شهاب الدین سهروردی

شهاب الدین سهروردی ،فیلسوف

شهاب الدین سهروردی ( تولد ۵۴۹ ه.ق و در گذشت ۵۸۷ ه.ق)

تابلویی از شهاب الدین سهروردی

تابلویی از شهاب الدین سهروردی

در کتاب آثار فارسی سهروردی در باب احوالات او چنین آمده است :

یحیی بن حبش بن امیرک معروف به شهاب الدین یا شیخ مقتول به سال ۵۴۹ ه.ق در روستای سُهرورد نزدیک زنجان متولد شد . سهروردی نامدار و احیا کننده حکمت اشراق است از اینرو او را شیخ اشراق می نامند . «آثار فارسی سهروردی ، اقبال ، ص۳»

سهرورد محل تولد شیخ شهاب الدین

سهرورد محل تولد شیخ شهاب الدین

و ذبیح الله صفا در جلد دوم تاریخ ادبیات ایران زندگانی سهروردی را چنین نگاشته است :

در نیمۀ دوم قرن ششم هجری قمری یکی از بزرگترین فلاسفۀ عالم در ایران ظهور کرد چنانکه تنها بوجود او می توان قرن ششم را یکی از مهمترین ادوار تاریخ فلسفه بشمار آورد . وی شهاب الدین ابوالفتوح یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی فیلسوف بزرگ ایران است که به سال ۵۴۹ ه.ق در سهرورد ولادت یافت و به سال ۵۸۷ در حلب به فرمان صلاح الدین ایوبی و به تحریک متعصبین مذهبی به قتل رسید .

شهاب الدین یحیی سهروردی را غالباٌ “شیخ اشراق” یا “المقتول” یا “شهید” نیز می نامند .

سردیس شهاب الدین سهروردی

سردیس شهاب الدین سهروردی

این فیلسوف بزرگوار حکمت و اصول فقه را نزد شیخ مجدالدین الجیلی استاد فخرالدین محمد رازی در شهر مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی او حد زمان و سرآمد دوران گردید و به قوت ذکاء و حدّت ذهن و پاکدلی و نیک اندیشی بسیاری از حقائق را جست و بهمین سبب او را “المؤید بالملکوت” لقب داده اند و چون در بسیاری از موارد با قدما خلاف اندیشیده و علی الخصوص در اصطلاحات خود از الفاظ و اصطلاحات دینی زردشتی بسیار استفاده کرده است ، متعصبان قوم او را به الحاد متهم داشته و علماءِ حلب خون او را مباح شمردند . «تاریخ ادبیات ایران ، ج۲ ، ذبیح الله صفا ،ص۲۹۷»

دکتر شفق در کتاب خود به نام تاریخ ادبیات ایران شرح حال شهاب الدین سهروردی را اینگونه کتابت کرده است :

شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی معروف به شیخ اشراق منسوب به بلدۀ سهرورد زنجان، ازنخبۀ علماءِ حکمی و اشراقی عصرخود بود. او در اصول حکمت به فارسی و تازی تألیفاتی دارد.

تألیف معروفش حکمه الاشراق نام دارد که در شرح مسائل فلسفی موافق ذوق عرفان است و می توان گفت مهمترین کتاب در فلسفۀ عرفان است . از تألیفات فارسی او برای نمونه می توان از “عقل سرخ” و “پرتو نامه” و “یزدان شناخت” نام برد . از حدود پنجاه کتاب که به او نسبت داده اند اکثرش در دست است . باید دانست شیخ گذشته از اطلاع از حکمت یونانی از تعالیم ایرانی نیز آگاهی داشته و روح و ذوق عرفانی او از سرچشمۀ روح و ذوق ایرانی فیض گرفته چنانکه این حقیقت از مقدمه کتاب حکمت الاشراق او هم پیداست . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر رضازاده شفق ، ص ۴۰۱»

سید حسین نصر در سه کتاب در باب سهروردی آورده است :

سهروردی در تاریخ ۵۴۹ ه.ق در دهکدۀ سهرورد زنجان چشم به جهان گشود ، که از این دهکده مردان نامدار دیگری نیز در عالم اسلام برخاسته اند .

او تحصیلات مقدماتی را در مراغه نزد مجدالدین جیلی به پایان رسانید ، و این مراغه همان شهری است که چند سال بعد هلاکوی مغول در آن به اشارۀ خواجه نصیرالدین طوسی رصدخانه ای ساخت که شهرت جهانی پیدا کرد . سهروردی پس از آن به اصفهان رفت که در آن زمان مهمترین مرکز علمی در ایران بود ، و تحصیلات صوری خود را در نزد ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید . مایۀ شگفتی است که یکی از همدرسان وی ، فخرالدین رازی ، از بزرگترین مخالفان فلسفه بود ، و چون چند سالی پس از آن زمان و بعد از مرگ سهروردی نسخه ای از کتاب تلویحات وی را به او دادند ، آن را بوسید و به یاد دوست قدیم مدرسۀ خود که راهی چنان مخالف راه وی برگزیده بود ، اشک از دیده فرو ریخت .

شهاب الدین سهروردی

شهاب الدین سهروردی

سهروردی ، پس از پایان تحصیلات رسمی ، به سفر کردن در داخل ایران پرداخت ، و از بسیاری مشایخ تصوف دیدن کرد ، و بسیار مجذوب آنان شد . در واقع در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد ، و دوره های درازی را به اعتکاف و عبادت و تأمّل گذراند . سفرهای وی رفته رفته گسترده تر شد ، و به آناتولی و شامات نیز رسید و مناظر شام او را بسیار مجذوب خود کرد . در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت ؛ در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی معروف ملاقات کرد . ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت ، مجذوب سهروردی حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود .

سهروردی که عشق شدید به مناظر آن دیار داشت ، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند ؛ ولی سخن گفتن بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر هرگونه از مستمعان ، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می شد که با هر کس از در محاجه درآید بر وی پیروز شود ، و استادیِ وی در فلسفه و تصوف هر دو ، از عواملی بود که دشمنان فراوانی ، بالاخص از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد ، عاقبت به دستاویز آنکه وی سخنانی برخلاف اصول دین می گوید ، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند ، و چون وی از خواستۀ ایشان خودداری کرد ، آن گروه از فقیهان شهر از خود صلاح الدین دادخواهی کردند . صلاح الدین که تازه سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود ، و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج داشت ، به همین جهت به درخواست ایشان تسلیم شد . به این ترتیب ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵۸۷ ه.ق به زندان افکند . «سه حکیم مسلمان ، حسین نصر ، ص ۵۹ و۶۰»

شهاب الدین سهروردی ، تصویر گر فاطمه شیر محمدی

شهاب الدین سهروردی ، تصویر گر فاطمه شیر محمدی

شهاب الدین در اقسام حکمت و فنون دیگر اسلامی تبحری داشت ، بعضی گفته اند در علوم غریبه نیز دستی داشته است ، اهل ریاضت و سیر و سلوک بوده است . از دودمان و اصل و نصب او اطلاعی در دست نیست ، تنها گویند که حکمت و اصول را در مراغه به نزد مجدالدین جیلی آموحت ، به اصفهان مسافرت کرد و بسیاری از کتب فلسفی را در آن سامان آموخت .گویند استاد عمدۀ وی در آن سامان ظهیرالدین قاری یا فارسی بوده است از مجموعۀ رسائلش پیداست که با صوفیان برخوردها و ملاقات ها داشته است ، از همان اوان جوانی به سیر و سلوک و ریاضت پرداخت و به مقام مکاشفت به عمل آمد . گویند پس از سیر آفاق و انفس در سن سی سالگی به شام و حلب رفت ، ملک ظاهر حاکم حلب فرزند صلاح الدین ایوبی شیقتۀ وی شد ، مجالس مناظره ترتیب می داد ؛ وی در یکی از این مناظرات همۀ فیلسوفان و دانشمندان مجلس را مجاب کرد و حسد و کینۀ آنها را شعله ور ساخت که به سعایتش زبان گشودند و سرانجام وی را به فساد عقیدت متهم کردند و بالاخره صلاح الدین ایوبی قتل او را از فرزند خود ملک ظاهر بخواست ، در مورد چگونگی قتل او اختلاف است . «حکمه الاشراق ، تألیف سهروردی ، سید جعفر سجادی ص۱»

عقل محض

عقل محض که پیروی از آن راه و روش مشاء است ، در نظر شیخ اشراق بسیار ناتوان و نارسا است ، بویژه در باب کشف حقایق و رموز جهان هستی و آنگهی عقل چیست و کدام عقل ؟ عقل مشوب به ظلمت و تاریکی ، عقل آلوده به مادیات ، عقلی که عقال است گویند ، بوسیلۀ این عقل هیچ مجهولی را نتوان معلوم کرد و هیچ حقیقتی را نتوان کشف کرد . گفته اند :

شهاب الدین گوید : این روش گرچه از لحاظ تعلیماتی راه و روش مناسبی است ولیکن از لحاظ کشف حقایق نمی تواند محصولی بدست دهد و اصولاً حملات ابوریحان هم بر پورسینا بر همین اساس است ، نهایت نظر ابوریحان در ناتوانی و نارسائی منطق ارسطو مربوط به کشف حقایق علمی این جهان است و نظر شهاب الدین مربوط به کشف رموز و حقایق جهان ماوراء است . «حکمه الاشراق ، تألیف سهروردی ، سید جعفر سجادی ص۱۲»

تندیس شهاب الدین سهروردی

تندیس شهاب الدین سهروردی

مذهب سهروردی

چنانکه شیخ در مقدمۀ کتاب خود اظهار کرده است وی از لحاظ مذهب از ثنویت مجوس و الحاد مانی دوری و بیزاری می جوید و خود را مبرا می داند و گوید منظور از نور و ظلمت همان ثنویتی که به مجوسان کافر و مانیان ملحد نسبت می دهند ، نیست و رمزی است از چیزی دیگر .

از این بیان معلوم می شود که شیخ در معرض این اتهام بوده است که احیاناً او را مجوس یا مانوی می شمرده اند و با صراحتی که خود شیخ دارد محلی برای این که وی را زردشتی بدانیم باقی نمی ماند .

بویژه اینکه در رسائل دیگرش در مواردی بر زنادقه حمله می کند ، چنانکه در کتاب المشارع و المطارحات در مشرع سادس عنوانی دارد در ابطال قاعده ابوالبرکات بغدادی و گوید : از جمله کسانی که مهملات واسور بیهوده و باطلی را عنوان کرده است از متأخران شخصی است بنام ابوالبرکات که در ذات واجب الوجود اراده را متجدد و حادث می داند .

شیخ گوید : این شخص مخالف با تمام اصول و حتی مذهب یهود سخن گفته است ، یعنی مذهبی که خود پیرو آن بوده است و نیز مخالف با مذهب اسلام است که بعداً بدان گرویده است .

منظور شیخ این است که این افکار هم مخالف با مذهب قبلی اوست و هم مخالف با مذهب کنونی او.

سپس گوید :  چون در جهان برای حکمت قاعده و روشی نهاده نشده است ، هر کس تواند خود را فیلسوف نامد ، لذا این مرد دیوانۀ نجس جرأت یافته است که از اینگونه مهملات بگوید و حال آنکه کسانی لایق مباحث حکمیه اند که از آثار انوار قلبیه مؤید شده باشند و از حب جاه و ریاحات دنیویه مجرد و مبرا باشند و علت اینکه حکمت از دار دنیا رخت بربسته است ، ظهور گروهی است از فیلسوفانی که گفتارهای بیهوده گویند و کسانی را که از آنان برترند ، مقدوح و مجروح کنند و در این راه عده ای کوشش کردند که فلسفه را از بابل و فارس و نواحی دیگر برگیرند و خود از پیش خود جرح و تعدیل و به اصطلاح اصلاح کنند و بدین جهت حکمت را دگرگون کردند تا آنجا که از دانش فلسفه منقطع شدند و انوار ملکوتیه از آنها بریده شد و از حکمت غافل ماندند ، شاید منظور رازی باشد .

و بنابراین شیخ از لحاظ ظاهر امر مسلمان و مؤمن به اسلام بوده است و این امر را نمی توان از باب قضیۀ اتفاقیه دانست زیرا مکرر در مکرر از توحید و اصول عقاید اسلام دفاع می کند .

نهایت مذهب زردشت را مذهب آسمانی می داند و در صدد این امر است که زردشت را پیامبر بداند و آن را از شرک و الحاد مبرا کند و اثبات کند که زردشت بکتاپرست بوده است وی سعی کرده است ستایش آتش و آتشکده را بنحو معقول توجیه کند . بدیهی است که وی از لحاظ مذهب قشری نیست و هدف و غایت همۀ ادیان را انسان سازی می داند و خود را قطب و اصل . «حکمه الاشراق ، تألیف سهروردی ، سید جعفر سجادی ص۳۱ و ۳۲»

تابلوی نقاشی شیخ اشراق

تابلوی نقاشی شیخ اشراق

آثار شهاب الدین سهروردی

شهاب الدین در طول عمر کوتاه خود بطور مداوم به کار علم و اندوختن دانش و تحمل ریاضت اشتغال داشت و نتیجۀ فکر سرشار و جوال خود را مدون نمود که اکنون بصورت کتب و رسائل بسیاری در دست پژوهندگان دانش است . از جمله آثار او بدین قرار است : مطارحات ، تلویحات ، لمحات ، حکمه الاشراق ، الواح العمادیه ، الهیا کل النوریه ، المقاومات ، بستان القلوب ، البارقات الاهیه ، لوامع الانوار ، اعتقادالاحکماء ، رساله العشق ، رساله فی حاله الطفولیه ، رسالۀ عقل سرخ ، روزی با جماعات صوفیان ، آواز برجبرائیل ، پرتونامه، یزدان شناخت ، صفیر سیمرغ ، لغت موران ، رساله الطیر ، دعوات الکواکب ، الواح الفارسیه ، الهیا کل الفارسیه ، الواردانت الالهیه ، طوارق الانوار ، النعمات السماویه و رسائل بسیاری دیگر . «حکمه الاشراق ، تألیف سهروردی ، سید جعفر سجادی ص ۱و۲»

سیر اجمالی در تعاریف فلسفه و اینکه حکمت ذوقی چیست ؟ و مستند و مآخذ شیخ اشراق چیست ؟

مقصود از حکمت ذوقی همانطور که خود شیخ گوید ، حکمتی است که بر اساس یافت و کشف و شهود استوار است نه بر بنای برهان و استدلال ، زیرا بنظر شیخ استدلال و برهان آدمی را به حقایق رهبری نمی کند . وی خود می گوید : من مسائل حکمت ذوقی را ابتدا از راه کشف و شهود به دست آوردم و سپس در جستجوی برهان و دلیل برآمدم نه برعکس ،  در حالی که در فلسفۀ بحثی نخست مبنای آن استدلال است ، بدون آنکه مسائل و مباحث آن محقق شده باشد و حتی برای استدلال کننده نیز باور نشده است و خود در آنچه اثبات می کند ، تردید و شک دارد و دل او آنچه به زبان گوید و استدلال کند ، نپذیرد .  در حالی که در حکمت ذوقی نخست دل می پذیرد و آن را باور می کند و سپس به دنبال برهان می رود . وی گوید : من خود آنچه را یافته ام ، باور دارم و برای خود نیازی به برهان و استدلال ندارم و اگر استدلال و برهانی اقامت کرده ام ، در مقام تعلیم و آموزندگی می باشد .

دربارۀ اینکه حکمت ذوقی از کجا آمده است و سهروردی چگونه بدان دست یافته ، سخن بسیار گفته شده است که بعضی از گفتارها بطور کلی دور از واقعیت است و بعضی دیگر مظنون و یا مشکوک است.

بطور مسلم شیخ از حکمت یونانی و بحث و جدال و مناظرات بی فایده سخت فرسوده و خسته می شود و یا ذهن جوال خود متوجه دریافت حقایق از راهی دیگر شده است که دور از جدال و جنجال مدرسه باشد و احیاناً ممکن است غرور ملی او را بدین راه و روش واداشته باشد ، در این مورد بعداً سخن خواهیم گفت و تا آنجا که توانایی این حقیر باشد نکات باریک و مبهم را روشن می کنیم .

شیخ شهاب الدین سهروردی

شیخ شهاب الدین سهروردی

بطور کلی تعریف قدیمی فلسفه که ظاهراً ریشۀ آن حتی به حکمای قبل از ارسطو و افلاطون می رسد و به اصطلاح باساطین الحکمه ، این است که “الفلسفه هی العلم باحوال اعیان الموجودات علی ماهی نی نفس الامر بقدر الطاقه البشریه” این تعریف با همه جا معیت و مانعیت مورد نقض واقع شده است و مورد پسند فلاسفه اسلامی و هم فلاسفه ذوقی واقع نشده است و متوسل به تعاریف دیگری شده اند مانند “صیروره الانسان عالماً عقلیاً مضاهیاً للعالم العینی” و یا “استکمال الانسان فی مرتبه العلم والعمل” .

و البته در این بین کلمۀ فلسفه تبدیل به کلمۀ حکمت شده است ؛ به اقتباس از آیۀ شریفۀ قرآن که می فرماید “یوتی الحکمه من یشاء” با تبدیل کلمۀ فلسفه به کلمۀ حکمت که ریشۀ اسلامی دارد بطور کلی تعریف آنهم تبدیل وضع پیدا می کند و بجای بحث در حقایق موجودات ، نوری می شود که “یقدفه الله فی قلب من یشاء” و بدین ترتیب فلسفۀ یونانی در برابر حکمت اسلامی و حکمت ذوق ایرانی و حکمت اهل خطاب قرار می گیرد و مسیر آن از بحث به ذوق تبدیل می شود و “ضاله المؤمن” می شود و از یک روش نظام یافتۀ خاص تبدیل به روش و نظام بی نظامی می شود .

بدون اینکه خواسته باشیم تعریف جامع و مانعی برای این بخش از حکمت کرده باشیم و به مانند اهل بحث و منطق و استدلال حدود و ثغور آنرا در چهارچوب خاص معین کنیم ، گوئیم :

[آنچه مشهور است و شهاب الدین خود نیز تصریح کرده است ، افلاطون فیلسوف یونانی بنیان گذار این بخش از حکمت بوده است . در سرزمین یونان ، البته چنانکه خواهیم دید ، شهاب الدین معتقد است که مؤسس حقیقی فلسفۀ اشراق زردشت پیامبر بزرگ ایرانی است]

به هر حال تعریفی که برای شیخ اشراق کرده اند ، در این حدود است که اولاً حکمت ذوقی را در برابر حکمت بحثی قرار داده اند و گفته اند که حکمت اشراق حکمتی است که مبتنی بر تابش و اشراق است ، حکمتی است غیر رسمی در برابر حکمت رسمی . حکمت اهل خطاب است در برابر حکمت اهل بحث ، حکمت ایمانی در برابر حکمت یونانی و این مطلب قطعی است که در جزایر یونان اساس حکمت بر استدلال و قیاسات منطقی استوار شده است که طرز تفکر تجریدی و کلی سازی است ، همه چیز از دید و نظر متفکران یونانی بر نظام و طبق قواعد خاص منطقی است . جهت ادامۀ این بحث رجوع شود به کتاب حکمه الاشراق جعفرسجادی .«حکمه الاشراق ، تألیف سهروردی ، سید جعفر سجادی ص۷ت۹»

شهاب الدین سهروردی بزرگترین فیلسوفی است که حکمت اشراق در آثار و روش فلسفی او به کمال رسید و به همین سبب است که او را “شیخ اشراق” لقب داده اند . منشأ حکمت اشراق فلسفۀ افلاطون است که بعد از او در حوزۀ علمی اسکندریه به وسیلۀ نو افلاطونیان پدید آمد و از راه آمیزش با طریقۀ ارسطو و عقاید مذهبی یهودی و نصرانی و مقالات فلاسفۀ مشهوری از قبیل فیلون یهودی و آمونیوس ساکاس و شاگردان مشهور او فاوطین و لونجین و اوربجین و فرفوریوس تکامل یافت . در تحکیم مبانی این فلسفه سهم عمده با آمونیوس و فلوسینوس و فرفوریوس بوده است که فلسفۀ نو افلاطونی را به کمال رسانیدند .

بعد ازآن دسته بزگترین فیلسوف نو افلاطونی در قرن چهارم میلادی ابامبلیخس (۳۳۰میا۳۳۰ میلادی) است که معتقد به حصول علم از طریق کشف و شهود بوده است .

شهاب الدین سهروری

شهاب الدین سهروری

فلسفۀ نوافلاطونیان درعهد خسرو انوشیروان (۵۳۱-۵۷۹میلادی) براثرمهاجرت عده ای از فلاسفۀ مدرسۀ آتن که ابرقلس فیلسوف نوافلاطونی قرن پنجم میلادی ایجاد کرده بود، درایران پراکنده شد .

ترجمه هایی که در حوزۀ علمی بغداد از آثار افلاطون و نوافلاطونیان به عربی صورت گرفت ، وسیلۀ جدیدی برای فلسفۀ نوافلاطونی و اشراقی در ممالک اسلامی خاصه ایران گردید و همین میراث است که به عده ای از متفکران خاصه شهاب الدین سهروردی رسید .

اما این فیلسوف تنها از افلاطون و پیروان طریقۀ او متأثر نبود ، بلکه چنانکه خود بارها اشاره کرده است ، و از بیشتر موارد آثار او بر می آید ، از فلسفۀ متداول در ایران خاصه فلسفۀ متمایل به عرفان که در طریقت زردشت دیده می شود ، نیز استفاده کرد ، و این طریقه همان است که سهروردی در آثار خود از آن بطریقۀ خسروانی تعبیر می کند . شهاب الدین در این امر مبتکر نبوده است ، بلکه نخستین استاد اشراقی او افلاطون هم در آکادمیا نسبت به اقوال زردشت اظهار رغبت و تمایل میکرده است .

«تاریخ ادبیات ایران ، ج۲ ، ذبیح الله صفا ،ص۲۹۸و۲۹۹»

درکتاب آثار فارسی شیخ شهاب الدین آمده است :

شیخ اشراق می گوید : بیشتر نظرات من فقط زادۀ فکر نیست ، بلکه بر اثر ریاضت و راهنمایی ذوق حاصل شده است . پس چون از راه برهان به دست نیامده و از راه عیان حاصل شده به تشکیک مشککی از میان نمی رود . طریق من طریقی است که همه سالکان راه حق و امام الحکمه افلاطون پیش گرفته و به یاری ذوق به حل بسیاری از مشکلات توفیق یافته اند .

سهروردی وجود را امری اعتباری و عقلی می داند و ماهیت را که اصل است و همه عالم از آن تشکیل یافته است ، چهار قسم ذکر کرده است :

نور یا ظلمت ، و هر یک از این دو جوهر است یا عرض .

اما نور جوهری شامل نفوس و عقول است و مراتبی دارد که بالاترین آنها نورالانوار است که آن را به نامهای نور مقدس ، نور اعلی ، نور اعظم و نور محیط خوانده است . و این همان نور بی پایان است که در اوستا به آن اشاره رفته و آن را اهورامزدا نامیده اند .

سهروردی معتقد است که نورالانوار مبدأ کل و خالق عالم است و از آن فقط یک نور مجرد مستقیماً پدید آمده است که آن نور اقرب یا نور عظیم یا بهمن است .

از نور اقرب یک فلک که فلک الافلاک باشد ، نور مجرد دوم حاصل شد و از این نور ، نور و فلک دیگر بوجود آمد تا نور نهم و فلک نهم و آن آخرین فلک است که زمین خاکی را در بر گرفته است و نور مربوط به این فلک در قلب و مغز انسان پرتو افکن شده و ادراک معقولات را برای وی میسر ساخته است .

سهروردی نور عرضی را روشنی های محسوس چون آفتاب و ستارگان و آتش می داند و ظلمت جوهری را اجسام که قابل اشاره و محل اعراضند را برزخ نام نهاده است . «آثار فارسی سهروردی ، اقبال ، ص۴الی ۶مقدمه»

ذبیح الله صفا در تاریخ ادبیات علوم حقیقیه را اینچنین شکافته است :

شاگرد شیخ اشراق یعنی شمس الدین محمد شهرزوری صاحب کتاب تاریخ الحکما در مقدمه ای که بر کتاب حکمه الاشراق سهروردی نوشته ، شرحی مفصل در این باب آورده است و ما خلاصه و فحوای آنرا ، آنچه در بحث خود سودمند می دانیم ، در اینجا نقل می کنیم . وی سعادت را منوط به علوم حقیقیه می داند و علوم حقیقی را بر دوقسم می کند : ذوقیّۀ کشفیّه و بحثیّۀ نظریّه . مراد از علوم ذوقیۀ کشفیه آن علمهاست که مبتنی بر معاینۀ معانی و مجردان از راه کشف و شهود است ، نه از طریق فکر و تنظیم دلیل قیاسی یا بکار تعریف حدی و رسمی ، بلکه از راه انوار اشراقیۀ متوالیه . کمتر کسی از حکماست که به این حکمت ذوقی رسیده باشد و این جز برای بعضی از افراد حکما متألّه فاضل میسر نمی شود . و از آنجمله برخی از قدماء فلاسفه اند که از زمان آنان بر ارسطو مقدم بود مانند “اغاثاذیمون” و “هرمس” و “انباذقلس” و “فیثاغورث” و “سقراط” و “افلاطون” و دیگر فیلسوفان فاضل قدیم که امتهای مختلف بر فضل و تقدمشان گواهی داده اند . ایشان که برشمرده ایم آگرچه بیشتر به امور ذوقیه توجه می کرده اند ، لیکن از بحث هم خالی نبوده اند ، بلکه آنانرا بحث ها و تحریرات و اشاراتی است که ارسطو نیز بدانها توجه داشته و گفته است حکمای کهن که به فلسفۀ واقعی آشنایی یافته اند اگرچه در بعضی از امور دچار اشتباه شده اند ، لیکن در حل امور الهی کامیابی حاصل کرده اند .

دسته ای دیگر از اصحاب حکمت ذوقیه فلاسفۀ متأخرند که حکمت ذوقی در نزد آنان جدّاً ضعیف بود زیرا ارسطاطالیس آنانرا سرگرم بحث و بسط مقال رد و قبول پرسشها و پاسخها و امثال این که مانع از تحصیل امور ذوقی است کرد ، بخصوص که حبّ ریاست بر این مسائل افزوده شد . بعد از اینان همواره بحث در حکمت ذوقی افزایش می یافت و ذوق به ضعف می گرایید تا در دورۀ قریب به ما بسیار کم شد . مراد شهر زوری از فلاسفۀ متأخر که حکمت ذوقی را بر اثر اشتغال به مقالات ارسطو ضعیف کردند ، حکمای نوافلاطونی اسکندریه و پیروان آنانند که در نزدیک کردن دو روش افلاطون و ارسطو کوشش بسیار کردند تا بجایی که این دو فیلسوف را که در بسیاری از موارد با یکدیگر مختلف بوده اند ، در بسیاری از مسائل به یکدیگر نزدیک نشان دادند ، و آیندگانی از قبیل ابونصر فارابی را چنان به اشتباه افکندند که به تألیف کتبی در جمع بین رأی دو حکیم یونانی مبادرت کردند . «تاریخ ادبیات ایران ، ج۲ ، ذبیح الله صفا ،ص۲۹۹الی ۳۰۱»

شیخ اشراق

شیخ اشراق

معنی اشراق

     مورخان و فیلسوفان اسلامی دربارۀ معنی این شکل از معرفت که سهروردی از ترکیب کردن دو میراث حکمتی فراهم آورد و به آن نام اشراق داد ، با یکدیگر اختلاف نظر دارند . جرجانی در کتاب معروف خود ، تعریفات ، اشراقیان را [حکمای شاگرد و پیرو افلاطون] خوانده است ، در صورتی که عبدالرزاق کاشانی ، در شرح بر فُصوص الحکم ابن عربی ، ایشان را پیروان شیث می داند که بنا بر منابع اسلامی بنیانگذار سازمانهای صنفی پیشه وران بوده و طرق فتوات و اصناف که ارتباط نزدیک با مکتب هرمسی داشته از او آغاز کرده است . ولی ابن وحشیه ، که تا آنجا که معلوم شده نخستین کسی در جهان اسلامی است که اصطلاح اشراق را بکار برده ، اشراقیان را طبقه ای از کاهنان مصری می داند که فرزندان خواهر هرمس بوده اند .

از این تعریف ها چنین بر می آید که همۀ آنان حکمت اشراقی را مربوط به دورۀ پیش از ارسطو می دانسته اند ، یعنی زمانی که فلسفه هنوز جنبۀ صرفاً استدلالی پیدا نکرده و کشف و شهود ذهنی هنوز عالیترین راه برای دست یافتن به معرفت بوده است . سهروردی خود نیز تعریف مشابهی برای حکمت اشراقی دارد که چنین است :

گرچه پیش از تألیف این کتاب رساله های مختصری در فلسفۀ ارسطو تألیف نموده ام ، این کتاب با آنها تفاوت دارد و برای خود دارای روش خاصی است . همۀ مواد آن از راه تفکر و استدلال فراهم نشده ، بلکه کشف و شهود ذهنی و تأمل و اعمال زاهدانه سهم بزرگی در آن داشته اند . از آنجا که اقوال ما از طریق استدلال عقلی به دست نیامده ، بلکه از بینش درونی و تأمل و مشاهده نتیجه شده ، شک و وسوسۀ شکاکان نمی تواند آنها را باطل کند . هرکس که سالک راه حقیقت است ، در این راه یار و مددکار من است . روش کار استاد فلسفه و امام حکمت یعنی افلاطون الهی نیز چنین بود ، و حکیمانی که از لحاظ زمان بر افلاطون پیشی داشتند ، مانند هرمس پدر فلسفه ، هم بر این راه می رفته اند . از آنجا که حکیمان گذشته به علت نادانی تودۀ مردم گفته های خود را به صورت رمزی بیان می کردند ، ردهایی که برایشان نوشته شده ، همه به صورت ظاهر گفته های ایشان مربوط می شود نه به غرض واقعی ایشان . و حکمت اشراقی ، که پایه و بنیان آن دو اصل نور و ظلمت است ، به آن صورت که توسط حکمای ایران ، همچون جاماسپ و فرشاد شور و بزرگمهر ، بیان شده ، در میان همین رموز سِرّی و نهانی قرار گرفته است . «سه حکیم مسلمان ، حسین نصر ، ص ۶۶و ۶۷»

تصویر نقاشی امام خر رازی از آرش ابوترابی همدانی

تصویر نقاشی امام فخر رازی از آرش ابوترابی همدانی

بدیع الزمان فروزانفر در کتاب تاریخ ادبیات در مورد فلسفۀ اشراق سهروردی چنین می گوید :

در اواسط قرن ششم شهاب الدین سهروردی فلسفۀ جدیدی تدوین کرد و آن را فلسفۀ اشراق نامید و اصول فلسفه را به خیال خود برهم زد . نه تنها در الهیات و طبیعیات ، بلکه در فن منطق نیز سبک نویی به میان آورد و او نیز عده ای را به خود جذب کرد . چون فلسفۀ اشراق تا حدی به تصوف نزدیک بود ، متصوفه با این فلسفه همراه تر بودند و چون فلسفۀ اشراق با اساس فلسفۀ ارسطو طرفیت می کرد ، ناچار اصول و مبانی ابوعلی را هم برهم می زد . مقارن همین عصر فخرالدین رازی که او نیز از اکابر فلاسفه و متفکرین این عصر بود ، از روی مبانی و بطرز فلسفه ، تشکیکاتی در علوم وارد ساخت ، نه تنها در نظریات ، بلکه در ضروریات نیز اشکال کرد تا او را امام المشککین گفتند و او در کتب خود اقوال ابوعلی را جرح کرد و در شرحی که بر اشارات نوشت  تا توانست اصول و مبانی آن کتاب را با اعتراضات خود در نظر فلسفیون ، واهی ساخت تا آنکه شرح او را جرح گفتند . پس بدین طریق که دیدیم فلسفۀ ابوعلی در اوایل قرن هفتم از هرجهت مورد مهاجمه و طرفیت عرفا و اشراقیین و فلاسفه نیز گردیده بود . «تاریخ ادبیات ایران ، بدیع الزمان فروزانفر ، ص۴۳۵ و۴۳۶»|

درهمایش بزرگداشت روز اشراق با همکاری انجمن علمی حکمت و فلسفه ایران مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه که با حضور اساتید فلسفه در مورد حکمت و فلسفه برگزار شد استاد بزرگوار جناب غلامحسین ابراهیمی دینانی چنین گفت :

سهروردی فلسفه ایرانی را مقابل فلسفه یونانی قرار داد

او سپس افزود : ملاصدرا قائل به اصالت وجود و سهروردی قائل به اصالت نور است. اختلاف آنها ظاهری است. بنده خودم صدرایی هستم ولی معتقدم ملاصدرا کمی یونان زده است در حالی که سهروردی ایرانی خالص است.

همایش بزرگداشت روز شیخ اشراق با همکاری انجمن علمی حکمت و فلسفه ایران و موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه عصر روز گذشته با حضور اساتید فلسفه در موسسه حکمت و فلسفه برگزار شد.

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی

غلامحسین ابراهیمی دینانی به عنوان اولین سخنران این مراسم درباره موضوع هیولا در فلسفه شیخ اشراق سخنرانی کرد.

وی گفت: ایرانی ها ۸۰۰ سال است که شیخ اشراق را نشناختند چون او می گفت که من آمده ام حکمت خسروانی را احیا کنم. حکمت خسروانی هم همان حکمتی است که همه دنیا از جمله غربی و عرب ها با آن دشمنی دارند. منظور از حکمت خسروانی همان حکمت زرتشت و فلسفه نور و آئین مهر است. از همین جا می توان دلیل مخالفت ایرانی ها با این حکمت را فهمید.

ابراهیمی دینانی افزود: شیخ اشراق قائل به اصالت نور است در حالی که ملاصدرا قائل به اصالت وجود است. سهرودی به ملاصدرا می گوید بهتر است که تو هم به جای وجود بگویی نور، بنابراین اختلاف این دو فیلسوف با یکدیگر ظاهری است ناگفته نماند که بنده خودم صدرایی هستم ولی معتقدم ملاصدرا کمی یونانی زده است در حالی که سهرودی ایرانی خالص است.

وی در ادامه تصریح کرد: شیخ اشراق سرنوشت غم انگیزی داشته است چرا که او را در سن ۳۸ سالگی در حلب شهید کردند. او اهل سهرورد است و در مراغه درس خوانده بود و پس از آن سفرهای خود را آغاز کرده بود که در نهایت هم در حلب کشته شد. شیخ اشراق منکر هیولا است در مورد هیولا هم باید بگویم که معنی آن ماده نخستین و چیزی است که دیده نمی شود. سهروردی در این باره مثال خنده داری هم دارد که گفته هیولا مثل پیرزن زشتی است که خودش را نشان نمی دهد.

چهره ماندگار فلسفه اضافه کرد: هیولا معقول است نه محسوس یعنی امر معقولی است که وجود دارد ولی نمی توان آن را دید. ما در عالم هستی و طبیعت هم فاعل داریم هم قابل، فاعل بدون قابل معنا ندارد و فاعل مطلق خداوند است. هیولا هم انفعال محض است یعنی فقط می پذیرد و هیچ کاری از آن بر نمی آید. اگر این سئوال پیش بیایید برایتان که چقدر می پذیرد باید بگویم هیولا لایتناهی می پذیرد.

نویسنده کتاب «من و جز من» ادامه داد: از نظر ما فیلسوف ها هیولا نخست ماده اول است که کسی آن را ندیده ولی فیزیکدان ها آن را نمی پذیرند و می گویند نخست ماده اول کوچکترین ذره ای است که با میکروسکوپ می توان دید.

همایش ملی حکمت اشراق شهاب الدین سهروردی

همایش ملی حکمت اشراق شهاب الدین سهروردی

ابراهیمی دینانی گفت: هیولا مرز بین هستی و نیستی است و ما همیشه در تعیین مرزها مشکل داریم. به عنوان مثال کدام یک از شما می دانید که مرز خالق و مخلوق کجاست؟ مرز خدا و غیر خدا کجاست؟ مرز صورت و معنی کجاست؟ شیخ اشراق با اثبات عالم خیال منفصل مرز بین مُلک و ملکوت بر می دارد و عالم ماده را به عالم معنی متصل می کند. سهروردی مقدار مطلق را هیولا نامیده است بنابراین از یک طرف منکر هیولای مشایی است و از طرفی هیولا را قبول دارد.

وی در پایان تصریح کرد: من فکر می کنم حافظ  و فردوسی، سهروردی را خوب خوانده بودند و می شناختد به همین دلیل من، فردوسی را سهروردی حماسی و سهروردی را فردوسی حکیم می نامم. شیخ اشراق یک فیلسوف کاملا ایرانی است که فلسفه ایرانی را مقابل فلسفه یونانی قرار داده است. خواهش من از شما این است که به شیخ اشراق اعتنا کنید. « برداشت از گزارش خبرنگار مهر در روز بزرگدشت شیخ اشراق »    

درگذشت سهروردی

صلاح الدین ایوبی فرمانروای مصر و شام بر اثر تحریک  برخی متعصبان مذهبی  فرمان داد تا شیخ را به قتل برسانند و او در حبس سلطان در نهم ماه رجب سال ۵۸۷ ه.ق خفه شد در حالی که از عمر او بیش از سی و هشت سال نگذشته بود . «مفتاح السعاده ، کوربین ، جلد اول ص ۲۴۷-۲۴۹»

عکس هوایی آرامگاه سهروردی در حوالی حلب عکس از گوگل

عکس هوایی آرامگاه سهروردی در حوالی حلب عکس از گوگل

در باب شهادت سهروردی در کتاب سه حکیم مسلمان چنین آمده است :

پس از فرمان صلح الدین ایوبی به پسرش ملک ظاهر ، او تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵۸۷ ه.ق به زندان افکند که همانجا از دنیا رفت ، گو اینکه علت مستقیم وفات وی معلوم نیست .

صلاح الدین ایوبی

صلاح الدین ایوبی

به این ترتیب شیخ اشراق در جوانی یعنی ۳۸ سالگی ، به همان سرنوشتی دچار شد که سلف صوفی مشهور وی ، حلاج (مقتول به سال ۳۰۹ ه.ق)  ، که در جوانی مجذوب او شده و بسیاری از اقوال او را در آثار خود آورده اند ، و به آن دچار شده بود . «سه حکیم مسلمان ، حسین نصر ، ص ۶۱»

آرامگاه شهاب الدین سهروردی عکس از گوگل

آرامگاه شهاب الدین سهروردی در حلب عکس از گوگل

و دکتر شفق در باب تولد و درگذشت شیخ اشراق می گوید :

سهروردی در پانصد و چهل و نه هجری قمری در سهرورد بدنیا آمد و به سال پانصد و هشتاد و هفت در حلب به امر ملک الظاهر پسر صلاح الدین ایّوبی (۵۸۲-۶۱۳) به جرم اشتغال به حکمت مقتول شد . «تاریخ ادبیات ایران ، دکتر رضازاده شفق ، ص ۴۰۱»

کالبد وی همانجا در شهر حلب به خاک سپرده شد .

 

منابع :

حکمه الاشراق ، تألیف شیخ شهید شهاب الدین یحیی سهروردی ، ترجمه و شرح : دکتر سید جعفر سجادی ، انتشارات دانشگاه تهران

آثار فارسی شیخ شهاب الدین سهروردی ، ویرایش و پیشگفتار : فرشید اقبال ، چاپ اقبال ، چاپ دوم ۱۳۸۴ خورشیدی

مفتاح السعاده ، مصنفات شهاب الدین السهروردی ، نوشتۀ هانری کوربین ، چاپ استانبول ، سال ۱۹۴۵ میلادی

تاریخ ادبیات در ایران ، جلد دوم ، از آغاز عهد اسلامی تا دورۀ سلجوقی ، تألیف دکتر ذبیح الله صفا ، انتشارات فردوس ،  تهران ، ۱۳۶۹ خورشیدی

سه حکیم مسلمان ، سید حسین نصر ، مترجم ، احمد آرام ، انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ پنجم ، سال ۱۳۸۲ خورشیدی

تاریخ ادبیات ایران ، نویسنده : بدیع الزمان فروزانفر ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، بهار ۱۳۸۳ خورشیدی

تاریخ ادبیات ایران ، تألیف دکتر رضازادۀ شفق ، انتشارات دانشگاه پهلوی ، مردادماه ۱۳۵۲ خورشیدی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *