نیما یوشیج

نیما یوشیج پدیدآورنده شعر نو

نیما یوشیج (تولد ۱۲۷۴، درگذشت ۱۳۳۸ خورشیدی)

علی (نیما) به سال ۱۲۷۴ خورشیدی در “یوش” از پدری خانزاده بنام ابراهیم و مادری از خاندان علم و هنر بنام طوبی بدنیا آمد .

عکس هوایی منزل ، محل تولد و آرامگاه نیما یوشیج از گوگل مپ

عکس هوایی منزل ، محل تولد و آرامگاه نیما یوشیج از گوگل مپ

وی تا دوازده سالگی در میان قبائل کوهستانی و چادر نشینان و ایلخی بانان بسر برد …. چنانکه او در یکی از سخنرانی های خود به این مطلب اشاره کرده و می گوید:

….. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می کنند و شب بالای کوهها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند ، از تمام دورۀ بچگی خود ، من به جُز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات سادۀ آنها در آرامش یکنواخت و کور بی خبر از همه جا چیزی به خاطر ندارم . در همان دهکده که من متولد شدم ، خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم . او مرا در کوچه باغها دنبال می کرد و به باد شکنجه می گرفت . پاهای نازک مرا به درخت های ریشه و گزنه دار می بست ، با ترکه های بلند می زد و مرا مجبور می کرد به از بر کردن نامه هایی که معمولاً اهل خانوادۀ دهاتی به هم می نویسند و خودش آنها را بهم چسبانیده و برای من طومار درست کرده بود . اما یکسال که به شهر آمده بودم …

تابلوی نقاشی دوران نوجوانی نیمایوشیج

تابلوی نقاشی دوران نوجوانی نیمایوشیج

از این سن دیدگانش به شهر گشوده شد . خانۀ او در جوار مدرسۀ “دارالشفاء” روبروی مسجدشاه بود . حیاطی وسیع داشتند که اسبان سواری را در کاروانسرای آن می بستند . پدرش کشاورز و گله دار بود ، جز تار زدن و شکار تفریح دیگری را دوست نداشت . آنزمانیکه در محل گلۀ خود بود ، روزها در بیرون چادر به علی  سواری و تیراندازی می آموخت چنانکه خود علی اکنون به پسرش شیرآگیم می آموزد . پدر علی شبها در منزل به وی “سیاق” یاد می داد ، خوش خط زیبا می نوشت و از سوار کاران ، تیراندازان و شجاعان بنام خطۀ تبرستان بود . بار برنج را با دندان بر می داشت و بر گردۀ قاطر می گذاشت ، عصبی و متهور بود و از نهرهای پهناور با یک جست به آسانی می گذشت . مادرش حکایاتی از “هفت پیکر نظامی” و غزلیاتی از “حافظ” حفظ داشت که اغلب در گفتگو شاهد مثال می آورد و به علی می آموخت . علی به حکایات هفت پیکر با دقت گوش می داد و غزلیات حافظ را به خاطر می سپرد . او که از سال هزار و سیصد هجری شمسی نام خود را به نیما بدل کرد (نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان و همچنین نام محال نیمارستاق است) و به نام خانوادگی اسفندیاری “یوشیج” (یعنی اهل یوش “یج” در زبان مازندرانی به جای “یاء نسبت” به کار می رود) را افزود . وی فرزند ارشد خانواده است . در مدرسۀ حاج حسن رشدیه بنام “حیات جاوید” که روبروی مدرسۀ مروی بود ، دورۀ دبستان را آغاز کرد و سپس برای فراگرفتن زبان فرانسه در مدرسۀ “سن لویی” نام نویسی کرد و به تحصیل خود ادامه داد.

نیما در ایام نوجوانی

نیما در ایام نوجوانی

نیما خاطرات این دوره را چنین نقل می کند :

«…. سالهای اول زندگی مدرسۀ من به زد و خورد با بچه ها گذشت ، وضع رفتار و سکنات من کناره گیری و حجبی که مخصوص بچه های تربیت شدۀ در بیرون شهراست، موضوعی که در مدرسه مسخره برمی داشت .

هنر من خوب پریدن و با رفیقم “حسین پژمان” فرار از محوطۀ مدرسه بود . من در مدرسه خوب کار نمی کردم . فقط نمرات نقاشی بدادم می رسید اما بعدها در مدرسه مراقبت و تشویق یک معلم خوشرفتار که نظام وفا شاعر بنام امروز باشد مرا بخط شعرگفتن انداخت .

استاد نظام وفا معلم نیما بود و به وی علاقه ای فراوان داشت . نیما بنام وفا ، شعری موشح سرود که او هم جواب داد ، در حاشیۀ شعرش عبارتی نوشته بود که هنوز هم نیما بخاطر دارد : “روح ادبی شما قابل تعالی و تکامل است ، من مدرسه را به داشتن چون شما فرزندی تبریک می گویم” . این عبارت در نیما اثری شدید گذاشت و او را تشویق کرد که برای جلب نظر استاد بیشتر کار کند . آنچه از شعر موشح استاد به خاطر دارد این است :

یارب چه شود آیا …..

که از حروف اول  اشعارفوق  نام علی استخراج می گردد . نیما می گوید :

این تاریخ مقارن بود با سالهائیکه جنگهای بین الملل اول ادامه داشت . من در آنوقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه می توانستم بخوانم . شعرهای من در آنوقت به سبک خراسانی بود که همه چیز درآن یک جور و بطورکلی دور از طبیعت واقع و کمتر مربوط  با خصایص زندگی شخص گوینده  وصف  می شود.

نیما تابستانها به زادگاه خود می رفت . آنجا کارش با بچه ها و همبازی ها تقلید جنگ درآوردن در سر کوهها بود ، چون هر سال در آنجا میان اهالی نزاع بود . بچه ها هم همان کارها را یاد می گرفتند و تقلید می کردند . سنت مسافرت به یوش هیچگاه ترک نشد .« نیما یوشیج زندگی و آثار او ، جنتی عطایی ، ص۱۸ -۲۰»

نیما در ایام جوانی

نیما در ایام جوانی

دلباختگی های نیما و ازدواج او

نیما درسپیده دم جوانی به دختری دلفریب دل باخت ، این دلباختگی طلیعۀ حیات شاعرانۀ وی گشت مدتها در مکتب “دلبر” درس دلدادگی ، هنر راز و نیاز ، و گله گزاری از فراق و رمز وصل آموخت . همینکه خواست با تشریفات رسمی و قانون ، طوق بندگی دلدار را به گردن آویزد ، دلبر به کیش او نگروید و به سبب اختلاف مذهب ، پیوند محبت نضج نگرفته گسست .

نیما تشنه و تلخ کام ، برای از یاد بردن “کام نگرفته” بسوی زندگی خانوادگی شتافت و در میان قبائل کوهستانی پای بند گلی وحشی گشت و با چشیدن شهد و شیرینی لبان “صفورا”ی چادرنشین همه چیز را از یاد برد .

صفورا که صاحب ذوقی لطیف و شاعرانه بود ، با زمزمه های خود بتدریج در روح ، فکر و شخصیت نیما نفوذ کرد و او را بسوی طبیعت و کُنهِ زیبائی و جمال سحرانگیز آن راهنمایی نمود . از این زمان طرز تفکر و شیوۀ کار نیما عوض شد و گفته ها و نوشته هایش رنگی دیگر پذیرفت … از طبیعت الهام می گرفت و مظاهر حیات را با آن درهم می آمیخت و به تجسم وا می داشت .

پدر نیما میل داشت که او با صفورا ازدواج کند ولی صفورا ، مرغ آزاد بیابانی حاضر نشد که به شهر بیاید و در قفس زندگانی شهر نشینان زندانی شود…. ناگزیر از هم جداشدند ، او رفت … منظرۀ آخرین دیدار وی که بر اسب نشسته ، دور می شد ، و به گرمسیر می رفت همواره در خاطر نیما بجاست…. دیگر او را ندید و همیشه به دنبال شاخه نبات خود می گشت . « نیما یوشیج زندگی و آثار او ، جنتی عطایی ، ص ۲۱ و۲۲»

نیما در بهار سال ۱۳۰۵ خورشیدی پدرش را از دست داد و سرپرست خانواده شد و در همین سال بود که با عالیه جهانگیر(خانوادۀ میرزا جهانگیرخان صوراصرافیل) ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد .  « نیما یوشیج زندگی و آثار او ، جنتی عطایی ، ص ۲۳»

نیما یوشیج در میانسالی

نیما یوشیج در میانسالی

اشعار نیمایوشیج

اشعار بی در و پیکر و اوزان بی بند و بار نیما را همه کس نمی فهمید و تا خواننده و شنونده با شعر وی مأنوس نمی شد ، از سمبل های اشعار او سر در نمی آورد ، مانند بسیاری از ما که رمز غزلیاتی مانند :

را درک نمی کنیم و فقط از صورت و معنای ظاهر شعر و وزن منظم و مأیوس آن لذت می بریم …

“صدای پول” نغمۀ شاعرانه ایست که نیما در وصف صفورا ساخته و محتوی آن چنین است :

هروقت صدای “جرنگ جرنگ” پول می آمد می دانستم اوست .

زیرا تکمه های نیم تنۀ مخملش همه پول بود ، هنگامی که راه می رفت طنین خوش آهنگ پول همه جا می پیچید و ترانۀ روح بخش “آمدم ، آمدم” را به گوشم می رساند .

تصویر نقاشی آبرنگ از نیما

تصویر نقاشی آبرنگ از نیما

شکست رابطه با صفورا نیما را از پای درآورد ، مدتها اندیشۀ عشق بر باد رفته ، خاطر پریشان او را به خود مشغول داشت . برای رهائی از خیال “شیرین” خویش به درس و بحث پرداخت و به دنبال علم و هنر از این کتابخانه به آن کتابخانه و از محضر استاد به محضر استاد شتافت . بیشتر اوقات به حجرۀ چای فروشی حیدر علی کمالی شاعر نامدار می رفت و در آنجا به سخنان ملک الشعرای بهار ، علی اصغر حکمت ، میرزا احمدخان اشتری و دیگر گویندگان عصر خود گوش می داد و زمینۀ اشعار آیندۀ خود را مهیا می ساخت .

در این زمان مثنوی مولانا جلال الدین مولوی در روح وی تأثیری بسزا کرد و او را بسوی عرفان کشانید . اغلب اشعار “سمبلیک” وی ثمر اینگونه تأثیرات است .

در این مورد و در مورد تأثیر شیوۀ کارش در آنزمان نیما چنین می گوید :

شیوۀ کار در هرکدام از این قطعات تیر زهرآگینی مخصوصاً در آنزمان بطرف طرفداران سبک قدیم بود . طرفداران سبک قدیم آنها را قابل درج و انتشار نمی دانستند . با وجود آن ، در سال ۱۳۴۲ ه.ق بود که اشعار من صفحات زیاد منتخبات آثار شعرای معاصر را پر کرد . عجب آنکه نخستین منظومۀ من “قصۀ رنگ پریده” هم از آثار بچگی بشمار می آمد . در جزو مندرجات این کتاب و در بین نام آنهمه ادبای ریش و سبیل دار خوانده می شد و بطوری قرار گرفته بود که شعرا و ادبا را نسبت به من و مؤلف دانشمند کتاب (هشترودی زاده) خشمناک می ساخت ، مثل اینکه طبیعت آزاد پرورش یافته من در هر دوره از زندگیم باید با زد و خورد رو درر رو باشد . « نیما یوشیج زندگی و آثار او ، جنتی عطایی ، ص ۲۴»

 

سردیس نیما یوشیج

سردیس نیما یوشیج

درمطالعۀ شعر نیما آنچه نخست جلب نظر می کند ، دید تازۀ اوست نسبت به طبیعت و جهان . خوانندۀ نکته یاب احساس می کند با شاعری سر و کار دارد که دارای نحوۀ تلّقی و احساس و اندیشه ای مستقل است ، نه مقلد و پیرو دیگران و این برای او مزیتی بزرگ است . به همین جهت موضوعات و مضمونهایی در شعر او راه یافته که در آثار دیگران یا طرح نشده یا بدان گونه و از آن زاویه مورد توجه نبوده است . هرچیز کافی است خیال وی را به پرواز درآورد و از آن مضمونها بیندیشد . درجایی نوشته است : “لب استخر نشسته به موجهای کوتاه و بلند تماشا می کنم . چه رنجی است که همه چیز به آدم موضوع برای شعرگفتن یا چیز نوشتن بدهد… مثل این که استخر حرف می زند . موجهای کوتاه و بلند جملات او هستند که بنا به اقتضای موقع و مقام و معنی ، بلند و کوتاه می شوند”.

نیمایوشیج و پسرش شراگیم

نیمایوشیج و پسرش شراگیم

نکتۀ دیگر نظر اجتماعی و انتقادی نیما در بسیاری از اشعارش است . در حکومت بیست ساله که برخی از سخن سرایان  خاموشی گزیدند و گروهی دیگر احیاناً از سر اضطرار یا به دلخواه جانب قدرتِ حاکم را کم و بیش گرفتند . نیما در آن “دوره سختی و فشار” در خلوت خویش یکسر به کار شعر و تکمیل تجربه های شعری پرداخت و نیز شعرهایی سمبولیک و انتقادی سرود که ناگزیر پیچیده تر است . در شعر “وای برمن” می گوید : به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندۀ خود را / تا کشم از سینۀ پردرد خود بیرون/تیرهای زهر را دلخون؟ / وای برمن!  وقتی در این مصرع ها و تصویرهای آن تأمل می کنیم احساس می کنیم چگونه روزگار خود را ترسیم کرده است . همین حالت را در شعرهایی نظیر “پانزده سال گذشت” ، “مرغ آمین” ، “کارشب پا” و بسیاری دیگر از آثار او به رنگهای گوناگون می توان دید . بی گمان سبب گرایش دوستداران شعر اجتماعی و انتقادی به شعر نیما یکی همین خصیصۀ شعر اوست ، بخصوص که وی اینگونه معانی را هربار به نوعی احساس کرده و بصورتی تازه و بی سابقه عرضه داشت .

تصویر دیگری از نیما یوشیج

تصویر دیگری از نیما یوشیج

انس با طبیعت و همدلی و همجوشی با آن از ویژگی های شعر نیماست و درآثار برخی شاعران وصف طبیعت آمده است ؛ اما مثل آن که سنتّی را ادا کرده اند نه آن که با طبیعت زیسته باشند . شعر نیما از این حیث با آثار دیگران بسیار متفاوت است . وی همانگونه که در زندگانی عملی به روستا و کوهسار و جنگل دلبستگی داشت ، در شعرش نیز این حالت منعکس است (مثلاً ، رک :”پدرم” مجموعۀ آثار ۱/۳۲۵) . مظاهر گوناگون طبیعت را از بارزترین تا کوچکترین و پوشیده ترین آنها از نظر گذرانده در آنها تأمل می کند و ازدیدن آنها و یا از شباهت آنها با چیزهای دیگر و یا در ورای آنها نکته ها کشف می کند . به عبارت دیگر وی به منبعی پایان ناپذیر دست یافته است که جلوه های گوناگون آن را هربار به نوعی ادراک کرده ، در ذهن می پرورد و بر پردۀ شعر می کشد و توجه او به انواع درختان ، گیاهان ، پرندگان ، حیوانات ، حشرات و همۀ موجودات یادآور نوعی دقّت نظر است که درآثار شعرای مغرب زمین دیده می شود . آیا این خصیصۀ قوّتِ مشاهده ، ذاتیِ نیماست و از سجایای اوست و یا بر اثر آشنایی با ادبیات فرانسه برای او حاصل شده است؟ بعید نیست هر دو موضوع موجب آن باشد زیرا صرف مطالعه و تأمل در آثار اروپایی برای پدیدآوردن چنین ویژگی در شعر او کفایت نمی کند .

انعکاس رنگ محلی در شعر نیما از صفات شعر راستین و فطری است . مازندران و جنگل و دریا و کوهستان که محیط زیست او بوده همواره در ذهن و تخیّلش تأثیر داشته ، ازاین رو از نواحی آن دیار ، کوهها ، دره ها ، رودخانه ها ، کومه و کلبۀ جنگلی و خانۀ روستایی ، چوپان و آتش ، او و سگ چوپان ، درختان و گیاهان خاص منطقه ، پرندگان جنگلی و دریایی ، ماهیها ، ابزار و وسایل خاص زندگانی و آداب رسوم مردم و بسیاری چیزهای دیگر یادکرده است و همین خصیصه موجب شده است فراهم آورندگان مجموعۀ آثار نیما یوشیج برای دفتر اول آن که حاوی شعر اوست ، واژه نامه ای طبری ترتیب دهند . «چشمه روشن ، یوسفی ، ص ۴۷۹ الی ۴۸۰»

نیما یوشیج در طبیعت

نیما یوشیج در طبیعت با فرزندش

افتخار نیما با شعر “ای شب” آغاز می شود . او این شعر را در سال ۱۳۰۱ و در سن بیست و پنج سالگی می سراید . ای شب ، اگرچه انحرافی جدی نسبت به اشعار نوین نوپردازان پیش از نیما نیست ، ولی شور و سوزی که در این شعر هست ، نام شاعر را بر سر زبان ها می اندازد . بویژه که شعر در نشریۀ معتبر ادبی نوبهار چاپ می شود .

هان ای شب شوم وحشت انگیز

تا چند زنی به جانم آتش ؟

یا چشم مرا زجای برکن

یا پرده ز روی خود فروکش

یا باز گذار تا بمیرم

کز دین روزگار سیرم

دیری ست که در زمانۀ دون

از دیده همیشه اشکبارم

عمری به کدورت و الم رفت

تا باقی عمر چون سپارم

نه بخت بد مراست سامان

و ای شب ، نه تو راست هیچ پایان

چندین چه کنی مرا ستیزه

بس نیست مرا غم زمانه؟

دل می بری و قرار از من

هر لحظه به یک ره و فسانه

بس بس که شدی تو فتنه ای سخت

سرمایۀ درد و دشمن بخت

و ادامه ……

«تاریخ تحلیلی شعر نو ، لنگرودی و گیلانی ص۹۷»

برای نخستین بار در روزنامۀ قرن بیستم مرحوم عشقی ، قسمتی از “بیرق ها و لکه ها” به چاپ رسید و اندکی بعد با انتشار قطعۀ “ای شب” در روزنامۀ نوبهار نام نیما بر سر زبانها افتاد . عشقی اولین کسی است که از طرز نوین نیما تقلید کرده و اسلوب افسانه نیما را در تابلوهای ایده آل تطبیق نموده است . « نیما یوشیج زندگی و آثار او ، جنتی عطایی ، ص ۲۱»

پرتره نیما یوشیج

پرتره نیما یوشیج

نیما در مقدمۀ افسانه ، که در واقع مانیفست اوست ، می نویسد :

ای شاعر جوان

این ساختمان که افسانۀ من در آن جا گرفته است و یک طرز مکالمۀ طبیعی و آزاد را نشان می دهد ، شاید برای دفعۀ اول پسندیدۀ تو نباشد و شاید تو آنرا به اندازۀ من نپسندی . همین طور شاید بگوئی برای چه یک غزل ، اینقدر طولانی و کلماتی که در آن به کار برده شده است نسبت به غزل قدما ، سبک ؟ اما یگانه مقصود من همین آزادی در زبان و طولانی ساختن مطلب بوده است به علاوه انتخاب یک رویۀ  مناسب تر برای مکالمه که سابقاً هم مولانا محتشم کاشانی و دیگران به آن نزدیک شده اند . آخر این که ، من سود بیشتری خواستم که از این کار گرفته باشم  . به اعتقاد من از این حیث که این ساختمان می تواند به نمایش ها اختصاص داشته باشد بهترین ساختمان ها است برای رسا ساختن نمایش ها .

برای همین اختصاص ، همانطور که سایر اقسام شعر هر کدام اسمی دارند ،  من هم می توانم ساختمان “افسانۀ” خود را نمایش اسم گذاشته و جز این هم بدانم که شایستۀ اسم دیگری نبود . زیرا که بطور اساسی این ساختمانی است که با آن بخوبی می توان تئاتر ساخت . می توان اشخاص یک داستان را آزادانه به صحبت درآورد .

اگر بعضی ساختمان ها ، مثلاً مثنوی ، بواسطۀ وسعتِ خود در شرح یک سرگذشت یا وصف یک موضوع به تو کمی آزادی و رهایی می دهد تا بتواند قلب تو و فکر تو با هر ضربت خود حرکتی کند ، ، مضحکه…. هرچه بخواهی .

این ساختمان از اشخاص مجلس داستان تو پذیرایی می کند ، چنانکه دلت بخواهد . برای اینکه آنها را آزاد می گذارد در یک یا چند مصراع یا یکی دو کلمه از روی اراده و طبیعت هرقدر بخواهند صحبت بدارند . هرجا خواسته باشند سؤال و جواب خود را تمام کنند ؛ بدون اینکه ناچاری و کم وسعتی شعری آنها را به سخن آورده باشد و چندین کلمه از خودت به کلمات آنها بچسبانی تا اینکه آنها بقدر دو کلمه صحبت کرده باشند . در حقیقت در این ساختمان ، اشخاص هستند که صحبت می کنند نه آنهمه تکلفات شعری که قدما را مقید می ساخته است . نه آنهمه کلمۀ “گفت و پاسخ داد” که اشعار را بتوسط آن طولانی می ساختند .

منزل پدری و محل تولد و آرامگاه نیمادر یوش

منزل پدری و محل تولد و آرامگاه نیمادر یوش

چیزی که بیشتر مرا به این ساختمان تازه معتقد کرده است ، همانا رعایت معنی و طبیعت خاص همه چیز است و هیچ حُسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را بطور ساده جلوه بدهد . این قدرت و استعداد خود را بیشتر به کار انداخته باشد . من وقتی که نمایش خود را به این سبک تمام کرده به صحنه دادم ، نشان خواهم داد چطور و چه می خواهم بگویم . خواهی دانست این قدم پیشرفت اولی برای شعر ما بوده است . اما حالا شاید بعضی تصورات کوچک نتواند به تو مدد بدهند تا بخوبی بفهمی که من جویای چه کاری بوده ام و تفاوت این ساختمان را با ساختمان های کهنه بشناس .

نظریات مرا در دیباچۀ نمایش آیندۀ من خواهید دید . این “افسانه” فقط نمونه است :

در شب تیره ، دیوانه ای کاو

دل به رنگی گریزان سپرده

در درۀ سرد و خلوت نشسته

همچو ساقۀ گیاهی فسرده

می کند داستانی غم آور

در میان بس ۀشفته مانده

قصۀ دانه اش هست و دامی

وز همه گفته ناگفته مانده

از دلی رفته دارد پیامی

داستان از خیالی پریشان :

و ادامه …….          «تاریخ تحلیلی شعر نو ، لنگرودی و گیلانی ص ۱۰۱ الی ۱۰۳»

نیما در میان جمعی از یاران

نیما در میان جمعی از یاران

نیما می گوید : انقلابات حوالی سالهای ۲۹۹ -۳۰۰ در حدود شمال ایران مرا از هنر خود پیش از انتشار این کتاب دور کرده بود و من دوباره بطرف هنر خود می آمدم . این تاریخ با آغاز دورۀ سختی و فشاربرای کشور من مقارن بود . ثمره ای که این مدت برای من داشت ، این بود که من روش کار خود را منظم تر پیدا کنم ؛ روشی که در ادبیات زبان کشور من نبود و من به زحمت عمری در زیر بار فرم و کلمات و شیوۀ کار کلاسیک راه را صاف و آماده کرده و اکنون در پیش پای نسل تازه نفس می اندازم . « نیما یوشیج زندگی و آثار او ، جنتی عطایی ، ص ۲۴»

دکتر حمید زرین کوب در کتاب چشم انداز شعر نو فارسی می گوید ”

      شاید ققنوس نخستین شعری است که نیما آن را در سال ۱۳۱۶ در شکل و بیانی کاملاً تازه بوجود می آورد ؛ و با ارائۀ آن شعرنو فارسی متولد می شود .

ققنوس ، مرغ خوشخوان ، آوازۀ جهان

آواره مانده از وزش بادهای سرد

بر شاخ خیزران

بنشسته است فرد

برگرد او به هر سر شاخی پرندگان

او ناله های گمشده ترکیب می کند

از رشته های پارۀ صدها صدا صدای دور

در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه

دیوار یک بنای خیالی

می سازد .

ققنوس در واقع کنایه ای است از خود شاعر و شعر او . نیما نمی خواهد زندگیش مانند زندگی دیگران بی حاصل و درخور و خواب سپری شود :

حس می کند که زندگی او چنان

مرغان دیگر ار به سر آید

در خواب و خورد

رنجی بود کزو نتوانند نام برد

تصویر خیالی ققنوس

تصویر خیالی ققنوس

از این رو خود را در آتش می افکند ؛ در آتشی از نفاق که به یک جهنم تبدیل یافته است . و خود را تبدیل به خاکستر می کند تا جوجه هایش از دل خاکستر بدر آیند و دنبال کار او را بگیرند . نیما کار خود را آغاز می کند . او نه تنها نسبت به وزن و قافیه سنتی به عصیان برمی خیزد بلکه نسبت به قواعد زبان سر از اطاعت برمی پیچد و برای شعر زبان و بلاغتی نو می آفریند . او شکل و موسیقی تازه ای برای شعر بوجود می آورد . البته وزن و قافیه را به کلی رد نمی کند بلکه مانند  وُرلن فرانسوی هم وزن و قافیه را به شکل تازه می پذیرد و هم از موسیقی الفاظ و ضرورت های وزن و قافیه استفاده می برد .

نیما با این شیوۀ جدید از این پس به آفریدن اشعاری می پردازد و به آزمایش هایی در این باره می نشیند . او در این اشعار نشان می دهد که شکل عروضی خاصی را در شعر فارسی وارد کرده و از لحاظ محتوی به نوعی سمبولیسم رسیده است . نیما پس از آن برای تکامل کار خود به قطعات بلند روی می آورد و منظومه های بلندی به شیوۀ جدید مانند “خانۀ سریویلی” ۱۳۱۹ ، “مرغ امین” ۱۳۲۰ ، “مانلی” ۱۳۲۴ و امثال آن بوجود می آورد .  «چشم انداز شعر نو فارسی ، حمید زرین کوب ، ص۶۶ و ۶۷»

نیما یوشیج از سال ۱۳۰۹ خورشیدی به آستارا رفت و در دبیرستان حکیم نظامی آنجا به تدریس ادبیات فارسی پرداخت و در سال ۱۳۱۱ به تهران بازگشت و به یوش رفت و به کارهای خانوادگی پرداخت . در سال ۱۳۱۸ به عضویت هیئت تحریریه مجلۀ موسیقی انتخاب شد و تا سال۱۳۲۰ در این سمت باقی بود . “ارزش احساسات” عالیترین اثری است که از او در این مجله به یادگار باقی است .

پس از آن سالها در انتظار خدمت بسر برد و در سال ۱۳۲۹ بار دیگر به کارهای مطبوعاتی دعوت شد« نیما یوشیج زندگی و آثار او ، جنتی عطایی ، ص ۲۴»

و سپس در ادارۀ کل انطباعات و انتشارات وزارت فرهنگ مأمور بررسی کتب و نقد اشعار شد .

وفات شاعر:

نیما یوشیج این شاعر فرهیخته در منزلش در یوش به بیماری ذات الریه گرفتار شد و چون در آنجا موفق به معالجه نشد ، جهت درمان عازم تهران گردید . در تهران پس از تلاش پزشگان ، درمان آنها نیز مؤثر واقع نشد و نیما یوشیج آغازکنندۀ شعر نو در ادبیات فارسی در تاریخ ۱۳ دیماه سال ۱۳۳۸ خورشیدی مطابق با ششم ژانویه ۱۹۵۹ میلادی در شمیران ، تجریش ، کوچۀ فردوسی ، در خانه ای که پس از سالها تلاش ساخته بود ، چشم از جهان فرو بست . کالبد وی را در تهران به خاک سپردند، لیکن طبق وصیتش در سال ۱۳۷۲ پیکر وی را به یوش برده و در منزلی که در آن متولد شده بود به خاک سپردند . و آلاچیقی بر روی مقبره ساختند که پس ازمرمت این خانه توسط میراث فرهنگی در سالهای اخیر ، آلاچیق نیز برچیده شد . منزل مذکور به موزۀ آثار نیما تبدیل شده است  . «مهدی صبور صادقزاده»

مقبره قبلی نیما در یوش

مقبره قبلی نیما در یوش عکس از آرشیو میراث فرهنگی

مقبره نیما پس از جمع آوری آلاچیق

مقبره نیما پس از جمع آوری آلاچیق عکس از حسین شفیع نیا

وصیت نامۀ نیما یوشیج

علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج در وصیت‌نامه‌اش به این موضوع اشاره کرده که بعد از او محمد معین قیم آثارش باشد.

امشب فکر می کردم با این گذران کثیف که من داشته‌ام ، بزرگی که فقیر و ذلیل می‌شود، حقیقتاً جای تحسر است. فکر می‌کردم، برای دکترحسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیت‌نامه من باشد.
باین نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند ؛ ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند. بشرطی که هر دو با هم باشند ؛  ولی هیچیک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده‌اند در کار نباشند. دکتر محمد معین که نسل صحیح علم و دانش است کاغذ پاره‌های مرا بازدید می‌کند. دکتر محمد معین که هنوز او را ندیده‌ام مثل کسی است که او را دیده‌ام.
اگر شرعاً می‌توانم قیم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معین قیم است . ولو این‌که او شعر مرا دوست نداشته باشد ، اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نامبرده از هم بدشان بیاید. چقدر بیچاره است انسان.

تابلوی نقاشی نیما یوشیج

تابلوی نقاشی نیما یوشیج

 

منابع :

چشمۀ روشن ، دیداری با شاعران ، دکتر غلامحسین یوسفی ، تهران : علمی ،۱۳۷۳خورشیدی

نیمایوشیج ، زندگی و آثار او ، دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی ، انتشارات صفی علیشاه ، چاپ پنجم ، ۱۳۶۸ خورشیدی

تاریخ تحلیلی شعر نو ، شمس لنگرودی ، محمدتقی جواهری گیلانی ، جلد اول ، نشر مرکز ، ۱۳۷۷ خورشیدی

چشم انداز شعر نو فارسی ، دکتر حمید زرین کوب ، انتشارات توس ، تهران ، سال ۱۳۵۸ خورشیدی

یادنامه نیما یوشیج ، زیر نظر محمد رضا لاهوتی ، ناشر مؤسسه فرهنگی گسترش هنر ، چاپ اول ، آذر ماه  ۱۳۶۸خورشیدی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *