قطعۀ-گچبری-محل-کشف-،-ری-تهران---سدۀ-پنجم-ه.ق

آل زیار و آغاز آن پادشاهی

آل زیار  حکومت قرن چهارم هجری قمری

محدوده قلمرو آل زیار

محدوده قلمرو آل زیار

نسب آل زیار به روایت مورخان سده های چهار و پنجم هجری به پادشاهان کهن یعنی اسپهبدان می رسد . که بنا به گفته های تاریخی و حماسی ایران ، خود از فرزندان آغش وهادان ، شاه گیلان به روزگار کیخسرو ، بودند . عنصرالمعالی خطاب به پسرش گیلانشاه ، همین معنی را تأیید می کند و اظهار می دارد ابوالمؤید بلخی از آغش  وهادان در شاهنامۀ خود یاد کرده است . و ملک گیلان از ایشان به جدان تو یادگار بماند . « عنصرالمعالی ، کیکاووس ، چ یوسفی : ۴، ۵ – نفیسی ، ۲۰۱ – بیرونی : ۳۹»در جای دیگر از آغش وهادان شاه و انتساب مرد آویچ زیاری به او هم یاد شده است . «مجمل التواریخ : ۹۱ ، ۳۸۸- بهار :۴۹ –  نفیسی : ۲۰۳»

آفتابه-مفرغی-نقش-کنده-وسبک-خراسان-،-کتیبه-به-خط-نسخ-سدۀ-پنجم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

آفتابه-مفرغی-نقش-کنده-وسبک-خراسان-،-کتیبه-به-خط-نسخ-سدۀ-پنجم-ه.ق-موزه-ملی-ایران

بنیان گذار دولت آل زیار ، مردآویج و یا مردآویز فرزند وردان شاه گیلی می باشد . که طبق منابع تاریخی در اوایل سدۀ چهارم هجری قمری در دربار و حکومت سامانیان خدمت می کرده است . در آن ایام اسفار پسر شیرویه که از بزرگان دیلمی بود ، به بکربن محمدبن الیسع سپهسالار خراسان از طرف سامانیان ، ملحق شده بود . پس از مرگ بکر ، مردان وی به اسفار گرویده و با او بیعت نمودند . لذا اسفار بر خراسان تسلط یافت و پس از چندی امیر نصر سامانی نیز حکومت وی را تأیید کرد . علی الظاهر مردآویچ نیز در همین زمان به اسفار ملحق شده و سپهسالار وی گردید . « ابن اثیر : ۷/۳۵»

در آن هنگام ماکان کاکی از سران بنام دیلمی که از یاران سید حسن قاسم داعی داماد ناصر کبیر و نیز مطیع امیر سامانی بود ، از اطاعت سامانیان خروج کرد .« گردیزی :۱۹۳» چون حسن بن قاسم به دعوت ماکان از گیلان بیامد ، گرگان را تصرف کرد و ماکان نیز به ری رفته و بر آنجا مستقر گردید و از حسن بن قاسم دعوت کرد تا بدانجا برود تا به اتفاق بلاد جبال را متصرف شوند که حسن به ری برفت . و در آنجا مطلع گردید که اسفار شیرویه با سپاهی عظیم بطرف گرگان عازم شده اند . داعی از ماکان خواست که به دفاع از گرگان برود اما او اظهار داشت مردم آنجا داعی را به امامت قبول دارند و مطیع وی خواهند بود . حسن بن قاسم داعی به نبرد با اسفار شتافت و پیکی به آمل فرستاد و تقاضای کمک کرد لیکن به فتوای یکی از فقها بنام ابوالعباس العقی کسی او را یاری نکرد . در این تاریخ یعنی ۳۱۶ ه.ق او خواست به آمل برود که در نزدیکی آنجا به جلوداران سپاه اسفار به فرماندهی مردآویچ زیاری که در گذشته دایی اش را سید حسن قاسم داعی بقتل رسانده بود ، در محلۀ علی آباد برخورد کرد . مردآویچ با زوبینی که بر داعی وارد آورد او را بکشت .  « ابن اثیر : ۷/۴۲ – صابی : ۳۵ ،۳۷ – اولیاءالله آملی :۱۱۴ ، ۱۱۵- ابن اسفندیار : ۲۹۲ – مسعودی :۵/۲۶۱، ۲۶۲ » بخاری روایت دیگری را در این مورد نقل می کند که چون جنگ در گرفت ، مردان مزدور داعی وی را رها ساختند . که داعی مجبور به عقب نشینی شد . لیکن به سبب قلنسوه بلندش (نوعی کلاه یا تاج) مردآویچ او را شناسایی کرد و با زوبین او را مجروح ساخت . داعی با همان جراحت به آمل رفت و درخانۀ دخترش مخفی گردید  اما براثر خونی که ازدست می داد و بر زمین می ریخت ، منزل دخترش را شناسایی کردند . چون داعی آنها را بدید به نماز مشغول شد که مردآویچ و مردانش بر وی هجوم برده ، او و دو حاجبش را مقتول ساختند . « بخاری :۲۳»

رج قابوس بن وشمگیر در استان گلستان ساخت بنا آل زیار عکس از تهران سوییت

رج قابوس بن وشمگیر در استان گلستان ساخت بنا آل زیار عکس از تهران سوییت

اسفار پس از چندی مردآویج آل زیار را بسوی امیر شمیران روانه کرد تا وی را تابع خویش سازد و خود نیز برای سرکوبی اهالی قزوین که نمایندۀ او را در آنجا بقتل رسانیده بودند، حرکت کرد . لیکن سلار که پسران او درآینده فرمانروای آذربایجان شدند ، مردآویج را برعلیه اسفار برانگیخت و ظاهراً توسط قزوینیان (گروه فرودادیه) به او نامه نوشته و خود را فرمانبر وی خواندند . و مردآویج نیز بابعضی از امرای لشکر اسفار پنهانی مکاتبه کرد و آنها چون دلخوشی ار اسفار نداشتند ، به مردآویج ملحق گردیدند . «مجمل التواریخ : ۳۸۸، ۳۸۹»

مردآویج سپس رو به زنجان نهاد و درآنجا سپاهی گردآوری نمود و به قزوین یورش برد ، اسفار به اجبار به ری عقب نشینی کرد. مردآویج در این زمان از ماکان کاکی در خواست کمک کرد و اسفار نیز که مورد حملۀ ماکان نیز واقع شده بود ، بسوی الموت حرکت کرد .آنگاه مردآویج به تاریخ ۳۱۹ ه.ق لشکریان خود رابه چهار قسمت تقسیم نمود  و درطالقان به انتظار آمدن اسفار نشستند و به محض آمدن وی بر او تاخته و سر ازبدنش جدا ساختند . پس از مدتی براثر آشوب در بخارا ابوجعفر علوی آزاد گردید و به طبرستان و گیلان رفت و سپس در سال ۳۱۹ ه.ق به ری نزد مرد آویچ برفت . و مردآویچ از او حمایت کرد . دیری نگذشت که میان ماکان و مردآویچ اختلاف افتاد و مردآویچ ابوجعفر را به عنوان فرمانده سپاه به جنگ با ماکان گسیل داشت اما ابوجعفر در آن جنگ شکست خورد .  و بسیاری از یارانش مقتول شدند . و خود نیز در زمان حکومت رکن الدوله از دنیا رفت . « ابن اسفندیار : ۲۹۴ ، ۲۹۵ –  صابی :۳۷ ،۳۸» دراندک مدتی ، بسیاری از جنگجویان پیرامون مردآویج که فردی سخاوتمند بود ، گرد آمدند و او سریعاً برشهرهای جبال شامل ری ، همدان ، دینور ، کنگاور ، قم وکاشان مسلط شد . « ابن اثیر : ۷/۴۷» زمانی که مردآویج همدان را تصرف کرد ، خلیفۀ عباسی نگران شد و سپاهی را به فرماندهی هارون بن غریب به مقابلۀ او فرستاد لیکن مردآویج سپاه او را شکست داد و به پیشروی خود ادامه داده و اصفهان را تسخیر نمود . همچنین لشکری به اهواز گسیل داشت و آنجا را نیز متصرف شد . مرد آویج درتاریخ ۳۱۹ یا ۳۲۰ ه.ق نامه ای به خلیفه ارسال کرد و در آن درخواست امارت ولایتهایی را که تصرف کرده بود را نمود و تعهد کرد که در ازای آن سالانه خراجی معادل دویست هزار دینار بپردازد که خلیفه به اجبار پذیرفت . « ابن اثیر : ۷/۶۵، ۶۷- ذهبی : ۱۵/۵۴- مجمل التواریخ : ۳۷۶»

در آن هنگام مردآویج با داشتن مال و مردان جنگی بسیار در صدد تصرف گرگان و طبرستان برآمد و آن مناطق را به قلمرو خود افزود و ماکان و اطرافیانش را براند . ماکان به دیلمستان رفت و با ابوالفضل الثائر به نبرد مجدد با مردآویج آمد اما برای بار دیگر مغلوب گردید . ماکان سپس به نیشابور رفت و خود را تابع امیر سامانی خواند و طبق امر امیر نصر، سپهسالار خراسان محمدبن محتاج سپاه خود را آماده نمود و به اتفاق ماکان به جنگ ابوالقاسم ، پسر بانجین که نماینده و عامل مردآویج درطبرستان بود ، یورش بردند لیکن آن دو نیز در سال ۳۲۰ ه.ق شکست خوردند و محمدمحتاج به خراسان برگشت . « ابن اثیر : ۷/۴۷»

مردآویج آل زیار پس از مدتی به ری بازگشت ،آنگاه محمدبن محتاج فرصت را غنیمت شمرده و گرگان را متصرف شد . لذا در تاریخ ۳۲۱ ه.ق  مردآویج عزم آنجا کرد که ابن محتاج آنجا را رها کرد و به نیشابور برگشت .  و بار دیگر امیر نصر شخصاً روانۀ گرگان شد . بدین سبب محمدبن عبدالله بلعمی که از سوی ابن محتاج درگرگان عاملیت داشت با مطرف بن محمد ، کارگزار مردآویج  مکر نمودند که اگر جنگ آغاز شد، وی لشکر مردآویج را از نبرد نهی کند . مردآویج توسط کسانی از این توطئه آگاه گردید و مطرف را بکشت . سپس بلعمی با نامه ای مردآویج را از آمدن لشکر پرشمار امیرنصر ترساند . لذا مردآویج با صلح با آنها بطرف ری روان شد . « گردیزی : ۱۹۴- همو : ۷/۸۶ – ۸۷»

درآنزمان پسران بویه بنامهای ابوالحسن علی و برادرش ابوعلی حسن که زمانی در رکاب ماکان کاکی شمشیر میزدند ، پس از شکست ماکان بدست مردآویج به او گرویدند و برخی دیگر از سران سپاه ماکان نیز چنین کردند . و مردآویج نیز آنان را به گرمی پذیرفت و ابوالحسن علی را برحکومت کرج گذارد . « ابن اثیر : ۷/۸۹ – ابن کثیر :۱۱/۱۷۴- حافظ ابرو :۲/۱۶۳- ابوعلی مسکویه : ۱/۲۷۵ ، ۲۷۷» به دلیلی که معلوم نیست خیلی زود روابط مردآویج و برادران بویه شکرآب گردید . ابوالحسن علی مردی سخاوتمند و حلیم بود و در کرج با کارگزارن و مردم با مهربانی رفتار نمود . « همو : ۱/۲۷۸- ۲۷۹- ۲۹۵» و بزودی در دل اهالی آنجا جای خود را باز کرد و آنها به مردآویج نامه ای بر تقدیر از ابوالحسن ارسال کردند که این موضوع هراس در دل مرد آویج بیفکند . دراین اثنا و در سال۳۲۲ه.ق  شیرزاد ، از بزرگان دیلم در جرفاذاق هم به او ملحق گردید و توانایی ابوالحسن افزون گشت . « همو : ۱/۲۷۹» با فشارهای مردآویج ، ابوالحسن ناچار بطرف اصفهان عقب نشینی کرد . و پس ازاستیلا بر مظفربن یاقوت ، آن شهر را در دست گرفت . « ابن جوزی : ۶/۲۷۰- همو : ۱/۲۷۹- ذهبی : ۱۵/۱۰۲» مردآویج برادر خود وشمگیر را بالشکری به سوی اصفهان روانه کرد لیکن ابوالحسن بسوی ارجان عقب نشست وشمگیر نیز به اصفهان رسید و آن شهر را به خواستۀ القاهر عباسی به محمدبن یاقوت واگذار کرد . « ابوعلی مسکویه : ۱/۲۷۹: ۲۸۰، ۲۹۶ – ابن اثیر : ۷/۸۹- زرین کوب : ۴۱۹ ، ۴۲۰ – ابن کثیر : ۱۱/۱۷۳- ۱۷۴»

ابوالحسن در ارجان طبق نامه ای و ارسال مال از ماکان کاکی درخواست عزیمت به آنجا نمود . یاقوت و پسرش مظفر با پیشنهاد مردآویج قصد نبرد با ابوالحسن را کردند. که وی از نیت آنان آگاه گردید و به ایالت فارس رفت . « ابن اثیر : ۷/۹۱» درآن هنگام ماکان به ابوالحسن پیوست و همزمان قاهرعباسی ازخلافت خلع گردید . بنابراین یاقوت نیز از امارت اصفهان برکنار شد . لذا وشمگیر به اصفهان رفت و زمام آنجا را بدست گرفت« ابوعلی مسکویه : ۲۸۰ ، ۲۹۶» و مردآویج که از سوی ابوالحسن و ماکان نگران بود ، به اصفهان آمد و سپس لشکری از دیلم و گیل با فرماندهانی بلند پایه بسوی اهواز گسیل داشت تا آن شهر را تصرف کرده و راه پیشروی ابوالحسن بویه را ببندند که پس از عزیمت خودش به آنجا راههای گریز وی به کرمان و مکران و ولایات دیگر مسدود شود . چون لشکر مرد آویج در سال ۳۲۲ ه.ق به ایذج رسید ، یاقوت از ترس اینکه مبادا مردآویج و ابوالحسن به صلح درآیند و هردو برسر خلاص شدن از وی همدستی کنند ، به همراه پسرش مطفر به اهواز رسید و از آنجا به خلیفۀ عباسی (الراضی) نامه ای ارسال کرد و امارت اهواز را از او درخواست کرد که درخواستش از سوی خلیفه اجابت شد . لشکر مرد آویج در راه آمدن به اهواز بر شهر رامهرمز غلبه کرد و به پیشروی خود ادامه داد و در همین زمان یاقوت بر سرپل اربق به مقابله با او بیامد . لیکن مجبور به عقب نشینی شد و مرد آویج به اهواز وارد شد .  دراین ایام ابوالحسن بویه صلاح به آن دید که با مردآویج مصالحه کند و با سفیری این درخواست را با وی در میان گذاشت و مرد آویج با این پیشنهاد موافقت کرد . و پسر بویه پیشنهادات او را پذیرفت و خطبه بنام وی کرد و هدایای بسیار همراه برادر خود ابوعلی حسن ، بعنوان گروگان به نزد او فرستاد . و پس از آن ابراهیم بن کاسک را به نیابت از خود به امارت ارجان گماشت . « ابن اثیر :۷/۱۰۰- ابوعلی مسکویه : ۱/۳۰۰ ، ۳۰۲»

مرد آویج به اصفهان برگشت ودر بهمن سال ۳۲۳ ه.ق به مناسبت جشن سده ، جشنی مفصل در اصفهان برپا کرد . لیکن عظمت و شکوه آن جشن را در خور انتظار خود ندید . لذا برگزاران آن جشن را که چند تن از بزرگان ترک بودند تنبیه نمود و آن ترکان بر علیه وی متحد شدند و زمانی که در کاخ خود به گرمابه رفته بود ، بر او یورش برده ، وی را مقتول ساخته و گریختند و چون هرج مرج شد، حسن بویه نیز از اصفهان بگریخت . « ابن اثیر : ۷/۱۰۸ ، ۱۱۱ ، ابن کثیر :۱۱/۱۸۲- ابوعلی مسکویه : ۱/۳۱۵»آنگاه ترکان فتنه جو و توطئه گر به دو تیم تقسیم شدند که گروهی به حسن بویه ملحق شده و گروهی دیگر با بجکوم ترک به بغداد رفتند .

در تاریخ ایران جنبش های استقلال طلبی حکومتهای محلی ارزشهای ویژه ای دارند . مردآویج که از اهالی منطقۀ گیلان بود ، عقاید ضد اسلامی داشت و آن را بروز می کرد تا ریشه های ایرانی خود را نمایان سازد . وی در اصفهان دستور داد که تاج و تخت خود را بمانند تاج و تخت انوشیروان ساسانی بسازند و همچنین فرمان داد تا طاق کسری را همانند گذشته برای برگزاری جشنهای باستانی ایران تعمیر و مرمت کنند . مردآویج با درهم شکستن سپاه المقتدر خلیفۀ عباسی کینۀ خود نسبت به اعراب را به معرض توجه همگان قرارداد.

 

 

منابع :

ابن اسفندیار : محمد ، تاریخ طبرستان ، به کوشش عباس اقبال ، تهران ۱۳۶۶ شمسی مبحث آل زیار

اولیاء الله آملی ، محمد ، تاریخ رویان ، به کوشش منوچهر ستوده ، تهران ، ۱۳۴۸ شمسی

صابی ، هلال ، المنتزع من کتاب التاجی ، همراه اخبار ائمه الزیدیه فی طبرستان به کوشش ویلفرد مادلونگ بیروت ۱۹۸۷ میلادی

مسعودی ، مروج الذهب و معادن الجوهر ، به کوشش شارل پلا بیروت ، ۱۹۷۴ میلادی

بخاری ، ابونصر سهل بن عبدالله ، سر سلسله العلویه ، به کوشش سید محمد صادق بحرالعلوم ، نجف ، ۱۳۸۱ ه.ق

ذهبی ، محمد ، سیر اعلام النبلا ، به کوشش شعیب آلارنا وؤط و محمد نعیم العرقسوسی ، بیروت ، ۱۴۱۳ ه.ق

ابن اثیر، علی ، الکامل فی التاریخ ، به کوشش ابوالفدا عبدالله القاضی ، بیروت ، ۱۴۱۵ میلادی

ابن کثیر ، اسماعیل ، البدایه و النهایه ، بیروت ، مکتبه المعارف

ابوعلی مسکویه ، تجارب الامم ، به کوشش ابوالقاسم امامی ، تهران ۱۳۷۹ شمسی

حافظ ابرو ، عبدالله ، جغرافیای حافظ ابرو ، به کوشش صادق سجادی ، تهران ۱۳۷۸ شمسی

زرین کوب ، عبدالحسین ، تاریخ مردم ایران ، تهران ،۱۳۶۷ شمسی

گردیزی ، عبدالحی ، زین الاخبار ، به کوشش عبدالحی حبیبی ، تهران  ۱۳۶۳ شمسی

تاریخ جامع ایران  ، جلد هفتم ، صادق سجادی ، تاریخ آل زیار

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *