فرامرز علاءالدوله امیرعلی
فرامرز علاءالدوله امیرعلی (پس از ۵۱۳-۵۳۶ق/۱۱۱۹-۱۱۴۱م)
منابع تاریخی آشکارا از حوادثی که پس از ۵۱۳ق/۱۱۱۹م بر یزد گذشته یاد نمی کنند. برخی از این منابع گفتهاند که پس از مرگ گرشاسب، سنجر یزد را به دختران او داد و رکنالدّین سام بن لنگر را به اتابکی آنان برگزید (جعفری، ۳۹)، اما این روایت معتبر نیست و همین نویسنده خود کمی پیش از آن، مطلب را به صورتی دیگر آورده است (همو، ۳۸).
ولی با تطبیق حوادث زندگی گرشاسب با حوادث روزگار جانشین وی، میتوان به این نتیجه رسید که پس از گرشاسب، فرامرزبن امیرعلی، برادرش، که در دستگاه سنجر میزیست به فرمانروایی یزد منصوب گردیده است. این امیر را ابوالحسن علی بن زید بیهقی در ۵۱۶ق/۱۱۲۲م در خراسان دیده و شرحی دربارۀ او به دست داده و دانش و دینپروری وی را ستوده است. به گفتۀ او علاءالدوله فرامرز در حکمت و فلسفۀ یونان دست داشته و با عمر خیام ملاقات کرده و با وی دربارۀ اعتراضات ابوالبرکات بغدادی بر ابنسینا مباحثه کرده است. پس از آن بیهقی گوشهای از سخنان حکیمانۀ او را از کتاب مُهجَه التوحید وی نقل کرده است (تتمه صوان الحکمه، ۱۱۰-۱۱۱، دره الاخبار، ۷۰-۷۱؛ شهرزوری، ۳۹۳-۳۹۴). مادر فرامرز، ارسلان خاتون عمۀ ملکشاه بود و خود نیز یکی از دخترعموهای سلطان سنجر را به زنی گرفت (مستوفی بافقی، ۱/۸۲). این امیر در ۵۱۶ق/۱۱۲۲م به هنگام فرمانروایی بر یزد، در اردوی سلطان سنجر به سر میبرده است. به گفتۀ ابوالحسن بیهقی در همین سال او خواجه احمدبن حسین داری را با خود به بلخ برد و عالمِ یاد شده در این شهر بدرود زندگی گفت (تاریخ بیهقی، ۳۸۸). فرامرز با ارسلان شاه بن کرمانشاه بن قاورد، از فرمانروایان سلسلۀ آل قاورد کرمان که از ۴۹۵-۵۳۷ق/۱۱۰۲-۱۱۴۲م بر این شهر فرمانروایی میکرد، مراودههایی داشت. محمدبن ابراهیم اشاره میکند که در اواخر عهد ارسلان شاه امیر علی بن فرامرز به کرمان آمد و خواستگار دختر وی شد (ص ۳۴). سال این حادثه با حوادث دوران امیرعلی تطبیق نمیکند و بدیهی است که اگر این خواستگاری انجام شده باشد، باید از سوی همین فرامرز بن امیر علی بوده باشد.
امیر فرامرز بن امیرعلی در ۵۳۶ق/۱۱۴۱م به یاری سلطان سنجر، که به نبرد با قراختاییان می رفت، شتافت. در این جنگ سنجر به سختی شکست یافت، فرامرز نیز در آن گیرودار به قتل رسید (۵۳۶ق/۱۱۴۱م) و چون پسری از خود نداشت، سنجر یزد را به دختران او داد و یکی از امیران لشکرش را اتابک آنان کرد. از این پس آل کاکویه در این شهر منقرض شدند و به جای آنان، پس از چند سال، اتابکان یزد به قدرت دست یافتند (جعفری، ۳۸؛ کاتب، ۶۵-۶۶؛ مستوفی بافقی، ۱/۸۲-۸۳؛ غفاری، ۸۲). فرامرز در آبادانی شهر یزد کوشا بود، چنانکه قناتی در این شهر حفر کرد و دهی در نزدیکی ابرندآباد احداث نمود که آن را گرد فرامرز میگفتند. کاتب، نام این ده را «کیفرامرز» یاد کرده (ص ۶۴) و مستوفی بافقی «کفرامرز» ضبط کرده است (۱/۸۲). این آبادی را امروزه «کِفله مرز» میگویند (افشار، ۲/۴۳). چنانکه گفته شد فرامرزبن امیر علی کتابی به نام مهجه التوحید نوشته بوده است. حاج خلیفه نام این کتاب را به دو صورت بهجه التّوحید و مهجه التّوحید آورده است (۱/۲۵۸، ۲/۱۹۱۲). این کتاب ظاهراً باید همان کتابی باشد که غفاری آن را با عنوان نتیجه التوحید به مادر او، ارسلان خاتون، منتسب داشته است (ص ۸۲).
منابع :
دانشنامه بزرگ اسلامی ، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی ، تحقیق و پژوهش و نویسندگان : صادق سجادی ـ سیدعلی آل داوود جلد دوم ص ۴۵۴
تحقیق و گردآوری : مهدی صبور صادقزاده
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.