محمدشاه قاجار ، سومین پادشاه قاجاریه
محمدشاه قاجار
محمد شاه از بدو تولد تا رسیدن به تخت سلطنت
محمد میرزا نوۀ فتحلیشاه ، پسر بزرگ عباس میرزا و گلین خانم دختر محمدخان دوانلو در تاریخ ششم ذی القعده سال ۱۲۲۲ه.ق در شهر تبریز دیده به جهان گشود . بنا به پیشنهاد آغامحمدخان قاجار ( قبل از فوت) نام محمد را بر او نهادند . « عضدالدوله ، تاریخ عضدی : ص۱۱۱،۱۱۰» او که ولیعهد پدرش بود در سن دوازده سالگی با دختر قاسم خان قوانلو (ملک جان) ازدواج کرد و از وی صاحب دو فرزند گردید که فرزند بزرگ ناصرالدین میرزا بود که بعد از پدر شاه ایران گردید .
با مرگ فتحعلی شاه قاجار ، ظل السلطان دهمین پسرش در تهران ، و حسنعلی میرزا فرمانفرما در فارس با حمایت برادر خود شجاع السلطنه ، خویشتن را شاه خوانده و بنام خود سکه ضرب زدند . در آنهنگام ظل السلطان که در تهران بر تخت سلطنت جلوس کرده بود محتویات خزانه را برداشته و به هرکه مایل بود حاتم بخشی می نمود .این امر سبب گردید که وی را به لقب عادلشاه منصوب کردند . « همو : ۲/۹۳۳»
محمدمیرزا (محمدشاه قاجار) که در اکثر جنگهای پدرش عباس میرزا در رکاب وی حاضر بود ، پس از مرگ پدر به سمت والی تبریز انتخاب شده بود ، وی مشغول رتق وفتق امور در آن شهر بود که خبر درگذشت پدر بزرگش را به او اطلاع دادند . محمد میرزا که بنابر مفاد قرارداد ترکمانچای از پشتیبانی دولت روسیه برخوردار بود ، با حمایت میرزا ابوالقاسم قائم مقام و با مساعدت مالی ( هفتاد هزار تومان ) سفیر انگلستان در تبریز با گرد آوری قشونی زبده به سوی تهران حرکت کرد . و توانست بر مدعیان سلطنت همچون ظل السلطان که بمدت بیست یا به عبارتی چهل روز از حکمرانی او می گذشت فائق آمده و بر اریکۀ سلطنت تکیه زند و زمام امور را مملکت را بدست بگیرد . و بلافاصله میرزا ابوالقاسم قائم مقام را به وزارت خود برگزید و قائم مقام بود که توانست ظرف مدت سه ماه تمامی مدعیان سلطنت را از صحنه خارج کرده و یا بر جای خود بنشاند . لیکن دیری نپایید محمد میرزا که هم اکنون محمد شاه نامیده می شد ، قائم مقام را عزل و ملای مجهولی ( میرزا عباس ایروانی معروف به حاجی آقاسی) را که تا آن زمان به معلمی شاهزادگان مشغول بود به وزارت منصوب کرد . « همو : ۲/۹۳۸، ۹۳۹- سپهر ناسخ التواریخ ، جلد دوم : ص۶۰۱» میرزا عباس ایروانی نیز به مدت سیزده سال مقام صدارت عظمی را عهده دار شد و روند کار غلط وی اوضاع بد اقتصادی و سیاسی را پدید آورد .
پس از چندی به تحریکات درباریان و عوامل بیگانه محمدشاه قاجار فرمان داد تا در تاریخ سی ام صفر سال ۱۲۵۱ ه.ق قائم مقام را دستگیر و خفه نمودند . مرگ این مرد لایق و شایستۀ سیاستمدار ، موجب خشنودی ایلچی انگلیس و درباریان توطئه گر واقع شد . اعتمادالسلطنه در فصلی از صدرالتواریخ دربارۀ وزیر کُشی سلسلۀ قاجار چنین اظهار می کند که قائم مقام در ایام صدارت تند می رفت و خود را مؤسس این سلطنت(محمد شاه) می دانست . «اعتمادالسلطنه ، خلسه : ص ۲۸ ، ۲۹»
او می گوید که قائم مقام پاره ای از احکام را به دلخواه خود می گذرانید و می نویسد (آنچنان می خواست که سلطان به دلخواه خود نتواند فلان شخص را بلند کند و فلان عزیر را نژند نماید) « اعتمادالسلطنه ، صدرالتواریخ : ص۱۳۶»
محاصرۀ هرات
کارگزاران انگلستان در کشور هند بر این نظر بودند که اشتراک منافع ایران و روسیه در مورد هرات می تواند هندوستان را تهدید نماید . چرا که پیشرفت روسیه در آسیای مرکزی می توانست زنگ خطری برای سلطۀ انگلستان بر هند باشد . و با استقرار کامل روسیه در آسیای مرکزی ، هرات به پلی بر سر راه هندوستان تبدیل می شد . و انگلیسها معتقد بودند چون ایران از قدرت کافی برخوردار نیست تسلط ایران بر هرات می تواند پای قشون روسیه را به آن ناحیه باز کند و این قشون قادر است از طریق هرات به هندوستان لشکرکشی کند . کارگزاران سیاست انگلیس در هند معتقد بودند که بهترین راه رهایی از این مخمصه ، استقلال هرات و تأمین امنیت آن همچون تدبیر مؤثری برای دفاع از هند بود . از گذشتۀ دور خراسان بزرگ تا درۀ سند ادامه داشت و هرات همیشه جزو قلمرو ایران محسوب می شد . البته در زمان صفویان هرات برای مدتی کوتاه استقلال پیدا کرده و از ایران جدا شد ، اما بار دیگر نادرشاه آنجا را به قلمرو ایران افزود لیکن مجدد پس از قتل نادر ولایت هرات به تصرف ابدالی ها درآمد . در زمان حیات فتحعلیشاه قاجار پسرش عباس میرزا درصدد تصرف آنجا برآمد . محمدشاه قاجار که در زمان حیات پدرش عباس میرزا در سال ۱۲۴۹ه.ق هنگام لشکرکشی او به هرات ، یکی از سردارانش محسوب می شد ، در آستانۀ مرگ عباس میرزا مجبور به ترک صحنۀ جنگ و عملیات نظامی گردید ، وی مدام تصرف و ضمیمه ساختن مجدد آن شهر را به قلمرو ایران ، در افکار خویش مرور می کرد. شایان ذکر است که قاجارها بر تامین امنیت شرق از راه گوشمالی دادن به امرای سرکش افغان تاکید داشتند . « گوشه هایی از روابط خارجی ایران ، منصوره اتحادیه : ص۸۲» محمد شاه در بهار سال ۱۲۵۴ ه.ق در صدد تصرف هرات برآمد و در مسیر خود قلعۀ غوریان را تسخیر کرد و بدنبال آن هرات را به حصر درآورد . لیکن با مداخلۀ کشور انگلیس و با علم بر اینکه بازگشت هرات به ایران را تحمل نخواهد کرد و عدم همکاریهای امرای کابل و قندهار به ناچار دست از محاصره کشید و در ماه رجب سال ۱۲۵۴ ه.ق به تهران مراجعت کرد . «ناسخ التواریخ ، جلد دوم : ص۶۸۱»
در ایام محاصرۀ هرات عصیانگری های متعددی در داخل ایران بوقوع پیوست که برخی از مورخین و پژوهشگران اعتقاد براین دارند که این شورشها با تحریکات و دسیسۀ عوامل خارجی انجام پذیرفته است . « تاریخ ایران و جهان ، عبدالحسین نوایی،جلد دوم : ص۳۸۲» محمد تقی بختیاری یکی از شورشیانی بود که توسط قشون برادر شاه میرزا حسام السلطنه ، سرکوب گردید . در همین ایام خبر رسید که پاشای بغداد به بندر مُحمره (خرمشهر کنونی ) یورش برده و دست به کشتار و چپاول زده است ، کمی پس از آن اطلاع دادند که حاکم سلیمانیه که منتصب دربار ایران بود ، عصیانگری آغاز کرده و به غارت و چپاول مناطق مرزی اقدام کرده است. این شورشها امکان دارد بی ارتباط با حملۀ ایران به هرات نبوده باشد . بنابراین رضاقلی خان حاکم کردستان به فرمان محمد شاه مأمور سرکوبی والی متخلف گردید . اما او بدلیل ناتوانی و غفلت دچار شبیخون گردیده و متحمل شکست سنگینی شد . و کار به رویارویی دو سپاه ایران و عثمانی انجامید ، در همین اثنا سلطان عثمانی از دنیا رفت و سلطان جدید با اظهار پرداخت خسارت شهر محمره تقاضای صلح نمود که با مداخله و میانجیگری دولتهای انگلیس و روس و طی مذاکراتی چهار جانبه در ارزنه الروم پیمان مصالحه منعقد گردید .
در آن هنگام رویدادها و شورشهای مهم دیگری پی در پی اتفاق می افتاد که به سرچشمۀ وقوع این حوادث می توان عمقی تر اندیشه کرد . برای مثال در سال ۱۲۵۵ ه.ق در شهر اصفهان لوطیها و اشرار در صدد ناامنی و تشویش اذهان عمومی پرداختند که محمد شاه را مجبور ساختند شخصاً برای سامان دادن امور داخلی آنشهر عازم آنجا شود . و گستاخی و شرارت لوطیهای آنجا را که بی ارتباط با رجال و روحانیون شهر نبود (بدلیل سیاست خاص مذهبی شاه) با قدرت و شدت فرو نشاند . « نقش روحانیت پیشرو… ، حامد الگار : ۱۵۹ ، ۱۶۱»
درسال ۱۲۵۶ ه.ق آقاخان پسر شاه خلیل الله (جماعت اسماعیلیه او را امام مفترض الطاعه دانند) که بفرمان محمد شاه حکومت کرمان به او سپرده شده بود ، سر به طغیان برآورد . محمدشاه جهت سرکوبی سپاهی گسیل داشت و ایشان به قلعۀ بم پناه برد و چون از همه جهت خویش را در ششدرۀ بلا دید ، قرآن مجید را با تیغی از گردن آویخته به رکاب فیروزمیرزا فرماندۀ قشون شاه بیامد و طلب عفو نمود و بخشیده شد « ناسخ التواریخ : ص۹۵،۹۶» و از جانب شاه حکومت ولایت محلات به او واگذار گشت . دیری نپایید که بار دیگر عصیانگری آغاز کرده و به کرمان تاخت اما بار دیگر متحمل شکست شده و گریخت . لیکن حکومت انگلیسی هند ، قوایی از عشایر بلوچ گرد آورد و به یاری وی فرستاد با این حال آقا خان بار دیگر شکست خورد و به هندوستان هزیمت نمود . او بازهم اقدام به جمع آوری سپاه نموده و به فرماندهی برادرش آن قشون را برای تصرف چند قلعه در بلوچستان ایران روانه کرد لیکن بازهم قشون ایران در سال۱۲۶۲ ه.ق و در نواحی ریگان شکست سختی به او وارد آورد و این ناکامی باعث گردید که آقاخان برای همیشه در خارج از ایران ماندگار شود . « شورش آقاخان محلاتی و چند مقالۀ دیگر ، حامد الگار : ۴۳،۷۳»
شورش دیگری که در این میان اتفاق افتاد و ذکر آن در قبل آمده بود ، عصیان محمد تقی خان بود . سپهر در ناسخ التواریخ آورده است محمدتقی خان کونرسی بختیاری فحل صعالیک و قدوه طاغیان بود و از اموال مجتازان و کاروانیان خزاین برهم نهاده ده هزار سوار آماده فراهم داشت . بعد از مراجعت شاهنشاه غازی از اصفهان ، معتمدالدوله در قلع و قمع او یک جهت شد . و پس از مواجهه محمدتقی خان به اعراب بنی کعب در خوزستان پناه برد . لیکن توسط همین قوم دستگیر و زندانی شد . لازم به ذکر است . جاسوسی انگلیسی بنام لایارد در خط دادن و راهنمایی محمدتقی خان نقش عمده ای داشت .
شورش محمدحسن خان سالار
اللهیارخان آصف الدوله نخست وزیر سابق فتحعلیاه و حاکم کنونی خراسان از سال ۱۲۵۰ تا ۱۲۶۲ ه.ق با همراهی بهمن میرزا برادر محمد شاه درصدد برآمد تا جهت خود و برادر شاه حکومت و وزارت مستقلی برقرار کند . «تاریخ و جغرافیای دارالسلطنه ، نادر میرزا : ص ۱۷۵» لیکن توطئۀ آنها قبل از انجام برملا و خنثی شد و منجر به تبعید وی گردید . علی ایحال فرزند او بنام سالار امور خراسان را در دست گرفت . او با خوانین محلی همدست شده و در ماه شعبان سال ۱۲۶۲ ه.ق دست به عصیان و شورش زد . درالخلافۀ تهران جهت سرکوبی وی سپاهی را به آن منطقه اعزام نمود . سالار با اینکه متحمل شکست شد ، ولی بزودی بر جای خویش مستحکم شد و تا حکومت ناصرالدین شاه قاجار استوار بماند تا اینکه میرزا تقی خان امیرکبیر قشونی را به فرماندهی مرادمیرزا حسام السلطنه عموی شاه ، به خراسان گسیل داشت که در ربیع الاول سال ۱۲۲۶ ه.ق پس از نبردی سنگین و سخت قشون دربار قاجار موفق به شکست دشمن شده و مشهد را تصرف کردند . آنگاه سالار و همدستان او در شهر مشهد اعدام گردیدند . « ناسخ التواریخ ، جلد دوم ص ۵۹۲- عین الوقایع ، ریاضی هروی : ص۳۲»
سید علی محمد باب
یکی دیگر از حوادث قابل اهمیت که در زمان پادشاهی محمد شاه اتفاق افتاد ، بروز و پیدایش سید علی محمد باب در شیراز بود که همزمان با بیماری پادشاه این مهم واقع گردید .
سید علی محمد شیرازی معروف به باب فرزند میرزا رضای بزاز بود که در اول محرم ۱۲۳۵ ه.ق در شهر شیراز و خانواده ای بازرگان چشم به جهان گشود وی در کودکی پدر خود را از دست داده و جهت نگهداری به دایی اش سپرده شد و در آنجا به مکتب رفته و بتحصیل علوم فارسی پرداخت و مقدمات عربیه را نیز فرا گرفت . «ناسخ التواریخ : ص۱۵۰» پس از مدتی سیدعلی محمد به ریاضت و عبادت پرداخت و آنگاه به عتبات عالیات در عراق رفته و ضمن تلمذ از مجلس درس سید کاظم رشتی پیشوای فرقۀ شیخیه ، به تبلیغ آیین جدید مشغول شد . او که خود را جانشین رشتی می دانست ، ادعا کرد که باب همان دری است که امام غایب را به شیعیانش ربط می دهد و رکن رابع یا انسان کاملی است که بانی فرقۀ شیخیه ، شیخ احمد احسائی آنرا توصیف کرده بود . «اینست شیخیگری ، احمد خدایی : ص۸۳ ، ۳۷۶»
وی در پنهانی مردمان را به زهادت و افادت خویش و به ارادت خود دعوت می نمود . و از هرکس که مطمئن خاطر می شد ، با او می گفت (من باب اللهم فادخلو البیوت من ابوابها) هیچ خانه ای را جز از در بدرون نتوان شد . هرکه را خواهد به خدای رسد و دین خدای را بازداند ، تا مرا دیدار نکند و اجازت نستاند، نتواند . و از این روی به میرزا علی محمد باب معروف گشت . پس از چندی در کربلا گرد خود انجمنی کرد و مریدان او فراوان شد . هر که را صدیقتر دانست با او از تحدی خویش فزونی جست و با خاصگان خویش بگفت آن مهدی صاحب الامر که مردم انتظارش برند منم و چون در خبر است که حضرت قائم از مکه خروج خواهد کرد ، با مریدان خویش می گفت که سال دیگر دعوت خویش را در مکه ظاهر خواهم ساخت و با شمشیر بیرون خواهم تاخت و نظم و انضباط برقرار خواهم کرد . و آنگاه بر شماست که نام مرا در اذان وارد ساخته و اشهد ان علیمحمداً بقیه الله بگویید « ناسخ التواریخ ، سپهر : ص ۱۵۰ ، ۱۵۱» او و هوادارانش در سال ۱۲۶۰ ه.ق از سوی نظام الدوله حاکم فارس مورد غضب قرار گرفته و با برخورد نامناسبی او را از شیراز راندند . علی محمد باب پس از رسیدن به اصفهان از سوی معتمدالدوله حاکم آنجا با احترام پذیرفته شد و در آنجا مباحثاتی میان روحانیون آن شهر و سید باب صورت می گرفت تا اینکه معتمد الدوله در سال ۱۲۶۳ ه.ق چشم از جهان فرو بست و جانشین او باب را به قوای دولتی تسلیم کرد و آنها وی را در قلعۀ چهریق در نواحی سلماس محبوس ساختند. کمی بعد به فرمان ناصرالدین شاه ولیعهد، باب را به تبریز آورده و به مباحثه با روحانیون آنجا واداشتند و چون پاسخهای وی برای آنها قابل قبول نبود وی را فلک کرده و مجدد به چهریق برگرداندند . «ناموس ناصری ، محمد تقی ممقانی : ص۲۱، ۶۳» در طول مدت بیماری محمدشاه ، همچنان باب با مریدان خود دیدار می کرد و وی که تا آن تاریخ خود را مهدی موعود می خواند ، از آن پس خویشتن را پیامبری جدید خواند که با آئینش دین اسلام را به هنگام می نمود ، بدین سان با گرایش مردمانی به او و شورش آنها در مناطقی از خراسان ، مازندران و عراق عجم مشخص گردید که وجود باب مخل امنیت بوده و نهاد مذهبی را تهدید می کند . لذا پس از اینکه ناصرالدین شاه بر تخت سلطنت جلوس کرد ، صدراعظم او میرزا تقی خان امیرکبیر فرمان اعدام باب را صادر نمود که با فتوای روحانیون و حکم دربار در تاریخ بیست وهشتم شعبان ۱۲۶۶ ه.ق سیدعلی محمد باب در شهر تبریز به دار آویخته شد . « پروفسور ادوارد براون ، یکسال در میان ایرانیان – ناموس ناصری ، محمد تقی ممقانی : ص۲۱، ۶۳»
واگذاری سلیمانیه به عثمانی
در سال ۱۲۶۳ ه.ق محمدشاه قاجار در پی چهار سال گفتگو با دولت عثمانی که در ارزنه الروم در قلمرو ترکان برگزار گردید ، و سرپرست هیئت مذاکره کنندۀ ایرانی را میرزا تقی خان امیر کبیر به عهده داشت ، شاه قاجار از حاکمیت ایران بر سلیمانیه صرفنظر کرد و آنجا را به دولت عثمانی واگذار نمود . که در مقابل عثمانها نیز از ادعای خود مبنی بر مالکیت اروند رود و بندر خرمشهر و آبادان چشم پوشیدند . « امیر کبیر و ایران ، فریدون آدمیت : ص۷۱» و بدین سان یکی دیگر از مناطق تحت سلطۀ ایران توسط شاه دیگری از سلسلۀ قاجار تجزیه و به قلمرو دولت عثمانی تعلق گرفت .
در چند سال اول سلطنت محمد شاه ، آرامشی کوتاه مملکت را فرا گرفته بود و این را می توان از سیاست های متفکرانه قائم مقام دانست . لیکن نا آرامی هایی که پس از آن مملکت را دچار نابسامانی کرد را نیز باید از بیخردی و ناتوانی مملکت داری صدراعظم آقاسی برشمرد . « ناسخ التواریخ :ص ۵۹۲»
محمدشاه قاجار مدتها به بیماری نقرس دچار گشته و پس از چندی مرض او شدت یافت و این شاه قاجار در ششم شوال سال۱۲۶۴ ه.ق درکاخ تازه تأسیس خود که محمدیه نام داشت ، بدرود حیات گفت . جسد وی را به قم برده و در جوار حضرت معصومه (ع) بخاک سپردند . « رضاقلی هدایت : ۱۰/۳۵۱- ناسخ التواریخ : ۲/۹۱۵، ۹۲۰ – جهانگیرمیرزا : ۳۰۳»
منابع :
گوشه هایی از روابط خارجی ایران ، منصوره اتحادیه ، آگاه ، ۱۳۵۵ شمسی
تاریخ روضه الصفای ناصری ، رضا قلی هدایت ، قم ۱۳۳۹ شمسی
کتاب تاریخ ایران وجهان ، عبدالحسین نوایی ، جلد دوم ، تهران ، نشر هما ، ۱۳۶۸ شمسی
محمدحسن اعتمادالسلطنه (صنیع الدوله)، خلسه (مشهور به خوابنامه) به اهتمام محمود کتیرایی ، تهران ۱۳۴۸شمسی
محمدحسن اعتمادالسلطنه (صنیع الدوله)، صدرالتواریخ ، به اهتمام محمد مشیری ، چاپ افست گلشن ، ۱۳۴۹ ، ۱۳۵۷ شمسی
نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت ، حامد الگار ، ترجمۀ ابوالقاسم سری ، ناشر ، توس ، ۱۳۵۹ شمسی
شورش آقاخان محلاتی و چند مقالۀ دیگر ، حامد الگار ، ترجمۀ ابوالقاسم سری ، ناشر ، توس ۱۳۷۰ ه.ق شمسی
تاریخ عضدی ، میرزا احمد خان عضدالدوله ، نشر علمی ، چاپ اول ۱۳۷۶ شمسی
تاریخ و جغرافیای دارالسلطنه تبریز، نادر میرزا ، تهران ، چاپ اقبال ، ۱۳۵۳ شمسی
عین الوقایع ، محمد یوسف ریاضی هروی ، محمد آصف فکرت ، ۱۳۷۲ شمسی
امیر کبیر و ایران ، فریدون آدمیت ، چاپ خوارزمی ، تهران ۱۳۶۲ شمسی
اینست شیخیگری ، احمد خدایی لیقوانی ، قم ، کتایخانۀ ولی عصر، ۱۳۵۴ شمسی
ناموس ناصری ، تالیف محمد تقی ممقانی ،در تاریخ ۱۳۰۶ ه.ق و به اهتمام حسن مرسلوند ، تهران ، تاریخ ایران ، ۱۳۷۴ شمسی
تاریخ قاجار ، دکتر محسن سلیم ، انتشارات داشگاه آزاد اسلامی ، ۱۳۸۳ شمسی
ناسخ التواریخ ، دورۀ کامل تاریخ قاجاریه ، میرزا محمدتقی لسان الملک سپهر با مقابلۀ وتصحیح کامل و فهارس ، به اهتمام جهانگیر قائم مقامی
تاریخ جامع ایران ، جلد دوازدهم ، سید جواد طباطبایی ، دوران محمدشاه قاجار
تحقیق و پژوهش : مهدی صبور صادقزاده
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.