بازسازی-قیام-سربداران-در-یکی-از-میادین-سبزوارعکس-از-ایسنا

سربداران و قیام آنها

سربداران

محدوده قلمرو سربداران

محدوده قلمرو سربداران

سربداران نام جنبشی ایرانی‌تبار از شیعیان ایران، در سدهٔ هشتم هجری خورشیدی بود. پس از یکصد و بیست سال چیرگی مغول‌ها بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، جنبشی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ستم و تعدی فرمان‌روایان مغول و عاملان آنان با شعار «سر به دار می‌دهیم تن به ذلت نمی‌دهیم» ایجاد شد

در سال ۷۴۵ ه.ق در بغداد امیر شیخ حسن بزرگ حکومت داشت و امیرارتنا از سوی او در ممالک روم حاکم بود و بعضی از قلاع آن نواحی را چوپانیان در تصرف داشتند . در خراسان طغاتیمور که اسم پادشاهی بر او بود ، در حدود مازندران ساکن شده بود . سبزوار و نیشابور و توابع آن زیر حکم وجه الدین مسعود سربدار بود . « همو ، زبده التواریخ : ۷۸ ، ۹۰»

در ممالک مازندران درویشی پاکیزه روزگار بود بنام شیخ خلیفه ، که بعد از چند گاه که به طالب علم گذرانده بود ترک تحصیل کرد و مرید شیخ بالو زاهد گردید . در آخر کار اعتقادش به شیخ سست شده ، از مازندران به سمنان رفته و نزد شیخ علاءالدوله سمنانی که مقتدای آن عصر بود روانه شد . شیخ از او پرسید که چه مذهبی داری ؟ گفت: آنچه من می جویم از این مذاهب اعلی است . او طریق شیخ علاءالدوله را نیک نیافت و رو بسوی خراسان کرد . در بحرآباد پیش خواجه غیاث الدین هبه الله حموی رفت . آنجا نیز مراد و مقصود او حاصل نشد و به سبزوار رفت و در مسجدی ساکن شد . بیشتر اوقات به تلاوت قرآن کریم مشغول بود و مردم بسیاری در نزد وی رفت و آمد داشتند . و به مرور مریدانی از میان آنها یافت .

جماعتی از فقها وی را از نشستن داخل مسجد منع می نمودند . لیکن او به سخنان ایشان توجهی نمی کرد . لذا آنجماعت فتوا دادند که او در آن مسجد حَدَث می کند .«بول غایت » و چون کسی بر نامشروع اصرار داشته باشد و نصیحت نپذیرد ، قابل کشتن باشد . فتوای مربوطه را به دربار سلطان ابوسعید ارسال کردند . سلطان در جواب آنها گفت که من خون درویشان نخواهم ریخت . حکام خراسان به این موضوع رسیدگی کنند . فقهای سبزوار بصورت جدی کمر به قتل شیخ خلیفه بستند و میان آنها و مریدان شیخ خلیفه نزاع کلی در گرفت .

منارمسجد-پامنار-سبزوار-دوره-سربداران-عکس-از-گزارش-ابنیه-تاریخی-خراسان-مهدی-صبور-صادقزاده

منارمسجد-پامنار-سبزوار-دوره-سربداران-عکس-از-گزارش-ابنیه-تاریخی-خراسان-مهدی-صبور-صادقزاده

درآن ایام شیخ حسن از قلعه جور مرحله  تحصیل خود را می گذراند . او طلبه ای بود مستعد ، که به مرحله مدرسی رسید و جمعی طالبان علم ملازم وی بودند . یکی از شاگردان او ملازم و مرید شیخ خلیفه هم بود و حکایات غریب و کرامات عجیب از وی نقل می کرد .

باری شیخ حسن مشتاق گردید و پیش خلیفه آمد . میان آنها صحبت به مودت و سپس به مریدی رسید به مرتبه ای که شیخ حسن جوری ترک تحصیل کرد و ملازم شیخ خلیفه شد . در این اثنا ناگاه بامدادی شیخ خلیفه را که در مسجدی مقیم بود ، از ریسمانی حلق آویز شده یافتند . «بیست و دوم ربیع الاول سال ۷۳۶ ه.ق و در آن هنگام ابوسعید وفات یافته بود » اغلب مردم باور کردند که شیخ خود را بردار کرده است  .

مریدان شیخ خلیفه تابع شیخ حسن گردیدند . و او خلیفۀ شیخ خلیفه گردید . شیخ حسن در آنجا نماند و عازم نیشابور گردید و از آنجا به مشهد و از آنجا به ابیورد و خبوشان « قوچان » رفته و اهالی آن بلاد را به طریقۀ شیخ خلیفه دعوت می کرد . مردم بسیار در ولایت سبزوار و کوهپایه و نیشابور مرید و معتقد وی گردیدند . وی می گفت هم اکنون وقت تقیه و مخفی کردن عقاید است . لذا در مقطعی که او خبر کند بایستی آمادۀ کارزار شوند . مریدان شیخ بیشتر پیشه وران بودند . شیخ حسن موعظه هایی به نهایت عوام فریب داشت چنانکه پس از اندک مدتی مردم بسیاری به جرگۀ مریدان وی پیوستند تا جایی که جان خود را برایش در طبق اخلاص می گذاشتند .

شیخ حسن آنگاه عازم عراق گردید و یک سال و نیم آنجا ماند و هرجا می رسید جمعی مریدش می شدند . اما مجدد به خراسان مراجعت نمود و در اوایل محرم سال ۷۳۹ ه.ق روانه ماوراءالنهر شد و به بلخ و ترمذ رسید . «آنگاه از آنجا به هرات و خواف و قهستان «خراسان جنوبی» رفت . سپس به نیشابور آمد و در آنجا اکثر اهالی نیشابور مرید وی گردیدند . آوازۀ او بالاگرفت و به حکام اطلاع دادند که مریدان و دراویش بسیاری مطیع او شده اند و عنقریب قیام خواهد کرد . از سوی دیگر امیر عزالدین سوگندی با وی متفق و متحد شد . بنابراین شیخ حسن جوری را به حکم ارغونشاه پدر محمد بیگ و علی بیگ گرفتند و به قلعه حصارتاک در ولایت یازر فرستادند . این جریانات در ایام طغاتیمور بوقوع پیوست . « حافظ ابرو ، زبده التواریخ : ۷۸ ، ۸۰»

قلعه-باشتین-قدمت-سربداران-عکس-از-سایت-اسرار-نامه

قلعه-باشتین-قدمت-سربداران-عکس-از-سایت-اسرار-نامه

آغاز قیام سربداران چنین بود که در قریه باشتین از توابع بیهق که بیشتر اهالی آنجا مرید شیخ حسن جوری شده بودند ، نزاعی میان آنها و کارگزار دیوان درگرفت که از این نقطه قیام سربداران آغاز گردید .

فصیح خوافی میرخواند و خواندمیر متفق القول در متون تاریخی آورده اند که پنج ایلچی مغول در خانۀ حسین حمزه و حسن حمزه از مردم باشتین منزل کردند و از ایشان شراب و شاهد(کسی را برای شهوترانی) خواستند و لجاجت کرده و بی حرمتی نمودند . یکی از دو برادر شراب آوردند و ایلچیان مست شدند . باز هم شاهد طلبیدند و کار فضاحت را به جایی رساندند که عورات (اندام خصوصی) و همسران ایشان بخواستند . دو برادر گفتند که دیگر تحمل این ننگ را نخواهیم داشت ، بگذار تا سر ما بر دار رود .لذا شمشیر از نیام کشیده و هر پنج ایلچی مغول را کشتند و از خانه بیرون رفته و گفتند ما «سربدار» میدهیم . « پطروشفسکی : ۴۲»

لیکن تعداد بیشتری از جنگجویان مغول بر مردم آنجا تاخته و آنها را بر دار کردند . لذا مردم سلحشور باشتین از زن و مرد قیام نموده و سلسله سربداران را پایه ریزی کردند . آنها مبارزات خود برمغولان را آغاز کرده و آنها را از محدوده ای از سرزمین خراسان خارج ساختند .

 

منابع  :

چکیده ای از کتاب تاریخ جامع  ایران جلد دهم

تحقیق و پژوهش مهدی صبور صادقزاده

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *