نخست وزیری به همراهی ماژور مسعودخان و کلنل کاظم خان حاکم نظامی تهران و رئیس ارکان حرب زیر نظر عده ای مستحفظ قزاق از راه بغداد عازم اروپا شد و مخالفان سیاسی دولت سید ضیاء الدین ، کابینۀ او را کابینۀ سیاه نام نهادند . « علی اصغر شمیم ، ایران در دورۀ سلطنت قاجار : ص ۶۱۱تا۶۱۳- ۶۱۶ تا ۶۱۸»

قیام کلنل پسیان

ناخشنودی عمومی مردم از این زمامداران بیگانه پرست و زد وبندهای خیانت بار به ویژه در روحیۀ افراد و ژاندارمری که در خراسان مستقر بودند ، تأثیرگذاشته وآنها را آمادۀ قیام کرد . فرماندۀ قیام کنندگان کلنل محمدتقی خان پسیان بود .  وی از خاندان مهاجر آذربایجان شمالی بود که بعد از عهدنامۀ ترکمان چای به ایران آمدند .این طوایف عموماً جز معدودی داخل خدمات نظام شدند . محمدتقی خان در سال۱۳۰۹ه.ق درتبریز متولد شده بود درسال ۱۳۱۷ ه.ق شروع به تحصیل کرد . وسال ۱۳۲۳ ه.ق به تهران آمد . سپس وارد مدرسۀ نظام گردید . و بمدت ۵ سال درآنجا تحصیل نمود . (روزنامۀ دورۀ قدیم کاوه ، شرح حال محمد تقی خان پسیان (به قلم چند تن دوستان و هواخواهان او ، چاپ دوم تهران ۱۳۵۶ شمسی ص ۶۳ به بعد) پسیان از اعضای حزب دموکرات ایران به شمار می رفت وهنگام جنگ جهانی اول فرماندهی یکی از یگان های ژاندارم را که عملیات رزمی علیه ارتشهای روس و انگلیس درمنطقۀ قزوین ، همدان و کرمانشاه را برعهده داشت  که بوسیلۀ ارتش تزار روسیه از ایران خارج شد و از راه ترکیه به آلمان رفت . در سال ۱۳۳۸ ه.ق از آنجا به ایران بازگشت و پس از مدتی دولت مشیرالدوله او را بعنوان فرماندۀ ارتش و ژاندارمری خراسان منصوب کرد . محمدتقی خان بواسطۀ ایجاد روابط دوستانه با مردم و سربازان میان آنها محبوبیت بسیاری پیدا کرد .

تصویر کلنل محمدتقی خان پسیان

تصویر کلنل محمدتقی خان پسیان

پس از انجام کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ شمسی ، پسیان ، والی خراسان (قوام السلطنه را در مشهد بازداشت کرده و به تهران فرستاد . هنگامی که پس از سقوط دولت سید ضیاء الدین  ، کابینه اش زیر نظر قوام السلطنه روی کار آمد (احمد قوام السلطنه خبر نخست وزیری خود را در زندان سید ضیاء الدین شنید) محمدتقی خان این دولت را به رسمیت نپذیرفت . «حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ، جلد اول : ص۳۱۹ ،۳۲۰- ملک الشعرای بهار ، تاریخ احزاب سیاسی ایران ، انقراض قاجاریه ، جلد اول ، چاپ سوم ، تهران ، نشر حبیبی ، ۱۳۵۷ : ص۱۴۰ ، ۱۶۲»

محمد تقی خان عملاً ادارۀ امور خراسان را بدست گرفت . دراین هنگام (کمیتۀ ملی) با او همکاری داشت . اواقدامات رضاخان دربارۀ تجدید سازمان ژاندارمری و الحاق آن به بریگاد قزاق را رد کرد . خواسته های سیاسی کلنل و هواخواهانش به قرار زیر بود : آزادی ایران از زیر یوق انگلیسی های زورگو (آریستوکرات های پوسیدۀ ایرانی)، برقراری قانون اساسی تازه و تشکیل یک دولت دموکرات درتهران .. علاوه براین ، اینان خواهان برخی رفرم ها ، پیشرفت آموزش ، ایجاد بیمارستانها وغیره بودند . کلنل پسیان نبردی را علیه دست نشاندگان انگلیس آغاز نمود و فرمان بازداشت آنها را داد . محمدتقی خان و هوادارانش خواسته هایی را مبنی براصلاحات کشاورزی و روستایی به میان نیاوردند . لیکن در برخی موارد مالکان مرتجع را بازداشت کردند . دهقانانی را که از انجام وظایف تحمیلی فئودالها و پرداخت مالیات خودداری می کردند ، تحت پیگرد قرار نمی دادند . درپی انجام یورش علیه جاسوسان انگلیسی و دولت ارتجاعی قوام السلطنه درخراسان ، طغیان و جنبش مردمی دهقانان آغاز شد . اینان دامهای اربابی و خواربار موجود انبارها و همچنین مراکز اربابی را تصرف کردند .

خانهای بلند پایۀ خراسان بوسیلۀ چریک های مسلح تحت فرمان خود ، به تحریک قوام السلطنه علیه محمدتقی خان به پا خواستند . در پاییز سال ۱۳۰۰ شمسی نیروهای نظامی نیز ازتهران به خراسان روانه شدند . و محمد تقی خان پسیان درآغاز مهرماه در برخورد با کردهای قوچان کشته شد . پس از کشته شدن او ، هم رزمش ماژور اسماعیل خان بهادر ، می خواست جنبش را دنبال کند . اما افسرانی که با کنسولگری انگلستان در مشهد تماس داشتند و نقش فعالی را درسرکوبی این جنبش ایفا کردند ، بهادر را دستگیر و او را به تهران فرستادند . در اوایل آبان ماه ، ارتش دولتی وارد مشهد شد . «  نظام سیاسی و سازمان های اجتماعی ایران درعصر قاجار ، دکتر غلامرضا ورهرام : ۵۲۶ تا ۵۳۰»

عکس هوایی قلعه مارکوه عکس از گوگل

آرامگاه محمد نقی سیان در محوطه باغ نادری مشهد عکس از میراث فرهنگی

کابینۀ قوام السلطنه

قوام السلطنه کابینۀ خود را ده روز بعد ازاتمام کابینۀ کودتا یعنی سید ضیاء الدین در قصر فرح آباد به احمد شاه معرفی کرد .

۱- قوام السلطنه ، رئیس الوزراء و وزیر داخله

۲- سردار سپه ، وزیر جنگ

۳- دکتر مصدق السلطنه ، وزیر مالیه

۴- محتشم السلطنه ، وزیر امور خارجه

۵- مستششار الدوله ، وزیر مشاور

۶- ممتار الدوله ، وزیر معارف و اوقاف

۷- عمیدالسلطنه ، وزیر عدلیه

۸- مشارالسلطنه ، وزیر پست و تلگراف

۹- حکیم الدوله ، وزیر صحیه و امور خیریه

۱۰- ادیب السلطنه (سمیعی) ، وزیر فواید عامّه و فلاحت وتجارت

کابینۀ قوام السلطنه در مجلس چهارم شورای ملی رأی اکثریت نمایندگان را از آن خود کرد وتعدادی از مطبوعات وجراید از وی پشتیبانی نمودند حمله به سید ضیاء الدین و کودتا در جراید و محافل سیاسی و پارلمانی به شدت آغاز گردید . ملک الشعرای بهار در کتاب تاریخ احزاب سیاسی خویش آورده است که سردار سپه وزیر جنگ ، در برابرحملات جراید به عامل کودتا اعلام نموده که عجب است با بودن من مردم در صددهستند که مسبب کودتا را بدست آورند ، مسبب کودتا من هستم . این درحالی است که هنوز میرزا کوچک خان در جنگل و محمد تقی خان پسیان درخراسان در دوران قیام علیه دولت مرکزی بسر می بردند . درآ ن هنگام قوام السلطنه با پشتیبانی احمدشاه و اکثریت اصلاح طلبان مجلس فعالیت خود را در داخل و خارج کشورآغاز کردند .

تصویر قوام السلطنه صدراعظم

تصویر قوام السلطنه صدراعظم

قوام السلطنه یکی از پرکارترین ، فعالترین کابینه های دوران مشروطه را در دست داشت و علاوه برگذراندن قانون نفت شمال و به تصویب رساندن پیمان مودت ایران و شوروی و عهدنامۀ ایران و افغانستان و ایران وچین درمجلس چهارم ، چنانکه قبلاً اشاره شد برقیامها و طغیان های داخلی نیز پیروز گردید و امنیت را تاحدی درکشور برقرار ساخت . اما اقدامات و فعالیت قوام السلطنه شاید با طرز فکراحمد شاه و سوسیالیستهای انقلابی متمایل به چپ و همچنین روحیۀ سربازی سردار سپه سازگار نبود و علاوه برآن براثر طرح مسئلۀ نفت شمال ، هم شوروی وهم انگلستان نسبت به دولت قوام السلطنه بدبین و ناراضی شده بودند و درمجلس نیز بتدریج اکثریت طرفدار دولت به اقلیت و اقلیت مخالف دولت به اکثریت مبدل گردیده بود . لازم به ذکر است که درهمین ایام یعنی آذرماه سال ۱۳۰۰شمسی رضاخان وقتی اعتبار لازم برای مخارج ارتش را هنوز دریا فت نکرده بود ، گاری پول بانک شاهنشاهی انگلیس را که بخش مالی دولت را مدیریت می کرد ضبط کرد تا به حسابداری ارتش تحویل داده شود . وقتی بانک انگلیس اعتراض کرد سردار سپه جواب داد که این پول متعلق به دولت ایران است و من نیز از طرف دولت رسیدش را به شما خواهم داد .

رضاخان در دوران وزارت جنگش تمام مشاوران انگلیسی را از ایران اخراج کرد و در نهایت حکم خاتمۀ خدمت کلنل اسمایت را به عنوان آخرین مشاور انگلیسی در ایران به دست او داد روزنامۀ تایمز لندن در بیست و سوم سال ۱۹۲۱ میلادی در همین مورد نوشت آرمیتاژ اسمایت که معمولاً بصورت مشاوره و راهنمایی در امور مالی آن کشور به ایران رفته بود ، به انگلستان بازگشت و با مراجعت او آخرین یادگار قرارداد ایران و انگلیس از میان رفت .

قوام السلطنه پس از مشاجرۀ سختی که درتاریخ بیست ویکم جمادی الاول ۱۳۴۰ ه.ق با برخی نمایندگان درگرفت ، استعفای خود را به احمدشاه تقدیم کرد و احمد شاه که از ماه پیش تدارک سفر فرنگ را دیده بود ، فوری با آن موافقت کرد و مشیرالدوله را به صدارت عظمی برگزید .

کابینۀ مشیرالدوله

مشیرالدوله برای پنجمین بار ریاست دولت را برعهده گرفت وروز پنجم بهمن ۱۳۰۰ شمسی مطابق با بیست و هفتم جمادی الاول ۱۳۴۰ ه.ق کابینۀ خود را به شرح ذیل اعلام نمود .

۱- مشیرالدوله ، نخست وزیر ووزیر داخله

۲- سردار سپه (رضاخان) ، وزیر جنگ

۳- حکیم الملک ، وزیر امور خارجه

۴- نیرالملک ، وزیر فرهنگ

۵- تیمورتاش (سردار معظم) ، وزیر دادگستری

۶- اعتلاء السلطنه ، وزیر پست وتلگراف

۷- ادیب السلطنه ( سمیعی) ، وزیر فواید عامه

۸- مدبرالملک (جم) ، کفبل وزارت دارایی

احمد شاه مدتی بود در انتظار سفر فرنگ بسر می برد . لیکن برخی از زعمای مجلس شورای ملی و سیاستمداران کهنه کار ، با سفر شاه موافق نبودند و درصدد برآمدند تا او را از سفر برحذر دارند . و دراندیشۀ این بودند که درنبودن شاه درمملکت اوضاع رو به وخامت برود . اما شاه در تصمیم خود باقی ماند و در تاریخ بهمن ماه همان سال ، پس از صدور دستخط مبنی بر احضار ولیعهد به تهران و انتصاب او به نیابت سلطنت و توشیح فرمان نخست وزیری مشیرالدوله پیرنیا ، از راه خانقین و بغداد عازم اروپا شد و سردار سپه موکب شاه را تا خانقین بدرقه کرد .

تصویر مشیرالدوله صدراعظم احمدشاه قاجار

تصویر مشیرالدوله صدراعظم احمدشاه قاجار

چندی پس از اینکه احمد شاه به سفر رفت ، کابینۀ مشیرالدوله با بحران سیاسی و وضع مبهم وپیچیده ای مواجه شد . و به عقیدۀ ملک الشعرای بهار این موارد به اقدامات سردار سپه ازجمله حکومت نظامی و تعقیب و آزار مدیران بعضی از جراید مانند فرخی یزدی مدیر و نویسنده روزنامۀ طوفان بوده ، که با چند تن از روزنامه نویسان و آزادیخواهان ، بعضی به سفارت شوروی رفتند و برخی دیگر در حرم حضرت عبدالعظیم بست نشستند و سرانجام عده ای از احرار و مخالفین سردار سپه مجلس را برای تحصن اختیار کردند و لغو حکومت نظامی را از دولت خواستار شدند . سفیر شوروی نیز با سردار سپه ملاقات کرد و از وی خواست که از تعقیب و آزار روزنامه نویسان دست بردارد . اما واقعۀ کوچکی که براثر نزاع عده ای از یهودیان و مسلمانان در محلۀ جهودان تهران رخ داد، بهانه ای برای تمدید و تشدید حکومت نظامی گردید و در بیشتر نقاط پایتخت تظاهراتی برعلیه دولت مشیرالدوله بوقوع پیوست حتی درمجلس شورای ملی ازمشیرالدوله بصورت استیضاح دربارۀ اینکه احمدشاه مقداری از جواهرات سلطنتی را همراه خود به اروپا برده است سئوال شد و سرانجام روز دهم رمضان ۱۳۴۰ ه.ق مطابق اردیبهشت ۱۳۰۱ شمسی کابینۀ مشیرالدله سقوط کرد . و مشیرالدوله استعفای خود را به احمدشاه در فرنگ تلگراف کرد . و سردارسپه به معاونین وزارتخانه ها امر کرد که تا تعیین وزیران جدید به امور وزاتخانه ها رسیدگی کنند .

مجلس شورای ملی و مصلحین و سوسیالیستها بار دیگر درصدد برآمدند تا مشیرالدوله را احیا نمایند و با رأی اعتماد دوبارۀ مجلس به وی ، تلگرافی در اینمورد به اطلاع احمدشاه رسید و شاه با نخست وزیری مشیرالدوله برای بار دیگر موافقت کرد . و مراتب را به اطلاع مشیرالدوله رساند . لیکن وی نتوانست با سردار سپه کنار بیاید . « ملک الشعرای بهار ، تاریخ احزاب سیاسی ، ص۲۱۲»

درمیان بحران سیاسی شدیدی که پس از سقوط کابینۀ مشیرالدوله و ناتوانی او در تشکیل مجدد دولت روی داده بود ، مجلس بار دیگر به قوام السلطنه روی آورد و تلگراف احمدشاه از پاریس دایر بر انتصاب قوام به صدارت عظمی رسید و درآنهنگام محمدحسن میرزای ولیعهد که پس از کودتای ۱۲۹۹ شمسی به سفر اروپا رفته بود ، به تهران بازگشت . « علی اصغر شمیم ، ایران در دورۀ سلطنت قاجار : ص ۶۳۳ تا ۶۳۶»

جنبش انقلابی ملی به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی 

پس از رفع قیام خیابانی ، مشیرالدوله متوجۀ جنگلها شد . میرزا کوچک خان روحانی آزادیخواه گیلانی هم مانند شیخ محمد خیابانی در آرزوی نجات کشور از چنگال بیگانگان و در قالب مبارزه با عناصر خود فروختۀ داخلی ، جنبشی پارتیزانی را در دل جنگلهای انبوه گیلان آغاز کرده بود که مدت هفت سال از شوال ۱۳۳۳ تا صفر ۱۳۴۰ ه.ق بطول انجامید و باعث گرفتاریهای دولت وقت گردید . میرزا کوچک خان که در حوادث مشروطه شرکت داشت ، هنگامی که عرصۀ حکومت را میدان سیاست بازی نوکیسه ها و اشراف سابق دید ، به فراخوانی یاران دلسوز درد کشیده مبادرت ورزید و اقدام به مبارزۀ پارتیزانی در جنگل نمود . معین الرعایا ، کسمایی و برخی از انقلابیون گیلان هم با تشکیل انجمنی بنام کمیتۀ اتحاد اسلام و با استفاده از کمک های مردمی و گردآوری نفرات توانستند رشت را به تصرف درآورند . لیکن ورود نیروهای روس و انگلیس به معرکه ، و سپس پیشروی قوای انگلیس به شمال غرب ایران و استمداد جنگلیها از دولت شوروی ، معادلات سیاسی را برهم زد و باعث نگرانیهایی در داخل کشور گردید . تأسیس جمهوری شورایی گیلان به ریاست میرزا کوچک خان در رمضان ۱۳۳۸ ه.ق و سپس کودتای یاران کمونیست کوچک خان علیه او ، موجب بروز اقدامات تند کمونیستها و طرفداران شوروی در گیلان شد و نهضت را به بیراهه کشاند . « ابراهیم فخرایی ، سردار جنگل ، ص۲۴۵ –  شاپور رواسانی ، نهضت میرزا … : ص ۱۸۰»

تابلوی نقاشی از میرزا کوچک خان جنگلی

تابلوی نقاشی از میرزا کوچک خان جنگلی

دکتر شاهپور رواسانی  در کتاب خود بنام  نهضت میرزا کوچک خان جنگلی چنین آورده است :

تشکیل حزب کمونیست ایران و نهضت جنگل 

براثر پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ میلادی در روسیه دوران جدیدی در جنبش سوسیالیستی ایران آغاز گردید . بسیاری از نیروهای سوسیال دموکرات و مترقی ایران امیدوار شدند که دولت جوان شوروی از جنبش های آزادیخواهانه و ضد استعماری حمایت خواهد نمود . نه فقط زحمتکشان ایران ، بلکه زحمتکشان جهان از حمایت این دولت درمبارزه علیه استعمار و استثمار بهره مند خواهند شد . «استروف : احزاب – ص ۱۵۲»

عمده ترین اثر پیروزی انقلاب اکتبر روسیه  در ایران عبارت بود از تشکیل حزب کمونیست ایران در تیرماه ۱۲۹۹ شمسی در شهر بندر انزلی  که با شرکت اعضاء حزب عدالت شکل گرفت . و حزب عدالت نیز خود بخشی از سازمان همت بود که این سازمان نیز بخشی از سازمان حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بشمار می آمد . به این ترتیب حزب کمونیست ایران عملاً چه از نظر سازمانی و چه از نظر سیاسی و ایدئولوژیکی بخشی از حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه و سپس حزب کمونیست شوروی ماند . وقایع سیاسی و اجنماعی در ایران  در فاصله سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ میلادی  تکیه بر مسائل ذیل دارد .

۱- تشکیل حزب کمونیست ایران

۲- روش مبارزه و برنامه های اقتصادی و سیاسی  حزب  کمونیست ایران

۳- روابط حزب کمونیست ایران با جنبش انقلابی  ملی ایران تحت رهبری میرزا کوچک خان

۴- سیاست خارجی دولت شوروی درباره نهضت جنگل ، موجبات اوج یافتن ، شکست انقلاب در گیلان و علل خروج ارتش شوروی از گیلان از جمله مسائل مهمی بشمارمی روند که اثرات آن هنور در تاریخ ایران باقی است . جریان انقلاب گیلان نخستین تجربه مردم ایران با رهبران حزب کمونیست و دولت شوروی بود که این تجربه برای مردم ایران به بهایی سنگین پایان یافت .

مصوبات نهضت جنگل مبارزه محرومین ایران در دوره معین تاریخی علیه استثمار و استعمار ، عوامل ایرانیت و اسلامیت را در خود متبلور و منعکس می نمود .

در شروع نهضت جنگل احسان الله خان که در تهران  عضو کیتۀ مجازات بود و خالو قربان کُرد به آنان پیوستند .

دوره اول تشکیل  جمهوری انقلابی در گیلان

در سال ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۷ شمسی میرزا کوچک خان که در جنگلهای گیلان به مبارزه چریکی علیه ارتش دولت مرکزی و قشون  انگلیس در شمال ایران پرداخته بود ، نماینده ای به باکو برای جلب حمایت انقلابیون قفقاز اعزام نمود . این مأموریت به نتیجه ای نرسید . در ۱۰ اردیبهشت ۱۲۹۹ خورشیدی  ، کمیته لنکران حزب کمونیست روسیه (بلشویکی) نامه ای به میرزا کوچک خان ارسال کرد که طی آن آمادگی اعضاء خود را برای حمایت از نهضت جنگل در مبارزه علیه تسلط انگستان و حکومت مرکزی ایران بیان داشت .

در نامه مذکور آمده است :

فقط یک اندیشه ما را راهنمایی می کند. ما می خواهیم با ملل ستمدیده شرق متحد شده ، و سرمایه داری انگلستان را در شرق شکست داده و از آسیا اخراج نمائیم …..و تنها مردی که در ایران جرأت کرده که پرچم سرخ را علیه انگلستان برفرازد تو هستی ، تو اولین کسی بودی که به انگلستان اعلام جنگ خونین نمود . تو مردی هستی با شرف که خلق ستمدیدۀ ایران را از اسارت خارجی آزاد خواهد کرد .

بنام کارگران ، دهقانان و ارتش سرخ روسیه و آذربایجان ، ما به تو می گوئیم ای رهبر پرولتاریای ایران هر لحظه که ملت ایران بخواهد ما از برادران ایرانی خود حمایت نموده و به آنان کمک خواهیم کرد تا انگلیسیها را از ایران برانند . ما ملت نجیب ایران را آ زاد خواهیم کرد . رفیق مطمئن باش که خلق ایران می تواند روی ما حساب کند . « رواسانی  ، میرزا… – ص ۱۸۸ ، ۱۵۹»

میرزاکوچک خان و برخی از یارانش

میرزاکوچک خان و برخی از یارانش

در تاریخ ۱۸ می ۱۹۲۰ میلادی ( ۲۸ اردیبهشت سال ۱۲۹۹ خورشیدی و ۲۹ شعبان ۱۳۳۸ هجری قمری ) ناوگان ارتش سرخ شوروی به سرپرستی راسکولینکوف در تعقیب ناوگان فراری گارد سفید ضد انقلاب روسیه ، بندرانزلی را تصرف نمود . (جمعاً دوهزار سرباز ارتش سرخ به انزلی وارد شدند)

یک روز پیش از ورود ارتش شوروی به انزلی که بدون اطلاع میرزا و یارانش انجام یافت ، احسان الله خان از این واقعه مستحضر گردیده بود . پس از دریافت این خبر نهضت جنگل نماینده ای را (اسماعیل جنگلی) به انزلی اعزام نمود تا از مقاصد ارتش سرخ در ایران و گیلان مطلع گردد . در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۲۹۹ میرزا کوچک خان وارد انزلی شد و با احساسات شدید اهالی روبرو گردید . در همان روز ملاقاتی میان سران جنگل و نماینده دولت شوروی و حزب عدالت (حزب کمونیست ایران) دست داد که در آن راسکولینکوف فرمانده ناوگان شوروی ، سرگو ارژنیکیدرزه کمیسر عالی قفقاز ، اعضای کمیته عدالت باکو ، میرزا کوچک خان ، حسن آلیانی ، کاوک آلمانی (با اسم ایرانی هوشنگ) ، سعدالله درویش ، میرزا صالح مظفرزاده و اسماعیل جنگلی حضور داشتند . « رواسانی  ، میرزا… – ص ۱۶۰»

میرزا  که دارای افکار مذهبی بود ، بیانات خود را ابراز نمود و اظهار کرد چون ایرانیها متعصب هستند و به دین و شعائر اسلامی پای بند هستند ، نمی توانند به اعتقادات خود پشت پا زده و به نظرات کمونیستی توجه کنند ، که چه بسا همین امر موجب شکست انقلاب ما شود . پس هرکس آش خود را با قاشق خود بخورد . عده ای با این نظر میرزا مخالف بودند لیکن ارژنیکیدرزه که کمی با روحیات و خلقیات میرزا کوچک خان آشنایی داشت ، دوستان حزبیش را مخاطب قرار داده و چنین گفت :

«رفقا آنچه این مرد درست قول و با ایمان می گوید من بی چون و چرا تصدیق می کنم و موافقت خودم را با تمام اظهارات و تاکتیکش اعلام می دارم زیرا او در تحرک و جنبش کشورش مجرب است و پیشرفت انقلاب را مد نظر دارد و از شما می خواهم که بیانات و نقشه آینده اش را تأیید کنید .» جلسه مذکوردر دوم خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی پس از تصویب یک توافقنامۀ ۸ ماده ای به کار خود پایان داد .

که متعاقب آن در تاریخ نهم خردادماه فرمانی از سوی کمیسر جنگ شوروی ( تروتسکی) برای فرماندهی نیروی دریایی بحر خزر آن کشور به شرح ذیل ارسال گردید .

۱- هیچگونه دخالتی علناً در امور ایران بنام روسیه نباید انجام گیرد .

۲- اخراج واحدهای مسلح روس از ایران و کشتی های جنگی سرخ

۳- کمک به میرزا کوچک خان به وسیله دادن کارشناس و پول و داوطلب و غیره

۴- تحویل اراضی که تحت اشغال واحدهای سرخ می باشد به میرزا کوچک خان

۵- در موقع لزوم باید کشتی های جنگی تحت اختیار میرزا کوچک خان گذاشته شود ولی نه تحت پرچم روس بلکه زیر پرچم آذربایجان شوروی

۶- به میرزا کوچک خان باید بنام آذربایجان شوروی کمک کرد .

۷- از دادن تشکیلات شورائی که آرزوی میرزا کوچک است نباید جلوگیری کرد .

۸- با اقدامات خودتان باید به انگلیس ها بفهمانید که ما میل نداریم در کشورهای خاور دور به ضد آنها اقدام کنیم .        امضاء تروتسکی     « فخرایی مأخذ ۱ ص ۲۲۴»

این مراودات نشان می دهد که سران حزب کمونیست و دولت شوروی در همان حال که آماده بودند از مبارزات نهضت جنگل علیه تسلط انگلیس در ایران حمایت کنند ، امیدوار بودند به این ترتیب از حمله نظامی مجدد قشون انگلیس در شمال ایران به قفقاز جلوگیری شود و راه برای یک توافق سیاسی با آن دولت مفتوح گردد و حوادث بعدی نشان داد که دولت شوروی پس از وصول به مقصود اصلی ، یعنی توافق با انگلستان ، نیروهای خود را از شمال ایران خارج و از حمایت نهضت جنگل خودداری نمود و این ترفندی بود که میرزا کوچک خان هیچگاه متوجه آن نشده و در دام تزویر شوروی گرفتار آمد . « رواسانی : میرزا …ص ۱۶۵»

در تاریخ ۱۶ رمضان ۱۳۳۸ قمری مطابق ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی شهر رشت از سوی نیروهای مُسلَح جنگل تصرف شد . اهالی شهر از میرزا و یارانش استقبال کردند . کارمندان دولت از خود مقاومتی نشان ندادند فقط باقیمانده قوای قزاق در رشت ابتدا حاضر به اطاعت و تسلیم نبودند لیکن آنها هم پس از یک زد و خورد مسلحانه تسلیم شدند . و در تاریخ ۱۸ رمضان ۱۳۳۸ قمری مطابق با ۱۶ خرداد سال ۱۲۹۹ خورشیدی اعلامیه ای با عنوان «هوالحق- فریادملت مظلوم ایران از حلقوم فدائیان جنگل گیلان» از طرف سران نهضت بدین مضمون منتشر گردید :

قوای ملی جنگل به کمک و مساعدت عموم نوع پروران دنیا و استعانت از اصول حقه سوسیالیزم داخل در مرحله انقلاب سرخ شد . و خود را بنام «جمعیت انقلاب سرخ ایران» معرفی می نماید و آماده است در سایه فداکاری و از خودگذشتگی همه قوایی را که در ایران برای اسارت این قوم و جامعه انسانیت بکار افتادند ، درهم بشکند و اصول عدالت و برادری را نه تنها در ایران بلکه در جامعه اسلامی توسعه و تصمیم بخشد . مطابق این بیانیه عموم رنجبران و زحمتکشان ایرانی را متوجه می سازد که جمعیت انقلاب سرخ ایران در نظریاتش را تحت موارد زیر که در تبعیت از آن بوجه مُلزمی وفادار خواهد بود به اطلاع عموم مردم  می رساند.

۱- جمعیت انقلاب سرخ ایران اصول سلطنت را ملغی کرده ، جمهوری را رسماً اعلام می نماید .

۲- حکومت موقت جمهوری حفاظت جان و مال عموم اهالی را بعهده می گیرد .

۳- هر نوع معاهده و قراردادی که به ضرر ایران قدیماً و جدیداً با هر دولتی شده لغو و باطل می شناسد .

۴- حکومت موقت جمهوری همه اقوام بشر را یکی دانسته تساوی حقوق در باره آنان قائل و حفظ شعائر اسلامی را از فرائض می داند .

پیش از این نهضت جنگل در مرامنامه خود اصولی را پذیرفته و اعلام نموده بود که می توان آنان را حرکتی در جهت سوسیالیسم (اقتصاد اجتماعی) دانست . «شاهین ، ص ۱۶۹ – ابراهیم اوف  ، ص ۱۱»

هیئت دولت انقلابی در ۱۹ رمضان شال ۱۳۳۸ قمری مطابق با ۱۷ خرداد سال ۱۲۹۹ خورشیدی بر طبق آگهی صادره به شرح ذیل معرفی گردید .

۱- میرشمس الدین وقاری     کمیسر داخله

۲- سید جعفر                   کمیسر خارجه

۳- محمدعلی پیربازاری      کمیسر مالیه

۴- محمود آقا           کمیسر قضایی

۵- آقا نصرالله          کمیسر پست وتلگو اوقافراف

۶- محمدعلی خُمامی   کمیسر فوائد عامه

۷- حاجی محمد جعفر  کمیسرمعارف و اوقاف

۸- ابوالقاسم فخرایی    کمیسرتجارت

۹- میرزا کوچک خان  سرکمیسر و کمیسرجنگ

«فخرایی مأخذ ۱ ص ۲۵۱»

درتاریخ ۲۲ رمضان ۱۳۳۸ مطابق ۱۸ خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی جمعیت انقلاب سرخ ایران طی تلگرافی به سفارتخانه های دول خارجی در تهران بنام ملت ایران انحلال سلطنت و تشکیل جمهوری شورایی در گیلان را اعلام نمود . «متن تلگراف در آرشیو وزارتخانه آلمان غربی موجود است »

یک روز پس از مخابره این تلگرام ، میرزا کوچک خان بعنوان جمهوری سوسیالیستی شورائی گیلان تلگرافی اینچنین به لنین مخابره کرد .

«بنام انسانیت و برابری همه خلقها ، جمهوری شوروی  سوسیالیستی از شما و از همۀ سوسیالیست هایی  که بین الملل سوم وابسته اند ، تقاضا می کند از آزاد شدن ما و همۀ ملل ضعیف و تحت سُلطه برای رهایی از تسلط شوم ظالمین ایرانی و انگلیسی حمایت کنید .» « متن تلگراف میرزا کوچک خان در کتاب لنچوفسکی ژرژ روسیه و غرب در ایران ۱۹۱۸ – ۱۹۴۸ نیویورک ۱۹۴۹ ص ۵۷»

پس از اعلام موجودیت حزب کمونیست ایران ، برخلاف توافق های قبلی در انزلی میان سران جنگل و نمایندگان حزب عدالت و دولت شوروی ، تبلیغات کمونیستی در گیلان شدت یافت .

میرزا کوچک خان رهبر مبارزان جنگلی

میرزا کوچک خان رهبر مبارزان جنگلی

روزنامه کمونیست بعنوان ارگان حزب کمونیست ایران  در رشت به سردبیری سید جعفر جوادزاده (یشه وری) انتشار یافت . وهمچنین در رشت سازمان جوانان حزب کمونیست افتتاح گردید . در اینزمان گروههای جدیدی از نیروهای مسلح شوروی بدون درخواست و اطلاع و موافقت میرزا کوچک خان وارد گیلان شدند . و از سوی دیگر برخلاف توافق انزلی ، مأمورین دولت شوروی از تحویل تأسیسات بندری در انزلی و نفت (در رشت) نیز به نمایندگان دولت انقلابی گیلان خودداری نمودند . این کارشکنی ها اعتراض و خشم میرزا کوچک خان را موجب شد . لیکن کار به جایی نبرد . و رهبری حزب کمونیست ایران در گیلان به کارهای تبلیغاتی و حملات خود به میرزا کوچک  خان ادامه داد .

در ۱۳ شوال  ۱۳۳۸ قمری برابر با ۹تیر ۱۲۹۹ خورشیدی ،  کمیته مرکزی حزب  کمونیست ایران (یکماه پس از استقرار جمهوری سوسیالیستی گیلان) اعلام نمود که میرزا کوچک خان از سمتهای خود در دولت انقلابی معزول است . روز جمعه ۲۲ شوال ۱۳۳۸ برابر با ۱۸ تیر ۱۲۹۹ خورشیدی ، میرزا کوچک خان بعنوان اعتراض به این جریانات شهر رشت را ترک کرد . « فخرایی ، مأخذ ۱ ، ص۲۶۹ به نقل از رواسانی»

کودتای حزب کمونیست ایران برعلیه میرزا کوچک خان

بلافاصله پس از عقب نشینی میرزاکوچک خان از رشت به جنگلهای گیلان  ، کمیته ای مرکب از هشت نفر به اسامی آقایان احسان الله خان ، جعفرکنگاوری ، جعفرجواد زاده (پیشه وری) ، علیخانف ، بهرام آقایف از اعضاء حزب کمونیست ایران تشکیل شد . «شاهین ، تقی – تشکیل … ص۲۲۱» و پس از ورود نماینده بازرگانی ، کمیسر تجارت و نماینده پلیس مخفی کشور شوروی به رشت کودتای حزب کمونیست ایران انجام گرفت و کودتاچیان درصدد برآمدند برعلیه میرزا  کوچک خان و نهضت  جنگل به مبارزه بپردازند و قصدشان این بودکه میرزا را یا کشته و یا اسیر نمایند و درهرحال کاری کنند که میرزا از رهبری جنبش کنار زده شود .  اما این امر به علت عقب نشینی میرزا به جنگل عملی نگردید . و دولت منتخب حزب کمونیست ایران  در کار خود موفق نشد . «پیام کمیته موقت انقلاب ایران باکو، آگوست ۱۹۲۰»

دیری نگذشت که اختلافات میان اعضاء رهبری حزب کمونیست ایران ، در رشت دولت جدیدی تحت سرپرستی احسان الله خان شکل گرفت . و دولت جدید پس از اعلام نمودن  آنکه دیگر به اسلام و عادات و  رسوم  مردم توهینی نمی  نماید ، خواهان بازگشت و اتحاد با  میرزا کوچک خان شدند . و در اواسط بهمن ماه سال ۱۲۹۹ خورشیدی نامه ای به امضاء احسان الله خان و خالو قربان و سرخوش به مُهر کمیته انقلاب برای میرزا ارسال کردند . وپس از تبادل نامه های دیگر احسان الله خان و خالو قربان ، میرزاکوچک خان را در فومن ملاقات کردند که این ملاقات منجر به برقراری مجدد روابط دوستانه گردید .«فخرایی مأخذ ۱ ص۳۱۸»

مدت کوتاهی پس از تشکیل کمیته جدیدانقلاب نگذشته بود که در ماه مرداد ۱۳۰۰ خورشیدی احسان الله خان بدون اطلاع کمیته انقلاب و بدون آمادگی نظامی با دوهزار مسلح به تهران حمله برد . اقدام جنگی او منجر به شکست فاحش و فرار وی شد . «فخرایی ، ابراهیم – ص۳۳۸»

اما  دیری  نگذشت که بر اثر تغییرات سیاست دولت شوروی در نتیجه توافق با دولت انگلستان و عقب نشینی آنها از شمال ایران ،  رُتشین سفیر دولت شوروی  درتهران طی نامه هایی به میرزا تلاش نمود که انقلاب گیلان را بصورتی مسالمت آمیز به پایان برساند و میان میرزا کوچک خان و دولت  مرکزی واسطه شود . لذا عرصه را برای میرزا  و  یارانش به تنهایی باقی  گذاشت .

میرزا در پاسخ به نامه رُتشتین چنین نوشت .« من در راه سعادت و طرفداری از رنجبران مجبورم از تعرضات دولت جلوگیری کرده و انقلاب را در زمینه اساسیش توأم با حوصله و انتظارات عموم سوق دهم و انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجود می دانم .»

لذا در پنجم مهر ارتش سرخ بطور کامل گیلان را ترک کرد . چند روز پیش از آن در تاریخ سی ام شهریور ماه مخالفتها در میان اعضاء کمیته انقلاب به اوج رسید و حادثه ای  که در این روز اتفاق افتاد چنین بود که حیدر خان و عده ای دیگر ازسران انقلاب به ملا سرا  (محلی در نزدیکی صومعه سرا که اقامتگاه میرزا بود ) رفته بودند ، در محل تشکیل جلسه از سوی جانبداران میرزا مورد حمله قرار گرفتند ، و از حاضرین که منتظر آمدن میرزا بودند گروهی کشته و زخمی شدندو چند تن نیز موفق به فرار شدند . حیدرخان نیز بطرف رشت فرار نمود لیکن در پسیخان (محل کوچکی نزدیک رشت) بوسیله یاران میرزا گرفتار و محبوس شد .  «فخرایی ، ابراهیم ، ص ۳۷۲»

در همین زمان کلنل سالارنظام  آجودان رضاخان گزارش می دهد کلانتراوف وابسته نظامی دولت شوروی در تهران که همراه قشون دولت مرکزی به فرماندهی شخص رضاخان بسوی گیلان حرکت کرده بود از طرف رضاخان مأموریت یافت به رشت رفته و برای تسلیم آن شهر به دولت مرکزی بدون جنگ و مخاصمه با خالو قربان مذاکره نماید (۲۰مهرماه ۱۳۰۰خورشیدی) کلانتراوف مأموریت خود را بخوبی انجام داد و پس از اینکه خالو قربان حاضربه تسلیم رشت گردید ، قوای دولت مرکزی بسوی رشت حرکت نمود «فخرایی ص ۳۷۲» حضور وابسته نظامی دولت شوروی در قشون دولت مرکزی که به قصد سرکوبی انقلاب به گیلان حمله نموده بود ، هر نوع تردید در باره جهت جدید سیاست دولت شوروی در ایران را برطرف نمود . در نتیجه توافقهایی که میان رضا خان و نمایندگان دولت شوروی کلانتراوف و کنسول شوروی در گیلان بعمل آمد ، احسان الله خان با عده ای از قفقازیها که در انقلاب گیلان شرکت داشتند ، همراه با عده ای از اعضای حزب کمونیست ایران به باکو رفتند و خرج این مسافرت را که بالغ بر۵۰۰۰ تومان می شد ، رضاخان پرداخت . «فخرایی ص ۳۷۴»

میرزاکوچک خان و یارانش پس از تسخیر رشت

میرزاکوچک خان و یارانش پس از تسخیر رشت

جنگلی ها که به رهبری میرزاکوچک خان نمی توانستند در برابر فشار شدید قوای مسلح ارتش مرکزی مقاومت نمایند ، مرتب به جنگل های رشت عقب نشینی نمودند و خطوط دفاعی آنان درهم شکست . در سوم نوامبر ۱۹۲۱ میلادی مطابق ۱۲ آبان ۱۳۰۰ خورشیدی رشت از طرف قوای دولتی تصرف شد . بیشتر طرفداران میرزا کشته و یا زندانی و گروهی نیز از او جدا شدند . اما میرزا کوچک خان به جنگ ادامه داد و با یارانش که تعدادشان هر روز کمتر می شد به اعماق جنگلهای گیلان عقب نشست . در این زمان بود که حیدر خان تحت شرایطی که هنوز به درستی مورد تحقیق قرار نگرفته و روشن نیست کشته شد.

میرزا کوچک در اوایل آذر ۱۳۰۰ خورشیدی با تنها همراهش هواک آلمانی (با نام مستعار هوشنگ) در جستجوی یاران جدید ، کوشش نمود که از کوههای طالش عبور کند اما به علت سرمای شدید بر اثر یخ زدگی زندگی را بدرود گفت . به فرمان سالار شجاع که از مالکین مرتجع محلی بود ، سر میرزا را از تن جدا کردند وخالو قربان سر را به تهران برد تا حکومت مرکزی کند . به این ترتیب عمر انقلاب  گیلان  و جمهوری شورایی گیلان به پایان رسید . « رواسانی ، ص ۲۲۳ ، ۲۲۴»

دکتر غلامرضا ورهرام در کناب خود نظام سیاسی و سازمان … چنین آورده است :

در دوازدهم صفر ۱۳۴۰ ه.ق قشون دولتی به فرماندهی سردار سپه تا امامزاده هاشم رسید . قوای خالوقربان و سایرسران کرد با کلیۀ قوای خود و تفنگچیان احسان الله خان ، خود را در اختیار سردار سپه گذاشتند و احسان الله با درجۀ سرهنگی به ارتش ایران پذیرفته شد . بعد از این حوادث ، قزاقان ایران به پناهگای نیروهای انقلابی به جنگل ها حمله بردند . در مدت کوتاهی دسته های انقلابی و از آن جمله نیروهای مسلح کوچک خان متلاشی شدند . کوچک خان که به کوه و جنگل پناه برده بود ، درمیان سرمای کوههای خلخال جان سپرد و خالو قربان ، سر میرزا را از تن جدا نمود و برای سردار سپه به جهت خوش خدمتی فرستاد . «دکتر غلامرضا ورهرام ، نظام سیاسی و سازمان … : ص ۵۲۵»

سر بریده میرزا کوچک خان

سر بریده میرزا کوچک خان

قدرت طلبی شیخ عبیدالله در شمال غرب

در شمال غربی ایران یک یاغی و خودمختار دیگری بنام شیخ عبیدالله وجود داشت که با پسرش شیخ عبدالقادر از ارومیه تا میاندوآب و از آنسو تا آنطرف مرز ترکیه تاخت و تاز می کردند و هر روز شهرها را محاصره و اموال و احشام مردم را به غارت و زنها را به اسارت می بردند .

در سال ۱۲۹۸ شیخ عبیدالله و شیخ عبدالقادر یعنی این پدر و پسر و کسانشان به ارومیه  و سپس به ساوجبلاغ و قصبۀ میاندوآب حمله ور شده چهارهزارنفر از اهالی را قتل عام کردند و بسوی مراغه و دهخوارقان روی بردند .

شیخ عبیدالله چهل شبانه روز شهر ارومیه را محاصره کرده بود و اطراف آن را غارت میکرد و کسی از مرکز مملکت به امداد مردم آن منطقه نمی رسید و چون مردم شهر مقاومت می کردند ، چهارده نفر از دستگیرشدگان را دست بسته در یک خط مستقیم پشت سر هم قرار داد و شیخ با یک تیر گلولۀ مارتین طوری نشانه رفت که تیر تا هرجا می رود از مغز آنها عبور کند و بعد بهمراهان خود دستور داد که با خنجر بدن آنها را قطعه قطعه کنند و از خون آن بی گناهان به سینه و بازوان خود بمالند که ثواب آخرت نصیب خود گردانند . سپس بسوی شهر ارومیه روی آورده و با یک یورش شهر را گرفتند و اندکی بعد صدای ضجه و ناله هزاران مرد و زن و بچه را به آسمان بلند ساختند .

این یک صحنه از وقایعی بود که هر روز در آن صفحات دیگری بر اثر ظلم وستم اشرار روی می داد و همین شیخ عبدالقادر پس از عزیمت قوا و تشکیل شمال غرب در مقابل نیروهای مرکز مقاومت نیاورد و در نیمۀ سال ۱۳۰۱ خورشیدی به کشور بیگانه پناهنده شد .

تصویر شیخ عبیدالله و پسرش عبدالقادر

تصویر شیخ عبیدالله و پسرش عبدالقادر

کابینۀ قوام السلطنه

قوام السلطنه روز بیست و پنجم شوال ۱۳۴۰ ه.ق مطابق با اواخر خرداد ماه ۱۳۰۱ شمسی دولت خود را به شرح ذیل به مجلس معرفی کرد .

۱- قوام السلطنه ، رئیس الوزراء و وزیر امورخارجه

۲- سردار سپه ، وزیر جنگ

۳- محتشم السلطنه ، وزیر عدلیه

۴- وحیدالملک (شیبانی) ، وزیر پست وتلگراف

۵- عمیدالسلطنه ، وزیر فواید عامه

۶- فهیم الملک ، وزیر مالیه

۷- منصورالملک ، کفیل وزارت داخله

احمدشاه روز دهم ربیع الثانی ۱۳۴۱ ه.ق مطابق با هشتم آذر ماه ۱۳۰۱ شمسی از سفر اروپا به بندر بوشهر وارد شد و درآن شهر و شیراز مورد استقبال عمومی قرار گرفت و روز جمعه بیست وسوم آذر به تهران رسید و طبق برنامه ای که قبلاً تنظیم و اعلام شده بود ، تشریفات لازم از وی بعمل آمد .

تصویر احمد قوام السلطنه

تصویر احمد قوام السلطنه

سلیمان میرزا رهبر اقلیت سوسیالیستها ومؤتلفین مجلس ، وحیدالملک وزیر پست وتلگراف را به دلیل سوء استفاده در انتشار تمبرهای پستی دولت را استیضاح کرد . ولی با دفاع قوام السلطنه ، مجلس با اکثریت ضعیفی  به دولت قوام رأی اعتماد مجدد داد .  لیکن قیافۀ مجلس روزبروز به ضرر دولت قوام درحال تغییر بود و سرانجام روز هفتم جمادی الثانی ۱۳۴۱ه.ق مطابق با پنجم بهمن ۱۳۰۱ شمسی دولت قوام سقوط کرد . « علی اصغر شمیم ، ایران در دورۀ سلطنت قاجار : ص۶۳۶ ، ۶۳۷»

کابینۀ مستوفی الممالک

مستوفی الممالک کاندیدای سوسیالیستها و به قول روزنامۀ تایمز لندن نامزد شورویها به نخست وزیری برگزیده شد . ولی پس ازبیست روز کابینۀ خود را به شرح ذیل به مجلس شورای ملی معرفی کرد .

۱- مستوفی الممالک ، نخست وزیر و وزیر کشور

۲- سردار سپه (رضاخان) ، وزیر جنگ

۳- نصرالملک  ، وزیر دارایی

۴- ذکاء الملک (فروغی) ، وزیرخارجه

۵- ممتازالملک  ،  وزیردادگستری

۶- محتشم السلطنه ، وزیرفرهنگ

کفالت وزارت کشور به ادیب السلطنه سمیعی سپرده شد .

روزنامۀ مورنینگ پست لندن در شمارۀ هفدهم مارس ۱۹۲۳ میلادی مطابق اسفند ماه ۱۳۰۱ شمسی دربارۀ دولت مستوفی الممالک نظر خود را چنین بیان داشته است . ازمیان این وزرا ، سردار سپه تنها کسی است که صلاحیت اداره کردن وزارتخانۀ خود را داراست . مستوفی الممالک ار روی ناچاری مقام  سمت صدارت عظمی قبول کرد و احتمال این که دولت او عمری نخواهد کرد بسیار است. ایران امروز مردی توانا و میهن پرست لازم دارد تا بتواند سکان کشتی شکسته اش را در دست گیرد . « کتاب رستاخیر ایران ، گرد آوردۀ فتح الله نوری اسفندیاری »

تصویر مستوفی الممالک صدراعظم

تصویر مستوفی الممالک صدراعظم

همین روزنامه در شمارۀ مورخ ۲۳ مه ۱۹۲۳ میلادی مطابق خرداد۱۳۰۲ شمسی چنین می نویسد .

یکی از اشکالات عمده و خطرناک وضع فعلی ایران این است که بطورقطع نمی توان گفت وزیر جنگ این مملکت را به کجا و به کدام سرنوشت می برد . رضا خان سردار سپه بدون شک حاضر نیست دایرۀ اختیارات خود را محدود سازد ، تا با قوای بزرگتر و شدیدتر از خود برخورد نکند ، معهذا سیاست سابق خویش را همچنان ادامه خواهد داد . شخصیت برجسته و با ابهت وزیر جنگ در محیط  تیره وتار هیئت وزیران چون خورشید درخشندگی دارد . « کتاب رستاخیر ایران ، گرد آوردۀ فتح الله نوری اسفندیاری »

یکی از اقدامات دولت مستوفی صدور اعلام انتخابات دورۀ پنجم مجلس شورای ملی بود که می بایستی از روز ۲۴ فروردین ۱۳۰۲ شمسی آغاز شود . درتهران کسانی چون مستوفی الممالک و قوام السلطنه و مدرس و آشتیانی و سلیمان میرزا و بهبهانی در ردیف نمایندگان انتخاب شدند ولی انتخابات شهرستانها تقریباً بطور دربست در اختیار حزب جدیدی که ملک الشعرای بهار آن را (دمکرات مستقل) و مطبوعات انگلیسی آنرا حزب رادیکال خوانده اند و حزب مذکور زیر نظر خدایارخان بود ، قرار گرفت و همین مجلس بود که می بایستی به تشنجات و دسیسه های سیاسی پایان دهد و دربارۀ انتخاب یکی از دونفر ، یعنی احمدشاه و سردار سپه ، وتقویت و پشتیبانی از کسی که برگزیده است ، تصمیم قاطعی اتخاذ کند .« علی اصغر شمیم ، ایران در دورۀ سلطنت قاجار : ص ۶۳۸»

تصویر نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی

تصویر نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی – عکس از روزنامه دنیای اقتصاد

کابینۀ اول سردار سپه

دولت مستوفی الممالک درمجلس با استیضاح روبرو شد وی در جلسۀ علنی مجلس نطق مهمی ایراد کرد که به قول عشقی ، مشت همه را باز کرد . و سرانجام در میان طوفانی از امواج مواج و مخالف درمجلس و مطبوعات داخلی و خارجی ناچار از نخست وزیری استعفا کرد و بار دیگر مشیرالدوله مأمور تشکیل دولت شد و روز اول ذیقعدۀ سال ۱۳۴۱ ه.ق مطابق خرداد ۱۳۰۲شمسی کابینۀ خود را با سردارسپه ، دکتر مصدق السلطنه ، ذکاء الملک ، حکیم الملک ، حکیم الدوله و اعتلاء السلطنه به احمد شاه معرفی کرد . اما دولت او هم نتوانست از پس مشکلات برآید . وتاریخ عمر مجلس چهارم به پایان رسید و مجلس پنجم با اکثریتی که هواخوهان زمامداری سردار سپه بودند تشکیل شد .

مشیرالدوله روزاول آبان ماه ۱۳۰۲ شمسی استعفای خود را به شاه تقدیم کرد و چند روز بعد سردار سپه طبق فرمان شاه به نخست وزیری برگزیده شد و شصت و ششمین کابینۀ دورۀ مشروطۀ پارلمانی ایران را به شرح زیر به حضور شاه معرفی کرد .

۱- سردار سپه (رضاخان) ، رئیس الوزراء و وزیر جنگ

۲- ذکاء الملک (فروغی) ، وزیر امور خارجه

۳- مدبرالملک ( محمود جم)  ، وزیرمالیه

۴- سلیمان میرزا (اسکندری) وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه

۵- خدایارخان ، وزیر پست وتلگراف

۶- معاضدالسلطنه ، وزارت عدلیه

۷- میرزا قاسم خان صور ، کفیل وزارت داخله

روزنامۀ انگلیسی نی یرایست  درشمارۀ مورخ ۲۹ نوامبر ۱۹۲۲ میلادی مطابق هفتم آذرماه ۱۳۰۲ شمسی چنین آورده است :

سردار سپه نخست وزیرکنونی ایران مرد قوی الاراده و توانایی است که درانجام هرکاری که اراده کند مهارت و شایستگی دارد ، او در تشریح برنامۀ دولت موضوع جدیدی را ذکر کرده است : به جای یک رشته اصلاحات پرزحمت فقط همت و کوشش خود را به حفظ وحمایت مصالح و تمامیت خاک ایران معطوف داشته و معتقد است که قوانین مربوط به آن باید از هر جهت مورد احترام قرارگیرد . امید است که سردار سپه حفظ روابط حسنه با بریتانیای کبیر را جزء مصالح ایران به شمار آورد .

احمد شاه قاجار در میان صدراعظم سردارسپه و جمع وزرا

احمد شاه قاجار در میان صدراعظم سردارسپه و جمع وزرا

نخستین اتفاق زمامداری سردار سپه این بود که احمدشاه بارسفر سوم خود را به اروپا بست . ولیعهد را به نیابت سلطنت تعیین نمود و دراواخر آبان ۱۳۰۲شمسی از راه بغداد عازم اروپا شد . وی روز اول آذرماه به اسکندریه مصر رسید و فردای آنروز با کشتی به مقصد بندر مارسی حرکت کرد . و روز هفتم آذر به پاریس رسید .

اقدامات مهم سردار سپه در راه ایجاد وحدت سیاسی و درهم ریختن قدرتهای محلی ، که بعد از کودتای ۱۲۹۹ شمسی آغازگردیده بود ، طی دوسال دنبال شد . شیخ خزعل ، شیخ خودسر و گردنکش محمره (خرمشهر کنونی ) که بر سراسر خوزستان تسلط یافته بود ، تسلیم سردارسپه گردید . و سران یاغی لرستان یکی پس از دیگری سرکوب ، دستگیر واعدام شدند و به همت سردار سپه و سربازان فداکار، راه ارتباطی تهران به خوزستان از طریق بروجرد ، خرم آباد و دزفول کشیده شد . آذربایجان از بقایای یاغیان و سرکشانی چون اسمعیل آقا سمیتقو و امثال او پاک گردید . و پادگانهای جدید ارتش ایران بتدریج در مراکز استانها و شهرستانها و مرزهای کشور متمرکز شدند . این اقدامات ، سردار سپه را از یک طرف مورد توجه و علاقۀ عدۀ زیادی از مصلحین و طرفداران امنیت کشور قرار داد و از طرف دیگر دشمنان و مخالفین او را به فعالیت و کوشش علیه او برانگیخت و این کشمکش و مبارزۀ سیاسی قریب به دوسال ، یعنی در سراسر دورۀ پنجم مجلس شورای ملی ادامه یافت و به پیروزی سردار سپه انجامید . « علی اصغر شمیم ، ایران در دورۀ سلطنت قاجار : ص ۶۳۸ تا۶۴۰»

ترور سردار سپه  (رئیس الوزراء)

روز ۸ آبان ۱۳۰۲ خورشیدی گزارش رسیده بود که کمیته ای زیر نظر والاحضرت ولیعهد به کمک قوام السلطنه و سردار انتصار تشکیل گردیده و چند نفر تروریست استخدام شده اند . که پرداخت مزد و تهیۀ اسلحۀ آنها را قوام السلطنه تعهد کرده بود . از تروریستها یکی معروف بود به یوسف ارمنی که از آدم کشان و سارقین پیشینه دار بود . پس از کشف توطئه و اعتراف یوسف و همدستان او ، قوام السلطنه و سردار انتصار دستگیر و زندانی شدند . . قوام السلطنه چندی بعد به خارج تبعید شد . در اعترافات یوسف ارمنی و سایر سوء قصدکنندگان نام ولیعهد برده شد و ثابت گردید که او نیز شرکت داشته است . یکی از روزها اول غروب بود که اعلیحضرت می خواستند با حضرت اشرف (سردار سپه) صحبت کنند حضرت اشرف نبودند . وچون قبلاً معرفی شده بودم و مرا محرم می دانستند ، به من سپردند که به حضرت اشرف عرض کنم دستور دهند در روزنامه ها در اینمورد اسمی از ولیعهد برده نشود . «خاطرات سلیمان بهبودی ص ۲۶ و ۸۵»

 کابینۀ دوم سردار سپه و جمهوری

از مسافرت احمد شاه به اروپا و انتشار شایعۀ استعفای او از سلطنت و توجه به این مسئله که سردار سپه ، علیرغم تظاهر خود به شاه دوستی ، اصولاً با سلطنت قاجار جداً مخالف بود و نیز با توجه به مقالات تند و زننده ای که درجراید ایران و بعضی از مطبوعات خارجی علیه احمد شاه و اسلاف او انتشار می یافت ،  می توان چنین اندیشید که زمزمۀ استقراررژیم جمهوری درایران با مقاصد و نیات سردارسپه موافق وسازگار بوده و اومی خواسته است بدان وسیله دست خاندان قاجار را ، که سلطنت آنان جز نکبت و بدبختی برای کشور و ملت ایران چیزی به بار نیاورده بود ، از گریبان مردم ایران کوتاه کند .

دراواسط دیماه ۱۳۰۲ شمسی ( جمادی الاول ۱۳۴۲ ه.ق) در روزنامۀ هورنینگ پست لندن از قول خبرنگار آن روزنامه در پاریس خبری انتشار یافت مبنی بر اینکه  رادک نمایندۀ سیاسی شوروی در برلین طی یک تلگرف محرمانه خطاب به چیچرین وزیر امور خارجه شوروی شمه ای از اوضاع ایران را بیان و اظهار کرده است که مجلس ایران فرمان حکومت جمهوری را صادر وشاه از سلطنت کناره گیری نموده است .

دوماه پس از درج خبر فوق در روزنامۀ انگلیسی ، مجلس پنجم در اسفندسال ۱۳۰۲شمسی (رجب ۱۳۴۲ ه.ق) تشکیل گردید تا به اعتبارنامه های نمایندگان رسیدگی کند و مجلس از آغاز سال جدید یعنی فروردین ۱۳۰۳ شمسی (شعبان ۱۳۴۲ه.ق) رسمیت یافت و بوسیلۀ یک هیئت دوازده نفری از وکلا ، سردار سپه را که از نخست وزیری استعفا کرده بود ، به قبول مجدد زمامداری دولت وادار نمود و سردار سپه کابینۀ دوم خود را روز نهم رمضان ۱۳۴۲ ه.ق (اواخر فروردین ۱۳۰۳ شمسی) به شرح ذیل به مجلس معرفی کرد .

ماجرای استعفای سردار سپه از نخست وزیری

سلیمان بهبودی منشی مخصوص سردار سپه در خاطرات خود چنین می نویسد : در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۰۳ خورشیدی روز بروز دامنۀ تحریکات افراد و دستجات مختلف بالا می گرفت و هر روز دسته وعده ای بنام و بهانه های مختلف جنجال براه می انداختند و اکثر آنها هم از طرف دربار شاه حمایت می شدند . بالاخره در نتیجۀ این اغتشاشات و با اشکالاتی که شاه در اروپا و ولیعهد او در تهران به کمک وکلای اقلیت فراهم آوردند ، سردار سپه مجبور به استعفا شد و بلافاصله احمد شاه توسط تلگراف آقای مستوفی الممالک را به رئیس الوزرایی انتخاب و ماجرا را به مجلس تلگراف کردند .. لیکن سر و صدای مردم از تهران و ولایات بلند شد . تلگرافهای بی شمار به مجلس و (سردار سپه) مخابره کردند و احزاب و دسته جات بیش از همه اظهار ناراحتی کردند . عده ای از نمایندگان مجلس به منزل آمده  و مانع حرکت سردار سپه شدند . فرماندهان قشون تهدید به کودتا و عدم اطاعت از مرکز کردند و اوضاع مملکت بکلی  متشنج گردید .

تصویر سلیمان بهبودی منشی مخصوص رضا شاه

تصویر سلیمان بهبودی منشی مخصوص رضا شاه

سردار سپه  بطور قطع تصمیم گرفته بود از ایران خارج شود . ابتدا به عتبات برود و بعداً محل سکونت دائمی برای خود انتخاب نماید . حتی دستور داد شیخ مهدی نجم آبادی که همیشه کارهای رسمی و شرعی وی را انجام می داد ، حاضر شده و وکالت نامه ای بنام سرهنگ کریم بوذرجمهری نوشته که سردار سپه آنرا امضاء نمود که برطبق آن در غیاب وی همۀ اختیارات زندگی ایشان با کریم آقا بود . بار و جامه دانها هم بسته و آماده شد اما همچنان عدۀ زیادی از وکلا سر راه او را قرار گرفته بودند .

در این گیر و دار معاضدالسلطنه پیرنیا آمد و آهسته مطلبی به سردار سپه عرض کرد و به اتفاق از میان مردم و وکلا خارج شدند و در محل خلوتی در باغ به گفتگو مشغول شدند . معاضد السلطنه بعداً مرخص شده پس از ساعتی مشیرالدوله و مؤتمن الملک و مستوفی الممالک به اتفاق معاضدالسلطنه پیرنیا به جمع وکلا و مردم آمدند و جداً مانع حرکت و خروج سردار سپه از مملکت شدند . در آن لحظه معلوم نشد چه مذاکراتی بین حضرات انجام یافت که سردار سپه ساعتی تأمل فرمود . اما بعداً معلوم شد مذاکرات بدین منظور بوده است که در مجلس تکلیف تعیین شود . حضرت اشرف (سردار سپه) قبول کرد که به رودهن برود. مستخدمین فوراً به رودهن رفتند تا وسایل تشریف فرمایی را فراهم سازند . فشار مردم هرلحظه بیشتر می شد و به جایی رسید که وکلا مجبور شدند با رأی مجلس تکلیف مملکت و دولت را روشن کنند . مجلس تشکیل شد و اکثریت رأی اعتماد د به دولت حضرت اشرف داد . مردم در خارج مجلس و داخل ازدحام کرده بودند . اقلیت جز سکوت چارۀ دیگر نداشت . دربار هم از این پیشامد بی اندازه ناراحت شد ، خاصه اینکه شاه از مقر خود ، رئیس الوزرای جدیدی انتخاب کرده بود . بالاخره عده ای از وکلا از جمله مشیرالدوله و مستوفی الممالک به رودهن رفتند و حضرت اشرف را مراجعت دادند و به منزل برگرداندند .

به تاریخ ۲۶فروردینماه ۱۳۰۳ خورشیدی سردار سپه به واسطۀ کسالتی که داشت نتوانست وزرا را حضور والاحضرت ولیعهد معرفی کند لذا به وزیر خارجه آقای مصدق السلطنه مأموریت داد که وزرا را معرفی کند . پس از معرفی وزرا توسط مصدق السلطنه ، والاحضرت اقدس پس از معرفی کابینۀ جدید بوسیلۀ اعلم الملک برای دولت آرزوی موفقیت کردند و چون از کسالت سردار سپه اطلاع حاصل فرموده بودند جویای حال ایشان شدند و اظهار امیدواری کردند که بزودی رفع کسالت شود و همچنین فرمودند که خیلی مشتاق ملاقات ایشان هستم . (کتاب خاطرات سلیمان بهبودی ص۱۳۱)

۱- سردار سپه (رضاخان) ، رئیس الوزراء و وزیر جنگ

۲- ذکاء الملک (فروغی) ، وزیر امور خارجه

۳- مدبرالملک ( محمود جم)  ، وزیرمالیه

۴- امیر اقتدار ، وزیر پست وتلگراف

۵- مشار الدوله ، وزیر فواید عامه

۶- معاضدالسلطنه ، وزارت عدلیه

۷- میرزا قاسم خان صور ، وزارت داخله

مقارن همین ایام زمزمۀ جمهوری خواهی درتهران و بعضی از شهرستانها بلند شد . عده ای از رجال کشور و اکثریت کارمندان دولت و همچنین جمعیتهایی ازعوام الناس دست به تظاهرات زده وخواستار جمهوری گردیدند . در مجلس لردهای بریتانیا ، دولت انگلیس مورد سئوال لردها دربارۀ اوضاع ایران قرار گرفت و وزیر امور خارجه ، لرد کرزن نطق مشروحی دربارۀ اوضاع سیاسی ایران ایراد نمود . از طرف دیگر هنگام ادای مراسم تحلیف در مجلس شورای ملی  ، نمایندگان سوسیالیست و مؤتلفین آنان ، که طرفدار رژیم جمهوری بودند از ادای سوگند وفاداری نسبت به شاه خودداری کردند . لیکن شصت تن از وکلا ، که اکثریت داشتند مراسم سوگند را طبق سنت و آیین رژیم سلطنت مشروطه ادا کردند و به این ترتیب جمهوریخواهان در داخل پارلمان شکست خوردند و در خارج پارلمان نیز پس از انتشار اعلامیه های روحانیون و علمای قم در مخالفت با رژیم جمهوری و مبارزه شدید بعضی از جراید با این مسئله ( یکی از مخالفان سرسخت جمهوری میرزادۀ عشقی بود) نقشۀ استقرار جمهوری در ایران عقیم ماند .

اعطای اختیارات به سردار سپه

سردار سپه ، ضمن کوشش در راه استقرار نفوذ و سلطۀ دولت مرکزی ایران بر سراسر کشور ، خاصه خوزستان و گرگان ، که دو مرکز عمدۀ قیام و خودسری و گردنکشی علیه دولت بود ، ضمن شکایت از مداخلات شاه و ولیعهد در امور مملکت ، از مجلس خواست که یا فرماندهی کل قوا را به او بدهد و یا او را از ادامه زمامداری معاف سازد . مجلس پنجم در میان موجی شدید از مخالفت اقلیت ، فرماندهی کل قوا را ، که طبق قانون اساسی خاص مقام سلطنت بود ، به سردار سپه تفویض و به او اختیارات تام برای استفاده از مقام فرماندهی را داد . بدین ترتیب دیگر برای ولیعهد که در غیاب شاه ، نیابت سلطنت را برعهده داشت ، مجال درنگ درایران نبود وبه همین دلیل بزودی ایران را به مقصد اروپا ترک گفت .

مدتها بود که درجراید خارجی و داخلی اخبار گوناگون دربارۀ تصمیم احمدشاه به بازگشت به ایران انتشار می یافت ولی پس از انتشار هر خبری مبنی برتصمیم شاه ، خبر دیگری مبنی بر انصراف او از آمدن به ایران در مطبوعات خارجی درج می شد . برای نمونه دوخبر از روزنامه های خارجی را در این جا نقل می کنیم .

خبر اول اینکه روزنامۀ تایمز لندن مورخ ۱۹ فوریه ۱۹۲۵ میلادی ( اسفند ۱۳۰۳ شمسی) نوشت :

رضاخان سردار سپه ، نخست وزیر ، تصمیم مجلس دائر بر انتصاب او بفرماندهی کل قوای ایران با اختیارات کامل قانونی و مسئولیت در قبال مجلس را قبول نمود و دوباره از شاه دعوت می شود تا به ایران مراجعت نماید . «نقل از کتاب رستاخیز ایران ، گردآورنده فتح الله نوری اسفندیاری»

خبر دوم از دیلی تلگراف لندن مورخ ۱۳ اکتبر ۱۹۲۵ میلادی (مهرماه ۱۳۰۴ شمسی) که درج کرده : اکنون که معلوم شده شاه ایران از آمدن به مملکت خود منصرف گردیده ، ممکن است جوش وخروش و هیجانی که به تحریک برخی از سلطنت طلبان افراطی و علما علیه رضاخان سردار سپه نخست وزیر مقتدر ایران تولید گردیده بود، پایان یابد ، به راستی جای تعجب است که بلشویکها که درنهضت اخیر جمهوری علیه سلطنت وعلما از رضاخان پشتیبانی می کردند ، اینک از طرفداران شاه حمایت می کنند . علت این تغییر رویه آن است که رضاخان خودش را درمقابل آنها بسیار زرنگ و با هوش وفوق العاده نیرومند نشان داده و به تحریکات آنها مناسبات خود با انگلیسها رابرهم نزده است . «نقل از کتاب رستاخیز ایران ، گردآورنده فتح الله نوری اسفندیاری»

انقراض دولت قاجار

شوروی که علیرغم سردار سپه به حمایت از احمدشاه و خاندان قاجار دست زده بود ، مصلحت خود را درآن دید که از پافشاری در این موضوع دست بردارد . اکثریت قاطعی در مجلس پنجم علیه خاندان قاجار تشکیل گردیده و سیل تلگرافات و نامه ها از شهرستانها به مجلس و دولت دربارۀ خلع احمد شاه از سلطنت سرازیر بود و فعالیتهای دامنه داری در محافل ملی ومطبوعاتی برای این منظور صورت می گرفت تا سرانجام مجلس پنجم در اوایل آبان ماه ۱۳۰۴ شمسی (ربیع الثانی ۱۳۴۴ه.ق) با اکثریت ۸۰ رأی موافق در برابر ۵ رأی مخالف انقراض سلطنت خاندان قاجار را تصویب و اعلام نمود .

همچنین مجلس پنجم تصویب کرد که برای تعیین سرنوشت آیندۀ کشور مجلس مؤسسان ، به نسبت دو برابر عدۀ نمایندگان مجلس شورای ملی تشکیل گردد . ضمناً تا پایان کار مجلس مؤسسان ، مجلس شورای ملی ، حکومت را به رضاخان سپرد .

مجلس مؤسسان که به سرعت تشکیل شد ، در جلسۀ مورخ ۲۱ آذر ماه ۱۳۰۴ شمسی با اکثریت ۲۵۷ نفر از ۲۶۰ نفر از نمایندگان حاضر طی ماده های ۳۶ ، ۳۷ و۳۸ متمم قانون اساسی را طوری اصلاح وتصویب نمودند که مطابق آن اصول سلطنت مشروطۀ ایران بوسیلۀ مجلس مؤسسان به شخص رضاخان پهلوی و خاندان او واگذار گردید .

خاطر نشان می سازد که در تمام مدتی که فعالیتهای سیاسی در تهران برای خلع احمدشاه ازسلطنت در جریان بود ، اوبا خونسردی تمام و بی اعتنایی خاصی به گردش و سیاحت خویش در اروپا ادامه می داد و روزنامۀ انگلیسی دیلی هرالد می نویسد : شاه  معزول مدتها در شهر نیس فرانسه به سر می برد و می گویند وقتی در سر میزهای مونت کارلو به اندازه ای باخته بود که ، ناچار قسمتی از جواهرات خود را به فروش رساند . « علی اصغر شمیم ، ایران در دورۀ سلطنت قاجار : ص ۶۴۴ »

سلیمان بهبودی مننشی مخصوص رضاشاه در یادداشتهای روزانه وخاطرات خود چنین می نویسد : در تاریخ ۵ آذر ۱۳۰۴ خورشیدی نمایندگان مؤسسان که اسم آنها برده می شود اطلاع داده شد که روز شنبه ساعت۱۰صبح وقت شرفیابی برای آنها تعیین شده است و آنها عبارت بودند از آقایان علوی ، سهراب زاده ، دکتر امیرخان ، قائم مقام ، عراقی سردارمعتمد ، مدیرالدوله ، دستغیب ، اخگر ضیاء الواعظین ، حاج شیخ محمد حسین یزدی ، بحرالعلوم ، شیخ العراقین عراقی ، شیخ باقر و علیم الدوله .

تصویر سلیمان بهبودی منشی مخصوص رضا شاه

تصویر سلیمان بهبودی منشی مخصوص رضا شاه

و در روز ۱۴ آذر ۱۳۰۴ خورشیدی رئیس الوزرا (سردارسپه پیشین) به آقایان نمایندگان مؤسسان وقت ملاقات دادند آقایان به شرح ذیل می باشند . آقایان ثقه الاسلام مازندرانی ، میرزا باقر عبدالباقی ، شیخ علی سیف العلا ، امین الشریعۀ ارومیه ، افشار ، نیرالملک ، دونفر نمایندۀ بلوچ ، نمایندگان کردستان ، اسفندیاری ، شیخ الاسلام ملایری نمایندۀ نهاوند ، میرزا حسین موقر، حییم ، نمایندگان قزوین و یاسائی .

بهر حال هروز تعدادی از نمایندگان مؤسسان خدمت رئیس الوزراء شرفیاب می شدند .

در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۰۴ خورشیدی مجلس مؤسسان تشکیل شد و محل آن در تکیه دولت که با طرز با شکوهی آذین بندی شده و در آنجا جایگاههای مشخص و منظمی برای نمایندگان و تماشاچیان و رجال آماده شده بود و بعد از این که والاحضرت اقدس پهلوی، مجلس با خطابۀ والاحضرت اقدس افتتاح و بلافاصله شروع بکار کرد . متن خطابه ای که ایراد فرمودند به این شرح است :

البته آقایان محترم از علل و پیشامدهایی که باعث انعقاد مجلس مؤسسان گردیده است اطلاع کامل دارند و می دانند که مجلس شورای ملی که موجب قانون اساسی ، نمایندۀ قاطبه اهالی مملکت ایران است ، برحسب ضرورت و برای متابعت از میل و افکار ملت که در تمام ایران ابراز و اظهار شده بود ، برای نیل به استقرار حکومتی که مرام ملی را بهتر تأمین نماید ، سلطنت را از سلسلۀ قاجار منتزع نموده ، ریاست حکومت مملکت را موقتاً به عهدۀ اینجانب محول ساخته و انعقاد مجلس مؤسسان را برای تعیین تکلیف ، امر لازم و مقتضی دانست ، این بود که اینجانب حسب التکلیف و بنابه تصمیم و تصویب مجلس شورای ملی ملت را به تعیین و انتخاب امنای خود به جهت این مقصود مهم دعوت کردم و ملت نیز شما را منتخب نمود . اینک بعون الله و توفیقه ادای آن وظیفه را که معظمترین وظایف ملی و مملکتی است بر حسب رأی ملت به شما واگذار نموده و شما را دعوت می کنم که صلاح و خیر مملکت را در نظر گرفته و در هر حال خداوند را شاهد وناظر اعمال خود دانسته ، آنچه وجدان شما بر آن حکم می کند به موقع عمل بگذارید . چون در این امر حساس ، طول مدت بی تکلیفی برای مملکت ممکن است جلب مضرات و مفاسد نماید . مقتضی است حتی الامکان در انجام وظیفه تسریع نمایید . در خاتمه امید وارم خداوند تبارک و تعالی شما را موفق ومؤید بدارد .

در مدت نطق افتتاحیه شلیک توپ ادامه داشت و والاحضرت اقدس پهلوی مراجعت نمودند .

ساعت ۴ بعد از ظهر همانروز امیر لشکر عبدالله خان حکمران تهران  گزارش داد که مجلس مؤسسان  تا یک ساعت از شب گذشته کار خود را تمام خواهد کرد .

ساعت ۵/۵ بعد ازظهر رئیس نظمیه گزارش داد که ماده اول تصویب شد ، مادۀ دوم هم با مختصر اصلاحی به تصویب رسید و حالا مجلس مؤسسان مشغول بررسی مادۀ سوم است .

ساعت۵/۶ بعد ازظهر یاور قاسم خان از طرف امیر لشکر عبدالله خان عرض می کند که مجلس تا ساعت ۷ بعد از ظهر کار خود را تمام خواهد کرد .

رئیس نظمیه ساعت هفت و ربع بعد از ظهر  عرض می کند که موارد مورد نظر لغو و بجای آنها با اکثریت تام ، ماده واحده ای به این شرح مورد تصویب قرار گرفته است .

مادۀ واحده- مجلس مؤسسان سه اصل ۳۶ ، ۳۷ ، ۳۸ متمم قانون اساسی مصوبه را بجای سه اصل سابق قرار داده و سه اصل مذکور سابق را ملغی می داند .

اصل ۳۶ –  سلطنت مشروطۀ ایران از طرف ملت بوسیلۀ مجلس مؤسسان به  شخص اعلیحضرت رضا شاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود .

اصل ۳۷ – ولایتعهدی با پسر بزرگتر شاهنشاه که مادرش ایرانی الاصل باشد خواهد بود . در صورتی که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد ، تعیین ولیعهد برحسب پیشنهاد شاه و تصویب مجلس شورای ملی بعمل خواهد آمد مشروط بر آنکه ولیعهد از خانوادۀ قاجار نباشد . ولی  در هرموقعی که پسری برای پادشاه بوجود آید ،  حقاً ولیعهدی با او خواهد بود .

اصل ۳۸ – در موقع انتقال سلطنت ، ولیعهد وقتی می تواند شخصاً امور مملکت  وسلطنت را  متصدی شود که دارای بیست سال تمام شمسی باشد ، اگر به این سن نرسیده باشد ، نایب السلطنه ای از غیر خانوادۀ قاجار از طرف مجلس شورای ملی انتخاب خواهد شد .

آنگاه بهرامی و قائم مقام شخصاً تبریک عرض کردند و به شرف عرض رساندند که همۀ فدویان حاضر در مجلس تبریک عرض  می کنند . «خاطرات سلیمان بهبودی ص ۲۶۱ الی۲۶۸»

نشان و آرم دربار حکومت پهلوی

نشان و آرم دربار حکومت پهلوی

اولین جلوس  رضا شاه برتخت مرمر

در این ایام جهت جلوس به تخت مرمرعمارات و لباسها و لوازم آماده شد . روز جلوس بنده مأمور لباسهای  اعلیحضرت بودم . در عمارات برلیان سه اتاق آیینه هست . یکی از آنها بزرگ و اختصاص به اجتماع افرادی دارد که بایستی شرفیاب شوند و یکی از اتاقها محل جلوس اعلیحضرت  بود واتاق کوچکترهم محل دفتر است که در آنجا میز و لوازم تحریر گذاشته شده بود .غیر از  این سه اتاق که تمام آیینه است ، دو اتاق دیگر برای انتظار و پذیرایی اختصاص داشت . لباسهای اعلیحضرت را دراتاق دفتر آماده کرده بودم . چون محروم بودم ، در موقع تعویض لباس حضور داشتم تا اگر لازم باشد کمک کنم و برای بستن شمشیر و تقدیم کلاه که جغۀ دریای نوردر جلوی آن نصب شده بود . فرمودند که امیرلشکر عبدالله خان بیاید . وی در کابینۀ جدید سمت وزیر جنگ داشت . پس از آنکه اعلیحضرت لباس پوشیدند ، داشتم شمشیر را به کمرشان می بستم که امیر لشکر عبدالله خان آمد . امیرلشکر کلاه را که روی میز بود برداشت و تقدیم کرد . و اولین کسی که هنگام بستن شمشیر تبریک سلطنت عرض کرد بنده بودم . بعد از بنده امیر لشکر کلاه را تقدیم کرد و تبریک گفت . چشمان من و او هر دو اشک شوق لبریز شده بود ، امیر لشکر عبدالله خان چنان ذوق زده شده بود که نتوانست در اتاق بماند و گریان از اتاق خارج شد . در این موقع قیافۀ اعلیحضرت را که زیارت کردم ، سرشار از خوشحالی و خرسندی و در عین حال توأم با وقار و متانت بود ، مثل اینکه سالها بر اریکۀ سلطنت مقام داشته اند .

بعد از اینکه بر تخت سلطنت جلوس فرمودند و به از  موزیک سلام که واقعاً هیجان آور بود ، ادیب الدوله خطیب خطبۀ سلطنت را بنام نامی اعلیحضرت رضاشاه پهلویبه صدای بلند قرائت کرد . سپس به همان ترتیب که اعلیحضرت تشریف فرما شده بودند ، مراجعیت نمودند . در موقع جلوس  ، هیئت دولت در دو طرف تخت ایستاده بودند و هنگام مراجعت در پیشاپیش اعلیحضرت رؤسای تشریفات (معاون الدوله غفاری رئیس تشریفات خارجی و مجلل الدوله دولتشاهی رئیس تشریفات داخلی) و به دنبال آنها شش نفر آجودانهای نظامی حرکت می کردند . در پشت سر اعلیحضرت همایونی هم وزرا قرار داشتند .بدین ترتیب مراسم جلوس برتخت سلطنت و اولین روز سلام پایان یافت . تاجگذاری هم اول قرار بود اول فروردین باشد ، ولی چون تاج پهلوی آماده نمی شد چهارم اردیبهشت برای تاجگذاری تعیین و اعلام گردید .  «خاطرات سلیمان بهبودی ص ۲۷۸ تا ۲۸۰»

       مراسم تاجگذاری رضا شاه

سلیمان بهبودی منشی مخصوص رضا شاه دریادداشتهای روزانه و خاطرات خود چنین آورده است :

روز یکشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی مراسم تاجگذاری اعلیحضرت همایون شاهنشاهی دامت سلطنه در عمارت سلطنتی گلستان بعمل آمد .

تاجگذاری رضا شاه پهلوی

تاجگذاری رضا شاه پهلوی

پایان بخش اول زندگی رضاشاه از بدو تولد تا تاجگذاری در کاخ گلستان

بخش دوم رضا شاه از پادشاهی تا زمان فوت

این قسمت در دست تهیه است

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *