سلطان احمد تگودار

سلطان احمد تگودار  یا تکودار   « ربیع الا ول ۶۸۱ ه.ق  تا ربیع الثانی ۶۸۳ ه.ق »

بعد از مرگ آباقا خان ، برادرش تگودار به ایلخانی رسید . آباقا خان پسر خود ارغون را به جانشینی کاندید کرده بود اما یاسای مغول سلطنت را حق ارشد شاهزادگان می دانست و ناچار نوبت به تگودار رسید .« عبدالحسین زرینکوب ، روزگاران  ۵۲۸» احمد پسر هفتم هلاکوخان بود که به محض فوت آباقاخان همسر وی قوتی خاتون در پی تگودار فرستاد . در آن هنگام شماری از شاهزادگان و امرا متفق شدند که احمد سلطان شود . اولجای خاتون و امرایی که ملازم او بودند منگو تیمور را می خواستند . بوقا و برادرش اَروق ، آق بوتا و دیگر مقربان آباقاخان و همچنین قوتی خاتون گفتند که ارغون شایسته پادشاهی است . در هنگام بحث و جدل ها خبر فوت منگوتیمور که در جنگ با شامیان مورد هدف تیر قرار گرفته باعث گردید که وی از گردونه رقابت ها حذف شود بنابراین رقابت بر سر تخت پادشاهی مابین دو رقیب یعنی تگودار و ارغون باقی ماند .

محدوده قلمرو حکومت ایلخانی

محدوده قلمرو حکومت ایلخانی

شیشی بخشی ، امیری که بسیار عاقل و باکفایت بود ، چون حامیان و طرفداران تگودار را بیشتر دید ، به ارغون اظهار کرد صلاح تو در این است که به پادشاهی احمد رضایت دهی تا از میان این جماعت جان به سلامت بدر ببری . ارغون نیز چون لشکری با خود نداشت ، ناچاراً قبول کرد . و در روز ششم محرم سال ۶۸۱ ه.ق در قوریلتای « مجلس مشورتی» همه امرا بر پادشاهی احمد توافق کردند . شاهزاده ارغون پس از سه روز روانه سیاه کوه شد و خزانه پدرش را تصرف کرد . طغاچار هم که از فارس می آمد ، به او پیوست . قوتی خاتون و شاهزادگانی که موافق او بودند نیز راهی آلاداغ شدند . شمس الدین صاحب دیوان نیز همراه ارغون بود .  «تاریخ جامع ایران ، هاشم رجب زاده ۵۸۰» از سوی دیگر تگودار که قبل از سلطنت ظاهراً مسیحی شده بود ،به مجرد جلوس بر تخت اسلام آورد و به سلطان احمد تگودار موسوم شد . بنابراین مسلمان شدنش را به علمای بغداد و سلطان مصر هم اعلام کرد و این واقعه موجب شعف و خرسندی مسلمین گردید .چرا که این شکست دیگری بود که بعد از عین جالوت بر حیثیت و پیکره مغول وارد میشد . از این رو امرای مغول نسبت به تگودار خشمگین شدند . «عبدالحسین زرینکوب ، روزگارن ، ۵۲۹»

نمای-شهر-مراغه-پایتخت-هلاکوخان-از-سایت-مراغه-دات-آی-آر

نمای-شهر-مراغه-پایتخت-ایلخانیان-از-سایت-مراغه دات آی آر

مکاتبه سلطان احمد با پادشاه مصر ، برخلاف رأی قوریلتا در لشکر کشیدن به آنجا بهانه تازه ای به دشمنان او که از اسلام آوردنش بخشم آمده بودند ، داد و بیش از همه ارغون برادر زاده وی و قونقورتای برادر خود او مصمم به از میان برداشتن احمد شدند . « تاریخ جامع ایران ، هاشم رجب زاده ، ۵۸۳» به روایت جامع التواریخ احمد بار دیگر در اواسط سال ۶۸۲ ه.ق شیخ عبدالرحمان را به رسالت مصر فرستاد . ارغون که به طلب مال و در پی تهیه اسباب و مهمات لشکر در گِرد عطا ملک پیچیده بود ، گروهی از قراولان مغول آباقا را ، تحت فرمان خود درآورد و امیر طغاچار را سردار ایشان ساخت . شهزادگان مغول مانند گیخاتو برادر و بایدو برادرزاده او و نیز شماری از امیران معتبر آباقا به اطاعت او درآمدند . احمد پس از برتخت نشستن ، توسط توقتی خاتون با قولقورتای پسر نهم هلاکوخان دوستی نزدیک پیدا کرده بود لذا سلطان در سال ۶۸۲ ه.ق توقتی خاتون را به همسری قونقورتای در آورد و محافظت از دیار روم را به وی سپرد .

پس از چندی قونقورتای  مخفیانه با ارغون پیمان دوستی بست ولیکن سلطان احمد از این موضوع آگاهی یافت و قونقورتای را به هلاکت رسانید . «تاریخ جامع ایران ، هاشم رجب زاده ، ۵۸۵»

نقاشی-صحنه-تیراندازی-قدمت-ایلخانی

نقاشی-صحنه-تیراندازی-قدمت-ایلخانی

احمد لشکری به سرداری الیناق و تبوت روانه جنگ با ارغون کرد و خود نیز در پی آنها روان شد . ارغون نیز به تدارک مهمات و ادوات جنگ پرداخت و آنچه زر و مرصعات و جواهر و جامه فراهم آمد بر امرا و لشکریانش تقسیم نمود . ابتدا  اولای تیمور را روانه کرد و یکی از امیران دیگر را در پی او ، و خود از راه تمیشه عازم گردید. احمد با هشت تومان لشکر از راه بیله سوار مغان در حال آمدن بود . ارغون و الیناق در حوالی آق خواجه قزوین با یکدیگر روبرو شدند . ارغون رشادت بسیار بخرج داد و الیناق گریخت و به ابهر رفت . ارغون که قصد تعقیب گریختگان را داشت ، با توصیه امرا مراجعت کرد و به شهر ری که رسید طی مشورتی که با امرای لشکر داشت ، به توافق رسیدند که در منطقه جاجرم با احمد مصاف دهند . ارغون به بسطام که رسید به زیارت بایزید رفت و از او استمداد طلبید . سلطان احمد نیز از شیخ عبدالرحمن جامی یاری خواست .

برج-قربان-همدان-قدمت-قرن-هفتم-تا-هشتم-ه.ق

برج-قربان-همدان-قدمت-قرن-هفتم-تا-هشتم-ه.ق

در تاریخ وصاف نوشتۀ شرف الدین عبدالله شیرازی آمده است که در آن هنگام سپاه ارغون شکسته شد و او از قلب جدا ماند و با سیصد سوار راه فیروزکوه را در پیش گرفت . در راه فرستاده سلطان احمد به وی رسید و پیغام رسانید که ما الیناق را نگفته بودیم که با ارغون به جنگ بپردازد ، حکم آن بود که با شاهزاده گفتگویی دوستانه داشته باشیم . ارغون نیز بنا به مصلحت لگزی و اردوبقا از امیران خود را نزد احمد فرستاد و پیغام چنین داد که من چگونه می توانم به روی بزرگتر خود شمشیر بکشم و هرگز در اندیشه عصیان نبودم . اما الیناق چون بیامد و شروع به غارتگری کرده و صنعتگران را به اسارت برد، آمدم تا او را برانم و اسرا را نجات بخشم . در حوالی قزوین سلطان احمد و ارغون بهم رسیدند و عهد و پیمان بستند و در تاریخ چهاردهم ربیع الاول سال ۶۸۳ ه.ق بازگشتند.

لگزی پس از مذاکره آنها با سلطان شرقی از پراکنده شدن لشکر ارغون بیان نمود و گفت اگر کار او یکسر نشود ، چون سپاه قراؤنه به او بپیوندد ، چیره شدن بر او بسیار مشکل خواهد بود . بنابراین سلطان دوازده تومان « یکصدو بیست هزار نفر » سپاهی در پی او فرستاد . سپاهیانش بر سر راه دامغان هرچه بود تصاحب و غارت کردند و مردم به ستوه آمده و عریضه به سلطان بردند لیکن او بهیچ وجه ترتیب اثری نداد. لشکریان احمد به خراسان رسیدند خلق را به انواع تعذیب زحمت می دادند و هرچه یافتند چپاول و غارت کردند .

مسجد-جامع-اشترجان-اصفهان--محراب-گچبری-شده--قدمت-هفتم-ه.ق محل-نگهداری-موزه-ملی-۷۰۸-ه.ق

مسجد-جامع-اشترجان-اصفهان–محراب-گچبری-شده–قدمت-هفتم-ه.ق محل-نگهداری-موزه-ملی-۷۰۸-ه.ق

در آن هنگام امرا به ایلخان گفتند که هوا گرم شده و چارپایان بسیاری تلف شده اند و صلاح در باز گشتن است ، خاصه آنکه ارغون پشیمان شده است ، اما او نپذیرفت . روز بعد صدرالدین و اصیل الدین  پسران خواجه نصیرالدین طوسی اظهار داشتند که از روی احکام نجومی جنگ با ارغون مصلحت نیست . احمد سخت رنجید و با آنها بد زبانی کرد . ارغون در تلاش رها شدن از تنگنا بود  و در روز چهاردهم ربیع الاول سال ۶۸۳ ه.ق در روستای چرخه چند تن از شهزادگان را به حضور سلطان فرستاد که او نیز پاسخ داد که اگر نظر ارغون صلح است ، خود و یا برادرش گیخاتو به حضورش شرفیاب شوند . بوقا نماینده ارغون به سلطان اظهار کرد چون به طلب صلح می رویم باید که بیشتر پیش نیایی . فرمود که در خرقان که علفزار است توقف خواهم کرد . لیکن چنین نکرده و به راه خود ادامه داد . بوقا چون دید که احمد به قول خودش وفا نکرده و صبر ننموده ، برنجید و آن را بر سعادت ارغون حمل کرد .

احمد نهم ربیع الثانی به قوچان رسید و خبر گریختن ارغون به کلات کوه را شنید .  الیناق چون دانست که ارغون از لشکر جامانده و بازنگشته است ، با ده هزار مرد جنگی در پی او روان شد و در کلاته به وی رسیده دستگیرش کردند و به اتفاق همراهش و بولغان خاتون به اردوی احمد رسیدند . الیناق به سلطان گفت خصم در دست توست و همین امشب کار او را بساز . شاه الیناق را به محافظت از شهزادگان گمارد و در شانزدهم ربیع الاول جهت رسیدن به تودای خاتون همسر جدید خود روانه اردو شد . « تاریخ جامع ایران ، هاشم رجب زاده ، ۵۹۰»

بشقاب-سفالی-زرین-فام-دارای-کتیبه-سده-هفتم-ه.ق-محل-کشف-کاشان-موزه-ملی-ایران

بشقاب-سفالی-زرین-فام-دارای-کتیبه-سده-هفتم-ه.ق-محل-کشف-کاشان-موزه-ملی-ایران

بوقا به بهانه ای آنجا ماند و پس از آنکه الیناق و دیگران مست شراب شدند ، ارغون را آزاد ساخته بر الیناق تاخته و او را کشتند . وصاف شرح دیگری از رفتار احمد با ارغون دارد : الیناق ارغون را به تسلیم واداشت و به خرگاه سلطان آورد . احمد گفت او را مجال داخل شدن ندهند . بردر خرگاه در آفتاب سوزان نگاه دارند ، چندان که عرق از چهره او بچکد و زبانش چاک چاک شود که چنین شد . خواهرش طوغان از راه دلسوزی پیش او آمد تا لحظه ای وی را در سایه چتر خود پناه دهد . پس از چندی بولغان خاتون را در خرگاه راه دادند و سلطان وی را خوش آمد گفت . آنگاه بیرون آمد و ساعتی به شکار سرگرم شد و چون به خرگاه باز آمد ، آواز داد و ارغون به درون رفت و ادای احترام کرد . احمد او را در بغل گرفت و هردو گریستند . آنگاه احمد نوید داد که به قاعده عهد آباقاخان خراسان را به او واگذارد و خواهش های دیگر او را برآورد . برای ارغون و بولغان خاتون خرگاهی معین شد تا آنجا بمانند . اروق برادر بوقا با مردانش به حفاظت آنها گمارده شد . بامداد دیگر سلطان که برای دیدن تودای خاتون بی تاب بود عزیمت کرد و از الیناق خواست که بعد از رفتن او ارغون را بقتل رساند . در این هنگام بوقا به اتکای برادرش  آروق در دستگاه سلطان احمد مقامی یافته بود ، با شهزادگان به مشورت پرداخت که احمد خان چنگیزخان را خوار ساخته و به تعلیم صاحب دیوان مسلمانان را مرجع و مقدم داشته و برای شکستن و بی اعتبار کردن مغول لشکر گرجی را زیر فرمان الیناق نهاده و او را بر امرا و شاهزادگان برتری داده . لذا مصلحت ملک و لشکر مغول بر این است که اکنون فرصت غنیمت شمریم و احمد را از خانی براندازیم و هلاچو «پسر دوازدهم هلاکوخان » را به پادشاهی بنشانیم . ارغون و بوقا برسر الیناق تاخته و وی را کشتند .

احمد هنوز به جوربد نرسیده و به اردوی تودای خاتون نپیوسته بود ،که یکی از هزاره تایتاق به او رسید و از آنچه روی داده بود وی را مطلع ساخت . سلطان با امرای خود مشورت کرد تا به قصد و عزم جنگ مراجعت کند . که ناگاه فرستاده ای رسید و گفت متعلقان تو را جملگی کشتند و به اتفاق قصد تو دارند . اگر قدرت و مجال داری بگریز . سپس احمد از حوالی اسفراین رو به گریز نهاد .

آفتابه-مفرغی-رنقره-وطلاکوب-و-کتیبه-ثلث-کشف-از-حومه-همدان-سده-هفتم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

آفتابه-مفرغی-رنقره-وطلاکوب-و-کتیبه-ثلث-کشف-از-حومه-همدان-سده-هفتم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

سلطان احمد تگودار به سرعت به اردوی مادرش قوتی یا قوتسوی خاتون در سراب رسید  و بامدادان قرانقای و شیکتور بنا به رسم به حضور رسیدند و او اظهار کرد ارغون را گرفته و سپرده ام و آمده ام تا مرکوب و آذوقه برای لشکر مهیا کنم . نایتان که بردر خیمه نشسته بود و می شنید ، بلند گفت چنین نیست . شصت پسر و شصت امیر با ارغون عقد معاضدت بسته اند و او هراسناک گریخته و نزد مادر آمده است . امرا چون این بشنیدند وی را محاصره کردند و در همین احوال سپاه بی رحم قراؤنه که در راه بسیار قتل و غارت کرده بودند به آن اردو رسیدند و چنان زینت از گوش و گردن قوتی خاتون خارج کردند و از هیچ ناپاکی و بی باکی فرو نگذاشتند . عاقبت هم  سلطان را درخیمه ای محبوس کردند . ارغون هم به دشواری و با سیصد سوار خود را به آنجا رسانید . قرانقای و شیکتور سلطان را دست بسته همراه کردند و به استقبال آمدند .

خوانین و امرا بر پادشاهی ارغون اتفاق کرده و احمد را به محاکمه آوردند . ارغون و امرا خواستند که به رعایت خاطر مادرش قوتی خاتون بر گناه او چشم بپوشند لیکن مادر قونقورتای و فرزندان و کسان او فریاد برآوردند و یکی از امرا هم سر رسید و گفت چه جای عفو است که شهزادگان هلاچو و جوشکاب در حدود همدان جمعیتی بزرگ گرد آورده اند و قصد شورش دارند . پس او را به قصاص خون قونقورتای به یاسا رساندند . « ۲۶ جمادی الاول ۶۸۳ ه.ق » « تاریخ جامع ایران هاشم رجب زاده ۵۹۳ ،۵۹۲» یعنی با شکستن کمرش اعدام شد . این نوع اعدام برای ریخته نشدن خون بزرگان مغول انجام می شده است . مدت فروانروایی سلطان احمد تگودار سه سال و سه ماه بود . « عبدالحسین زرینکوب ، روزگاران  ۵۲۹»

مصلی-سبزوار-قرن-هشتم-عکس-از-گزارش-ابنیه-تاریخی-خراسان-مهدی-صبور-صادقزاده

مصلی-سبزوار-قرن-هشتم-عکس-از-گزارش-ابنیه-تاریخی-خراسان-مهدی-صبور-صادقزاده

 

 

منابع :

دکتر عبدالحسین زرینکوب ، روزگاران ،انتشارات سخن  ۱۳۷۴شمسی

تاریخ جامع ایران ،  هاشم رجب زاده ، جلد نهم و دهم ، ۱۳۹۳ شمسی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *