مقبره ناصر کبیر در-شهر-آمل-از-سایت-مازندران-ایسنا

ناصر کبیر ابومحمد حسن بن علی

      ناصر کبیر    ابو محمد حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر الاشرف بن علی زین العابدین ( الناصرللحق و اطروش ) حکومت ۳۰۱ الی ۳۰۴ه.ق

محدوده قلمرو علویان

محدوده قلمرو علویان

محمد زید در تاریخ نهم رمضان سال ۲۸۷ ه.ق براثر سقوط از اسب و جراحت ناشی از آن از دنیا رفت . آنگاه اسماعیل بن ابوالقاسم که آماده پادشاهی گردید توسط زهر او را مسموم ساختند و پس از وی ناصر کبیر حکومت علویان را برعهده گرفت . در مورد گذشته او گفته اند که در مدینه متولد شد . «ابن حزم : ۳ – المحلی : ۲۰۹» در کوفه حدیث ها شنید که بعد ها بازگو نمود . در روزگار حسن بن زید (داعی بزرگ)به طبرستان وارد شد . گفته اند در تمام مدت فعالیت داعیان از نزدیکان و مشاوران آنها بشمار می رفته است . « الناطق بالحق : ۸۵ – اولیاءالله آملی : ۱۰۴- حسنی :۷۱» لیکن هم محمدبن زید و هم یاران خودش نسبت به او ظنین بودند و حسی در آنها پدید آمده بود که ابومحمد حسن مدعی رهبری و امامت است . «حاکم جشمی : ۱۲۱ ، ۱۲۲»

نمای شرقی گنبد علویان

ابومحمد حسن ، نایب و داعی محمدبن زید بود و مخفیانه به خراسان می رفت و مردم را به اطاعت از محمدبن زید دعوت می نمود . لیکن او را شناسایی و دستگیر و سپس شکنجه اش کردند بدین سبب بر اثر اذیت و آزارها بر گوش وی صدمه وارد گردید و از آن پس او را اطروش بمعنی سنگین گوش نامیدند . ابومحمد در جنگی که محمدبن زید کشته شد حضور داشته و از مهلکه گریخت و به جستان پسر وهسودان در دیلمستان پناه آورد . «صابی :۲۳ – الناطق بالحق : ۸۵ ، ۸۶ –  حسنی :۷۲» بعضی روایات نیز برآنند که ابومحمد پس از مرگ محمدبن زید از راه دامغان به ری و به منزل محمدبن حسن بن محمدبن جعفر حسینی سکنی گزید و جستان شاه محلی دیلمستان که بارها به کمک محمدبن زید آمده و با دشمنان او جنگیده و خود هنوز اسلام اختیار نکرده بود به ابو محمد چندین مرتبه پیغام داد و از وی دعوت بعمل آورد که از ری به نزد او برود و جستان با او بیعت کرده و مسلمان خواهد شد . بالاخره ناصر کبیر راضی شد و به اتفاق پسرانش به دیلمستان رفت . در آنجا و گیلان مردم را به اسلام دعوت کرد و اکثراً مسلمان شدند . «الناطق بالحق : ۸۷ ، ۸۸ – حسنی :۷۵» صابی گزارش کرده است که ابومحمد در آن هنگام میل و رغبتی از خود به جهت حکومت و رهبری دین  نشان نداده و بیشتر به فکر انتشار و تبلیغ دین اسلام بوده است . و چون جستان بی میلی او را نسبت به امامت و حکومت مشاهده کرد نسبت به او بیشتر ارادت پیدا کرد . و بهمین سبب علویانی که با حملۀ سامانیان متواری شده بودند ، گرد ابومحمد که در آن منطقه از بابت فضائل دینی و اخلاقی منفرد بود ، جمع گردیدند . « صابی :۲۳- همو:۲۵۱- سیوطی :۵۲۵»

کاسآ-سفالی-نیشابور-قدمت-قرن-۳تا۴-ه.ق

کاسآ-سفالی-نیشابور-قدمت-قرن-۳تا۴-ه.ق

بنابر عقاید زیدیه هرگاه کسی به لحاظ اعتقادی و علمی و توانایی های سیاسی و نظامی ، به درجۀ پیشوایی برسد ، بر او واجب است که قیام کرده و امور مسلمین را بدست گیرد و ابو محمد حسن بلاشک خویشتن را شایسته چنین مقامی می دید و منتظر زمانی برای اظهار وجود بود . این فرصت بزودی برایش مهیا گردید زیرا وی شهر به شهر و روستا به روستا ، دین اسلام را به مردم معرفی نموده و تا به جوانب سپیدرود گیلان رسید و در آنجا خود را امام خواند و الناصرللحق لقب گرفت و به روش گذشتگان خویش قلنسوه بر سر گذارد . سپس بسوی ری براه افتاد تا بتواند در آنجا مسائل اقتصادی علویان را بهبود ببخشد . « صابی :۲۳»

جستان با توجه به عهدی که با ابومحمد ناصر بست با لشکری که فراهم ساخته بود بسوی طبرستان براه افتادند . لیکن امیر اسماعیل سامانی با ارسال هدایا و مال بسیار برای جستان او را از همراهی با ناصر باز داشت و او از ناصر جدا شد و به سمت گیلان عازم گشت . «حسنی :۷۵» به روایت دیگر در جنگی که در نزدیکی آمل میان ناصر و جستان از یکطرف و امیر اسماعیل سامانی از سوی دیگر رخ داد ، امیر اسماعیل پیروز گشت و ناصر و جستان هر دو گریختند . « الناطق  بالحق : ۸۹ – المحلی : ۲۲۶»

در آن هنگام محمد بن هارون که بر علیه امیر اسماعیل قیام کرده بود ، از ری بسوی دیلمستان رفت و با جستان بن وهسودان همراه شده و هردو با ابومحمد ناصر بیعت نمودند . « ابن اسفندیار : ۲۵۹ ،۲۶۰ ،۲۶۲- مرعشی :۱۴۴ – صابی :۲۶» امیر اسماعیل سپاهی را به فرماندهی عبدالله بن محمد نوح به مقابلۀ آنها گسیل داشت . ناصر کبیر ، محمدبن هارون و جستان در بهمن ماه سال ۲۹۰ ه.ق به تمنجانه رسیدند و در صحرای گازر جنگ آغاز شده و بمدت چهل روز ادامه داشت که سپاهیان عبدالله رو به هزیمت نهادند اما خود او و اسپهبد شهریار مقاومت کردند . آنگاه سپاه هارون روبه ضعف نهاد و شکست خوردند و در پی او تا به طبرستان و گیلان تاختند و آن مناطق تحت تسلط سامانیان قرار گرفت . «صابی :۲۵ ،۲۶ – ابن اسفندیار : ۲۶۲ ،۲۶۳» بنابر این ابومحمد دوبار در سالهای ۲۸۹ و۲۹۰ با سامانیان به نبرد پرداخت که هر دو بار متحمل شکست گردید .

 

قسمتی-از-گچبری--مکشوفه-از-ری---سدۀ-دوم-وسوم-ه.ق

قسمتی-از-گچبری–مکشوفه-از-ری—سدۀ-دوم-وسوم-ه.ق

چون ابوالعباس محمدبن نوح امیر طبرستان در صفرسال۲۹۸ ه.ق درگذشت ، به دستور امیر احمدبن اسماعیل سامانی ، محمدبن صعلوک از محل امارت  خود در ری ، به طبرستان رفت و حکومت آنجا را نیز عهده دار شد . « ابن اسفندیار :۲۶۶ ، ۲۶۷» ناصر نیز از کلار به چالوس بیامد و حسن بن قاسم علوی را پیش قراول سپاهیان خود قرار داد . محمدبن صعلوک هم به کرانۀ بورود در غرب چالوس رسید و در آنجا اردو زد . نبرد آغاز گردید و حسن بن قاسم که سپهسالار ناصر بود ، در جمادی الثانی سال ۳۰۱ ه.ق محمدبن صعلوک را شکست داده و چالوس را متصرف شد . محمدبن صعلوک هم به ری گریخت ابومحمد نیز به آمل رفت و به خانۀ حسن بن زید وارد شد . « گردیزی : ۱۹۱- مرعشی :۱۴۵ – اولیاءالله آملی : ۱۰۵ –  ابن اسفندیار : ۲۶۸ ، ۲۶۹»

پس از قتل امیر احمد سامانی ، نصربن احمد جانشین وی شد و لشکری را به فرماندهی الیاس بن الیسع سغدی به طبرستان گسیل داشت . چون الیاس به ساری رسید ابوالقاسم جعفر پسر ناصر به مقابلۀ او شتافت و با شجاعت تمام مانع پیروزی وی گردید و الیاس در مأموریت خود توفیقی نیافت . و پس از مذاکرات میان آنها صلح برقرار گردید . و طبرستان بدست ناصر افتاد . « ابن اسفندیار : ۲۷۱ ، ۲۷۳» ناصر در مناطق تحت سلطۀ خود عاملان معتمد را منصوب کرد و بدلیل گرایش به مسائل مذهبی ، رشتۀ کارها را به سید حسن قاسم سپرد . ابن اسفندیار آورده است که ناصر حسن قاسم را بر فرزندان صلبی خود ترجیح داد . « ابن اسفندیار : ۲۷۲- مرعشی : ۱۴۶- صابی :۳۰»

حسن پس از مراجعت از سفر آمل ، با یاران خویش نزد ناصر کبیر رفته و از وی برای لشکر مقرری درخواست نمود . ناصر از رفتار وی هراسان گردیده و قصد خروج از منزل را کرد که حسن قاسم وی را دربند نمود و به قلعۀ لاریجان فرستاد .  یاران حسن در خانۀ ناصر به تاراج و چپاول پرداختند و به زن و فرزند او نیز ترحم نداشتند  و حتی خود حسن نیز نتوانست در مورد آنها کاری انجام دهد . این واقعه احساسات مردم را برانگیخت و لیلی بن نعمان به ساری و سپس به خانۀ حسن فرود آمد و او را ناسزا بسیار گفت و انگشتری ناصر را از او گرفت و فرمان داد تا ناصر را به لاریجان بیاورند . و پس از بازگشت وی ، همه بابت عذرخواهی به پیشگاه او آمدند و ناصر نیز همۀ آنان را مورد عفو قرار داد . ناصر برخلاف انتظار همگی حسن را نیز بخشید و فرمان داد تا در گیلان دارای مقام شود . « مرعشی : ۱۴۶، ۱۴۷- اولیاءالله آملی : ۱۰۹ ، ۱۱۰- حسنی : ۷۱ – ابن اسفندیار : ۲۷۴»

 

لیوان-شیشه-ای-با-تزئین-تراش-مکشوفه-از-خراسان-رضوی-سدۀ-۳تا-چهار-ه.ق-موزه-ملی-ایران

لیوان-شیشه-ای-با-تزئین-تراش-مکشوفه-از-خراسان-رضوی-سدۀ-۳تا-چهار-ه.ق-موزه-ملی-ایران

آورده اند که چون حسن به گیلان رفت ، مردم آنجا به نزد او آمده و بیعت نمودند و به او داعی صغیر ملقب گردید . پس از چندی ناصر کبیر نوۀ خود را به عقد حسن در آورده و سپهسالاری گیلان را نیز به او واگذارکرد و اعلام نمود که پس از مرگش حسن قاسم جانشینش خواهد بود . دیری نگذشت که ناصر از حکومت کناره گیری کرد و در مدرسه ای که خود ساخته بود به تدریس علوم دینی و عبادت پرداخت اما بیشتر از یکسال دیگر عمر نکرد و در شب جمعه بیست و پنجم شعبان سال ۳۰۴ ه.ق از دنیا رفت . وی در موقع مرگ ۷۴ تا ۷۹ سال عمر داشت . «المحلی :۲۴۰ – ابن اسفندیار : ۲۷۵ – مرعشی : ۱۴۸- صابی :۳۳- رازی : ۱۲۲»

 

 

منابع :

ابن اسفندیار : محمد ، تاریخ طبرستان ، به کوشش عباس اقبال ، تهران ۱۳۶۶ شمسی

اولیاء الله آملی ، محمد ، تاریخ رویان ، به کوشش منوچهر ستوده ، تهران ، ۱۳۴۸ شمسی

صابی ، هلال ، المنتزع من کتاب التاجی ، همراه اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان به کوشش ویلفرد مادلونگ بیروت ۱۹۸۷ میلادی

مرعشی ، تاریخ طبرستان ، و رویان ومازندران به کوشش محمد حسین تسبیحی ، تهران ، ۱۳۴۵ شمسی

حاکم جشمی ، ، محسن ، نخب من کتاب جلا ء الابصار در اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان و دیلمان به کوشش ویلفرد مادلونگ ، بیروت ، ۱۹۸۷ میلادی

رازی ، فخرالدین ، الشجره المبارکه فی انساب الطالبیه ، به کوشش سید مهدی رجایی ،قم ۱۴۰۹ ه.ق

الناطق بالحق ، ابوطالب ، من کتاب « الافاده فی تاریخ الائمهالساده » در اخبار ائمۀ زیدیه در طبرستان ، طبرستان وجیلان  به کوشش ویلفرد مادلونگ بیروت ، ۱۹۸۷ میلادی

گردیزی ، عبدالحی ،  زین الاخبار ، به کوشش عبدالحی حبیبی ، تهران ، ۱۳۶۳شمسی

المحلی ، حمید ، « الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه » در اخبار ائمۀ زیدیه در طبرستان ، طبرستان وجیلان  به کوشش ویلفرد مادلونگ بیروت ، ۱۹۸۷ میلادی

ابن حزم ، جمهره انساب العرب ، بیروت ، دارالکتب ، ۱۴۰۳ ه.ق

حسنی ، ابوالعباس ، من کتاب المصابیح ، همراه ائمۀ زیدیه در طبرستان ، طبرستان وجیلان  به کوشش ویلفرد مادلونگ بیروت ، ۱۹۸۷ میلادی

سیوطی ، عبدالرحمن ، تاریخ الخلفا ، بکوشش محمد محی الدین عبدالحمید ، مصر ، ۱۳۷۱ ه.ق

تاریخ جامع ایران  ، جلد هفتم ، صادق سجادی ، تاریخ علویان

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *