شاهرخ تیموری
شاهرخ تیموری
امیر تیمور در منزلی که در اترار اقامت داشت ، به شدت بیمار گردید و پزشکان از معالجت وی درماندند . تیمور بزرگان و امرا را پیش خواند و در حضور آنها نوۀ خود ، پسر جهانگیر را به جانشینی برگزید و آنها را در مورد اجرای این امر به سوگند وادار نمود . وی در هیجدهم شعبان سال ۸۰۷ ه.ق در سن هفتاد و یک سالگی چشم از جهان فرو بست . او را در سمرقند بخاک سپردند و هم اکنون مقبرۀ وی مورد احترام ازبکان می باشد . مایۀ تعجب است که تیمور چرا بجای پسر خود شاهرخ ، نوۀ خود پیرمحمد را به جانشینی برگزید . باید ذکرکرد که مادر شاهرخ از قراختائیان ، ولیکن نسب مادر پیرمحمد به چنگیزخان برمی گشت و حتماً تیمور به این دلیل وی را ولیعهد خویش نمود . در شجره نامۀ حاضر در معزالانساب وی به عنوان امیرزاده شاهرخ بهادر آمده است . او از سوی تیمور به سمت ولایتعدی منسوب نشد، لیکن توانست حکومت را از آن خود نماید . «خواند میر ، تاریخ حبیب السیر : ۳/۴۵۱- یزدی : ۱۳- رشیدالدین فضل الله : ۱/۲۰۱»
خبر مرگ تیمور توسط چندین پیک به اطلاع بازماندگانش در قلمرو تحت تسلط او رسید در این میان نیروهای تحت تسلط خلیل سلطان که در تاشکند بودند ، اقدام کرده و بر سمرقند مستولی شد و از خزانۀ امیر تیمور برای جلب امرا برداشت نموده و به آنها بذل و بخشش نمود . « تاریخ نامۀ اثر تاج السلمانی » شاهرخ نیز پس از شنیدن وفات پدرش بنام خود خطبه خواند و بسوی ماوراءالنهر حرکت نمود . در میان راه سلطان حسین به او ملحق شد و خلیل سلطان از وی درخواست نمود که ماوراءالنهر را با دریافت خراج به او واگذار نماید . شاهرخ این پیشنهاد را پذیرفت ، لیکن خلیل سلطان خلف وعده کرد . « حافظ ابرو ، زبده التواریخ : ۱/۸ ، ۲۶ – تاج السلمانی : ۱۲۳الف ، ۴۲ الف ، ۴۳ب» شاهرخ بدون آنکه به ماوراءالنهر ورود کند ، به هرات مراجعت کرد .
پیر محمد بنابه وصیت تیمور مبنی بر واگذاری ماوراءالنهر به وی طی هماوردی که بین او و شاهرخ صورت گرفت به قتل رسید ، همچنین خلیل سلطان نیز با نبردی که با امیر خداد حسینی صورت داد ، در تاریخ ۸۱۱ ه.ق به اسارت وی درآمد . شاهرخ نیز به ماوراءالنهر و سپس سمرقند رفته و آنجا را تصرف نمود . دراین هنگام امیر خداد حسینی در حالی که خلیل سلطان را به اسارت داشت ، سمرقند را ترک گفته ، و به کرانۀ سیحون عقب نشینی نموده و اطاعت از شاهرخ را قبول نکرد . لیکن خودش طی ماجراهایی توسط مغولان مقتول گردید . آنگاه خلیل سلطان در اوزون آتا به دیدار شاهرخ رفت . (ازون آتا مابین اترار و اقولات می باشد ) و تسلیم وی گشت . « حافظ ابرو ، زبده التواریخ : ۱/۳۴ ، ۳۵۶ ، ۳۶۰» پس از آن شاهرخ به هرات برگشت و آنجا را مقر و پایتخت خود قرار داد . و سپس قوایی را در اختیار خلیل سلطان قرار داد و به او امر کرد که به آذربایجان و عراق عجم رفته و آنجا را مجدد ضمیمه قلمرو تیموریان سازد . و نیز حکومت شیراز را به پیر محمد و همچنین اصفهان را به پسران عمرشیخ ، عراق عرب را به ابوبکر پسر میرانشاه بداد . و حکومت فارس و بخشی دیگر از عراق عرب را نیز به پسر دیگر میرانشاه بنام عمر میرزا واگذار کرده و امیرجهانشاه چاکو را به معاونت واتابکی وی برگزید . البته پس از چندی میان عمر و اتابکش اختلاف پدید بیامد و در جریان این اختلاف ، امیر جهانشاه چاکو بقتل درآمد . ابوبکر این حرکت عمر را نپسندید و به وی اعتراض نمود ولی مجدد خود را مطیع برادر خواند . اما عمر از وجود برادر خود ابوبکر نگران گردید و او را به حبس بیانداخت . لیکن ابوبکر زندانبان را بفریفت و قلعه را تسخیر کرد و آز انجا بسوی پدر خویش میرانشاه که از ری به خراسان در حرکت بود گریخت . دراین اثنا عمرمیرزا در منطقۀ قراباغ در حال جنگ با شروانشاهان بود . لذا ابوبکر به سلطانیه رفت و آنجا را گرفت و پدر خود میرانشاه را به امارت نشاند . سپس به تبریز رفته و به سهولت در تاریخ ۸۰۸ ه.ق آنجا را نیز متصرف شد . از آنسو عمر میرزا به اصفهان و شیراز رفته و با پسران عمر شیخ ، رستم ، اسکندر و پیرمحمد برعلیه ابوبکر متحد گردید . لیکن ابوبکر هر سه آنها را نیز مغلوب ساخت . و عمر میرزا به شاهرخ پناه برد و حکومت مازندران را از وی دریافت نمود . پس از مدتی عمر میرزا قدرت یافت و بر علیه شاهرخ نیز قیام کرد اما سلطان تیموری در اندک زمانی نیرو ی نظامی گسیل داشت و عمر به سختی شکست خورد و مجروح گشت و در عرض چند روز به تاریخ ۸۱۰ ه.ق از دنیا رفت . « حافظ ابرو ، زبده التواریخ : ۱/۳۴، ۳۵۶ ، ۳۶۰ ، ۳۹۵- پیربوداق منشی : ۶۳»
در مدتی که شاهزادگان تیموری در حال نزاع بودند ، سلطان احمد جلایر بغداد را تسخیر کرد و در سال ۸۰۹ ه.ق تبریز را نیز تصرف نمود . اما سریعاً به بغداد مراجعت کرد . در اینزمان ابوبکر به سلطانیه برگشت و به سوی تبریز برای تصرف مجدد پرداخت لیکن بدلیل شیوع وبا به شهر وارد نشد و به جنگ قرایوسف قراقویونلو در نخجوان برفت . مع الاسف از قرایوسف شکست خورد و در نبرد مجدد که در حومۀ تبریز رخ داد ، باز هم در تاریخ ۸۱۱ ه.ق متحمل شکست گردید و پدرش میرانشاه کشته شد و خود او گریخت و مدتی را در کرمان و سیستان سرگردان بود و سرانجام بدست فرزندان امیر ایدکو ، حاکم یزد بقتل رسید . بدنبال آن خلیل سلطان پسر دیگر میرانشاه نیز که به ری رفته بود ، پس از چند ماه بتاریخ ۸۱۴ ه.ق از دنیا رفت . و بطور کلی نسل میرانشاه برچیده شد .
شاهرخ تیموری پس از تثبیت و استحکام بخشیدن به موقعیت خویش در خراسان بسوی فارس روانه شد . او پس از خارج ساختن فارس از سلطۀ فرزندان عمر شیخ و تصرف آنجا ، پسرش ابراهیم را بحکومت فارس گمارد و ماوراءالنهر را نیز به پسر دیگرش الغ بیک سپرد . همچنین حکومت مناطق مرکزی و جنوبی را نیز به شاهزادگان دیگر تیموری واگذار نمود . قرایوسف از طایفۀ قراقویونلوها بود که آذربایجان را در سالهای گذشته تصرف کرده بود ، وی در سال ۸۱۸ ه.ق از شاهرخ درخواست کرد که امارت سلطانیه نیز به او واگذار شود در مقابل وی به اطاعت تیموریان در خواهد آمد . که شاهرخ در پاسخ اظهار موافقت کرد در صورتی که او پسرش را بعنوان گروگان به اردوی وی بفرستد تا صداقت او ثابت گردد . قرایوسف نپذیرفت و به سوی سلطانیه روانه شد و آنگاه شاهرخ الیاس خواجه را با سپاهی برای مقابله با وی فرستاد و از سویی سعد وقاص با ترمانان آق قویونلو متحد شدند . لیکن آغا بیکی همسر سعد وقاص و دختر میرانشاه ، امرایی را که برای بردن وی از قم به آذربایجان آمده بودند ، بقتل رسانید و سرهای آنان را برای شاهرخ ارسال کرد . بدین ترتیب اتحاد سعد وقاص و ترکمانان راه به جایی نبرد . «خواندمیر ، تاریخ حبیب السیر : ۳/۵۸۷- پیر بوداق منشی : ۶۴ -نهاوندی : ۱/۱۶ ، ۴۱ – یزدی :۳۵ ، ۴۶»
پس از مطیع کردن افاغنه در سمت شرق خراسان و درۀ سند ، شاهرخ جهت اطاعت قرا یوسف از او قاصدی به سوی وی فرستاد . لیکن نتیجه نداد و در تاریخ ۸۲۳ ه.ق بسوی سلطانیه حرکت کرد . با آنکه شاهرخ سپاهی عظیم تدارک دید ، لیکن آنها از مقابله با ترکان وحشت داشتند . رسول دیگری بسوی قرایوسف حرکت کرد و به او پیغام داد که آناتولی و عراق عرب و تصرفات شام تیموریان از آن او باشد ، در عوض قزوین و سلطانیه را رها سازد . اما بازهم قرایوسف نپذیرفت و آن پیغام آور را به محبس افکند و از تبریز برای نبرد با شاهرخ حرکت کرد . لیکن بطور ناگهانی در تاریخ ۸۲۳ ه.ق ازدنیا رفت . و شاهرخ با سهولت سلطانیه ، تبریز و مراغه را بدست آورد و از آنجا عازم قراباغ گردید و پس از شکستن پسران قرایوسف آنجا را نیز متصرف شد . و پس از باز گشت امارت آذربایجان را به یکی از امرای آق قویونلورا بنام علی بیک فرزند قرایولوک عثمان سپرد . « ابوبکر تهرانی : ۸۸»
درسال ۳۳۰ ه.ق طایفۀ قراقویونلو با فرماندهی اسکندر و پسر قرایوسف به آذربایجان یورش بردند و آنجا را از آن خود نمودند . لذا شاهرخ تیموری درسال ۸۳۲ ه.ق عزم آذربایجان کرد و پس از گذشتن از ری وارد سلطانیه شد و پس از چند روزی به سلماس رسید و قراقویونلوها را شکست سختی بداد . و پسر خود جوکی را در پی اسکندر روانه کرد آنگاه ابوسعید برادر اسکندر به نزد شاهرخ آمده و اظهار اطاعت نمود .« حافظ ابرو ، زبده التواریخ : ۱/۴۴۶» شاهرخ حکومت آذربایجان را به ابوسعید ترکمان داد و به هرات مراجعت کرد . « عبدالرزاق سمرقندی : ۲/۶۰۶» ناگفته نماند پس از اندک مدتی اسکندر به آذربایجان برگشت و برادر خود ابوسعید را بقتل رسانید . شاهرخ مجدد در سال ۸۳۹ ه.ق بسوی آذربایجان عازم شد و اسکندر بسرعت بسوی آناتولی گریخت شاهرخ سپس برادر اسکندر را بنام جهانشاه آق قویونلو به حکومت آذربایجان گمارد و خود به هرات باز گشت .
شاهرخ از این زمان به بعد و بمدت ده سال به سر و سامان دادن به امور مملکتی پرداخت . اما در سال ۸۵۱ ه.ق نواده اش محمد میرزا که امارت عراق عجم را بر عهده داشت ، اعلام استقلال نمود و طغیان کرد . شاهرخ علاء الدوله میرزا و محمد صوفی ترخان را به هرات گماشت و خود رو به نواحی مرکزی ایران نهاد . این هنگام محمد میرزا شیراز را به حصر در آورده بود . چون خبر حرکت شاهرخ را به آن سو شنید به سمت گندمان عقب نشینی کرد . شاهرخ در اینزمان به اصفهان رسید و چون از عقب نشینی محمدمیرزا از شیراز اطلاع حاصل کرد، قصد ری نمود و چند تن از امرا را درپی او فرستاد . شاهرخ نوروز آن سال را در ری گذراند و نشانه های بیماری در او پدیدار گشت و در سال ۸۵۱ ه.ق دار فانی را وداع گفت . « خواند میر، تاریخ حبیب السیر : ۳/۵۸۹- ۵۹۰» پیکر وی در مسجد جامع گوهرشاد در جوار مرقد مطهر امام هشتم بخاک سپرده شد .
در نقطۀ مقابل امیر تیمور گورکانی پسرش شاهرخ مردی دیندار ، با عاطفه ، مهربان ، حلیم و بردبار بود. در طول فرمانروایی وی پسرش میرزا بایسنقر که خود فردی هنرمند و دانشدوست بود ، پشتیبان و حامی دانشمندان ، علما و هنرمندان بود . « اسفزاری : ۲/۸۹۷ ، ۸۸»پسر دیگر و دانشمند او الُغ بیگ نیز سمرقند را به مرکز علوم انسانی تبدیل کرد . « خواندمیر : ۳/۶۳۶ ، ۶۳۸ ،۶۳۹ » ابراهیم میرزا پسر دیگر او به شیراز از نظر علم و هنر توجه بسیاری نمود و در مورد حمایت از کشاورزان نیز فعال بود . « دولتشاه سمرقندی : ۲۶۴ ، ۲۶۵ » همسر شاهرخ تیموری ، گوهرشاد خاتون (گوهرشاد آغا) نیز در حیطۀ آبادانی و عمران فعالیت بسیار نمود که از جملۀ آنها می توان به مسجد جامع گوهرشاد در مشهد و در جوار امام رضا (ع) اشاره کرد که بنام خود وی مشهور و هم اکنون پابرجا و قابل استفاده است .
منابع :
شرف الدین علی یزدی ، ظفرنامه ، به اهتمام عصام الدین اورنبایف ، تاشکند ، ۱۹۷۶ میلادی
دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشعرا تهران ۱۳۳۸ شمسی
خواندمیر ، غیاث الدین ، تاریخ حبیب السیر ، تهران ۱۳۳۳ شمسی
یزدی ،حسن ، جامع التواریخ حسنی ، به اهتمام حسن مدرس طباطبایی ،ایرج افشار ۱۴۰۷ ه.ق
ابوبکر تهرانی ، دیار بکریه ،به اهتمام نجاتی و فاروق سومر ، ۱۹۹۳ میلادی
تاج السمانی ، شمس الحسن ، به اهتمام رومر ، ۱۹۹۵ میلادی
پیر بوراق منشی ، جواهرالاخبار ، به اهتمام محسن بهرام نژاد ، ۱۳۷۸ شمسی
عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، به اتمام محمد شفیع ۱۹۴۹ میلادی
حافظ ابرو ، عبدالله ، جغرافیای تاریخی خراسان ، به اهتمام غلامرضا ورهرام ۱۳۷۰شمسی
رشید الدین فضل الله ، جامع التواریخ بهاهتمام محمد روشن و مصطفی موسوی ، تهران ۱۳۷۳شمسی
نهاوندی ،عبدالباقی ، مآثر رحیمی به اهتمام محمد هدایت حسین ۱۳۲۷ ه.ق
خلاصۀ تاریخ تیموریان ، خیرالنساء آلان ، تاریخ جامع ایران ، جلد دهم
تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.