هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی(شاعر)

هاتف اصفهانی   (تولد نیمه اول قرن دوازدهم هجری قمری – درگذشت سال ۱۱۹۸ ه.ق)

سید احمد هاتف اصفهانی را می توان معروفترین شاعر دورۀ افشاریان و زندیه دانست . اصل خاندان او از قصبۀ اردوباد آذربایجان بود . وی در نیمۀ اول قرن دوازدهم هجری قمری تولد یافت ولی عمرش در مسقط الرأس خود اصفهان و مدتی نیز در قم و کاشان گذشت . «تاریخ ادبیات ایران ، رضازادۀ شفق ، ص۵۷۹»

هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

و در فرهنگ لغت دهخدا در ارتباط هاتف اصفهانی چنین آمده است :

سید احمد اصفهانی که به هاتف تخلص یافت ، نَسَباً از سادات حسینی است . اصل خاندان او چنانکه از تذکره ها برمی آید ، از قصبۀ اردوباد آذربایجان بوده که در زمان پادشاهان صفوی از آن سامان به اصفهان آمده و در این شهر مسکن گزیده اند . هاتف در نیمۀ اول قرن دوازدهم در اصفهان متولد شده است . در جوانی به تحصیل ریاضی و حکمت و طب پرداخته و در این فن گویا از محضر میرزا محمد نصیر اصفهانی استفاده کرده است . و در شعر مشتاق را به راهنمایی و استادی خود پذیرفته است . در حلقۀ درس میرزا محمد نصیر و مشتاق با صباحی ، آذر و صهبا دوستی تمام یافته و رشتۀ این دوستی بین شاگردان مزبور و استادان ایشان از طرفی و بین صباحی ، آذر ،هاتف و صهبا از طرف دیگر تا آخر عمر پایدار مانده است . «هاتف اصفهانی ، فرهنگ لغت دهخدا»

سید احمد هاتف اصلش از اردوباد آذربایجان و از تبارزۀ مقیم اصفهان است . با ترجیع بند عارفانه و عالمانۀ بی نظیر خود ، و نیز با غزلیات شیوا و شیرین و بدیعش شعرت جهانی یافته ، و از بنیانگذاران نامی تجدد ادبی در ادبیات ایران بشمار می رود . « کلیات هاتف اصفهانی ، محمد عباسی ، ص۵»

دیوان و اشعار هاتف

دیوان هاتف مرکب است از قصاید ، غزلیات ، مقطّات و رباعیات . اومقتدر بود و سبک سعدی و حافظ را پیروی کرد و قطعات نغز زیبا سرود که در میان آنها مرثیه ای در مرگ بزرگان و دوستان با ماده تاریخ ساخت . عمدۀ شهرت هاتف به واسطۀ ترجیع بند عرفانی اوست که الحق در آن هم از حیث حُسن ترکیب الفاظ و هم از حیث باریکی معانی داد سخن داده است . هاتف با شعرای زمان خود صباحی و آذر و صهبا دوستی داشت و با آنان مشاعره می کرد .

دیوان هاتف اصفهانی

دیوان هاتف اصفهانی

هاتف تحصیلات علمی کرد و در زبان عربی توانا بود . در آن زبان اشعاری سرود . «تاریخ ادبیات ایران ، رضازادۀ شفق ، ص۵۸۰»

وفات شاعر

وفات این شاعر به سال یکهزار و یکصد و نود و هشت در قم اتفاق افتاد و صباحی در رثایی که ساخته ماده تاریخ وفات او را چنین گفت :

به آیین دعا گفتا صباحی بهر تاریخـش

که یارب منزل هاتف به گلزار جهان بادا

بند آخر ترجیع بندهاتف برای نمونه نقل می شود ، و در آن عقیدۀ عرفانی که جهان را مظهر حقیقت الهیه می داند و اینکه آنرا که یکی بیش نیست دیدۀ معرفت و چشم بصیرت در وراء حجابات و کثرات تواند دید بیان شده است :

مقبره هاتف اصفهانی در جوار حضرت معصومه

مقبره هاتف اصفهانی در جوار حضرت معصومه

فرهنگ دهخدا آورده است که هاتف در اواخر سال یکهزار وصد و نود و هشت (۱۱۹۸) در شهر قم به جوار اجداد بزرگوار و ابای اطهار خود منزل گزید :

« دیوان هاتف اصفهانی ، محمد عباسی ، ص ۸»

و در مورد وفات وی در فرهنگ دهخدا چنین آمده است

از ماده تاریخهایی که در دیوان هاتف دیده می شود ، چنین بر می آید که هاتف در آخر عمر به یک جا قرار نداشته و غالباً بین سه شهر اصفهان ، قم و کاشان در سفر و رفت و آمد بود ، چنانکه در سال ۱۱۸۴ ه.ق در قم به سرمی برده و در سال ۱۱۸۷ در اصفهان ، در ۱۱۹۵ و۱۱۹۶ در کاشان بوده ، و آخرعمررا به قم آمده و دراواخر سال ۱۱۹۸ه.ق درآن شهر فوت کرد وهمانجا به خاک سپرده شده است:

هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

انقلاب و تجدد ادبی هاتف و هم نظران او

پس از سدۀ ششم هجری قمری ، یعنی بعد از دوران حکیم سنایی ، شیخ عطار نیشابوری و حکیم گنجوی ، ادبیات ایران سیر نزولی پیموده است ، و اگر حادثۀ هجوم مغول را علت العلل این سیر نزولی بدانیم ، راه اغراق نپیموده ایم ؛ و اگر سه چهار گویندۀ بزرگ و معروف یعنی سعدی ، حافظ و صائب را استثنانمائیم ، باید اعتراف کنیم ، که از آغاز قرن هفتم تا پایان سدۀ دوازدهم دوران ظلمانی و تیره و تار و نثر فارسی بوده است .

در نظم و نثر جز تعقید ، ابهام و اغراق خصوصیتی به نظر نمی رسد ، چنانکه بهترین نمونه های آثار ادبی این دورۀ ظلمانی و قرون وسطایی : تاریخ وصاف ، درۀ نادر در نثر ، و صدها هزارشعر مغلق و معقد و مشحون از صنایع پرپیچ و خم لفظی است که از لحاظ ادب و هنر واقعی پشیزی ارزش ندارد . بدین طریق اگر دست غیبی به ظهور نمی رسید ، و بر سینۀ نامحرم نمی زد ، بطور قطع و یقین فاتحۀ ادبیات و زبان فارسی خوانده می شد .

در نیمۀ دوم سدۀ دوازدهم هجری قمری ناگهان در اصفهان ستارگان قدر اولی در عالم ادبیات ایران درخشیدن گرفت ، و تجدد و انقلاب ادبی بی نظیری در افق زبان و ادب پدید آورد . پروفسور دکتر ریپکا ایرانشناس شهیر چکسلواکی در تاریخ ادبیات ایران دربارۀ این تجدد مهم ادبی چنین می نویسد :

به همان نسبت که سبک هندی جذبۀ خود را از دست می دهد ، لزوم احیاء و استقبال سنن سالم استادان کهن شعر و ادب پارسی بیشتر نمایان می شود . نیمۀ دوم سدۀ هجده(یعنی نیمۀ دوم قرن دوازده ه.ق) به مکتب و شیوۀ هندی پشت کرده ، بسوی شاعران متقدم (یعنی رودکی ، فرخی ، انوری ، سعدی و حافظ) باز می گردد . این بازگشت به معنای آزادی شعر است ، که یکصد سال پیش از نثر تحقق یافت

… این دوران جدید را باید عصر نوین هنر شاعری دانست ، که تا اوایل سدۀ چهاردهم قمری دوام یافت . در این دورۀ بازگشت راه ایران وهند به کلی از یکدیگر جدا می شود ، ایران راه خود را پیش می گیرد ، ولی ترکستان و افغانستان کماکان به هندوستان وفادار می ماند .

در رأس این رنسانس (تجدد و انقلاب ادبی) سید محمد شعله (متوفی ۱۱۶۰) و میرسیدعلی مشتاق (متوفی ۱۱۷۱) قرار دارند که هر دو اصفهانی ، و با ادبیات باستانی به خوبی آشنایند . بر این دوتن ، میرزا محمد نصیر اصفهانی (متوفی ۱۱۹۱) را که پزشک و دانشمندی مقیم شیراز بود ، می افزاییم .

شایسته ترین این گروه مشتاق استاد غزل است ، که شیوۀ پیشینیان را زنده کرده ، و معاصران جوان خود ، مثلاً شاعر سودازده آقا محمد عاشق اصفهانی (متوفی۱۱۸۱) و حسین رفیق اصفهانی (متوفی۱۲۱۵) را بر سبک بپرورانید . این دو نفر پیشروان گروه انبوه شاعرانی هستند ، که بعداً در تهران ، پایتخت نوین ایران گرد آمدند .

سید احمد هاتف (متوفی ۱۱۹۸) و دوستان جدایی ناپذیرش جاج لطفعلی بک آذر بیگدلی (متوفی۱۱۹۵) استاد قصیده ، و مؤلف تذکرۀ آتشکده ، و حاج سلیمان صباحی (متوفی ۱۲۱۸) از جمله، شاگردان بیرون از شمار اویند .

هاتف شهرت خود را مدیون ترجیع بند بی نظیری است ، که دربارۀ یک واقعۀ عرفانی سروده است . این منظومه آراسته به کلیۀ خصوصیات ومزایای باستانی یعنی عشقیات و خمریات ، و در عین حال دارای شیوۀ بیانی سهل و ممتنع ، و تجسمی است حاکی از عالیترین درجۀ معرفت و عرفان ، به صورتی روشن و خالیاز تصنعات و نعقیدات غیر قابل فهم دورۀ پپیشین . این ترجیع بند یکی از بهترین تجلیات هنر شاعری فارسی در سدۀ دوازده هجری قمری ، و به مراتب رفیع تر از آثاردیگر این شاعر است . «تاریخ ادبیات ایران ، پروفسورریپکا»

مفتون ، صاحب تذکره الشعرای نفیس ستارگان دارا ، در نگارخانۀ چهارم ، راجع به هاتف چنین گوید :

اسم شریفش سید احمد ، از طبقۀ سادات رفیع الدرجات حسینی ، و جد ایشان در زمان پادشاهان صفویه از اردوباد آذربایجان به اصفهان خُلد بنیان آمده ، متوطن شده است .

و حضرت سید در فنون حکمت و طب و ریاضی وحید زمان خود بوده ، به صفات حسنه و اخلاق مستحسنه آراسته ، و در اواسط زندگانی با جناب آذر و صباحی قرار توطن در کاشان داده ، سالها در آن ولایت معزز و محترم بوده اند .

و او را با نصیرالمله والدین طبیب اصفهانی در شیراز مکاتبات و مشاعرات بوده قصاید عربی پرداخته ، با عجمۀ عجمیت حلاوت و فصاحت دارد ، و اشعار عاشقانه در دیوانش بسیار است . دیوان او عربیاً و فارسیاً ، تخمیناً دو هزار بیت می شود . « دیوان هاتف اصفهانی ، محمد عباسی ، ص ۶تا۸»

هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

شهرت جهانی هاتف اصفهانی

اینک باید از شهرت جهانی هاتف مختصری یاد کنیم . چون این شاعر نامدار که به قول حکیم نظامی گنجوی :

کم گوی و گزیده گوی چون دُر       تا زِانــدک تو جهــان شـود پُــر

آثار شاعرانۀ بالنسبه اندکی دارد ، ولی خوشبختانه شهرت جهانی بی نظیری یافته است ؛ چنانکه غزلیات شیوا و شیرین و بدیعش در کشورهای اروپایی از جمله در انگلستان (کتاب یک قرن غزل پارسی ، ۱۸۵۱ میلادی) در میهن دانته : ایتالیا ، مخصوصاً در فرانسه (ژوانن فرانسوی: مجلۀ انجمن آسیایی ، پاریس۱۸۲۷ میلادی) ، غزلیات هاتف که به سبک و شیوۀ شیخ بزگوار سعدی شیرازی است ، ترجمه و طبع گردیده است ، ترجیع بند هاتف را ایرانشناس شهیر فرانسوی ، نیکلا (مؤلف فرهنگ معروف) در ۱۹۸۷ ترجمه و در ازمیر ترکیه به چاپ رسانده است . عسگر سلمان زاده ، از دانشمندان آذربایجان ، درسال ۱۳۲۳ه.ق کتابخانه درتفلیس راجع به هاتف چاپ کرده است. « دیوان هاتف اصفهانی ، محمد عباسی ، ص ۸»

خاندان هاتف اصفهانی

خاندان هاتف کان فضیلت و ادب بوده است ، چنانکه از این خانوادۀ اصیل و نجیب گروهی از علم و ادب برخاسته اند ، که به اجمال چند تن آنها را می شماریم :

۱- بیگم ، دختر هاتف ، متخلص به رشحه ، به قول محمود میرزا ، از هر طرف نسبش به شعرا می رسد ، و به شرافت و سیادت نیز مشرف بوده ، و به عقیدۀ صاحب تذکرۀ “نقل مجلس” از مهستی و مهری وعفتی و لاله خاتون ، که مهمترین شعرای نوانند ، خوبتر است ، در یک قصیده گوید :

۲- سید محمد پسر هاتف ، متخلص به سحاب ، مؤلف تذکره الشعرای سحاباسن که ناقص و ناتمام مانده است و دیوان شعری در حدود پنج هزار بیت دارد ، و در سال هزار و دویست و بیست و سه هجری قمری دارفانی را وداع گفته است . سحاب ، در تهران در دربار فتحعلیشاه قاجار می زیسته ، و از ستایشگران وی بوده است .  « دیوان هاتف اصفهانی ، محمد عباسی ، ص ۱۰»

هاتف شعر و ترجیع بندی

معرفی ترجیع بندهایی که در مضمون و وزن و بحر با ترجیع بند هاتف اصفهانی مشترک است و می تواند پیشینۀ این ترجیع بند را نشان دهد .

۱- ترجیع بنداز قالب های نسبتاً کهن شعر فارسی است که نخستین شعر بازماندۀ آن از فرخی سیستانی است . از این قالب همگام با دگرگونی مضامین شعر فارسی به ترتیب برای تبیین موضوعات مدحی ، عاشقانه ، عارفانه ، مراثی و مضامین اجتماعی و وطنی استفاده شده است .

۲- این قالب به داشتن بندهای مختلف با قوافی متفاوت یکی از قالبهای موفق است که بیت ترجیع زیبایی که بندهای مختلف را به هم گره می زند ، بر جذابیت آن کمی افزاید .

۳- با اینکه اندیشۀ وحدت وجود در اسلام با نام ابن عربی گره خورده است ، اما چند قرن پیش از او در میان عرفا و متصوفۀ اسلامی رواج داشته است و سالها پیش از ابن عربی ، به شعر و ادبیات فارسی نیز راه یافته است . اما ورود این اندیشه به ترجیع بندهای مورد بررسی ما به وسیلۀ شاعرانی است که مستقیم و اغلب غیر مستقیم با تفکر و آثار ابن عربی آشنا بوده و کم و بیش تحت تأثیر این گونه تفکر بوده اند .

۴- وحدت وجود یکی از مضامین پرکاربُرد در ترجیع بندهای زبان فارسی در مقایسه با قالبهای دیگر شعر است .

۵- پیش از هاتف اصفهانی ترجیع بندهای زیادی در موضوع وحدت وجود و هم وزن با ترجیع بند او سروده شده که بدون تردید هاتف تعدادی از آنها را خوانده و از آنها سود برده است .

۶- با وجود این همه شاعر توانا و ترجیع بندهای زیبا ، هاتف اصفهانی توانسته ترجیع بندی بسراید که سرآمد همگان باشد . این امر نشان می دهد که هر موضوعی با وجود اینکه بارها و به اشکال مختلف بیان شده ، باز هم می تواند تازگی های فراوانی داشته باشد که شاعر هنرمندی چون هاتف ، توانایی کشف و بیان آن را دارد . به قول صائب:

یک عمـرمی تـوان سخن از زلـف یارگفـت

در بند آن مباش که  مضمون  نمانده است

۷- جایگاه هاتف در ترجیع بند عرفانی مانند باباطاهردر دو بیتی ، خیام در رباعی و نظامی در منظومه سرایی است . و شیوۀ کار هاتف برای ترجیع بند سرایی در برخورداری از گذشتگان و سرودن مضامین تازه مانند حافظ درغزل است . «هاتف اصفهانی براوج قله ترجیع بند ، دکتر محمدحسین کرمی ، ص۱۲»

غلامحسین یوسفی در کتاب سایه روشن در ارتباط با هاتف چنین آورده است :

کسانی که کوشیده اند در هرزمینه از خودخواهی و تنگ مشربی و ستم ورزی بشر بکاهند و او را به دیگر خواهی و سعۀ صدر و انصاف رهنمون شوند ، بی گمان خدمتگزاران بزرگ عالم انسانیت بوده اند . پیامبران خدا و ادیان آسمانی ، افراد بشر را به شناخت خدای یگانه و همدلی و هم آهنگی با یکدیگر و رأفت و رحمت به همۀ آفریدگان او فرا خوانده اند . از آنان که بگذریم ، اندیشه ورانی نیز با الهام از همین سرچشمۀ روشن آثاری پدید آورده اند که مبشّر انسانیت است و بلنداندیشی و تسامح . یکی از این گونه آثار ، اثر گرانقدر ترجیع بند مشهور سید احمدهاتف اصفهانی شاعر قرن دوازدهم هجری قمری است که برجسته ترین اثر این شاعر نیز هست و در حقیقت همین اثر است که ، با وجود دیگر اشعار فارسی و عربی وی ، او را در فارسی چنین بلندآوازه کرده است .

این شعر با نیایش خداوند شروع می شود ، با زبانی عارفانه و عاشقانه . خدا معشوق و محبوب است و هرچه هست از اوست و نثار او . کسی نمی تواند به او دل نسپارد . در عین حال در راهِ رسیدن به او دشواری ها وجود دارد : وسوسه ، تردید ، کوتاه همتی ، لغزش … اما رهرو این طریق در پیشگاه خدا اهل تسلیم و رضاست و مولوی وار «بر قهر و لطف وی بجدّ عاشق» است . این است سرآغاز زیبای ترجیع بند هاتف :

صحنۀ اول سیر سالک است در شبی که شور عشق و حیرت او را به هر دو طرف می کشاند ، در جستجو و تکاپو است ، تا به خلوتی می رسد که نور حق آن را روشن کرده است نه آتش . اگر آتشی دیده می شود از آن گونه است که آن شب موسی ابن عمران را در کوه طور دید . توصیف شاعر از بزم مغان ، با یاد همۀ مناسبات آن ، زنده و شورانگیز است . وقتی رهروِ جوینده حال و شوق یزدان پرستی آنان را می بیند ، از کاستی اخلاص خویش شرمنده می شود . در این مجلس همه چیز رنگی از آتش دارد . ساقی “آتش دست” است وساغری از بادۀ عشق حق که براو می نوشاند خود “آتشی است سوزان”. چندان که حجابهای ظاهر را می سوزاند و او مست می افتد . آنچنان مستی که در شعر عرفانی مطرح است ؛ مستی از عشق خداست ، عالَمی فراسوی حدود ظاهری که در آن دل و جان پذیرای حقایق عرفان و مستعد کشف وشهود می شود . در حقیقت گشایش درهای معرفت و حقیقت است . از این رو سالک در این مستی به زبانی برتر از آن که در بیابان گنجد ، از همۀ اعضای خود سخنی عظیم می شنود که بهتر است از زبان خود او شنید :

کتاب چشمۀ روشن تألیف غلامحسین یوسفی در باره احوالات شعرا

کتاب چشمۀ روشن تألیف غلامحسین یوسفی در باره احوالات شعرا

در واژگان عرفان شاید هیچ کلمه ای را پر معنی تر و پهناور تر از عشق نتوان یافت . عارفان در حقیقت همۀ اخلاص و خضوع و خشوع خویش را نسبت به خدا و آرزوهای متعالیشان را در این کلمه گنجانده و آن را غایت مقصود و اوج پرواز اندیشه و عواطف انسان قرار داده اند ، عشقی بزرگ که از یک سو متوجۀ آفریدگار است و از سویی دیگر همۀ موجودات را در بر می گیرد .

مطلع دوم نیز خطاب به معشوق است و بیان دلبستگی جاودانه به او . برخورد پدر نصیحتگر با عاشق، مظهری است از معارضۀ عقل و عشق در آثار عرفانی . و…

یکی از خصایص ترجیع بند آن است که بند آن به منزلۀ برگردانی مؤثر پرشهای اندیشه و تخیّل شاعر را به هر سو ، با یکدیگر پیوند می دهد و به اصطلاح رشتۀ ارتباط خانه هاست .

بند سوم وصف کوی باده فروش است و بزم باده نوشان . در شعر عرفانی ، همچنان که گذشت ، دو عنصر مهم رکن عمدۀ بیان است : عشق و مستی ، و به این مناسبت “باده” و همۀ اجزاء متناسب با آن مطرح می شود . بدیهی است در چنین بزمی جام و می ، لطیف تر و روحانی تر و پرمعنی تر از آن است که از ظاهر الفاظ ممکن است به ذهن برسد . به همین سبب باده نوشان عربده جو نیستند ، دلی پاک و روشن دارند و چشمی حق بین و مجلسشان چنین روحانی و نورانی است و همه از عنایت ازلی بهره ورند :

می بینید که شاعر در ابیات بالا با آوردن ترکیبهای وصفی در مصراعها ، بدون توسّل به فعل ، چه قدرت فصاحتی به خرج داده و مفاهیم مورد نظر را چه هنرمندانه بیان کرده است ….

آن حکایت معروف شنیده اید که پیلی را از هندوستان برای نمایش آورده و در خانه ای تاریک نگاه داشته بودند . هرکس به آنجا می رفت و بر اندامهای پیل خرطوم ، گوش ، پای و پشت او دست می کشید ، حیوان در تصورش به شکلی متفاوت می نمود ، بصورت ناودان ، بادبزن ، ستون و یا تخت . مولوی که این حکایت را به نظم آورده در پایان می گوید

این حکایت پرمغزدر مقابسات ابوحیّان توحیدی به نقل از افلاطون و در حدیقۀ سنائی و کیمیای سعادت غزالی و کشف الحقائق عزیز نسفی هم با تفاوتی آمده است که جویندگان پیل چند تن نابینایند و با لمس دست خویش می خواهند پیل را بشناسند . از قضا جان گادفری ساکس ، شاعر امریکایی (۱۸۱۶-۱۸۸۷میلادی) هم همین روایت را به شعر درآورده است و اخیراً در یک کتاب روان شناسی به زبان انگلیسی دیدم مؤلفان کتاب شعر وی را شاهد آورده بودند برای این که ممکن است اشخاص مختلف از یک موضوع واحد تصوراتی متفاوت داشته باشند که هر یک نمودار بخشی از آن باشد ، نظیر دیدِ مردم شناس ، جامعه شناس و روان شناس دربارۀ رفتار و طبیعت بشری که هریک از نظر گاهی خاص بدان می نگرد .

مقصود هاتف نیز رسیدن به نظیر چنین نکتۀ باریکی است . چشم بصیرت داشتن و عمق مفاهیم و حقیقت را دیدن و در پرتو عشق به آفریدگار ، به آفریدگان نگریستن آدمی را از تنگنای ظواهر به عالمی برتر پرواز می دهد و او را به شناختِ حقیقت واحد یعنی خدای یگانه رهنمون می شود ، خود را با همگنان همدل و همگام و هم آهنگ می بیند ، این سعادت درونی و وحدت حاصل از عشق ، و به تعبیر هاتف “کیمیای جان” به دل بستگی و رضایتی منتهی می شود که وصف حال این وارستگان بی نیاز را در این بند به زیبایی تمام می توان دید . مردّف آوردن ابیات این بند ، از لحاظ آهنگ به معانی مورد نظر تأکیدی بارز بخشیده است :

 

منابع :

تاریخ ادبیات ایران ، تألیف دکتر صادق رضازادۀ شفق ، انتشارات دانشگاه پهلوی ، مردادماه ۱۳۵۲ خورشیدی

دیوان هاتف اصفهانی به ضمیمۀ ترجیع بند ، یا تصحیح و مقدمۀ محمد عباسی ، ناشر ، کتابفروشی فخر رازی ،

چشمۀ روشن ، دیداری با شاعران ، دکتر غلامحسین یوسفی ، تهران : علمی ،۱۳۷۳خورشیدی

هاتف اصفهانی براوج قله ترجیع بند ، دکتر محمدحسین کرمی ، پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان ، بهار ۱۳۸۹ خورشیدی

هاتف اصفهانی در فرهنگ دهخدا

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *