تصویر معزی

امیر محمد معزی(شاعر)

امیر محمد معزی (تولد ۴۴۰ ه.ق – درگذشت ۵۱۸ تا۵۲۱ه.ق)

ازسخن سرایان شیرین زبان و فصحای درجۀ اول نظم فارسی بدون شک یکی امیرالشعراء محمد معزی نیشابوری پسر عبدالملک برهانی است که بیش از نیم قرن در بهترین دورۀ پادشاهی سلاجقه (عهدملکشاه و سنجر) در دستگاه ایشان سمت امارت شعرا داشته و به جلالت و عزتی تمام می زیسته و سرآمد گویندگان همعصر خود شمرده می شده است . دیوان این شاعر بزرگوار علاوه بر آنکه شامل قریب ۱۸۵۰۰ بیت آبدار از بهترین نمونه های فصاحت زبان ما و لطایف و نکاتی دقیق و دلاویز است به علت همراه بودن این شاعر با پادشاهان و امرا و وزرای سلجوقی و وظیفه و سمتی که او در ساختن اشعاری برای تبریک فتوحات و انتصابات و مدیحه سرایی از ارباب مناصب دولتی و رثاء ایشان پس از مرگ داشته مشتمل بر یک سلسله وقایع تاریخی بسیار مهم است که یا ضبط آنها از قول مورخین سلاجقه فوت شده و یا بوسیلۀ آنها می شود نوشته های آن مورخین را تکمیل و تصحیح کرد تا آنجا که می توان دیوان معزی را مکمل تاریخ سلاجقه و معاصرین ایشان دانست از سال ۴۶۵ (سال جلوس ملکشاه) تا حدود سال ۵۲۰ ه.ق که ظاهراً در همان اوان هم این شاعر جان بجان آفرین تسلیم کرده است .

تصویر محمد معزی

تصویر محمد معزی

معزی پسر امیرالشعراء عبدالملک برهانی نیشابوری است ، خود او برای نظامی عروضی صاحب کتاب چهارمقاله از پدرش به این تفصیل سخن رانده است . «چهار مقاله عروضی ، چاپ لیدن ، ص ۴۰-۴۲» «پدرمن امیر الشعراء برهانی رحمه الله در اول دولت ملکشاه به شهر قزوین از عالم فنا بدار بقا تحویل کرد و در آن قطعه که سخت معروف است ، مرا به سلطان ملکشاه سپرد . او در این بیت گفته است:

من رفتم و فرزند من آمد خلف صدق       او را بخـــدا و بخـــداونــــد سپـــــردم

پس جامکی و اجراءِ پدر به من تحویل افتاد و شاعر ملکشاه شدم و سالی در خدمت پادشاه آن روزگار گذاشتم که جز وقتی از دور او را نتوانستم دیدن …. پدر من مردی جلد و شهم بود و در این صناعت (یعنی شاعری) مرزوق و خداوند جهان سلطان شهید آلب ارسلان را در حق او اعتماد بودی …

از این جمله چنین برمی آید که برهانی که در خدمت آلب ارسلان محترم بوده و سمت امارت شعرا داشته در اوایل سلطنت ملکشاه در شهر قزوین فوت کرده و مقارن همان اوان هم پسر جوان خود معزی را به شاه تازه معرفی کرده و معزی بجای پدر منصوب شده ، ولی هنوز چندان به شأن او اعتنایی بعمل نمی آمده است .

معزی عین همین مطالبی را که راجع به پدر خود برای نظامی عروضی نقل کرده به تفاریق در طی اشعار خویش نیز آورده ، چنانکه گوید :

در ریحانه الادب در باب محمد معزی چنین آمده است :

محمدبن عبدالملک سمرقندی ، از مشاهیر شعرای نامی می باشد که در عهد سلطان ابراهیم بن مسعود غزنوی ظهور کرد ، و در عهد سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی (۴۶۵- ۴۸۵ ه.ق= تسه- تفه) سیمین ملوک سلاجقۀ ایرانی ترقی یافت تا در عهد ششمین ایشان ، سلطان سنجر (۵۱۲-۵۵۲ه.ق= ثیب- ثنب) به مقامی بس عالی رسیده و به منصب امیرالامراء و ملک الشعراء مفتخر شد و به جهت انتساب بسلطان سنجر که لقب ناصرالدین و معزالدین داشته به معزی و امیر معزی شهرت یافت بلکه به نوشتۀ مجمع الفصحاء پیش از سلطان سنجر از عهد ملکشاه (که او نیز علاوه بر جلال الدین ملقب به معزالدین هم بوده) لقب معزی داشته است . به هر حال معزی با کمال عزت و جلالت می زیسته و تمامی شعرای معاصر او که مدحش گفته و خدمتش می کردند ، به فصاحت و استادی وی اذعان داشتند و محض از راه مفاخرت ابیات او را تضمین می کردند .

دیوان معزی به نوشتۀ بعضی در حدود پانزده هزار بیت داشته و یک نسخۀ آن که در کتابخانۀ مجلس تهران می باشد ، در حدود سیزده هزار و سیصد بیت دارد و دو نسخۀ دیگر نیز که شمارۀ ابیات یکی پنج هزار و دیگری در حدود هشت هزار و چهارصد بیت می باشد ، به شمارۀ ۱۹۴ و ۱۹۵ در کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار جدید تهران موجود می باشد . سلطان سنجر در شب عید فطر بعد از رؤیت هلال ، معزی را که نیز حاضر بوده امر به بدیهه گوئی آن حال نمود ، معزی نیز در دم این شعر را گفت :

سلطان از فصاحت زبان و بداهت طبع او بسیار خوشدل شد و با انعام یک اسب ممتاز و پنج هزار درهم مفتخرش فرمود ، پس معزی این رباعی را بگفت :

دیوان امیر معزی

دیوان امیر معزی

ذبیح الله صفا در تاریخ ادبیات در ایران در باب شاعر فرهیخته محمد معزی چنین آورده است :

معزی یکی از چند شاعر بزرگ ایران است که همواره آنانرا در صف مقدم شاعران پارسی گوی قرار داده و به استادی و عظمت مقام ستوده اند . عوفی او را [سلطان جهان بیان و لشکر کش امراء و شهسوار میدان فصاحت] خوانده و گفته است : شعر او عذب مطبوع و سلیس مصنوع است . در نوبت بیان او طفل بلاغت به حد بلوغ رسید و دایۀ قلم سیاه پستان که بر سر فطام فضل بود ، طفلان عهد را دگرباره سیرشیر کرد .

شاعران معاصر یا بعد از معزی غالباً او را به لطیف طبعی و استادی ستوده اند ، چنانکه در شعر سنائی دیده ایم و در این بیت از سید حسن غزنوی می بینیم که طبع معزی را میزان بلاغت شمرده و گفته است :

در شعر همی زیادتی جوید      بر طبـع معـزی خـراسانـی

و در این بیت از مجیر که خود را هنگام مفاخرت معزی ثانی شمرده است :

لیکن دو تن از گویندگان بزرگ دیگر طعن در وی گشوده اند و از آندو یکی خاقانی است که در دو بیت ذیل خود را بر او ترجیح نهاده و گفته است :

و این جمله البته نتیجۀ مفاخرۀ شاعر و کبریائی است که خاقانی داشته و به همان سبب هم خود را از عنصری برتر می شمرده است .

دیگر انوری است که شاید در این بیت :

وی به معزی نظر داشته است و این دو دیوان را برخی دیوان ابوالفرج رونی و مسعودسعد ، و برخی دیوان فرخی و عنصری دانسته اند و گویا این تعریض به سبب آن باشد که معزی تعدادی از قصائد خود را از قصائد فرخی و عنصری استقبال کرده است .

خاصیت عمدۀ شعر معزی سادگی آن است . معزی معانی بسیار را در الفاظ ساده و خالی از تکلف ادا می کند و قوت طبع او درآوردن عبارات سهل و بدون تعقید و ابهام از قدیم مورد توجه ناقدان سخن بوده است . اگرچه در تغزلات و غزلهای او طراوت تغزلهای فرخی دیده نمی شود ، لیکن به هر حال کوششی که او در سرودن غزلهای نغز بکار برده مسلماً وسیلۀ مؤثری در پیشرفت فن غزلسرایی شده است . بعضی از قصائد معزی که ما به نقل آنها مبادرت خواهیم کرد ، افکار کاملاً تازه ای نسبت به پیشینیان دارد و این درجۀ ابتکار و علاقۀ او را به آوردن مضامین و مطالب بدیع می  رساند . در شعر او فقط به مدح و غزل باز نمی خوریم ، بلکه گاه از وعظ و اندرز و توحید و حکمت هم اثری می یابیم .

معزی در ترکیب الفاظ خیلی بیشتر از شاعران دیگر اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم تحت تأثیر لهجۀ عمومی عصر خود قرار گرفته است و اگر چه در این راه به انوری شاعر اواخر عهد خود نرسیده ، لیکن بی تردید مقدمۀ کار او و دیگر گویندگان قرن ششم را به میزان بسیار فراهم کرده است .

شمارۀ ابیات موجود او به حدود۱۹۰۰۰ می رسد و طبع منقحی از آن با مقدمه و حواشی و فهارس بدست استاد دانشمند فقید عباس اقبال آشتیانی رحمه الله علیه شامل ۱۸۶۲۳ بیت به سال ۱۳۱۸ خورشیدی ترتیب یافت . «تاریخ ادبیات ایران ، جلد ۲ ، ذبیح الله صفا  ۵۱۳و۵۱۴»

بدیع الزمان فروزانفر در کتاب سخن و سخنوران در باب معزی نظری متفاوت داشته و چنین گوید :

معزی از معاریف شعرای ایران است و ارباب تذکره و تعدادی از شعرا او را ستوده و از بزرگان سخن و امرای کلام می دانند و برحسب دعوی خودش ، شعر شاعران دیگر قافله و شعر او پیشاهنگ و در شعر آب لفظ و آتش خاطر است و گرچه شعرش به آب ماند لیکن آتش وار همیشه سوی بلندی همی کند آهنگ و چون در دلها فزون باشد ، حلاوت لفظ آسان را ، معانی را به الفاظ آسان منظوم می کند .

معزی شاعری ظریف طبع و متوسط البیان است ولی طبع و فکرش پخته نیست . استدلالات  و عبارات سست و کلمات و جمل زائد که گاهی به معنی خلل وارد می کند ، در ابیاتش به کثرت موجود است . معنی تازه و فکر نو کم دارد و می خواهد از دو شاعر بزرگ عصر غزنوی ، عنصری و فرخی تقلید کند ؛ لیکن به تغزلات این یکی نرسیده و به مدایح آن یکی نزدیک هم نمی شود . مضامین و عبارات این دو را انتحال کرده ، بدون تصرف ، پاره ای از این و قسمتی از آن را بهم آمیخته ، به مجموع دو سبک قصیده می پردازد و چون در این کار توانا و در انتحال هم مقتدر نیست ، راه خیال خود را به دست خواننده داده و از عبارات بی تغییر آن دو شاعر دلیلی روشن اقامه کرده ، تا خون آن دو دیوان را صریحاً به گردن او می دانند . معزی از علوم لفظی بی بهره نبوده و چند بیت و مصراع عربی پراکنده در بین شعرهای فارسی او به نظر می رسد ، ولی آثار علوم عقلی به حدی که ما بتوانیم به اطلاعش معتقد شویم در دیوان فعلی او نیست و در قصیده ای که خواسته است فیلسوفانه بگوید فکرهای سادۀ عرفی بکار برده و اصول عقاید عامه را منظوم کرده است . خلاصه اینکه معزی شاعری سطحی و مقلّد است و به اندازۀ شهرت مقام ادبی ندارد . سخن و سخنوران ، بدیع الزمان فروزانفر، ص ۲۲۹ و۲۳۰»

تصویر معزی

تصویر معزی

سبک معزی

شیوۀ شعر معزی از آن شاعران متقّدم خراسان فرقی محسوس ندارد و در واقع از سبک آنان پیروی کرده است و قصاید او خواه از حیث موضوع و خواه از حیث الفاظ قصاید فرّخی و عنصری را بخاطر می آورد و گاهی شباهت بین این سبک ها کاملاً ظاهر می شود ؛ مانند قصیده ای که در مدح عمیدالدوله جمشیدبن بهمنیار وزیر فارس و اصفهان ساخته و آن قصیدۀ معروف فرخی را که با مطلع زیر سروده و متذکر می سازد:

اینک چند بیت از آن برای مقایسه نقل می شود :

همچنین شاعر در قصیدۀ غرّایی که در مدح فخرالملک بن خواجه نظام الملک ساخته است و ابیاتی از آن در زیر نقل می شود ، قصیدۀ زیبای عنصری را که با مطلع :

شروع می کند ، در نظر داشته چنانکه گوید :

ممدوحان معزی

ممدوحان معزی تقریباً همۀ رجال دورۀ خود از آغاز سلطنت ملکشاه تا اواسط عهد سنجر بوده اند .

مرتبه و مقام این شاعر در خدمت ملکشاه مانند عنصری در نزد محمود بود و کار او در خدمت این سلطان به جایی نرسید که هیچکس را از شاعران ، بجز رودکی و عنصری ، در خدمت سلاطین این مرتبه حاصل نشده بود . عوفی گوید [….سه کس از شعرا در سه دولت اقبالها دیدند و قبولها یافتند چنانکه کس را آن مرتبه میسر نبود . یکی رودکی در عهد سامانیان و عنصری در دولت محمودیان و معزی در دولت ملکشاه]

علاوه بر ملکشاه معزی پادشاهان و امراء دیگر سلجوقی و غیر سلجوقی را نیز مدح گفت ، مانند : برکیارق (۴۸۵-۴۹۸)و محمدبن ملکشاه (۴۹۸- ۵۱۱) و ارسلان ارغو پسر آلب ارسلان (که بعد از ملکشاه از ۴۸۵تا۴۹۰ بر خراسان حکومت داشت) و سنجر (که معزی در خدمت او حرمت وافر داشت و شاه او را در بزم خود نزدیک تخت می نشاند و پدرمی خواند :

و به تیر همین سلطان است که سینۀ معزی خسته شد .

دیگر از سلاطین زمان که معزی آنانرا مدح کرد ، بهرامشاه بن مسعود غزنوی است (۵۱۱- ۵۵۲) و دیگر محمودبن محمدبن ملکشاه (۵۱۱- ۵۲۵) و دیگر اتسزبن محمد خوارزمشاه (۵۲۱- ۵۵۱) که هنگام مسافرت معزی به خوارزم از یک فرسنگ به استقبال او آمده بود و شاعر خود در این باره گفته است :

اخلاق او

معزی شاعر دربار است و شعر نه به حسب عقیده ، بلکه به اقتضای وقت می گوید و برای تحصیل معاش و ابقاءِ جاه همه کس را می ستاید و عطا می خواهد و با همۀ اینها حشمت خود را نگاه داشته ، اصرار ندارد و اگر ابرام و الحاح کرد ، در پایان کار خجالت می کشد .  رفتار او با شعرای معاصر نیز خوب بوده و نسبت به نظامی عروضی بزرگی ها کرده ، پس از تیرخوردن باز از مدح سرایی اظهار پشیمانی می کند ، هرچند در همان موقع و به همان وسیله مدح ها و تقاضاها دارد . سخن و سخنوران ، بدیع الزمان فروزانفر، ص ۲۳۰»

 وفات شاعر

وفات معزی به سال پانصد و چهل و دوم هجری قمری در مرو واقع شد و حکیم سنائی مرثیه اش گفت . اما سمرقندی بودن معزی مشهور است و لکن در مجمع الفصحا گوید که بعضی او را از مردم نیشابور دانسته و برخی از اهل نسااش پنداشته اند و خودش اظهارنظر نکرده و فقط سمرقندی بودنش را تکذیب نموده است . (ص۵۷۰ج۱مع و ۴۳۲۷ج۶س و غیره) «ریحانه الادب ، مدرس تبریزی ، ۳۴۳»

درباره وفات شاعر عوفی چنین گفته است : گویند سبب وفات او آن بود که روزی سلطان سعید در خرگاه تیر می انداخت و او بیرون خرگاه ایستاده بود ، ناگاه تیری از کمان شاه جدا شد و از جادۀ هدف خطا شد ، بی قصد ، تیر نشانه از جگر آن دلبند فضلا ساخت ، مرغ چهار پر تیر او از سواد دل آن سواد دیدۀ ارباب هنر دانه ساخت و هم در حال بر زمین افتاد و جان به آسمان رفت . و ابوالمجدود سنایی هم در تعزیت معزی به قصّۀ تیرخوردن او اشاره کرده و گفته است :

قول عوفی بر اینکه معزی بعد از اصابت تیر برجای بمرد صحیح نیست زیرا در دیوان شاعر چند بار به این حادثه اشاره شده و معلوم می شود که چندی پس از آن واقعه زنده بوده است . قدیمی ترین اشاره ای که شاعر به این واقعه دارد ، در قصیده ایست که مسلماً در دورۀ امارت سنجر در خراسان یعنی سالهای بین ۴۹۰ ه.ق (سال انتخاب سنجر از جانب برکیارق به امارت خراسان) و ۵۱۱ (سال ارتقاءِ سنجر به سلطنت سلجوقی) سروده شده است و علاوه بر این در مدح قوام الملک صدرالدین محمدبن فخرالملک به عنوان وزیر سنجر که تا سال ۵۱۱ وزارت او را داشت ، چندین بار به این معنی اشاره کرده است و این معنی دلیلی قاطع است بر آنکه حادثۀ تیرخوردن معزی پیش از سال ۵۱۱ ه.ق رخ داده است .

معزی بنابر اشارات خود از زخم پیکان شاه چندی بیمار بوده و عافیت نداشته است و بعدها هم که بهبود یافت ، همواره پیکان در سینۀ او جای داشت و وی را عذاب می داد .

آخرین کسی را که معزی در دیوان خود ستوده ، معین الدین مختص الملک احمد وزیر سنجر است که از سال ۵۱۸ تا سال ۵۲۱ در این شغل بود و در سال اخیر به دست باطنیان (اسماعیلیه) کشته شد و چون ذکر غالب رجال دورۀ ملکشاه و سنجر در اشعار این شاعر آمده ، بنابراین سکوت او دربارۀ رجال بعد از مختص الملک دلیل آن است که وی بعد از سال۵۲۱ زنده نبود و شاید پیش از این تاریخ و پس از سال ۵۱۸ در گذشته باشد و اینکه سنائی در دو بیت مذکور علت فوت او را تیر خوردن از پادشاه دانسته است ، پس تا آخر عمر دچار رنج پیکان بوده و شاید از آسیب همان پیکان که درسینۀ او پنهان بود در گذشته است و به این تقدیر قول هدایت که فوت معزی را سال ۵۴۲ ه.ق دانسته ، اشتباه بوده است . «تاریخ ادبیات ایران ، جلد ۲ ، ذبیح الله صفا  ۵۱۲»

در مقدمه منتخب اشعار مغری چنین آمده است :

شنیدم از بزرگی که جمعی از اصحاب اغراض و حساد در حضرت سلطان غمازی کردند و او را متهم گردانیدند ، سلطان در حالت مستی ، حاش السامعین ، او را سه تیر زد و او به هریک تیر یک رباعی بگفت و در حالتی چنان بغایت نیکو گفته رحمه الله و بر تصدیق این مقال حکیم بی تظیر سنائی سقی الله ثراه و رضی عنه و ارضاء این ابیات در مرثیۀ او می گوید :

تقی الدین کاشی در تاریخ وفات معزی گوید:

[وفات معزی در خطه مرو بوده ؛ در اواخر روزگار سلطان سنجر و ابتدای ظهور خوارزمشاهیان فی شهور سنۀ اثنی و اربعین و خمسایه] «دیوان معزی ، عباس اقبال ، مقدمه »

 

 

 

منابع :

دیوان امیرالشعراءِ محمدبن عبدالملک نیشابوری متخلص به معزی ، به سعی و اهتمام عباس اقبال ، استاد دانشگاه تهران ، ۱۳۱۸ خورشیدی

ریحانه الادب ، فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب ، جلد پنجم ، تألیف علامه محمد علی مدرس تبریزی ، انتشارات خیام ، چاپ چهارم ، سال ۱۳۷۴ خورشیدی

تاریخ ادبیات در ایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، جلد دوم ، ناشر دیجیتالی مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

سخن و سخنوران ، نوشتۀ زنده یاد استاد بدیع الزمان فروزانفر ،(۱۲۷۸-۱۳۴۹خورشیدی) انتشارات زوار ، ۱۳۸۷ خورشیدی

تاریخ ادبیات ایران ، تألیف دکتر صادق رضا زادۀ شفق ، انتشارات دانشگاه پهلوی ، سال ۱۳۵۲ خورشیدی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *