حسن دوم

حسن بن محمد بن بزرگ امید (حسن دوم)

 

حکمرانی کیا بزرگ حسن دوم در الموت «عید قیامت – رستاخیز مردگان» حکومت از سال ۵۵۷ ه.ق الی ۵۶۱ ه.ق

        از حکمرانان و فرمانروایان عجیب و شگفت آوری که در الموت فرمان راندند  و از خود عملیات و ادعاهای حیرت انگیز نشان دادند ، حسن دوم معروف به “علی ذکره السلام” است . هنگامیکه محمد بن بزرگ امید درگذشت ، حسن ، در حدود سی و پنج سال تمام داشت ، سی و پنج سال هر چند که آدمی ، تمام ایام چه شبها و چه روزهای آن را صرف تحقیق و تأویل و تجربه اندوری و دانش پژوهی کرده باشد ، باز هرگز دارای چنان شور و شوق و حسن نخواهد بود . و هیچگاه تجربیاتش چنان پخته ، و نیرومندیش به پایه ای نرسیده باشد که حسن در آن سن دارا بود . این قدرت و توان و آنهمه فراست و بلند پروازی به وی اجازه می داد که دست به تغییراتی اساسی در موقعیت و اوضاع و احوال فرقۀ اسماعیلیه بزند و در سراسر سرزمینهای پراکندۀ جامعۀ اسماعیلی آن را معمول و مجری بدارد .

حسن صباح و الموت

حسن دوم و فرمانروایی بر الموت

آخر نباید فراموش کرد که حسن نیکو دریافته بود که جنبش اسماعیلیان پس از چندین قرن که از تولدش می گذشت ، پویایی خود را از کف داده بود و ضرورت ایجاب می نمود که تحولاتی در ارکان و زیربنا و روبناهای آن پدید آید .

گمان می رود که در مورد جانشینی وی ، و اینکه حسن دوم می توانسته است از طریق ارث و توارث پیشوایی جامعۀ نزاری را به دست آورد ، کمتر مشکلی پیش آمده باشد ، اگرچه بیشترین چیزیکه وی می توانست ادعا کند لقب “داعی” بود . هرگاه بخواهیم از لحاظ مسئلۀ کیش و طریقتی قضاوت کنیم ، باید بگوییم که علی رغم قدرت و مرجعیتی که سه فرمانروای پیشین الموت در میان مردم کسب کرده بودند ، هنوز تقدم ، داعی “الموت”در شام و قهستان امری بدیهی و انگار ناپذیر شناخته نشده بود .

از این روی و به همین جهت ، اینکه حسن توانسته است مقام و جایگاه خود را در گیر و دار حوادثیکه رخ می داد حفظ نماید در واقع ، نشانه شایستگی و زیرکی و موقع شناسی فوق العاده این جوان مجرب و پخته بود .

عید قیامت رستاخیز مردگان

نخستین کاری که حسن دوم ، پس از به دست گرفتن زمام امور در الموت نمود ، آن بود که جمعی از اسیران را که رفیقان در ری و قزوین و دیگر ولایات ، در قلع الموت به زندان افکنده بودند آزاد ساخت و به آنان اجازه داد تا به اراده و خواست خویش به شهر ها و دیارهای خود بازگردند .

پس از آن ، دومین اقدام حسن دوم این بود که محیط خشک و تعصب آلود الموت را را به سختی تکان داده و آن را ملایمت بخشید و از عتاب و عقاب قشریون و آنجمله از کسانی که ، قوانین شرعی را زیر پا می نهادند ، خودداری ورزید . اما پس از گذشت دو سال و نیم آن داعی اصلاحات مذهبی و کیشی مخصوص فرقه اسماعیلیه را شروع نمود .

در یکی از روزهای ماه رمضان ، که سالگرد شهادت علی علیه السلام بشمار می رفت ، مردم را از اطراف و اکناف به انجمنی که از آن هنگام به بعد ، عید قیامت نامیده شد، فرا خواند .

دراینجا شرح و تفصیل آن رخداد عجیب را از زبان خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی می شنویم : [در هفدهم رمضان سال تسع وخمسین و خمس مأه بفرمود حسن تا اهالی ولایات ، خود را در آن روزها به الموت استحضار کردند و چهار رایت (عَلَم) از چهار لون سپید و سرخ و زرد و سبز که آن کار را مرتب کرده بودند ، بر چهار رکن منبر نصب کردند …]

[ و خداوند علی ذکره السلام ، جامۀ سفید و عمامه سفید برتن کرد و نزدیک نصف النهار از قلعه الموت بیرون آمد و از دست راست منبر درآمد و به آهنگی هرچه تمامتر بر سر منبر شد و سه بار سلام کرد ، اول بر دیلمیان که (مرکز جمع بودند) و دیگر به (خراسانیان) و یا قهستانیان ، بر دست راست و دیگر به (عراقیان) بر دست چپ …]

سخنرانی حسن دوم

سخنرانی حسن دوم

و لحظه ای بر سر پای نشست و باز برخاست و شمشیر حمایل کرده و به آواز بلند گفت: الا ای اهل العالمین ، از جن و انس و ملائکه …  باز هم رشیدالدین فضل الله گوید : [او بر منبر رفت ، چنانکه روی به قبله داشت و به رفیقان چنان نمود که از نزدیک مقتدا ، یعنی امام غائب… که در خفیه پیش او کسی رسیده است و به عبارت ایشان ، و بر سر منبر ، فصلی فصیح و بلیغ ایراد کرد و به آخر خطبه گفت ، امام زمان ، شما را درود و ترحم فرستاده است و بندگان خواص گزیده خویش خوانده و بار تکلیف شریعت از شما برگرفته و شما را به قیامت رسانیده و آنگاه خطبه ای به زبان عربی ایراد کرد چنانکه حاضران رقت آوردند (گریه کردند)به این اسم که سخن امام است . و یکی را (فقیه محمد بستی)که عربی می دانست بر پایه منبر نشانده بود تا ترجمه سخنان او را به پارسی با حاضران بگوید و تقریر کند . و مضمون خطبه بر این منهاج ، که حسن بن محمد بزرگ امید ، خلیفه داعی و حجت ماست ؛ باید که شیعه ما در امور دینی و دنیاوی ، مطیع و تابع او باشند و حکم او را محکم دانند و قول او قول ما شناسند و بدانند که مولانا ایشان را شفیع شد ، و شما را به خدا رسانید…

و بعد از انشاد و ایراد ، از منبر به زیر آمد و دو رکعت نماز عید بگزارد و خوان بنهاد و قوم را بنشاند تا افطار کردند و اظهار طرب و نشاط بر رسم اعیاد و گفت ، امروز عید است ، و  آنگاه باز ملاحده (اسماعیلیان) هفدهم رمضان را عید قیام خواندندی….

هفتاد روز بعد در مؤمن آباد قهستان (نواحی استان بیرجند کنونی)، انجمن دیگری تشکیل گردید ، منبر را به همان کیفیت ترتیب دادند و بر آنجا خطبه و سجل و فصل که حسن فرستاده بود ، برخواندند .

قلعه درمیان اسماعیلیه واقع در خراسان جنوبی (قُهستان)

قلعه درمیان اسماعیلیه واقع در خراسان جنوبی (قُهستان)

در این خطبه ، حسن گفته بود که همانطوری که پیش از این ، مستنصرخلیفه خدا بر روی زمین بود ، حسن صباح خلیفه او ، اینک [من که حسن هستم می گویم : خلیفه خدا بر روی زمین منم ، خلیفه من این رئیس مظفر است و باید که فرمان او برند و کلام او ، کلام ما دانند و آنچه او گوید ، دین وحق دانند]

حسن دوم برای مخالفان حکم قتل صادر می کرد

با توجه به آنچه در فصل های اخیر ذکر گردید باید گفت که حسن در اعمال و اجرای احکام و دستورات دینی مخصوص خود به خشونت و زور هم متوسل می شده است .

با آنکه تمام کسانی که بشارت و دعاوی و بدعت های وی را نمی پذیرفتند ، روحاً در حکم مردگان بودند ، اما جسماً به اعتبار جنبش و حرکت جسمی ، وجود داشتند . باز چنانکه رشیدالدین فضل الله می گوید : [حسن ، دست کم برای کسانی که در قلمرو فرمانروایی وی به احکام شرعی مخصوص او تأسی می کردند ، حکم قتل را جایز می شمرد ، زیرا همچنان که دور و حرکت شریعت طاعت و عبادت روحانی صرف بدارد ، از آنجا که امام تقیه داشتن را برای عموم لازم می دانست ، به گناه کبیره ای ارتکاب جسته و درخور سیاست است . اگر کسی هم امروز که دور قیامت روحانی است ، احکام شریعت را به کار دارد مرتکب معصیت گشته است.]

به نوشته عطا ملک جوینی ، عده زیادی جلای وطن کردند و تمام کسانی هم که باقی ماندند دست کم به ظاهر ، احکام و دستورات جدید و یا به عبارت دیگر ، بدعت های نوین حسن را گردن نهادند .

شاید چنین مهاجرت هایی به افروختن آتش مجدد جنگ ، علیه اسماعیلیان کمک می کرد و احتمالاً حسن امیدوار بود که حتی در دنیای سنی نشین خارج از حوزه الموت آنچه را که مخالفت با بدعت و بشارت خویش تصور می کرد در هم شکند .

حسن دوم (حسن بن محمد بزرگ امید) توسط برادرزنش به قتل رسید

یکسال و نیم از عید قیامت گذشته بود و شاید حسن دوم ، خوشحال و راضی از پیروزیهایی که به ظاهر در تحقق یافتن بدعت های نوین و اقدامات شگفت انگیزی که انجام داده بود ، فرمانروایی خود را از دروان قلعه الموت ، همانجایی که مرکز فرماندهی حسن صباح بود ادامه می داد .

تنها تفاوتی که میان کیفیت و چگونگی فرماندهی حسن صباح و حسن دوم وجود داشت ، این بود که حسن صباح ، همان شیوه و راه و رسم قدیمی را که در جامعه اسماعیلی برقرار بود و مردم و عموم اسماعیلیان بدان خو گرفته بودند بکار می برد ، در حالی که حسن دوم دیگر پای بند چنان سلسله مراتبی نبود و به سبک و اسلوب اداری و کیشی خود عمل می کرد .

این اوضاع و احوال در ظاهر به نظر متعارف و معمولی شده بود ولی در خفا و باطن مخالفت ها و نفرت و کینه توزی هایی را سبب گردیده و دسته ها و گروههایی را علیه وی برانگیخته بود . یکی از این دسته ها که قدرت و نفوذ فوق العاده ای نیز داشتند ، جمعیت و یا دسته آل بویه گان بودند که سلسله ای را در شمال و مغرب ایران تشکیل می دادند و مدتها از حکمرانان محلی بودند .

دوران اعتلای حکومت آل بویه گان مقارن با عهد قدرت فاطمیان در مصر بود . یکی از مردان برجسته آل بویه برادر زن حسن دوم بودکه نامش “حسین ناماور” بود . این مرد که سخت از حسن رنجیده خاطر گشته بود در پی فرصتی بود تا این شخص را که از نزدیکترین بستگان سببی اش بود بقتل برساند . پس در یک شب که در خانه شوهر خواهر خود مهمان بود از یک غفلت بهره گرفته و با کارد قلب فرمانروای بدعت گذار الموت را دریده و او را بقتل رسانید .«سرگذشت حسن صباح و قلعه الموت ، ناصرنجمی ، ص ۳۵۱ تا۳۶۲»

 

منابع :

سرگذشت حسن صباح و قلعه الموت  ، نویسنده ناصر نجمی ، انتشارات ارغوان ، سال ۱۳۸۹

تاریخ اسماعیلیان ، تألیف برنارد لوئیس ، ترجمۀ دکتر فریدون بدره ای ، انتشارات توس ، سال ۱۳۶۲ خورشیدی

تاریخ جامع ایران ،  هاشم رجب زاده ، جلد نهم و دهم ، ۱۳۹۳ شمسی

جامع التواریخ ، تاریخ اسماعیلیان ، مؤلف : رشیدالدین فضل الله همدانی ، به تصحیح : محمد روشن ، ناشر میراث مکتوب ، به اهتمام دکتر عباس پناهی ،  تاریخ ۱۳۸۷ خورشیدی

الفهرست ، تألیف محمدبن اسحاق ابن ندیم ، تاریخ نگارش سال ۳۷۷ ه.ق ، ترجمۀ محمد رضا تجدد

تاریخ ادبیات ایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، جلد اول ،انتشارات فردوس ، چاپ دهم ۱۳۶۹خورشیدی

مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیر طوسی، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴ خورشیدی

عزالدین ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، کارلوس یوهنس تورنبرگ در سال ۱۸۵۱ میلادی ، ترجمه به اهتمام ابوالقاسم حالت ، عباس خلیلی

تاریخ جامع ایران ،  هاشم رجب زاده ، جلد نهم و دهم ، ۱۳۹۳ شمسی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *