عنصری بلخی

عنصری بلخی (شاعر)

عنصری بلخی (تولد ۳۵۰ ه.ق- درگذشت ۴۳۱ه.ق) 

     تولد و دوران جوانی

ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری ، در حدود سال ۳۵۰ ه.ق تولد یافت . اصلش از بلخ بود و چنانکه گفته اند ، پدرش پیشۀ بازرگانی داشته و او نیز خود به شغل پدر اشتغال می کرده است تا در سفری دچار راهزنان شد و سرمایه اش از دست رفت . بعد از این واقعه درصدد تحصیل دانش برآمد و کسب هنرکرد و شهرت یافت و سرانجام به واسطۀ امیر نصر برادر کهتر سلطان محمود که از ممدوحان اوست به خدمت آن پادشاه رسید . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر شفق ، ص ۱۵۲»

عنصری بلخی

عنصری بلخی

ذبیح الله صفا نیز در کتاب ادبیات ایران جلد اول مولد و دوران جوانی عنصری را چنین آورده است :

محل تولد او را بلخ نوشته اند . «تذکره الشعرا، ص۲۴» از آغاز حیات او اطلاع روشنی در دست نیست  جز آنکه برخی نوشته اند که وی بعد از مرگ پدر و مادر اموال موروث را برداشت و به تجارت رفت و در ضمن سفر بدست قاطعان طریق افتاد و ثروتش بر باد شد . بعد از آن آهنگ فراز آوردن علم کرد . این داستان که در پاره ای از کُتُب و مآخذ آمده و گاه (در کتاب الفرج بعد الشدّه) با تفضیل همراه است ، یک مطلب را می رساند وآن تمکّن خاندان عنصری و پرداختن او در غین تنعّم به فنّ شعر و ادب است . در این که عنصری از که علم آموخت ، اطلاعی نداریم ؛ مگر آنکه دولتشاه نوشته است که عنصری شاگرد ابوالفرج سگزی شاعر اواخر قرن چهارم بوده است . «تذکره الشعرا، ص۱۸» «تاریخ ادبیات ایران ، ذبیح الله صفا ، ص۵۵۹»

فروزانفر در کتاب سخن و سخنوران درباب عنصری چنین می گوید :

ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی ، بزرگترین استاد قصیده پرداز و مدح سرای قرن پنجم بلکه زبان پارسی است و تا کنون بدین پایه و مایه در جزالت لفظ و رشاقت سبک هیچ یک از شعرای قصیده سرا با کثرت عده و توجه به معارضه نتوانسته اند قصیده ای انشا کنند و اگر از عهدۀ لفظ برآمدند ، گرو معنی شدند و اگر حق معنی ادا کردند فخامت لفظ را از دست دادند . در تمام دیوان او یک قرینۀ غیر متوازن غیر مناسب به دشواری می توان یافت و یک جمله که در افادت غرض و پرورش مقصود حالت نداشته باشد نمی توان دید عباراتش با معانی متوازن (مگر در چند مورد که ازشدت مراعات ایجاز عبارت وافی نیست) نه عبارت ها کوتاه است ونه معانی ناساز و بی اندام . دعاوی شعری را به معانی و ادلۀ فلسفی متقن و بنای مدح و تغزل را برپایۀ محکم برهان و استدلال گذاشت و با این همه تعبیرات شاعرانه را از دست نداد و این خود بر قدرت طبع و تصرفش در انحاء تعبیر بهترین دلیل است زیرا هر یک از معانی شعری و علمی قالب مخصوصی دارد و بیان هندسی جز بیان حکیم و شاعر است و تا گوینده مقتدر و اقتدارش در حد اعلی نباشد ، نمی تواند یکی از این معانی را در طریق دیگر تعبیر کند . چنانکه حکیم ناصرخسرو و انوری معانی فلسفی را جز با تعبیرات فلسفی ادا نکرده اند و عنصری و سنائی همان معانی را در لباس شعر جلوه می دهند . عنصری در مدح میانه روی را کمتر از دست می دهد و شهامت و علو همت خود را محفوظ می دارد . دماغ او از دو شاعر بزرگ عرب ابوتمام طائیو احمد بن حسین متنبی ، متأثر و به طرز خیال و سبک ایشان پرورش یافته ، طریقۀ این دو را در فارسی نشان می دهد ، بلکه اشعارشان را هم گاهی ترجمه می کند . روح او درشت و علو طلب و مبارز است و این صفات را همه جا مراعات میکند تا بدین واسطه لطافت و رقّت غزلی را از دست داده و به اعتراف خودش غزلهای او رودکی وار نیست .

عنصری بلخی

عنصری بلخی

عنصری در غالب علوم متداولۀ آن عصر دست داشته و گذشته از شاعری ، مردی دانشمند شاید در قسمتی از علوم عقلی ماهر و مبرز بوده است . این استحکام فکر و دقت خیال و حُسن تقسیم و استدلال که باعث متانت سبک و جزالت اسلوب و جا افتادگی جمل شعری است جز در نتیجۀ ارتیاضات علمی و ورزش های فلسفی برای هیچ کس میسر نمی گردد ، چه فطرت و غریزه را در مردمان عادی حدی محدود است که مگر به وسایل خارجی و اسباب علمی که در حقیقت باعث فعالیت قوای فطری است ، هرگز از آن حد تجاوز نمی کند و بدیهی است که هر گاه فکر محدود باشد تعبیر هم محدود خواهد بود . قطع نظر از اینکه خود معانی فلسفی و ریاضی را با اصطلاحات آنها ، به رشتۀ نظم درآورده و معلوماتش را ظاهر می سازد ولی افسوس که خیالات و الفاظ این شاعر مانند عز و جلال بر سلطان محمود وقف گردیده ، جز همان مدایح از افکار و خیالات او چیزی باقی نمانده است . «سخن و سخنوران ، فروزانفر، خلاصۀ صفحات ۱۰۱ تا ۱۰۴»

ورود شاعر به دربار سلطان محمود

عنصری روز به روز پیش سلطان تقرّب جُست تا لقب ملک الشعرایی یافت و طرف توجه و مورد احسان او واقع گشت ، و تمام شعرای دربار احترام او را واجب شمردند ، و به تدریج و مرتبت او افزود و مانند رودکی جاه و مال بسیار بهم رسانید . چنانکه خاقانی گفته است :

شنیدم که از نقره زد دیگـدان     زِ زَر ساخت آلات خوان عنصری

«تاریخ ادبیات ایران ، دکتر شفق ، ص ۱۵۲»

در چهارمقاله نیز نام عنصری ، پس از درگذشت محمود به شرح زیر آمده است :

که بسا کوشکهای مُنقّش و باغهای دلکش که بنا کردند و بیاراستند که امروز با زمین هموار گشته است و با مفازات و اودیه برابر شده (مصنف گوید) :

سلطان محمود غزنوی

سلطان محمود غزنوی

سلاطین معاصر او

۱- سلطان یمین الدوله محمود بن سبکتکین : عنصری در آغاز سلطنت محمود به درباراو به توسط برادرش امیر نصربن ناصرالدین سپهسالار خراسان که حامی او بود معرفی شد و مرتبۀ بلند در حضرت سلطان به واسطۀ حمایت او حاصل کرد.«مجمع الفصحاء ، جلد اول ، صفحۀ ۳۵۵» و با آنکه در جان پیش از آن معروفیت نداشت و هیچ کس را از او خبر نبود به جاه او چنان معروف گشت که خود به حضرو نامش در سفر بود و جوان خرد و پیر بخت به حضرت او رفت و به دولتش با خرد پیر و بخت جوان دمساز گردید .

۲- مسعود بن محمود که از سال ۴۲۲ تا ۴۳۲ هجری قمری سلطنت کرد . «سخن و سخنوران ، فروزانفر، ص ۱۰۸ و ۱۰۹»

از حکایت ایاز و خشم محمود از بریدن گیسوی وی و شعر سرودن عنصری و فرونشستن غضب محمود بدان شعر می توان دریافت که این شاعر تا چه حد نزد محمود مقرب بوده است و سخنش مؤثر «دیوان عنصری بلخی ، محمد دبیر سیاقی ص۱۶»

و حال کُل ماجرا از چهار مقاله نقل می گردد :

عشقی که سلطان یمین الدوله محمود را بر ایاز تُرک بوده است معروف و مشهور آورده اند که سخت نیکو صورت نبود ، لیکن سبز چهرۀ شیرین بوده است ، متناسب اعضا و خوش حرکات ، خردمند و آهسته ، و آداب مخلوق پرستی او را عظیم دست داده بود ، و در آن باره از نادرات زمانۀ خویش بوده است . واین همه اوصاف آن است که عشق را بعث کند ، و دوستی را برقرار دارد . وسلطان یمین الدوله مردی دین دار و مُتّقی بود ، و با عشق ایاز بسیار کُشتی گرفتی ، تا از شارِع شرع و منهاج حرّیت قدمی عدول نکرد . شبی در مجلس عشرت – بعد از آنکه شراب در او اثر کرده بود و عشق درو عمل نموده ؛ به زُلف یار نگریست ، عنبری دید بر روی ماه غلتان ، سنبلی دید بر چهرۀ آفتاب پیچان ، حلقه حلقه چون زره ، بند بند چون زنجیر ، در هر حلقه ای هزار دل ، در هربندی صدهزار جان ، عشق عنانِ خویشتن داری از دستِ صبرِ او بربود و عاشق وار در خود کشید . مُحتَسَبِ آمنّا و صدقنا ، سر از گریبان شرع بر آورد ، و در برابر سلطان یمین الدوله بایستاد و گفت : ” هان محمود ! عشق را با فسق میامیز، و حق را با باطل ممزوج مکن ، که بدین زلّت ولایت عشق بر تو بشورد ، و چون پدر خویش از بهشت عشق بیوفتی ، و بعناء دنیای فسق در مانی سمع اقبالش در غایت شنوایی بود ، این قضیت مسموع افتاد . ترسید که سپاهِ صبرِ او با لشکر زُلفین ایاز برنیاید . کارد برکشید و به دست ایاز داد که بگیر و زلفین خویش را ببر ! ایاز خدمت کرد و کارد از دست او بستد و گفت : از کجا ببرم ؟ گفت : از نیمه . ایاز زلف دو تو کرد و تقدیر بگرفت و فرمان بجای آورد ، و هر دو زلف خویش را پیش محمود نهاد . گویند آن فرمانبرداری عشق را سبب دیگر شد . محمود زر و جواهر خواست و افزون از رسم معهود و عادت ایاز را بخشش کرد ، و از غایت مستی در خواب رفت . و چون نسیم سحر گاهی برو وزید ، بر تخت پادشاهی از خواب در آمد ، آنچه کرده بود یادش آمد ، ایاز را بخواند ، و آن زلفین بریده بدید . سپاه پشیمانی بر دل او تاختن آورد و خمار عربده بر دماغ او مستولی گشت ، می خُفت و می خاست ، از مقرّبان و مرتبّان کس را زهرۀ آن نبود که پرسیدی که سبب چیست ؟ تا آخر کار حاجب علی قریب که حاجِبِ بزرگِ او بود ، روی به عنصری کرد و گفت : پیش سلطان شو و خویشتن را بدو نمای ، و طریقی بکن که سلطان خوش طبع گردد . عنصری فرمان حاجب بزرگ بجای آورد و در پیش سلطان شد و خدمت کرد . سلطان یمین الدوله سر برآورد و گفت : ای عنصری ! این ساعت از تو می اندیشیدم ، می بینی که چه افتاده است ما را ؟ درین معنی چیزی بگوی که لایق حال باشد . عنصری خدمتی کرد و بر بدیهه گفت:

سلطان یمین الدوله محمود را با این دو بیتی به غایت خوش افتاد ؛ بفرمود تا جواهر بیاوردند ، و سه بار دهان او پر جواهر کرد ، و مطربان را پیش خواست ، و آن روز تا به شب بدین دو بیتی شراب خوردند ، و آن داهیه بدین دو بیتی از پیش او برخاست و عظیم خوش طبع گشت ، والسلام .

اما بباید دانست که بدیهه گفتن رُکن اعلی است در شاعری ؛ و بر شاعر فریضه است که طبع خویش را به ریاضت بدان درجه رساند که در بدیهه معانی انگیزد ، که سیم از خزینه به بدیهه به بیرون آید و پادشاه را حسب حال به طبع آورد ، و این همه از بهر دل مخدوم و طبع ممدوح می باید ، و شعرا هرچه یافته اند ، از صلات مُعظم به بدیهه و حسب حال یافته اند . «عروضی ، چهار مقاله ، مقاله دوم ، حکایت سوم»

عنصری بلخی

عنصری بلخی

عنصری و اشعار وی

قسمت عمدۀ اشعار عنصری قصاید اوست که اغلب آنها را در مدح سلطان محمود غزنوی و برادر او امیر نصر و پسرش سلطان مسعود و برادر او امیر یوسف گفته و اعمال و اوصاف آنان را شرح داده است . الحق در اغلب آن قصاید داد سخن را داده و معانی دقیق در قالب عبارات محکم و نغز و روان آورده و کلماتش با حُسن انسجام ادا شده است . وی بطور حتم از مدیحه سرایان درجه اول بوده است  و بی جهت نیست که معاصر او منوچهری که خود از استادان بود ، او را ستود و در خطاب به شمع چنین گفت :

توان گفت پیش از عنصری قصیده سرای معروفی که با او برابری تواند کرد نیامده بود ، مگر رودکی که وی را سبقت فضل و کمال بود و عنصری خود به فضل و برتری او اقرار داشت . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر شفق ، ص ۱۵۲و ۱۵۳»

سبک عنصری

عنصری غالباً قصیده را به مقدمه ای در تغزّل و تشبیت شروع می کند و بعد سخن را به مدح ممدوح می رساند .

این شیوه را بعض معاصران او نیز بکار بردند . وی درغزل نیزدست داشت گرچه در آن فن سبقت رودکی را تصدیق کرده و گفته است :

غزل رودکـی وار نیکـو بود      غزلهای من رودکی وار نیست

آثار شاعر

              از عنصری دیوانی به جاست که مشتمل بر مقداری از قصاید اوست و به نقل از مجمع الفصحاء اصل این دیوان سی هزار بیت بوده است . و اکنون دوهزار و اندی از آن باقی مانده است . چند مثنوی بنام “عین الحیات و شادبهر”  ، “وامق و عذرا” و “سرخ بت و خنگ بت” که در بالا نیز بدانها اشاره شد را به او نسبت می دهند که هیچیک باقی نیست .

       دکتر شفق در تاریخ ادبیات ایران چنین می گوید :

هنرنمایی عنصری عمده در مدیحه سرایی اوست و قسمت عمدۀ مدایح او متوجه به سلطان محمود و جنگها و دلیریهای آن پادشاه است . عنصری در سفرهای وی ملتزم رکاب بود ، وقایع را مشاهده می کرد و ممدوح خود را با وصفهای عالی و مزیتهای دقیق خیالی متصّف می ساخت :

طلعتش مانند خورشید منوّر ، همتّش از دعای ابدال برتر ، نعمتش مانند ریگ بیابان و سخاوتش مثل دریای بیکران است ، جودش عین وجود و کینش مایۀ عدم است ، رَایَش در دل عقل فروزد و رویش در تن جان فزاید ، قرار زمین و مدار آسمان است . دریای سخا و بوستان وفاست ، سفینۀ ادب و قطب علم و گنج هنر است ، شیر در مقابل شمشیر او مانند برگ رزان در برابر باد خزان است ، گردنکشان را به گرز می کشد و مغز بداندیشان در برابر باد خزان است ، گردنکشان را به گُرز می کُشد و مغز بداندیشان را به تبر می کوبد … تقریباً کلّیه قصاید او متوجه به مدح و توصیف سخا و وفا و دانش و شجاعت و ناموری و عدل پروری حکمداران بوده است . پس از این شاعر ، غیر از فنّ خود که مدیحه سرایی است انتظاری نباید داشت . و چنانکه گفته شد ؛ الحق در این فن تواناست . یعنی کلمات برگزیده و مفید معنی را با حُسن انتخاب و صفای قریحه بهم نیک پیوند داده و معانی دقیق و شعر شیوای رشیقی به وجود آورده است . شعرش نه مانند شعر فرخی ساده است و نه مثل بعضی اشعار منوچهری معروض تنافر لغات و دشوار و ناهنجار ،بلکه استوار و متین و در عین حال صاف و روان مانند آب در جریان است . قصایدی مانند : «چه چیز است رُخساره و زُلف دلبر…» «چنین بماند شمشیر خسروان آثار…» و نظایر آن شاهد این قول است .

دیوان عنصری بلخی دکتر دبیر سیاقی

دیوان عنصری بلخی دکتر دبیر سیاقی

اینک چند بیت از مدیحه ای که سازش کلمات و آهنگ لغات و انتساق صفات را به نیکی نشان می دهد نقل می شود ، که وصفی شیوا از شمشیر سلطان کرده است و سپس به ستایش خود او گریز زده :

در مطالعۀ این ابیات و نظایر آن درمی یابیم که کلمات ، زیبا و گوشنواز است وحُسن تألیف و معانی و طرز ادای آنها هرگز ساده و عادی نیست . یعنی هر کسی را آوردن آنها مقدور نباشد . از طرف دیگر سنگین و مغلق و ناروان هم نیست و حدّ اعلای یک مدح لطیف که رسم آنزمان و فنّ مهمّ شاعران بجای آورده ، یعنی هنری بزرگ نموده است . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر شفق ، ص ۱۵۳»

اشعارعنصری در باب اعیاد کهن و مراسم

دراشعارعنصری اشاراتی نیز به مراسم و اعیاد زمان آمده است . از آنجمله است این قصیده در وصف جشن سده که در بهمن ماه برپا می شده و از پرتو چراغانی و نورافشانی شب چون روز می شده است :

از اشعار عنصری که در آن ذکری از وقایع تاریخی مانند جنگهای سلطان محمود و محل وقوع آنها آمده است ، می توان چند بیت زیرین را نمونه گرفت :

در قصیده ای که با مطلع “ایاشنیده هنرهای خسروان به خبر” آغاز می کند گوید :

عنصری گذشته از قصیده و غزل و رباعی ، در مثنوی نیز مهارت داشته است . گویا قصۀ وامق و عذرا را نخست او به نظم کشیده است . همچنین مثنوی های دیگر مانند : سرخ بت و خنگ بت و شاد بهر و عین الحیات  به او نسبت داده شده است که داستانهای ایرانی بوده اند . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر شفق ، ص ۱۵۷»

بر اثر تسلط عنصری بر علوم عقلی مقداری از افکار و اصطلاحات علمی در اشعار او راه یافته است ؛ منتهی گاهی این استفاده از افکار و اصطلاحات علمی از طریق آمیزش با تخیّلات شاعرانه صورت گرفته و گاه تنها به آوردن آنها بدون تصرّف و استفاده از آن اصطلاحات برای مقاصد شعری اکتفا شده است مانند :

دقت خیال و باریکی اندیشه و سعی در آوردن مضامین نو و ابداعی ، فهم اشعار عنصری را تا حدّی دشوار ساخته است و بر اثر همین امر است که در نسخ دیوان او غلط بسیار راه یافته و محتاج تصحیح دقیق است . از اشعار اوست :

اخلاق شاعر

عنصری اگر چه شاعری مدیحه گو است ، لیکن چنانکه گفتیم میانه روی را از دست نداده ، یعنی از تملق بی اندازه کناره گیری می کند . هرگز چیز نمی خواهد و به ادعای خودش اشخاص نالایق را نمی ستاید و دانش و آزادگی و دین و مروت را بهرۀ درم نمی کند و به همین واسطه وقتی که امیر ابویعقوب برادر سلطان ، مرسوم او را قطع می کند ، به حضرت او نرفته و زبان به مدح او نمی گشاید . «سخن و سخنوران ، فروزانفر، خلاصۀ صفحات ۱۰۵»

شعرای معاصر عنصری بلخی 

فردوسی ، فرخی ، عسجدی ، زینبی علوی ، منوچهری دامغانی و غضائری رازی که با او معارض شده بود ، کلیۀ شعرای معاصر او که می گویند عدۀ آنها به چهارصد تن می رسید ، به بزرگی او اقرار کرده ، استادش می شمردند و تا قصایدشان از نظر او نمی گذشت در حضرت محمودی خوانده نمی شد .«تذکرۀ دولتشاه ، ص۴۵» و خضوع شعرا در پیش او نه اینکه از روی اکراه بود ، زیرا عنصری به معلومات و اخلاق خود بر تمام آنان برتری داشت و طبعاً محمود را به دو نظر بیش بود و شعرای درباری می بایست در مقابل عظمت او خاضع باشند . «سخن و سخنوران ، فروزانفر، ص ۱۰۸ و ۱۰۹»

وامق و عذرا اثر عنصری بلخی

وامق و عذرا اثر عنصری بلخی

وامق و عذرا

این قصه داستانی کهن بود که عنصری آنرا در بحر متقارب به نظم کشید و برخی از ابیات آن در دست و در فرهنگها پراکنده است ، مانند این ابیات که در لغت فرس اسدی آمده است :

ملاقات عنصری ، عسجدی و فرخی ، حکیم ابوالقاسم فردوسی را

حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده آورده است که : عنصری بلخی در حضرت سلطان محمودبن سبکتکین رحمه الله علیه امیرالشعراء بود . چون فردوسی از طوس گریخته به غزنین آمد . عنصری ، فرخی و عسجدی به تقرّج صحرا بیرون رفته بودند و بر کنار آبی نشسته . چون فردوسی را از دور بدیدند که آهنگ ایشان داشت ، هر یک مصرعی گفتند که قافیۀ چهارم نداشت و از فردوسی مصراع چهارم خواستند که تا چون نداند گرانی ببرد :

و این حکایت مشهور است که بدین سبب ایشان راه درگاه سلطان بر فردوسی ببستند تا او را بخت یاری کرد و به حضرت سلطان رسید و کار نظم شاهنامه بدو مفوض شد . «دیوان عنصری بلخی ، محمد دبیر سیاقی ص۴۸ و ۴۹»

 

ملاقات ، فرخی ، عسجدی ، عنصری بلخی با ابوالقاسم فردوسی

حکایت

گویند شبی سلطان محمود از پی عنصری فرستاد و او به شُرب مشغول بود . گفت سلطان را بندگی برسان و بگو که به دولت تو به عشرت مشغولیم . بامداد به حضرت آیم . سلطان بفرمود تا او را در گلیمی انداختند و چهار کس گوشۀ گلیم بر گرفتند و پیش سلطان آوردند . مست طافح بود . سلطان خواست که امتحان کند پیش رفت و گفت من کیستم . عنصری فی الحال در بدیهه گفت و برخواند :

 

سلطان فرمود تا دهان او پر از جواهر کردند . «دیوان عنصری بلخی ، محمد دبیر سیاقی ص۴۹»

وفات شاعر

عنصری به سال ۴۳۱ ه.ق بدرود زندگانی گفت . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر شفق ، ص ۱۵۷» در تذکرۀ دولتشاه صفحۀ ۴۶ و مجمع الفصحاء جلد یکم صفحۀ ۳۵۵ آمده است : که عنصری در اواخر سلطنت مسعود یعنی سنۀ ۴۳۱ هجری قمری وفات یافته است .

 

منابع :

تاریخ ادبیات ایران ، تألیف رضازادۀ شفق ، انتشارات دانشگاه پهلوی ، مردادماه سال ۱۳۵۷ خورشیدی

سخن و سخنوران ، بدیع الزمان فروزانفر ، انتشارات : تهران ، زوار ، ۱۳۸۷ خورشیدی

تاریخ ادبیات در ایران ، جلد اول ، از آغاز عهد اسلامی تا دورۀ سلجوقی ، تألیف دکتر ذبیح الله صفا ، انتشارات فردوس ، چاپ دهم ، تهران ، ۱۳۶۹ خورشیدی

احمدبن عمربن علی نظامی عروضی سمرقندی  ، به تصحیح واهتمام مرحوم محمد قزوینی ، به کوشش دکتر محمد معین ، چاپ شده در چاپخانۀ بریل لیدن (هلاند)- و چاپخانۀ ارمغان

دیوان عنصری بلخی، به کوشش دکترسید محمد دبیر سیاقی، انتشارات سنایی ، نوروز ۱۳۴۲ خورشیدی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *