عبدالرزاق باشتینی
عبدالرزاق باشتینی
در تاریخ دوازدهم شعبان سال ۷۳۷ ه.ق در قریۀ باشتین از توابع ، میان امیر عبدالرزاق باشتینی از بزرگان نواحی با رئیس آن ده که کارگزار دیوان بود ، نزاعی در گرفت که در این نزاع رئیس کشته شد . عبدالرزاق و یارانش بیمناک گردیده و مردم نواحی را که از مریدان شیخ حسن بودند ، به یاری طلبیدند که بتدریج بر یاران آنها افزوده گردید .
آنها اظهار داشتند که بر علیه زورگویان و باجگیران قیام کرده اند و همچنین گفتند یا سرمان بالای دار خواهد رفت ، و یا ریشه این ظلم وجور می خشکانیم . و بدین جهت خود را سربداران خوانده و موجب اعلان این نام گردیدند . سپس به سبزوار یورش برده و آنجا را گرفتند و این موضوع سبب شد که در تمام نواحی خراسان آشوب بپا شود . عبدالرزاق چون در سبزوار مستقر گردید ، درصدد برآمد تا دختر خواجه علاءالدین هندو را به عقد نکاح خود درآورد لیکن ، آن دختر گریخت . عبدالرزاق برادر خود امیر وجیه الدین مسعود را در پی او فرستاد اما دختر به او تضرع کرد که چنین ستمی بر او روا ندارد و بگذارد که وی از آن منطقه دور گردد و امیر وجیه الدین مراجعت کرد و اظهار داشت که به احوالات دختر رحم کرده و او را آزاد ساخته است . عبدالرزاق عصبانی شد و به برادرش فحش و ناسزا گفت . دراین اثنا وی دشنام را از حد گذرانید لذا امیر مسعود ، عبدالرزاق را با خنجر بقتل رسانید و حکومت سربداران در تاریخ دوازدهم ذیحجه سال ۷۳۸ ه.ق به وی منتقل گشت . وی سردار سربداران شد و نیک تر از برادر به رسیدگی امور پرداخت « حافظ ابرو ، زبده التواریخ : ۸۱ ، ۸۲»
وجیه الدین مردی شجاع بود و چون به حکومت سربداران رسید ، اندیشید که اساس و سندی باید که قضیه حکومت را استحکام بخشد لذا درصدد برآمد که شیخ حسن جوری را که خلیفۀ شیخ خلیفه بود و مریدان ومعتقدان بسیاری در آن ولایت داشت ، از حبس آزاد کرده ، وی را مقتدای خویش سازد و خود به امور سپاه و لشکر بپردازد .
منابع :
چکیده ای از کتاب تاریخ جامع ایران جلد دهم
تحقیق و پژوهش مهدی صبور صادقزاده
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.