شاه عباس دوم صفوی
شاه عباس دوم (ابوالمظفر سلطان محمد میرزا بن شاه صفی سام میرزا صفوی الحسینی الموسوی)
شاه عباس دوم ، پسر شاه صفی ، در هیجدهم جمادی الثانی ۱۰۴۲ ه.ق متولد شد . تاریخ تولد او را به حساب جمل ( کلب آستان امیرالمؤمنین ) یافته اند . «قصص الخاقانی ، جلد اول : ص۲۱۴ و۲۱۵» وی در شانزدهم صفر ۱۰۵۲ ه.ق بر اریکۀ سلطنت تکیه زد . این شاه صفوی همچنان که با جد اعلای خود یعنی شاه عباس اول همنام بوده ، ظاهراً به تقلید از او ، خود را (کلب علی) می خواند . چرا که شاه عباس نیز خود را کلب آستان علی می نامید . و مورخان تاریخ عباسی همه جا شاه عباس اول را به همین لقب ذکر کرده اند .
مراسم برتخت نشستن شاه عباس دوم در کاشان اجرا شد . سپس وی به قزوین رفت و یکسال آینده را در آنجا سپری کرد و در طول این مدت سفرایی از گرجستان ، ترکستان ، اروپا ، عثمانی ، روس و هندوستان برای عرض تبریک به حضور شاه آمدند . پس از آن شاه عباس دوم در سال ۱۰۵۳ ه.ق درصدد برآمد که به اصفهان عزیمت کند .
وی قاسی باشیِ حرم خود را به علی قباد بیگ پسر میرزا علی سلطان چوله یی واگذار نمود . و امر کرد که در پیشگاه عمارت آلاقاپی (عالی قاپو) به طرف میدان نقش جهان تالاری ساخته شود . بنابراین میرزا تقی ، وزیر اعظم مسئولیت ساخت آن را بعهده گرفت . در آنزمان ، شاه عباس دوم بر رستم خان سپهسالار که در مشهد بود ، ظاهراً به رفتار های او خرده گرفت و فرمان قتل وی را صادر کرد . و قرجقای خان ، بیگلربیگی مشهد ، و بیرام خان ، حاکم نیشابور ، مأمور اجرای این فرمان شدند . نامبردگان در دوم ذیحجۀ ۱۰۵۳ ه.ق رستم خان را بقتل رساندند و برادر کوچک او (عیسی بیگ) را به بند کشیده و نزد شاه فرستادند . «قصص الخاقانی ، جلد اول :ص۲۸۴»
قتل میرزا تقی الدین وزیر اعظم جانی خان قورچی باشی به همدستی نقدی خان بیگلربیگی کهکیلویه ، عرب خان بیگلربیگی سابق شروان ، ابوالفتح بیگ جبه دار باشی و علی میرزا بیگ یساول نقشۀ کشتن وزیر اعظم را طرح کرده و در مورخ بیستم شعبان سال ۱۰۵۴ ه.ق بر وی هجوم آوردند و او را بقتل رساندند . در قصص الخاقانی علت این حادثه حسادت و غرض ورزی دنیوی ذکر شده است .« قصص الخاقانی : ص۲۸۵»
لیکن شاه عباس دوم به شدت از قتل وزیر اعظم عصبانی شد و فرمان داد جانی خان و همدستان وی مجازات و قصاص گردند که نتیجاً همگی آنها کشته شدند . « قصص الخاقانی : ص۲۸۵- فوائدالصفویه : ص۶۳» پس از مرگ ساروتقی ، سمت وزیر اعظم به خلیفه سلطان محول گردید . وی تا آخر عمر یعنی سال ۱۰۶۴ ه.ق در این مقام باقی ماند . او قبلاً نیز در سال ۱۰۴۲ ه.ق مقام وزارت عظمی را بعهده داشت . شاه صفی در هنگام تعقیب شاهزادگان ، چهار نفر از فرزندان خود را مکحول البصر کرده بود . خلیفه سلطان فردی با تقوا و پایبند به اصول مذهبی بود گرچه کامیابی هایش در این حیطه تا حدود زیادی محدود بود . از قرار معلوم آنچه شاه صفی در زمینۀ تحریم هنرهای تجسمی بدست آورد ، اغتدال در میگساری بود که از عادات روزمره مخصوصاً دربار برشمرده می شد و فقط با سختگیریهای شدید و مجازاتهای سنگین ، جلوگیری ممکن بود . پس از مرگ خلیفه سلطان ، محمدبیگ تبریزی جانشین وی گردید . او مردی مقتدر و مسلط به امورمالی و دیوانی بود و در جهت مبارزه با اصراف و هزینهای گزاف درباری و… تعدادی از حاکمان را معزول ساخت . لیکن عاقبت با اللهوردیخان مقتدر در افتاد که این امر با عث گردید که از مقام خود معزول گشته و تا آخر عمر یعنی جمادی الاول سال ۱۰۷۱ ه.ق مجبور به اقامت در شهر قم شود . شاه در انتخاب جانشین محمد بیگ تبریزی درنگ نکرد و بلافاصله میرزا محمد مهدی ، یکی از اعضای خاندان معتبر مذهبی که برای مدت دهسال صدر الممالک بود را به مقام صدارت عظمی برگزید . که این عمل امتیازی برای فقهای شیعه به حساب می آمد . « تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمۀ دکتر یعقوب آژند »
شاه عباس دوم و ازبکان
امامقلی خان پادشاه ترکستان چون نابینا شده بود ، ازبکان برضد او توطئه کردند و به جای او برادرش ندر محمد خان را بر اریکۀ سلطنت نشاندند . بنابراین شاه معزول درصدد برآمد که به شاه ایران پناهنده شود و چشمان خود را درمان نموده و با مدد شاه ایران به ترکستان مراجعت کرده و تاج و تخت خود را باز ستاند . وی پس از حرکت به سوی ایران به دستور شاه عباس دوم ، مرتضی قلی خان قاجار (حاکم مرو شاه جهان ) در مرو و سپس بیگلربیگی مشهد از امامقلی خان بطور شایسته ای استقبال کردند تا آنکه به قزوین وارد شد . وی در قزوین دو ماه مهمان شاه ایران بود آنگاه از شاه رخصت خواست و عازم خانۀ خدا گردید لیکن در راه بیمارشد و جان به جان آفرین تسلیم کرد . « قصص الخاقانی ، جلد اول : ص ۲۷۱ – فوائد الصفویه : ص۶۲»
در همان ایام یکی از امرای ترکستان بنام باقی یوز با ندرمحمد به مخالفت پرداخت . که ندرمحمدخان ، پسرش عبدالعزیز را مأمور دفع وی نمود . امرا با عبدالعزیز همراه و متحد شده و او را به رهبری انتخاب کردند و با ندر محمدخان از در مخالفت برآمدند و او ناچاراً از بخارا به بلخ رفت و از شاه جهان استمداد طلبید . لیکن سپاه هند فرصت طلب ، زمانی که به یاری او آمدند ، به هر منطقه که وارد شدند از سوی خود تعدادی سرباز و قلعه دار به جا گذاشتند . و چون ندرمحمد به نیت آنان پی برد ، (۱۰۵۶ه.ق) بسوی مرو حرکت کرد . شاه عباس دستور داد حاکم مرو از وی استقبال بعمل آورد و در نهایت زمانی که ندر محمدخان به اصفهان وارد شد ، با استقبال بسیاری در جوار دربار شاه در سرای با شکوهی مسکن گزید . شاه عباس ، ساروخان تالش و گروهی از جنگجویان آن منطقه را به همراه ندرمحمدخان به ترکستان گسیل داشت (هشتم رمضان ۱۰۵۶ ه.ق) و سپاه خراسان را هم به یاری آنها فرستاد . شاه ازبک در نهم شوال همان سال وارد بلخ شد و زمام امور را بدست گرفت . شاه عباس دوم درسال ۱۰۵۸ه.ق عازم هرات شد . و هنگام محاصرۀ قلعۀ بست ، شادی خان ازبک که در میان سپاه هند بود عریضه ای به شاه نوشت و اطاعت خود را بعرض رسانید و با جمعی از قشون ازبک به سپاه ایران ملحق شد . علیقلیخان شاملو در سال ۱۰۶۰ ه.ق به شاه عباس دوم خبر داد که ندر محمدخان بار دیگر توسط پسر کوچکترش سبحان قلی از سلطنت عزل شده و به بهانۀ سفر حج در نظر دارد به حضور شاه ایران برسد . اما ندرمحمدخان مابین راه در چمن بسطام بدرود حیات گفت . « قصص الخاقانی ، جلد اول : ص۵۹» وی قبل از فوت به شاه پیام داد که کالبد وی را به مدینه انتقال دهند . شاه عباس دوم به مناسبت درگذشت وی به فقرا و مستحقان طعام خیرات کرد . و نیز جهت عرض تسلیت به پسرش عبدالعزیز خان وجه نقد به مبلغ یکصدهزار تومان و غیرنقدی ارسال کرد . « فوائدالصفویه : ص۶۶»
عبدالعزیزخان درسال ۱۰۶۶ ه.ق عوض محمدچهرآقاسی را به حضور شاه عباس دوم فرستاد و خواست که یکی از وارثان حکومت اورگنج را به آن سو بفرستد تا ملک خوارزم را از ابوالغازی خان بگیرد . لیکن چون ابوالغازی تابع شاه ایران بود ، شاه عباس با این درخواست موافقت نکرد . آنگاه با جنگی که میان عبدالعزیز خان و ابوالغازی رخ داد ، عبدالعزیز خان پیروز گشت و سفیر ابوالغازی را محبوس کرد و با سفر شاه عباس وی را آزاد ساخت . پس از دو سال پادشاه جدید ازبک سفیری را بنام شاه خواجه به حضور شاه ایران اعزام کرد . « فوائدالصفویه : ص۷۰ ،۷۱»
ازبکان در اواخر عمر شاه عباس دوم به سرزمینهای خراسان تجاوز کردند و شاه ایران شیخعلی خان ملقب به بیگ زنگنه را به همراه پسرش و جمع کثیری از فداییان بلاد عراق را به سرکوبی آنها فرستاد . « قصص الخاقانی ، جلد دوم : ص۱۵ »« تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی .. دکتر نوایی ، دکتر غفاری فرد »
شاه عباس دوم و گورکانیان هند
پیشروی هندوان در آسیای مرکزی سرانجامی مصیبت بار داشت . در اصفهان این پیشروی نقشۀ دیرینۀ فتح قندهار را که از زمان مرگ شاه صفی فراموش شده بود ، بار دیگر زنده کرد . شاه صفی در پاییز سال ۱۰۵۸ ه.ق لشکریان خود را با حمایت توپخانه به درون افغانستان گسیل داشت و توانست قندهار و قلاع پیرامون آنرا پیش از آنکه قوای کمکی هندوان به سرکردگی شاهزاده اورنگ زیب به آنها برسد ، تصرف نماید . پاتکل هندوان نتیجه ای نداشت و حتی هنگامیکه دو سال بعد جهانشاه شخصاً در رأس لشکری مرکب از فیلها و توپخانه وارد منطقه شد ، باز هم علیرغم یک محاصرۀ ده روزه نتیجه ای نگرفت و ولیعهد او نیز پنج سال بعد درصدد تصرف قندهار برآمد که او هم توفیقی بدست نیاورد . قندهار برغم تلاشهای هند ، حتی پس از صفویان نیز در دست ایران باقی ماند . « تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمه ، دکتر یعقوب آژند »
شاه عباس دوم و روسها
نخستین هیأت سفارت روسیه در سال ۱۰۵۳ ه.ق جهت عرض تبریک و شادباش به حضور شاه عباس دوم رسید . و شاه ایران متقابل آقا حسن جنگرودی را همراه آن سفیر به روسیه فرستاد . و تا ده سال بعد اثری از رفت و آمد سفیری از دو کشور به چشم دیده نشد . و آنکه در منطقۀ قویون سو (گوسفندرود) درسال ۱۰۶۳ روسها قلعه ای بنا نهادند که از نظر سوق الجیشی اهمیت بسیاری داشت . تهمورث گرجی که از شاه عباس دوم شکست خورده بود ، به والی روس متوسل شد و به آنها اظهار داشت که در منطقۀ قویون سو چندین قلعۀ دیگر احداث نمایند و اگر روسها به کمک گرجیها بیایند بسیاری از مشکلات برطرف خواهد شد . لذا روسها چندین قلعۀ دیگر احداث نمودند . لیکن شاه عباس دوم چون از این موضوع اطلاع حاصل کرد ، خسروخان بیگلربیگی شروان و حکام ایروان و قره باغ و اردبیل را مأمور ساخت که به آنجا تاخته و تمامی آن قلاع را تخریب کنند . بنابراین خسروخان و امرای دیگر به قلاع مذکور هجوم برده و پس از پیروزی ، تمام قلعه ها را ویران کردند .
در سال ۱۰۷۱ ه.ق نیز به شاه عباس دوم خبر رسید که گروهی از قزلباشها به فرمان تزار به گیلان تاخته اند . شاه ایران امر کرد که وزرا و امرای گیلانی از مناطق گیلان و همچنین میرحسین شروانی به اتفاق مین باشیان و تفنگچیان نوری و کجوری و لاریجانی و هزارجریبی ، به حفاظت مازندران بپردازند .
در سال ۱۰۷۵ ه.ق نیز تزار روسیه هیأت سفارتی مرکب از دو سفیر و حدود هشتصد تن همراه به دربار ایران فرستاد . لیکن پس از آنکه مشخص شد این هیأت بازرگانی است و فقط جهت کسب سود به ایران آمده اند با آنان بنای بد رفتاری گذاشته شد که آن هیأت ایران را ترک کرد و این موضوع سبب خشم تزار روسیه گردید اما تا زمانی که شاه عباس دوم زنده بود به خود جرأت نداد که بر علیه ایران اقدامی انجام دهد . «تاریخ روابط روس و ایران ، محمدعلی جمالزاده ، ص ۱۵۵، ۱۶۱»
شورش امیرجاسک
قبلاً اشاره شد که در زمان شاه صفی ، امیر جاسک از اطاعت وی سرپیچی نمود . این حرکت وی تا زمان مرگ شاه صفی به مسامحه و غفلت سپری شد . با شروع سلطنت شاه عباس دوم ، امیر جاسک در صدد جدایی کامل برآمد و حتی کسی را برای عرض تبریک به نزد شاه ایران نفرستاد . شاه خان هرمز را مأمور سرکوبی او کرد لیکن وی در مأموریت خود شکست خورد . و شاه عباس برادر او را مأمورریت داد که امیر جاسک را سرکوب کند ، که او نیز در اینکار توفیقی بدست نیاورد و جمعی از سپاهیان او کشته شدند . امیر جاسک که از پیروزی خود شادمان شده بود ، به سفر حج عازم شد اما پس از اینکه داخل کشتی نشست ، خان هرمز که در کمین او بود ، وی را دستگیر و زندانی کرد . بدنبال این ماجرا همسر امیر جاسک ، با ششصدنفر جنگجو برخان هرمز یورش برد و پس از کشتن چندتن از سپاهیانش تعدای از زنان او را نیز به اسارت گرفت . شاه عباس دوم که سخت از این حادثه عصبانی بود ، برادر دیگر خان هرمز را جانشین وی کرد و به خان لار ، شیراز و کرمان نوشت که به کمک وی بروند و آنها با سی هزار سپاهی به کمک خان هرمز رفته و جمعاً به امیر جاسک حمله بردند . امیرجاسک که از دو قبیلۀ بت پرست همسایۀ خود کمک گرفته بود، این بار نیز توانست سپاه شاه را مغلوب سازد لیکن سردار و نایب الحکومۀ او که در حملۀ زن امیر جاسک ، سمت فرماندهی داشت به اسارت خان هرمز افتاد و شاه عباس دوم وی را اختیار داد تا به تلافی خون برادرانش هرچه خواست با او بکند . خان هرمز نیز وی را در کنار دریا سر برید . «سفرنامۀ تاورنیه : ص ۵۵۹ ، ۵۶۲»
شاه عباس دوم در سن سی و سه سالگی در پاییز سال ۱۰۷۷ و احتمالاً در شب بیست و ششم ربیع الثانی ، در خسرو آباد ، قلعۀ کوچک کوهستانی بین دامغان و گرگان ، بدرود حیات گفت . جسد او را به قم حمل و در جوار مقبرۀ پدرش بخاک سپردند . بی هیچ شبهه ای نام او را نیز بایذ در کنار شاهان برجستۀ صفوی همانند شاه اسماعیل و شاه عباس اول ذکر کرد چرا که وی با ابتکار و ذکاوت خود از سقوط حکومت صفوی جلوگیری کرد . « تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش کمبریج : ترجمه ، دکتر یعقوب آژند »
منابع :
تاریخ تحولات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه : دکتر عبدالحسین نوایی ، دکتر عباسعلی غفاری فرد
تاریخ جامع ایران ، جلد یازدهم ، صفویان
تاریخ ایران ، دورۀ صفویان ، پژوهش از دانشگاه کمبریج ، مترجم : دکتر یعقوب آژند
تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.