وحشی بافقی

وحشی بافقی شاعر

وحشی بافقی (تولد ۹۳۹ ، درگذشت ۹۹۱ه.ق)

تصویر نقاشی از وحشی بافقی

تصویر نقاشی از وحشی بافقی

یگانه جایی که به سن وحشی بافقی اشاره اند ، در میخانه است که مؤلف تصریح کرده در ۵۲ سالگی از جهان رفته است . چون وی قطعاً در ۹۹۱ ه.ق در گذشته ، پس ناچار در سال ۹۳۹ ه.ق ولادت یافته است و جز این راه دیگری برای دانستن تاریخ ولادت وی نیست . «دیوان وحشی بافقی ، مقدمه سعید نفیسی ص  ۲۵»

آتشکده آذر در احوال وحشی بافقی آورده است :

مولانا وحشی اصلش از بافق من کرمان ، اما چون اکثر اوقات مولانا در دارالعباده یزد بوده مشهور به یزدی شد . الحق سخنانش ملاحت تمام و حلاوت کلام داشته ، مراتب عاشقی را آگاه و غزلیات عاشقانه اش بدین معنی گواه سه مثنوی دارد . یکی در بحر مخزن الاسرار مسمّی به خلد برین بد نگفته و یکی در بحر خسرو شیرین مسمی به ناظر و منظور بسیار بد گفته و یکی نیز در بحر خسرو شیرین که ناتمام است ، مسمّی به فرهاد و شیرین ، اگر توفیق اتمام می یافت ، نهایت امتیاز را داشت . گویند در مجلس باده به عالم باقی پا نهاده ، غرض دیوانش ملاحظه خواهد شد . «آتشکده آذر ، ص۱۲۴»

وحشی بافقی

وحشی بافقی

شیخ ابوالقاسم بن ابوحامد بن نصر بلیانی کازرونی در سلم السماوات که در ۱۰۱۴ به پایان رسانیده چنین آورده است : مولانا وحشی ، گلشن یزد ، بلبلی خوش نوا و عندلیبی نغمه سرا بود . به خوش نوایی او هیچ مرغ از گلشن برنخاسته و به نغمه سرایی او هیچ مطرب آن انجمن نیاراسته است . طبع سخن پردازش از نظم غزلهای گزین بار جوهری شکسته و خامۀ اعجازش در قصۀ فرهاد و شیرین منشور خسروی نوشته است . دیوان غزلش ، که مطبوع خاص و عام می باشد ، در غایت اشتهار است و مثنوی فرهاد و شیرینش ، که نسخه ای ناتمام است ، در غایت انتشار… مولانا وحشی با مولانا ضمیری و مولانا محتشم معاصر بوده و سه سال قبل از سنۀ الف وفات نموده…    

نام وحشی را مؤلف عرفات العاشقین کمال الدین و مؤلف میخانه شمس الدین محمد نوشته اند . مؤلف عرفات خود با وی معاشر بوده و پس از مرگش دیوان وی را گرد آورده است . و مؤلف میخانه آنچه دربارۀ او نوشته نقل قول از زبان دیگری است . در این صورت گفتۀ مؤلف عرفات العاشقین ترجیح دارد و لقب او را کمال الدین باید دانست مگر آنکه وحشی خود وقتی لقب خود را تغییر داده و کمال الدین را به شمس الدین بدل کرده باشد ، چنان که گاه گاهی دیگران هم این کار را کرده اند و چون مؤلف میخانه نام شخصی وی را محمد نوشته ، شاید بهتر این باشد که نام و لقب او را کمال الدین بدانیم .

در همه جا وحشی را بافقی و از مردم بافق دانسته اند . منتهی برخی کرمانی و بیشتر یزدی نوشته اند و این هر دو روایت را بسته به زمانی که نوشته باشند می توان پذیرفت ؛ زیرا که بافق ، آبادی بزرگی در میان یزد و کرمان در ۲۴ فرسنگی یزد بر سر راه کرمان می باشد و بدین جهت در تشکیلات اداری و حکومتی ایران در زمان های مختلف گاهی جزو قلمرو یزد و گاهی قلمرو کرمان ولی بیشتر تابع حکومت یزد بوده است.  «دیوان وحشی بافقی ، مقدمه سعید نفیسی ص  ۱۵و ۲۴و۲۵»

وحشی بافقی

وحشی بافقی

و ذبیح الله صفا در تاریخ ادبیات چنین گوید :

مولانا شمس الدین (یا کمال الدین) محمد وحشی بافقی که از شاعران زبردست در سده دهم است که از عهد زندگانی خود در ایران نام برآورده و شعرش دست بدست گشته است . دوران حیاتش مصادف بود با پادشاهی تهماسب صفوی (۹۳۰-۹۸۴) و شاه اسماعیل دوم (۹۸۴-۹۸۵) و شاه محمد خدابنده (۹۸۵-۹۹۶) و او در شعر خود شاه تهماسب را ستوده و درباره جلوس شاه اسماعیل دوم ماده تاریخی ساخته است .

وی از خاندانی متوسط در بافق برخاسته بود . برادر سالمندش مرادی بافقی نیز از شاعران روزگار خود بود و در تربیت وحشی و آشنا کردنش با محفلهای ادبی اثر بسیار داشت ، ولی پیش از آنکه وحشی در شاعری به شهرت برسد ، بدرود حیات گفت و وحشی از او در اشعار خود چند بار یاد کرده است .

ولادتش ظاهراً در میانه نیمه اول سده دهم در بافق (بر سر راه یزد و کرمان) اتفاق افتاد و چون بافق را گاه از اعمال کرمان و گاه از یزد در قلم می آورده اند ، به همین سبب وحشی را گاه یزدی و گاه کرمانی گفته و نوشته اند . آغاز حیات وی در زادگاهش سپری شد و در آنجا به غیر از برادرش در خدمت شرف الدین علی از شاعران و ادیبان زمان و از ستایشگران شاه تهماسب و دارای دیوانی از قصیده و غزل پیرامون چهار هزار بیت بود . آذر درباره او نوشته است که [به صفت کمالات مشهور جهان (بود و) بعد از هشتاد سالگی در قزوین در سنه ۹۷۴ ه.ق متوفی] شد . این رباعی از اوست :

وحشی پس از آموختن مقدمات ادب از بافق به یزد و از آنجا به کاشان رفت و چندی در آن شهر سرگرم مکتب داری بود و پس از روزگاری به یزد بازگشت و تا آخر عمر همانجا ماند . « تاریخ ادبیات ایران ، ذبیح الله صفا ، ج۵ ، ص۴۹۱و۴۹۲»

سردیس بزرگی از وحشی بافقی

سردیس بزرگی از وحشی بافقی

خاندان وحشی بافقی

محمد عارف لقایی در مجمع الفضلا نوشته است : آبا و اجدادش از مردم صاحب جمعیت و با سامان و توانگر بوده اند . این که لقب کمال الدین داشته و به او مولانا می گفته اند ، پیداست که از خانوادۀ دانشمندان بوده است ، زیرا که اینگونه القاب اختصاص به ایشان داشته و کلمۀ مولانا را نیز دربارۀ ایشان به کار می برده اند . وانگهی وحشی خود در آغاز ، چندی در کاشان مکتب داری می کرده و مکتبداری نیز به اینگونه مردم اختصاص داشته است .

دراین که وحشی برادری داشته که مرادی تخلص کرده است ، تردیدی نیست ؛ زیرا که در تذکره ها بدین نکته تصریح کرده و گفته اند و هر دو برادر شاگرد شرف الدین علی بافقی بوده اند و این اشعار را از مرادی نقل کرده اند :

این برادر پیش از وحشی از دنیا رفته است . «دیوان وحشی بافقی ، مقدمه سعید نفیسی ص ۲۵ و۲۶»

در مورد نام وحشی که بر شاعر گذارده اند ، اگر چه هم اکنون این کلمه معنی دیگری دارد ، لیکن درگذشته به معنای منزوی و گوشه گیر محسوب می شده است .

وحشی بافقی

وحشی بافقی

ممدوحان شاعر

مدایح وحشی بیشتر به نام شاه تهماسب و عبدالله خان اعتماد الدوله صدراعظم و نواب محمدولی سلطان حکمران کرمان و برادرش عباس بیک و پسرش بکتاش بیک است ، نیز وی را مداح اولاد شاه ولی و میر میران یزدی و شاه نعمت الله ولی دانسته اند . عارف مشهور سید نورالدین نعمت الله بن عبدالله بن محمدبن عبدالله بن یحیی کوه بنانی که پدرانش از مردم حلب بودند در کوه بنان کرمان در روز پنجشنبه ۲۲ رجب سال ۷۳۱ه.ق ولادت یافت و پس از سفرهای بسیار در مصر و دیار مغرب و مکه و مدینه و بلخ و ماوراءالنهر به کوه بنان برگشت و سپس چندی در شهر کرمان و در قصبۀ ماهان و شیراز زیست و سرانجام در خانقاه خود در کوه بنان در روز پنجشنبه ۲۲ رجب ۸۳۴ ه.ق در ۱۰۳ سالگی درگذشت و درآنجا مدفون شد . پس از آن برخی از بازماندگانش که پیشوایان طریقۀ نعمت اللهی بوده اند در یزد می زیسته اندو چون از سوی مادر از بازماندگان صفوی بوده اند ، مدت ها حکمرانی یزد را داشته اند و از آنجمله شاه نورالدین نعمت الله باقی پسر امیر عبدالباقی صدر نوادۀ شاه ولی و پسرش امیر غیاث الدین محمد میر میران و پسر او شاه خلیل الله ثانی بوده اند . امیر عبدالباقی صدر پسر امیرحبیب الله و وی پسرشاه نعیم الدین نعمت الله و وی پسر شاه خلیل الله پسرشاه نعمت الله ولی بوده است.

شاه نورالدین نعمت الله باقی شوهر خانش بیگم خواهر شاه تهماسب در گذشته در سال ۹۹۰ه.ق و حکمران یزد بود و پس از او پسرش امیر غیاث الدین محمد میر میران همین مقام را داشت و در سال ۹۹۸ در گذشت و پسرش شاه خلیل الله ثانی در سال ۱۰۲۶ رحلت کرد . مراد از شاه نعمت الله که نوشته اند وحشی ندیم او بوده ، همین شاه نورالدین نعمت الله باقی است و وحشی مدایحی به نام این پدر و پسرزادۀ او سروده است و پیداست در پایان زندگی که در یزد می زیسته ، از توجه این خاندان بهره مند شده است .

محمد سلطان حاکم کاشان که مؤلف میخانه او را ممدوح وحشی نیز دانسته است ، معلوم نشد که بوده است . «دیوان وحشی بافقی ، مقدمه سعید نفیسی ص ۲۹»

دیوان وحشی بافقی

دیوان وحشی بافقی

اشعار بافقی

کلیات وحشی متجاوز از نه هزار بیت و شامل قصیده ، ترکیب و ترجیع ، قطعه ، رباعی و مثنوی است . قصیده های او در ستایش شاه تهماسب ، غیاث الدین میرمیران ، شاه خلیل الله ، بکتاش بیک افشار ، اعتمادالدوله عبدالله خان پسر میرزا سلیمان وزیر ، و بزرگان دین است . ترکیبها و ترجیع هایش ، خاصه مربع و مسدس آنها همه از نظمهای بسیار دلپذیر عهد صفوی است . ساقی نامه طولانی او که بصورت ترجیع بند سروده در نوع خود کم نظیر و بعد از وحشی بر همان وزن و با همان مفهوم ها و نحوه بیان موضوع بارها مورد استقبال و جوابگویی شاعران عهد صفوی قرار گرفت . همین ارزش را مسدس ترکیبها و مربع ترکیبهای وحشی در شعر غنایی فارسی دارد و از دل انگیزی و خوبی به درجه ای است که کمتر پارسی زبان شعردانی است که همه یا بخشی از آن را بر لوح ضمیر ننگاشته و در خاطر نگاه نداشته باشد . اگر چه وحشی ، چنانکه پیش از این ، بویژه در ترجمۀ هجری قمی دیده ایم ، در ساختن این نوع ترکیبها مبتکر نیست ولی چنان دست بالای دست همه سازندگان اینگونه شعر غنایی گذارده است که کمترکسی جرأت استقبال و جوابگویی یافته و دراین مرحله میدان را برای استاد بافق باز گذارده است.

این مسدس ترکیبها و مربع ترکیبها را ضمناً می توان از بهترین نمونه های طرز وقوع در شعر پارسی دانست زیرا نهایت قدرت شاعر در بیان دلباختگی و حالات دلباختگی خود و نیز توضیح ماجرایی که میان او و معشوق در جریان بوده بکار رفته است و همین طرز زیبای وقوع را هم شاعر در غزلهای خود با چیره دستی تمام بکار داشته است .

با همۀ استادیها که وحشی در مسدس و مربع ترکیبهای خود از باب بیان احساسها و عاطفه رقیق شاعرانه اش نشان داده ، باید غزلهای او را سرآمد شعر های او در این راه دانست چنانکه بیشتر آنها در صف اول از اثرهای غنایی پارسی است . در غالب آنها احساسهای تند شاعر و عاطفه حاد و تأثّر و درد درونی او با زبانی شیوا و در همان حال ساده و روان ، به روشنی هرچه تمامتر دیده می شود .

وحشی دو مثنوی به استقبال از خسرو و شیرین نظامی دارد یکی بنام “ناظر و منظور” و دیگری بنام “فرهاد و شیرین” . مثنوی نخستین به سال ۹۶۶ ه.ق به پایان رسید و ۱۵۹۶بیت است و اما مثنوی دوم که از شاهکارهای ادب دراماتیک پارسی است ، نیز از عهد شاعر شهرت بسیار یافت لیکن وحشی بیش از ۱۰۷۰ بیت از آن را نساخت و باقی آن را وصال شیرازی شاعر مشهور سده سیزدهم هجری (م۱۲۶۲ه.ق) سروده و با افزودن۱۲۵۱ بیت آن را به پایان رسانیده است و این منظومه کامل شده به چاپ سنگی طبع شده و رایج است شاعری دیگر به نام صابر بعد از وصال ۳۰۴ بیت بر این منظومه افزود . مثنوی دیگری که وحشی به پیروی از نظامی سروده “خلد برین” است بر وزن مخزن الاسرار ، و مرتب بهشت روضه که آنهم جداگانه به طبع رسیده است .

مثنوی های کوتاهی از وحشی در مدح و هجو و نظایر آنها بازمانده که اهمیت منظومه های یاد شده را ندارد .

وحشی بی تردید یکی از شاعران مبرز دوران صفوی است که به ویژه به سبب سبک خاص خود در سخنوری اهمیت دارد . ارزش او در آن است که مضمونها و نکته های شاعرانه دقیق و همچنین احساسها و عاطفه های رقیق و نازک خیال ها و نازک دلی های خود را که بدانها شهرت یافته ، با زبانی بسیار ساده ، نزدیک به زبان مخاطب بیان می کند . و گاه چنان است که گویی سخن روزانه جواب سلامم نداند ، بازار آنرو که اطلاق دادن بر اوست یا این قطعه که در وصف سر خود ساخته و در آن بیتنی از استاد تضمین  کرده است :

و همۀ سخنهای او که نمونه های آنرا خواهید دید .

وی بجای زیاده روی در استفاده از اختیارهای شاعری ، سعی دارد اندیشه های لطیف خود را همراه با عواطف گرم با زبان ساده و پر از صدق باز گوید تا بتواند به واقع بیان کننده سوزها و سازها و حالها و رازهای خود باشد ؛ و به همین سبب است که هم در طرز وقوع یکی از توانا ترین شاعران عهد خود شد و هم بی آنکه عمدی داشته باشد مثنوی ها و غزلهای او پر از نکته های دلپذیر و مضمونها و فکرهای تازه گردید و مخصوصاً غزلهایش چنان با احساسهای حاد و سوزاننده همراه شده که گاه به اخگرهایی سوزان شباهت یافته است .

مثنویهای وحشی ، خاصه فرهاد و شیرین او ، که بی گمان در نوع خود کم نظیر است ، دارای همان زبان ساده و گرمی و دلپذیری ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی است ، زیرا این هر دو نهال عشق از یک چشمه آب خوردند ، از سرچشمه عواطف طبیعی عاشقان و صدق و صفای آنان در بیان بی پیرایه خود .

در شعر بافقی تا آنجا که ممکن است از واژه های دشوار و ترکیبهای عربی ناهموار خبری نیست و بجای آن واژه ها ترکیبهای متداول زمان، چنانکه رسم اغلب شاعران عهد بوده ، بسیاراستفاده شده است . توجه به صنعتها و آرایشهای لفظی نیز در آیین سخنوری وحشی ستوده نمی بود ، مگر آنکه نسج کلام اقتضا کرده باشد ، چنانکه در سخن دیگر ساده گویان فارسی می بینیم .

پیروی او در ایجاد مثنویها بیشتر از نظامی و در غزل بصورت استقبال از غزلگویان نام آور گذشته بود اما این امر وحشی را از آزمایش طبع ابتکار جویش باز نداشت و غزلهایش غالباً به نحوی است که قابلیت استقبال یافته است . از اوست :

فرهاد درحال کندن کوه

فرهاد درحال کندن کوه

سعید نفیسی در مقدمۀ دیوان وحشی بافقی در باب اشعار او چنین گوید :

وحشی قطعاً یکی از زبردست ترین شاعران قرن دهم ایران بوده و سخن را بسیار عاشقانه و سوزناک و شورانگیز می سروده و طبعی بسیار روان داشته و شعر او در منتهای سادگی ، بسیار مؤثر افتاده است .

اقسام مختلف شعر از قصیده و غزل و قطعه و رباعی و ترکیب بند و ترجیع بند و مثنوی از او مانده و ترکیبات و ترجیعات و مسمطات و مثنویات او از شاهکارهای سرایندگان قرن دهم بشمار می رود . نوشته اند غزل را به روش فغانی شیرازی می سروده و اوحدی مؤلف عرفات العاشقین نوشته که از وی پیروی می کرده است و برخی از غزلیات او نیز در نهایت شیوایی و دارای همان بیان عاشقانۀ پرشور است . مؤلف عرفات العاشقین نوشته که کلیات وی را در نه هزار بیت گرد آورده و مؤلف میخانه دیوانش را شامل چهار بیت دانسته است .

گذشته از دیوان که تقریباٌ ۵۳۰۰ بیت است ، سه مثنوی از او مانده است :

نخست خلد بر این بر وزن مخزن الاسرار نظامی در ۵۹۲ بیت ، دوم ناظر و منظور بر وزن خسرو و شیرین نظامی در ۱۵۶۹ بیت که در ۹۶۱ ه.ق به پایان رسیده است ، سوم فرهاد و شیرین یا شیرین و فرهاد در ۱۰۷۰ بیت که ظاهراً در ۹۶۲ ه.ق ناتمام مانده و وصال شیرازی در سال ۱۲۶۵ آن را به پایان رسانیده است . آنچه از اشعار وی تا کنون انتشار یافته ۸۵۳۱ بیت می شود . «دیوان وحشی بافقی ، مقدمه سعید نفیسی ص ۳۲»

اندیشۀ عشق و عاشقی از آغاز زندگی بلای جان وحشی یا داروی درمان روح او بوده و از خیلی پیش تر ها عشق و سوختگی را به جان می خریده و برای پذیرش آن آمادگی کامل داشته است :

او پیش از آنکه به دام شگفت انگیز “عشق” و در پنجۀ بیدادگر “معشوق” اسیر گردد ، به دست خود کمند گرفتاری را بر گردن می فکنده و تشنۀ این سوختگی و جنون بوده است :

شادروان رشید یاسمی دربارۀ این عشق آتشین و سوزان که در نهان وحشی زبانه می کشیده و خرمن هستی او را می سوخته ، چنین نوشته است :

روزی که وحشی در آغاز شیرین و فرهاد خود سینه ای آتش افروز و دلی پر سوز از خدا طلب می کرد ، آگاه نبود که از نخستین روز حیات این موهبت در حق او شده است و هیجانی که بعدها فریادهای عاشقانه را از دهان او بیرون می فرستاد ، با شیر مادر خون او به گردش درآمده است .

فرهاد که شیرین و اسبش را بر دوش کشید

فرهاد که شیرین و اسبش را بر دوش کشید

بعضی طبایع همانطور که به هوا محتاجند به اندوه نیز احتیاج دارند ، اگر روزگار اتفاقاً آسایشی به روح آنها بدهد ، قلب را از تپش و اشک را از جریان باز دارد ، آن لحظه گویی چیزی گم کرده اند یا در بیابانی بیم حرمان از آب زلال آنان را مضطرب ساخته است ، سرمستی آنان در غمناکی و کمال سعادت آنها در اضطراب است ؛ از اینرو هر وقت غمی ندارند به یاد غمهای گذشته ، خود را مست می کنند و هرگاه اندوهی دارند از خدای خود افزایش آنرا طلب می کنند . بی حزن و اندوه خانه را خالی می بینند و بی ذکر غم دل را سیر و آرام نمی یابند . وحشی از این اشخاص است . در آخرین مراحلی که از حیات پرمصیبت و ابتلای او باقی است بازهم درد می جوید و سوز می خواهد زیرا که به عقیدۀ او :

با غم انس گرفتن این را از دیگر مؤانست ها مختلف دارد که سیری از مونس در آن صورت نمی پذیرد روز به روز علاقه محکمتر و فکر جدایی مدهش تر می گردد ، غم را که در جانگزایی به افیون می توان مشابه کرد در این حالت نیز می شود با آن زهر مهلک مقایسه اش نمود . هرچه بیشتر رخنه کند لزوم خود را بیشتر محسوس می سازد ، سرشت عجیبی است خمیرۀ بشر که هر چه برای او مضرتر باشد در چشم نفس آتش افروزش عزیزتر و در کامش لذیذتر می آید ، شیرینی غم برای اشخاص معتاد به درجه ایست که حتی شادی نیز در مذاق آنها دبش و بی مزه می آید ، عشاق دائمی یعنی آنهایی که جز در هوای محبت تنفس نکرده اند یک عمر در آتش فراق می سوزند و ناله های دلخراش می کنند ، اتفاقاً روزی آسمان آنها را به گلزار وصال وارد می کند ، گلها و بلبل ها ، انهار و اشجار بیهوده تهنیت روز وصال می گویند ، عاشق سوخته دیدگان را به حیرت می گشاید و به هر جانب می نگرد ، آهی کشیده و چشم بر هم می گذارد و می گوید :

وصل اگر این است و ذوقش این که من دریافتم

گـر ز حـرمـانت  بســوزد هجــر منت دار بـاش

و ادامه …..         «دیوان وحشی بافقی ، نخعی ، خلاصه صفحات ۴۲ تا۴۵»

عصر زندگی

این عصر که وحشی را معاصر شاه اسماعیل و شاه تهماسب و شاه عباس اول دانسته اند چندان درست نیست ، زیرا که وی در سال ۹۳۹ به دنیا آمده و در سال ۹۹۱ از دنیا رفته است : شاه اسماعیل از سال ۹۰۷ تا ۹۳۰ پادشاهی کرده و وحشی نه سال پس از رحلت وی ولادت یافته است . شاه تهماسب از سال ۹۳۰ تا ۹۸۴ ه.ق فرمانروایی داشته و وحشی هفت سال پس از مرگ وی درگذشته است . شاه عباس از سال ۹۸۹ تا ۱۰۳۸ سلطنت کرده و وحشی در سال سوم پادشاهی او از جهان رفته است . «دیوان وحشی بافقی ، مقدمه سعید نفیسی ص  ۲۹»

وحشی در همه عمر را با اندوه و تنگدستی و تنهایی گذراند ولی با اینهمه ، دست و دل باز و بلند نظر و شکیبا بود . خود وی چنین گوید:

و باز می گوید :

درسخنان وحشی که زندگانی اندوهگینی داشت ، بالطبع سوز و گداز زیاد است ، سوز و گدازِ نداری و تنهایی ، سوز و گداز عشقهای نافرجام و زندگی ناتمام و گویی به آن دردها خو گرفته بود تا حدی که خود آنرا از خدا می خواست چنانکه در آغاز (فرهاد و شیرین) گفت :

ریپکا در تاریخ ادبیات ایران در باب اشعار بافقی چنین آورده است:

بافقی شاعری اندرزگو بود (خلد برین) و در عرفان نیز دست داشت (ناظر و منظور) و بالاخص اشعار رمانتیک او موفقیتی بزرگ کسب کرد ( در غیر این صورت وصال شیرازی در نیمۀ اول سدۀ نوزده محققاً تن به این زحمت در نمی داد که مثنوی ناتمام فرهاد و شیرین وحشی را به پایان برساند) مسمط وحشی یک شاهکار واقعی به شمار می رود .  «تاریخ ادبیات ایران ، ریپکا ، ص ۴۱۹»

وحشی بافقی

وحشی بافقی

در گذشت شاعر

بافقی پس از سفر کاشان به یزد آمد و همانجا ماند و به شاعری و ستایش فرمانروایان آن شهر سرگرم بود تا به سال ۹۹۱ بدرود حیات گفت و ملاقطب شده باف به جهت تاریخ فوت او این قطعه گفته :

سنگ لوح یادبود یا سنگ مزار جدید وحشی بافقی

سنگ لوح یادبود یا سنگ مزار جدید وحشی بافقی

دربارۀعلت وفاتش سخنانی هست که اگر راست باشد می تواند مایه شگفتی خواننده گردد. مثلاً بعضی نوشته اند [اوحدی بلیانی و آذر] که از افراط در میخوارگی مرد ، “عرق تندی نوشید و خلعت بقا پوشید” و برخی دیگر[مؤلفان خلاصه الافکار و ریاض الشعرا] مدعی شده اند که وی بر دست “معشوق بی مروت خود(!) کشته شد” در حالی که مؤلف روز روشن گوید “وفاتش بمرض حمی محرقه…اتفاق افتاده…” به هرحال وحشی در یزد درگذشت و همانجا در کوی “سربرج” به خاک سپرده شد و گویا همان زمان یا بعد از آن سنگی برگورش نهادند که این غزل وحشی را برآن کندند :

کردیم نامزد به تو بود ونبـود خویش

گشتیـم هیچکاره ملک وجود خویش…

وبعید نیست که همین غزل منشأ رواج داستان کشته شدن وحشی بر دست “معشوق بی مروت خود” گردیده باشد .

گور وحشی در کشاکش زمان محو و سنگ گورش از جایی به جایی برده شد تا آنکه خان زاده دانشمند بختیاری امیرحسین خان که در سال ۱۳۲۸ خورشیدی حکمران یزد بود ، آن را از گلخن “حمام صدر” بیرون کشید و در صحن ساختمان تلگرافخانه آن شهر بنای یادبودی بساخت و آن سنگ را برآن نصب کرد . لیکن درمهرماه سال ۱۳۵۷ هنگامی که آخرین بار در شورای انجمن آثار ملی ایران حضور داشتم ، گزارشی را شنیدم که آن ساختمان بر اثر احداث خیابان ویران شد و سنگ مزار وحشی را بر گوشۀ خیابان نهادند . تصمیم گرفتیم که جایی را در مجاورت همان محل بخرند و سنگ را در آنجا بر بنای یادبود تازه ای نصب کنند . بعد از آن تاریخ کار ایران به واژگونگی گرایید و نمی دانم که داستان آن سنگ گور و بنای یاد بود و هر یادبود دیگری به کجا کشید . یزدان خاک گرامی مرا از گزند نگاه دارد . وحشی مردی پاکباز ، وارسته ، حساس ، خرسند ، بلندهمت و گوشه گیر بود ، با آنکه سنت شاعران عهد وی ، سفر و مهاجرت به هند و بهره مندی از نعمت های دربار گورکانی هند و امیران و سرداران و بزرگان آن دولت بود ، او از ایران پای بیرون ننهاد و حتی از بافق تنها چندگاهی به کاشان و باقی عمر را به یزد رفت و همانجا بماند . مقصود او از شاعری در حقیقت اشتغال به هنر و ادب و بیان اندیشه ها و احساسهای خود از آن راه بود ، نه کسب مال و اندوختن سیم و زر . دوران کمال شاعری را در یزد گذراند و برای کسب معاش تنها به ستایش رجال یزد و کرمان پرداخت . در دیوان او قصیده ای در ستایش شاه تهماسب و ماده تاریخی درباره وفاتش دیده می شود ولی ممدوح و حامی واقعی او میرمیران حاکم یزد بوده است . « تاریخ ادبیات ایران ، ذبیح الله صفا ، ج۵ ، ص۴۹۳»

مقبره احتمالی وحشی بافقی در یکی از پیاده رو های شهر

محل مقبره احتمالی وحشی بافقی در یکی از پیاده رو های شهر

و سعید نفیسی در دیوان بافقی در باب درگذشت وی آورده است :

وحشی را در محلۀ سر برج  یزد در برابرمزار شاهزاده فاضل برادر امام هشتم به خاک سپرده اند . نام این محله در جامع مفیدی “پیربرج” آمده است و پیداست که “سربرج” تحریفی از کلمۀ “پیربرج” است زیرا که در یزد این محله هنوز به نام “پیر برج” معروف است . در قدیم بازارچه ای بوده است به نام بازارچۀ صدری که احتمال می رود از ساختمان های امیر عبدالباقی صدر نوادۀ شاه ولی و پدر شاه نورالدین نعمت الله باقی بوده باشد . قبر وحشی در آن بازارچه روبروی مزار شاهزاده فاضل بوده که آن را به گرمابه ای به نام حمام صدری تبدیل کرده اند که اکنون در میان خیابان افتاده و از آن سنگ سیاهی باقی مانده که سن مزار وحشی بوده و اینک در اول کوچۀ اهرک در “حظیرۀ ملا” در کنارخیابان  پهلوی است .

در سال ۱۳۲۸ ه.ق در جایگاه کنونی ادارۀ دارایی یزد چهارطاقی به عنوان قبر وحشی ساخته اند و سنگ سفیدی کنده و در آنجا گذاشته اند که اینک در موزۀ فرمانداری یزد است . هنگامی که جایگاه کنونی ادارۀ دارایی یزد را ساخته اند آن چهار طاقی را از میان برده اند .

مؤلف جامع مفیدی تصریح کرده است که نخستین ساختمان قبر وحشی را محمد علی بیک ناظر بیوتات در زمان صفویه ساخته و سپس شمس الدین محمد بافقی گنبدی بر فراز آن قرار داده و تا سال ۱۰۸۲ که وی این ساختمان را دیده برقرار بوده است . «دیوان وحشی بافقی ، مقدمه سعید نفیسی ص ۳۱»

 

منابع :

تاریخ ادبیات در ایران ، جلد پنجم ، تألیف دکتر ذبیح الله صفا ، انتشارات فردوس ،  تهران ، ۱۳۶۹ خورشیدی

تاریخ ادبیات ایران ، تألیف دکتر رضازادۀ شفق ، انتشارات دانشگاه پهلوی ، مردادماه ۱۳۵۲ خورشیدی

تاریخ ادبیات ایران ، یان ریپکا ، دکتر عیسی شهابی ،مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی

دیوان وحشی بافقی ، با مقدمۀ سعید نفیسی ، چاپ اول ، نشر ثالث ، ۱۳۹۲ خورشیدی

آتشکده آذر ، تألیف لطفعلی بیک آذر بیگدلی (۱۱۳۴-۱۱۹۵ه.ق) ، مؤسسه نشر کتاب ، اردیبهش ماه ۱۳۳۷ خورشیدی

دیوان وحشی بافقی ، به اهتمام حسین نخعی ، انتشارات امیرکبیر ، چاپ پنجم ۱۳۵۷ خورشیدی

تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *