تصویر طرح شده در کنگره عبدالرحمن جامی

مولانا عبدالرحمن جامی(عارف و شاعر)

عبدالرحمن جامی  (تولد ۸۱۷ ه.ق – درگذشت ۸۹۸ه.ق)    

تصویر طرح شده در کنگره عبدالرحمن جامی

تصویر طرح شده در کنگره
عبدالرحمن جامی

 

عبدالرحمن بن احمد بن محمد دشتی ، اسپهانی الاصل ، صوفی ، ادیب نحوی عروضی ، شاعر ماهر ، حنفی الفروغ ، اشعری الاصول ، نقشبندی المسلک ، جامی الولاده ، از اکابر علمای نحو و صرف و عروض ، از مشاهیر شعرا و متصوّفۀ نقشبندیه خراسان ، در حدیث و تفسیر و معمّی و اکثر علوم و فنون دیگر نیز متفّرد ، لقب اصلی او عمادالدین ، لقب مشهوریش نورالدین ، او هم مانند احمد جام موصوف به شیخ الاسلام ، نسبتش به محمد بن حسن شیبانی از شاگردان ابوحنیفه موصول و پدر و جدّش از کوی و دشت نام اسپهان بودند و از آنجا به قصبۀ جام رفته اند . خودش در همان قصبه زاییده شد و هم در آنجا نشو و نمو یافت . این است که نخست به دشتی تخلص می کرده و اخیراً تخلّص جامی را ستود . موافق نقل معتمد ، در مقدمۀ دیوان فاتحه الشباب خودش گوید : چون مولد این فقیر در ولایت جام است که مرقد شیخ احمد جامی آنجاست و این معنی را از جام ولایت او یک رشحه می داند . برای تحقیق نسبت به ولایت جام (ولایت شیخ الاسلام جامی) تخلص کرده است .

ذبیح الله صفا در جلد چهارم تاریخ ادبیات ایران در باب جامی چنین می گوید :

عبدالرحمن جامی

عبدالرحمن جامی

آثار عبدالرحمن جامی

جامی همچنانکه در شعر سرآمد گویندگان دوران تیموری است ، در نثر توانا و صاحب قلمی شیواست . وی نویسنده ایست که توانست شیوۀ نثر نویسان با ذوق پیشین را در دوران بی ذوقیهای همکاران معاصرش ، دنبال کند . انشاءِ وی روان و ساده و درست است و جز در پاره ای موارد ، از حدود بیان معنی بطریق مساوات بیرون نرفته و آنچه را که در بایست بود ، گفته و حتی در بعضی موارد به درجه و مقام نثرنویسان بزرگ قرن پنجم و ششم رسیده و بر اثر آنان گام نهاده است . در کتاب بهارستان که آنرا باقتفای شیخ سعدی شیرازی ترتیب داده ، اگرچه سعی داشته است که به نثر موزون مسجع سخنوری کند ، لیکن همه جا سادگی و رهایی سخن از قیود بر کشش او به جانب تصنع غلبه دارد . از این گذشته جامی از نثر برای بیان مقاصد گوناگون خود ، از تفنن های ادبی گرفته تا موضوعات علمی استفاده برده و در همۀ این موارد لوازم و شرایط کار را رعایت کرده است .

از مهمترین آثار ادبی او کتاب “بهارستان” است که جامی قسمتی از آنرا به پیروی از گلستان سعدی نوشته ، ولی مسلم است که قصد او در این کار ساده تر کردن انشاءِ متذوقانه سعدی در شاهکارش بود و یا او نمی توانست شیوۀ استادانه نویسنده افسونکار شیرازی را چنانکه باید دنبال کند و به همین سبب انشاءِ بهارستان ، حتی در آن قسمت که رنگ ادبی آن بیشتر است ، بیش از آنچه انتظار می رود ، متمایل به سادگی است و شاید یکی از علل این تمایل اختصاص کتاب به تعلیم فرزند نوآموز مصنف بود . بهارستان در هشت روضه ، مقدمه و خاتمه ترتیب یافته است . روضه نخستین در ذکر حکایاتیست درباره مشایخ صوفیه و بعضی از اسرار احوال آنان ؛ و روشه دوم متضمن حکم و مواعظ و مشتمل بر چند حکمت و حکایات مناسب مقام ؛ و روضه سوم درباره اصرار حکومت و ذکر حکایاتی از شاهان ؛ و روضه چهارم درباره بخشش و بخشندگان ؛ و روضه پنجم در تقریر حال عشق و عاشقان ؛ و روضه ششم حاوی مطایبات و لطایف و ظرایف ؛ و روضه هفتم در شعر و بیان احوال شاعران ؛ و روضۀ هشتم در حکایتی چند از زبان احوال جانوران .

جکایت های بهارستان جامی

جکایت های بهارستان جامی

عبدالرحمن جامی در آغاز کتاب خود گفته است که چون فرزندش ضیاءِالدین یوسف به آموختن فنون ادب اشتغال داشت ، این کتاب را برای وی فراهم آورد و آنرا بر اسلوب گلستان نوشت و آنرا بنام سلطان حسین میرزای بایقرا موشح ساخت . با آنکه جامی روضه هفتم از کتاب خود را که در شرح حال گروهی از شاعران برگزیده فارسی تا عهد اوست ، به اختصار تمام پرداخته است ، لیکن همان اشارات کوتاه که در این روضه آورده حاوی نکات سودمندی است که در تحقیق احوال شاعران می تواند محل استفاده باشد .

اثر بسیار معروف دیگر جامی نفحات الانس است که آنرا می توان از امهات کتب در بیان حقایق عرفانی و ذکر احوال عارفان از آغاز کار آنان تا عهد مؤلف دانست . این کتاب را جامی به پیشنهاد امیر کبیر علیشیر نوایی نگاشت و کار تألیف آنرا به سال ۸۸۳ ه.ق به پایان برد و همین تاریخ را در یک رباعی که در پایان کتاب آورده ، ذکر نموده است “۱” در آغاز کتاب شرحی مفصل در بیان اصطلاحات اهل تصوف و اصول و مبادی عرفان آورده با ذکر طبقات مختلفی که دعوی تصوف دارند و آنها که صوفی حقیقی هستند و ذکر کرامات آن گروه .

دیوان عبدالرحمن جامی

دیوان عبدالرحمن جامی

بعد از این قسمت است که نوبت به ذر احوال اهل طریقت از مردان و رنان می رسد و استاد جام چنانکه خود در مقدمه کتاب گفته قسمت بزرگی از طالب این بخش را از کتاب طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری که خود مقتبس است از طبقات الصوفیه ابوعبدالرحمن سلمی نیشابوری ، اقتباس کرده و آنرا که به زبان هروی قدیم بود به پارسی دری ساده تحریر نموده است . باقی مطالب کتاب «مقتصرست بر ذکر بعضی متقدمان و بر ذکر بعضی دیگر و نیز بر ذکر حضرت شیخ الاسلام و معاصران وی و متأخران از وی» و یداست که مقصود از “حضرت شیخ الاسلام” خواجه عبدالله انصاری است . اطلاعاتی که جامی در بارۀ متأخران و خاصه مشایخ معاصر خود یا نزدیک به زمان خود در کتاب آورده غالباً از جمله اطلاعات دست اول است .

شیوۀ نگارش نفحات الانس همان شیوه ساده و مطلوب جامی در انشاء است که پیش از این بیان کرده ام ، خواه مطالب او منقول از اصل هروی طبقات الصوفیه باشد و خواه از جمله اضافاتش برآن کتاب ، و قطعات منتخب زیبا در آن بسیار است .

کتاب دیگر جامی که ارزش انشائی آن قابل توجه است کتاب “لوایح” اوست ، که رساله ای است کوتاه مشتمل بر سی لایحه با انشاءِ مسجع و مشتمل بر ذکر حقایقی چند از عرفان که هریک بصورت لایحه ای مذکور افتاده و در پایان هر لایحه یک یا جند رباعی به مناسبت آمده است .

دیگر از آثار منثور جامی کتاب اشعۀ اللمعات در شرح لمعات عراقی شاعر است . عراقی خود کتاب لمعات را به پیروی از کتاب سوانح العشاق شیخ احمد غزالی نوشته و به انشائی دلنشین ترتیب داده بود . جامی برای آنکه تردید اهل شک را درباره صحت مطالب این کتاب مرتفع سازد ، به دعوت امیر علیشیر شرحی بر آن نگاشت و آن مشتمل بر دیباچه و مقدمه ای مفصل در ذکر نکات و اصطلاحات اهل تصوف و سپس شرح هر بیست و هشت لمعه از لمعات عراقی است . اشعۀ اللمعات به سال ۸۸۶ ه.ق در شصت و نه سالگی جامی به اتمام رسید .

تصویر مینیاتوری از عبدالرحمن جامی

تصویر مینیاتوری از عبدالرحمن جامی

آثار پارسی جامی به نثر بسیار است و اگر بخواهیم همه آنرا با وصفی ، اگرچه کوتاه باشد ، معرفی کنیم کار به درازا می کشد . بعضی از آن آثار عبارتند از : نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص (شرح فصوص الحکم محیی الدین ابن عربی) ، رساله کبیر در معما موسوم به حلیه حلل ، رساله ای دیگر هم در این موضوع بنام رساله صغیر ، رساله ای درفن قافیه ، لوامع در شرح قصیده خمریه ابن فارض (م۶۳۲ه.ق) ، رساله ارکان حج در ذکر فرائض و مناسک و مستحبات ارکان حج عمره و آداب زیارت قبر پیامبر در هشت فصل شرح مخزن الاسرار ، شرح معمیات میر حسین معمائی ، شرح مثنوی و بسیاری از این قبیل . «تاریخ ادبیات در ایران ، ذبیح الله صفا ، جلد چهارم ، ص۳۵۵و ۳۵۶»

و دکتر صادق رضا زاده شفق در کتاب تاریخ ادبیات خود در باب مثنویات عبدالرحمن جامی گوید :

عبدالرحمن جامی در مثنویات خود نظامی را سرمشق خود قرار داده و در مقابل خمسۀ نظامی هفت مثنوی بعنوان هفت اورنگ سروده که اسامی آنها بقرار ذیل است .

۱- سلسله الذهب در مسائل فلسفی و دینی و اخلاقی با حکایات و امثله از قبیل عقاید و اصول و تفسیر بعضی آیات قرآن و مطالب حکمی نظیر مسئلۀ جبر و اختیار و معانی عرفانی مانند بحث در حقیقت حق که در این باب ابیات زیل آمده است :

این مثنوی به اسم سلطان حسین است و در ضمن آن از شعرای معروف مانند : عنصری و رودکی و سنائی و نظامی و معزی و انوری نام برده شده و جمله به وزن هفت پیکر نظامی است و آغاز آن این بیت است :

لله الحمد   قبل  کلّ  کلام   بصفات الجلال و الاکرام

۲- سلامان و ابسال  که از قصه هایی قدیم اقتباس شده است و آنرا پیش از او شیخ الرئیس ابوعلی سینا اقتباس و تصنیف کرده است . در آن قصّه نیز معانی عرفانی منظور است و جامی آن را بنام یعقوب بیگ پسر اوزون حسن آق قویونلو در سال ۸۸۳ ه.ق به نظم کشیده است .

۳- تحفه الاسرار– مثنوی دینی و عرفانی بر وزن مخزن الاسرار نظامی که در سال ۸۸۶ ه.ق سروده شده و مرکّب از دوازده مقاله است و در آن ناصرالدین عبیدالله معروف به خواجۀ احرار که از رؤسای طریقۀ نقشبندی و معاصر جای بود ممدوح شاعر واقع شده و مطلع آن این بیت است :

بســم الله الـرحمــن الـرحیــم      هست صلای سرخوان کریم

۴- سبحه الابرار – که باز در معانی دینی و عرفانی و بنا سلطان حسین است و حکایات لطیف و تمثیلات دارد . آغاز مقدمۀ سبحه الابرار بدین ترتیب است

ابتدی بسم الله الرحمن      الرحیم المتوالی الاحسان

و تمام مثنوی مرکب است از چهل عقد در موضوعهای گوناگون عرفانی .

۵- یوسف و زلیخا – معروفترین مثنوی جامی است و در وزن خسرو شیرین نظامی به سال ۸۸۸ ه.ق نظم شده است و بنام ابوالغازی سلطان حسین اتحاف گردیده ، آغاز آن بدین ترتیب است :

الهی عنچۀ امید بگشای      گلی از روضۀ جاوید بنمای

گرچه وزن و سبک این مثنوی و جهاتی از خود داستان مشابهت با خسرو شیرین دارد ، ولی فرقهایی هم میان آن دو مشهود است از جمله این است که خسروشیرین به داستانهای ملی ایرانی می رسد و یوسف و زلیخا از قرآن و اخبار اسلامی سرچشمه می گیرد . در داستان اول عشق جسمانی بیشتر مطرح است ، ولی در داستان دوم عشق روحانی جلب نظر می کند . در اولی خودداری و پرهیزکاری از شیرین و در دومی از یوسف است .

۶- لیلی و مجنون – که  آنرا به وزن لیلی و مجنون نظامی در ظرف چهار ماه به سال ۸۸۹ ه.ق سروده است و ۳۷۶۰ بیت دارد و مطلع آن بدین قرار است :

ای خاک تـو تاج سـربلندان        مجنون تو عقل هوشمندان

۷- خردنامۀ اسکندری – در وزن اسکندرنامۀ نظامی سروده شده و آن نیز بنام سلطان حسین است و با این بیت آغاز می کند :

الـهـــی کمـال الـهـــی تراست       جمال جهان پادشاهی تراست

«تاریخ ادبیات ایران رضازاده شفق ، ۵۲۶ الی ۵۲۸»

کتیبه عمودی سنگ مزار جامی

کتیبه عمودی سنگ مزار جامی

بدیع الزمان فروزانفر در کتاب تاریخ ادبیات خود دربارۀ عبدالرحمن جامی چنین می گوید :

مولد وی به قول تذکره نویسان و اشارات خود او ، جام است و گویا او در قصبۀ خرگرد از توابع جام متولد شده . به گفتۀ صاحب مجمع الفصحاء جد وی شمس الدین محمد دشتی از اهل اصفهان بوده . مؤلف تذکره نیز می گوید اصل او از اصفهان بوده و به گفتۀ او قوام الدین حسن جدّ جامی در عهد خوارزمشاهیان به جام آمد و قاضی اسحق که شغل قضای آن حدود را داشت ، دختر خود را به وی داد و پدر جامی از این دختر متولد شد . چون آثار رشد در وی ظاهر گردید ، قضای جام را به او دادند و این سخن اگر هم اصل داشته باشد ، ولی از حیث زمان صحیح نخواهد بود ؛ زیرا فاصله ای از انقراض سلطنت خوارزمشاهیان در خراسان و تولد جامی قریب دویست سال است . در این فاصله لا اقل چندین تن از پدران جامی می بایست زندگی کرده باشد و این دو قرن برای زندگی یک پدر قابل فرض نیست . ولی ممکن است که این قضیه صحت داشته باشد و مراد یکی از پدران جامی نیز در نتیجۀ این ازدواج بوجود آمده باشد ، ولی نسبت به پدر بلافاصلۀ جامی البته صحیح نیست . چنانکه جامی خود در یکی از قصایدش که در دیوان دوم خود ، که ذکرش بیاید ، مدون ساخته آن را در سال ۸۹۳ ه.ق به نظم در آورده ، می گوید تاریخ ولادت او در سال ۸۱۷ ه.ق بوده است .

تخلص شاعر

علت تخلص جامی به مناسبت مولد وی است ، چنانکه خود در مقدمۀ دیوانش می گوید :

به گفتۀ صاحب مجمع الفصحاء او در اول حال دشتی تخلص می کرده است ، زیرا اجداد او از محله دشت اصفهان بوده اند ، ولی هیچ شعری از جامی به این تخلص تا کنون از او دیده نشده و هیچ یک از تذکره نویسان هم به این تخلص اشاره نکرده اند . از همان آغاز حال ، جامی به تحصیل همت گماشت . «تاریخ ادبیات ایران، فروزانفر ، ص ۵۱۵»

جوانی و آموخته های جامی

پدرش او را به مربیان کامل سپرده و او کلیۀ علوم متداول را در آن عصر فرا گرفته ، در همان جوانی به علم شهرت یافته است . به گفتۀ مؤلف تذکره ، جامی نحو و صرف معانی و بیان را [در نزد] مولانا جنید ، اصول و علوم عقلی را در نزد مولانا علی سمرقندی که اعلم شاگردان میر سید شریف جرجانی بوده تحصیل نموده است . بعد او را بسوی سمرقند مسافرت افتاده و در مدارس سمرقند نزد فتح الله تبریزی به تحصیل پرداخته است . وی چنان از شدت ذکاء و فهم در تمامت سمرقند مشهور گردیده که ، فضلا و دانشمندان به دیدار او آمده ، مشکلات خود را می پرسیدند . شهرت او به حدی رسیده که ناجی زادۀ رومی از بزرگان علمای این عهد ، به دیدن او راغب گردیده و مسائلی چند از علوم مختلف از وی پرسیده و او بخوبی جواب داده است . جامی به توسط همین ناجی زادۀ رومی که در نزد میرزا الغ بیگ حرمتی داشت و زیج الغ بیگ به کفایت و عنایت وی آغاز شده بود ، به خدمت میرزا الغ بیگ رفت و او را در خدمتش حرمتی دست داد . سمرقندیان می گفتند تا کنون جوانی از خراسان بدین دانایی و هوشیاری به سمرقند نیامده است . اگر این حکایات درست باشد ،پس مسافرت جامی به ماوراءالنهر می بایست قبل از سال ۸۵۳ ه.ق اتفاق افتاده باشد . و تحصیل او در پیش فتح الله تبریزی نیز لااقل می بایست قبل از سال ۸۶۷ باشد ؛ زیرا الغ بیگ در تاریخ ۸۵۳ مقتول گردیده و فتح الله تبریزی در سال ۸۶۷ ه.ق وفات یافت و چون می گویند مدت اقامت جامی در سمرقند ۹ سال بوده و باز می گویند که او در زمان سلطنت سلطان حسین کیرزا بایقرا به خراسان آمد . در این تواریخ اختلالی به هم می رسد ، زیرا اگر تاریخ ورود او را به سمرقند در آخرین سال زندگانی الغ بیگ هم فرض کنیم ، لازم است که او در سال ۸۶۲ ه.ق به به خراسان آمده باشد . در این تاریخ ، سلطان میرزا سلطنت نداشته مگر اینکه تنها مدت اقامت او را در سمرقند نه سال فرض کنیم ، اقامت او را در بلاد ماوراء النهر بیشتر از این بپنداریم . چنانکه از اشارات خود جامی برمی آید او در بخارا نیز بوده است  و ممکن است بیش از نه سال در بلاد ماوراء النهر اقامت کرده باشد . و در این که عزیمت او به بلاد ماوراء النهر قبل از سال ۸۶۵ بوده ، هیچ گونه شکی نیست ، زیرا چنانکه خواهیم گفت از مریدان سعدالدین کاشغری است و سعدالدین مسعود در ۶۸۵ وفات یافته و جامی را در حق او مرثیت بسیار مؤثری است . چنانکه از قصیدۀ سابق الذکر استفاده می شود ، جامی بعد از اتمام کلیۀ تحصیلات ، از ادب و فقه و فلسفه و تفسیر به تصوف راغب گردیده و به گفتۀ تذکره نویسان در خدمت سعدالدین کاشغری تربیت گردیده است و ظاهراً سعدالدین کاشغری او را به [خواجه عبیدالله احرار] سپرده و جامی بعضی از مراحل تصوف را به حسن عنایت وی پیموده است . سعدالدین کاشغری از خلفای خواجه بهاءِالدین [بخاری] است که در قرن هشتم در میانۀ صوفیان اعتبار و شهرتی داشته و کرامات بسیاری از وی نقل کرده اند . او در سال ۷۹۱ ه.ق بدرود جهان گفته و سعدالدین دوم خلیفۀ اوست . به گفتۀ دولتشاه ، جامی از مشایخ سلسلۀ [نقشبندیه] و در خراسان مرجع این طایفه بوده است و او از سلک معارف در تصوف به معنی متعارف آن عهد بوده و قدم راسخی داشته است . در این معنی تألیفات گرانبها نموده و بعضی از فلاسفه ماوراءالنهر او را از محیی الدین عربی هم بالاتر می دانسته اند ، لیکن جامی با مقام شیخیت تصوف و شهرت علمی از مدایحی سلاطین و امرای عهد دست باز نداشته و درقصایدی به مدح ایشان پرداخته است . «تاریخ ادبیات ایران، فروزانفر ، ص ۵۱۵ و۵۱۶»

تصویر عبدالرحمن جامی..

تصویر عبدالرحمن جامی ..

ممدوحین شاعر

از جمله سلاطینی که جامی در حق وی مدح گفته یکی سلطان ابوسعید گورکانی است که چندین قصیده در مدح او سروده و ابوسعید به گفتۀ تذکره نویسان به جامی اعتقاد داشته است . دیگر ابوالقاسم بابر که جامی یک قسمت از اشعار خود را به نام او جمع کرده و در [خوارزم او همراه]سلطان حسین میرزای بایقرا بوده و بیشتر اشعار وی به مدح او سروده شده است . جز سلاطین خراسان ، جامی عده ای از سلاطین عراق و سلاطین عثمانی را هم مدح گفته ، از جمله چند قصیده در مدح جهانشاه بن قرایوسف که در آذربایجان و عراق اقتداری به هم رسانیده و پس از شکست ابوسعید خراسان را نیز به حیطۀ تسخیر درآورد ، قصایدی گفته است . بعد از آنکه خاندان حسن بیگ در آذربایجان و قسمتی از عراق حکومت یافتند ، جامی در مدح آنان هم قصایدی گفت ؛ از جمله در مدح یعقوب بیگ پسر حسن بیگ که از سال ۸۸۳ – ۸۹۶ ه.ق سلطنت کرده ، جامی قصایدی سروده و ظاهراً یعقوب بیگ از برای او صلات وافر می فرستاده است . از جمله در یک بار برای او ده هزار دینار فرستاده و در این باب جامی گفته است :

در مدح ابن یعقوب و شکرگزاری وی به تحریص او بر دینداری ، جامی قصایدی خوب سروده و با این که در آغاز دیوان خود و اکثر قصاید ، از مدح سرایی استعفا جُسته ، ولی مدح یعقوب را ترک نمی گوید و برای ترویج دین لازم می داند . «تاریخ ادبیات ایران، فروزانفر ، ص ۵۱۶ و ۵۱۷»

عبدالرحمن جامی

عبدالرحمن جامی

جامی و سلاطین عراق

رابطۀ جامی با سلاطین عراق و آل عثمان ، در مسافرت او به حج و مراجعتش دست داده و در برگشتن سلاطین عثمانی ، جامی را حرمت داشته اند . چون در برگشتن ، به عراق آمد . عراقیان هم از سلاطین عثمانی تقلید کرده و در حرمت وی کوشیدند . جامی در مدح ایلدرم بایزید به جامی نامه می نوشته و صلات و عطایایی از برای وی می فرستاده است . اگرچه جامی در خراسان و شاید کلیۀ ممالک اسلامی شهرت داشته و حتی سلاطین مصر هم او را به بزرگی می شناختند ، ولی عمدۀ پیشرفت او در دربار سلطان حسین به واسطۀ موافقت وزیر وی امیرعلی شیر بوده است که او خود یکی از شعرا و شعرشناسان آن عصر محصوب می شود و مابین او و جامی رشتۀ مودت مستحکم و خلل ناپذیر بوده است . جامی در قسمتی از کتب خود شرحی از احسان وی می نگارد . امیرعلی شیر و جامی مجالس ادبی داشته و شعرای آن عهد در آن مجالس حاضر شده و برحسب طرح این دو استاد ، قصاید متقدمین را جواب گفته یا ردیف های مشکل با التزام کلمات متباین در یک بیت را ، مانند [شتر و حجره] طرح کرده و شعر می ساختند . خود جامی و امیر علی شیر نیز با شعرا موافقت می کردند . چنانکه از تقریرات سابق بر می آید ، جامی در عهد خود از شعرای معروف و مشهور و محترم عصر بوده و گذشته از جهت شاعری ، نظر به اینکه در علوم و فنون هم استاد آن عهد بوده و نیز در تصوف که یکی از علل پیشرفت رجال آن عهد است ، مصنفات و مؤلفات و مقالات داشته و از مشایخ این فن بشمار می رفته است . این خصوصیت هم به شهرت و عظمت او کمک کرده است . «تاریخ ادبیات ایران، فروزانفر ، ص ۵۱۷ و ۵۱۸»

تدریس جامی

جامی  تنها عمر خود را در شاعری مصروف نمی داشته ، بلکه در مدارس مهمه هرات هم به درس گفتن اشتغال می ورزیده و وقتی که او در مدرسۀ میرزا شاهرخ به تدریس مشغول بوده ، سلطان حسین میرزا به مجلس درس وی آمده است . جامی مخصوصاً در فنون ادب و تبع احوال نحویون و صرفیون و علمای علم معانی و بیان ، به استادی شناخته شده و شرحی که او بر کافیه امین حاجب نوشته ، اگر چه در برابر شرحی که رضی استرآبادی نوشته ، اهمیت زیادی ندارد ، ولی از همان وقت تا عصر حاضر از کتب تحصیلی محصلین فنون ادب و تدریس و فهم آن از مزایای اشخاص معین و محدود بوده است . اگرچه او خود از دانستن فقه و اصول و ممارست این دو فن ، در اشعار خود افتخار کرده و خود را از طایفۀ علمای شرع محسوب می کند ، تبرّزی هم نداشته است ولی چنانکه اشاره شد ، در مسائل کلام و حکمت و بخصوص در…. فن عرفان و طی مراحل تصوف رنج بسیار دیده و کتابهای او در فن تصوف بر استادی اش گواه اشت . افکار صوفیانه در اشعار او اگرچه بصورت زهد خشک ، که اساس عقیدۀ [ظاهرپرستان] است و به اقوال متصوفه صدر اول شباهت کاملی دارد و با وسعت ذهن و قوت خیال عرفای ایران بعد از بایزید و جنید نمی رسید و مغز عرفان در شعر او کمتر است ، لیکن از خیالات دقیق هم خالی نیست و انصافاً آنکه بیشتر افکار او به ترک دنیا و مذمت زندگانی رغبت نمی دهد ؛ با اینکه عرفای ایران ملابست ماده را تا حدی [تزکیه] نفس می دانند . خلاصه آنکه عرفان جامی با قسمت عمده ای از مقدسین و زهد خشک توأم شده و آنچنان که باید فکر عرفانی در دماغ و شعر او تخیل نکرده است . ولیکن آثار منثور جامی ، در تصوف بر اشعار صوفیانۀ او ترجیح دارد و خالی از تأثیر نیست . مخصوصاً کتاب لوایح که ذکر وی بیاید ، از نظر عرفانی بسیار مؤثر نوشته شده است . «تاریخ ادبیات ایران، فروزانفر ، ص ۵۱۸»

تصویر جامی در آرشیو دکتر بلال

تصویر عبدالرحمن جامی در آرشیو دکتر بلال

درگذشت شاعر

جامی عمر بسیاری کرده و کثرت عمر وی در افزونی معلومات و تحقیقات او بی دخالت نبوده ؛ مخصوصاً او اولین کسی است که در اشعار خود به عینک زدن اشاره کرده و آنرا فرنگی چشم و شبیه فرنگ نامیده و در قصیده ای که متضمن شکایت وی از رنج پیری است می گوید :

ظاهراً چون این مضمون به دست جامی آمده آنرا غنیمت شمرده و از این جهت در اکثر اشعار خود به آن اشاره نموده است .

وفات جامی به اعتبار قول تذکره نویسان در سال ۸۹۸ ه.ق واقع شده و همان حرمت که در زمان زندگی داشت و نصیب کمتر کسی از شعرا شده بود ، بعد از وفات بهره مند گردید ؛ زیرا سلطان حسین میرزا و امیرعلی شیر پس از خبر یافتن از مرگ وی ، با جمیع فضلا و امرای آن عهد در تشییع جنازۀ او حاضر شدند و این تنها شاعری است در تاریخ ایران که ، سلطان وقت و رجال دولت در تشییع جنازۀ او حضور به هم رسانیده اند . «تاریخ ادبیات ایران، فروزانفر ، ص ۵۱۸ و ۵۱۹»

حکایتی از بهارستان جامی

قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه‌ای از استخوان برگوشه چشمش پرید . ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد ، بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد و قصاب به خانه رفت . فردا مجدداً درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت . باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را تکرار کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود . قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد در میان گذاشت . شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم برکشید ، سپس برآن مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد؟ گفت چرا قصاب باشی آمد. طبیب گفت: تو چه کردی؟ شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت. طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی.

گرچه لای زخم بودی استخوان      لیک ای‌جان در کنارش بود نان

آرامگاه عبدالرحمن جامی

آرامگاه عبدالرحمن جامی

 

منابع :

تاریخ ادبیات ایران ، بعد از اسلام تا پایان تیموریان ، بدیع الزمان فروزانفر با گفتاری از دکتر عبدالحسین زرینکوب ، به کوشش عنایت الله مجیدی ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، ۱۳۸۳ خورشیدی

تاریخ ادبیات در ایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، جلد چهارم ، ناشر دیجیتالی مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، مبحث عبدالرحمن جامی

ریحانه الادب ، فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب ، جلد اول ، تألیف علامه محمد علی مدرس تبریزی ، انتشارات خیام ، چاپ چهارم ، سال ۱۳۷۴ خورشیدی

تاریخ ادبیات ایران ، تألیف دکتر صادق رضا زادۀ شفق ، انتشارات دانشگاه پهلوی ، سال ۱۳۵۲ خورشیدی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *