تنگ-سفالی-زرین-فام-محل-کشف-گرگان-کتیبه-به-خط-نسخ-سده-هفتم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

غازان خان ایلخانی

سلطنت سلطان محمود غازان خان  (حکومت ۶۹۴ تا ۷۰۳)

در فصل قبل گفتیم که بایدوخان با ازمیان برداشتن گیخاتو خود در همدان به سلطنت نشست . اما سلطنت بایدو دوام نیافت و ضعف نفس خود وی، و اعمال نفوذ بدخواهانۀ امرا مانع از استحکام حکومت وی گردید. او با شورش غازان پسر ارغون مواجه گردید که ادعای فرمانروایی داشت . تلاقی دو سپاه که در حدود مراغه رخ داد . در انتها به صلح انجامید .« ماه رجب ۶۹۴ ه.ق»

لیکن چون امرای غازان خصوصاً امیرنوروز او را دوباره بر ضد بایدو تشویق و تحریک به لشکر کشی کردند . وی بار دیگر برضد ایلخان لشکر به آذربایجان برد . «عبدالحسین زرین کوب ، روزگاران ، ۵۳۰»  چون سپاهیان غازان نزدیک شدند ، بایدو امرای خود بوقدای و اختاچی را پیش فرستاد، تا سخن از صلح و دوستی گویند . اما غازان هیچ اعتنایی نکرد . چون ایلدار سخن موهن گفته بود . امیر قتلغ شاه و سپاهیان وی خواستند برآنها حمله ور شوند ، اما غازان گفت که آنها تمامی بندگان آبا و اجداد ما هستند و به واسطۀ فضولی چند فتنه انگیز که بایدو را به پادشاهی برداشته اند ، چگونه ایشان را می توان کشت و با اسیرشدگان به مهربانی رفتار کرد . دیگر روز امرای بایدو حیله کردند تا لشکر غازان را که از دره ای تنگ می گذشتند ، در محاصره گیرند . بایدو ایلچی فرستاد و مانع گردید . شب هنگام دو لشکر نزدیک یکدیگر فرود آمدند و قرار گذاشتند که فردا ، هفتم رجب ، بارگاهی در میانه اردو بزنند و تودای خاتون که پورت او نزدیکتر است حاضر شود و میانه را صلح دهد .

تا نیمروز دیگر گفتگوی صلح ادامه داشت اما قوای کمکی لشکر بایدو دم به دم می رسیدند و برقدرت ایشان افزوده می شد . بعد از چندی گفتگو بایدوخان گفت که ارغون همانند فرزند صلبی خود مرا دوست می داشت و من نیز نسبت به فرزند او احترام قائلم سپس باید امیر دولادای را با اسباب تشریفات پذیرایی نزد غازان فرستاد و برابر رسم ادای احترام کرد . غازان خان خواست براه سیاه کوه بازگردد . اما بایدو و امرای لشکر وی راضی نشدند . زیرا که لشکر قراؤنه آنجا بود و ترسیدند که به غازان ملحق شود .

در میانه این احوال نوروز به رسالت نزد بایدو رفت و به بهانه طرح درخواست ها اما به این نیت که از مقاصد پنهانی او و امیرانش آگاه شود . لذا فرصتی یافت و پنهانی با طغاچار پیمان بست .

شاهزاده غازان سپس عزم خود جزم کرد و نوروز غازی را با پنج هزار سوار که حاضر بودند روانه کرد . صدرجهان نیز همراه بود. در اندک مدتی چنان راند که شبانگاه چهاردهم ذیقعده سال ۶۹۴ ه.ق نزدیک اردوی بایدو فرود آمد و پنهانی ایلچی پیش طغاچار فرستاد . او با لشکر خود از هشترود عازم شد به جهت استقبال از وی قورمیشی پسر الیناق و تولادای رفتند . امرا از یورت های مختلف  عازم خدمت شدند . چون دولت از بایدو برگشته بود ، فرار را برقرار ترجیح داد و با قونجقیال ، توکال و لشکر گرجی به آذربایجان گریخت . لشکر از هرسو زیرعَلَم شهزاده غازان گرد آمدند . نوروز در پی بایدو راند . چون دو روزه راه را طی کرد ، چارپایان مانده شدند و توقف کردند تا قورمیشی با لشکر برسد . سپس چهار هزار سوار برگزیده او را با شادی پسر بغو در پی بایدو فرستاد. لشکر غازان که بایدو را شتابان دنبال می کردند ، در حوالی نخجوان به وی رسیده و دستگیرش کردند وبه بازار تبریز آوردند سپس به فرمان نوروز کشتند . «ذیقعده سال ۶۹۴ ه.ق مدت حکومت بایدو در زمان مرگ هشت ماه بود .» «تاریخ جامع ایران ، هاشم رجب زاده ، ۶۴۲»

نبرد میان بایدو و غازان خان

نبرد میان بایدو و غازان خان

غازان در ۱۰ ذی الحجه سال ۶۹۴ با جلال تمام وارد تبریز شد و خواجه صدر الدّین زنجانی که در این ایام قدرتی فوق العاده حاصل کرده بود باستقبال او شتافت و در عقب او بسیاری از سادات و علما و ائمه آن شهر بجلوی غازان از تبریز بیرون رفتند و در آخر سال ۶۹۴ه.ق  که مصادف با روز نوروز میشد غازان در آن شهر بمقام ایلخانی جلوس نمود و وارث تاج و تخت و مملکت هولاکو گردید.

اول یرلیغی که بدست غازان در همان روز جلوس صادر شد فرمانی بود دایر به وجوب قبول مذهب اسلام برای مغول و اجرای آداب دینی و رعایت جانب عدالت و منع امرا و اکابر از ظلم بزیردستان.

در سراسر ممالک ایلخانی بامر غازان کلیساها و معابد یهود و بتخانه های بودائی «تاریخ مغول، متن، ص: ۲۶۰» و آتشگاههای زردشتی را ویران کردند و در تبریز بتهای کفار و مشرکین را درهم شکسته قطعات آنها را در کوچه ها گرداندند وکلیساها را بمسجد تبدیل نمودند.

در این ایام عیسویان جز با علامت زنار یا وصلهای بر لباس خود نمیتوانستند در معابد ظاهر شوند و یهود نیز برای تمییز از مسلمین کلاهی مخصوص بر سر میگذاشتند در بغداد و تبریز مردم مسلمان که از عیسویان اهانتهای بسیار دیده بودند بایشان صدمات بسیار زدند و در بغداد که عده مسیحیان بیشتر بود این عمل زیادتر شدّت یافت بحدّی که از آن طایفه کسی جرأت خارج شدن از منزل خود نداشت فقط زنان ایشان چون از زنان مسلمان از جهت لباس امتیازی نداشتند برای دادوستد بیرون میآمدند و اگر کسی ایشانرا میشناخت به آزار و دشنام آنان می پرداخت و همینحال را داشتند یهود و مغولان بودائی. مخصوصاً مغول که در عهد ایلخانان سابق مصدر مشاغل مهمه بودند از این پیشآمد توهین آمیز سخت ناراضی بودند و چون چاره نداشتند ظاهرا قبول اسلام میکردند ولی در باطن بهمان کیش قدیم آبائی باقی بودند.

بعد از چندی غازان فرمانی دیگر بدست مأمورینی مخصوص ببلاد اطراف فرستاد که کلیساها و صومعه ها را ویران کنند و این اجازه فرصتی بدست جماعتی نفع پرست مغرض داد که باین بهانه از مردم غیر مسلمان پولها بگیرند و معابد ایشانرا خراب کرده نفایس آنها را بغارت ببرند و این کار در اربل و موصل و بغداد و مراغه و بلاد ارمنستان بشدت تعقیب شد و در این ضمن مخصوصا به عیسویان صدمات بسیار وارد گردید.

هفت-معصوم-در-کروژده-جوین-قدمت-ایلخانی

هفت-معصوم-در-کروژده-جوین-قدمت-ایلخانی

غازان بعد از اقامت مختصری در تبریز بقراباغ (اران) رفت و در آنجا قوریلتائی تشکیل داده از شاهزادگان و نوینان و خواتین مغول به سلطنت خود موچلکا گرفت و بار دیگر جلوس کرد و عنوان سلطان اختیار نمود و برسم مغول جشن بزرگی ترتیب داد سپس از امیر نوروز خواست که از ایلخان چیزی بخواهد امیر نوروز زانو بر زمین زده درخواست کرد که سلطان امر دهد که از این ببعد درآلتمغاها که تا آن تاریخ بشکل مربع بود و بشکل مستدیر مبدل گردید کلمه شهادتین نوشته شود، غازان نیز پذیرفت و مقرر شد که بعدها در ابتدای فرمانها و مکتوبها بسم اللّه الرحمن الرحیم بنویسند و در سکه هائی که بنام سلطان محمود غازان ضرب میشود همین نکته را رعایت نمایند و برسم خلفای عباسی نام خلفای اربعه راشدین را بر آنها نقش کنند.

«تاریخ مغول، متن، ص۲۶۱»

در همین قوریلتای غازانخان، خواجه صدر الدین احمد خالدی چاویان زنجانی را بوزارت یعنی صاحبدیوانی و شرف الدّین سمنانی را بسمت اولغ بیتکچی یعنی ریاست دیوان تمغا و امیر نوروز را بمنصب امیر الامرائی تعیین نمود و کمی بعد طغاجار نویان را هم برای دور داشتن از اردو و جلوگیری از دخالتهای احتمالی او بسرداری اردوی مقیم بلاد روم فرستاد و چندی بعد یکنفر ایلچی بدنبال او فرستاد و امر داد او را کشتند سپس بسرکوبی شاهزادگان مخالف خود پرداخت از آنجمله پسر ارشد گیخاتو یعنی آلافرنگ را دستگیر کرده عفو کرد و توکان پسر بایدو را که در گرجستان قدرتی بهم رسانده بود از میان برداشت و امرائی را که در قتل گیخاتو سعی نموده بودند از دم تیغ گذراند.

در ماه صفر سال ۶۹۵ خبر رسید که مغولان ماوراء النهر که در این تاریخ در تحت امر اوجای پسر براق خان بودند از انقلابات خراسان و نبودن قوائی در آنجا استفاده کرده پس از عبور از جیحون به آن مملکت حمله ور شده اند و تا مازندران پیش تاخته؛ غازانخان امر داد که از جمیع نقاط لشکر عازم بلاد شرقی شود و امیر نوروز را بفرماندهی ایشان معین کرد ولی چون در مدتی کمتر از یک سال سهبار تخت ایلخانی دستخوش تغییر شده و لشکریان مختلف از مردم وجوه بسیار گرفته بودند خزانه جهت پرداخت حقوق قشون جدید وجهی نداشت. امیر نوروز در تبریز بزحمت چند تومان زر از این و آن قرض کرد و بجنگ لشکریان اوجای عازم شد.

پایه-شمعدان-مفرغی-و-نقره-کوب---بوزینجرد-همدان--قرن-شش-تاهفتم-ه.ق

پایه-شمعدان-مفرغی-و-نقره-کوب—بوزینجرد-همدان–قرن-شش-تاهفتم-ه.ق

مغولان تورانی از جلوی سپاهیان امیر نوروز گریختند و امیر نوروز در نزدیکی هرات به ایشان رسیده در آنجا جمعی از آن طایفه را کشت و تا کنار جیحون بقیۀ السیف آن اردو را تعقیب کرد و بعد از آنکه خراسان را از شر تعرض ایشان خلاص نمود درهر قسمت نایبی از جانب خود نصب کرد و مظفر و منصور پیش غازان برگشت.

بعد از مراجعت از خراسان امیر نوروز خواجه صدر الدین زنجانی را به اتهام اینکه در اموال دیوانی بدون اجازه تصرف میکند و از پیش خود یرلیغ و فرمان صادر مینماید از وزارت عزل کرد و جمال الدین دستجردانی را بجای او گماشت و مصالح حل و عقد امور دیوانی و تهیه سیورسات لشکر را به عهده برادر خود حاجی بیک و صحه و امضای فرمانها را ببرادر دیگر خویش ناصر الدّین ساتلمش واگذاشت و باین ترتیب زمام «تاریخ مغول، متن، ص۲۶۲» تمام مشاغل مهمه لشکری و کشوری را در دست خود گرفت.

چون امور خراسان بی حضور امیر نوروز صورت انتظام نمیگرفت غازان بار دیگر امر کرد که امیر نوروز با چند نفر از شاهزادگان و امرا بآن صوب حرکت کنند.

از جمله همراهان امیر نوروز یکی شاهزاده سوکای پسر یشموت و نواده هولاگو بود که با دو نفر از رؤسای لشکری یعنی برلا و ارسلان اوغول (نواده جوجی بن چنگیز) طرح اتحاد ریخته بود . این جماعت که از اسلام امیر نوروز و غازان ناراضی بودند مصمم شدند که بهمراهی هم اساس دولت نوروزی و غازانی را برچینند و بر اثر آن بار دیگر معابد بودائی را تجدید کرده شوکت اسلام و مسلمین را درهم شکنند.

شاهزادگان سوکای و برلا که بعنوان مقدمه سپاهیان امیر نوروز عازم خراسان شده بودند باین خیال خواستند سر راه را بر امیر نوروز بگیرند و او را بکشند و قبل از انجام این قصد رسولی پیش شاهزاده طایجو پسر منگو تیمور فرستادند و او را هم بطرف خود خواندند. طایجو ظاهراً دعوت ایشانرا پذیرفت ولی فورا امیر نوروز را از توطئه سوکای و برلامخبر ساخت و نقشه امرای عاصی این بود که سوکای و برلا امیر نوروز را در خراسان بقتل برسانند و ارسلان و یکی از پسران قونغرتای غازان را از میان بردارند. امیر نوروز که از قصد شبیخون مخالفین آگاه شده بود شبانه خیمه خود را خالی گذاشت و در کمین نشست و پس از آنکه توطئه کنندگان بر خیمه او زدند امیر نوروز از کمین بیرون آمده بر سر ایشان تاخت، برلا کشته شد و سوکای گریخت ولی بزودی بدست هرقداق از سرداران غازانی دستگیر و مقتول شد و ارسلان و یاران او هم که بقصد غازان جمع سپاه کرده بودند بزودی مغلوب گردیدند و غازان و امیر نوروز جمیع مخالفین را بدست آورده کشتند و در مدت یک ماه پنج شاهزاده و سی و هفت نفر ازهمدستان ایشانرا بدیار دیگر فرستادند و این انقلاب که بعنوان مخالفت با اسلام برپا شده بود باین وضع مرتفع گردید.

در ضمن عصیان امرای غازانی جمعی از دشمنان صدر جهان او را نیز به همدستی با یاغیان متهم کردند و عدّه ای از اعضای دیوان هم به مجرمیت صدر جهان شهادت دادند.«تاریخ مغول، متن، ص۲۶۳»

امامزاده-صلاح-الدین-محمد-آبدانان--قدمت-قرن-هفتم-و-هشتم-ه

امامزاده-صلاح-الدین-محمد-آبدانان–قدمت-قرن-هفتم-و-هشتم-ه.ق

حکم شد که خواجه را بگیرند و پس از آزار و عذاب بسیار قرار قتل او نیز بدون محاکمه صادر .گردید و دو تن را موکل کردند که او را مقید و برهنه در بیشهای برده بقتل برسانند، اتفاقا خواجه در عهد گیخاتو در حق این دو موکل انعام و اکرام کرده بود. ایشان صدر جهان را تا شب در آن بیشه نگاه داشتند و بقتل او مبادرت ننمودند در این اثنا امیر هرقداق که از انجام کار سوکای فراغت یافته بود باردو برگشت و از حال خواجه پرسید. تفصیل ماجری را باو گفتند.  فورا دو سوار فرستاد و امر داد که از کشتن او تا صبح دست بدارند و چون صبح شد فهرستی از اسامی مخالفین بحضور غازانخان عرض کردند و اسم صدر جهان در جزء آن نبود و چیزی نگذشت که خواجه از طرف غازان مورد عفو قرار گرفت و مقرر گردید که در مجاورت اردو مقام نماید.

غازانخان امیر هرقداق را پس از فیصل دادن مهم سوکای بحکومت فارس منصوب نمود و او در تاریخ ۷ جمادی الاخری سال ۶۹۵به فارس وارد شد و برفع اختلالات و جمع آوری مالیاتها پرداخت. در ششم ذی الحجه سال ۶۹۵ غازان خواجه جمال الدّین دستجردانی صاحبدیوان را بقتل رساند و در اول محرم ۶۹۶ خواجه احمد زنجانی صدر جهان را مورد التفات قرار داده بار دیگر بمقام صاحبدیوانی برگزید و این انتخاب و قتل خواجه جمال الدّین برخلاف میل امیر نوروز بود و میفهماند که قدرت او رو بزوال است و ایلخان تصمیم دارد که خود و دیوان را از چنگ او و عمالش خلاص بخشد.

قتل امیر نوروز در ۲۲ ذیقعده قتل ۶۹۶ ه.ق

صدر جهان چون بار دیگر بر مسند وزارت نشست در صدد برآمد که انتقام خود را از امیر نوروز که سابقا در عزل او سعی کرده بود بگیرد و بهمین خیال با دشمنان او همدست شد و ایشان بوسایل عدیده در سرنگون کردن دولت امیر نوروز کوشیدند.

امیر نوروز قبل از آنکه غازان اسلام آورد سعی داشت که این شاهزاده تحت- الحمایه او بایلخانی برسد و قبول اسلام نماید چون یکی از تجار بغداد را که عالم الدّین قیصر نام داشت و غالبا بین بغداد و شام و مصر رفتوآمد میکرد پیش سلطان مأموریت داد که از طرف خود باو تکلیف اتحاد کند و ضمنا او را بحمایت از غازان بخواند.

مراجعت عالم الدّین قیصر از این مأموریت مصادف شد با قتل بایدو و جلوس «تاریخ مغول، متن، ص:۲۶۴» غازان و چون جواب سلطان مصر موافق دلخواه امیر نوروز نبود امیر آنرا بغازان نشان نداد و جمال الدّین دستجردانی را واداشت که جوابی باسم سلطان مصر جعل کرد و همانرا بغازان ارائه داد.

دشمنان امیر نوروز چون از بینتیجه ماندن مأموریت قیصر اطلاع یافتند او را بداشتن روابط مخفیانه با سلطان مصر متهم ساختند و غازان در موقعیکه نوروز در خراسان بود کسی را که بنمایندگی امیر نوروز در اردو اقامت داشت ببغداد فرستاد و او عالم الدّین قیصر را بمجلس شراب دعوت نموده در بیهوشی او و کسانش را گرفت و مقیّد کرد.

بشقاب-سفالی-زرین-فام-دارای-کتیبه-سده-هفتم-ه.ق-محل-کشف-کاشان-موزه-.ملی-ایران

بشقاب-سفالی-زرین-فام-دارای-کتیبه-سده-هفتم-ه.ق-محل-کشف-کاشان-موزه-.ملی-ایران

صدر جهان و برادرش قطب جهان از زبان امیر نوروز و برادر او حاجی بیک مراسلاتی خطاب بسلطان مصر ساختند باین مضمون که با وجود اسلام غازان چون امرای او هنوز باین شرف نایل نیامدهاند برای لشکرکشی بایران و قلع ریشه کفر سلطان را فرصتی مناسب فراهم است و امیر نوروز و برادران او حاجی بیک و لکزیجهت قیام بکمک لشکریان مصری حاضرند بعلاوه در آن نامه ذکر فرستادن چند ثوب جامه گرانبها را از طرف امیر نوروز بعنوان هدیه برای سلطان گنجاندند و آن مراسلات مزوّر را با هفتاد ثوب جامه در موقع بیهوش کردن عالم الدّین قیصر در کیسه و در جزء بارهای او گذاشتند و چون عالم الدّین و کسان او دستگیر شدند آنها را بیرون آوردند و هنگامه عجیبی برپا کردند.

افشای این مسئله باعث تحریک غضب غازان خان گردید و ایلخان که در این تاریخ در همدان بود بعجله از آنجا بسمت شهروان حرکت کرد و بقدری خشمناک و در تحقیق احوال عالم الدّین فیصر جاهد شد که در یک روز قریب سی فرسخ راه پیمود و در ۲۱جمادی الاولی سال ۶۹۶ بشهروان رسید و در آنجا قیصر را بحضور او آوردند و بار و بنه او را تفتیش کردند و از آن مراسلات ساختگی یکی را گفتند که خط و انشای حاجی بیک برادر امیر نوروز است. غازان در حال خشم کلی امر داد که قیصر و سه نفر همراه او را بزخم چماق از پایدرآوردند و حاجی ولکزی و ساتلمش برادران امیر نوروز را بدون محاکمه و پرسش کشتند و امرصادر شد که کسان و پسران امیر نوروز و هشت برادر او را در هرجا باشند بیاسا رسانند و برادر خود خدابنده را که با لشکری عازم خراسان «تاریخ مغول، متن، ص۲۶۵» شده بود و امیر سونتای و هرقداق را با دو تومان لشکر و امیر چوپان و پولادقیا و قتلغشاه را از نقاط مختلفه احضار و همگی را بدستگیری امیر نوروز مأمور خراسان کرد.

امیر نوروز در نیشابور از کیفیت احوال اطلاع یافت با وجود مخالفت سران لشکری خود و جدا شدن ایشان از او با چهارصد نفر بجانب هرات فرار کرد تا بپناه ملک فخر الدّین کرت که دختر برادر او را در عقد ازدواج خود داشت و زیر بار منت نوروز بود برود و از او استمداد جوید.

ملک فخر الدّین امیر نوروز را در قلعه اختیار الدّین منزل داد ولی چهار روز بعد از نزول او به آن قلعه امیر قتلغشاه با ۷۰۰۰۰ سوار به هرات رسید و شهر را در محاصره گرفت و چون گشودن حصار شهر آسان نمینمود ملک فخر الدّین را بدستگیری و تسلیم امیرنوروز خواند. ملک فخر الدّین و غوریان مصمم بخیانت ورزی نسبت بامیر نوروز و گرفتاری او شدند.  ملک فخر الدّین ابتدا کسان امیر نوروز را که با جلادت با سپاهیان قتلغشاه میجنگیدند بعنوان محافظت دروازههای شهر ازو دور کرد سپس جمعی از امرای خود را بگرفتن او فرستاد و ایشان امیر را گرفته دست بسته پیش قتلغشاه فرستادند و قتلغشاه در ۲۲ ذی القعده سال ۶۹۶ بدست خود آن امیر رشید فداکار را گردن زد و سر او را پیش غازان فرستاد و غازان هم امر داد تا آنرا بدار آویختند .

تصویرغازان-خان-سوار-براسب-از-سایت-رهیافته-ها

تصویرغازان-خان-سوار-براسب-از-سایت-رهیافته-ها

قتل صدر جهان در ۲۲ رجب ۶۹۷

بعد از قتل امیر نوروز غازانخان شاهزاده تایجور را هم که باغوای یک نفر غیبگو بسلطنتخواهی برخاسته و منتظر بود که چهل روزه جای غازان را بگیرد بقتل آورد و در جمادی الاخر سال ۶۹۷ خواجه صدر الدّین احمد زنجانی صدر جهان را یک عدّه از عمال دیوانی و امرای غازانی بتصرف در اموال متهم کردند و غازان خواجه را از نظر انداخت. صدر جهان بتوهم اینکه رشید الدّین فضل اللّه طبیب همدانی از عمال زیردست او نیز در این توطئه شرکت کرده و برخلاف او سخنانی بغازان گفته است به پادشاه شکایت برد ولی غازان باو گفت که رشید الدّین سخنی بر ضدّ خواجه نگفته است.

یکی از شعرا در مدح غازان میگوید:

با عیش شها طبع تو آمیخته بادوز خنجر تو خون عدو ریخته باد

هر سر که نه همسر مرادت باشدهمچون سر نوروز در آویخته باد

«تاریخ مغول، متن، ص۲۶۶»

در همین اثنا امیر قتلغشاه که بسرکوبی پادشاه گرجستان رفته بود در محل دالان ناور کنار شط کورا(کر) باردوی غازان آمد و شنید که صدر جهان بایلخان از کسان او بدگوئی کرده و قتل و غارت بسیار بایشان نسبت داده است و چون مورد عتاب غازان قرار گرفت از خواجه پرسید که موجب این درشتی ایلخان چیست و در پیش غازان که از او ببدی یاد کرده است. صدر جهان که بسعایت بعضی از اعضای دیوان رشید الدّین فضل اللّه را دشمن خود میشمرد او را نزد قتلغشاه در آن قضیه محرک و مقصر معرفی کرد. قتلغشاه هم بر رشید الدّین متغیر گردید چون رشید الدّین خود را معرض تهمت دید بغازان شکایت برد و غازان پس از احضار قتلغشاه دانست که صدر جهان رشید الدّین را متهم کرده است بهمین جهت بر خواجه خشمناک شده امر داد او را در تاریخ ۱۷ رجب سال ۶۹۷ مقید نمودند و پس از محاکمه او را برای مجازات بقتلغشاه سپردند. قتلغشاه خواجه را در ۲۲رجب از میان دو نیم کرد و برادرش قطب جهان نیز در ۲۱ شعبان همانسال در تبریز بقتل آوردند و بقیه کسان ایشان یا کشته شدند و یا راه فرار پیش گرفتند و باین ترتیب دوره حیات صدر جهان که با وجود زیرکی و کرم و ادب مردی جاهطلب و فتنه جو و دسیسه کار بود خاتمه یافت.

در اواخر سال ۶۹۷ موقعیکه غازان از تبریز بعزم قشلاق بطرف بغداد میرفت در اوجان سمت وزارت و صاحبدیوانی را بخواجه سعدالدّین محمّد مستوفی ساوجی و نیابت وزارت را بعهده رشید الدّین فضل اللّه طبیب همدانی واگذاشت و این دو نفر بمعیت یکدیگر به اداره ممالک غازانی مشغول شدند.

تگوک-سفالی-زرین-فام-سده-هفتم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

تگوک-سفالی-زرین-فام-سده-هفتم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

محاربات غازان با مسلمین شام و مصر

بشرحی که سابقا دیدیم بین مسلمین شام و مصر و مغول در عهد سلطان احمد تگودار بمناسبت اسلامآوردن این ایلخان جنگ وجدال بصلح و صفا مبدل گردید و الملک المنصور سیف الدّین قلاوون هم از این پیش آمد استفاده کرده تمام هم خود را صرف بیرون کردن صلیبیون عیسوی از سواحل شام و دفع دشمنان داخلی کرد و بتدریج قلعه مرقب پناهگاه مستحکم عیسویان را در شام با بلاد لاذقیّه و طرابلس از چنگ ایشان بیرون آورد و تا تاریخ ۶ ذی القعده . «تاریخ مغول، متن، ص۲۶۷»۶۸۹ که حیات داشت نقشه بیبرس را در این راه تعقیب مینمود.

بعد از وفات سیف الدّین قلاوون پسرش صلاح الدّین خلیل با لقب الملک- الاشرف بجای پدر نشست و او نیز همان روش پدر را در جهاد با عیسویان پیش گرفت و بزودی شهرها و قلاع عکّا و صیدا و صور و بیروت را از دست صلیبیون بیرون آورد و با این فتوحات که در سال ۶۹۰ او را حاصل شد آخرین متصرفات عیسویان صلیبی هم از کف ایشان بدر رفت و سواحل شام هم مثل مصر از وجود آن جماعت پاک گردید و الملک الاشرف بمصر مراجعت نمود.

در سال بعد ابو العباس احمد ملقب بالحاکم بامر اللّه که در سال ۶۶۰ بترتیبی که سابقا دیدیم در مصر بخلافت برقرار شده بودبدعوت مسلمین بجهاد با مغول مشغول شد و غرض او این بود که مسلمین بکمک الملک الاشرف پس از طرد عیسویان مغول را هم از بغداد خارج کنند و خلافت عباسی را بار دیگر روی کار بیاورند.

در نتیجه تبلیغات خلیفه مزبور در مصر و شام الملک الاشرف با قشون معظمی در سال ۶۹۱ بطرف فرات حرکت کرد و قلعۀ الرّوم را که در ساحل یمین آن شط اندکی در شمال بیره قرار داشت و جماعتی از مغول و ارامنه بحفظ آن مأمور بودند در محاصره گرفت. «تاریخ مغول متن، ص۲۶۷»

محاربات غازان با مسلمین شام و مصر

عۀ الروم بعد از سی روز مقاومت در جمادی لآخر سال ۶۹۱ مسخر مسلمین گردید و الملک الاشرف تمام ساخلو آنرا با عدّه ای از سکنه آن کشت و نام آنرا برگردانده قلعۀ المسلمین گذاشت و کلیسای آنرا که تا این تاریخ مقرّ جاثلیق ارامنه بود سوخت و ارامنه مجبور شدند که از آن ببعد شهر سیس پایتخت کیلیکیا را مرکز جاثلیق خود قرار دهند.

خبر محاصره قلعۀ الروم بدست الملک الاشرف خلیل موقعی بایران رسید که گیخاتو پس از مراجعت از بلاد روم و عارضه مرض تازه بهبود یافته و مردم بشادی آن در حال عشرت و شادمانی بودند.  گیخاتو عدّه ای از مغول را بکمک ساخلوی آنجا روانه کرد ولی پیش از آنکه ایشان برسند مسلمین قلعه را تسخیر کردند.

چند ماه پس از این واقعه گیخاتو سفیری بمصر فرستاد و بالملک الاشرف پیغام داد که خیال دارد حلب را که هولاگو تصرف کرده بود پایتخت خود قرار دهد و «تاریخ مغول، متن، ص ۲۶۸» او را تهدید کرد که اگر بتسلیم آن شهر رضا ندهد تمام شام را بتصرف خود خواهد گرفت.

الملک الاشرف در جواب او گفت که اتفاقا خیال من نیز چنان است که بغداد را از مغول پس بگیرم و آنرا کما فی السابق به پایتختی خلافت اسلامی اختیار نمایم. باید دید که کدامیک از ما زودتر باجرای خیال خود اقدام خواهد کرد. گرفتاریهای داخلی سلطنت

گیخاتو و دوره کوتاه ایلخانی بایدو هیچکدام مجال آن ندید که این ایلخانان خیال انتقام تسخیر قلعۀ الروم و تجاوزات دیگر مسلمین را از سلطان مصر بمورد عمل بگذارند و این امر تا عهد غازانخان بتأخیر افتاد.

الملک الاشرف را در سال ۶۹۳ سیزده نفر از امرای او و رؤسای ممالیک پدرش بقتل رساندند و مشهورترین ایشان سه نفر بودند: قراسنقر که سابقاً در سلطنت از الملک الاشرف نیابت میکرد و از این سمت معزول شده بود بیدرا و لاچین که آن دو را نیز الملک الاشرف از مقام نیابت سلطنت معزول نموده بود.

تصویر-نقاشی-شده-غازان-خان-از-سایت-JSCENTER.IR

تصویر-نقاشی-شده-غازان-خان-از-سایت-JSCENTER.IR

امرای قاتل پس از کشتن الملک الاشرف بیدرا را با لقب الملک القاهر بسلطنت برداشتند ولی ممالیک الملک الاشرف بریاست زین الدّین کتبغا قیام کرده بیدرا را کشتند و برادر الملک الاشرف یعنی محمد را که نه سال داشت بعنوان الملک النّاصر پادشاه خواندند و لاچین و قراسنقر هم از ترس پنهان گردیدند.

کتبغا نیابت سلطنت و امیر دیگری از امرای الملک الاشرف که علم الدّین سنجر شجاعی نام داشت وزارت الملک الناصر را یافتند ولی کمی بعد امرا که از تبعیت از طفلی نه ساله ننگ داشتند اتفاق کرده بدست کتبغا سنجر شجاعی را کشتند و الملک- الناصر را هم در قلعه ای منزوی نموده کتبغا را با لقب الملک العادل بتاریخ ۹ محرم سال ۶۹۴ بسلطنت اختیار نمودند و کتبغا قراسنقر و لاچین را که از اختفا بیرون آمده و طلب عفو کرده بودند بخشود و لاچین را در سلطنت بنیابت خود برقرار نمود.

کتبغا یکی از جمله اسرای مغول بود که در واقعه حمص بدست مسلمین افتاده و سلطان قلاوون او را تربیت کرده و پس از چندی از بند غلامی آزاد ساخته بود و او دو سال سلطنت کرد ولی در آخر کار گرفتار مخالفت لاچین که خیال قتل او را داشت شد و بدمشق گریخت و لاچین که از غلامان صقلابی (اسلاو) بود باسم الملک المنصور زمام سلطنت را در دست خود گرفت (محرم سال۶۹۶) «تاریخ مغول، متن، ص۲۶۹»

الملک المنصور لاچین غلام خود منگو تیمور را بنیابت سلطنت برگزید و در سال ۶۹۷ با قشون عظیمی از مصر بطرف حلب حرکت کرد و غرض او از این لشکرکشی حمله به کیلیکیا و شهر سیس پایتخت آن بود و در این حمله غالب امرا و شاهزادگان مسلمان شام و الجزیره در رکاب او حاضر شدند و دوبار شهر سیس را بباد غارت دادند و غنایم و اسرای بسیار گرفتند.

سلطنت کیلیکیا در این تاریخ کما فی السابق در دست ارامنه و فرزندان هیتوم معروف بود و چنانکه پیش هم اشاره کردیم در سال ۶۶۴ لئون (لیفون) پسرهیتوم بدست الملک الظاهر بیبرس بند قداری اسیر و بترتیبی که دیدیم از حبس خلاص و پس از مرگ پدر بجانشینی او منصوب گردید.

بعد از مرگ لئون سلطنت کیلیکیا بپسرش هیتوم ثانی رسید و او تا سال اول سلطنت غازانخان در این مقام باقی بود و در همین تاریخ بخدمت غازان رسید و چون از پیش ایلخان بسیس پایتخت خود برگشت بعزم دیدار خواهر خویش مریم که در عقد میخائیل امپراطور روم شرقی بود به معیت توروس برادر خود بقسطنطنیه رفت و برادر دیگرش سنباد (سنباط) را بنیابت سلطنت در سیس گذاشت.

مجموعه ربع رشیدی اثر رشیدالدین فضل الله وزیر غازان خان

مجموعه ربع رشیدی اثر رشیدالدین فضل الله وزیر غازان خان

سنباد در غیاب برادر اعیان مملکت را با خود همدست کرده در سال ۶۹۶ خویشتن را پادشاه ارمنستان صغیر و کیلیکیا خواند و به تشویق خلیفه عیسویان آن حدود مملکت خود را تحت حمایت پاپ قرار داد و غازان نیز سلطنت او را تصویب کرد و یکی از منسوبان خاندان ایلخانی را هم بازدواج به سنباد داد.

هیتوم ثانی و برادرش توروس بعد از مراجعت از قسطنطنیه چون حال را بدین منوال دیدند برای طلب امداد از امپراطور به آن شهر برگشتند ولی جز گرفتن مبلغی پول نتیجه ای دیگر عاید ایشان نشد ناچار متوجه دربار ایلخان شدند اما در این طریق هم تیر آن دو برادر بسنگ خورد و مأمورین ایلخانی در قیساریه روم ایشانرا دستگیر کردند و چندی بعد بامر غازان توروس را مقتول و هیتوم را نابینا ساختند.

بعد از چندی یک چشم هیتوم شفا یافت و چون او تمام آن پیشآمدهای ناگوار را از ناحیه برادرش سنباد میدانست مصمم کشیدن انتقام از او شد و این دشمنی بین اعیان و امرای ارمنستان تولید نفاق کرد و در همینحال بود که لشکریان الملک- المنصور حسام الدّین لاچین بتاریخ سال ۶۹۷ بلاد کیلیکیا و ارمنستان صغیر را مورد «تاریخ مغول، متن، ص۲۷۰» تعرض قرار دادند.

در نتیجه این لشکرکشی سیس و غالب بلاد دیگر سنباد بتصرف مسلمین درآمد و سنباد از سلطنت افتاد و برادرش بنیابت از طرف حسام الدین لاچین پادشاه ارمنستان شد و نهر جیحان بین ممالک او و بلاد مسلمین سرحدّ قرار گرفت و لاچین بلادی را که مسخر کرده بود تجدید عمارت نموده بامرای خویش واگذاشت چه بیشتر غرض لاچین از این لشکر- کشی سرگرم کردن امرای خود و یافتن بلادی جدید جهت تسلیم بایشان بود تا مگر باین وسیله مشغول شوند و از علم کردن مملوک او منگو تیمور برای سلطنت منصرف گردند.

لاچین برای آنکه از شر امرای مقتدر خود آسوده شود چنین انتشار داد که مغول بقصد هجوم بشام حرکت کردهاند و باین تدبیر قبچق یا قبچاق حکمران دمشق را مأمور حرکت بطرف حلب نمود و امر داد که حکمران حلب بعضی دیگر از امرای او را که در آن شهر بودند دستگیر کرده مسموم سازد. امرای مزبور از قصد حکمران حلب اطلاع حاصل نموده گریختند و بقبچق که ملتفت نقشه لاچین شده بود ملحق گردیدند قبچق سعی کرد که لاچین را ببخشودن گناهان امرا وادارد ولی لاچین زیر بار نرفت بهمین جهت به معیت امرای مزبور در اواخر ذی القعده سال ۶۹۷ از فرات گذشته به پناه غازانخان آمد و حکام مغولی دیار بکر و ماردین مقدم ایشانرا گرامی داشته آنها را بهمراهی عدّه ای ببغداد روانه کردند. در ورود به بغداد عمال غازان از آن جماعت استقبال و پذیرائی و احترام شایان نمودند و ایلخان شخصا با جمعیتی بجلوی ایشان آمد و پس از دادن مهمانی ها به افتخار امرای فراری لاچین بهرکدام انعامهای گزاف بخشید و امرای مزبور بغازان وعده دادند که اگر او بطرف شام و مصر حمله آورد ایشان در رکاب ایلخانی شمشیر بزنند.

کینه مابین سلاطین مصر و ایلخانان ایران بشرحی که گفتیم در عهد غازان که پادشاهی مقتدر و جاهطلب بود تجدید شد و غازان از مدّتی پیش برای حمله بشام و مصر در پی بهانه بود و دو سه واقعه اتفاق افتاد که عزم او را در اجرای نقشه خود جزم کرد.

نمای دیگری از ربع رشیدی احداث در عهد غازان خان

نمای دیگری از ربع رشیدی احداث در عهد غازان خان

در سال ۶۹۵ قریب ۱۰۰۰۰ نفر از مغول از طایفه اویرات بریاست طرغای از خوف غازان بپناه مسلمین آمدند و طرغای چنانکه سابقاً گفتیم با بایدو در قتل «تاریخ مغول، متن، ص۲۷۱» گیخاتو دست یکی کرده بود و چون غازان بسلطنت رسید مصمم شد که او را بگیرد و از او انتقام قتل گیخاتو را بکشد.  طرغای و مغولان اویرات بشام آمده از الملک العادل کتبغا تقاضای حمایت کردند.  کتبغا هم ایشانرا محترم داشته خلعت و پول داد و در بلاد خود سکونت داد.

در سال ۶۹۷ یکی از امرای مغول سلامش نام در بلاد روم سر به طغیان برداشت و چون غازان چند نفر از امرای خود را بسرکوبی او فرستاد سلامش از لاچین کمک طلبید. لاچین هم یکی از سرداران خویش را بیاری او فرستاد ولی امرای غازانی سردار لاچین و جمعی از عساکر مصری را کشتند و سلامش را مغلوب ساخته پس از چندی دستگیر و مقتول کردند.

این دو واقعه و پناهندگی امرای لاچین بغازان و تحریض او بجنگ با شام و مصر ایلخان را مصمم هجوم بآن مملکت کرد و باین قصد مشغول تهیه بود که خبر رسید که ۴۰۰۰ نفر از مسلمین شام بدیار بکر هجوم کرده قلعه ماردین را مسخر خود ساخته اند و تا حدّ رأس عین پیش آمده و بواسطه غارت مساجد و قتل و غارت مسلمین مرتکب شنایع بسیار شده اند (سال ۶۹۸) .

رسیدن این اخبار غازان را سخت متغیر کرد و از علما و ائمه به چاره اندیشی استفتا نمود. ایشان همه او را بدفاع بلاد اسلامی از تعرض متجاوزان و جلوگیری از مهاجمان تشویق نمودند و برای غازان در هجوم بممالک اسلامی شام و مصر که آرزوی دیرینه او بود مانعی باقی نماند.

الملک المنصور لاچین را در ۱۱ ربیع الآخر سال ۶۹۸ جمعی از غلامان او بقتل رساندند و منگو تیمور مملوک او را نیز دستگیر کرده بعد از قلیل مدتی حبس در چاه سر بریدند و امرای لشکری الملک الناصر محمد پسر سیف الدّین قلاوون الفی را که چندی پیش از سلطنت رانده شده بود بار دیگر بمقام اول برگرداندند و هرکدام از ایشان یکی از مهام ملکی را بخود مخصوص کردند.

غازان در پائیز سال ۶۹۹ با سه تومان لشکری و امرای خود از تبریز بقصد شام حرکت نمود و قتلغشاه را بفرماندهی پیشقراولان خود تعیین نمود و از راه مراغه و اربل و موصل و ماردین خود را بکنار فرات رساند و در ضمن راه از هر طرف «تاریخ مغول، متن، ص۲۷۲»

امرا و سران سپاهی بکمک او میآمدند چنانکه هنگام وصول بساحل فرات عدد همراهان ایلخان بالغ بر ۹۰۰۰۰ نفر شد.

واقعه مجمع المروج  در ۲۷ ع ۱سال۶۹۹

پس از رسیدن خبر حرکت غازان بطرف شام الملک الناصر و امرای او از شام و مصر سپاهیانی گرد کرده بطرف دمشق حرکت نمودند و آنجا را مقر لشکریان خود قرار دادند و اختیار کلیه کارهای کشوری و لشکری الملک الناصر در دست بیبرس جوشنگیر حاجب سالار او و سیف الدّین سلّار نایب السلطنه بود و این دو تن بواسطه طمعورزی امرا و سوء تدبیر نتوانستند چنانکه باید تهیه لشکر کنند و خود را برای مقابله با عساکر غازان آماده سازند.

لشکریان ایلخانی پس از عبور از فرات از طریق عین تاب و حلب بسمت دمشق سرازیر شدند و اهالی بلاد سر راه از ترس آبادیهای خود را ترک کرده گریختند حتی بلبان طبّاخی حکمران حلب و قراسنقر حاکم حماه هم بطرف حمص فرار نمودند. غازان که قبل از هرچیز مصمم درهم شکستن قشون الملک الناصر بود بمحاصره قلعه حلب و حماه نپرداخت و بعجله خود را به آبادی سلامیّه که در مشرق نهر العاصی و یکروز فاصله از حمص قرار داشت رساند و در این نقطه اولین زدوخورد بین لشکریان او وسپاهیان مصری که تا این حدود آمده بودند واقع شد.

احوال قشون الملک الناصر بعلت نفاق امرا و ممالیک با یکدیگر زیاد خوب نبود مخصوصا مغولان اویرات که از ترقی یک قسمت از سپاهیان مملوک راضی و خوشبین نبودند در موقع حرکت از مصر بشام در بندر غزّه مصمم شدند که الملک الناصر را بقتل برسانند و دست بیبرس و سلار را از کار کوتاه کرده بار دیگر امیر کتبغا را که از کار دور شده بود بجای ایشان مستقر سازند. اگرچه توطئه مغولان اویرات مکشوف و جمعی از ایشان بجرم خیانتورزی بمخدوم خود بقتل رسیدند ولی این پیشآمد باعث بروز نفاق و اختلاف در صف مسلمین مصر و شام شد و دل ایشانرا در پایداری در مقابل دشمن سست نمود و برخلاف وصول این اخبار باردوی غازان اسباب تقویت کار او گردید و غازان یقین کرد که حال لشکر مصر و شام در این تاریخ با ایام قدوز و بیبرس و قلاوون تفاوت بسیار دارد و حریف او در لشکرآرائی و شمشیرزنی بقدرت آن دلاوران صف شکن نیست. «تاریخ مغول، متن، ص۳۷۳»

امامزاده-محمد-.بسطام-قدمت-غازان-خان-ایلخانی-عکس-از-ایسنا

امامزاده-محمد-.بسطام-قدمت-غازان-خان-ایلخانی-عکس-از-ایسنا

جنگ بین سپاهیان ایلخانی و لشکریان الملک الناصر در عصر چهارشنبه ۲۷ ربیع الاول سال ۶۹۹ در نیم منزلی مشرق حمص درمحلی که مجمع المروج نام داشت اتفاق افتاد. غازان با ۹۰۰۰ نفر خود در قلب اردوی خویش قرار داشت و امیر چوپان و یکی دیگراز امرای مغول نیز با او بودند، میمنه او با قتلغشاه و مولای و یک نفر دیگر از امرا و میسره با کربوغا بهادر و چهار نفر دیگر از رؤسای لشکری او بود.

در لشکر مصری که عدد ایشانرا باختلاف از ۲۵۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ نوشته اند قلب را الملک الناصر و سلار و بیبرس داشتند و عیسی بن مهنّا امیر اعراب بادیه و بلبان طباخی حاکم حلب در یمین و بدر الدّین بکتاش و بعضی از امرای دیگر در یسار آن بودند.  جناح یمین قشون مصری بر اثر حمله تیراندازان مغول از پای درآمد و رو بهزیمت گذاشت ولی جناح یسار ایشان مقاومت کردند و نزدیک بود که غازان را منهزم کنند اما غازان در نتیجه جدّ و اصرار قبچق ثبات بخرج داد و پس از جمع آوری لشکریان متفرق خود بقلب قشون مصری حمله برد و ایشانرا درهم شکست و درنتیجه جناح یسار لشکریان الملک الناصر هم که پافشاری میکردند رو بفرار گذاشتند و چنان بسرعت عقب نشستند که غازان تصور حیله کرد و همین امر نیز باعث بر آن شد که از تعقیب ایشان صرف نظر کند و مصریان بسلامت بگریزند.

مصریان و الملک الناصر بدمشق منهزم شدند و الملک الناصر در آنجا نیز نمانده بقاهره برگشت و سپاهیان ایلخانی در عقب منهزمین تاخته دمشق و بیت المقدس و غزه را گرفتند و پس از تحصیل غنایم بسیار مراجعت نمودند و قبچق که از غازان برای مردم دمشق امان گرفته بود از قتل و غارت آن شهر جلوگیری نمود.

اندکی بعد از شکست مجمع المروج الملک الناصر در مصر تهیه لشکریان دیگری دید و قبچق و امرای دیگر او که بپناه غازان رفته بودند از مغول برگشته از دمشق بمصر گریختند و بار دیگر در خدمت الملک الناصر درآمدند و سلار و بیبرس هم در مصر تلفات سپاهیان خود را تلافی کرده مهیای کارزار شدند.  این پیش آمدها اسباب وحشت مغول گردید مخصوصا چون غازان برای دفع حمله ترکان جغتائی بحدود خراسان و پیش آمد گرما به ایران مراجعت کرده بود لشکریان او شام را ترک کرده ببلاد شرقی برگشتند و سلار و بیبرس شام را مجددا تحت سلطه الملک الناصر درآوردند و «تاریخ مغول، متن، ص: ۲۷۴»  دمشق و حلب و حماه را بامرای سلطانی مثل جمال الدّین آغوش و قراسنقر و کتبغا و غیره سپردند.

بعد از مراجعت غازان خان قتلغشاه نویان بمحاصره قلعه دمشق پرداخت، یکی از استادان منجنیقی دعوی کرد که من این حصار را بضرب سنگ مسخر گردانم و قتلغشاه بسرانجام مایحتاج استاد اشارت فرمود. کوتوال قلعه دانست که اگر استاد منجنیقی فرصت یابد از کمال مهارت در فن خود آن کوه را متلاشی گرداند لاجرم با بعضی از دلیران قوم گفت که هرکس شر این شخص را از ما مندفع گرداند هزار دینار باو بدهم و یکی از عیاران مشهور آن خدمت را متقبل شده تغییر لباس کرد و از قلعه بپایان آمده نماز شامی که استاد منجنیقی از وثاق خود غایب بود بخانه او درآمد و در گوشه آن تاریک بنشست و چون استاد معاودت نمود پای در منزل نهادن همان بود و زخم خوردن همان و آن متهور سر استاد را از بدن جدا گردانید و کارد برهنه بدست گرفته از خانه بیرون دوید و مانند برق لامع خود را بقلعه رسانیده بانواع آفرین و تحسین سرافراز گردید، بناء علیهذا فتح دمشق در توقف افتاد و قبچاق با مصریان در ساخته اهالی قلاع پنهانی بروز و دزدیده بشب از مواضع خود بیرون میآمدند و اسبان مغولان را دزدیده هرکه را مییافتند ، میکشتند.

لاجرم قتلغشاه مصلحت در مراجعت دانسته سایر امرا و حکام شام همراه او روان شدند و در وقت عبور از فرات جمعی کثیر بگرداب فنا فرورفته شعله حیات ایشان انطفاء پذیرفت و یکشنبه پنجم رجب امرا مقرون باصناف تعب در ولایت موصل بغازان خان رسیدند و از آن رهگذر غبار بسیار بر حاشیه ضمیر او نشسته با رایت منصور جمعه غره شعبان از دجله عبور فرمود (حبیب السیر ج ۳)

غازان خان در ۱۵ رمضان سال ۶۹۹ از شام بمراغه رسید و پس از دیدن رصدخانه آن شهر و اظهار تمایل بانشاء رصدخانه جدیدی در نزدیکی تبریز باوجان رفت و در آنجا قوریلتائی تشکیل داده در ذی الحجه بشهر تبریز وارد شد و با اینکه خیال تسخیر مجدّد شام همواره منظور نظر او بود اوقات خود را تا پیش آمدن موقع مناسبی جهت انجام آن قصد صرف اصلاحات داخلی و انتظام امور ملکی کرد. از آن جمله اوقاف بسیار جهت اقامه مراسم دینی و مدارس و دار السیاده ها معین نمود، قلعه تبریز را مرمت و

ابنیه جدید و قنوات بسیار انشاء کرد و قواعد و قوانینی برای ترتیب کارها و رفاه مردم گذاشت که عنقریب بذکر آنها خواهیم پرداخت.

در غرّه محرّم سال۷۰۰ غازان عازم تجدید هجوم بشام شد و این دفعه زمستان «تاریخ مغول، متن، ص۲۷۵» را برای این کار انتخاب نمود و قبل از آنکه از تبریز خارج شود قتلغشاه را بمقدمه عساکر خویش روانه شام کرد و خود بعد از طریق موصل بحلب رسید. مردم حلب شهر را خالی کردند و قراسنقر حکمران آن به حماه گریخت ولی کتبغا در دمشق مقاومت بخرج داد.

بمحض وصول خبر آمدن مغول بشام الملک الناصر بجمع آوری پول و لشکر پرداخته به عجله قوائی فراهم کرد و بطرف شام حرکت نمود ولی بواسطه بارانهای متوالی و گل بسیار لشکریان او صدمات بسیار دیدند و راهها مسدود و سیورسات نایاب گردید و مجال توقف بر سلطان و سپاهیان تنگ شده بمصر مراجعت کردند و قشون مغول هم بهمین قبیل بلایا گرفتار آمدند و بسیاری از افراد واسبان ایشان مردند و غازان مجبور به بازگشت شد و در ۲۴ رمضان باوجان رسید.

سه ماه بعد از عقبنشینی از شام غازان نصیر الدین تبریزی و قاضی قطب الدین موصلی را بعنوان رسالت پیش الملک الناصر بمصرفرستاد و باو پیغام داد که اگر مسلمین مصر و شام در خطبه و سکه نام غازان را ذکر کنند و قبول ادای خراج نمایند از تعرض لشکریان مغول ایمن خواهند ماند و اگر برخلاف راه نفاق روند بایشان همان خواهد رسید که از چنگیزیان بخوارزمشاهیان رسید. الملک الناصر سفرای غازان را خلعت و انعام داد و جواب ایلخانرا موکول بفرستادن سفرائی باردوی او کرد. سفرای غازان در

موقعی که او بقصد شام حرکت نموده و بحله رسیده بود پیش او برگشتند و نتیجه سفارت خود را بعرض رسانیدند و در جمادی الاولی از همان سال فرستادگان الملک الناصر مکتوبی در جواب غازان آوردند و در آن مکتوب الملک الناصر اسم خود را بطلا نوشته و چندان رعایت احترام غازان را نکرده و پیغام داده بود که خراج ممالک شام و مصر وقف جهاد و محافظت حدود و ثغور ممالک اسلامی است و از آن چیزی زاید نمیآید که در پرداخت آن تعهد شود. در باب سکه اگر بر نقودی که در بلاد مصر و شام رایج است یک طرف نام امیر المؤمنین خلیفه و سلطان محمود غازان خان و برطرف دیگر پس از ذکر لا اله الا اللّه اسم الملک الناصر نوشته شود مانعی نیست. علاوه بر این مکتوب الملک الناصر یک صندوق اسلحه نیز برای غازان فرستاده بود و غازان از آنچنان استنباط کرد که سلطان مصر خود را برای مقاتله و جلوگیری از او حاضر اعلان میکند «تاریخ مغول، متن، ص۲۷۶»

بهمین جهت سخت خشمناک شد و امر داد که امرا و سران سپاهی او مهیای هجوم بشام باشند.

غازان در جمادی الاخر سال ۷۰۲ در نزدیکی حله از فرات گذشت و پس از زیارت مشهد حضرت امام حسین در کربلا و تقدیم مبالغی بعنوان نذر به آستانه حسینی و علما و سادات در امتداد شط فرات بطرف انبار و سنجار پیش رفت و در رجب آن سال به منزل عانه رسید و در همین محل بود که ادیب عبد الله وصّاف الحضره شیرازی مؤلف تاریخ معروف وصاف که چهل سال بیش نداشت کتاب خود را بتاریخ یکشنبه ۱۳ رجب ۷۰۲ بتوسط خواجه سعدّ الدین ساوجی و خواجه رشید الدّین فضل اللّه بعرض غازان رساند و مورد انعام و مرحمت ایلخانی قرار گرفت.

بعد از آنکه اردوی غازان چند روزی در عانه اقامت کرد غازان مرکز لشکر خود را بقلعه رحبۀ (در ساحل یمین فرات بین عانه ورقّه) منتقل ساخت و اطراف آن قلعه را در حصار گرفت.

امرای ایلخانی و خواجه سعد الدّین و خواجه رشید الدّین مدافع قلعه رحبه را که امیر علم الدین سنجر نام داشت باطاعت خواندند امیر علم الدّین پس از آنکه مقداری سیورسات باردوی ایلخانی داد باین عذر که چون رحبه سرحد شام است و با تسلیم آن رخنه در ارکان مسلمین خواهد افتاد و تسلیم کننده آن بخیانت منسوب خواهد شد از واگذاری رحبه خودداری کرد و بغازان قول داد که اگر او بتسخیر شام موفق شود از سپردن آن امتناع نورزد. غازان هم عذر او را مقبول شمرده از سر رحبه درگذشت و در تاریخ ششم

شعبان عازم حلب شد و امیر چوپان و امیر مولای و قتلغشاه هم از راه رقه بسمت آن شهر سرازیر گردیدند.

چون خبر هجوم مغول بشام بالملک الناصر رسید بفوریت بیبرس جوشنگیر را با قوائی بکمک ساخلوهای شام روانه کرد و جوشنگیر بمقابله با قتلغشاه که باختلاف روایات از ۴۰۰۰۰ تا ۸۰۰۰۰ سپاهی همراه داشت شتافت ولی چون قوای مغول را بیش از قوای خود دید مراسلهای بالملک الناصر نوشت و از او خواست که شخصا بشام بیاید.

قوایشامی حماه را مرکز اجتماع خود قرار دادند و ساخلوهای طرابلس و حمص و لشکریان مقیم دمشق در این نقطه گرد امیر کتبغا که مریض بود جمع آمدند. «تاریخ مغول، متن، ص۲۷۷»

امیر کتبغا جماعتی از سپاهیان را بهمراهی اسندمر گرجی سرحدّدار سواحل فرات و الملک المؤیّد عماد الدّین ابو الفداء مورخ مشهور که امارت حماه را داشت بجلوگیری از مغول که پیش آمده بودند فرستاد. این قشون در ۱۰ شعبان مغول را شکست دادند و پس از گرفتن مقداری اسیر و منهزم کردن پیشقراول مغول باردوگاه خود برگشتند و این فتح مقدّمه فتح بزرگی بود که اندکی بعد اتفاق افتاد.

واقعه مرج الصفر در ۲ رمضان ۷۰۲

الملک الناصر در تاریخ سوم شعبان بمعیت خلیفه ابو الرّبیع سلیمان المستکفی بالله و بهمراهی سپاهی عظیم از قاهره بقصد شام حرکت کرد و جوشنگیر چنانکه گفتیم بمقدّمه او روانه شده بود.

مغول پس از شکستی که در ۱۰ شعبان یافته بودند بسرکردگی قتلغشاه بطرف حماه متوجه شدند، امیر زین الدّین کتبغا که پیوسته مریض بود و در تخت روانی او را حرکت میدادند ابو الفداء را در حماه گذاشت و خود بدمشق رفت.  مردم دمشق در همین تاریخ بکلی زمام اختیار را از دست دادند و اضطراب و تشتت سختی در میان ایشان بروز کرد و نمیدانستند که بجلوی مغول بشتابند و یا انتظار عساکر سلطانی را بکشند و بهمین جهت جمعی از اهالی شهر و زنان و اطفال خود را ترک گفته بحصارها پناه بردند و عزم ایشان در پایداری سست شد و مغول از این پیش آمد استفاده کرده باطراف شهر آمدند و در غوطه دمشق در نزدیکی مرج الصِفّر اردو زدند.  وصول مغول باین نقطه مقارن شد با رسیدن جوشنگیر و مقدّمه عساکر الملک الناصر.

قشون ایلخانی که عدّه آن بالغ بر ۵۰۰۰۰ نفر بود بفرماندهی قتلغشاه و همراهی امیر چوپان و تیتاق و مولای و سونتای و امرای دیگر در محل مرج الصفر که در پیش مسلمین بشکست عظیمی که عساکر رومی در سال ۱۳ هجری در آنجا از دست لشکریان اسلام یافته بودند مشهور بود صف آرائی کردند. الملک الناصر نیز که بموقع رسیده بود بهمراهی خلیفه و حسام الدّین حاجب سالار و سیف الدّین سلار و جمال الدّین آغوش و بیبرس جوشنگیر و امیر قبچق و امرای دیگر و حکام بلاد مختلفه شام در میدان مبارزه حاضر شد و جنگ در روز دوم رمضان سال ۷۰۲ شروع گردید.

قتلغشاه در ابتدا از کثرت عدد تهیات لشکریان مصری و شامی وحشت کرده مصمم بازگشت گردید ولی امیر چوپان او را مانع آمد و مغول دل به دریا زده بر قشون «تاریخ مغول، متن، ص۲۷۸» الملک الناصر حمله بردند.  جناح راست قشون سلطانی بدست امیر چوپان و تیتاق درهم شکست و فرمانده آن حسام الدّین بقتل رسید و امیر قبچق و جمیع عساکر آن قسمت بدست مغول اسیر شدند ولی قلب و میسره لشکر الملک الناصر فیروز آمدند و مغول را به سختی منهزم کردند، تیتاق اسیر گردید و امیر چوپان گریخت و بقیه مغول با قتلغشاه و امرای دیگر از رسیدن شب استفاده کرده بکوهی که مشرف بمرج الصفر بود پناهنده شدند و الملک الناصر فرمان داد که ایشانرا در محاصره بگیرند.

چون صبح شد و مغول کثرت سپاهیان مصری و شامی را مشاهده کردند رو بفرار گذاشتند و لشکریان سلطانی در عقب ایشان روان شدند. اتفاقا عبور عساکر غازانی به شورستانی باتلاقی افتاد و جماعتی کثیر از آن طایفه در گل ولای فرورفتند و سیف الدّین سلار بامر الملک الناصر بقیۀ السیف ایشانرا تا کنار فرات دنبال کرد و چون فرات در حال طغیان و عبور از آن مشکل بود عدّه ای در آب غرق شدند و جمعی هم معرض دستبرد اعراب بادیه قرار گرفته مقداری قلیل از آن لشکر عظیم گرسنه و شکسته به بغداد رسیدند و سرافکنده در تاریخ ۱۹ رمضان به غازان متصل شدند.

در فتح مرج الصفر که شکست مجمع المروج را بخوبی تلافی کرد عساکر مصری و شامی ۱۰۰۰۰ اسیر و ۲۰۰۰۰ سر اسب از قشون غازان بغنیمت گرفتند و امیر سونتای و کینجو و تیتاق و جمعی دیگر از امرای غازانی را اسیر کردند و بشادی این فتح باطراف فتحنامه ها با کبوتران قاصد و رسولان فرستادند . الملک الناصر با جلال تمام بدمشق وارد شد و بامرا و سران سپاهی خود خلعتها داد و پس از اندکی بقاهره برگشت.

رسیدن خبر شکست غازان را بسختی متأثر و اندوهناک کرد تا آنجا که از شدت غضب خون از بینی او جاری شد و چون در دهم ذی القعده باوجان رسید قوریلتائی ساخت و قتلغشاه و امیر چوپان و سرداران دیگر را بیرغو نشاند و پس از دو روز محاکمه دو نفراز سرداران آن جنگ را کشت، مولای را به اهانت تمام چوب زد و قتلغشاه و چوپان را نیز به چوب یاسا تنبیه کرد و تا چند روزهیچکدام را باردو راه نداد و تا مدتی به هیچیک از ایشان التفاتی نداشت و تا مرد از خیال تلافی آن شکست بیرون نمیرفت.

وفات غازان خان در ۱۱ شوال ۷۰۳

در موقع جلوس غازان خان چنانکه «تاریخ مغول، متن، ص۲۷۹» سابقاً نیز اشاره کردیم بر اثر بباد رفتن ذخایر و خزاین هولاگو و گشاد بازیها و عدم توجه ایلخانان جانشین او در خزانه دولتی بهیچوجه وجهی باقی نمانده بود مخصوصا بذل و بخششهای بیجای گیخاتو و صدر جهان کار بی پولی را به آنجا کشیده که گاهی حتی برای تقدیم هدایائی به سفرائی که از خارج می آمدند وجهی بدست نمی آمد و غازان وارث مملکتی شد که بگفته خود او یکسره ویران و قابل پرداخت هیچ قسم مالیاتی نبود.

غازان در دو سال اول سلطنت پس از اصلاح و ترمیم حال لشکر و گوشمالی مخالفین و تأمین حدود و ثغور به انتظام امور اداری و جمع و خرج مملکت خود مشغول شد و اگرچه در این راه به مردم تعدیات و اجحافات بسیار وارد آمد ولی ترتیب وصول واخراجات نظم یافت و در خزانه وجوهی فراهم گردید و غازان در ابتدا دویست الی سیصد تومان آنرا بین قسمتهای اردو تقسیم نمود تا هم دل ایشانرا گرم نگاه دارد و هم حد وظیفه دیوانی هر قسمت را بایشان بفهماند تا زیادتر از آن مطالبه ننمایند.

در شورائی که غازان پس از شکست مرج الصفر در اوجان تشکیل داد بعد از تنبیه سران سپاهی دست به بذل و بخشش گشود وهریک از سرداران را خلعتها و انعامهای گزاف داد و مدت پانزده روز در چادری نشسته بدست خود خزانه و حاصل مالیات ولایات را که باسم استمداد لشکر قبلا بتعدی از مردم وصول شده بود به باد داد و در این مدت قلیل ۳۰۰ تومان مسکوک طلا و۲۰۰۰۰ دست خلعت و تشریف و ۵۰ کمر مرصع و ۳۰۰ کمر زرین بایشان بخشید و کاری کرد که هیچیک از ایلخانان سابق نکرده بودند. بعد از اتمام قوریلتای اوجان غازان بتبریز آمد تا تهیه لشکر جهت حرکت بشام و کشیدن انتقام شکست مرج الصفر ببیند ولی غفلۀ دوچار درد چشم شد و اطبای چینی بمعالجه او مشغول شدند.  کمی بعد باوجان برگشت و به عزم گذراندن زمستان بطرف بغداد حرکت کرد اما بواسطه برف و باران به انجام این قصد قادر نیامد و مصمم شد در کنار قزل اوزن زمستانرا بپایان رساند(در آخر ربیع الآخر سال ۷۰۳)

در هنگام اقامت در کنار قزل اوزن بخواجه سعد الدین ساوجی صاحبدیوان چنین خبر رسید که یکی از شیادان تبریز باسم پیریعقوب داغستانی جمعی از تبریزیان را گرد خود جمع کرده و مردم را بسلطنت آلافرنگ پسر ارشد گیخاتو بشارت داده و یکی «تاریخ مغول، متن، ص۲۸۰» از مرده خود را پنهانی باردو فرستاده است تا ملازمان رکاب غازان را نیز بسلطنت او دعوت نماید. خواجه این پیشآمد را به عرض غازان رساند و غازان کسی را به عجله به تبریز روانه کرد و او پیر یعقوب و آلافرنگ و جمعی دیگر از وجهائی را که با ایشان همدست شده بودند دستگیر نموده به اردو آورد و ایلخان شخصاً به محاکمه آن جماعت پرداخت و معلوم او شد که پیر یعقوب و مریدان او ببعضی از عقاید مزدکی عقیده دارند بهمین جهت همگی را جز آلافرنگ کشت و خواجه سعد الدین را علاوه بر مقاموزارت رتبه امارت نیز داد و یک هزار سوار مغول در تحت اختیار او گذاشت.

غازان که بعد از شکست مرج الصفر پیوسته غمگین و رنجور بود در این سفر قشلاقی اخیر سخت مریض شد و هرقدر او را مداوا کردند نتیجه نداد ناچار در اوایل بهار از حوالی قزل اوزن بطرف ساوه حرکت کرد و خواجه سعد الدین در این منزل که موطن او بود از ایلخان پذیرائی شایانی کرد و به پاداش آن بشرف کاسه گیری مفتخر گردید.

در ساوه اندکی حالت مزاجی غازان بهبودی یافت ولی چون از آنجا به ری حرکت نمود مرضش بشدت عود کرد و ناچار چند روز در ری ماند و چون از آنجا عازم قزوین گردید در حوالی این شهر در یکشنبه ۱۱ شوال سال ۷۰۳ پس از قریب به نه سال سلطنت بسن ۳۳ وفات یافت و جنازه او را از آنجا به تبریز بردند و در شنب غازان یا شام غازان از بناهای او در حوالی این شهر در گنبدی که قبلا ساخته بود بخاک سپردند. «تاریخ مغول ، متن ، ص ۲۸۱»

 

منابع :

دکتر عبدالحسین زرینکوب ، روزگاران ،انتشارات سخن  ۱۳۷۴شمسی

تاریخ مغول ، از حملۀ چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تألیف عباس اقبال ، انتشارات امیر کبیر

تاریخ جامع ایران ،  هاشم رجب زاده ، جلد نهم و دهم ، ۱۳۹۳ شمسی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *