رهی معیری

رهی معیری شاعر عاشق

رهی معیری (تولد ۱۲۸۸، درگذشت ۱۳۴۷خورشیدی)

تصویر رهی معیری

تصویر رهی معیری

محمد حسن رهی معیّری متخلص به رهی ، چندگاهی بعد از وفات پدر خود ، روانشاد محمدحسن خان معیّری مؤید خلوت که در کار امور دیوانی بود ، و به هنر و شعر توجه و علاقه ای تمام داشت ، در تاریخ دهم اردیبهشت بهار ۱۲۸۸ خورشیدی ، در اواخر دوره حکومت احمدشاه ، سلطان بدفرجام قاجاریه که در آبان ۱۳۰۴ رسماً انقراض سلسلۀ قاجاریه و بپایان آمدن آن اعلام گردید ، از مادر زاده شد و بی خوشامد پدر که روی در نقاب خاک کشیده بود و چند ماهی از مرگ او می گذشت ، چهره نمود و پای به جهان خاکی و هستی سپنجی نهاد . «دیوان رهی معیری ، کیومرث کیوان ، ص ۱۷ تا ۱۸»

رهی معیری و اشعار وی

رهی دوران کودکی خویش را در دامان مادر که نقش پدر را نیز برعهده داشت رشد کرد . او  که آموزش های مقدماتی و آشنایی ابتدایی با هنر و شعر را از مام خویش آموخته و تلّمُذ کرده بود ، به مدرسه رفت و ضمن تحصیل ، موسیقی و نقاشی را که پیش از این زمینه های آنها از جانب مادر و پیرامونیان در او فراهم شده بود، فرا گرفت . رهی که ذوق و استعداد خارق العاده داشت ، بزودی خود را کشف کرد و در سالهای بعد ، این هنرهای ملکوتی با ذره ذره دنیای درون پرآشوب و جوشان او درآمیخت و بخشی از ساختار روح و جان او شد و در رهی هنر شعر و شاعری را پدید آورد .

رهی که از روزگاران شیرین نوجوانی دل به شعر و سرود سپرده بود و سر در گرو آن داشت ، با شوریدگی و شیدایی تحسین برانگیزی که وجود او را چون برگ و باد به کُنش و واکُنش در غلیان می داشت ، سر بر محراب کلام و شعر پاسداران ادب پارسی که هرکدام به شیوه ای نو و بدیع در تداوم غنا و برازندگی زبان و فرهنگ ایران زمین که از ابتدای آفرینش های شعری و عرفانی خود عمر و جان به گروگان آن داشتند برنهاد و خویشتن خویش را از این چشمۀ پر خروش همیشه جاریِ نوشین روان سیراب و از شراب جادویی شعر سرمست کرد . و آنچه در میان این گشت و گذارِ گلگشت باغ و راغ می پوئید به جام جان می نوشید ، غزل ها و ترانه های سعدی ، حافظ قدسی ، مولای روم و عراقی بود ، که بیشتر آن غزل ها و ترانه ها در بطن خود ، زبانی موسیقایی و تصاویر رنگین و مجازی دارند . همانطوریکه دولتشاه سمرقندی زبان شعر حافظ را “لسان الغیب” یاد کرده است . از این روی بود که رهی در کتابخانه پدر که برای او به یادگار مانده بود ، آن موسیقی ها و صُوَر مجازی را به چشم دل و گوش جان می شنید و خود را با آنها دمساز می نمود ؛ و همین اُلفت و پیوند پیوسته با اُدبای متقدم بود که روح دریایی و بینش سیال و خیال آفرین او را به رقص و شور بر می انگیخت و اینگونه بود که طریق بیان و زبانی را که سرگشته در جستجوی آن پیدا کرد .

رهی که ۱۶ یا ۱۷ سال داشت ، طبع سرکش و دشوار پسند خود را که بر این اعتقاد بود ، راهی دشوار و طی نشده چشم براه اوست و آفریدن شعر زایش و دردی را می طلبد که هنوز به بلوغ آن نرسیده است ؛ و از این رو بود که رغبتی به چاپ شعر خود نمی دید ، ولی هنرمندان و شاعرانی که این جوان چشم آبی و شوریده بخت را می شناختند ، او را بر آن داشتند تا اولین شعر خود را که رباعی زیبا و آکنده از مضامین لطیف و بدیعی بود ، در یکی از مطبوعات ادبی آن زمان چاپ و منتشر نماید و هنر خود را در معرض افکار ادب دوستان قرار دهد . بالاخره رباعی مذکور که در سال ۱۳۰۶ در یکی از مجلات چاپ شده بود ، در کوتاه زمان موجبات تحسین و تشویق انجمن ها و محافل ادبی را فراهم کرد ؛ رباعی آهنگین و پر احساسی که برای سرایندۀ آن آیندۀ پرامید و نوید بخشی را در خود نهان داشت :

رهی معیری

رهی معیری

غلامحسین یوسفی در بارۀ اشعار رهی در کتاب چشمه روشن آورده است :

از جمله چیزهایی که در شعر رهی موضوع تشبیه ها ، تصویرها و خیال پردازیهای فراوان شده گُل است ، چندان که کمتر اثری از او را می توان یافت که در آن از گل و عطر گل و جلوه های آن یاد نشده باشد . انس با گل طبعِ زیباپسند رهی را نشان می دهد و تنوّع و رنگارنگی که در همۀ این موارد هست حاکی از ذوق لطیف و آفرینندۀ اوست :

گرایش طبع رهی بیشتر به شعر عاشقانه است . در عین حال که وصف مظاهر جمال شعر او را تسخیر کرده است ، تابش اندیشه های دلپذیر و احیاناً ژرف که گاه رنگی عرفانی نیز دارد در شعر او منعکس است . پیداست گویندۀ این سخنان فقط نگاهش بر سطح نمی لغزد و ازان فراتر می رود و اهل تأمل و تفکّر است . برخی از این گونه ابیات را نقل می کنیم و بسیاری دیگر را در دیوان او می توان یافت .

 

.رهی معیری

رهی معیری

با همه توانایی های رهی در انواع شعر، اکنون یکی از غزلهای او را مورد توجه قرار می دهیم ، غزلی لطیف و شورانگیز که بنان نیز آن را در دستگاه ماهور به آواز خوانده و بسیار مشهور شده است . شاید برخی از خوانندگان هم ابیاتی ازان را در خاطر داشته باشند . اینک آن غزل را در این جا نقل می کنیم :

 

از مطلع غزل معلوم  می شود شعری است رمانتیک و اندوهناک از شاعری درون گرا . نظیر این حالت را درآثار دیگر غزل سرایان معاصر هم می توان یافت . وزن غزل در بحر هزج با غلبۀ هجاهای بلند (دوازده هجای بلند در برابر چهار هجای کوتاه در هر مصراع) با چنین درون مایه ای تناسب دارد . بافت هردو مصراع اول طوری است که با آوردن “نه” بر سر چهار عبارت ، بی نیاز از فعل و رابطه ، معنی مقصود به بهترین صورت القاء شده است . نظیر اینگونه حذفها را در شعر سعدی می توان دید که رهی آنهمه به شیوۀ او توجه داشته است . موازنۀ اجزاء هر دو مصراع آهنگ شعر را موزون تر کرده است . به علاوه یاهای نکره در پایان هر پاره ، بیت را بصورت چهار مصراع هم آهنگ درآورده و شبیه این کیفیت در اکثر ابیات غزل محسوس است . تناسبهای لفظی یا معنوی بین “دل و جان ، مفتون و مدهوش ، مژگان و اشک ، لب و آه” از نوع آرایشهای نامحسوس سعدی وارست . به علاوه مصراع اول نمودار حالت درونی و مصراع دوم هماهنگ با آن ، وصف حالت برونی سُراینده است .

دیوان کامل رهی معیری

دیوان کامل رهی معیری

در بیت دوم همانگونه حذفها به شیوۀ سعدی و نیز موازنه بین دو مصراع  و پیوستگیهای صوتی و معنوی بین اجزاء بیت : «پیام ودلارام و شام ، شام و سحرگاه و فروغ» دیده می شود . هر دو بیت با عباراتی کوتاه و اوصافی زیبا تنهاییِ دل آزار و خلوت غم افزای شاعر را نمایش می دهد و با چنین زمینۀ روحی هر چیز به نظر او کدر و تاریک می نماید . در بیت سوم همان حالت منعکس است اما بافتِ جمله دگرگون شده ، آمدن قید پس از جمله در هر دو مصراع ، «نه از شمعی ، نه از جمعی ؛ نه با مهری ، نه با ماهی» ، که سبب تأکید برآنهاست ، آن هم قیدهایی موزون و متناسب و آراسته ، برتأثیر سخن افزوده است. پدیدآوردن اینگونه تنوع ها در شیوۀ بیان، در شعر و نثر، از شیرین کاریهای سعدی است که رهی با زیر و بم سخن او کاملاً آشناست .

همین اسلوب در بیت چهارم نیز ادامه یافته است . قرینه ها و تکرار ها در چهار پارۀ بیت ، دو بدو ، که کاربرد فعلها نیز آنها را منسجم کرده قوت تأثیر کلام را بالاتر برده و مضمون بیت را که حاکی از نهایت نومیدی است ، هرچه گویاتر بیان کرده است .

در بیت پنجم هرچند روح سخن همان است که بود ، لحن و طرز بیان تغییر کرده ، با پرسش “کیَم من” و مؤکد شدن صفت و عبارت بعد از چنین استفهام . بنان نیز به این بیت که رسیده این حالت را احساس کرده و لحن آواز را هنرمندانه تغییر داده است . ترکیب «آرزو گم کرده» در عین تازگی پرمعنی است و چهار جزء کوتاه مصراع دوم که هر یک با “نه” نفی شده است ، گویاتر از چهار جملۀ کامل و همراه با فعل و دیگر اجزاء مربوط ، ادای مقصود کرده است .

دو تصویر زیبای بیت ششم از مشخص ترین گوشه های این غزل است . شاید به همین سبب رهی خود عنوان غزل را “غباری در بیابانی” قرار داده است ، یک جا غباری مردم نما و افتان و خیزان در بیابان ، سپس نگاهی خاموش و حیران بر نظر گاه ، نمودار حالت شاعر واقع شده است .

بیت پایان غزل حاوی مضمونی است بدیع و مقایسه ای شاعرانه و لطیف : ترجیع شرر که عمری کوتاه دارد ، بر کوکبها که چون شاعر در دل شبها سوزانند . انعکاس حالت درونی و اندوهبار سراینده در وصف ستارگان موجب آمده که تابش آنها به سوختن تعبیر شود ، سوختنی که بیان کثرت «کوکبها ، در دل شبها» آن را جان گدازتر و توان فرساتر می نماید .

غزل مذکور شعری است دارای وحدتی معنوی و یک روح و حالت واحد دارد . به همین سبب همۀ اجزاء آن از حیث واژگان و مضمون و اوصاف با یکدیگر هماهنگ است و دارای همان رنگ حزن درونی . از این رو یکایک جمله ها و ابیات یکدیگر را در طریق القاء روح شعر تقویت می کنند ، نظیر گامهای موسیقی در ترکیب یک قطعه .

خوانندگان علاقه مند اگر این غزل را در برنامۀ شمارۀ ۲۳۷ گلهای رنگارنگ به آواز دلربای بنان بشنوند ، لطف آن را بهتر احساس توانند کرد . «چشمه روشن ، یوسفی ، ص ۵۱۷ الی ۵۱۹»

تصویر مرحوم بنان

تصویر مرحوم بنان

اخلاق رهی معیری

محمد باقر برقعی مؤلف کتاب سخنوران نامی معاصر ایران می گوید :

آشنایی من با رهی معیری از سال ۱۳۲۸ بود . وی در آن وقت در وزارت پیشه و هنر (سابق) کار می کرد . هفته ای یکی دوبار او را می دیده . به قدری گرم و خوش برخورد بود و با گشاده رویی استقبال می کرد که بی اختیار انسان مجذوب او می شد .

به خاطر دارم وقتی مجلد اول تذکره ام آماده چاپ بود ، اشعاری را که در اختیارم گذاشته بود ، بیش از پنج مرتبه آنها را از من گرفت و هر بار در آن تصرف و تجدید نظر کرد تا بالاخره آن را به من داد به طور تحقیق اگر رهی این دقت و وسواس را در شعر نداشت ، باید بیش از سی هزار بیت شعر داشته باشد ؛ اما آنچه از او در سایۀ عمر به چاپ رسیده به دو هزار بیت نمی رسد . به هرحال او از شعرای بسیار توانا و نامور کشور ما در عصر حاضر بود و در غزلسرایی مقامی والا داشت . «سخنوران نامی معاصرایران ، برقعی ، جلد سوم ص۱۶۱۷»

رهی معیری و استخدام در دولت وقت

رهی بعد از پایان تحصیلات دبیرستانی به استخدام دولت در آمد و در مشاغل چندی انجام وظیفه کرد . او در دهۀ بیست ، از اوایل شعر و ترانه سرایی خود ، به انجمن ادبی حکیم نظامی که جلسات و نشست های آن با حضور مدیریت زنده یاد وحید دستگردی مؤسس و مدیر مجله ماهانه ادبی ارمغان که انتشار آن تا سال ۱۳۵۰ ادامه داشت ، برگزار و تشکیل می شد ، رفت و آمد می کرد که بعداً از اعضای سخت کوش و فعال آن انجمن شد . رهی در انجمن ادبی فرهنگستان نیز که خود او از اعضای مؤسس و برجستۀ آن بشمار می رفت فعالیت و مجاهدت داشت .

رهی که اشعار و ترانه های او در بیشتر جراید و مجلات آن ایام چاپ می شد ، مورد توجه و عنایت آهنگسازان و نوازندگان و خوانندگان پرآوازۀ دهۀ بیست و سال های بعد قرار گرفت ، که در نتیجه آقایان زنده یاد مرتضی محجوبی ، علینقی وزیری و روح الله خالقی و عده ای از مصنفین دیگر بر روی ترانه های او شامل : خزان عشق ، دارم شب و روز ، نالۀ نی ، یار رمیده و شب جدایی آهنگ هایی خلق و اجرا کردند که این امر بر آوازه و شهرت رهی افزود و در بین خواص و عوام بر سر زبان ها افتاد ؛ و ترانه های او که بر روی صفحه ضبط شده بود ، نام رهی را به آنسوی مرزهای افغانستان ، تاجیکستان و هندوستان برد و از رادیو های آنها پخش و به گوش مردم رسانده شد .

از میان زیباترین ترانه های او که بین سالهای ۱۳۱۴ و ۱۳۱۵ خورشیدی که هنوز ایستگاه و اداره رادیو تأسیس نشده بود ، شعر و ترانه خزان عشق ، نوای نی ، که با صدا و آواز مرد پرآوازۀ موسیقی ایران ، زنده یاد جواد بدیع زاده که خود نیز دستی در کار آهنگسازی داشت و قبلاً اجرا و خوانده شده بود ، در سال ۱۳۱۶ بر روی صفحۀ ضبط و پخش تکثیر گردید . بستر مناسب و پُر شکوهی که موسیقی برای شعر رهی تدارک دیده بود ، شعر او را جان و روح مضاعفی داد . و اقبالی که به این نحو گسترده کمتر از آن شاعری شده است .

معیری و همکارانش

معیری و همکارانش

رهی هر از گاهی نیز خود آهنگ ترانه های خویشتن را تصنیف می کرد که از جمله می توان آهنگِ در دستگاه افشاری که برای شب من تصنیف کرده بود که در سال ۱۳۳۴ در رادیو اجرا و پخش شد اسم برد . یکی از شعرهای رهی که گزینش آن با حال و هوایی دیگر و با ترسی نابخشودنی انجام گرفته ، غزل موسیقایی و مصور برق نگاه اوست که از پاره های جان ۲۵ سالگی رهیِ نقاش ، موسیقیدان و شاعر است که در آن رقص آتشین و تلخ سرنادی موج می زند ، و تداعی گر تصاویرِ رنگینِ ملال انگیز و در عین حال لطیف و سُکرآوری است که بی اختیار نقاشی های مینیاتوری حسین بهزاد را در خاطر جان می بخشد .

 

رهی معیری در طنز نویسی

رهی در سالهای دهه سی که همچون غزل ، دستش قوی در نوشتن و نظم طنز و فکاهیات نیز داشت . اشعار طنزآلود و پُر نیش و نوش انتقادی ، سیاسی و اجتماعی خود را که آئینۀ تمام نمایی از احوال نابسامان جامعه آن زمان بود با نام ها و امضاهای زاغچه و شاه پریون و چند اسم مستعار دیگر در روزنامه های توفیق و بابا شَمَل و سایر جراید به مناسبت ها و ضرورت های مختلف چاپ و منتشر می کرد که مورد توجه و استقبال روزنامه ها و طنزپردازان معاصر و مردم قرار می گرفت . «دیوان رهی معیری ، کیومرث کیوان ، ص ۲۱»

رهی معیری

رهی معیری

سفرهای رهی معیری

رهی در سال ۱۳۳۶ خورشیدی در معیت جمعی از ادبا و صاحبان جراید به ترکیه دعوت شد که مدت یکماه در آن کشور بود . وی در سال ۱۳۳۷ خورشیدی به دعوت اتحاد جماهیر شوروی برای شرکت در جشن چهلمین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبر به آن کشور رفت که مورد استقبال شایانی قرار گرفت و مقدم او را جمعی از فرهیختگان و اندیشمندان آن کشور گرامی داشتند .

در سال ۱۳۳۸ عازم سفر به ایتالیا و فرانسه شد و مدت زمانی را در آن کشور ها اقامت گزید و با اهل قلم و شاعران و ادبای آن سرزمین دیدار و گفتگوها کرد .

رهی در مهرماه ۱۳۴۱ خورشیدی به دعوت حکومت وقت پادشاهی افغانستان یرای شرکت در نهصدمین سال وفات عارف شهیر خواجه عبدالله انصاری که مرقد او در شهر هرات است ، به کابل عزیمت کرد . مجدداً در سال۱۳۴۶ که آخرین سفر فرهنگی و هنری بیرون از ایران رهی بود ، کشور افغانستان از او برای شرکت در جشن های سالگرد استقلال افغانستان دعوت بعمل آورد که راهی آنجا شد و مورد استقبال دکتر محمد خلیلی ، ادیب ، شاعر و سیاستمدار مبارز و بزرگ افغانستان و جمعی دیگر قرار گرفت .  «دیوان رهی معیری ، کیومرث کیوان ، ص ۲۱و۲۲»

رهی معیری در سالهای آخر عمر ، در برنامۀ گلهای رنگارنگ رادیو ، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و در شورای شعر رادیو نیز شرکت مؤثر داشت . از آثار او که به چاپ رسید ، دو مجموعۀ شعر ؛ یکی بنام سایۀ عمر و دیگر بنام آزاده . که مجموعۀ اول شامل غزلیات و مجموعۀ دوم حاوی ترانه های اوست . از آثار دیگر او کتاب گلهای جاویدان که شامل شرح حال و انتخاب بهترین نمونه شعر شعرای متقدم است که در سال ۱۳۶۲ چاپ و منتشر شد . «سخنوران نامی معاصرایران ، برقعی ، جلد سوم ص۱۶۱۶»

بیماری و درگذشت رهی معیری

رهی چندی پس از مراجعت از افغانستان که آخرین سفر فرهنگی و هنری او بود ، در سال ۱۳۴۶ خورشیدی به علت درد و رنج محنت خیز گریزناپذیری که زخم شرربار آن بر روح و جان او استیلا یافته و آهسته آهسته و خزنده در بلعیدن او بود ، به انگلستان رفت و در بیمارستانی در لندن بستری شد و تحت مداوا و مراقبت های پزشکی قرار گرفت . ولی اینهمه دیری نپائید و هیولای هزار چهرۀ سرطان که پیش از این قرار و آرام از او به یغما برده بود ، در شب ۲۴ آبانماه ۱۳۴۷ خورشیدی روح نغمه پرداز و پرآوازۀ رهی را از کالبد شرنگ آلود و مجروحش در رُبود و حجاب ابدی مرگ را بر رهی در کشید .

بنای یادبود آرامگاه رهی معیری در آرامستان ظهیرالدوله

بنای یادبود آرامگاه رهی معیری در آرامستان ظهیرالدوله

جنازۀ گلباران رهی معیری در مسجد سپهسالار (مسجد شهید مطهری کنونی)  به امانت نهاده شده بود ، صبح روز بعد تابوت رهی طی مراسم با شکوهی از مسجد حمل شد و تا گورستان ظهیرالدوله واقع در تجریش شمیران مشایعت و همراهی گردید و در آنجا به خاک سپرده شد .

رهی معیری درسال ۱۳۴۳ جهت نوشتۀ بر روی سنگ مزار خویش این شعر راسرود

اشعار سروده شده معیری بر گور خویش

اشعار سروده شده معیری بر گور خویش

عشق بی سرانجام رهی معیری به مریم فیروز

مریم فیروز دختر عبدالحسین میرزا فرمانفرما و بتول محتشمی ، در سال ۱۲۹۲ خورشیدی در شهر کرمانشاه چشم به جان گشود پدر وی از نوادگان عباس میرزای ولیعهد و از مردان سیاستمدار و قدرتمند عصر قاجار بود .

ازدواج اول مریم فیروز در سن ۱۸ سالگی  به امر پدر با پسر میرزا حسن خان محتشم السلطنه اسفندیاری ، عباسقلی اسفندیاری بود . این ازدواج سیاسی پس از فوت فرمانفرما (۱۳۱۸) با وجود دو فرزند دختر به جدایی کشیده شد .«مریم فیروز ، تهران ، اطلاعات ۱۳۱۱» مریم دلیل جدایی رادر کتاب خاطرات خود  اختلاف سنی ۲۷ ساله میان آنها اظهار کرده است  .

‏نخستین ملاقات مریم و رهی در یکی از روزهای اردیبهشت ، پیش از مرگ فرمانفرما ، و در روزهای تلاش مریم فیروز برای جدایی از همسر اجباری اش ، در یک مهمانی در خانۀ مصطفی فاتح صورت گرفت. دیداری که برای همیشه زندگی رهی معیری را تغییر داد . او آن زمان حدود ۳۰ سال سن داشت .

پس از مرگ فرمانفرما در سال ۱۳۱۸، مریم از همسرش جدا شد و رابطه او و رهی معیری عیان تر شد. پزشک مریم می نویسد : «بعد از آن دیگر مریم رفت و آمد به خانۀ رهی را آغاز کرد و پس از مدتی نیز او را به خانۀ شمیران خود دعوت می کرد . مریم قول می دهد که به قول خودش به مذهب و سنت عشق ، زن او شود.

عشق به مریم ، زندگی رهی را زیر و رو می کند و به تشویق او با نام های مستعار ، به نوشتن مطالب انتقادی در روزنامه ها می پردازد. و هم چنان مریم ، منبع ذوق شاعرانۀ اوست :

‏اما روزگار با رهی معیری یار نبود و مریم فیروز پس از آشنایی با «نورالدین کیانوری» تصمیم گرفت با این مهندس معمار که یکی از سران حزب تازه تاسیس توده بود ازدواج کند .

مریم تا ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ که به دنبال ترور نافرجام و مشکوک شاه ، حزب توده منحل و سران آن تحت تعقیب قرار گرفتند ، گاهی به دیدار رهی می رفت. اما به نظر می رسد بعد از آنکه مریم فیروز به طور غیابی به حبس ابد محکوم و متواری شد ، دیگر او و رهی معیری یکدیگر را ندیدند . و رهی نیز تا پایان عمر همسری اختیار نکرد .

 

منابع :

دیوان کامل رهی معیری – سایۀ عمر ، آزاده ، ترانه ها – به اهتمام کیومرث کیوان ، ناشر : مجید ،۱۴ تیر ۱۳۸۸ خورشیدی

سخنوران نامی معاصر ایران ، جلد سوم ، محمد باقر برقعی ، نشر خرم ، ۱۳۳۴ خورشیدی

چشمۀ روشن ، دیداری با شاعران ، دکتر غلامحسین یوسفی ، تهران : علمی ،۱۳۷۳خورشیدی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *