تابلوی نقاشی خواجه عبدالله

خواجه عبدالله انصاری و افکار وی

خواجه عبدالله انصاری    (تولد ۳۹۵- وفات ۴۸۱قمری)

شیخ الاسلام ، امام الائمه ابواسماعیل عبدالله بن ابی منصور محمدبن معاذبن علی بن محمدبن احمدبن علی بن جعفربن منصوربن مت الانصاری الهروی ، از القاب ابو ایوب انصاری است .«تاریخ ادبیات ایران هرمان اته ، ص۱۵۰» که رسول گرامی اسلام بعد از هجرت در خانۀ او اقامت گزید . مت الانصاری در عصر خلافت عثمان به همراه احنف بن قیس (فاتح خراسان)به هرات آمد و در آنجا مقیم شد . «شیخ الاسلام عبدالله انصاری حیاته و آرائه» «صد میدان ، قاسم انصاری ،ص۳»

سردیس خواجه عبدالله انصاری در پارک ملت

سردیس خواجه عبدالله انصاری در پارک ملت

زادگاه و تاریخ ولادت عبدالله انصاری

فروزانفر در کتاب ادبیات تاریخ ایران می گوید :

ابواسماعیل عبدالله بن محمد انصاری که نسب او به ابو ایوب از صحابۀ خاص پیغمبر می رسد و به همین جهت به لقب انصاری معروف شده است . در سال ۳۹۵ یا ۳۹۶ قمری متولد شده و در آغاز جوانی به تحصیل علوم متداول آن عصر از ادب زبان عرب و علم حدیث و تفسیر و فقه و کلام و فلسفه مشغول شده و در هریک رنجی بی اندازه متحمل گردیده و تبحر یافته و پس از آن به دستیاری شیخ ابوالحسن خرقانی از مراحل ظاهری درگذشته و به سیر منازل معنوی پرداخته است . « تاریخ ادبیات ایران ، فروزانفر ، ص ۳۳۳»

زادگاه شیخ به اصح اقوال شهر هرات در خراسان قدیم است که اکنون در غرب کشور افغانستان واقع شده است  .

شیخ ، غروب روز جمعه دوم شعبان سال ۳۹۶ ه.ق از پدری صالح و مادری صالحه متولد شد . پدرش که مردی پرهیزکار و اهل حق بود ، به تعلیم و تربیت او همت گماشت . در خانه از فیض دیدار و مصاحبت یاران پدر که عموماً از بزرگان علم و مشاهیر هرات بودند ، بهره مند بود . و در بیرون خانه در معیت پدر از مجالس وعظ و ذکر سود می جست . استعداد فوق العاده و درک و فهم بیش از حد او ، اعجاب و تحسین دوستان و حسادت دشمنان را برانگیخت چنانکه خود می گوید :

اول مرا در دبیرستانِ زنی کردند . گفتند زیان دارد . چون چهار ساله شدم ، مرا در دبیرستان مالینی کردند . و چون نه ساله شدم ، از قاضی ابومنصور و از جارودی املاء می نوشتم . و چهارده ساله که بودم مرا به مجلس نشاندند ، و من در دبیرستان ادب ، خُرد بوده که شعر می گفتم چنانکه دیگران را بر من حسد می آمد . «نفحات الانس جامی ، ص۳۳۲» «صد میدان ، قاسم انصاری ،ص۴»

تابلوی نقاشی خواجه عبدالله

تابلوی نقاشی خواجه عبدالله

عصر زندگی وی

خواجه انصاری که در اشعار پیر انصار و پیر هرات نیز تخلص می کند از آن همه علوم عقلی و سیر مراحل معنوی و خدمت شیخ ابوالحسن خرقانی چندان آزادی عقیده و حریت ضمیر به دست نیاورده و به واسطۀ این که در فروع مذهب حنبلی و تا اندازه ای حشوی و قابل تجسیم بوده و در مراعات دقایق آن تعصب بسیار داشته ، اغلب معاصرین خود را آزرده می ساخته و “به امر به معروف” و “نهی ازمنکر” پرداخته و خُمخانه می شکسته و علمای اشعریه و دیگران را هم رنجیده خاطر داشته ؛ تا اینکه چند مرتبه وسیلۀ آزار او را فراهم ساخته و وسایلی برانگیخته اند . ولیکن هیچ یک از آنها نافع نشده و از عظمت و اهمیت انصاری نکاسته است و خواجه عبدالله نه تنها با علمای ظاهر طرف بوده ، بلکه با متصوفۀ عصر خود که ظواهر شریعت را مهمل می گذاشتند به اصل اعتماد خود که عبادت تا موقع ظهور یقین است ، طرف بوده و ایشان را از اهل بدعت می پنداشته است . هرچند خود او نیز گاهی به حقایق و درک شاهد معنی اشاره کرده و مریدان را تحریص و ترغیب نموده لیکن در همۀ این مراتب وجود ظواهر را لازم دانسته و اعمال شرعی را از بهترین وسایل وصول می داند .

خواجه عبدالله در نثر فارسی طریقۀ مخصوصی دارد و ظاهراً اولین کسی است که سجع را در نثر اختراع کرده و سعدی نیز تا حدی از او تقلید کرده ، ولی بهتر نوشته است . در غالب نوشته های خواجه عبدالله آثار تکلف موجود است ولی با وجود این سوزناکی مخصوصی در نثر و حتی نظم خواجه عبدالله موجود است که خواننده را منقلب و متأثر می گرداند و قسمتی از آنها به واسطۀ لطف معنی و شور حقیقی که از آن ظاهر است ، خرده خرده در زبان فارسی به جای مَثَل استعمال می شود مثل این جمله : «اگر کاسنی تلخ است از بوستان است و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است»

خواجه در حال مناجات

خواجه در حال مناجات

درغالب این نوشته ها که رعایت سجع در آن مهم است روابط جمله ها تکرار شده و نمی افتد چنانکه در جملۀ سابق دیدیم و اغلب فعل ها بر فاعل مقدم استعمال می گردد ولیکن سعدی با این که در این روش به خواجه عبدالله اقتفا کرده ، سهولت نظم به کار برده و از زواید اجتناب نموده است . با وجود این خواجه عبدالله در نثر او تأثیر زیادی داشته ؛ چنانکه گاهی جمله هایی از حکایات گلستان به نوشته های خواجه عبدالله شباهت بسیار پیدا کرده ، چنانکه این جمله : «چنین گوید پیر بازاری عبدالله انصاری که در روزگار جوانی چنان که افتد و دانی» که سعدی قسمت اخیر آن را طابق النعل در گلستان به کار برده است . در قسمت مخلوط کردن شعر به نثر و مربوط کردن این دو به یکدیگر متأخرین و سعدی از خواجه عبدالله تقلید نموده اند . در یکی از کتب خواجه عبدالله که در یکی از جنگ های خطی به اسم مقالات موسوم و به فارسی است ، کلیۀ این دقایق رعایت شده و اغلب کتاب مناظره است و نام آن کنزالسالکین است . دیگر از کتب خواجه عبدالله مناجات نامه است و به فارسی است و دیگر زادالعارفین و کتاب اسرار که آن هم فارسی است و کتاب ذم الکلام و منازل السائرین الی الحق المبین که این هردو به عربی است . و عده ای از علما بر کتاب اخیر شروحی نوشته اند .

از اشعار خواجه عبدالله که قریب ۱۲۰۰ بیت آن به نظر رسیده است ، اغلب مشتمل است بر شوق و شور گویندۀ آن به عالم حقیقت و در مراحل معنی و چنانکه از ملاحظۀ اشعار متأخرین بر می آید . این اشعار در افکار عرفا تأثیر بسیار داشته و اغلب از معانی آن اقتباس کرده ، در اشعار خود به کار برده اند و قسمتی از رباعیات او چنان که پیش تر اشاره کردیم ، با رباعیات خیام مخلوط و ممزوج شده است . وفات خواجه عبدالله در سال ۴۸۱ قمری اتفاق افتاده است . « تاریخ ادبیات ایران ، فروزانفر ، ص ۳۳۳و ۳۳۴»

خواجه عبدالله انصاری در حال مناجات

خواجه عبدالله انصاری در حال مناجات

در منابع تاریخی دیگر در ارتباط با عصر زندگی عبدالله انصاری چنین آمده است :

شیخ الاسلام ، در عصر خلافت القادر بالله عباسی (۴۲۷- ۳۷۶ه.ق) چشم به جهان گشود . در آن زمان ، بغداد مرکز خلافت مسلمانان بود . فاطمیان در مصر و سلطان محمود غزنوی (۴۲۱-۳۸۸ه.ق) در خراسان جکومت می کردند . دامنۀ اختلاف سیاسی ، میان سلاجقه و غوریان و غزنویان گسترش داشت و این اختلاف ، گهگاه به جنگ و خونریزی منجر می شد و آرامش مسلمانان را بهم می زد . از طرف دیگر، اختلافات عقیدتی و مجادلات کلامی میان اشاعره و معتزله و ماتریدیه و حنفیان و شافعیان و قدریه به حدی بود که بعضی از آنان ، برخی دیگر را تکفیر می کردند و به کفر و زندقه متهم می ساختند . «غزالی نامه ، استادهمایی ، ص۴۰-۷۵» اظهار عقاید مختلف ، از طرف صوفیان این عصر ، در معرفت خدا و سیر الی الله و فی الله و دربارۀ کشف و مکاشفه ، به قدری شدید بود که اوهام و افکار مردم را به حیرت وامی داشت . این اختلاف و تضادهای فکری و عقیدتی ، پایۀ اتحاد مسلمین و وحدت کلمه بین آنان  را در هم ریخته ، سبب بدبینی و نفرت می شد . در چنین اوضاع و احوال سیاسی مذهبی ، کار بزرگمردانی چون خواجه عبدالله انصاری مشکل بود ، زیرا هرچه بر دانش و بینش و شهرت آنان می افزود ، به همان نسبت ، بار وظیفه و تکلیفشان سنگین تر می گردید . «صد میدان ، قاسم انصاری ،ص۵»

عکس هوایی آرامگاه خواجه عبدالله در هرات

عکس هوایی آرامگاه خواجه عبدالله در هرات

استادان وی

۱- قاضی ابومنصور ازدی ، فاضل و فقیه و محدث و شیخ شافعیان هرات بود و حدود سی سال مسند قضاوت داشت . سلطان محمود نسبت به وی ارادت می ورزید و دراعزاز و احترام او می کوشید .

۲- جارودی از رجال علم و عالم به قرآن و حدیث بوده ، در حدیث نیشابور و همدان و بصره به افاده و استفاده مشغول شده ، خواجه عبدالله حدیث و درایه الحدیث را از وی آموخت .

۳- یحیی بن عمار الشیبانی سیستانی ، عالم به تفسیر و حدیث و شعر و ادب واعظ و مرشد و از متمکنان هرات بود . او در حق خواجه عبدالله گفت : “ساعدو عبدالله الانصاری و تلطفوا معه لانه یخرج منه رائحه الامام” و خواجه عبدالله در حق این استاد گفته است : “لو انی ما رایته لما استطعت ان اطلق لسانی فی مجالس التذکیرو التفسیر” .

۴- الشیخ عمو ، متولد ۳۴۹ ه.ق ، به نیشابور و بخارا رفته . شیوخ مشهور آن عصر چون بابا فرعانی و احمدنصر طالقانی و ابوبکر فالیزبان را زیارت کرد . در هرات خانقاه داشت و از مساعدت های مادی و معنوی نسبت به خواجه عبدالله دریغ نمی کرد . «شیخ الاسلام عبدالله انصاری حیاته و آرائه ، ص ۲۷»

علاوه بر استادان فوق بزرگان دیگری نیز در تعلیم و ارشاد شیخ مؤثر بوده اند که از آنجمله : شیخ طاقی سیستانی ، بشری سگزی ، جراحی ، محمد باشانی ، احمد الحاجی ، ابو سلمه بارودی ، ابوعلی زرگر ، ابوعلی بوته گر ، اسماعیل دباس و محمد ابو حفص کورنی را می توان نام برد .

شاگردان وی

عبدالاول سگزی ، ابوالفتح عبدالملک کروخی ، ابوجعفر محمد سیدلانی ، ابوجعفر حنبل بن علی البخاری ، ابوالفخر جعفر قائنی ، عبدالصبور بن عبدالسلام ، حسین الکتیب ، احمد قلانسی و ابوالفضل رشیدالدین میبدی . «صد میدان ، قاسم انصاری ،ص ۵الی۷»

آثار و افکار حضرت خواجه عبدالله

آثار حضرت خواجه عبدالله انصاری هروی آئینۀ زندگی اوست و از زندگی او سخن گفتیم . حضرت خواجه کتب عربی و فارسی دارد . رسائل چندی برای ارشاد تلامیذ ، ونیز کتبی برای مناظره با دیگران و آثاری هم در شرح حال روحانی خویش نگاشته است . کتب چندی را به قلم خود تحریر کرده ، و دستۀ دیگر را شاگردان از زبان او نوشته اند و یادداشت های دروس می باشند .

دربارۀ این آثار مسایل دشواری به ما دست می دهد که هنوز همه حل نشده : تاریخ نگارش اکثر آن ها را نمی دانیم ، تا می توانستیم یکی را به دیگری مقایسه کنیم که همه سیر فکر و حال خواجه را بدانیم ، مگر دربارۀ سه کتاب که از منازل و مدارج سالک سخن می گوید و تاریخ تحریر آن تقریباً معلوم است . یکی “کتاب صد میدان” ، “منازل السائرین” و دیگر “علل المقامات” .

کتاب صد میدان خواجه

کتاب صد میدان خواجه

از این همه مدارج راه تصوف چه بوده . از این سه کتاب دومین یعنی منازل السائرین بر زمان های مابعد بسی اثر داشته است . سالکان بسته به مسالک صوفیۀ مختلف (از پیروان حضرت ابن عربی گرفته ، تا یروان حضرت ابن تیمیه) آنرا گرانبها دانسته ، برآن حواشی و شرحهای زیاد نگاشته اند . چنانکه شما را گفتم دوست شامی من عثمان یحیی آنرا خوانده ، . در سوز آمده بود . الحمدالله که دو کتاب دیگر را نیز یافتم .

مناجات نامه ، الهی نامه ، گنج نامه و ارادات و غیره را اکثر شما می شناسید و به یاد کرده اید . این آثار را عوام می خوانند و می شنوند و به یکدیگر می آموزند تا از فیوض خجستۀ آن سودی گیرند . مناجاتی را که در ضمن “طبقات الصوفیه” خواجه آمده باید خواند و نیز “کشف الاسرار” را باید دید . کشف الاسرار تفسیری است از قرآن کریم که چند سال بعداز وفات حضرت خواجه ، یکی از شاگردانش نگاشته ، و در آن از گفته های پیر بزرگ بسی درج آمده ، چاپ این تفسیر شریف را در تهران به اتمام رسانده اند . حضرت خواجه کتاب بزرگی بنام “ذم علم الکلام و اهله” نگاشته و در آن سستی و زیان افکار ایشان را بیان فرموده است.  برای اینکه دربارۀ صفات ذات حق تعالی ، چنانکه در قرآن کریم  آمده ، پاسخ گروه متکلمان را بدهد ؛ رساله ای به نام “کتاب الاربعین الصفات”از وی باقی مانده است . بی آنکه از جزئیات سخن بگویم  ، باید بدانیم چسان خواجه با ایشان مناظره می نمود : همیشه نص فرقانی را دلیل می آورد . در تفسیر آن حدیث نبوی را با اسم راویان و اسناد آن ذکر می کرد . خواجه مسلمان بود ، مسلمان را خطاب می نمود ، و ایشان را ، از روی ایمان پاک ایشان ، آگاه و قانع می کرد ، و نه با تعقّل و استدلال .

کتاب زادالعارفین خواجه

کتاب زادالعارفین خواجه

او از خود نمی گوید ، و در یک نگاه او کلام ربانی بر هرگونه دلیل بشری برتری دارد : مرجبا به این  گرویدن ، خردمندی و شکستگی !

از خطابه های پیرهرات  انصارالرحمه :

آن  ارزی   ،  کــه  مـــی ورزی      اگر برهوا پری ، مگسی باشـی

اگر بروی آب روی ، خسی باشی      دل بـدست آر تـا کسی بـاشی

**********

در کودکی پستـی ، در جوانــی مستـی،

در پیری سستی، پس خدا را کی پرستی؟

«سرگذشت ، آثار و افکار… سرژبورکوی ، ص ۱۸ و۱۹»

چاپ منازل فارسی کمال مطلوب است ، زیرا این اثر نمونۀ جالب و نمایشگر همۀ فعالیت ادبی انصاری است . چاپ اشعاری که شامل این اثر بزرگ نیم نثر و نیم نظم است ، و به وسیلۀ و.آ. ژوفسکی به روشنی تمام ، توان چکامه سرایی انصاری را نشان داده است . البته این قطعات نمی توانند تجسمی دربارۀ محتوای این کتاب به دست دهند . شعری که با زبانی شیرین و پرآهنگ سروده شده ، وزنی نیکو دارد و با گشاده دستی ، قافیه آرایی گردیده ، اهمیت مضمونش برای ما بسی بیشتر است . مطالب فلسفی بارها با افسانه و امثله های بی پایانی تعویض می شوند که غالباً از گنجینۀ روایات مردم گرفته شده و موازاتی برای آنها در آثار دیگر مؤلفان نیست . چنان می نماید که منازل نامعلوم نیای حماسه های بعدی سنائی ، عطار و جلال الدین رومی است ، با این تفاوت که در اینجا تار و پود اصلی آن را نثر می سازد و شعر ، تنها در میان نثر جای گرفته است . شاید این اثر از لحاظ بدیعی بودن ، حتی بالاتر باشد ؛ زیرا بحرهای شعری که جایگزین یکدیگر می شوند ، و شکوه نثر مسجع ، از لحن یکنواخت و مداوم بسیاری از هزاران بیت بحرهای بعدی شعری ، گونه گونی و زیبایی بیشتری دارد .گذشته از منازل نامعلوم ، بسیاری از آثار کوچکتر انصاری نیز به زبان فارسی تا روزگار ما رسیده که به همین شیوه نگارش یافته و در میان آنها مناجات که بارها در خاور زمین با چاپ سنگی منتشر شده است ، بیش از همه شهرت دارد .نصیحت نامۀ وزیر که شرحی دربارۀ آن است ، در همین گروه است . و.آ.ژوفسکی باور داشت که همۀ این آثار زمانی با منازل نامعلوم اثر یگانه ای را تشکیل می دادند و برآن بود که اشارۀ حاجی خلیفه برمناجات اشاره ای برهمین اثر بوده است . چنین عقیده ای دور از احتمال نیست . آثار کوچک انصاری دارای شکل استواری نیستند و در نسخه های گوناگون ، درازا و ترتیب جمله های آنها گوناگون است که مایۀ شگفتی هم نیست ، زیرا هرجملۀ جداگانه جمله ای است کامل که پیوندی با جملۀ پیشین و یا پسین ندارد . در مورد مناجات این مطلب را و.آ. ژوفسکی تذکر داده است و دربارۀ نصیحت نامه نیز می توان همین را گفت . « تصوف و ادبیات تصوف ، یوگنی… ص۴۰۰ و ۴۰۱»

چهره فرضی خواجه عبدالله انصاری

چهره فرضی خواجه عبدالله انصاری

تصوف وی

شیخ الاسلام ، نسبت به اصول و فروع دین تعصب داشت . لقب شیخ الاسلامی او را برآن می داشت که با قاطعیت و صراحت به معروف امر و از منکر نهی کند و در انجام این وظیفۀ خطیر از هیچکس و هیچ چیز نهراسد . همین امر در تصوف او اثر خاصی نهاده بود ، عمل به احکام شرع را شرط اساسی و پایۀ اصلی سیر و سلوک می دانست و با صوفیانی که اوامر دین را مهمل می گذاشتند ، به سختی مبارزه می کرد . در مقدمۀ صدمیدان می گوید : «شریعت ، همۀ حقیقت و حقیقت همۀ شریعت و بنای حقیقت بر شریعت است و شریعت بی حقیقت بیکار است ، و حقیقت بی شریعت بیکار و کار کنندگان جز از این دو بیکار است .

به عقیدۀ وی ، پیرو طریقت باید به بندگی و طاعت درآویزد و از اهمال در اعمال شرعی بگریزد :  یا عبدالله آدمی فاعل مختار است و طاعت در کار آن است . جنّان جزای عمل است و میزان سزای عمل نیک خود ثمرات چیند ، بد خود حسرات بیند . پاکی را مشوبات است ، ناپاکی را عقوبات ، راهی است مبین و چاهی است معین . شریعت انبیا قائد و طریقت اولیاء رائد . کتاب آسمانی هادی و خطاب ربانی منادی ، یعنی هرکه روی گردانید از ما ، فهو فی الآخره اعمی . بر عهد الست باش مقبولا و کان امرالله مفعولا . اگر در پس شیطان است . در پیش قرآن است . «رسائل جامع خواجه عبدالله انصاری ، ص ۶۸»

او با همه بلند نظری هایی که دربارۀ حلاج و بایزید و دیگر صوفیان تندرو در طبقات الصوفیه اش از خود نشان می دهد ، معذالک دربارۀ تصوف چنین می گوید : «معرفت را فاش کردن ، دیوانگی است . کرامات را فروختن سبکی است . کرامات خریدن ، خری است . راستی کردن ، رستگاری است. تصرف در تصوف کافری است » . «رسائل جامع خواجه عبدالله انصاری ، ص ۳۵»«صد میدان ، قاسم انصاری ،ص ۱۰ و۱۱»

خواجه از شیخ الوالحسن خرقانی یاد می کند و می گوید : مشایخ من در حدیث و علم شرع بسیارند ، اما پیر من در اینکار یعنی در تصوف و حقیقت ، شیخ ابوالحسن خرقانی رحمت الله تعالی است . اگر من خرقانی را ندیدمی ، حقیقت ندانستمی . همواره این با آن در می آمیختی ، یعنی نفس با حقیقت . وی پیر من است به یک سخن که گفت این که می خورد و می خسبد چیز دیگر است . مرا به وی پس از این هیچ چیز نماند که علم حقیقت مرا دیده و دانسته شد .

من عزیمت حج اسلام کردم تا ری برفتم و قافله را در آن سال بار نبود و در بازگشتن به صحبت خرقانی رسیدم ، مرا بدید گفت : درآی ای من ماشو که ای تو ، یعنی معشوقۀ تو . گفت از دریا آمدی صاحب مقامات ، یعنی از دریای تفرقه به کشتی جمع آمدی . جز الله تعالی نداند که آن چه بود که وی گفت از غیب . مرا از کرامات وی آن تمام بود که مرا گفت از دریا آمدی و از علم وی آنکه گفت این که می خورد و می خسبد چیز دیگری است . چون این سخن بشنیدم خرقانی بودم ، وی مرا تعظیم می داشت ، در میان سخن می گفت با من مناظره می کن که تو عالمی و من جاهلم . من هیچکس ندیده ام و نشنیده ام  از این دوتن به ، خرقانی به خرقان و طاقی به هرات و هیچکس نشنیده ام و ندیده ام که این دوتن وی را چنان تعظیم داشتند که مرا . مریدان خرقانی مرا می گفتند سی سال است با وی صحبت می داریم ، هرگز ندیده ایم کسی را چنان تعظیم کرد که تو را ؛ و چنان نیکو داشت که تو را . برای این بود که مرا به وی فرستاده بودند .  «زادالعارفین ، تصنیف خواجه عبدالله… ، ص ۱۲ و ۱۳»

ابوالحسن خرقانی

ابوالحسن خرقانی

خواجه از دیدار خود با ابوسعید ابوالخیر سخن به میان می آورد و می گوید : من دو بار با ابوسعید ابوالخیر بوده ام و وی دستار خود از سر گرفته و گلیم مصری خود به من داده و شلغم جوشیده در دهان من نهاده . چون به نزدیک وی شدم برای من برپای خاست تمام . و وی مرا تعظیم داشت که اندک کسی را داشتی ، لیکن مرا با وی نقاری از بهر اعتقاد است و دیگر در طریقت ، نه طریق مشایخ ورزیدی ، بعضی  از مشایخ با وی نه نیک بودند . «زادالعارفین ، تصنیف خواجه عبدالله… ، ص ۱۶»

ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید ابوالخیر

مذهب خواجه

رسالۀ هفت حصار که دارای یک رشته مطالب یکنواخت مناجات مانند نادلنشین است ، شیعۀ دورازده امامی بودن خواجه را می رساند ، در صورتی که او اهل سنت بوده و برابر نوشتۀ آقای شیروانی در صفحۀ دوازده مجموعۀ رسائل خواجه عبدالله انصاری وی ، در شرع و فقه از امام شافعی و در اصول عقاید از امام حنبل پیروی می کرده است . چون این رساله در نسخه های کهنه سابقه ندارد و رنگ و بوی چندانی هم از شیوۀ گفته های خواجه را نشان نمی دهد ، همانطوریکه شادروان استاد وحید دستگردی در آغاز رسائل جامع خواجه عبدالله انصاری چاپ ارمغان و آقای شیروانی در صفحۀ ۱۳همان مجموعۀ رسائل نیز تصریح کرده اند ، چنین بر می آید که ساخته و پرداختۀ دورۀ صفویه می باشد و خواسته اند با این کار شیعه بودن او را برسانند ؛ مطالب مناجات مانندی که با ذکر اسامی دوازده امام برای اثبات تشیّع در رساله فوق گنجانده شده است . «زادالعارفین ، تصنیف خواجه عبدالله… ، ص ۴و۵»

وفات خواجه عبدالله

شیخ الاسلام هشتاد سال زندگی کرد و در تمام مدت عمر به تعلیم وتعلّم اشتغال داشت ،  با وجود درگیری با تحولات سیاسی و مذهبی لحظه ای از مجاهدت و ریاضت دست نکشید . در سایۀ تلاش مداوم و تسلط کامل به دو زبان فارسی و عربی آثار گرانبهایی بجای گذاشت و سرانجام روز جمعه ۲۲ ذی الحجۀ سال ۴۸۱ه.ق چشم از جان فروبست و درگازرگاه هرات مدفون گردید. «صد میدان ، قاسم انصاری ،ص ۸»

آرامگاه خواجه عبدالله انصاری

آرامگاه خواجه عبدالله انصاری

مقامها از نظر شیخ خواجه عبدالله در کتاب صد میدان

از آشنایی تا دوست داری هزار مقامست ، و از آگاهی تا به گستاخی هزار منزلست ، و این جمله بر صد میدان نهاده آمد ، والله المستعان .

میدان اول توبه است : و توبه بازگشتن است به خدای .

میدان دوم مروت است : از میدان توبه میدان مروت زاید.

میدان سِیُم انابت است : از مروت میدان انابت زاید .

میدان چهارم فتوت است : از میدان انابت میدان فتوت زاید

میدان پنجم ارادت است : از میدان فتوت میدان ارادت زاید .

میدان ششم قصد است : از میدان ارادت میدان قصد زاید .

میدان هفتم صبر است : از میدان قصد میدان صبر زاید.

میدان هشتم جهاد است : از میدان صبر میدان جهاد زاید .

میدان نهم ریاضت است : از میدان جهاد میدان ریاضت زاید .

میدان دهم تهذیب است : از میدان ریاضت میدان تهذیب زاید .

میدان یازدهم محاسبت است : از میدان تهذیب میدان محاسبت زاید .

میدان دوازدهم یقظت است : از میدان محاسبت میدان یقظت زاید .

میدان سیزدهم زهد است: از میدان یقظت میدان زهد زاید .

میدان چهاردهم تجرید است : از میدان زهد میدان تجرید زاید .

میدان پانزدهم ورع است : از میدان تجرید میدان ورع زاید .

میدان شانزدهم تقوا است : از میدان ورع میدان تقوی زاید .

میدان هفدهم معاملت است : از میدان تقوی میدان معاملت زاید .

میدان هجدهم مبالات است : از میدان معاملت میدان مبالات زاید .

میدان نوزدهم یقین است : از میدان مبالات میدان یقین زاید .

میدان بیستم بصیرت است : از میدان یقین میدان بصیرت زاید .

میدان بیست و یکم توکل است : از میدان بصیرت میدان توکل زاید .

میدان بیست و دوم لجأ است : از میدان توکل میدان لجأ زاید .

میدان بیست و سوم رضا است : از میدان لجاء میدان رضا زاید .

میدان بیست و چهارم موافقت است : از میدان رضا میدان موافقت زاید .

میدان بیست و پنجم اخلاص است : ازمیدان موافقت میدان اخلاص زاید.

میدان بیست و ششم تبتل است : از میدان اخلاص میدان تبتل زاید .

میدان بیست و هفتم عزم است : از میدان تبتل میدان عزم زاید .

میدان بیست و هشتم استقامت است : از میدان عزم میدان استقامت زاید .

میدان بیست و نهم تفکر است : از میدان استقامت میدان تفکر است .

میدان سی ام ذکر است : از میدان تفکر میدان ذکر زاید .

میدان سی و یکم فقر است : از میدان ذکر میدان فقر زاید .

میدان سی و دوم تواضع است : از میدان فقر میدان تواضع زاید .

میدان سی و سوم خوف است : از میدان تواضع میدان خوف زاید .

میدان سی و چهارم وجل است : از میدان خوف میدان وجل زاید .

میدان سی و پنجم رهبت است : از میدان وجل میدان رهبت زاید .

میدان سی و ششم اشفاق است : از میدان رهبت میدان اشفاق زاید .

میدان سی و هفتم خشوع است : از میدان اشفاق میدان خشوع زاید .

میدان سی و هشتم تذلل است : از میدان خشوع میدان تذلل زاید .

میدان سی و نهم اخبات است : از میدان تذلل میدان اخبات زاید .

میدان چهلم الباد است : از میدان اخبات میدان الباد زاید .

میدان چهل و یکم هیبت است : از میدان الباد میدان هیبت زاید .

میدان چهل و دوم فرار است : از میدان هیبت میدان فرار زاید .

میدان چهل وسِیُم رجا است : ازمیدان فرار میدان رجا زاید .

میدان چهل وچهارم طلب است : از میدان رجا میدان طلب زاید .

میدان چهل و پنجم رغبت است : از میدان طلب میدان رغبت زاید .

میدان چهل و ششم مواصلت است : از میدان رغبت میدان مواصلت زاید .

میدان چهل و هفتم مداومت است : از میدان وماصلت میدان مداومت زاید .

میدان چهل و هشتم خطرت  است : از میدان مداومت میدان  خطرت زاید .

میدان چهل و نهم همت است : از میدان خطرت میدان همت زاید .

میدان پنجاهم رعایت است : از میدان همت میدان رعایت زاید .

میدان پنجاه و یکم سکینه است : از میدان رعایت میدان سکینه زاید .

میدان پنجاه و دوم طمأنینت است : از میدان سکینه میدان طمأنینت زاید .

میدان پنجاه و سِیُم مراقبت است : از میدان طمأنینت میدان مراقبت زاید .

میدان پنجاه و چهارم احسان است : از میدان مراقبت میدان احسان زاید .

میدان پنجاه و پنجم ادب است : از میدان احسان میدان ادب زاید .

میدان پنجاه و ششم تمکن است : از میدان ادب میدان تمکن زاید .

میدان پنجاه و هفتم حرمت است : از میدان تمکن میدان حرمت زاید .

میدان پنجاه و هشتم غیرت است : از میدان حرمت میدان غیرت زاید .

میدان پنجاه و نهم جمع است : از میدان غیرت میدان جمع زاید .

میدان شصتم انقطاع است : از میدان جمع میدان انقطاع زاید .

میدان شصت و یکم صدق است : از میدان انقطاع میدان صدق زاید .

میدان شصت و دوم صفا است : از میدان صدق میدان صفا زاید .

میدان شصت و سِیُم حیا است : از میدان صفا میدان حیا زاید .

میدان شصت و چهارم لقت است : از میدان حیا میدان لقت زاید .

میدان شصت و پنجم ایثار است : از میدان لقت میدان ایثار زاید .

میدان شصت و ششم تفویض است : از میدان ایثار میدان تفویض زاید .

میدان شصت و هفتم فتوح است : از میدان تفویض میدان فتوح زاید .

میدان شصت و هشتم غربت است : از میدان فتوح میدان غربت زاید .

میدان شصت و نهم توحید است : از میدان غربت میدان توحید زاید .

میدان هفتادم تفرید است : از میدان توحید میدان تفرید زاید .

میدان هفتاد و یکم علم است : از میدان تفرید میدان علم زاید .

میدان هفتاد و دوم بصیرت است : از میدان علم میدان بصیرت زاید .

میدان هفتاد و سِیُم حیات است : از میدان بصیرت میدان حیات زاید .

میدان هفتاد و چهارم حکمت است : از میدان حیات میدان حکمت زاید .

میدان هفتاد و پنجم معرفت است : از میدان حکمت میدان معرفت زاید .

میدان هفتاد و ششم کرامت است : از میدان معرفت میدان کرامت زاید .

میدان هفتاد و هفتم حقیقت است : از میدان کرامت میدان حقیقت زاید .

میدان هفتاد و هشتم ولایت است : از میدان حقیقت میدان ولایت زاید .

میدان هفتاد و نهم تسلیم است : از میدان ولایت میدان تسلیم زاید .

میدان هشتادم استسلام است : از میدان تسلیم میدان استسلام زاید .

میدان هشتاد و یکم اعتصام است : از میدان استسلام میدان اعتصام زاید .

میدان هشتاد و دوم انفراد است : از میدان اعتصام میدان انفراد زاید .

میدان هشتاد و سِیُم  سِر است : از میدان انفراد میدان سِر زاید .

میدان هشتاد و چهارم غنا است : از میدان سِر میدان غنا زاید .

میدان هشتاد و پنجم بسط است : از میدان غنا میدان بسط زاید .

میدان هشتاد و ششم انبساط است : از میدان بسط میدان انبساط زاید .

میدان هشتاد و هفتم سماع است : از میدان انبساط میدان سماع زاید .

میدان هشتاد و هشتم اطلاع است : از میدان سماع میدان اطلاع زاید .

میدان هشتاد و نهم وجد است : از میدان اطلاع میدان وجد زاید .

میدان نودم لحظه است : از میدان وجد میدان لحظه زاید .

میدان نود و یکم وقت است : از میدان لحظه میدان وقت زاید .

میدان نود و دوم نفس است : از میدان وقت میدان نفس زاید .

میدان نود و سِیُم مکاشفه است : از میدان نفس میدان مکاشفه زاید .

میدان نود و چهارم سُرور است : از میدان مکاشفه میدان سُرورزاید .

میدان نود و پنجم اُنس است : از میدان سُرور میدان اُنس زاید .

میدان نود و ششم دهشت است : از میدان اُنس میدان دهشت زاید .

میدان نود و هفتم مشاهده است : از میدان دهشت میدان مشاهده زاید .

میدان نود و هشتم معاینه است : از میدان مشاهده میدان معاینه زاید .

میدان نود و نهم فنا است : از میدان معاینه میدان فنا زاید .

میدان صدم بقا است : از میدان فنا میدان بقا است .

این صد میدان همه در میدان محبت مستغرق .  میدان “دوستی” میدان محبت است . قوله تعالی : «یجهم و یحبونه» ؛ «قل ان کنتم تحبونه الله» . اما دوستی سه مقام است : اول راستی ، و میان مستی ، و آخر نیستی . و الحمدالله {الاول} والاخر . «صد میدان ، قاسم انصاری ، خلاصۀ صفحات ، ۱۷ الی ۷۳»

 

منابع :

تاریخ ادبیات ایران ، بعد از اسلام تا پایان تیموریان ، تألیف بدیع الزمان فروزانفر ،۱۲۷۶ تا ۱۳۴، با گفتاری از عبدالحسین زرینکوب ؛ با مقدمه ، توضیحات و کوشش عنایت الله مجیدی ، سازمان چاپ و انتشارات ، سال ۱۳۸۳ خورسیدی

تاریخ ادبیات فارسی ، تألیف هرمان اته ، ترجمۀ دکتر شفق ، نشر کتاب

نفحات الانس، تألیف شیخ احمد جامی ، به تصحیح مهدی توحیدی پور ، انتشارات محمودی

صد میدان خواجه عبدالله انصاری ، به اهتمام دکتر قاسم انصاری، کتابخانه طهوری ، چاپ چهارم تابستان ۱۳۶۸ خورشیدی

شیخ الاسلام عبدالله انصاری حیاته و آرائه ، تألیف الدکتور محمد سعید عبدالمجید دارالکتب الحدینه مصر

غزالی نامه ، تصنیف تألیف استاد جلال الدین همائی ، چاپ اول  ، کتابفروشی فروغی ، سال۱۳۱۸ خورشیدی

سرگذشت ، آثار و افکارخواجه عبدالله انصاری ، سرژبورکوی ، شرقشناس فرانسوی ، وزارت معارف ، ادارۀ مجلۀ عرفان و اطلاعات ، کابل ، بهار ۱۳۳۶ خورشیدی

تصوف و ادبیات تصوف ، یوگنی ادوارد ویچ برتلس ، ترجمۀ سیروس ایزدی ، انتشارات امیرکبیر ، چاپ اول ، ۲۵۳۶ خورشیدی

زادالعارفین ، تصنیف خواجه عبدالله انصاری ، انتشارات خانقاه نعمت اللهی ، تهران ، شهریورماه ۱۳۵۳ خورشیدی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *