شاه تهماسب صفوی کار سلطان محمد نقاش - مجموعه هانری ویور ، پاریس

شاه طهماسب اول ، دومین پادشاه صفویان

شاه طهماسب صفوی (طهماسب اول) حکومت ۹۳۰ الی ۹۸۴ هجری قمری

بهت و ماتمی که شب نونزدهم رجب سال ۹۳۰ ه.ق به سبب مرگ شاه اسماعیل در اردوی شاهی حکمفرما بود ، روز بعد با پخش خبر جلوس پادشاهی تهماسب میرزا قدر زیادی کاهش یافت . « جهانگشایی خاقان :۶۱۱»

مصطفی سلطان استاجلو ، ملقب به کُپَک سلطان و علی بیگ روملو ، مشهور به دیو سلطان ، امیران مدبر و کارآزموده ، بهمراه قاضی جهان قزوینی ، و با صلاحدید مهد علیا ، ابوالفتح تهماسب میرزا را برتخت سلطنت نشاندند . وی فرزند ارشد شاه اسماعیل بود که در بیست و ششم ذیحجۀ سال ۹۱۹ ه.ق در روستای شاه آباد اصفهان چشم به جهان گشود . او به هنگام جلوس بر اریکۀ سلطنت ده سال و شش ماه بیشتر نداشت . « احسن التواریخ  جلد دوم: ۱۸۶» وقایع نگاران چاپلوس لفظ پادشاهی آخرالزمان را به تهماسب میرزا تخصیص دادند . « قاضی احمد قمی :۱/۱۵۵، ۱۵۶- پیر بوداق منشی :۴۹ ، ۵۳» بنابراین دورۀ سلطنت ۵۴ سالۀ تهماسب با اینکه برخی تاریخ نگاران چاپلوس ، تلخی و ناپسند بودن آنرا پنهان ساخته اند ، لیکن ماجراهای ناگواری که جزء ساختار بیمار و متناقض قدرت صفوی دورۀ شاه اسماعیل ، و پس از آن در حکومت وجود داشت ، توسط برخی گزارشگران دیگر ضبط و ثبت گردیده است .

تصویر شاه طهماسب صفوی از سایت ویکی شیعه

تصویر شاه طهماسب صفوی

شاه طهماسب صفوی زمام امور مملکت و نیابت سلطنت خود را به دیو سلطان روملو ، و نظارت دیوان اعلی را به قاضی جهان قزوینی و صدارت را به امیر قوام الدین اصفهانی واگذار کرد و در این مقام ، امیر جلال الدین محمد استرآبادی را با وی شریک ساخت . در این میان اکثر سران  و امرا با دیو سلطان موافق بودند لیکن سران قبیلۀ استاجلو با این امر مخالف بودند و رهبری کپک سلطان استاجلو را ارجح می دانستند . لذا به وی پیشنهاد کردند . به هنگامی که دیو سلطان در حال آمدن به تبریز است به او بتازیم ، لیکن کپک سلطان نپذیرفت و اظهار داشت که ما همگی غلامان پادشاهیم و از محبان درگاهیم و نبایستی با یکدیگر نزاع کنیم . « احسن التواریخ ،جلد دوم :۲۴۵»  سپس به استقبال دیو سلطان رفته و به اتقاق به حضور شاه تهماسب در چرنداب رسیدند . دیو سلطان بلافاصله دو تن از سرداران قاجار را به اتهام فتنه انگیزی بقتل رساند آنگاه قاضی جهان را دستگیر و به قلعه لوری فرستاد . و میرجعفر ساوجی را به جای او به وزارت گمارد . کپک سلطان را نیز با کلیه استاجلوها به غزای گلستان روانه ساخت و همچنین تیول آنها را قطع نمود .

محدوده قلمرو صفویان در دوره های مختلف

محدوده قلمرو صفویان در دوره های مختلف

کپک سلطان که موفق به حضور در دربار شاهی نشد و از سویی تیول وی قطع گردید ، تصمصیم به جنگ گرفت . و از آنسو دیو سلطان و چوهه سلطان به مقابله با وی شتافتند . جنگ خونینی آغاز شد و استاجلوها برتر میدان شده و امیر تکلو قراجه سلطان را کشتند . در این هنگام شاه طهماسب بر سر استاجلوها فرود آمد . کپک سلطان بسوی مظفرسلطان حاکم دشت سلطانیه پناه برده و هشت هزار جنگجو از وی دریافت کرد . در خلخال این خبر به اطلاع شاه تهماسب رسید و او نیز با سران قزلباش در پی استاجلوها تاخت و در خرزویل به آنها رسید . بار دیگر جنگ سختی صورت گرفت که بدنبال آن شاه تهماسب فاتح گشت و کپک سلطان گریخت و در تاریخ ۹۳۳ ه.ق با قبیلۀ خود و قشونی ازگیلانی ها بسوی اردبیل روان شد . و سلطان روملو حاکم آنجا را مغلوب ساخته و بقتل رسانید . سپس به سمت تبریز حرکت کرد . شاه تهماسب ، دیوسلطان و چوهه سلطان و ذوالقدر اوغلی محمدخان را به جنگ آنها گسیل داشت . استاجلوها بطرف چخورسعد (ایروان) شتافتند و در شَرور میان آنها نبرد آغاز گردید . استاجلوها برای مرتبه سوم پذیرای شکست شدند و کپک سلطان دراین نزاع به هلاکت رسید و ماندۀ سپاه او به گیلان هزیمت کردند . « احسن التواریخ ، جلد دوم :۲۴۵، ۲۵۴، ۲۶۰، ۲۶۲» به تاریخ بیست و ششم سال ۹۳۳ ه.ق با توطئۀ چوهه سلطان ، دیو سلطان مسئول این همه فتنه و شر شناخته شد و بدستور شاه تهماسب بقتل رسید و از این پس چوهه سلطان مقام وکالت و امیرالامرایی را به خود اختصاص داد . «قاضی احمد قمی :۱/۱۶۳، ۱۷۲- غفاری قزوینی :۲۸۳ ،۲۸۴- تکلمه الاخبار :۶۴»

جنگاور قزلباش دوره صفوی

جنگاور قزلباش دوره صفوی

دیوسلطان سپس ، چوهه سلطان را اجازه داد به جای امیر استاجلو مهر بزند . در هیئت جدی دولت ، دیو سلطان را (ملک الامرا) و چوهه سلطان را (رکن السلطنه) خواندند . در این هنگام در غرب ایران دورمیش خان شاملو و سردارانش موفق شدند در خراسان ازبکان را از هرات برانند . دورمیش خان به این سبب به شرابخواری مدام پرداخت و پس از چند روز ازدنیا رفت . پیکر او را به مشهد رضوی برده و در آنجا بخاک سپردند .سپس برادرش حسین خان جانشین او گردید . «روملو، سیدن :۲۴۵ ،۲۴۸-غفاری قزوینی :۲۸۲، ۲۸۳- قاضی احمد قمی : ۱/۱۵۷، ۱۶۰ ، ۱/۱۶۳»

عبیدالله خان ازبک که پس از چندی از اختلاف میان قزلباش ها آگاه گردید در سال ۹۳۲ ه.ق از جیحون عبور کرد و شهر توس را به حصر درآورد برخی از مورخان روایت کرده اند ، تعصب بیش از حد عبیدالله خان ازبک در تسنن سبب شد که او به تلافی آزار سنیان بدست شاه اسماعیل و جانشینش ، بسیاری از شیعیان خراسان را قتل عام کند . او یکی از معتمدان خود را در این شهر گمارد و به استرآباد مراجعت کرد . «تاریخ هند ، ویلیام ارسکین :۹۸» آنگاه که عبیدالله خان به استرآباد نزدیک شد ، زینلخان ، حاکم آنجا از شاه طهماسب درخواست کمک کرد . پس از رسیدن ازبک ها سپاهیان زینل خان به مقابله برخاستند لیکن مغلوب گشته و متفرق شدند . زینل خان نیز به ری هزیمت نمود . عبیدالله خان نیز پسر خود عبدالعزیزسلطان را به حکومت استرآباد گمارد و خود راهی بلخ گردید.

شاه تهماسب  اخی سلطان تکلو حاکم بسطام  ، و دَمری سلطان حاکم دامغان را به کمک زینل خان فرستاد و آن سه به استرآباد یورش بردند . عبدالعزیز سلطان از مقابل آنها گریخت و به پدر پیوست . عبیداله خان سپس به سوی بسطام حرکت کرد و اخی سلطان و دمری سلطان را که برای جلوگیری از پیشروی ازبکان رفته بودند در یک جنگ نابرابر (ازبکان با بیست هزار سپاهی و قزلباشها با دوهزار و پانصد نفر)  قزلباشها را مغلوب نموده و اخی سلطان و دمری سلطان مقتول شدند . زینل خان هم بطرف فیروزکوه گریخت . عبیدالله خان حکومت دامغان را به زینش بهادر سپرد و به هرات مراجعت کرد . و تا اوایل بهار و تا زمانی که خبر نزدیک شدن شاه تهماسب را شنید در آنجا ماند .

زینل خان که با جگرکه سلطان شاملو ، حاکم سبزوار و مصطفی سلطان ، تیولدار ساوه در فیروز کوه بسر می برد ، از آنجا خارج شده بود ، با زینش بهادر مواجه گردید و نبردی میان آنها انجام شد که در انتها قزلباشها شکست خورده و زینل خان و جگرکه سلطان هر دو به هلاکت رسیدند . و زینش بهادر خان به دامغان رفت . «خلاصه التواریخ :۱۷۲، ۱۷۵- تکلمهالاخبار:۶۴- احسن التواریخ ، جلد دوم: ۲۵۷ ، ۲۵۲»

شاه تهماسب صفوی کار سلطان محمد نقاش - مجموعه هانری ویور ، پاریس

شاه تهماسب صفوی کار سلطان محمد نقاش – مجموعه هانری ویور ، پاریس

جنگ جام

در ابتدای سال ۹۳۵ ه.ق شاه تهماسب به طرف خراسان حرکت کرد و چون به سلطان میدان رسید ، به او اطلاع دادند که زینش بهادر ، حاکم ازبک در دامغان تصمیم به قلعه داری گرفته است . لذا جوهه سلطان ، اُلمَه سلطان و محمدخان ذوالقدر اوغلی را مأمور حمله به دامغان و سرکوبی زینش بهادر نمود امرای قزلباش قلعۀ دامغان را به حصر در آوردند و پس از تسخیر آن ، مدافعان و زینش سلطان را به هلاکت رساندند.  شاه تهماسب نیز براه خود ادامه داد و به مشهد وارد شد . آنگاه راهی زیارت علی بن موسی الرضا (ع) شد . و از آنجا به منطقۀ جام رهسپار گردید . عبیدالله خان ازبک پس از اینکه خبر کشته شدن زینش بهادر را شنید از جیحون عبور کرد و موافقت سلاطین چنگیزی مانند کوجم خان وجانی بیگ سلطان را جهت همراهی وی درجنگ با شاه تهماسب کسب کرد . در محرم سال ۹۳۵ ه.ق دو طرف در خرگرد جام روبروی هم صف کشیدند . در منابع تاریخی آمده است که بعد از هجوم چنگیز تابحال چنین سپاه پرشماری به ایران هجوم نیاورده بود . نبرد توسط چوهه سلطان ، محمد شرف الدین اوغلو و حسین خان شاملو آغاز گردید . و آنگاه که جنگ شدت یافت . چوهه سلطان نتوانست ادامه دهد و گریخت ، لیکن محمد خان شرف الدین مقاومت می نمود . پس از هزیمت چوهه سلطان ، برخی امرای قزلباش همانند اَلمه سلطان تکلو ، ملک بیگ خویی و یعقوب سلطان قاجار نیز فرار را برقرار ترجیح دادند . اما شاه تهماسب با مشاهدۀ پرچمی سفید پنداشت که عبیدالله خان آنجا است و تقاضای مصالحه دارد ، لذا خود و سپاهیانش به مقابله با او شتافتند که هرج و مرج در سپاه دشمن افتاد . آنها با دیدن پیروزی شاه تهماسب پراکنده شده و گریختند . یکی از سربازان قزلباش ضربت شمشیری بر پیکر عبیدالله خان نواخت ، لیکن او و کوجم خان جان سالم بدر بردند. آنگاه چوهه سلطان که گریخته بود از راه رسید و از شاه خواست که به جنگ ادامه ندهد تا قزلباشانی که گریختند ، مراجعت کنند . لیکن تهماسب نپذیرفت . در این اثنا جانی بیگ نتوانست ادامه دهد و از میدان گریخت . قزلباشها در پی او تاختند و بسیاری از ازبکان را از دم تیغ گذراندند . عبیدالله خان چهل تن از علمای ماوراءالنهر را جهت دعا به جبهۀ جنگ آورده بود که ، تمامی آنها مقتول شدند.

شاه تهماسب یکماه آنجا بماند و حکومت هرات را به حسین بیگ لله واگذاشت و للگی او را به سام میرزا سپرد و مراجعت کرد . «تاریخ جهان آرا :۲۸۴- ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه تهماسب صفوی :۲۶۷ ،۲۷۱- احسن التواریخ ، جلد دوم : ۲۹۰ ، ۳۲۱-شرف نامه، جلد اول :۱۷۰»

تصرف قلعه هرات توسط قشون شاه طهماسب صفوی

تصرف قلعه هرات توسط قشون شاه طهماسب صفوی

چوهه سلطان شخصی بود که خودرا از همه برتر می دانست و حتی به شاه نیز اعتنایی نمی کرد . حسین خان شاملو در سال ۹۳۷ ه.ق بدربار شاه تهماسب رفت اما زمانی که چوهه سلطان از این موضوع آگاه شد، با او به مخالفت برخاست و در صدد قتل او برآمد . حسین خان بر سرچوهه یورش برده و به درون خیمه شاه رفت و شاملوها بدنبال او وارد خیمه گردیدند . نزاع در حضور شاه ادامه یافت و یکی از نگهبانان قلعۀ ذوالقدر زخم کاری بر چوهه سلطان وارد آورد و او را بقتل رساند . حسین خان شاملو در برابر تکلوها یارای مقاومت نداشت و به سوی اصفهان گریخت . تعداد بسیاری از شاملوها آنجا مقتول شدند. تاریخ عالم آرای عباسی ،جلد اول:۸۱» در این میان یانچی قلی از طرفداران تکلویان داخل دیوانخانه گردید و قصد داشت شاه تهماسب را ربوده و با خود به جمع تکلویان ببرد . شاه بسیار خشمگین شده و فرمان قتل او را داد . و دستور کشتار تکلویان را صادر نمود . لیکن آنها فی الفور از طریق کردستان به بغداد گریختند . آنگاه شاه صفوی ، حسین خان شاملو به امیرالامرایی منصوب بکرد . درواقع ، پس ازچهارسال که از مرگ کپک سلطان و قدرت تکلوها می گذشت ،  نوبت اقتدار شاملوها فرا رسیده بود . حسین خان شاملو در محرم سال ۹۳۸ ه.ق  ، جعفر ساوجی را بقتل رساند و یکی از یاران خود را جایگزین وی کرد . « تکلمه الاخبار :۷۱»

پس از مراجعت شاه تهماسب ، عبیدالله خان مجدداً به خراسان یورش برد و مشهد را متصرف شد و از آنجا بسوی هرات عازم گردید . حسین خان حاکم هرات ، با همراهان خود از مسیر سیستان بطرف شیراز رهسپار شد و عبیدالله خان هرات راتسخیر کرد و تعداد زیادی از مردم را غارت نموده و بکشت . در آن هنگام شاه تهماسب پیامی با مضمون تحقیر و تهدید نزد عبیدالله خان ارسال کرد . امیر ازبک نیز با تندی جواب داد و متعاقباً اینبار شاه تهماسب اقدام به ناسزاگویی نمود . شاه تهماسب رهسپار خراسان شده و به هرات رسید . حکومت آنجا را به برادرش سام میرزا بداد و در ربیع الاول سال ۹۳۷ ه.ق ازمسیر طبس رهسپار یزد و اصفهان گردید . در بیست و نهم همان ماه عبیدالله خان بازگشت و هرات را گرفت . آنگاه بسوی مشهد تاخت و با نبرد ناعادلانه ای که در تاریخ بیستم رجب سال۹۴۲ ه.ق میان او و صوفیان خلیفه روملو حاکم مشهد (تعدادسپاهیان صوفیان خلیفه چهار هزارتن و سپاهیان ازبک بیست هزار تن بودند) در روستای عبدل آباد رخ داد سپاه صوفیان خلیفه  مغلوب شد و خود وی مقتول گردید . سپس در تاریخ بیست و هفتم صفر سال ۹۴۳ ه.ق عبیدالله خان وارد هرات شده و باز هم آنجا را غارت نمود . شاه تهماسب با توجه به این وقایع مجدد به خراسان عازم شد و عبیدالله خان به محض اطلاع از این خبر پس از کشتار جمعی در منطقۀ اختیارالدین ،به بخارا هزیمت کرد . «شاه تهماسب صفوی : ۴۴ ، ۳۵-  احسن التواریخ :جلد دوم: ۲۹۶، ۳۰۵ ،۳۰۶، ۳۲۱ ، ۳۵۴- روضه الصفویه : ۱۹۹،۲۰۵- تکلمه الاخبار :۸۶»

شاه تهماسب برای بار چهارم به طرف خراسان لشکرکشید و به نسا و ابیورد رسید و جهت تصاحب قندهار و نواحی آن رهسپار آنجا گردید . لیکن در آن هنگام سفیری از سوی ازبکان به هرات آمده ، و به حضور شاه رسید و اعلام کرد عبیدالله خان در سال ۹۴۶ ه ق. از دنیا رفته است . در سالهای ۹۴۹ ، ۹۵۲، ۹۵۶ و ۹۵۷ چندین بار دیگر توسط ازبکان به فرماندهی محمدخان ازبک و علی سلطان ازبک به شهرهای استرآباد و  هرات حملاتی انجام شد لیکن توفیقی حاصل آنها نشد و مجبور به بازگشت شدند .

بنای گنبد سبز مشهد قدمت صفوی عکس از گزارش ابنیه تاریخی خراسان مهدی صبور صادقزاده

بنای گنبد سبز مشهد قدمت صفوی عکس از گزارش ابنیه تاریخی خراسان مهدی صبور صادقزاده

نبرد شاه تهماسب با عثمانیان

پس از درگذشت سلطان سلیم عثمانی در سال ۹۲۶ ه.ق ، پسرش سلطان سلیمان به جای وی بر تخت سلطنت نشست . سلیمان چهل و چهار سال از دورۀ سلطنت چهل هشت سالۀ خود را با شاه تهماسب صفوی مقارن بود و شاه صفوی ده سال زودتر و به سال ۹۷۴ ه.ق از دنیا رفت . آنچه مشخص است امپراطوری عثمانی در دورۀ او به بالاترین قدرت رسید و مردم به او لقب (قانونی) دادند . وی تا سال ۹۴۰ ه.ق به مشکلات داخلی و سرکوبی شورش مصر و نبرد با مجارها سرگرم بود و پس ازانعقاد صلح میان عثمانیان ومجارها او فرصت یافت که به مسائل همسایگان شرقی ، یعنی دولت صفوی و آناتولی بپردازد. دراین زمان تحریکات صفویان در قیامهای ترکمن در آناتولی کما فی السابق ادامه داشت . همچنین مقبره ها و زیارتگاهها و اماکن مقدس اهل سنت ، منجمله مقبرۀ ابوحنیفه و عبدالقادر گیلانی تخریب گردیده و مساجد نیز جهت استفادۀ اهل تشیع تغییر ماهیت داده شدند .        «تاریخ امپراطوری عثمانی ، جلد یکم : ۱۶۰ ، ۱۷۴»

شاه طهماسب صفوی

شاه طهماسب صفوی

اُلمه (اولامه) تکلو حاکم آذربایجان ، بنا به دلایلی که قبلاً گفته شد به شاه سلیمان پناه برده بود ، در آن هنگام که تهماسب در خراسان بود به تحریک سلیمان پرداخته و به او گوشزد نمود که بهترین زمان برای تصرف سرزمینهای غربی صفویان است بنابراین بدستور سلطان عثمانی در سال ۹۴۰ ه.ق اولامه و ابراهیم پاشا وزیر ترک با نود هزار سپاهی بسوی تبریز حرکت کردند. تبریز به تصرف عثمانی در آمد و آنها دست به تسخیر دیگر بلاد آذربایجان زدند . شاه تهماسب برای یورش بلخ درحال تدارک بود که مطلع شد سلیمان قانونی نیز بدنبال وزیر اعظم خود درصدد سفر به ایران است . « موفصل عثمانلی ، جلد دوم: ۹۹۵» از اُلَنگ نشین هرات (حوالی جام) که خبر تعرض عثمانی ها به آذربایجان  به تهماسب رسید ، در ده منطقه منزل کرد تا به کبود گنبد وارد شد. عجله و شتاب باعث گردید که بسیاری از ستوران نهیف و لاغر کشته و از پا درآیند . «تذکرۀ شاه طهماسب صفوی : ۲۶» سپاهیان نیز نیروی زیادی نداشتند ، و هفت هزار تن بیشتر برای او نمانده بود . امرای این تعداد هم قابل اعتماد نبودند و غازی خان تکلو ، حسین خان شاملو و ملک بیک خویی احوالات خوبی نداشتند و برخی ازآنها نیز از صفویان روی بر تاقته و به عثمانیان ملحق شدند . از آنسو سلطان عثمانی پس از رسیدن به تبریز و یک هفته استراحت در آنجا بطرف زنجان رهسپار گردید . لشکر صفوی نیز از مسیر قزوین به ابهر رسید . درآنجا درگیریهای جسته و گریخته میان طرفین صورت گرفت  لیکن نزاع عمده ای رخ نداد . در این اثنا برف و سرمای شدید باریدن گرفت در حالی که هنوز پنجاه روز به زمستان مانده بود ، و موجب نجات صفویان گردید و سلطان سلیمان مجبورشد که اردوی خویش را به منطقۀ گرمتر چون عراق و بغداد کوچ دهد . و اولامه و ذوالقدر اوغلو را به تبریز فرستاد . لشکریان شاه تهماسب هم به سمت درگزین حرکت کرد و خوشبختانه درکهکیلویه نیروهای تازه نفس به آنها ملحق شدند . غازی خان تکلو هم برای پیوستن به عثمانی و برای الحاق به اولامه به تبریز رفت . در این هنگام شخصی از نزدیکان حسین خان شاملو نیت مسموم ساختن شاه را داشت اما توفیقی نیافت و او بسوی ماوراءالنهر گریخت .  برخی از نزدیکان شاه به او اظهار کردند که این توطئه زیر نظر حسین خان شاملو بوده و او قصد داشته سام میرزا را جایگزین او نماید . بنابراین شاه تهماسب او را احضار و فرمان قتل او را صادر نمود . بدین ترتیب تاریخ سه سالۀ اقتدار شاملوها به پایان رسید . «احسن التواریخ ، جلد دوم : ۳۳۲» « همو:۲۶، ۳۴- غفاری قزوینی :۲۸۷، ۲۸۹- روملو ، سیدن :۳۲۶ ، ۳۲۷ ، ۳۳۱ ، ۳۳۲»

محل-دارالحکومه-شاه-تهماسب-اول

محل دارالحکومه شاه طهماسب صفوی قزوین

با تعرض سلطان عثمانی به قلمرو ایران برخی از امرای صفوی از جمله خلیل سلطان دوم شروانشاه دربند و مظفر سلطان حاکم گیلان به دستبوسی وی شتافتند . « موفصل عثمانلی ، جلد دوم: ۸۷۸» محمدخان تکلو حاکم بغداد قبل از رسیدن سلیمان قانونی به آنجا به فرمان شاه تهماسب بغداد را رها کرده و تمامی آذوقه و ذخیرۀ خود را درآب بریخت و از مسیر هویزه به اردوگاه بصره بیامد . سلیمان نیز به بغداد رسید در آنجا قشلاق کرد . از آنزمان به مدت نود سال عراق عرب و بغداد از کف صفویان بیرون رفت . « قاضی احمد قمی :۱/۲۳۶» شاه صفوی و سپاهیانش به سوی تبریز حرکت کردند تا ذوالقدر اوغلو و اولامه را گوشمالی دهند . در این هنگام غزی خان تکلو ، حاکم پیشین هرات و للۀبهرام میرزا به نزد اولامه در تبریز رفت و او را یک روز قبل از رسیدن سپاه صفوی به آنجا مطلع ساخت . در همان شب امرای یاغی قزلباش از تبریز به سوی وان گریختند و سپاه تهماسب نیز در پی آنها تاخت و قلعۀ وان را به حصر در آورد . در این میان شاه صفوی پیکی را به نزد ابراهیم پاشا فرستاد و او را به صلح و جلوگیری از قتل و غارت ترغیب نمود . لیکن ابراهیم پاشا تهدید را بیشتر نموده و سلطان سلیمان را به حمله جدید و حمایت سام میرزای یاغی تحریک کرد . خبر آمدن سلیمان بسوی آذربایجان شاه تهماسب را از ادامۀ قلعۀ وان منصرف ساخت و بسوی تبریز حرکت کرد . سپاهیان شاه تبریز را به سمت سراب و اردبیل ترک گفتند تهماسب سپس به زیارت مشایخ آنجا برفت . از آنجا نیز به اردو پیوسته و به مراغه رهسپار گردید . سپس چند تن از امرای خود را به جهت قراول به اردوی عثمانیان گسیل داشت که صدمات بسیاری به آنها وارد کردند . سلیمان بسیار بر آشفته شد و به سوی کشور خود عازم شد لیکن بهرام میرزا و عده ای از امرای صفوی به تعقیب آنها پرداختند و شاه نیز شخصاً به سمت قلعۀ وان عزیمت نمود  چون لشکریان وان از نزدیک شدن او اطلاع یافتند وان را رها نموده و فرار را برقرار ترجیح دادند . در تعقیب فراریان و پس از درگیریهایی ، ارجیش هم تسلیم قزلباشها گردید . سلیمان به استانبول و ابراهیم پاشا به دیاربکر رفتند . دراین سال قاضی حسنی قزوینی که از قید مظفر سلطان رهایی یافته بود ، به درگاه شاه تهماسب آمد وزارت اعظم به او تعلق گرفت .«روملو، سیدن: ۳۲۸ ، ۳۳۹- غفاری قزوینی:۲۸۸  ، ۲۹۰- تذکرۀ شاه تهماسب صفوی :۳۴ ، ۴۲- خورشاه بن قباد : ۱۳۳»

مجلس پذیرایی شاه طهماسب اول از همایون پادشاه هندوستان واقع در کاخ چهل ستون

مجلس پذیرایی شاه طهماسب اول از همایون پادشاه هندوستان واقع در کاخ چهل ستون

در رمضان سال ۹۴۲ ه.ق خبر رسید که ابراهیم پاشا به دلیل جاه طلبی و ناکامی هایش در مقابل ایران به فرمان سلطان سلیمان بقتل رسید . و در تبریز نیز مظفر سلطان رشتی را که ظاهراً با عثمانیان سر و سری داشته به لباس های چرمین مخلع ساخته ، و با تحقیر به قیصریه در بازار تبریز آورده در قفس بردند و پس ازچند روز شکنجه  زنده در آتش بسوزاندند . «غفاری قزوینی :۲۹۱»

درسال ۹۵۵ ه.ق سلطان سلیمان به اتفاق القاس میرزا که بر برادر خود شاه تهماسب ، شوریده و یاغی شده بود ، با لشکر عظیمی به سمت آذربایجان عازم گردید . « احسن التواریخ ، جلد دوم : ۴۲۳» شاه تهماسب به محض آنکه از این خبر مطلع گردید ، از تبریز به شنب غازان رفت و تا یکماه در آنجا به گردآوری سپاه مشغول شد . او به قزلباشها فرمان داد که بر سر راه لشکر عثمانی هر چه مزرعه و گیاه است بسوزانند و تمامی قناتها و کاریزها را مسدود سازند .

القاس میرزا با چهل هزار تن سپاهی به مرند رسیدند . لیکن قزلباشها با آنها درگیر شده و تلفات سنگینی بر آنها وارد ساختند و سپس در ییلاق اشکنبر ، به اردوی شاه تهماسب ملحق شدند . سلطان سلیمان نیز به تبریز وارد شد . اما نتوانست بیش از چهار روز در آنجا بماند ، چرا که با کمبود آذوقه و علوفه مواجه شد ، چنانچه بیش از پنج هزار الاغ و شتر تلفات داد . بنابراین از طریق کردستان بطرف قلعۀ وان رفت و پس از تصرف ، آنجا را به اسکندر پاشا واگذار نمود و به دیاربکر مراجعت کرد .

شاه طهماسب صفوی از ییلاق اشکنبر خارج شده و به تعقیب عثمانیها پرداخت و تلفات بسیاری بر آنها وارد کرد  . آنگاه از طریق خوی به چالدران رفت . شاهقلی خان حاکم کرمان و محمد خان افشار با سه هزار سوار به وی ملحق گردید .

سلطان سلیمان چهار هزار تن از سپاهیان خود را پس از تسخیر قلعۀ قارص در آنجا گماشت تا قلعه را تعمیر نمایند . شاه طهماسب ، اسماعیل میرزا را به آنجا گسیل داشت و او نیز تعداد زیادی از عثمانیان را در آنجا قلع و قمع کرد . پس از تصرف قلعه اسماعیل میرزا به اردوی شاه پیوست .

قبل از اینکه سلطان سلیمان به دیاربکر برسد ، شاه تهماسب از راه تفلیس به آمِد رفت و گروهی را نیز به گوزل دره و عادل جواز گسیل داشت . سپاه مذکور منطقۀ موش را به آتش کشید بطوری که هیچ اثری از خانه و غله در آنجا برجای نماند.  سپس جهت حمله به اولامه به ترجان رفت . اما اولامه فرار بکرد و اردوی وی غارت شد . آنگاه شاه تهماسب به سمت ارزنجان حرکت کرد و پس از رسیدن ، آنجا را هم به آتش کشید .  شاه صفوی در رمضان سال ۹۵۵ ه.ق به ارزنجان برگشت و پس از یورش به شکی و غارت آنجا ، از مسیر طارم و خلخال به پایتخت خود قزوین بازگشت .« شاه طهماسب صفوی :۱۶۶ ،۱۶۷- تاریخ عالم آرای عباسی ،جلد اول :۱۱۴، ۱۲۱- احسن التواریخ ، جلد دوم :۴۲۳ ، ۴۳۳»

پس از بازگشت شاه تهماسب به قزوین ، اسکندرپاشا ، حاکم قلعۀ وان به خوی یورش برد و پس از آن در مورخ ۹۵۶ ه.ق به چغور سعد آمد و بازار ایروان را در آتش سوزاند و به وان مراجعت کرد. درآنجا پیامهای تهدیدآمیز برای شاه تهماسب ارسال نمود . درتاریخ ۹۵۹ ه.ق شاه صفوی چهارسپاه از چهار سمت برای سرکوبی اسکندرپاشا گسیل داشت . سپاه اول بسوی ارجیش ، سپاه دوم بسوی پاسین ،سپاه سوم بسوی عراق عرب و سپاه چهارم بسوی داو اِیلی ؛ سپاهیان مذکور پس از پیروزی در مأموریت خود تمامی آن نواحی را به آتش کشیدند . شاه تهماسب نیز قلعۀ وان را متصرف شد . اسکندر پاشا به ارزروم گریخت و اسماعیل میرزا در پی او افتاد و شکست سختی به او وارد آورد و بسیاری از نیروهایش بقتل رسیدند . شاه تهماسب نیز قلعۀ ارجیش را محاصره و پس از سه ماه تصرف و با خاک یکسان نمود . سپس قلعۀ بارگیری را نیز از آن خود نمود . « احسن التواریخ ،جلد دوم : ۴۴۱ ، ۴۴۲ ، ۴۳۸ ،۴۵۳- شاه طهماسب صفوی: ۱۹۷ ، ۱۹۸- تکلمه الاخبار: ۱۰۵ ،۱۰۹»

بشقاب سفالی آبی وسفید زیر لعاب محل کشف کاشان سده دهم  هجری قمری آرشیو موزه ملی ایران

بشقاب سفالی آبی وسفید زیر لعاب محل کشف کاشان سده دهم  هجری قمری آرشیو موزه ملی ایران

صلح آماسیه

شمس الدین دلیجانی که در سال ۹۶۱ ه.ق به روم رفته بود ، از سوی سلیمان قانونی نامه ای برای شاه تهماسب آورد که سلطان عثمانی در آن برای شاه ایران القاب مناسبی در نظر نگرفته بود . و همچنین در آن بسیار شدید شاه تهماسب را تهدید می کرد . « احسن التواریخ ، جلد دوم : ۴۸۴- منشآت السلاطین :۵۴۱ ، ۵۴۲»  شاه ایران برافروخت و گروهی امرای قزلباش را به فرماندهی اسماعیل میرزا مأمور حمله به سرزمین عثمانی بکرد . و اسماعیل میرزا ، وان ، وسطان ، ارجیش و عادل جواز را غارت نمود و گروه دیگری از قزلباشها برکور حمله بردند و آنجا را به آتش کشیدند . سلیمان قانونی نیز  به طرف آذربایجان حرکت کرد و متعاقب آن شاه تهماسب از نخجوان خارج گردید و در ییلاقات چای اردو زد . در این اثنا سلطان سلیمان وارد نخجوان شد و شهر را در آتش سوزاند و با قزلباشها درگیر شد دراین نبردهای کوتاه قزلباشها به پیروزی رسیدند و سلیمان به ارزروم مراجعت کرد . در زد و خوردهای مذکور قانلو چمنی ، سنان بیگ سردار عثمانی اسیر قزلباشها شد . اما تهماسب او را نکشت و توسط او نامه ای با مضمون صلح به نزد سلیمان قانونی فرستاد و در آن تاکید کرد که جنگ موجب ویرانی و قحطی در مملکت می شود و صلح باعث رفاه و آرامش ملت . « شاه طهماسب صفوی: ۱۹۸» سلطان عثمانی وزیر اعظم خود، محمد پاشا را فرمان داد تا مقدمات صلح را تهیه نماید . پس از برگشت شاه قلی بیگ از دربار عثمانی ، شاه تهماسب مجدد نامه ای جهت صلح و دوستی بین دو کشور توسط وی به دربار عثمانی فرستاد و سلطان سلیمان نیز به نامۀ پر مهر شاه ایران جواب مثبت داد و بدین ترتیب در تاریخ ذیقعدۀ سال ۹۶۹ در آماسیه قرارداد صلح میان دو دولت ایران و عثمانی منعقد گردید . و صلح آماسیه نام گرفت . «تاریخ عالم آرای عباسی ، جلد اول :۱۲۳ ، ۱۲۹- احسن التواریخ ، جلد دوم: ۵۲۱، ۵۳۵» به موجب این معاهده قرار براین شد که آذربایجان غربی و قسمتی از کردستان، بین النهرین ، قسمت شمالی گرجستان به دولت عثمانی و در مقابل ، ارمنستان ، کارتیل ، کاخت و آذربایجان ، جزو قلمرو ایران شناخته شود . «تاریخ عالم آرای عباسی :جلد اول : ۱۲۹»

آرامشی که از صلح آماسیه در کشور ایجاد شد ، شاه تهماسب را برآن داشت که به قزوین رفته و بمدت بیست سال از آنجا بیرون نرود و در این مدت سرگرم بهره برداری از ثبات و فراغتی که حاصل شده بود ، گردید . شاه تهماسب مردی مال دوست و زراندوز و خسیس بود و در چهارده سال پایانی عمر خود مواجب سپاه را هم پرداخت نمی کرد که قاعدتاً لشکریان جهت ارتزاق ، بر مردم بیچاره فشار می آوردند . اینگونه موارد سبب گردید که در برخی نقاط از جمله تبریز در سال ۹۸۱ ه.ق و در گیلان به رهبری سیدحسین در سال ۹۷۹ ه.ق ، مردم دست به شورش بزنند . با اینکه شورشهای فوق سرکوب گردید ، ولیکن بذرهای شورش و طغیان را در دوره های بعد از سلطنت وی بارور ساخت . و مدت دوازده سال زمان نیاز داشت که ثبات به کشور بازگردد  «نویدی ، تغییرات اجتماعی، اقتصادی درایران عصر صفوی : ۷۸»

تصویر شاه طهماسب اول صفوی اثر فرخ بیگ

تصویر شاه طهماسب اول صفوی اثر فرخ بیگ

توبه مناهی شاه طهماسب صفوی

اگر کمی به عقب تر برگردیم مشاهده می کنیم که شاه تهماسب در بیست سالگی (۹۳۹ ه.ق) و در بازگشت از خراسان بود که نقطۀ عطفی در زندگی او پدید آمد و آن توبۀ مناهی معروف وی است که به هنگام زیارت مشهد به او دست داد . او در خوابی که سید محمد جبل عاملی ، پیش نماز اردو بدید ، حضرت رسالت پناهی (ص) به شاه تهماسب فرمود ، که (ازمناهی بگذر که بر فتوحات تو افزوده شود) شاه گفت امشب به این نیت می خوابم که هر چه در خواب بیامد ، به آن عمل کنم  . چون خوابید در خواب بدید که در حال توبه کردن در بیرون پنجرۀ پایین پای حضرت رضا (ع) دید که دست میرهادی محتسب را گرفته و از جمیع مناهی توبه می کند . صبح مراتب را با امرا و علما در میان گذاشت و از آن پس از جمیع مناهی توبه کرد و امرا و ارکان دولت نیز چنان کردند . « تذکره شاه تهماسب صفوی : ۳۰ ، ۳۱» روایت است که او فرمان داد که تمامی مزارعی که در آن تاک انگور دارند بایستی تاکها را از خاک در آورده و بسوزانند که مبادا از آن پس از حاصل انگور آنها کسی شراب تهیه کند که این امر موجب شد مردم جهت تهیۀ غذا و سوخت در زمستان با کمبود مواجه شدند .

همزمان با آغاز دولت صفویان ، کانونهای فقهی و روحانی شیعی در سرزمین جبل عامل بود . لیکن با استقرار دولت صفوی ، خصوصاً در عصر شاه تهماسب ، سیل مهاجرت عالمان و فقیهان شیعی از آن مناطق به ایران جاری گردید . البته در دوران شاه اسماعیل شیوخی چون زین الدین علی و  سید نعمت الله حلی و محقق کرکی به ایران آمدند ، اما باید اظهار کرد که تشکیل و استمرار نهاد روحانیت شیعی در ایران از عصر شاه تهماسب آغاز شده است . و با ورود مجدد محقق ثانی و روحانیونی که در عصر شاه تهماسب به ایران آمدند ، خاندانهای روحانیت از این مهاجران و فرزندان آنها در ایران تشکیل شد و پست و مقام و مناصبی همانند شیخ الاسلامی ، امامت ، قضاوت ، صدارت تا وزارت در اختیار آنها گذاشته شد و تا اواخر صفویه ادامه یافت . این سلسله خاندانهای روحانی باعث گردیدند که روحانیت در ایران بتدریج سیمایی عربی بخود بگیرند . از مشهورترین عالمانی که در عهد شاه تهماسب به ایران آمدند می توان به علی بن عبدالعالی کرکی مشهور به محقق ثانی ، شیخ علی منشار و شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی و فرزندش شیخ بهایی نام برد . « تذکره شاه تهماسب : ۱۰۲»

مسجد صاحب الامر که توسط شاه طهماسب صفوی ساخته شد

مسجد صاحب الامر که توسط شاه طهماسب صفوی ساخته شد

شاه تهماسب در پانزدهم صفر سال ۹۸۴ ه. ق بدرور حیات گفت . وی بمدت ۵۴ سال بر صفویان حکومت کرد .

 

 هنر درعهد شاه طهماسب صفوی

نقاشی یکی از قدیمیترین و مهمترین سنت های فرهنگ ایرانی و نیز یکی از انواع هنرهای ایرانی در جهان کنونی است که بیشتر مورد ستایش و حمایت شاهان واقع شده است )ولش (۱۹

شاه طهماسب نیز به عنوان یکی از شاهان صفوی در آغاز جوانی به نقاشی و خوشنویسی علاقه وافر داشت  . «حسن روملو»

استعداد شاه طهماسب در شعر و شاعری و سخنوری به اندازه ای بود که آنتونی ولش از قول صادق بیک افشار می نویسد: چنان استعداد ذاتی داشت که سخنانش سر تا پا لطایف و ظرایف بود و اگر می خواست می توانست در تمام عمر به کلام موزون سخن بگوید… گر چه همیشه شعر نمی گفت ولی گوهرهایی که گهگاه از دریای طبعش بیرون می افتاد افکار جهانیان را آویزه گوش کردن می گشت. رباعی ذیل از اوست:

یک چند به یاقوت تر آلوده شدیم      یک چنـد ز پی زمـرد سـوده شدیم

آلودگی ای بود به هر حال که بـود     شستیم به آب توبه و آسوده شدیم

«ولش، ۱۳۸۵: ۲۴»

شاه طهماسب، نه تنها به عنوان یکی از بزرگترین حامیان هنری شناخته شده بلکه در قرون معاصر از او به عنوان هنرمند نیز یاد شده و امروزه آثار هنری چندی به وی منسوب است. قاضی احمد قمی درباره او نگاشته است که : در این فن استاد روزگار و مهندس معجز آثار بوده است  (قاضی احمد قمی، ۱۳۸۳، ۱۳۷). از اوان کودکی تحت تعلیم نقاشی و خوشنویسی زیر نظر هنرمندان بزرگ آنزمان قرار گرفت. بسیار به نقاشی و خط نستعلیق علاقه مند بود.

سیوری می گوید که شاه طهماسب در دهه اول حکومتش که سران قزلباش حاکمان اصلی حکومت بودند در کنار نقاشان و خطاطان و مانند آنها جهت خلق آثار هنری، اوقات خود را در کتابخانه شاهی صرف می کرد  رسیدن به حکومت در سال (۹۳۰ه.ق مطابق۱۵۲۴میلادی)، وی همچنین در تذهیب سرلوحه صفحه عنوان نوشته ها مهارت بسیار داشت . «سیوری، ۱۳۸۵: ۱۲۵»

پوپ نیز در باب او چنین می گوید : کتابخانه او فقط مخصوص کتاب آرایی و تهیه نسخه های خطی نبود ؛ بلکه قالی بافان و ابریشم کاران و چینی سازان را نیز در خود جای داده بود. «ارنست کونل، به نقل از پوپ، ۱۳۸۴: ۱۰۸ »

شاه طهماسب نقاشیهای بسیار کشیده و چند نقاشی در ایوان چهل ستون قزوین از کارهای اوست،از جمله میتوان به مجلس یوسف و زلیخا و نارنج برای خواتین مصر و زنان زیبا اشاره کرد.

اسکندر بیک به خوشنویسی شاه طهماسب اشاره نمیکند، ولی متذکر میشود که او کم کار و مصور نازک قلم سحرنگار بود. او شاگرد سلطان محمد نقاش بود . «اسکندر بیک منشی، ۱۳۵۰جلد دوم»

رابطه شاه تهماسب با هنرمندان دربار، فراتر از رابطه یک حاکم عادی با نقاشان دربارش بود، او حتی در سال های پر آشوب حکومتش در تبریز نیز، از حمایت هنرمندان خویش دست برنمی داشت. برخی از هنرمندان مانند میرک، دوست و همدم صمیمی شاه بودند و برخی دیگر به پست بزرگ حکومتی گمارده می شدند، مانند میرزا احمد خوشنویس که بعد از بیماری شاه جنت مکان والی شوشتر و خراسان شد . «اسکندریه منشی، ۱۳۸۲، ص ۱۲۷»

درعهد شاه عباس صفوی اهمیت به خط و نقاشی نزول کرد و او به معماری و عمران توجه بیشتری نمود .

 

نقاشی بازی چوگان اثر شاه طهماسب کتابخانه سن پطرز بورگ

نقاشی بازی چوگان اثر شاه طهماسب کتابخانه سن پطرز بورگ

 

منابع :

فوائد الصفویه ، ابوالحسن قزوینی ، تصحیح مریم احمدی ، تهران : مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ،سال ۱۳۷۶ شمسی

تاریخ تحولات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه : دکتر عبدالحسین نوایی ، دکتر عباسعلی غفاری فرد

تاریخ جامع ایران ، جلد یازدهم ، صفویان

تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش از دانشگاه کمبریج ، مترجم  : دکتر یعقوب آژند

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *